0

وصیتنامه شهدا

 
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید محمود اعتصامی

 

به دستورات امام خمینی (ره) عمل كنید، به مسایل معنوی و حضور در نماز جمعه اهتمام فراوان داشته باشید و از زنان و مردان جامعه می خواهم به حدود الهی و فرامین اسلام و قرآن عمل نمایند. به دستورات امام خمینی (ره) عمل كنید، به مسایل معنوی و حضور در نماز جمعه اهتمام فراوان داشته باشید و از زنان و مردان جامعه می خواهم به حدود الهی و فرامین اسلام و قرآن عمل نمایند.

پدرجان یك چیز از شما می خواهم شما در حقم دعا كنید كه به آرزویم برسم.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

شنبه 5 اسفند 1396  1:04 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید رحمت الله اوهانی

 

بسم الله الرحمن الرحیم «الذین امنو و ها جروا و جاهدو فی سبیل الله با اموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون» «کسانیکه ایمان آورده و هجرت و جهاد نمودند در راه خدا با مالها و جانهایشان درجة عظیمی در پیشگاه خداوند دارند و ایشان از رستگارانند» بسم الله الرحمن الرحیم

 

«الذین امنو و ها جروا و جاهدو فی سبیل الله با اموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون»

 

«کسانیکه ایمان آورده و هجرت و جهاد نمودند در راه خدا با مالها و جانهایشان درجة عظیمی در پیشگاه خداوند دارند و ایشان از رستگارانند»

 

به نام او که همه چیزم از اوست،سلام بر تو ای روح خدا و سلام بر شما عزیزانی که درس شهادت را در دانشگاه کربلا آموختید و بی پروا چون کبوترهای آزادی از دشت های خون و آتش با فریاد الله اکبر به سوی معشوق پر کشیدید در بهار سرخ شهادت بر بالهای ابر نشسته از این دیار بر کبریا شتافتید.

 

«و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله به امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»

 

«کسانیکه در راه خدا کشته می شوند مرده مپندارید بلکه آنان زنده هستند و نزد خداوند خویش روزی می خورند»

 

برای بنده افتخار بزرگی است که در راه خدا قدم برداشته ام و از مکتبی پاسداری می کنم که به حقانیّت آن آگاه هستم.

 

 امروز می خواهم به ندای هل من ناصر حسین7و به امام عزیزم لبیک بگویم و عازم عملیات می گردم که دست امپریالیزم غرب و کمونیزم شرق که امروز از آستین صدام تکریتی بوسیله مزدورانش که در کربلای ایران بیرون آمده قطع نمایم.

 

 و حال ای امّت مسلمان ما را شهیدان کربلای غرب و جنوب کشور صدا می کنند که برای چه نشسته اید هان ای ملّت،ما در برابر این شهیدان مسئولیتی به عهده داریم که باید این مسئولیت به نحو احسن و بطور جدی عمل شود وحتّی اگر بضرر جان و مال خودمان تمام شود باید از آن خونهای شهیدان خودمان دفاع نمائیم تا اینکه نگذاریم شرق و غرب برای انقلاب عزیزمان آسیبی رسانند.

 

هدف و منظور جهاد آزاد نمودن کربلای معلّی حسین7و به اهتزاز در آوردن پرچم اسلام و صادر نمودن انقلاب اسلامی برای ملل مسلملن جهان بالاخص ملت عراق می باشد و روزی در جنوب و روزی در غر ب کشور در دفاع از ناموس مسلمانان پاره پاره می گردید و در غرب بریده شدن سرتان و شکنجه های دیگر ملحدان کردستان جان می سپارید یا اسیر می شوید،راستی به چه می مانید که هنگام ساخته قله های پیروزی سوار بر اسب شهادت این چنین مظلومانه میروید.

 

خط سرخ شهادت را ادامه می دهید گویی که از فتح ستاره ها می آیید اما افسوس که اینک در فقدان شان لاله های آتشین جهل باره و زمین چاک چاک می گردد اکنون که به پیشگاه باری تعالی راه یافتید همواره از او برای ما آرزوی شهادت طلب نمایید تا شاید ما نیز به خیل شهدا بپیوندیم و سلام بر شما ای امّت جگر سوخته،ای امتّی که بدنهای پر از خون شده فرزندانتان در سرزمین اسلام که تلافی خون دیگر شهداء را می خواستند از صدامیان بگیرند به خون خودشان آغشته شدند اما باشد،هر چند تا مردهای زمانه شهید مظلوم بهشتی و باهنر و رجایی و دیگر شهدای عزیزتان را در آتش زغال و پاسدارانتان و بسیجیان را زنده زنده در آتش سوزاندند ولی صبور باشید که خدای شما زنده و جاوید است و او از شما حمایت می کند در روز قیامت فقط بر آن باشید و فراموش نکنید خداوند بر همة چیز توانا و قدرتمند است و حال تقوا و مقاومت را اخذ نمایید و هر چند تا بحال هم که متقی و استوار بوده اید چند برابر نمایید.

 

بندة گناهکار شهادت می دهم بر وحدانیت خداوند یکتا و حقانیت رسول اکرم9وجانشین ایشان امیر الممنین7و بر یازده اولاد علی7که با اعتقاد به کلام الله مجید و علاقه و عشق به ولایت فقیه و برای رصای خداوند متعال و شوق به شهادت و ادامة را حسین ابن علی7قدم به جبهه می گذارم از اوایل جنگ تا به حال با کفار بعث می جنگم تا با خواست خدا و برای رضای خدا به درجة رفیع شهادت که رسیدن به این درجه بسیار بسیار دشوار است اما این مژده بر من حق است اگر خداوند از تقصیراتم بگذرد به لقاءالله خواهم رسید،خودم می دانم که من شهید خواهم شد.

 

بنده حقیراین مسئله را می دانم که به فیض شهادت نائل خواهم آمد و هیچ شک و تردیدی ندارم اما پدر و مادر عزیز و ارجمندم ابراهیم را که می شناسید همان ابراهیم بت شکن که برای رضای خدا اقدام به قربانی کردن فرزند برومندش نمود و خود خنجر را بر گلوی او گذارد.

 

 اما پدر تو خود برای من آموختی امام حسین7با یار و انصار خویش خودش را به اسلام تسلیم نمود و به خواست دین خدا از همه چیز گذشت و به درجه شهادت رسید و چگونه امامان ما با خون خودشان درخت تنومند اسلام را آبیاری نموده اند و حال شما پدر ومادر عزیزم فرزند عزیز خودت نعمت الله را چون علی کبر حسین7فدای اسلام نمودی و من هم امیدوارم مرا نیز مثل جناب قاسم فدای اسلام و برای خداوند قربانی بدهی انشاءالله.پدر تو خودت ثمرة عمرت را را به اسلام بخشیدی که شاید خداوند از گناهان و تقصیرات شما بگذرد.عزیزان صبر را از علی(ع) بیاموزید و از رهبر انقلابمان امام عزیز بیاموزیدکه در غم فرزندشان در مرگ امیدش که چگونه صبر نمود و از امام حسین(ع)یاوزید و سعی کنید پیامهای قرآن را برای همة ملّتهای مستضعف جهان و بر مسلمانان واقعی برسانید.

 

پدر شکر خداوند را فراموش نکن و بر این نعمتهای خدا شکرگزار باش تا اینکه صبر شما مشتی بر دهان یاوه گویان باشد.

 

«الهم انی اسئلک راحتا عند الموت و المغفره بعد الموت و العفو عند الحساب»

 

خدایا برای امام عزیز که مرادی از تبار رسول اکرم9و ایشان مثل آنها زندگی نموده و همانند آنها توده های میلیونی ایران را به امّت اسلام به دل ساخت و هم او بود که بعد از هزار و چهار صد سال حکومت اسلامی را بنا نهاد و عمر و زندگانی خویش را برای به ثمر رسانیدن این انقلاب صرف نمود،عمری پر برکت و با عزت عطا بفرما انشاءالله تا همه شاهد آن باشند که روزی پرچم را به دست پر برکت امام زمان(عج)یاور شیعیان بسپارد انشاءالله.

 

 اما پیام کوتاهی به امام بزرگوار،که ای امام،فرزندان تو تا آخرین قطره خون خودمان از اسلام عزیز دفاع خواهیم نمود و نمی گذاریم این خونهای گرانقدر شهداء بدست ابر جنایتکاران بیافتد و اجازه نخواهیم داد انقلاب اسلامی کوچکترین آسیبی را ببیند و این عهد و پیمان را از اوائل جنگ با خدا بسته ام و اگر هم لیاقت کشته شدن در راه خدا را داشته و کشته شدم به آرزوی دیرینه خود رسیدم چون خودم مشتاق شهادت در راه خدا هستم و شما ای مادر مهربانم از بابت من می دانم سختی ها و مشقتهای زیادی را متحمل شدی اما تعجب نکن همة اینها به خاطر اسلام بوده است.

 

و این مسئله را می دانم که همیشه نسبت به مسائل شرعی حسّاس بودی و هر موقع برایم مسئل شرعی را گوشزد می نمودی این را بدان که نماز و دعاهایت و قرآن خواندنت در مواقع صبح و عصر و قبل از ظهر و بعد از ظهر در ما علاقة بسیاری بوجود آورد اگر بنده نیز به مقام شهادت نائل آمدم مثل موقع شهادت آن یکی برادرم صبور و مقاوم باش و اصلاً ناراحت نباشید زیرا هدف اصیلم رسیدن به لقاءالله بوده است چون بسیاری از مادران مثل شما هستند و پاره های تنشان را فدای اسلام نموده اند و مادرم از تو می خواهم شیرت را بر من حلال کنی و از گناهانم صرف نظر کنی و مرا حلال نمایی.

 

و شما ای برادرانم می خواهم تا آخرین قطرة خونتان از اسلام عزیز دفاع کنید و پشتیبان ولایت فقیه باشید و نگذارید امام تنها بماند و به فرامین امام گوش فرا دهید و همیشه خواری باشید بر چشم دشمنان اسلام،این را می دانم که همیشه اینطور بودید و الان هم هستید این را می دانم که اسلحة مرا به زمین نخواهید گذاشت .

 

وصیّتی که به برادرانم دارم و همیشه این مسئله را نیز می گفتم و حال هم می گویم همیشه تقوا را پیشة خود سازید و برای جامعة اسلامی مفید و ارزشمند باشید.

 

وصیّتی که به خواهرم دارم و او را می شناسم که همچون شیر زن زینب کبری در جامعه حرکت می کند اینست که بدان که بعد از شهادت من رسالت تمام شهداء را در گردن داری.

 

 از تو می خواهم فرزندان خودت و فرزند مرا مثل بچّه های خودتان بزرگ کنی و در خط اسلام به آن تربیت بدهی تا اینکه در آینده در جامعه مثمر ثمر و مفید باشند.

 

از تمامی آنهایی که مرا می شناسند اعم از دوستان و آشنایان اگر ذرّه ای از من بدی دیده اند از آنان نیز حلّیت می طلبم و خداحافظی می نمایم و آخرین سخنان من این است که نماز جمعه ها و صفوف دعاهای کمیل و توسل را گسترده نمایید و به افراد تماشاگر و بی طرف بگویید دیگر تا کی در خواب و خیال خواهید بود.

