در جواب اين پرسش بايد گفت كه اگر امام حسن (عليه السلام) از همان ابتدا بناي سازش با معاويه را داشت اين اشكال بر امام وارد بود كه چرا بر خلاف روش پدرش عمل كرده است. اما بسيج نيرو و نامه نگاري هاي اوليه بين امام و معاويه و خطبه هاي آتشين امام عليه معاويه همه وهمه نشان از تصميم جدي براي جنگ داشت ولي با تغيير شرايط به نفع معاويه و ترس از نابودي كامل جريان تشيع توسط معاويه تصميم امام عوض شد كه ما در مطالب بعدي به اختصار به اين اوضاع اشاره خواهيم كرد.
همچنين به اين نكته نيز بايد توجه كنيم كه صلح كاملا بر امام تحميل شد و امام چاره اي جز پذيرش آن نداشت همانگونه كه پدرش اميرالمؤمنين هم در صفين با اين كه قدمي تا پيروزي نهايي فاصله نداشت با فشار نيروهاي كوته بين كه فريب معاويه را خورده بودند مجبور به توقف جنگ وپذيرش حكميت گرديدند.
و مطلب بعدي اين كه تمام ائمه دريك مسير حركت مي كردند وتغيير روشهايي كه مادر ظاهر مشاهده ميكنيم به جهت تفاوت شرايط محيطي وسياسي ميباشد همچنان كه با مطالعه سيره پيامبر اتخاذ تاكتيكهاي متفاوت تحت شرايط متفاوت را از سوي آن حضرت شاهد هستيم و خود امام –عليه السلام – هم صلح خود را به صلح پيامبر بامشركان تشبيه ميكنندو چنين مي فرمايند:«علت صلح من با معاويه، همان علت صلح رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با بنيضَمَرِه و بني اشجع است، هنگامي كه از حديبيه بر ميگشت. با اين تفاوت كه آنان آشكارا كافر بودند ولي معاويه و يارانش در باطن كافرند. اگر من از جانب خدا امام هستم پس جايز نيست در قبول صلح و يا جنگ به سفاهتِ رأي و اشتباه متهم شوم، اگر چه حكمت آنچه انجام ميدهم بر افراد مشتبه باشد. آيا نميبيني كه خضر (به خاطر سوراخ كردن كشتي و كشتن پسر و تعمير ديوار) از طرف موسي ـ عليه السلام ـ مورد غضب واقع شد. براي آنكه علت براي او مشتبه بود، تا اينكه خضر به او خبر داد و موسي راضي شد. هم چنين من نيز به خاطر صلحي كه با معاويه كردم، از طرف كساني كه علت امر را نميدانستند مورد غضب واقع شدم. اگر من صلح نميكردم معاويه يك نفر شيعه روي زمين باقي نميگذاشت».(1)
از جمله عللي كه ميتوان براي صلح آن حضرت با استفاده از فرمايشات خود حضرت ذكر نمودتفاوت فاحش روحيه ي مردان صفين ومردان لشگر حضرت است . حضرت در خطبه اي -قبل از صلح- خطاب به مردم فرمود: «شك و پشيماني، ما را از جنگ لشگر شام باز نداشت، بلكه با سلامت نفس و اطمينان و شكيبايي با آنان ميجنگيديم ولي سلامت نفس با كينه و عداوت مخلوط گرديد و استقامت با تزلزل در هم آميخت. و شما كه به صفين ميرفتيد، دين را در پيش رو و دنيا را در پشت سر داشتيد ولي اكنون دنيا را در جلو و دين را پشت سر افكندهايد، بدانيد ما براي شما آنچنانيم كه بوديم (و تغيير نكردهايم) ولي شما نسبت به ما آنچنان كه بوديد نيستيد. بدانيد معاويه ما را وادار به امري كرد كه در آن شرافت و انصاف نيست، اگر كشته شدن را دوست داريد، پيشنهاد وي را بر ميگردانيم و با دَم شمشيرها با او برخورد مي كنيم. و اگر زنده بودن را دوست داريد، پيشنهاد معاويه را قبول مي كنيم». هنگامي كه سخن به اينجا رسيد همه فرياد زدند. «البُقية البُقية» يعني ما را باقي بدار و از انديشه ات بيرون نياور (يعني ماديگر از جنگ خسته شده ايم).(2)
از طرفي نه اوضاع داخلي و نه شرايط خارجي هيچكدام با انتخاب گزينه جنگ سازگار نبود:
الف ) وضع خارجي:
درآن برهه از زمان جنگ داخلي مسلمانان به سود جهان اسلام نبود. زيرا امپراتوري روم شرقي كه ضربههاي سختي از اسلام خورده بود، همواره مترصّد فرصت مناسبي براي تلافي بود، آنها از گزارش جنگ داخلي مسلمانان كمال استفاده را كردند، به گونهاي كه با سپاهي عظيم عازم حمله به كشور اسلامي شدند و يعقوبي مينويسد: هنگام بازگشت معاويه به شام (پس از صلح با امام حسن ـ عليه السلام ـ) به وي گزارش رسيد امپراتور روم با سپاه منظّم به قصد حمله به كشور اسلامي حركت كرده است. معاويه چون قدرت مقابله با چنين سپاه بزرگي را نداشت، با آن ها پيمان صلح بست و متعهد شد صد هزار دينار به دولت روم شرقي بپردازد.(3) پس اگر اين جنگ داخلي صورت مي گرفت نه به نفع امام حسن (عليه السلام) بود نه معاويه. بلكه ضرر آن متوجّه تمام مسلمانان مي گشت.
