تنبیه؛ عملی بدتر از نصیحت برای فرزندان
فرزندان ما از پند و نصیحت، امر و نهی و تحکّم گریزانند. علّت این پدیده از یک طرف عقدهی حقارتیست که به طور طبیعی از دوران کودکی به علّت احساس ضعف طبیعی نسبت به بزرگترها دارند و از طرف دیگر، بیدار شدن همان حسّ استقلالطلبیست. او می خواهد خود را همردیف بزرگترها بشناساند و برچسب کودک و وابسته بودن را از پیشانی خود برکند. با وجود چنین روحیاتی، پیوسته از در پند و اندرز وارد شدن و امر و نهی کردن و باید و نباید گفتن، کاری عاقلانه نیست. آنها گمان می کنند انگیزه ی والدین از نصیحت کردن این است که، آنها را موجودی ناتوان و فاقد قدرت تشخیص می دهند و به همین علّت، پیوسته به امر و نهی می پردازند و نصیحت می کنند.
«فکر می کنی من بچه هستم، عقلم نمی رسد؟ خودم می دانم چه کار کنم.»
«من که بچه نیستم، خودم می توانم به تنهایی به گردش بروم.»
«خُب، خب! بس است، دیگر ادامه نده! تحمّل پند و اندرزهای تو را ندارم.»
«خودم می دانم با چه کسی دوست شوم، نیاز به تذکّر شما نیست.»
ما نباید به کودکانی که مشکل دارند، اندرز بدهیم؛ چرا که وقتی این کار را می کنیم با یک راه حل فوری پیش پایشان می گذاریم، آنها را از تجربهیی که خودشان در کشمکش با مشکلات بهدست می آورند، محروم می کنیم.
کار از نصیحت گذشته
یکی از برخوردها و رفتارهای بسیار غلط و غیرمنطقی که در بعضی از خانوادهها وجود دارد، تنبیه بدنی و کودک آزاری میباشد. البته هر نوع رفتار غیراصولی که باعث تخریب شخصیت کودک شود. به نوعی کودک آزاری تلقی میشود، هر گونه رفتاری که باعث رنجش کودک شود، مثل: فحش دادن، تحقیر، توهین، انزجار، طرد کردن، سیگار گذاشتن، حبس کردن، تمسخر، منع کردن از شادیها و لقب نامناسب دادن؛ همه اینها به نوعی میتواند اثرات بسیار ناگواری داشته باشد، در تعریف کودک آزاری را چنین بیان می شود: «هر گونه فشار افراطی و پرخاشگری نامعقول والدین که در حدّ توان کودک نباشد» و تقریباً کودک آزاری از طرف والدین به دو دسته تقسیم می شود: 1- جسمانی، مثل تنبیه کردن؛ 2- روانی، مثل تحقیر کردن. و چه بسا اثرات روانی دستهی دوم خیلی وخیمتر باشد. تنبیه بدنی شاید در ابتدا برای مدّت زمان کوتاه تأثیر داشته باشد، ولی کم کم تبدیل به عادت شده و دیگر هیچ اثری نخواهد داشت و در ضمن مورد تقلید هم واقع می شود مثلاً وقتی فرزند بزرگتر تنبیه می شود، او نیز فرزند کوچکتررا تنبیه خواهد کرد. در مدرسه هم دوستان کوچک خود را تنبیه می کند و بتدریج تبدیل به کودکی پرخاشگر و بی انضباط خواهد شد و حتماً در جامعه هم چنین رفتاری را بروز خواهد داد. شاید این رفتار را در آینده روی همسر خود نیز پیاده کند.
به بچه ها فرصت دهید تا مسئولیت کارهای خود را به عهده بگیرند و خود تصمیم گیرنده باشند
بچّه ها با انجام دادن کارها، اعتماد به نفس پیدا می کنند، نه با نگاه کردن به سایرین تا کاری را برایشان به انجام برسانند. بچه ها باید احساس بزرگی کنند تا تمایل به خطر کردن داشته باشند و دست به کارهای جدید بزنند. البته به شرط اینکه به آنها اعتماد داشته باشید، نه اینکه متوقّع باشید که کاری را بدون غلط به انجام برسانند. بچه هایی که از ابتدا یاد می گیرند تصمیم گیرنده باشند، لباس و غذایشان را خودشان انتخاب کنند و مسئولیت کارهای خود را به عهده بگیرند، از همان کودکی می آموزند که خود را دوست بدارند و دید مثبتی نسبت به خود داشته باشند.
به جای نصیحت و تنبیه، زندگی بیاموزید
بچه هایی که در محیط مناسبی بزرگ می شوند، یاد می گیرند مثبت اندیش باشند. برای تقویت عزّت نفس بچه ها، طوری آنها را عادت دهید که همیشه برخورد مثبتی با مسائل داشته باشند. وقتی روحیه ی آنان ضعیف است، سعی کنید با یادآوری مواهب و نعمتهایی که از آن برخور دارند، آنان را تسکین دهید. برای بچهها نمونه ی یک پدر یا مادر خشنود و راضی از زندگی باشید، نمونه ی انسانی که از بودن در جهان هستی لذت می برد. مثلاً به او بگویید: ظرف شستن این شکر را دارد که شما غذایی برای خوردن داشته اید که ظرف آن را بشویید. اگر نوشتن تکالیف مدرسه دشوار است، خدا را شکر از این بابت که شما جزو کسانی هستید که سلامتید و امکان مدرسه رفتن برای شما وجود دارد! در این دنیا کسانی هستند که به علت معلولیت یا فقر از رفتن به مدرسه محرومند مهم تر از آن سپاس گفتن برای خوب انجام دادن کارهاست. اگر چه آن کار بسیار ساده و ابتدایی باشد.
منبع: برگرفته از کتاب "خانواده سالم" نوشته حسنعلی میرزابیگی