والسلام

 

وصیت بنده فقط این جمله زیرمی باشد،تنها آرزویم این است که درموقع ظهور امام زمان در رکاب وی با دشمنان و کفاربجنگم به این مسئله خودم،امیدوار هستم.

 

مشتاقان حسین7باید از راه کربلا گذشته و جانهای خود را به روی قبرش بیاندازند.

 

شهید اوهانی

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

شنبه 5 اسفند 1396  1:04 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید حمید اللهیاری

 

بسم الله الرحمن الرحیم

(این وصیت نامه ها واقعا انسان را می لرزاند)

امام خمینی

 

الّذین امنوا وهاجرواو جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

(این وصیت نامه ها واقعا انسان را می لرزاند)امام خمینی

 

الّذین امنوا وهاجرواو جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون

 

آنانکه ایمان آوردند،و هجرت کردند،و جهاد کردند،و در راه خدا بمالها و جانهای خود بزرگتر است پایه آنان نزد خدا و آنانند رستگاران.

 

الله اکبر الله اکبر

 

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انّ محمّدا رسول الله

 

و اشهد انّ امیر المومنین علی ولی الله

 

اسلام علیک یا ابا عبد الله الحسین(ع)

 

سلام بر شهید مظلومان که پیروز شهیدان است و استاد رزمندگان در جبهه ها درسش درس آزادگی است و درکش شهادت.

 

سلام بر امت مسلمان که رزمندگان و در حقیقت حسین(ع)را یاری می کنند.

 

عزیزان همچون گذشته در صحنه باشید و منافقان را بگویید،که آنها نفرین شده و قرآن آنها را اهل دوزخ می شمارد.

 

حال سخنم با بی تفاوتها به این انقلاب عظیم است بدانید که حجتها تمام شده و بهانه تراش به کار نمی آید،جنگ ما جنگ حق با باطل است که در زمانهای مختلف و به صورتهای متفاوت همیشه در جنگ بوده اند،در این موقع حساس نباید فقط به مادیات فکر کرد،و به اینکه کمبود و گرانی هست باید به دولت جمهوری اسلامی کمک کنید.

 

رزمندگان عزیز:

 

راه ما راه حسین(ع)است نباید گامی به عقب بگذارید باید حسین وار بجنگیم،باید علی اکبر گونه شهید شویم،وهمچون ابوالفضل العباس دستها قطع شده و با دهان پرچم اسلام را حمل کنیم.

 

امروز باید همچون حسین(ع)فرزندان خود را به مقابل با دشمنان دین پیامبر فرستاد،ما به زیادی دشمن فکر نمی کنیم نمی گذاریم شعار الله اکبر خاموش شود.

 

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست

 

چرا برای دفاع از دین خدا سبقت نمی گیرید.خدایا ما می رویم در حالی که نگران آینده ایم نمی دانیم بعد از ما یادگار شهداء و وارثان خون شهدا چه خواهند کرد.

 

سخنی چند با ورزشکاران:

 

و اما ورزشکاران:ای عزیزانی که می توانید،بعنوان نیروی قوی در خدمت اسلام باشید،نگذارید،اختلاف میان شما ایجاد کنند دست دردست هم دهید و ورزش ما را به جلو ببرید،هر بار که یکی از شما اول می شوید پرچم جمهوری اسلامی بالا می رود و این خود مشتی است برابر گلوله رزمندگان که بر دهان استکبار زده می شود،به ورزش خود صفا و صمیمیت بدهید،کشتی گیران عزیز شما بهتر می توانید ارزشهای اسلامی را نشان دهید،با اخلاق پهلوانانه خود جذب به ورزش کنید،نه ورزش طاغوتی بلکه ورزش اسلامی،در آخر از تمامی کسانی که در این مدت چند سال به آنها اذیت و آزار رسانده ام و یا از من بدی دیده اند حلالیت می طلبم و از مربیان خود تشکر و قدردانی می نمایم.

 

و اما مادر مهربان:

 

نمی دانم چگونه از زحمات 20 ساله ات که در حق من کرده ای تشکر کنم،ولی خوشحال باش که20 سال زحمت مرا کشیدی و طوری مرا پروراندی که در آخر بتوانی هدیه علی اکبر کنی مادر آنها که حسین(ع) گفتند،آنها که خالصانه حسین حسین گفته و به شعارشان در جبهه ها عمل کردند،آخر به پیش آقای خود رفتند،درست است،که من کربلا را ندیده شهید شدم ولی خوشحالم در راه کربلا شهید می شوم،و می دانم،دوستان و برادران من تا کربلا را نگیرند،آرام نخواهند نشست.

 

خدایا شرمنده ام از اینکه زودتر از این به خدمت اسلام در نیامدم،شرمنده ام با این همه گناه قبولم کردی،خدایا،معبودا،پاک پروردگارا،امام ما را تا انقلاب مهدی(عج) نگهدار دوستانش را عزت و دشمنانش را خوار و ذلیل بساز.(الهی آمین)

 

از تمام کسانی که از من ناراحتی دیده اند،همسایه ها،دوستان،آشنایان،رزمندگان و همسنگران حلالیت می طلبم.

 

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج)

 

خمینی را نگهدار

 

ستارگان که رفتند

 

خورشید را نگهدار

 

 ((به نام الله پاسدار خون شهدا))

 

بعد از شهادت سردار رشید حمید،برادر عباس محمدی نامه ای به همرزمان خود روی کاغذ نگارد و بعد از چند روز خود نیز به لقا الله پیوست متن نامه چنین است:

 

گلی از گلستان واحد شهدای کربلا پرپر شد،و به جمع شهدای کربلا پیوست او زندگانی در این جهان را متاع غرور می دانست و برای رهایی از آن چهره خونین را پسندید و با لبخندی شیرین به دیدار معبودش شتافت.او با ما بود ما ها او را با چشمی نا بینا می نگریستیم،در دعاهای کمیل،توسل،زیارتهای عاشورا بود.

 

در جمع واحد شهدای کربلا بود،ما هم دعا می کردیم و گریه می نمودیم،ولی همه حالات او با ما فرق داشت.نامش،حمیدبود،او از خواستها و آرزوهاشهادت را پسندیده بود.

 

او بدنبال شهادت غمخوار دیرینه اش نریمان غمی گران بر دل داشت،و عاقبت این اندوه او را به سوی معبودش سوق داد.و محبوب او را به نریمان رسانید،تا آن دو یار آندو همسنگر باز در کنار هم باشند.

 

                                                                                                 شهادت بر هر دو گوارا بــاد

 

بار الهـا ما را از شفـاعت آنها

 

بی نصیب مگـردان

 

از زبان شهید عباس محمدی

 

                                                                                                          سردشت 28/4/64

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

شنبه 5 اسفند 1396  1:04 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید حمید اللهیاری

 

بسم الله الرحمن الرحیم

(این وصیت نامه ها واقعا انسان را می لرزاند)

امام خمینی

 

الّذین امنوا وهاجرواو جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

(این وصیت نامه ها واقعا انسان را می لرزاند)امام خمینی

 

الّذین امنوا وهاجرواو جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون

 

آنانکه ایمان آوردند،و هجرت کردند،و جهاد کردند،و در راه خدا بمالها و جانهای خود بزرگتر است پایه آنان نزد خدا و آنانند رستگاران.

 

الله اکبر الله اکبر

 

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انّ محمّدا رسول الله

 

و اشهد انّ امیر المومنین علی ولی الله

 

اسلام علیک یا ابا عبد الله الحسین(ع)

 

سلام بر شهید مظلومان که پیروز شهیدان است و استاد رزمندگان در جبهه ها درسش درس آزادگی است و درکش شهادت.

 

سلام بر امت مسلمان که رزمندگان و در حقیقت حسین(ع)را یاری می کنند.

 

عزیزان همچون گذشته در صحنه باشید و منافقان را بگویید،که آنها نفرین شده و قرآن آنها را اهل دوزخ می شمارد.

 

حال سخنم با بی تفاوتها به این انقلاب عظیم است بدانید که حجتها تمام شده و بهانه تراش به کار نمی آید،جنگ ما جنگ حق با باطل است که در زمانهای مختلف و به صورتهای متفاوت همیشه در جنگ بوده اند،در این موقع حساس نباید فقط به مادیات فکر کرد،و به اینکه کمبود و گرانی هست باید به دولت جمهوری اسلامی کمک کنید.

 

رزمندگان عزیز:

 

راه ما راه حسین(ع)است نباید گامی به عقب بگذارید باید حسین وار بجنگیم،باید علی اکبر گونه شهید شویم،وهمچون ابوالفضل العباس دستها قطع شده و با دهان پرچم اسلام را حمل کنیم.

 

امروز باید همچون حسین(ع)فرزندان خود را به مقابل با دشمنان دین پیامبر فرستاد،ما به زیادی دشمن فکر نمی کنیم نمی گذاریم شعار الله اکبر خاموش شود.

 

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست

 

چرا برای دفاع از دین خدا سبقت نمی گیرید.خدایا ما می رویم در حالی که نگران آینده ایم نمی دانیم بعد از ما یادگار شهداء و وارثان خون شهدا چه خواهند کرد.

 

سخنی چند با ورزشکاران:

 

و اما ورزشکاران:ای عزیزانی که می توانید،بعنوان نیروی قوی در خدمت اسلام باشید،نگذارید،اختلاف میان شما ایجاد کنند دست دردست هم دهید و ورزش ما را به جلو ببرید،هر بار که یکی از شما اول می شوید پرچم جمهوری اسلامی بالا می رود و این خود مشتی است برابر گلوله رزمندگان که بر دهان استکبار زده می شود،به ورزش خود صفا و صمیمیت بدهید،کشتی گیران عزیز شما بهتر می توانید ارزشهای اسلامی را نشان دهید،با اخلاق پهلوانانه خود جذب به ورزش کنید،نه ورزش طاغوتی بلکه ورزش اسلامی،در آخر از تمامی کسانی که در این مدت چند سال به آنها اذیت و آزار رسانده ام و یا از من بدی دیده اند حلالیت می طلبم و از مربیان خود تشکر و قدردانی می نمایم.

 

و اما مادر مهربان:

 

نمی دانم چگونه از زحمات 20 ساله ات که در حق من کرده ای تشکر کنم،ولی خوشحال باش که20 سال زحمت مرا کشیدی و طوری مرا پروراندی که در آخر بتوانی هدیه علی اکبر کنی مادر آنها که حسین(ع) گفتند،آنها که خالصانه حسین حسین گفته و به شعارشان در جبهه ها عمل کردند،آخر به پیش آقای خود رفتند،درست است،که من کربلا را ندیده شهید شدم ولی خوشحالم در راه کربلا شهید می شوم،و می دانم،دوستان و برادران من تا کربلا را نگیرند،آرام نخواهند نشست.

 

خدایا شرمنده ام از اینکه زودتر از این به خدمت اسلام در نیامدم،شرمنده ام با این همه گناه قبولم کردی،خدایا،معبودا،پاک پروردگارا،امام ما را تا انقلاب مهدی(عج) نگهدار دوستانش را عزت و دشمنانش را خوار و ذلیل بساز.(الهی آمین)

 

از تمام کسانی که از من ناراحتی دیده اند،همسایه ها،دوستان،آشنایان،رزمندگان و همسنگران حلالیت می طلبم.

