نتیجه اینکه اگه زرنگ بازی در بیاریم و لذت هک کردن اینترنت دیگران را ببریم ..دست آخر آقای حق الناس برا حساب و کتاب با دفترش تشریف میاره که باید پاسخگو باشیم...
داستان( چاقوی دزدی) زیر را مطالعه کنید
استاد بزرگوار مرحوم آقای احمد امین کاظمینی رحمة اللَّه علیه داستانی نقل کرده که ترجمه متن آن اینست:
شخص مورد اعتمادی برایم باز گو کرد: که دو نفر از مستخدمان پست بقصد زیارت امام حسین (ع) از تهران حرکت کردند و چون مسافرت به عتبات از طرف حکومت وقت ممنوع بود از بیراهه عزیمت نمودند و به بیابان خشک که شوره زار و باتلاق بود، افتادند، یکی از شدّت تشنگی جان داد، و دیگری با توسّل و تضرّع به لطف الهی نجات یافت و بسلامت به خانه برگشت.
پس از مدّتی دوست همسفرش را در خواب دید، که با کمال آسایش در باغی بسر می برد، از او پرسید: حالت چطور است؟ گفت: بحمداللَّه از هر جهت راحت هستم، جز اینکه هر روز کژدمی (عقربی) می آید و انگشت شست پایم را می گزد، (او پای خود را نشان داد) و من درد شدیدی احساس می کنم، بطوری که نزدیک است روح از بدنم خارج شود، بمن گفته اند این مجازات برای کاری که در دنیا بوده که کرده ام، و آن اینکه یکروز در منزل دوستم فلانی (و نام او را بیان کرد) با هم کاهو می خوردیم من چاقویی را که در آنجا بود، مخفیانه برداشتم و به خانه آوردم و بالای رف سمت چپ اطاق پنهان کردم.
از تو خواهش می کنم بخانه من برو و سلام مرا به زنم برسان و به او بگو: شوهر تو در خواب بمن گفت: چاقوئی که در طاقچه سمت چپ اتاق هست بمن بده تا به صاحبش فلان قصّاب برگردانم، و از او بخواهم که از گناهان شوهرت درگذرد. شاید خدا بر او منّت گذارد و مورد عفو و آمرزش قرار دهد.
من از خواب بیدار شدم و هر چه گفته بود عمل کردم. چندی بعد دوباره او را در خواب دیدم، که در نهایت آسایش و آرامش بود، از من تشکر کرد.
منبع: (مردگان با ما سخن می گویند 225)