پاسخ به:مشاعره علوی و بهاری
ده ذی الحجه ی من هجده ذی الحجه ی توست
هشت روز است که آماده قربان شدنم
علی اکبر لطیفیان
مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است
خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است
تودر این خانه تکانی بتکان
هر چه از درد حکایت میکرد
در بهار از بوی گل جویای بینایی شدند
زرد و سرخی باز درکردند خوشرویان باغ
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته ی دیگر نباشد
در دایره وجود موجود علیست
اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست
تا صورت پیوند جهان بود،علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود،علی بود
درختــــان را همه پوشش، پرنـــد و پرنيــان باشد هـــواي بوستان همچون هـــواي دوستــان باشد
در حریم کعبه شاه انس و جان آمد پدید آنچه مقصود دو عالم بود، آن آمد پدید
اصفهان نگین فیروزه ای جهان
دم به دم ،دم از ولای مرتضی باید زدن
دست و دل بر دامن آل عبا باید زدن
نور لاله چنان بر فروخت باد بهار كه غنچه غرق عرق گشت و گل بجوش آمد
دردمندی که چو لب بگشاید
در و دیوار به زنهار آید
کلماتش،چو در آویزه گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش
شهریار
شيعه، سنی ترين مذهبهاست زان كه سنت، ملاك هر شيعه ست زين سبب هر كه اهل سنت شد دم ز حيدر زند، اگر شيعه ست
تو زنی به دوش نبی قدم،فکنی بتان همه از حرم
حرم از وجود تو محترم،تو لوای دین به پا کنی