 

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج)

 

خمینی را نگهدار

 

ستارگان که رفتند

 

خورشید را نگهدار

 

 ((به نام الله پاسدار خون شهدا))

 

بعد از شهادت سردار رشید حمید،برادر عباس محمدی نامه ای به همرزمان خود روی کاغذ نگارد و بعد از چند روز خود نیز به لقا الله پیوست متن نامه چنین است:

 

گلی از گلستان واحد شهدای کربلا پرپر شد،و به جمع شهدای کربلا پیوست او زندگانی در این جهان را متاع غرور می دانست و برای رهایی از آن چهره خونین را پسندید و با لبخندی شیرین به دیدار معبودش شتافت.او با ما بود ما ها او را با چشمی نا بینا می نگریستیم،در دعاهای کمیل،توسل،زیارتهای عاشورا بود.

 

در جمع واحد شهدای کربلا بود،ما هم دعا می کردیم و گریه می نمودیم،ولی همه حالات او با ما فرق داشت.نامش،حمیدبود،او از خواستها و آرزوهاشهادت را پسندیده بود.

 

او بدنبال شهادت غمخوار دیرینه اش نریمان غمی گران بر دل داشت،و عاقبت این اندوه او را به سوی معبودش سوق داد.و محبوب او را به نریمان رسانید،تا آن دو یار آندو همسنگر باز در کنار هم باشند.

 

                                                                                                 شهادت بر هر دو گوارا بــاد

 

بار الهـا ما را از شفـاعت آنها

 

بی نصیب مگـردان

 

از زبان شهید عباس محمدی

 

                                                                                                          سردشت 28/4/64

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

شنبه 5 اسفند 1396  1:04 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

فرازهایی از وصیت نامه شهید حسین امانی

 

((من المومنین رجال صدقوا ماعاهدوالله عافمنهم من‌ ینتظرو‌ما بدلوا ‌تبدیلا)) شک نیست که همه ما باید این راه را برویم وبه سوی حق وسرنوشت خویش بشتابیم ،سپاس پروردگار جهانیان را که ابتدای کار ماراسعادت وپایان کار مارا شهادت قرار داد.درودوسلام بر منجی عالم بشریت ونائب برحقش امام خمینی ودرودبر شهیدان گلگون کفن که باخون عزیزشان درخت این انقلاب را آبیاری نمودند.

((من المومنین رجال صدقوا ماعاهدوالله عافمنهم من‌ ینتظرو‌ما بدلوا ‌تبدیلا))

 

شک نیست که همه ما باید این راه را برویم وبه سوی حق وسرنوشت خویش بشتابیم ،سپاس پروردگار جهانیان را که ابتدای کار ماراسعادت وپایان کار مارا شهادت قرار داد.درودوسلام بر منجی عالم بشریت ونائب برحقش امام خمینی ودرودبر شهیدان گلگون کفن که باخون عزیزشان درخت این انقلاب را آبیاری نمودند.

سلام برخانواده‌‌ام که اینک هدیه ای تقدیم اسلام نمودند،پدرجان از اینکه نتوانستم دین خود را نسبت به شما اداءکنم شرمنده هستم ولی امیدوارم مرا ببخشید ومرا حلال کنید.

پدرعزیزم،صبرکن وخدا را شکر گذار وشما ای مادر:ای آرام بخش وجود،ای مهربان ،ای کسی که زبان من توان سخن گفتن درباره تورا ندارد،وهرچه سعی میکنم می‌بینم سخنی نمی‌توانم بگویم که باآن قدردانی از محبتهای بیدریغ تو بکنم.

مادرجان: ای فرشته خوبیها بعد از من چشمهای معصوم وپاکت را آلوده به اشک مکن،جامه سیاه مپوش ودر حجله دامادی فرزند خطا کار خود ماتم زده مباش وشیر پاکت را برمن حلال گردان وبرایم دعا کن،شاید خداوند از گناهانم بگذرد.

ای جوانان: مبادا دررختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) درمیدان نبرد شهید شد، ای جوانان مبادا درغفلت بمیرید که علی (ع) درمحراب عبادت شهید شد ومبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین (ع) وبا هدف شهید شد.

ای مادران: مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا درمحضر خدا نمی‌توانید جواب حضرت زینب(ع) رابدهید که تحمل 72 تن شهید رانمود،استغفارودعا راازبین نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست وهمیشه بیادخدا باشیدودرراه او قدم برداریدوهرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازندوشماراازروهانیت متعهد جدا نکنندکه اگر چنین کردند روزبدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرتهاست ،حضورتان را در جبهه های حق علیه باطل ثابت نگهدارید ودر امام بیشتر دقیق شوید وسعی کنید عظمت اورا بیابیدوخودرا تسلیم او سازید وصداقت خود را همچنان حفظ کنید،امروز که دارم این وصیت نامه رامی‌نویسم دریکی از سنگرهای جبهه های جنوب بسر می‌برم ومنتظر دیدار با معشوقم میباشم ،آمده ام چون تشخیص داده ام که تنها جای دیدار با معبوداینجاست ،آمده ام شایدسهمی داشته باشم درریشه کن کردن ضد انقلاب وبیرون راندن متجاوزین ،آمده‌ام تا من نیز در احیاء دین مبین اسلام وبه ثمر رسیدن انقلاب شریک باشیم،در این لحظه خون دررگهایم می‌جوشد ونمیتوانم درست چیزی بنویسم چون مسئولیتی که به عهده گرفته‌ام بر دوشم سنگینی میکند،واز طرفی خوشحال هستم که شاید بتوانم به این صورت کمی ازمسئولیت سنگینی که بر دوشم است اداء کنم ودر پایان از پدرومادرم می‌خواهم که بر مزارم گریه نکنند واگر گریه می‌کنند طوری گریه کنند که دشمنان نفهمند واز پدر ومادرم می‌خواهم که صبور باشند مانند حضرت زینب که تحمل 72 تن شهید رانمود%

وسلام علیکم ورحمته الله وبر کاته خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

   تاریخ :3/10/1365

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

شنبه 5 اسفند 1396  1:05 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید حسن امامی

 

  "در این لحظه های حساس تاریخ كه خداوند شما ملت عزیز را مورد آزمایش و امتحان قرار داده است با توكل بر او و با رهنمودهای امام عزیزمان انشا الله با سربلندی كامل از این امتحان الهی سربلند و پیروز باشید "در این لحظه های حساس تاریخ كه خداوند شما ملت عزیز را مورد آزمایش و امتحان قرار داده است با توكل بر او و با رهنمودهای امام عزیزمان انشا الله با سربلندی كامل از این امتحان الهی سربلند و پیروز باشید و در پیشگاه خداوند روسفید باشید، و مبادا چیزهایی مادی شما را فریب بدهد و پاهایتان از مبارزه با كفر جهانی سست شود و روی خود را مانند منافقین برگردانید و امام عزیز را تنها بگذارید".

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

شنبه 5 اسفند 1396  1:05 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید حسام اسماعیلی فرد

 

  اگر شهادت نصیبمان شد، آن را دودستی می گیریم و خدا كند زانوهایمان سست نشود.

اگر شهادت نصیبمان شد، آن را دودستی می گیریم و خدا كند زانوهایمان سست نشود. شهادت چیزی نیست كه نصیب هركس بشود هركس كه شهید می شود به كمال رسیده است، شهدای شما نمرده اند بلكه زنده اند و ناظر اعمال شما هستند.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

شنبه 5 اسفند 1396  1:05 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید غلامحسین‌ ادهمی

 

وصیت نامه بسم رب شهدا و الصدقین انا نحن نحیی الموتی و نكتب ما قدموا و اثارهم و كل شیء احصیناه فی امام مبین

وصیت نامه

 

بسم رب شهدا و الصدقین

 

انا نحن نحیی الموتی و نكتب ما قدموا و اثارهم و كل شیء احصیناه فی امام مبین

 

براستی كه ما آری ما مردگان را زنده می‌كنیم و اعمالشان با یادگارهای نیك و بد كه از خود به جای گذاشته اندهمه را می‌نویسیم و ثبت و ضبط می‌كنیم.

 

با سلام و درود فراوان خدمت امام زمان (عــج) و نائب برحقش امام خمینی و نیز امت شهید پرور ایران و به امید برافراشته شدن پرچم اسلام برتمامی جهان انشاء ا000 .

 

اكنون كه به معشوقم می‌پیوندم با دلی پر از درد بسوی او پر می‌كشم. ای برادران من از بعضی شماها شكایت خواهم كرد. برادران من، امروز روز جنگ است روز جهاد است و بر هر مسلمان واجب است پیكار و جهاد كند ولی متاسفانه عده‌ای از مردم از اسلام فراموش كرده‌اند به قیامت نمی‌اندیشند و فقط به فكر امكانات دنیوی هستند با گران فروشی و با جمع كردن لوازم با توطئه و اختشاش، با دست بردن در نقطه ضعف های دولت و شبانه روز فریاد می‌كشند نفت نیست گاز نیست بنزین نیست روغن و غیره نیست مگر نه ما در حال جنگیم. بله من از شما شكایت را خواهم كرد كه حال انباشته می‌كنید در صورتی كه عده‌ای فقیر و گرسنه اند خوش گذرانی می‌كنید در صورتی كه خدا را كاملاً فراموش كرده اید جنگ و كمبود است در صورتی كه هی فریاد می‌زنید می‌خواهم می‌خواهم آیا تا به حال فكر كرده‌اید كه با این عمل، سنگر منافق را محكم می‌كنید.

 

ای خالقم اكنون كه این لباس مقدس را به تن می‌كنم و در راهت جهاد می‌كنم از تو می‌خواهم حال كه موقع آن فرا رسید مرا توفیق شهادت دهی طوری مرا بمیران كه بدنم ریزریز شود سپس برای دشمنان، طنم را نیست گردان تا شاید این گول خوردگان و سازش كاران با دیدن دامادی جوانی 17 ساله به خود بیایند و بجنبند.

 

مادرم گریه مكن كه فرزندت عاشق بود او عاشق بود و عاقبت به معشوقش رسید پس گریه مكن. مادر، حال كه به آرزوی دیرینه‌ام رسیدم پس از شما می‌خواهم كه خود مرا به حجله ببرید و اگر نشد پدرم و یا حبیب ا000 و سپس شیرینی دهید و جشن بگیرید خوشحال باشید كه فرزندتان فردای قیامت شماها را به زهرای پهلو شكسته معرفی خواهم كرد. در فردای قیامت هم به خداوند خواهم گفت كه من هم یك پدر و مادر دل شكسته دارم پس شاد باش و شیرینی دامادی فرزندت را بده.