ب ) وضع داخلي:
جنگ جمل و صفين و نهروان و… در بسياري از ياران امام علي ـ عليه السلام ـ يك نوع خستگي از جنگ ايجاد كرده بود، زيرا طيّ پنج سال خلافت امام علي ـ عليه السلام ـ ياران آن حضرت هيچ وقت اسلحه به زمين ننهادند مگر به قصد آنكه فردا در جنگ ديگري شركت كنند، و از طرف ديگر اين جنگ با بيگانگان نبود، بلكه در واقع با اقوام و برادران مسلمانشان بود كه در جبهه ي معاويه مستقر بودند.(4)
علاوه براين سپاه امام حسن (عليه السلام) يك سپاه ناهماهنگ بود كه ازگروههاي مختلفي چون شيعيان امام علي (عليه السلام) و خوارج كه از هر وسيله اي براي جنگ با معاويه استفاده ميكردند ،افراد سودجو و دنياپرست كه به طمع منافع مادي در سپاه حضور داشتندداشتند، و گروه ديگري كه تعصبات قبيله اي و پيروي از رييس قبيله تنها علت حضور ايشان در جنگ بودتشكيل يافته بود.
پيمان شكني افراد با نفوذي همچون عبيدالله بن عباس كه دو پسرش توسط بسر بن ارطاة فرمانده سپاه معاويه كشته شده بود و با اين وجود با دريافت مبالغ هنگفت از معاويه همراه عده ي زيادي از سپاهيان حضرت به معاويه پيوست شرايط را بر امام بسيار مشكل ساخت.(5)
از سوي ديگر معاويه براي رسيدن به اهداف خود از روشهاي غير اخلاقي متنوعي بهره ميبرد كه يكي از مؤثرترين آنها رواج شايعات نادرست در بين لشگر امام توسط جاسوسها بود. او قبل از صلح شايع نمود كه امام صلح را پذيرفته اند كه با توجه به تركيب سپاه امام و روحيات مختلفي كه دربين آنها وجود داشت اين امر باعث بروز هرج ومرج و حتي حمله بردن آنها به خيمه ي حضرت و غارت خيمه و اقدام به ترور و قتل حضرت و متفرق شدن سربازان از ميدان جنگ شد ودر چنين شرايطي چاره اي جز پذيرش صلح باقي نمانده بود.
علاوه بر مطالب فوق بايد گفت كه شرايط صلحنامه طوري بود كه اگر رعايت ميشد هم جان و مال شيعيان پيرامون حضرت حفظ ميشد و هم حكومت به زودي در اختيار خاندان اهلبيت (عليهم السلام) قرار مي گرفت.
پی نوشت:
1.صدوق، علل الشرايع، ج 1،ص 211، چاپ نجف.
2.ابن اثير، اسد الغابة، دايرة المعارف حيدرآباد، ج 2، ص 13.
3.یعقوبی، تاريخ يعقوبي، نجف: منشورات المكتبة الحيدريه، 1484، هـ . ق، ج 2، ص 206.
4.در جنگ جمل متجاوز از سي هزار كشته (يعقوبي، همان، ج 2، ص 172)، و در جنگ نهروان چهارهزار نفر از خوارج به قتل رسيدند. (يعقوبي، همان، ج 2، ص 182) و مجموع تلفات در صفين به حدود ده هزار نفر رسيد (مسعودي، مروّج الذهب، ط: 1، بيروت، دارالاندلس، 1965، ج 2، ص 393).
5.ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احياء الكتب العربيه، 1961م ، ج 2، ص 14.