پاسخ به:مشاعره علوی و بهاری
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود شهری که جز علی در دیگر نداشته است
توحيد به توحيد تو داده است شهادت بي دوستي ات خلق نگرديده سعادت
تــــو نیستی دل این چتــــر ، وا نخــــواهد شد
غمی ست باران…وقتی هوا هوای تو نیست…
تا کنون حلم خدا پوشید آن
آخر از ناشکری آن قلتبان
نبود چنگ و رباب و نبید و عود که بود
گل وجود من آغشته گلاب و نبید
دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن
از فیض جام و قصه جمشید کامگار
روز عید است و من امروز در آن تدبیرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند ما این خرک لنگ زجویی نجهاندیم
اصفهان نگین فیروزه ای جهان
ما امتحان شده به تولای حیدریم
دل می دهد گواه که از نسل کوثریم
ميان صورت او هر چه نور منجلي است
همين بس است ز مدحش كه نام او علي است
تمام هستي خود را فروختم ديروز
كه نذرآمدنش قد كعبه گل بخرم
مدح علی از لب شیرین محمّد
علی بـود تمامـی دیـن محمّد
شد شهره در ميان عرب تکسواریات
آوازههای صاعقهی ذوالفقاریات
تیغى فرود آمد کعبه شکست و تسبیح
محراب ماند و تیغى کاین کعبه را دریده