 

پدر جان و برادران و خواهرانم حال كه دستم از دنیا كوتاه شد دیگر نمی‌توانم آن همه زحمات شماها را جبران كنم از خدا می‌خواهم كه به شما توفیق عنایت فرماید و از شما می‌خواهم كه تا آخر عمرتان در صراط المستقیم حركت كنید و گوش به فرمان امام این نعمت بی كران باشید و پشتیبان این روحانیون دلسوز باشید انشاء ا000 كه خدا اسم شماها را در دفتر حزب‌ ا000 ثبت كند و در آخر از شماها می‌خواهم كه در جلوی جنازه‌ام گوسفند خون كنید و گوشت آن را به مستضعفین بدهید. دیگر اینكه 350 تومان از آقای عربی معلم قرض دارم خواهش می‌كنم آن را بپردازید و از قول من تشكر كنید. از آقای غلامی پمپ بنزین 19 تومان با 6 لیتر كوپن پس آن را با تشكر پرداخت كنید.

 

باری عرض می‌كنم مادرم و ای خانواده عزیزم برای من هیچ ناراحت نشوید و گریه نكنید چون خودتان می دانید كه همیشه از خدا طلب شهادت می‌كردم و حال پسرتان به آرزویش رسیده است، برایش گریه نكنید و اگر گریه كنید روح مرا ناراحت خواهید كرد. اگر می‌خواهید گریه كنید برای اسلام گریه كنید برای حسین گریه كنید كه روز عاشورا تنش پاره پاره شد و هر چه فریاد زد كسی به فریادش نرسید. پس از تمامی برادران می‌خواهم كه به هل من ناصر اسلام لبیك گویند و آن را از گزند اجانب نجات دهند. توفیق و صبر و برباری همگان را از خدای عظیم خواهانم. اگر اسلام با ریخته شدن خون من آبیاری خواهد شد، پس فرود آئید ای گلوله‌ها و قلبم را بشكافید و خونم را چون سیل خروشان جاری كنید ولی فقط در راه او و برای او « ا000»

 

خدمتگذارتان:

حاج غلامحسین ادهمی

 9/8/1360

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

شنبه 5 اسفند 1396  1:05 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید محمود اعتصامی

 

  به دستورات امام خمینی (ره) عمل كنید، به مسایل معنوی و حضور در نماز جمعه اهتمام فراوان داشته باشید....

به دستورات امام خمینی (ره) عمل كنید، به مسایل معنوی و حضور در نماز جمعه اهتمام فراوان داشته باشید و از زنان و مردان جامعه می خواهم به حدود الهی و فرامین اسلام و قرآن عمل نمایند.

پدرجان یك چیز از شما می خواهم شما در حقم دعا كنید كه به آرزویم برسم.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

شنبه 5 اسفند 1396  1:05 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت‌نامه شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده

 

خداوند بر ما مقرر داشته كه با كفار و متجاوزین به حریم حكومت اسلامى مبارزه كنیم و آنها را به قتل برسانیم.

 

بروید به طرف جبهه نور علیه ظلمت با قلبهاى مملو از محبت، قلبهائى كه از هیچ قدرتى ترس ندارند. ( امام خمینى )

 

مكتبى كه شهادت دارد اسارت ندارد. ( امام خمینى )

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اى كاش جانها داشتیم و بارها براى پیروزى اسلام بر كفر مى‌جنگیدیم.

 

مادر مهربانم، اسلام احتیاج به خون دارد. از كشته شدن من ناراحت نباشید هر موقع احتیاج به فداكارى داشت پیش قدم باشید.

 

به نام خداوند بخشنده مهربان با سلام و درود به رهبر كبیر انقلاب اسلامى ایران امام خمینى و سلام به روان پاك شهداى كشور اسلامى ایران بخصوص شهداى این جنگ تحمیلى رژیم بعثى صدام كافر كه از قدرتهاى غرب و شرق تقویت مى‌شود. در اینجا لازم است چند كلمه‌اى را براى دوستان و بازماندگان بنویسم :

 

خداوند بر ما مقرر داشته كه با كفار و متجاوزین به حریم حكومت اسلامى مبارزه كنیم و آنها را به قتل برسانیم.

 

 

در اینجا مسئله‌اى كه وجود دارد این است كه انسان ذاتا آرامش و آسایش را بیشتر ترجیح مى‌دهد تا اینكه خود را درگیر جنگ و خونریزى نماید چرا كه جان و اموال و خانواده‌اش در خطر و نابودى قرار خواهند گرفت و نا آرامى و ضرر و زیان جنگ برایش قابل تحمل نیست اما هنگامى كه مسئله جنگ اسلام با كفر مطرح مى‌شود آنهائى كه ایمان محكم به خدا و روز جزا دارند با همه كراهتى كه از جنگ دارند آماده پیكار و مبارزه و جهاد بر علیه دشمن اسلام مى‌شوند و در وجودشان عشق به پیكار در راه خدا و شهادت جایگزین ترس و وحشت از نقصى اموال و انفسشان مى‌شود و با گذاشتن از جان و اموال و پدر و مادر راهى صحنه پیكار در راه خدا و شهادت مى‌شوند. هنگامى كه خداوند دستور و فرمانى نازل نمایند در آن چیزى جز خیر و صلاح آدمى نیست حتى كشته شدن در راهش كه خود وعده داده است كسانى كه در راه من كشته شوند آنها را به بهشت خود وارد مى‌كنم كه جاى هر كسى نیست و در آنجا غرق در نعمتها و لذتهایشان مى‌كنم و از آرامش جاودانى برخوردارشان خواهم نمود.

 

و اینكه من بنده گنهكار عازم جبهه جنگ با كفار هستم، مى‌روم تا با دستانم و اسلحه‌ام به یارى خدا قلب دشمن اسلام را از كار بیندازم و اگر خداوند اراده فرمودند و در این راه توفیق شهادت نصیم شد در خون خویش بغلتم و تطهیر شوم. امیدوارم در آن هنگامى كه جان از بدن رها مى‌شود در فكر عوامل دلفریب دنیا نباشم و یگانه اندیشه‌ام جهاد و شهادت در راه خدا باشد.

 

و اما خواهران و برادران عزیز ایرانى، در این لحظات آخر عمرم كه قلم روى كاغذ مى لغزانم از شما مى‌خواهم كه روحانیت متعهد و مبارز موتور حركت این انقلاب است ولى این حركت الهى است كه هیچ موقع شكست نمى‌خورد، از شما مى‌خواهم پشتیبان روحانیت باشید.

 

و اما پدر و مادر، برادران، دوستان و قومان، از شما مى‌خواهم براى من گریه نكنید زیرا با این كارتان منافق را خوشحال و روح مرا ناراحت مى‌كنید هر چند مى‌دانم سخت است ولى براى رضاى خدا هر كارى امكان دارد.

 

در پایان از امت حزب الله مى‌خواهم كه راه شهداى ایران را به رهبرى امام امت ادامه دهند.

 

والسلام

 

سید ابراهیم اسماعیل زاده

 

 

درباره شهید

 

نام :سیدابراهیم

نام خانوادگى :اسماعیل‌زاده

نام پدر :سیدمصطفى

تاریخ‌تولد :10/07/1342

تاریخ شهادت :28/08/62

ش.ش :20

محل‌صدورشناسنامه :قائنات

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

شنبه 5 اسفند 1396  1:06 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیتنامه شهید مهدی باکری

 

یا الله،‌یا محمد،یا علی،‌یا فاطمه زهرا،‌یا حسن،یا حسین،‌یا مهدی (عج) و تو ای ولی‌مان یا روح‌الله و شما ای پیروان صادق شهیدان.

 

 

خدایا چگونه وصیتنامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت و نافرمانی‌ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می‌ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی از ما راضی نباشی. ای وای که سیه روز خواهم بود.خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. یا اباعبدالله شفاعت! آه چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربش، و چه کنم که تهیدستم،خدایا تو قبولم کن.

 

سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم وستم، عصر کفر و الحاد،‌عصر مظلومیت اسلام وپیروان واقعی اش. عزیزانم شبانه روز باید شکرگزار خدا باشیم که سرباز راستین صادق این نعمت شویم و باید خطر وسوسه‌های درونی و دنیافریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل ،تنها چاره ساز است.

 

ای عاشقان اباعبدالله، بایستی شهادت را در آغوش گرفت،گونه‌ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل کنیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکر گزاری بجا آورده باشیم.

 

وصیت به مادرم و خواهران و برادرانم و اهل فامیل: بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست،همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید،‌پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید،‌اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید تا سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح وارث حضرت ابولفضل برای اسلام ببار آیند. از همه کسانی که از من رنجیده‌اند و حقی بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و امید دارم خداوند مرا با گناهان بسیار بیامرزد.

 

خدایا مرا پاکیزه بپذیر.

 

مهدی باکری.

 

 

 

 

درباره شهید

 

زندگي نامه شهيد مهدي باکري

 

 

تولد و كودكي

به سال 1333 ه.ش در شهرستان مياندوآب در يك خانواده مذهبي و باايمان متولد شد. در دوران كودكي، مادرش را – كه بانويي باايمان بود – از دست داد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در اروميه به پايان رسانيد و در دوره دبيرستان (همزمان با شهادت برادرش علي باكري به دست دژخيمان ساواك) وارد جريانات سياسي شد.

 

فعاليتهاي سياسي – مذهبي

پس از اخذ ديپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسيار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه يافت و در رشته مهندسي مكانيك مشغول تحصيل شد. از ابتداي ورود به دانشگاه تبريز يكي از افراد مبارز اين دانشگاه بود. او برادرش حميد را نيز به همراه خود به اين شهر آورد.

 

شهيد باكري در طول فعاليتهاي سياسي خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنيت آذربايجان شرقي (ساواك) تحت كنترل و مراقبت بود. پس از مدتي حميد را براي برقراري ارتباط با ساير مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم براي مبارزين داخل كشور فعال شود.

 

شهيد مهدي باكري در دوره سربازي با تبعيت از اعلاميه حضرت امام خميني(ره) – در حالي كه در تهران افسر وظيفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفيانه زندگي كرد و فعاليتهاي گوناگوني را در جهت پيروزي انقلاب اسلامي نيز انجام داد.

 

پس از پيروزي انقلاب اسلامي

بعد از پيروزي انقلاب و به دنبال تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عضويت اين نهاد در آمد و در سازماندهي و استحكام سپاه اروميه نقش فعالي را ايفا كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب اروميه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار اروميه نيز خدمات ارزنده‌اي را از خود به يادگار گذاشت.

 

ازدواج شهيد مهدي باكري مصادف با شروع جنگ تحميلي بود. مهريه همسرش اسلحه كلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئوليت جهاد سازندگي استان، خدمات ارزنده‌اي براي مردم انجام داد.

 

شهيد باكري در مدت مسئوليتش به عنوان فرمانده عمليات سپاه اروميه تلاشهاي گسترده‌اي را در برقراري امنيت و پاكسازي منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به‌رغم فعاليتهاي شبانه‌روزي در مسئوليتهاي مختلف، پس از شروع جنگ تحميلي، تكليف خويش را در جهاد با كفار بعثي و متجاوزين به ميهن اسلامي ديد و راهي جبهه‌ها شد.

 

نقش شهيد باکري در دفاع مقدس

 

جلسه تصميم گيري براي عمليات؛ اسامي فرماندهان: محسن رضايي، بشر دوست، شهيد مهدي باکري، رحيم صفوي، حسين علائي، ناشناخته.

 

شهيد باكري با استعداد و دلسوزي فراوان خود توانست در عمليات فتح‌المبين با عنوان معاون تيپ نجف اشرف در كسب پيروزيها موثر باشد. در اين عمليات يكي از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، كه ايشان به همراه تعدادي نيرو، با شجاعت و تدبير بي‌نظير آنان را از محاصره بيرون آورد. در همين عمليات در منطقه رقابيه از ناحيه چشم مجروح شد و به فاصله كمتر از يك ماه در عمليات بيت‌المقدس (با همان عنوان) شركت كرد و شاهد پيروزي لشكريان اسلام بر متجاوزين بعثي بود.

 

در مرحله دوم عمليات بيت‌المقدس از ناحيه كمر زخمي شد و با وجود جراحتهايي كه داشت در مرحله سوم عمليات، به قرارگاه فرماندهي رفت تا برادران بسيجي را از پشت بي‌سيم هدايت كند. در عمليات رمضان با سمت فرماندهي تيپ عاشورا به نبرد بي‌امان در داخل خاك عراق پرداخت و اين بار نيز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحيت، وي مصممتر از پيش در جبهه‌ها حضور مي‌يافت و بدون احساس خستگي براي تجهيز، سازماندهي،‌ هدايت نيروها و طراحي عمليات، شبانه‌روز تلاش مي‌كرد.

 

در عمليات مسلم بن عقيل با فرماندهي او بر لشكر عاشورا و ايثار رزمندگان سلحشور، بخش عظيمي از خاك گلگون ايران اسلامي و چند منطقه استراتژيك آزاد شد.

 

شهيد باكري در عمليات والفجرمقدماتي و والفجر يك، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشكر عاشورا، به همراه بسيجيان غيور و فداكار، در انجام تكليف و نبرد با متجاوزين، آمادگي و ايثار همه‌جانبه‌اي را از خود نشان داد.

 

در عمليات خيبر زماني كه برادرش حميد، به درجه رفيع شهات نايل آمد، با وجود علاقه خاصي كه به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و چنين گفت: شهادت حميد يكي از الطاف الهي است كه شامل حال خانواده ما شده است. و در نامه‌اي خطاب به خانواده‌اش نوشت:

 

من به وصيت و آرزوي حميد كه باز كردن راه كربلا مي‌باشد همچنان در جبهه‌ها مي‌مانم و به خواست و راه شهيد ادامه مي‌دهم تا اسلام پيروز شود.

 

تلاش فراوان در ميادين نبرد و شرايط حساس جبهه‌ها، را از حضور در تشييع پيكر پاك برادر و همرزمش كه سالها در كنار بود بازداشت. برادري كه در روزهاي سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سياسي و در جبهه‌ها، پا به پاي مهدي، جانفشاني كرد.

 

نقش شهيد باكري و لشكر عاشورا در حماسه قهرمانانه خيبر و تصرف جزاير مجنون و مقاومتي كه آنان در دفاع پاتكهاي توانفرساي دشمن از خود نشان دادند بر كسي پوشيده نيست. در مرحله آماده‌سازي مقدمات عمليات بدر، اگرچه روزها به كندي مي‌گذشت اما مهدي با جديت، همه نيروها را براي نبردي مردانه و عارفانه تهييج و ترغيب كرد و چونان مرشدي كامل و عارفي واصل، آنچه را كه مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت بايد بدانند و در مرحله نبرد بكار بندند، با نيروهايش درميان گذاشت.

 

نحوه شهادت

 

 

بعد از شهادت برادرش حميد و برخي از يارانش، روح در كالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودي به جمع آنان خواهد پيوست. پانزده روز قبل از عمليات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلي‌بن موسي‌الرضا(ع) خواسته بود كه خداوند توفيق شهدت را نصيبش نمايد. سپس خدمت حضرت امام خميني(ره) و حضرت آيت‌الله خامنه‌اي رسيد و با گريه و اصرار و التماس درخواست كرد كه براي شهادتش دعا كنند.

 

اين فرمانده دلاور در عمليات بدر در تاريخ 25/11/63، به خاطر شرايط حساس عمليات، طبق معمول، به خطرناكترين صحنه‌هاي كارزار وارد شد و در حالي كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزديك هدايت مي كرد، تلاش مي‌نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتكهاي دشمن تثبيت نمايد، كه در نبردي دليرانه، براثر اصابت تير مستقيم مزدوران عراقي، نداي حق را لبيك گفت و به لقاي معشوق نايل گرديد. هنگامي كه پيكر مطهرش را از طريق آبهاي هورالعظيم انتقال مي‌دادند، قايق حامل پيكر وي، مورد هدف آرپي‌جي دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دريا پيوست.

 

او با حبي عميق به اهل عصمت و طهارت(ع) و عشقي آتشين به اباعبدالله‌الحسين(ع) و كوله‌باري از تقوي و يك عمر مجاهدت في سبيل‌الله، از همرزمانش سبقت گرفت و به ديار دوست شتافت و در جنات عدن الهي به نعمات بيكران و غيرقابل احصاء دست يافت. شهيد باكري در مقابل نعمات الهي خود را شرمنده مي‌دانست و تنها به لطف و كرم عميم خداوند تبارك و تعالي اميدوار بود. در وصيتنامه‌اش اشاره كرده است كه: چه كنم كه تهيدستم، خدايا قبولم كن.

 

شهيد محلاتي از بين تمام خصلتهاي والاي شهيد به معرف او اشاره مي‌كند و در مراسم شهادت ايشان، راز و نياز عاشقانه وي را با معبود بيان مي‌كند و از زبان شهيد مي گويد:

 

خدايا تو چقدر دوست‌داشتني و پرستيدني هستي، هيهات كه نفهميدم. خون بايد مي‌شدي و در رگهايم جريان مي‌يافتي تا همه سلولهايم هم يارب يارب مي‌گفت.

 

اين بيان عارفانه بيانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهيد والامقام است كه تنها در سايه خودسازي و سير و سلوك معنوي به آن دست يافته بود.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

دوشنبه 7 اسفند 1396  6:23 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصيتنامه شهيد قامت‌ بيات

 

من پاسدارم و وارث خون های پانزده قرن خط سرخ شهادت تشیع که در عصری استثنایی و پر خاطره قرار گرفته ام و مسئولیتها بر دوشم سنگینی می کند .

 

 

بسم‌ الله الرحمن‌ الرحيم‌

 

من‌ پاسدار وارث‌ خونهای پانزده‌ قرن‌ خط‌ سرخ‌ شهادت‌ تشيع‌ در عصر استثنايی و پرخاط‌ره‌ قرار گرفته‌ ام‌ و مسئوليتها بر دوشهايم‌ سنگينی می كند. به‌ آينده‌ و گذشته‌ می نگرم‌. پس‌ از فكرها و انديشه‌ ها به‌ نتيجه‌ای می رسم‌ كه‌ در راه‌ پيش‌ خودم‌ می بينم‌. و يكی اينكه‌ همچون‌ امام‌ حسين‌ (عليه‌ السلام‌) مانند شهدای كربلا با تمامی وجودم‌ در راه‌ خدا بودن‌ و رفتن‌ ما انتخاب‌ كنم‌، به‌ صف‌ شهدا بپيوندم‌. و دومی مانند ط‌اغوتها و يزيدها حيوان‌ وار بمانم‌ و هيچ‌ حركتی هجرتی نداشته‌ باشم‌ و هيچ‌ در هيچ‌ شوم‌. در اين‌ دنيا نزد خداوند و در برابر خون‌ پاك‌ شهدا و مجروحين‌، مسئول‌ و در آن‌ دنيا نيز به‌ آتش‌ دوزخ‌ گرفتار شوم‌.

اولين‌ راه‌ را انتخاب‌ می كنم‌. تصميم‌ می گيرم‌ كه‌ حركت‌ كنم‌. هجرت‌ می كنم‌ و در اولين‌ قدم‌ به‌ موانع‌ و سدها بر می خوريم‌ كه‌ حيوانات‌ انسان‌ نما كه‌ جلو حركت‌ و تكامل‌ انسانها را گرفته‌ و در گوشه‌ و كنار جامعه‌ به‌ فتنه‌ گری‌ و آشوب‌ پرداخته‌ اند و باز می بينم‌ كه‌ چگونه‌ شيط‌انهای بزرگ‌ و كوچك‌ كمر به‌ نابودی اسلام‌ بسته‌ اند. بار ديگر می خواهند خون‌ صدها هزار شهيد و مجروح‌ را به‌ تباهی بكشند و اين‌ حركت‌ توحيدی را از راه‌ مستقيم‌ منحرف‌ كنند. بر هر مسلمان‌ وظ‌يفه‌ شرعی است‌ كه‌ برخيزند و با اين‌ استعمارگران‌ و شياط‌ين‌ و تجاورزگران‌ تاريخ‌ بستيزند. چون‌ هدف‌ آنها از بين‌ بردن‌ انسانيت‌ و اسلاميت‌ است‌.

من‌ يك‌ پاسدار اسلام‌ هستم‌. به‌ سهم‌ خود بايد حركت‌ كنم‌، برای آزادی مستضعفين‌ و برقراری حكومت‌ اسلامی بايد به‌ امام‌ زمان‌ (عج‌) لبيك‌ بگويم‌. اينان‌ خوب‌ می دانند كه‌ اگر اسلام‌ پا بگيرد، ديگر جايی برای ماندن‌ آنها نيست‌. چون‌ حكومتهای آنان‌ متزلزل‌ است‌. بنابراين‌ به‌ هر قيمتی كه‌ شده‌ می كوشند، اسلام‌ عزيز و مظ‌لوم‌ را نابود كنند. اين‌ جاست‌ كه‌ صدام‌ عفلقی و حسنی مبارك‌ با اسرائيل‌ غاصب‌، پيمان‌ دوستی و ملك‌ خالد با هواپيماهای آواكس‌ آمريكايی از خانه‌ خدا پاسداری می كنند.

التقاط‌يون‌ و منافيقن‌ دم‌ از اسلام‌ اصيل‌ می زنند و اين‌ درد است‌، برای مسلمانان‌ جهان‌ كه‌ نشسته‌اند و فرياد نمی كشند. مسئوليت‌ خيلی سنگين‌ است‌. بايد خط‌ سرخ‌ تشيع‌ زنده‌ بماند. بايد غربيها و شرقيها كنار بروند تا زمانی كه‌ ظ‌المان‌ و قداره‌ بندان‌ تاريخ‌ هستند، بايد مبارزه‌ كرد.

 

بنابراين‌ تصميم‌ گرفتم‌ به‌ سوی الله و رشد انسانيت‌، با آگاهی از مكتبم‌ هجرت‌ كنم‌ و سرزمين‌ اسلامی را از اشغال‌ اين‌ بی دينان‌ و فتنه‌ جويان‌ وابسته‌ به‌ شياط‌ين‌ شرق‌ و غرب‌ دربياورم‌. كه‌ ناگهان‌ به‌ فكر مرگ‌ و شهادت‌ می افتم‌. سخنان‌ امام‌ خمينی به‌ ياد می افتد كه‌ فرموده‌: ((مقصد ما مكتب‌ ماست‌ و يا در جايی فرمود: ((مكتب‌ ما شهادت‌ ماست‌ و يا از پيشوای اسلام‌ حضرت‌ علی (عليه‌ السلام‌) كه‌ فرمود: ((به‌ خدا سوگند علاقه‌ پسر ابوط‌الب‌ به‌ مرگ‌ بيشتر از علاقه‌ ط‌فل‌ به‌ پستان‌ مادرش‌ است‌.

وقتی پيشوايم‌، يعنی الگوهای انسان‌ ها، اين‌ چنين‌ مرگ‌ را توصيف‌ می كنند، من‌ كه‌ خود را شيعه‌ و پيرو او می دانم‌ چرا بايد از مرگ‌ و شهادت‌ در راه‌ خدا هراسی داشته‌ باشم‌. او كه‌ امام‌ و مقتدا و الگوی ما بود، در محراب‌ عبادت‌ وقتی شمشير بر فرقش‌ زدند، فرمود: ((به‌ خدای كعبه‌ سوگند [رستگار] شد.. از اين‌ دنيا رفت‌ و راحت‌ شد. پس‌ ما نيز بايد بگوييم‌ و در صحنه‌ باشيم‌. اگر نباشيم‌ تنها ناممان‌ شيعه‌ است‌ و رسممان‌ شرك‌.

يك‌ سفارش‌ به‌ تمام‌ برادران‌ رزمنده‌ كه‌ در جبهه‌ حق‌ عليه‌ باط‌ل‌ می جنگند، اين‌ است‌ كه‌: برای شادی روح‌ شهدا سنگرها را پر كنند و خالی نگذارند. بالخصوص‌ سنگر اصلی انقلاب‌ را (مسجد). و ديگر اين‌ كه‌ در برگزاری مجلس‌ ترحيم‌ من‌ ط‌وری نباشد كه‌ دشمنان‌ اسلام‌ شاد شوند. حال‌ عزاداری می كنيد، بكنيد. گريه‌ و زاری می كنيد، بكنيد. نقل‌ و شيرينی پخش‌ می كنيد، بكنيد. ط‌وری باشد كه‌ اسلام‌ شكوفا و امام‌ عزيز سربلند و خوشحال‌ [شود.] در آخر از پدر و مادرم‌ تشكر می كنم‌ كه‌ برای بزرگ‌ كردن‌ من‌ زحت‌ كشيده‌اند. مرا حلال‌ كرده‌ و از تمام‌ دوستان‌ و آشنايان‌ حلالی برايم‌ بگيرند و خدای متعال‌ برايشان‌ صبر و رحمت‌ عط‌ا كند. مادر گراميم‌! افتخار كن‌ كه‌ غير از قامت‌ بيات‌ پنچ‌ فرزند داری كه‌ می توانی آنها را هم‌ در راه‌ خدا قربانی بدهی.

 

والسلام‌ عليكم‌ و رحمالله و بر كاته‌

 

 

 

 

درباره شهید

شهید قامت بیات : فرمانده تیپ مستقل الهادی (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

در روستای قره آغاج زنجان در سال 1340 به دنیا آمد . او دومین فرزند یک خانواده پر جمعیت بود ، دو خواهر و پنج برادر داشت . پدرش (یحیی ) در قره آغاج ، کشاورزی می کرد . وقتی قامت یک ساله شد خانواده اش به زنجان مهاجرت کردند و پدر به شغل گاریچی و پس از مدتی به رانندگی مشغول شد . به این ترتیب وضع اقتصادی خانواده بهتر شد . مادر قامت مه پاره بیات ، نیز برای کمک به در آمد خانواده قالی بافی می کرد .

قامت قبل از ورود به دبستان مدتی به مکتبخانه نزد فردی به نام ملاعزت رفت و قرآن را فرا گرفت . تمام کوشش وی در مکتبخانه بر یادگیری سریع و بی وقفه قرآن بود . علاوه بر کلام قرآن ، پیش از رسیدن به سن هفت سالگی در کلاسهای شبانه مدرسه ابتدایی شرکت می کرد . پس از ورود به کلاسهای روزانه در کلاسهای شبانه هم با جدیت درس می خواند که پس از مدتی اولیا مدرسه از این مسئله اطلاع یافتند و از ثبت نام وی در کلاسهای شبانه خود داری کردند . او در کلاسهای روزانه درس خود را دنبال کرد . قامت در دبستان خاقانی دوره ابتدایی را به پایان برد و در مدرسه راهنمایی انوری و سپس دبیرستان شریعتی (کنونی) تحصیل خود را ادامه داد . او همواره دوستان کمی داشت . وقتی مادر علت این امر را سوال می کرد که چرا فقط با چند نفر از بچه های محل رفت و آمد می کند ؟ می گفت : همین حد که اینها اهل نماز هستند برای من کافی است که با اینها دوست شوم . مادرش می گوید :

قامت با دیگر فرزندان من خیلی فرق داشت . او پسری نظیف و مسئولیت پذیر بود . زمانی که من منزل نبودم به خوبی از خواهران و برادران کوچک تر از خود مواظبت می کرد و خانه را مرتب و تمیز می کرد و به خوبی از عهده کارها بر می آمد .علاوه بر این بسیار پر انرژی بود . وقتی پدرش به او و خواهر و برادرانش پول توجیبی می داد تنها کسی که آن را پس انداز می کرد قامت بود . او از همان پول توجیبی روزانه، یک دست کت و شلوار برای مدرسه اش به قیمت چهل تومان خرید .

با آغاز نهضت اسلامی مردم ایران برعلیه حکومت خود کامه شاه، قامت وارد مبارزه وسیاست شد . قامت و دوستانش به شیشه های سینما سنگ می زدند .آنها می گفتند :چرا باید سینما باز ولی مسجد بسته باشد . در درگیری با پلیس به طرف آنها آجر پرت می کردند و یا کوکتل مولوتف که شیشه را پر از بنزین بودرا آتش می زدند و از پشت بامها به طرف نیروهای انتظامی شاه ستمکار پرتاب می کردند . ا و به نوارهای سخنرانی امام خمینی گوش می داد . چون فعالیت قامت و برادرانش در انقلاب زیاد بود پدرشان تصمیم گرفت آنها را به روستا ببرد . با حیله های مختلف آنها را سوار ماشین کرد ولی قامت ، یوسف و کریم در اواسط راه از ماشین پیاده شدند و به شهر بازگشتند . وقتی مادرشان علت مراجعت شان را پرسید ، قامت گفت : همه در شهر می خواهند انقلاب کنند ، ما به روستا فرار کنیم ؟!

عاقبت شاه ستمکار مجبور شد تسلیم اراده مردم ایران شود ودر26دی ماه 1357از کشور فرار کند.چند روز بعد از آن همبا آمدن امام خمینی به کشورانقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

قامت بیات حالا با خیال راحت تر درس می خواند .در خرداد 1358 دیپلم گرفت و پس از آن وارد سپاه پاسداران شد . بیشتر در سپاه بود، بقیه وقت خود را مطالعه می کرد .

مادرش می گوید :اغلب تا نیمه شب بیدار می ماند و کتاب می خواند . علی رغم اصرار خانواده هر گز به ازدواج تن نداد . او می گفت : در صورتی که ازدواج کنم نمی توانم به جبهه بروم . این امر ، مرا از پرواز به درگاه حق محروم می کند .نیمه دوم سال 1358 که دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا که مرکزی برای جاسوسی وخرابکاری برعلیه انقلاب اسلامی تبدیل شده بود،هجوم بردند اوحضورداشت.

به دلایل امنیتی این گروگانها را در تهران نگه نداشتند و به صورت پراکنده به شهرهای مختلف فرستادند .

تعدادی از آنان را نیز به زنجان بردند . مسئول گروه حافظ گروگانها ،مرکب از عده ای از دانشجویان،پاسداران و افسران ، قامت بیات بود .

بیات در غائله کردستان در مبارزه با ضد انقلابیون تجزیه طلب نیز شرکت داشت و با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در 31 شهریور 1359 به فرمان امام مبنی بر عزیمت به جبهه ها بدون آنکه منتظر اعزام بسیج و یا ستادی بشود به جبهه رفت .

بیات دو ماه بعد از اولین عزیمتش به جبهه به زنجان بازگشت و به منظور تشکیل بسیج فعالیت پرداخت . او از میان افراد سپاه زنجان برای آموزش مربیگری انتخاب و به تهران اعزام شد . پس از باز گشت از این دوره مدتی در جبهه سومار فرماندهی یک گروه از پاسداران را به عهده داشت . بیات به دلیل سوابق بسیار در جبهه و مدیریت بالا به فرماندهی رسید . او اولین فرمانده اعزامی از زنجان به منطقه جنگی بود و سایر نیروها زیر نظر او با دشمن می جنگیدند . او در میان افراد تحت فرماندهی اش از محبوبیت خاصی بر خوردار بود .

بیات ،در جبهه هم در اوقات فراغت را مطالعه می کرد . با آنکه اوسمت فرماندهی داشت ،به کارهای خدماتی وخدمت رسانی به نیروهای تحت امرش اقدام می کرد. در زمینه انجام فرائض دینی ، اکثر اعمالش را در خفا انجام می داد .

در عملیات محرم در منطقه سپنتا ، بیات فرماندهی عملیات را بر عهده داشت . در مرحله اول عملیات ، آتش دشمن بسیار سنگین بود و قامت از ناحیه چشم ، پشت و پا مجروح شد ؛ ولی هیچ شکایتی نداشت . همرزمان وی بعد از چند روز که درد شدید شده بود از حرکات صورت وی متوجه درد و جراحت شدند و به اصرار َ، او را به تهران اعزام کردند . پس از اینکه تا حدودی بهبودی یافت به منزل رفت اما از مجروحیت خود به خانواده چیزی نگفت و تنها به این جمله که زخمی شدم و در حال بهبودی است . اکتفا کرد .

بیات با حاج میرزا علی رستم خانی ؛ ابوالفضل پاکداد ، حمید احدی ، محمد ناصر اشتری ، مهدی میر محمدی ، محمود صدر محمدی دوست بود . همه ی اینها شهید شده اند.هر گاه اینها در مکانی جمع می شدند ؛ کشتی می گرفتند ، به طوری که افراد تحت فرماندهی آنها تعجب می کردند . بیات به محسن جزیمی که از نیروهای تحت امرش بود گفته بود تو به من کاراته یاد بده و من به تو مسائل عقیدتی . بیات در عملیات بسیاری مانند طریق القدس ، فتح المبین و ... فرماندهی نیروها را بر عهده داشت . او در وصیت نامه اش خود را چنین توصیف می کند : من پاسدارم و وارث خون های پانزده قرن خط سرخ شهادت تشیع که در عصری استثنایی و پر خاطره قرار گرفته ام و مسئولیتها بر دوشم سنگینی می کند .

قامت بیات در عملیات والفجر مقدماتی ، در منطقه رقابیه در 18 بهمن 1361 به هنگام انجام عملیات شناسایی به همراه چند تن از فرماندهان دیگر ، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش به شهادت رسیدند . او اولین شهید خانواده بود پس از شهادت قامت ، برادرش رحیم که در منطقه جنگی حضور داشت روی چهار پایه ای رفت و خطاب به رزمندگان گفت : اگر برادرم شهید شده من هستم .

او نیز بعد ها در جزیره مجنون به شهادت رسید . جسد قامت بیات بعد از زیارت حضرت معصومه به زنجان منتقل و در قبرستان پایین شهدا به خاک سپرده شد .

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

دوشنبه 7 اسفند 1396  6:23 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت‌نامه شهید مرحمت بالازاده

 

درود برشما‌ای ملت ایران!‌ای مشعل داران امام حسین! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.

 

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

از اینجا وصیت نامه‌ام را شروع می‌کنم. با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان، ابراهیم زمان، خمینی بت شکن و با سلام بی‌کران به مردم ایثارگر و شهید پرور ایران، که همچون امام حسین (ع) و لیلا، پسرشان را به دین اسلام قربانی می‌دهند.

 

آری‌ای ملت غیور شهید پرور ایران! درود بر شما! درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستاده‌اید و می‌ایستید تا آخرین قطره خونتان.

 

درود برشما‌ای ملت ایران!‌ای مشعل داران امام حسین! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.

 

و‌ ای پدر و مادر عزیزم! اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده می‌شوید.

 

ای پدر و مادر عزیزم! از شما تقاضایی دارم. اگر من شهید بشوم گریه نکنید. اگر گریه بکنید به شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه می‌جنگیم.

 

حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است. و آخر وصیت می‌کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه‌شان را نگذارید در زمین بماند.

 

و مادرم و پدرم چنانچه من می‌دانم لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جزء سعادت می‌دانم, یعنی هر کس که شهید می‌شود خوش به حالش که با شهدا همنشین می‌شود

 

از تمام همسایه‌ها و از هم روستایی‌هایمان می‌خواهم که اگر از من سخن بدی شنیده‌اید و کارهای بدی دیده‌اید حلال بکنید, و برادرانم اسحله‌ام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب با دشمنان جنگ کنند.

 

خدایا تو را قسم می‌دهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.

 

خدایا خدایا تو را قسم می‌دهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن را دهی تا در راه آن‌ها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.

 

کربلا کربلا یا فتح یا شهادت/جنگ جنگ تا پیروزی

 

 

 

درباره شهید

 

 مرحمت بالازاده در هفدهم خردادماه 1349، در روستای «چای گرمی» یکی از روستاهای شهرستان گرمی از توابع انگوت در دامان سر سبز مغان و در یک خانواده متدین و محروم، دیده به جهان گشود, پدرش حضرتقلی و مادرش ختائی عظیمی نام داشت.

 

حضرتقلی در روستاهای اطراف دستفروشی می‌کرد و به‌دنبال رزق روزی حلال بود, وی موذن مسجد روستا بود, شهید بالازاده بزرگ‌تر که می‌شود، همراه پدر در مسجد حضور می‌یابد و پای منبر روحانی و درس قرآن می‌نشیند, شهید دوران کودکی را در دشت و کوه و دره‌ها و مناظر سر سبز روستا، با بچه‌های هم سن و سال خود گذرانده و سال 65 در هفت سالگی پا به مدرسه عباسی انگوت نهاد و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند.

 

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران و بسیج، در سال 1359 هنگام تشکیل نخستین هسته‌های مقاومت بسیج در این منطقه دور افتاده، با عده‌ای از نوجوانان و جوانان روستا، هماهنگ شده و پایگاه مقاومت بسیج ((امام موسی صدر))را در روستا، راه اندازی کردند, شهید به همراه جمعی دیگر از جوانان پرشور و فعال انقلابی، در این پایگاه عضویت یافته و با وجود سن و سال کم شروع به فعالیت می‌کند.

 

شهید بالازاده آموزشهای نظامی، قرآن و عقیدتی را در همین پایگاه گذرانده و با شور و حال عجیبی به پاسداری از آرمان‌های انقلاب اسلامی می پردازد و در پایگاه مقاومت مسوولیت تبلیغات را عهده دار شده و با سخنان معصومانه و پاک خویش، پیام امام خمینی(ره) را به دوستان می رساند و آنها را با فعالیت های فرهنگی فوق العاده موثر خود جهت اعزام به جبهه تشویق می‌کرد.

 

شهید بالازاده با سن پایین و جثه کوچک، وارد بسیج شده و در کنار بزرگ‌ترها مثل بزرگ‌ترها رفتار می‌کند, شناخت و آگاهی شهید بالازاده در کنار پاسداران و بسیجیان، تکمیل می‌شود و به بصیرت دست می‌یابد, بصیرتی که وظیفه او و هموطنانش را در قبال انقلاب و جنگ تحمیلی، در اولویت اول قرار می‌دهد.

 

شهید بالازاده نوجوان، جنگجوی خردسال کربلای ایران بود که با بسیاری از پیشروان انقلاب، همچون امام خمینی(ره)، ریاست جمهوری، نخست وزیر و ریاست مجلس دیدار کرده و بارها مورد تفقد و نوازش و تمجید آنها قرار گرفته بود, در شهرستان گرمی مغان، مرحمت سخنگوی انقلاب و رزمندگان اسلام شده بود امام جمعه شهر، قبل از خطبه های نمازجمعه، از شهید بالازاده می‌خواست که برای مردم سخنرانی کند و پیام عاشوراییان ایران را به جوانان و نوجوانان شهر برساند.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

دوشنبه 7 اسفند 1396  6:24 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت نامه شهید علیرضا بنکدار

 

خدایا از تو می‌خواهم که مرا ببخشی و آمرزیده گردانی و نگذاری از قافله شهادت عقب افتم. امام این قلب امت را سالم و هر کس بر او دشمن روا می‌دارد نابودش سازی. یاران امام را همچون خامنه‌ای‌ها را حفظ بفرما و این انقلاب را به حکومت امام زمان ملحق نمایی.

 

بسمه تعالی

 

ربنا افرغ علینا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین

 

خداوندا در این مبارزه پایداری را بر ما فرو ریز و گام‌‌هایمان را استوار ساز و بر گروه کافران پیروزمان گردان.

 

ما عاشقیم، عاشق صبح، در بلندی معراج زندگی به صخره‌ها خورده‌ایم و کف نبودیم تا بمانیم منجلات شویم، ما شیفتیه‌ایم، شیفته رنگی به سرخی گل سرخ، رهسپاریم رهسپار نور تا بوی یاس گیریم ما خوانده‌ایم سرود شهادت را که بسپاریم تن را به گلوله و بگریزیم از زیستن به نابودی دنیا،‌ ما مانده‌ایم که ببینیم که این لحظه‌ها را که ببینیم چگونه تیر خصم یاران را می‌گیرد و به هنگام غروب ما را می‌برد.

 

ما روسیه از دنیاییم که نگران نشسته‌ایم. خدای من! فردای قیامت که میان بندگانت داوری می‌فرمایی مرا به دیدارت شاد گردان،‌ خدای من! چنان کن سرانجام کار من را که در صحرای محشر روی آن داشته باشم که سرفراز آرم و جلال و جبروت تو را بنگرم. خدای من! در آن روز چنان به عفو و بخشش خود امیدوارم گردان که بتوانم دیده به دست جود و کرم تو بدوزم و سر به آستان فضل تو بسپارم.

 

خدمت پدر و مادر عزیزم و خواهرانم و برادرم و همسر و فرزندانم! همانطور که می‌دانید هر انسانی سرنوشت خود را با اعمالش انجام می‌دهد. آینده خود را رقم زده و خود را پیدا می‌کند. اگر پیرو راه باشیم که به مقصود رسیده‌ایم وگرنه خویشتن خویش را به وادی برهوت برده‌ایم. خوشحالم از اینکه خداوند این توفیق را به من داد که در نبرد با کفر شرکت کنم و امید آن دارم که بتوانیم ما نیز چون علی(ع) که در محراب عشق به شهادت رسید در این راه به شهادت برسیم و با خون خود تبلیغی باشیم برای بازماندگان. زیرا که مسئله شهید و شهادت شاهدی است بر واقعیت. امید آن دارم که بازماندگان ما بتوانند این انقلاب الهی را که سرانجام پرچم پرافتخارش به‌دست مولایمان حضرت مهدی(عج) است که مهمترین بخش سازنده این انقلاب خون شهیدان است به ثمر برسانند.

 

پس از شما بازماندگان و تمام دوستانم که در همه جا با من بودید انتظار دارم که با صبر و بردباری الگو باشید و مبلغی باشید که تبلیغ یا جهاد می‌کند. ای عزیزان! امیدوارم مرا حلال کرده باشید و خواهرانم چون زینب(س) و برادرم چون علی(ع) و همسرم نیز فاطمه(س) گونه باشند.

 

امید آن دارم که پیکرم بازنگردد، امیدوارم که همچون فرزندان مفقودالاثر مادرم فاطمه(س) باشم که از روی هزاران شهیدی که بی هیچ تشییع جانشان را در راه خداوند و انقلاب فدا کرده‌اند شرمنده نشوم و می‌خواهم همچون شهدای گمنام باقی بمانم. در آخر از شما عزیزان خواستارم نگذارید پرچم پرافتخار اسلام بر زمین بماند که منافقان و از خدا بی‌خبرهای کوردل، بی خبران روزگار بتوانند آزادی ملت ما را سلب کرده و خون آنان را لگدمال نمایند و بر این پرچم ارزش بنهند.

 

خدایا از تو می‌خواهم که مرا ببخشی و آمرزیده گردانی و نگذاری از قافله شهادت عقب افتم. امام این قلب امت را سالم و هر کس بر او دشمن روا می‌دارد نابودش سازی. یاران امام را همچون خامنه‌ای‌ها را حفظ بفرما و این انقلاب را به حکومت امام زمان ملحق نمایی.

 

از همسر و خواهران و برادرم و عزیزان و دوستان و یاران و بستگان می‌خواهم که با دوری از وابستگی دنیوی با تلاش در نماز و دعا و نیایش زبان سخن با او را بیاموزید و نگذارید بند اسارت به جانمان بزند. خدایا خط‌های ضد ولایت فقیه و هر آن کس را که مخالف حق است نابودش ساز و در آخر آرزو دارم همچون بانوی پاک حضرت فاطمه(س) مفقود الاثر گردم که دست نامحرمان بر من نخورد شاید خداوند پذیرای وجود من گردد.

 

« اللهی کفی بی عزا، ان اکون لک عبدا، و کفی بی‌فخر ان تکون‌لی.»

 

«خداوندا برای من همین عزت کافیست که بنده تو باشم و همین افتخار مرا بس که پروردگار من باشی.»

 

والسلام علی من اتبع الهدی

 

علیرضا بنکدار

 

 

 

 

درباره شهید

 

زندگی‌نامه

پاسدار شهید علیرضا بنکدار متولد ۱۳۳۶ است. او که از روزهای نخستین جنگ در جبهه‌های جنگ تحمیلی حضور داشت در سال ۶۱ به عنوان معاون گردان کمیل در لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) با فرمانده این گردان یعنی شهید محمود ثابت‌نیا در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد. عملیات والفجر مقدماتی عملیاتی بود که قبل از آغاز برای عراق لو رفته بود اما رزمندگان اسلام در جبهه خودی این را نمی‌دانستند به همین دلیل خیلی زود گردان‌های حاضر در عملیات در محاصره قرار گرفتند. گردان کمیل که یکی از این گردان‌ها بود و تمامی رزمندگان آن به جز یک نفر در همان کانال کمیل و میانه عملیات به شهادت رسیدند. علت مقاومت گردان کمیل بعدا اینگونه عنوان شد که برای به عقب کشیدن و حفظ بقیه گردان‌ها تا نفر آخر مقاومت کردند. وقتی در منطقه فکه گردان کمیل در محاصره قرار گرفت، شهید علیرضا بنکدار معاون گردان کمیل، با معدود نیروهایی که سالم مانده بودند، در حالی که از شدت تشنگی لب‌های آن‌ها خشک شده بود، با اقتدا به مولایشان اباعبدالله الحسین(ع) به جنگ نابرابر خود با ارتش متجاوز بعث ادامه دادند و پاتک‌های متعدد تیپ‌های زرهی عراق را، در هم کوبیدند و سرانجام مظلومانه در قتلگاه فکه جنوبی به شهادت رسیدند و پیکرهای پاکشان در منطقه باقی ماند.

 

به دلیل شرایطی که طی عملیات والفجر یک پیش آمد، ‌منطقه‌‌ فکه تا پایان جنگ میان ما و عراقی‌ها قرار گرفت و بازگرداندن شهدا و مجروحانی که در آنجا و در اثر تشنگی و جراحت‌هاشان به شهادت رسیدند، میسر نشد. بنا به روایت رزمندگانی که از والفجر مقدماتی وقایعی را بازگو کرده‌اند، چند روز بعد از اتمام عملیات والفجر مقدماتی و شهادت اعضای گردان کمیل رژیم بعث عراق داخل کانال را پر می‌کند و شهدا در آن کانال مدفون می‌شوند. گفته شده گردان کمیل معروف به گردان عاشقان عهدنامه معروفی داشتند که طبق آن قبل از محاصره کانال کمیل تصمیم گرفتند پلاک‌هایشان را جمع کرده و به پیک گردان بسپارند تا با خود به عقب خط ببرد. و به این ترتیب گمنام شهید شوند. به همین دلیل تعداد معدودی از پیکرهای مطهر شهدای والفجر مقدماتی که در جریان تفحص از کانال کمیل پیدا شد، شناسایی نشده و طبق خواسته خود آن‌‌ها گمنام معرفی شدند. استخوان‌های پیدا شده از پیکرهای شهدا در جریان تفحص دارای آسیب دیدگی شدید بوده که نشان از شکستگی بر اثر تانک و لودر عراقی‌ها برای پر کردن کانال و عبور از روی پیکرها دارد.

 

شهادت

 

شهید بنکدار به عنوان معاون گردان کمیل نیز در این محاصره در روز ۲۱ بهمن‌ماه ۱۳۶۱ بر اثر اصابت گلوله خمپاره از ناحیه چپ بدن زخمی شد و بعد از چند ساعت خونریزی در کانال کمیل واقع در فکه به شهادت رسید. برادر کوچکتر معاون گردان کمیل، یعنی محمد بنکدار نیز قبل از او در جبهه‌های جنگ تحمیلی به شهادت رسید. از پاسدار شهید علیرضا بنکدار دو فرزند به یادگار مانده است.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

دوشنبه 7 اسفند 1396  6:24 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

مروری برزندگی شهید علی بیگی

 

از حضور پرشور در راهپیمایی ها تا شهادت در آوزین

 

 

سردار شهید علی بیگی از مبارزات و راهپیمایی های قبل از انقلاب تا زمان جنگ و شرکت در جبهه های حق علیه باطل حضوری چشمگیر و اثر گزار داشت.

به نقل از مطلع الفجر ،سردار شهید حشمت اله علی بیگی از جمله رزمندگان جسور و بی ادعایی بود که در اول شهریور ۱۳۳۷ در شهرستان گیلانغرب در یک خانواده مستضعف، متدین و معتقد به اسلام متولد شد و از همان اوان کودکی از هوش و ذکاوتی خاص برخوردار بود که تعجب و تحسین اعضای خانواده را برانگیخت.

 

این شهید والامقام در سن ۷ سالگی برای کسب علم ودانش پا به عرصه ی تحصیل گذاشت و دوران تحصیلاتش تا اخذ دیپلم را در دیارش گذراند. خمیر مایه پاک الهی، اعتقادی و احساس مسئولیتش در قبال مکتب اسلام باعث شد تا قبل از انقلاب در صفوف منسجم امت مسلمان گیلانغرب، سنگر مسجد را حفظ کند و حضوری مستمر در نمازهای جمعه و جماعت و فعالیتهای فرهنگی داشته باشد و در هر جا آوای ملکوتی قرآن طنین افکن می شد سراسیمه به آنسو می شتافت تا کویر روحش را از معرفت زلال اسلام ناب محمدی (ص )سیراب نماید.

 

او در بر پایی مجالس قرآن که در منازل افرادی که به صورت داوطلب خواستار برگزاری این گونه مجالس بودند، نقشی فعال و محوری داشت و از بنیان گزاران این حرکت فرهنگی بود و از این طریق ضمن رابطه دوستانه با جوان ها آنها را به طرف مسجد ترغیب و جذب می کرد و به عضویت گروه مذهبی که تشکیل داده بود در آورد و برنامه های متنوع: ورزشی، تفریحی و کتاب خوانی برای اعضای گروه اجرا می کرد.

 

 

 

حشمت می گفت: «قرآن فلسفه ی زندگی است، قرآن پند است، قرآن نصیحت است» وی معتقد بود هرکس با قرآن ارتباط داشته باشد، رستگار می شود.

 

 

 

علی بیگی در مبارزۀ با تفکرکمونیستی که آن روزها توسط یکی از معلمان انتقالی از یکی از استانهای دیگر به آموزش و پرورش گیلانغرب که در حال ترویج عقاید کمونیستی بود و چند نفر از معلمان و دانش آموزان بومی هم فریب این تفکر غلط را خورده بودند پیشتاز بود یکی از کارهای ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت‍های فرهنگی، تبلیغی منطقه بود که در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت.

 

 

 

او تلاش می کرد تا فریب خوردگان متأثر از القائات انحرافی را از کج روی برگرداند و به همین منظور با آنها وارد بحث می شد و گاه گاهی مباحثه آنها از حد اعتدال می گذشت و خیلی داغ می شد و هراز گاهی که کمونیستها در برابر منطق و استدلال او کم می آوردند با وی درگیر می شدند ولی حشمت هیچ وقت در مقابل آنها کم نیاورد و از مباحثه و مقابله با آنها دست نکشید و برای هدایت جوانان فریب خورده تلاش و کوشش مضاعف نمود و خون دل می خورد و در دلش همواره دغدغه این بود تا آنها را از اشتباهشان آگاه سازد و به آغوش مکتب اسلام برگرداند.

 

 

 

سال دوم تحصیلات دبیرستان حشمت مصادف با اوج گیری نهضت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ص) بود و در این مقطع با هم کاری دوستانش به صورت مخفیانه اعلامیه های مربوط به انقلاب اسلامی و عکس های امام را از شهرهای هم جوار تهیه و در گیلا نغرب پخش می کرد، از دیگر فعالیت هایش می توان به، نوشتن شعارهای انقلابی علیه رژیم طاغوت اشاره کرد.

 

 

 

 

 

 

 

بعد از تشکیل سپاه یکی از جوانانی بود که بصورت داوطلب، همکاری نزدیک و تنگاتنگی با این نهاد انقلابی و جوشیده از متن مردم برقرار کردودر مأموریت های محوله سپاه برای دفاع از انقلاب نوپای اسلامی شرکت می نمود.

 

 

 

خرداد ۱۳۵۹ موفق به اخذ دیپلم در رشته ی فرهنگ و ادب شد و در تیر ماه همین سال به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و برای مقابله و پیکار با معارضین و حراست از مرزهای میهن اسلامیمان عازم شهرهای مرزی قصر شیرین، نفت شهر وسومار و در آن گرمای سوزان نوار مرزی زحمات قابل توجهی متحمل شد.

 

 

 

در حملۀ متجاوزین عراقی به شهر گیلانغرب درچهارم مهر ۱۳۵۹یکی از مدافعین اصلی بود که جانانه با پایمردی تمام در مقابل لشکر بعثیون ایستادگی کرد تا متجاوزین در پشت دروازه ی غربی شهر متوقف شوند واولین طعم تلخ شکست را بچشند واین حماسه ی ماندگار به عنوان برگ زرین وجاودانه ای در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس به یادگار ماند.

 

حشمت مجاهدی نستوه و خستگی ناپذیر و انسانی متدین، متقی، وارسته، اهل مسجد، اهل مطالعه و روشنفکروواقع بین، عاشق و مطیع امام خمینی (ره) دوستدار ضعیفان و مستمندان، دارای اراد ه محکم و استوار و ثابت قدم در اعتقادات دینی و مذهبی و عارفی دل باخته و… بود.

 

مادرش می گوید: « در هنگام اوج گیری انقلاب که مردم گیلان غرب، علیه طاغوت به خیابان ها ریختند و به تظاهرات پرداختند، حشمت در صف اول تظاهر کنندگان قرار می گرفت، حضور او در راه پیمایی ها، آن هم در صف اول مرا خیلی نگران می کرد و ناراحتی من به خاطر بی رحمی و سنگ دلی عوامل رژیم بود که بدون هیچ واهمه ای به مردم شلیک می کردند و جوانها را به خاک وخون می کشیدند لذا خیلی تلاش کردم تا مانع رفتن او شوم ولی موفق نشدم »

 

 

مادرش در خصوص حضور حشمت در دفاع مقدس می گوید:«هنگامی که ارتش عراق در ۳۱شهریور ۱۳۵۹به میهن عزیزمان تجاوز همه جانبه ای شروع کرد، فرزندم برای رفتن به جبهه، آرام وقرار نداشت، گویی چیزی آرامش او را ربوده بود، جریانی در درونش موج می زد ودریای وجودش را متلاطم کرده بود، پسرم دل بزرگی داشت وبه ندرت کم طاقت می شد ومن از این وضع او می فهمیدم ،آن چه اورا بی تاب کرده ، حادثه ی بزرگی است .

 

 

بعداز هجوم لشکریان بعثی به شهر گیلان غرب وزمین گیر شدن در پشت دروازه های شهر وشکست مفتضحانه ای که ازپاسداران بومی خوردند یقین حاصل کردم، که پسرم ،چرا آن روز در پوست خود نمی گنجید واین قدر پریشان حال بود ونگرانی او برای دفاع از انقلاب اسلامی و مردم کشور و شهرش بوده است».

 

 

سر انجام در شب یازدهم خرداد ۱۳۶۰ حشمت برای انجام مأموریتی از جبهه ی آوزین با یک دستگاه جیب به صورت چراغ خاموش (جبهه ی خودی فاصله ی کمی با عراقیها داشت ولازم بود رزمندگان اسلام مسائل امنیتی را رعایت نمایند) در حرکت بود که با یک دستگاه تویوتای ارتش که با همین شرایط به طرف جبهه در حال حرکت بود ، رخ به رخ برخورد کردند و حشمت از ناحیه ی جمجمه ضربه مغزی شد وبادلی آرام وقلبی مطمئن به سوی ملکوت اعلی پرواز کرد وبه آرزوی همیشگی وگمشده اش که شهادت بود رسید.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

دوشنبه 7 اسفند 1396  6:25 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها