0

وصیتنامه شهدا

 
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید محمد علی احمدیان احمدآبادی

 

من می دانم که باشهید شدن من داغ شما تازه می شود و حق هم دارید ولی از خدای خود یاری بخواهید که شمارا خونسرد و خوشحال کند.

 

 

 

وصیتنامه شهید محمد علی احمدیان

 

فرزند غلامرضا

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بنام خدائی که از او هستیم و بازگشت همه به سوی اوست.

 

فا لذ ین ها جروا و اجرجوا من دیارهم واوذوافی سبیل وقاتلوا وقتلوالاکفرن عنهم سییا تهم ولاخلنهم جنات تجری من تحتها الا نهارثوابا من عند الله عنده حسن الثواب

 

 

 

پس کسانی که هجرت کرد ند و ازخانه و دیار خود خارج شده اندودر راه خدا اذیت شده اند و کشته شده اند می پوشانیم از آنان گناهانشان و او راداخل بهشتی که درزیرآن نهرها و قرار می دهیم برای آنان از بهترین ثوابها

 

باسلام ودرودفراوان برمهدی موعودومنجی عالم بشریت ونایب بر حقش خمینی بت شکن وباسلام به روان پاک شهدای اسلام وبه امیدپیروزی هرچه زودتراسلام ومسلمانان بر کفروکافران وصییت نامه خودراشروع میکنم.

 

حضورمحترم امت شهیدپروروقهرمان احمدآبادوهرکجای ایران وکشورهای اسلامی سلام عرض می کنم وامیدوارم که سلامت باشید.خدمت خانواده عزیز و گرامیم سلام عرض میکنم وامیدوارم که درپناه ایزدمتعال بسر ببرید و امیدوارم که بعدازشهادت من ناراحت نشوید وگریه وزاری نکنید چون گریه وناراحتی شماباعث خوشحالی دشمنان اسلام می شود.

 

من می دانم که باشهید شدن من داغ شما تازه می شود و حق هم دارید ولی از خدای خود یاری بخواهید که شمارا خونسرد و خوشحال کند.و هروقت به یاد من وبرادر شهید م افتادی و خواستی گریه بکنی به یاد حسین و یارانش باش وگریه برای آنان بکن وهرگز لباس سیاه به جز در ماه محرم نپوشید. پس من خوشبختی خودرادرهمین به جبهه رفتن ومرگ درراه خداراسعادت وخوشبختی خود می دانم.وشمانبایدناراحت باشیدازکشته شدن من چون من به ندای(هل من ناصرینصرنی) حسین(ع) و امام خمینی که راه امام حسین راطی می کندپاسخ دادم.وبه آرزووخوشبختی خودرسیدم وشمابایدبه آیه شریفه قران که می گوید:ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا ئ عند ربهم یرزقون وگمان مبرید کسانیکه درراه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده اند ودرنزدخدایشان روزی می خورند.ایمان داشته باشید.ودر پایان ازشما وکلیه افرادی که روزی به آنان بدی کردم می خواهم که مرا ببخشندوپشتیبان روحانیت ورهنمودهای آنان باشند.به امید پیروزی لشکریان اسلام برسپاه کفروپیروزی مسلمانان جهان بر تمامی استکبار.

خدانگهدار

تاریخ جمعه 25/10/1361

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:36 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید مجید ابوطالبی

 

ما از آمریکا و شوروی و انگلیس و فرانسه توقع دوستی با مسلمین را نداریم؛ اما از کشورهای مسلمان عرب توقع خیانت نداریم. اگر اینها صدور نفت به آمریکا را قطع می‌کردند، آمریکا و اسرائیل با چه سوختی جنوب لبنان را بمباران می‌کرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

 

و این است وصیت‌نامه بنده خدا «مجید ابوطالبی» که در کمال هوشیاری و آگاهی نوشته شده است. باشد که مرگم حرکتی نو و خدائی را به دنبال داشته باشد و ریخته شدن خونم هشداری باشد بر آنان که هنوز در خواب هستند و جوششی در تداوم خونین شهیدان و پویشی در مسیر سالکان راه الله.

 

إن‌شاءالله

 

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

 

فَوقَ کُلُّ ذِی بَرِ بِرُّ حَتّی یُقتَلُ فی سَبیلِ اللهِ

 

بالا دست هر نیکوکاری نیکوکار دیگری است تا اینکه در راه خدا شهید شود، همین که شهید شد دیگر بالا دست ندارد.

 

با نام خدا سخن را آغاز می‌کنم؛ چون نام اوست که به ما حرکت و برکت می‌دهد، چون اوست خالق ما و چون اوست رازق ما و بر ماست که در همه حال به یاد او باشیم و شکر نعمت‌های او را به جا بیاوریم.

 

با سلام بر پیغمبر اسلام و ائمه معصومین(علیه‌السلام) و با سلام بر امام زمانِمان امام دوازدهم و نائب بر حقّش امام خمینی(رحمه‌الله علیه) و با سلام بر یاران و بازُوان پرتوان و پیروان راستین ولایت فقیه آیت‌الله مشکینی و رئیس جمهور مکتبی‌مان آیت‌الله خامنه‌ای و با سلام بر رئیس مجلسِ‌مان و نماینده امام‌ِمان در شورای عالی دفاع و با سلام بر دولت مکتبی و وزراء و نمایندگان مجلس و رئیس قوه قضائیه و همه دولتمردان در خط امام.

 

و با سلام بر همه دوستان و آشنایان و همکاران چه در سپاه و چه در بسیج و چه در محله خودمان و چه یاران و همسنگران قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب و باسلام بر پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم.

 

و باسلام و درود بر همه شهدای اسلام و معلولین و مجروحین جنگی و با سلام بر همه امّت حزب‌الله و باسلام بر همه آزادیخواهان و مظلومان جهان، چه شیعه و چه سنی و چه ادیان دیگر. سخن را آغاز می‌کنم.

 

شاید این آخرین نوشته های من و به قولی وصیتنامه من باشد. آری کسانی که مرا می‌شناسید، شاید این مطالب که می‌نویسم به گوش همه آشنا باشد، ولی مِن باب تذکر می گویم و سرانجام این فکر و ذکر من و آخرین حرف‌ها و سخنان من قبل از حرکت به سوی کربلا و زیارت قبر شش گوشه امام حسین(علیه‌السلام) است.

 

اکنون که این وصیت‌نامه را می‌نویسم درست 29 شهریور است؛ یعنی سالروز تولد من و سالروز ورود من به سپاه و سالروز جنگ تحمیلی و بالاخره اولین روز وصیت‌نامه من. که به خواست خدا یا شهید می‌شوم و یا این شهادت‌نامه را برای امام حسین(علیه‌السلام) در کربلا خواهم خواند. چرا که ما باهم پیمان بسته‌ایم آن قدر شهید بدهیم تا سرانجام کربلا را آزاد کنیم و اکنون پس از 70 روز انتظار سرانجام اولین مرحله عملیات یعنی تصرف ارتفاعات مشرف به سومار و گیلانغرب فرا می‌رسد و در پایان دومین سالگرد جنگ تحمیلی، امیدوارم موفّق به دریافت خبرهای خوشی شوید. البته این سالگرد مصادف شده است با ماه ذی الحجه؛ درست در ماهی که حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) حج را رها و به سوی کربلا حرکت می‌کند و من این تقارن را به فال نیک می‌گیرم و امیدوارم هر چه زودتر دل شما ای امت حزب‌الله که در پشت جبهه یار و پشتیبان رزمندگان هستید شاد شود و خانواده‌های شهدا و مجروحین و معلولین نایل به زیارت کربلا شوند.

 

در طول دو سالی که من در سپاه بوده‌ام؛ کارم در واحد روابط عمومی در قسمت‌های فرهنگی، سیاسی و تبلیغاتی بوده و یکی از مسئولیت‌های آن زمان نیز رسیدگی به وضع فرهنگی و تبلیغاتی خانواده شهدا. و چون امام امّت خمینی کبیر رسیدگی به کارهای خانواده شهدا را خیلی بالا و واجب می‌دانستند در این قسمت با توجه به تمام نواقص به خدمت مشغول بوده‌ام و در طول این مدّت شاید بیش از هزار وصیت‌نامه و زندگینامه شهدا را خوانده‌ام و روی آن کار کرده‌ام و اینک که در مقام نوشتن وصیت‌نامه‌ای برای خود برآمده‌ام، بسیار مشکل می‌توان قلم را برداشت و بر روی کاغذ آورد و نامه‌ی شهادت نوشت؛ چرا که من وصیتی ندارم.

 

در تهران که بودم قصد داشتم یک چنین کاری بکنم و با توجه به تمام وصیت‌نامه‌های شهدا (البته شهدای سپاه و بسیج)، یک شهادت‌نامه که وجه مشترک تمام وصیت‌نامه‌ها و نکات عمیق آنها باشد چاپ کنم که بالاخره هم موفق شدم و زندگینامه شهدای کردستان به چاپ رسید که البته اگر زنده ماندیم و به تهران بازگشتیم سعی خواهیم کرد که زندگی‌نامه تمامی شهدا را که تا حدودی نیز آماده چاپ شده به‌طور مسلسل‌وار برای استفاده امّت حزب‌الله و درصورت موافقت مسئولین سپاه به چاپ برسانیم؛ تا بدینوسیله بتوانیم سطح فرهنگ شهادت را در جامعه بالا ببریم.

 

و امّا ببینیم که وصیت‌نامه شامل چه چیزهایی می‌ شود؟ که به نظرم امور شخصی و مادّی و مسائل دیگری از قبیل نماز و روزه و ارث و... یک قسمت ساده و عادّی است و قسمت اساسی وصیت‌نامه که فکر می‌کنم از قسمت اوّل مهم‌تر و اصولی‌تر می‌باشد، امور دینی - فرهنگی - اجتماعی - سیاسی - معنوی - و اخلاقی است که در واقع همان خط مشی شهید و رساندن پیام شهید می‌باشد.

 

زیرا با اولین قطره خون شهید که به‌ زمین می‌ریزد، گناهان او آمرزیده می‌شود، و به ملکوت اعلی می‌پیوندد، ولی مسئله دیگر که همان پیام خون شهید است به‌قوّت خود باقی است که توسط وصیت‌نامه و یا شهادت‌نامه و یا از طریق دوستان و آشنایان شهید و فامیل و پدر و مادر و... باید رسانده شود و این تأثیر و این پیام است که خون شهدا است تا نه تنها خون شهید به هدر نرود، بلکه هر قطره آن به هزاران قطره تبدیل شده و در جامعه روح شهادت طلبی اوج بگیرد.

 

من در این نوشتار قصد ندارم که پیرامون شهادت و شهید و ارج و مقام او بنویسم؛ زیرا که این را به همه‌ ی پویندگان راه شهادت واگذار نموده‌ام و در این مورد می‌توانید از قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه و... کمک بگیرید و نیز در عصر خود، می‌توانید از کلمات روح‌پرور امام، آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله شهید مطهری، شهید مظلوم بهشتی و رئیس‌جمهور شهید رجائی و نخست وزیر شهید باهنر بهره گیرید.

 

من در اینجا فقط می‌خواهم از نکاتی صحبت کنم که ماهیت وجودی یک شهید به آن بسته است و آن هدف، نیّت شهید است و جزءی هم از مسائل پست مادی و... خواهم نوشت.

 

1- خط‌ مَشی شهیدی که برای آن به میدان شهادت رفته و از همه امور دنیوی دست کشیده و شهادت را برگزیده است.

 

2- پیام شهید به امام زمانش و نائب او امام خمینی(رحمه‌ الله علیه) و اعلام پشتیبانی از اصل ولایت فقیه که اگر این پیروی نباشد و به میدان جنگ برود، خود را با دست خود هلاک کرده است.

 

3- پیام به روحانیت مبارز و پیرو خط امام و شخصیت‌ها و مسئولین مملکتی اعم از قوه مجریه و قضائیه و مقننه و شورای نگهبان.

 

4- پیام به ارگان‌ها و سازمان‌های در خط امام.

 

5- پیام به دوستان و آشنایان و همکاران و بچه‌های محل و پدر و مادر و برادر و خواهر و فامیل.

 

6- پیام به کشورهای خارجی و ابرقدرت‌ها و تمام کسانی که در زمین فساد می‌کنند؛ آمریکا، شوروی، انگلیس، فرانسه، اسرائیل و کشورهای مرتجع عرب و...).

 

7- پیام به ضدّ انقلاب و گروهک‌های وابسته داخلی و خارجی.

 

8- و بالاخره یک نتیجه‌گیری کلی و...

 

تا اینجا مطالب را به طور فهرست‌وار نوشتم، چرا که اصولاً یک وصیت‌نامه که در حقیقت می‌تواند دستور زندگی و ادامه راه برای بازماندگان شهید و دوستان و... باشد، باید به دور از هرگونه نوشته و یا مطالبی گردد که این هدف را در بر نداشته باشد.

 

زمانی که امام حسین(علیه‌السلام) شهید شد، زینب(سلام ‌ا‌لله علیها) بود که پیام حسین(علیه‌السلام) و راه حسین(علیه‌السلام) را زنده نگه‌داشت و اگر نبود خطابه‌ها و نطق‌های آتشین زینب(سلام‌الله‌علیها) شاید خون حسین(علیه‌السلام) به هدر می‌رفت و اینک در زمان ما و در کشور اسلامی ما شما بازماندگان شهدا و دوستان و آشنایان شهید هستید که پیام شهید را فریاد می‌زنید و پیام او را می‌رسانید و جهان را به لرزه در می‌آورید.

 

امّا چگونه می‌شود پیام شهید را رساند؟ و آیا رساندن پیام شهید در حجله‌گذاشتن و سر کوچه ایستادن و پیراهن مشکی به‌ چه ویژگی‌های برجسته‌ای داشته است و چگونه باید به آن‌ها عمل کرد و امر به معروف و نهی‌ از منکر نمود. به عنوان مثال اگر شهید زیاد قرآن می‌خواند، بازماندگان شهید و دیگر دوستان و آشنایان او زیاد قرآن بخوانند و دیگران را نیز به این کار تشویق نمایند و یا مثلا شهید نیمه‌های شب برمی‌خواست، وضو می‌گرفت و به نیایش می‌پرداخت و یا شهید در زندگی اسراف نمی‌کرد، همیشه لبخند بر لب داشت، کم صحبت می‌کرد و... و اگر چنین کاری را بازماندگان شهید انجام دادند، به راه شهید ادامه داده‌اند وگرنه راه او را نه تنها ادامه نداده‌اند، بلکه باعث به هدر رفتن خون شهید شده‌اند. بنابراین اگر بازماندگان شهید این راه را رفتند و شهادت بر آن‌ها اثر دائمی گذاشت، زهی سعادت وگرنه...

 

***

 

من این راه را آگاهانه انتخاب کرده‌ام و در این راه فقط هدفم پیشبرد اسلام و فرمان‌برداری از امر ولایت فقیه است و اگر در این راه کشته شویم و یا بکشیم پیروزیم. من بر خلاف بعضی‌ها که پیروزی را فقط در شهادت می‌دانند، ضمن اینکه شهادت را حدّ نهایی تکامل انسان می‌دانم ولی شهادت را نیز وسیله‌ای برای رسیدن به لقاءالله به حساب می‌آورم و هدفم همواره درطول زندگی این بوده که راه خدا را ادامه دهم.

 

اگر من شهید شدم «ببخشید من لیاقت شهادت را ندارم» مردم به راه شهیدان ادامه دهید و اگر موفّق به زیارت کربلا شدید، بدانید که در راه بازشدن کربلا ما زیاد شهید داده‌ایم و شهیدان را هرگز فراموش نکنید. در عراق قبر شش گوشه امام هست که هم‌اکنون غریب و تنها است، اگر موفق به زیارت آنها شدید به امام حسین(علیه‌السلام) سلام مرا برسانید و بگوئید که ما نیز آرزوی زیارت ایشان را داشتیم و در این راه شربت شهادت نوشیدیم. برای من مراسم پرتجمل برگزار نکنید. اگر جنازه من به‌ دست‌تان رسید، در صورت امکان از دم مسجد بنی‌هاشمی ـ مسجد بنی‌هاشمی در خیابان سرتیپ نامجو که مرکز فعالیت شهید عزیز می‌باشد واقع است ـ یا از محل نماز جمعه تشییع کنید. اختیار با خود شماست در مراسم ختم من گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید برای حسین زمانِمان شهید مظلوم بهشتی و 72تن از یارانش گریه کنید. برای رجائی و باهنر گریه کنید که در آتش خشم منافقین سوختند. برای شهید مطهری، مدنی، دستغیب، صدوقی که همه به دست این منافقین ضد بشریت و ضد اسلام شهید شدند گریه کنید و به‌جای لعنت و نفرین بر یزید، لعنت و نفرین بر بنی‌صدر و رجوی بنیان‌گزاران این گروه و سردسته آن‌ها آمریکا نمائید.

 

دوست ندارم که در مراسم کفن و دفن من کسانی که حتی یک ذره برخلاف خط امام گام برمی‌دارند، شرکت کنند و خودشان را به‌من نزدیک بدانند و اگر دوستان ناآگاه من نیز شرکت کردند بر آن‌ها است که دیگر از خواب غفلت بیدار شوند و با تمام وجود کارهای فرهنگی و تبلیغاتی را دنبال کنند.

 

در اینجا نیز چند جمله‌ای خطاب به برادران مسجدی خودم می‌گویم. بر شماست تا آنجا که در توان دارید با هر وسیله از قبیل کمک مالی و فرهنگی و انسانی و هرگونه کمک دیگر در راه تبلیغات اسلامی گام بردارید تا نه تنها فرزندان خودتان از آنها استفاده کنند، بلکه همه اهالی محل و به خصوص فرزندان آنها از آن استفاده نمایند و اگر چنین نکنید خیانتی بزرگ مرتکب شده‌اید و آن خیانت کتمان اسلام و حقایق الهی. بر شما است ای دوستان سپاهی و بسیجی و مسجدی و ای بزرگان قوم و ریش‌سفیدان محل که تا آنجا که در توان دارید کارهای فرهنگی و تبلیغاتی کنید و سعی کنید که اسلام را در همه ابعاد به نونهالان بیاموزید که اینان سربازان و لشگریان آینده امام زمان هستند.

 

سعی کنید کارهایتان فقط و فقط برای رضای خدا باشد و خدا را در همه حال ناظر بر اعمال خویش بدانید و وصیت‌نامه شهدا را همان‌طور که امام فرموده‌اند زیاد بخوانید.

 

***

 

امّا خطابم به شما برادران سپاهی؛ همان‌طور که می‌دانید سپاه یک ارگان و یک نهاد سیاسی، نظامی و فرهنگی است. بر شماست ای برادران روابط عمومی سپاه منطقه ده کشوری که من نیز عضو کوچکی از شما بودم که با شدّت بیشتری و تا آنجا که در توان دارید کارهای فرهنگی، آموزشی، تبلیغاتی و اسلامی کنید و راه امام را نه تنها خود ادامه دهید بلکه آموزش دهید تا نونهالان و جوانان ما به غلط راه دیگری جز خط امام نروند.

 

اگر یکی از مسئولین مملکتی خدای ناکرده از راه خدا و پیروی از ولایت فقیه منحرف شد، به خون شهدای جمهوری اسلامی خیانت کرد او را با شمشیر عدالت علی(علیه‌السلام) راست کنید. از هرگونه گروه‌بازی و دسته و فرقه‌گرایی دست بردارید و تنها و تنها برای خدا گام بردارید و از غلبه هوای نفس بر خود خودداری کنید که بزرگ‌تر از جهاد اصغر، جهاد اکبر که مبارزه با نفس است می‌باشد.

 

بار دیگر تأکید می‌کنم ای برادران روابط عمومی سپاه منطقه 10 کشوری سعی کنید راه شهیدان و خدمت به شهیدان و خانواده‌های آنها را ارج نهید، سعی کنید کارهای فرهنگی و تبلیغاتی زیاد انجام دهید؛ به خصوص درمورد خانواده شهداء.

 

شما ای برادران بدانید که امام خدمت به خانواده شهدا را بسیار ارج نهاده است لذا برشماست که تا آنجا که توان دارید از این خدمت کوتاهی نکنید و بکوشید که فرهنگ شهادت را در جامعه بالا برده و به خارج از مرزها انتقال دهید.

 

شما ای برادران روابط عمومی سپاه منطقه 10، مسئولیت‌تان بس سنگین است. شما همچون زینب(سلام‌الله علیها) و امام سجاد(علیه‌السلام) که پیام امام حسین(علیه‌السلام) را فریاد زدند، باید پیام شهید مظلوم بهشتی حسین زمانِمان و 72تن از یارانش را و شهیدانی چون مطهری، مفتح، رجائی، باهنر، مدنی، دستغیب، صدوقی و سایر شهیدان را نه تنها به گوش امّت شهیدپرور که آنها راه خود را یافته‌اند، بلکه به گوش جهانیان برسانید.

 

بخش روابط عمومی قسمت تبلیغات باید تراکت‌ها و کارهای تبلیغی زیاد به خصوص در بالا بردن فرهنگ شهادت در جامعه انجام دهد.

 

بخش فرهنگی و به خصوص برادران بخش ارتباطات که مسئولیتی بس سنگین به عهده دارند. در این‌جا این نکته را تذکر می‌دهم که سعی کنید با مردم در تماس باشید و به هر وسیله‌ای که دارید بکوشید تا از طریق نیروهای موجود این کار را انجام دهید، سعی کنید از نیروهای بسیجی و امّت حزب‌الله در این مورد کمک بگیرید.

 

بخش کارخانجات و ادارات بکوشند که واقعاً به کارگران آگاهی‌های اسلامی بدهند.

 

بخش ارتش بکوشند که آگاهی‌ها و روحیه شهادت‌طلبی را در ارتش بالا ببرند.

 

در خاتمه اگر در این مدّت خطائی از من دیده‌اید، از من بگذرید و بدانید که کارهای فرهنگی و تبلیغاتی در سطح منطقه خودتان و سایر مناطق و درصورت امکان تبلیغات خارج از کشور؛ که البته به عهده وزارت خارجه و وزارت ارشاد می‌باشد، از جمله‌ی واجبات است.

 

بار دیگر از شما ای برادران روابط عمومی می‌خواهم که مرا از دعا کردن فراموش نکنید و از همه برادران سپاهی می‌خواهم که سعی کنند که هر قدمی که برمی‌دارند، فقط و فقط رضای خدا را در نظر بگیرند. از برادران سپاهی می‌خواهم که اگر امکان داشت در مراسم تشییع جنازه و ختم من شرکت کنند و در آنجا فریاد بزنند: راه قدس از کربلا می‌گذرد؛ مرگ بر ضد ولایت فقیه؛ مرگ بر آمریکا؛ مرگ بر شوروی.

 

برادران بخش خبری موظف هستند که این مطلب را اعلام کنند و این وصیت‌نامه را تکثیر کرده و بین برادران سپاهی و مردم پخش کنید. نه تنها درمورد من بلکه در مورد سایر شهدا حتماً و حتماً در چاپ و تکثیر زندگی‌نامه و وصیت‌نامه آن‌ها بکوشید و بار دیگر تأکید می‌کنم که سعی شود فرهنگ شهادت در جامعه بالا برود.

 

درمورد اطلاعیه اگر خواستید چاپ کنید از چاپ اطلاعیه‌های تکراری خودداری کرده و سعی کنید یک تکه از وصیت‌نامه من انتخاب شود (انتخاب آن با شماست) و در اطلاعیه چاپ گردد. همگی شما را به خدا می‌سپارم و از شما می‌خواهم برای من دعا کنید که محتاج هستم به دعا در دعای کمیل و شب‌های جمعه و نماز شب مرا دعا کنید.

 

خداحافظ ای برادران سپاهی، خداحافظ ای برادران روابط عمومی، خداحافظ ای برادران ارتباطات و سرانجام خداحافظ ای برادران بخش مرکز خبری که من علاقه‌ی خاصّی به این بخش داشتم و به خصوص به افراد این بخش و بالاخص آنهایی که در موقع خداحافظی تا کنار آسانسور سپاه مرا بدرقه کردند. خداحافظ، امیدوارم که بتوانید تا آن‌جا که در توان دارید از عهده مسئولیتی که بر دوش شماست برآیید.

 

***

 

و اما شما ای دوستان مسجدی و ای همسنگران بسیجی من و ای اهالی محل؛ شاید در طول مدتی که با شما دوست بوده‌ام و همکاری داشته‌ام سعی خودم را تنها و تنها تا آن‌جا که در توان داشته‌ام در بالا بردن سطح فکری و فرهنگی شما و شناخت اسلام واقعی و پیشبرد آن به‌کار برده‌ام و در این امر به جز رضای خدا هدفی نداشته‌ام. (البته این نکته را تذکر بدهم که قبل از پیروزی انقلاب، من دوستان دیگری داشته-ام که بدین‌وسیله یادشان را گرامی می‌داریم و از آن‌ها که سال‌های خفقان باهم همکاری می‌کردیم، تشکر می‌کنیم).

 

ای دوستان مسجدی من که همیشه سعی من بر این بوده تا تمامی افراد از کارهای خوشگذر و کم‌استفاده و یا احیاناً بلااستفاده به کارهای ریشه‌ای و اصیل روی آورند و شاید با شما ساعت‌ها صحبت کرده‌ام و این مطلب را با شما درمیان گذاشته‌ام.

 

برادران من بعد از شهادت «قربان مرادی» که یکی از هم‌محلی‌های ما بود مشاهده کردم که این شهادت روی شما تا چه حدی تأثیر گذاشت و این تأثیر به حدی بود که حتی خود من در شهادت «قربان» یک مقاله خواندم که اگر امکان داشت در ختم و در شب هفت و هرگونه مراسمی که برای من گرفتید این نوار را بگذارید.

 

آری من چگونه می‌توانستم تحمل کنم که کسی خودسازی نکند و بچه‌های محل و مسجد مبارزه با نفس نکنند. کارهای فرهنگی و فکری نکنند، اخلاق خود را اسلامی نکنند و تنها و تنها اسلحه به‌دست بگیرند و به عضویت خود در بسیج افتخار کنند و اگر من انتقادی کرده-ام فقط و فقط این بوده که بچه‌ها را در همه زمینه‌ها چه فکری، چه سیاسی و چه نظامی بسازید و اگر چنین نکنید و فقط آنها را با اسلحه سرگرم کنید به اسلام خیانت کرده‌اید.

 

من همه ی قصدم این بود که به بچهها احترام بگذارید. به فکر و عقیده آن‌ها احترام بگذارید. سعی کنید سطح معلومات آن‌ها را بالا ببرید. من رنج می‌بردم وقتی می‌دیدم که در شهادت بچّه‌های محل، کم به راه شهید فکر می‌شد و پیام شهید در نوشتن یک پلاکارد و یا گذاشتن حجله و پوشیدن پیراهن مشکی و رفتن به خانه شهید خلاصه می‌شد.

 

من از شما راضی نخواهم بود ای دوستان و ای بچه‌های مسجدی، اگر کار فرهنگی نکنید، اگر خود را نسازید، اگر جهاد اکبر نکنید یعنی مبارزه با نفس نکنید و وقت خود را بیهوده تلف نمائید...

 

مرا ببخشید همه خوبان رفتند و شهید شدند و به لقاءالله پیوستند و من نیز مردم زیرا لیاقت شهادت را ندارم ولی وای بر شما اگر باکم‌کاری و بی‌تفاوت بودن خود خون شهیدان را به هدر دهید. سعی کنید راه شهیدان را در عمل پیاده کنید.

 

«قربان» خیلی فعالیت می‌کرد، حتی مثل خود من در عروسی برادرش شرکت نداشت و من زمان عروسی برادرم در جبهه نبرد بود. «عباس» خیلی فعالیت می‌کرد، شب‌ها تا ساعت‌ها بعد از شب و حتی نزدیک صبح روی دیوارها را رنگ می‌کرد، و می‌نوشت. شما ای دوستان مسجدی من سعی کنید، سعی کنید که یک صدم آن‌ها فعالیت کنید. با نفس خود مبارزه کنید. از دوستی دنیا دست بردارید. از مقام‌پرسی بپرهیزید. سعی کنید زیاد فکر کنید. «تفکر الساعه افضل من عباده سبعین سنه» یک‌ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.

 

خاک بر سر من اگر در طول این مدّتی که با شما دوست بوده‌ام، خواسته باشم قدمی و قلمی و کلامی جز پیروی از اسلام و از ولایت فقیه و امام برداشته باشم. اگر در خیابان کتاب‌فروشی و تبلیغات می‌کردم اگر ساعت‌ها با این گروهک‌ها در خیابان مبارزه و افشاگری می‌کردیم، اگر ساعت‌ها با شما صحبت می‌کردیم و اگر هر گونه کاری انجام داده‌ام، فقط و فقط هدفم آگاهی دادن بوده.

 

مرا ببخشید اگر به شما گفته‌ام درس بخوانید، اگر گفته‌ام کتاب بخوانید، اگر گفتم مطالعه کنید، اخلاق اسلامی داشته باشید، به اسلحه در دست گرفتن کار درست نمی‌شود، وقت خود را بیهوده هدر ندهید. تنها و تنها هدفم رضای خدا بوده و بس. با این وجود از همگی شما معذرت می‌خواهم و امیدوارم که مرا ببخشید.

 

خداحافظ ای نونهالان کتابخانه اسلامی شهید، ای بچه‌های گروه سرود، خداحافظ ای برادران بسیجی و خداحافظ ای بزرگان مسجد و خداحافظ ای حاج‌آقا روحانی. مرا ببخشید و از دعای خیر فراموش نکنید و سلام سعید و محمد و حامد و ایرج و حسن... . شما را بسیار دوست دارم، سلام مرا بپذیرید و دعا کنید.

 

***

 

شما ای فامیل، ای دایی‌ها و خاله‌ها و...، ای پدر و مادر عزیز و ای برادران و خواهران و ای...

 

من در اینجا به خدا عشق می‌ورزم و به امام‌زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و دوست دارم روحم از این قفس بدن رها شود و به خدا بپیوندم.

 

من به دنیا علاقه‌ای ندارم. البته «الدنیا مزرعه‌ الاخره». من شما را به تقوا و تقوا و تقوا توصیه می‌کنم و توصیه می‌کنم که احیاناً غرور و خود بزرگ بینی و خود را پیشگام انقلاب نشان دادن به خاطر این که شهید داده‌اید و خانواده شهید هستید شما را نگیرد. فقط و فقط برای رضای خدا گام بردارید.

 

و امّا تو ای مادر، ای غمخوار و تو ای همه چیز من، مرا حلال کن که اگر حلال نکنی کارم سخت می‌شود. اگر از من بدی دیده‌ای به خاطر خدا حلالم کن. از همه فامیل می‌خواهم مرا حلال کنند.

 

خواهرانم: تا آنجا که در توان دارید در راه اسلام بکوشید و هر جمعه و هر شب جمعه که به نماز جمعه و دعای کمیل می‌روید مرا دعا کنید.

 

و امّا برادرانم، همان گونه که به پاسداری از دست‌آوردهای انقلاب مشغول هستید مشغول باشید و هرگز ذره‌ای سُستی به‌خود راه ندهید. هرگز سپاه و کمیته را رها نکنید که اینها بازُوان انقلاب و امام‌اند. هرشب به مسجد بروید؛ ای برادر کوچک من و مرا به یاد بچه‌های مسجد بینداز و به آنها بگو مجید ناظر بر اعمال شما است و هرگونه عمل شما را در نظر دارد. به آنها بگو بکوشید و هرگز از کوشش و فعالیت نایستید که اسلام امروز احتیاج به کوشش و فعالیت دارد.

 

و امّا تو ای پدر؛ مرا حلال کن و شبها که به نماز شب می‌ایستی مرا دعا کن. از زحماتی که برای من کشیده‌ای تشکر می‌کنم. من دیگر نیستم که آن‌ها را جبران کنم. امیدوارم خدا به همه‌ی شما صبر بدهد. سعی کنید یک خانواده نمونه بعد از من باشید که هستید. برای ازدست دادن من نگرانی نکنید، درست است که من شاید لیاقت شهادت و یا شهید شدن را نداشته باشم ولی شما بکوشید پیام شهیدان را به دیگران برسانید.

 

آری ما امانتی بودیم بر روی زمین که سرانجام به لقاءالله پیوستیم:

 

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

 

آدم آورد بدین دیر خراب آبادم

 

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

 

چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

 

***

 

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

 

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

 

***

 

یاران همه سوی مرگ رفتند

 

بشتاب که تا ز ره نمائیم

 

ای خون حماسه در رگ دین

 

برخیز نماز خون بخوانیم

 

***

 

و امّا خطاب به شما کشورهای خارجی و ابرقدرت‌ها، شیطان بزرگ آمریکا و شوروی و کشورهای مرتجع عرب که با سکوت و خیانت خود اسرائیل را در انجام جنایاتش در جنوب لبنان آزاد گذاشته‌اند و روزی هزاران نفر از مردم مسلمان و بی‌گناه لبنان توسط هواپیماها و بمب‌های اسرائیلی از بین می‌روند، ولی کشورهای عرب با کمال بی‌شرمی کنفرانس تشکیل می‌دهند و اسرائیل را به رسمیت می‌شناسند.

 

پیغمبر اکرم(صلوات‌الله علیه) می‌فرماید «مسلمان نیست کسی که شب را به روز آورد و در انجام امور مسلمین اهتمام نورزد».

 

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

 

وای اگر از پس امروز بُود فردایی

 

و درست مصادف با بمباران مناطق جنوب لبنان، کشور عربستان سعودی که قبله‌گاه مسلمین در آنجا قرار دارد، مسلمانان ایرانی را در مدینه در حال تظاهرات و شعار مرگ بر اسرائیل مصدوم و مضروب می‌کند. و درست چندی قبل در روز قدس هم زمان با بمباران جنوب لبنان توسط اسرائیل، جنوب ایران نیز توسط صدام بمباران می‌شود.

 

ما از آمریکا و شوروی و انگلیس و فرانسه توقع دوستی با مسلمین را نداریم. ولی از کشورهای مسلمان عرب نیز توقع خیانت و جنایت نداریم. اگر اینها صدور نفت خود را به آمریکا قطع می‌کردند، آمریکا و اسرائیل با چه سوختی جنوب لبنان را بمباران می‌کرد. اگر موقعیت کشورهای اسلامی را از روی نقشه بررسی کنیم می‌بینیم چه از نظر سوقُ‌الجیشی و چه‌ از نظر ثروت و چه از نظر معادن، اگر مسلمان‌ها با هم متّحد شوند هیچ قدرتی نمی‌تواند آنها را شکست دهد.

 

ولی به امید خدا و امام زمان(عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) و نائب برحقّش امام خمینی(رحمه الله علیه) در آینده نزدیک پس از سقوط صدام به نجات کشورهای دیگر خواهیم رفت.

 

ای ابرقدرت‌ها: دست از جنایت بردارید، دست از درندگی بردارید و به جای ساختن این همه وسائل تخریبی به سازندگی بپردازید. مگر شما روزانه چقدر می‌توانید از دنیا استفاده ببرید و عیش و نوش کنید.

 

بیائید به جای ویرانگری به سازندگی بپردازید و اِلا توسط قیام مردم دنیا نابود خواهید شد. ما مسلمانان ایران و ما پیروان ولایت فقیه به شما اخطار می‌کنیم تا زمانی که پرچم اسلام در مسجدُالاقصی به اهتزاز در نیاید و حکومت امام خمینی(رحمه الله علیه) را به حکومت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) متصل نگردانیم از پای نخواهیم نشست. سلام بر همه مسلمانان جهان – سلام بر همه مستضعفان جهان.

 

مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر ضد ولایت فقیه.

 

***

 

اما خطاب به شما گروهک‌ها،

 

از همان آغاز پیدایش بعضی از بنیان‌گذاران شما ممکن است با خلوص نیت دست به تشکیل شما زده باشند. ولی اکنون به مرور زمان همه به این فاجعه پی برده‌اند و شما به جای طرفداری از خلق به ضدیت با خلق پرداخته‌اید و در جنایات خود افراد بیگناه بسیاری را شهید کرده‌اید و بدینوسیله وحشیگری خود را به گوش صهیونیست‌های اسرائیلی که در 17شهریور مردم را در میدان شهدا به شهادت رساندند رسانده و ثابت کردید که چقدر از مردم دورید. ولی بدانید که دیگر دوران شما به سر آمده است. اگر روزی راهپیمایی راه می‌انداختید، سخنرانی برگزار می‌کردید، مراسم می‌گرفتید و خیابان‌ها را محل تضعیف دولت جمهوری اسلامی می‌کردید. دیگر «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت» و اگر توبه نکنید به دست همین امّت حزب‌الله نابود خواهید شد. مرگ و نفرین تمام مستضعفان بر شما باد.

 

و امّا شما مسئولین مملکتی: ضمن تشکر از تلاش‌های شما در بعد از انقلاب که واقعاً ره صد ساله رفته‌اید و با وجود جنگ، مملکت را به اینصورت نگه داشته‌اید. و امید اینکه خدا شما را ارج دهد، یک نکته را می‌خواهم تذکر بدهم که اگر خدای‌نکرده در سطح ادارات و بعضی از ارگان‌ها و یا کارخانجات و هر جای مملکت کسی باشد که به این انقلاب اعتقاد نداشته باشد «و به قول امام در سخنرانی خود خطاب به مسئولین مخابرات که فرمودند: بعضی‌ها خود را به مسلمانی می‌زنند و ممکن است در شرکت مخابرات استراقِ سمع کنند» از شما می‌خواهیم که آنها تصفیه کنید. از شما می‌خواهیم که مواظبت بیشتری از جان خود بنمائید و از شما می‌خواهیم با این گروهک‌ها با شدّت بیشتری مبارزه کنید. همان طور که امت چهل میلیونی پشتیبان شماست، مسائل خود را با مردم در میان گذارید و بدانید که امّت حزب‌الله هرگونه مشکلی را به مدد خدا حل می‌کند.

 

خدا نگهدار شما باشد که شما پیروان اسلام و ولایت فقیه هستید. درود بر شما باد و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حافظ و نگهدارتان.

 

***

 

و اما ای امام، ما زندگی کردن و انسان‌ بودن و شناخت واقعی اسلام را از تو آموختیم و تو بودی که به ما درس شهادت و ایثار و گذشت آموختی و این تو بودی که از آن جوانان بیکار و بی‌مسئولیت محلّه‌ها، بسیجی ساختی و به جبهه جنگ فرستادی. ای امام، ما چگونه از از زحمات تو تشکر کنیم که تشکر از زحمات تو را هرگز نتوان.

 

ای امام، تو ما را از لجن‌زار به گلزار هدایت کردی.

 

ای امام تو بودی که شب و روز با دعا و شناساندن راه به ما انقلاب را به پیروزی رساندی و هم‌اکنون به یاری خدا و با مدد امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف) آمریکا را به زانو درآوردی. توصیف تو که در روز چون شیر بر ظالمان فریاد می‌کشی و شب به نیایش با خدا می‌پردازی چگونه ممکن است.

 

ای امام، ما اهل کوفه نیستیم تا تو را تنها بگذاریم. ما تا خون در بدن داریم از دین خدا و از پیروی از دین تو دست بر نخواهیم داشت.

 

ای امام، سخنان تو هرکدام دنیایی از درس است. زندگانی تو و هر کار تو منبعی از الهام و انقلاب و اسلام است.

 

ای امام، ما را دعا کن که بتوانیم بر نفس خود پیروز شویم و هم جهاد اصغر و هم جهاد اکبر هر دو را توأم با هم انجام دهیم.

 

خدایا – خدایا – تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه‌دار.

 

از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزای

 

خدایا – خدایا - رزمندگان ما را نصرت عطا بفرما

 

***

 

در خاتمه از تمام دوستان و آشنایان و امت حزب‌الله می‌خواهم که پس از پایان نمازها و مخصوصاً نماز جمعه که به جز دو هفته انتخابات و سه ماه که در سیستان و بلوچستان در جهاد بودم و 45 روز عملیات فتحُ‌المبین و 70 روزی که در جنوب و غرب هستم در تمامی آنها شرکت کرده‌ام. برای سلامت امام و طول عمر امام دعا کنید و در خاتمه از خدا بخواهید که از گناهان ما درگذرد.

 

لازم به تذکر است که این وصیت‌نامه را در تاریخ 27/06/1361 شروع به نوشتن کرده‌ام و امروز نزدیک غروب 03/07/1361 است و یک تکه ابر به صورت فِلشی بزرگ و به رنگ خون کربلا را نشان می‌دهد. همین ابر را من در عملیات فتح‌ المبین دیدم.

 

از بلندگو صدای قرآن شنیده می‌شود:

 

من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدو الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا

 

در گردان تخریب در بالای تپه ای مشرف به گردان نشسته‌ام و حرکات بچه‌ها را زیر نظر دارم. یکی قرآن می‌خواند، یکی وصیت‌نامه می‌نویسد، دیگری دعا می‌خواند، چند نفر مشغول پاک‌کردن اسلحه هستند، چند نفر انگور می‌خورند، تعدادی مشغول بازی فوتبال هستند و سرانجام هر کس به کاری مشغول است.

 

فکر می‌کنم بیش از هفتاد روز است، یعنی از تاریخ 23 ماه رمضان که خود را برای حمله آماده می‌کنیم و روزشماری می‌کنیم. البته این آرزو را از عملیات فتح‌ُالمبین در دل پروراندیم و از این تاریخ به بعد به اوج خود رسیده است.

 

فکر می‌کنم و می‌اندیشم چه نیرویی این جوانان و این همه نیروها را به این بیابان‌ها کشیده. فکر می‌کنم چه نیرویی این همه انسان را عاشق شهادت کرده...

 

به جماران فکر می‌کنم، به قلب تپنده انقلاب، امام امّت که این پیشرفت‌ها و این دگرگونی‌ها یعنی از حیوانیت به انسانیت را مدیون راهنمایی‌های او هستیم. فکر می‌کنم از وقتی که خود را شناخته‌ام دوست داشته‌ام تنهایی را انتخاب کنم و فکر کنم و بنویسم.

 

به دوران دبیرستان می‌اندیشم، به انشاءهای آتشین و داغی که می‌نوشتم و اضطراب رژیم را از دل همه می‌برد و آنها را به تعمق وا می‌داشت. یادم می‌آید که معلّم انشاءمان می‌گفت تو در آینده نویسنده می‌شوی. آری نویسنده شهادت با سرخی خون و رگبار گلوله.

 

یادم می‌آید که دوران دبیرستان را سعی می‌کردم پیاده تا خانه طی کنم و در طول مسیر به جامعه‌ام فکر کنم. به مردم تحت ستم و غم به- آوای حزین لبوفُروش زمستان و...

 

ای خدای بزرگ، من را به راه راست هدایت کن.

 

ای خدای بزرگ، من را قدردان نعمت‌های خود بگردان.

 

ای خدای بزرگ، اگر شهید نشوم و زنده ماندم به من نیرویی عطا کن که بتوانم راه امام را تا آنجا که در توان دارم، به دیگران نیز بشناسانم.

 

ای خدای بزرگ چگونه می‌توانم شکر یک دم و بازدم را نمایم.

 

ای خدای بزرگ من ضعیف هستم. ای خدای بزرگ تو خودت به من کمک کن که بتوانم در راهی که رضای تو در آن باشد گام بردارم.

 

***

 

خداحافظ ای رهبر و بنیانگذار انقلاب ای امام.

 

خداحافظ ای بازوان امام.

 

خداحافظ ای مسئولین مملکتی، ای رئیس مجلس و ای رئیس جمهور و دیگر مسئولین مملکتی.

 

خداحافظ ای پدر، مادر، برادران، خواهران و ای فامیل.

 

خداحافظ ای سپاه، ای بسیج، ای مسجد بنی هاشمی.

 

خداحافظ ای ارگان‌ها و نیروهای در خطّ امام و ای دوستان شهیدان، راه شهیدان که راه خداست ادامه دهید.

 

درود بر همه امّت حزب‌الله.

 

درود بر امام امّت و نیروهای در خط امام.

 

مرگ بر ضد ولایت فقیه.

 

روز شنبه 03/07/1361 مطابق با هفتم ذی‌الحجه ساعت 6بعد از ظهر

 

مجید ابوطالبی

 

 

درباره شهید

شهید مجید ابوطالبی یکی از شهدای مدفون در کهف‌الشهدای ولنجک تهران پس از گذشت بیش از ۳۱ سال از شهادتش شناسایی شد.

شهید مجید ابوطالبی متولد ۱۳۳۴ است و در سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه عملیاتی سومار به شهادت رسیده است.پیکر مطهر این شهید در ایام فاطمیه سال ۱۳۸۶ به همراه چند شهید دیگر با هماهنگی بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس در خیابان ولنجک تهران مدفون شده بود. شناسایی این شهید گمنام حکایت غریبی دارد. قریب یک ماه پیش با توجه به رؤیایی که مادر شهید می‌بیند، پس از نمونه‌گیری و آزمایش خون و مطابقت آن با نمونه DNA ذخیره شده از استخوان‌های شهید، پیکر شهید مجید ابوطالبی شناسایی می‌شود. فرید ابوطالبی برادر کوچک شهید نیز در سال ۱۳۶۷ در تک عملیاتی دشمن در منطقه شلمچه به شهادت رسیده بود.

 

 

حسین ابوطالبی پدر شهیدان مجید و فرید ابوطالبی است که حالا بعد از ۳۱ سال به همراه همسر و دیگر فرزندان به دیدار فرزندش در کهف الشهدای تهران آمده است. او اگر چه سن و سال بالایی دارد اما با قاطعیت از همه مردم و رسانه‌هایی که پیرامونش جمع شده‌اند می‌خواهد که از نظام اسلامی‌حمایت کنند و با دشمنان مقابله کنند. حسین ابوطالبی که بازنشسته سپاه است از مجید ابوطالبی که بعد از گذشت ۳۱ سال از شهادتش خود را به اطرافیان نمایانده است می‌گوید:”مجید هم مثل من عضو سپاه شد و حدودا ۲۵ ساله بود که به جبهه رفت. برای انقلاب فداکاری زیادی کرد. قبل از انقلاب دائما در حال مبارزه با نیروهای ضد انقلاب بود و بعد از انقلاب هم یا در مبارزه با منافقین بود و یا در حال کمک به مردم. به خصوص در زمان قحطی اوایل انقلاب تمام سعی‌اش این بود که به مردم نیازمند کمک کند. در جبهه هم در گروه تخریب بود و رفته بود برای آنکه راه را باز کند تا نیروها بتوانند عبور کرده و عملیات کنند. همانجا هم به شهادت رسیدند.”

 

 

 

او در ادامه از خصوصیات اخلاقی پسرش می‌گوید: “مجید خیلی به بندگان خدا خدمت می‌کرد و مراقب بود از او فقط به مردم خیر برسد و عذابی به کسی ندهد. تا آنجا که می‌توانست هم به خانواده، اهالی محل و .. خدمت کرد. به آن‌هایی که نیازمند بودند کمک می‌کرد. در مسجد محل فعال بود و کتابخانه مسجد بنی‌هاشمی‌را تاسیس کرد و آن را اداره می‌کرد. شب‌ها بیشتر در کتابخانه مشغول بود. از اینگونه فعالیت‌های فرهنگی در مسجد زیاد داشت. وقتی در منطقه سومار شهید شد دیگر پیکرش بازنگشت.”

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:38 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه مهندس شهید علی امامی

 

لازم دانستم بر حسب وظيفه شرعى‌ام وصيتى را براى ملت عزيز و پيروان راستين و خانواده گرامى‌ام بنگارم.

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

شهادت مى دهم بر وحدانيت حضرت رب العالمين و نبوت حضرت خاتم الانبيا محمد(ص) و انبياء سلف، امامت دوازده امام برحق و ولايت حضرت امام خمينى دام ظله العالى

 

لازم دانستم بر حسب وظيفه شرعى‌ام وصيتى را براى ملت عزيز و پيروان راستين و خانواده گرامى‌ام بنگارم.

 

جنگ جوهر انسانها را نمايان مى كند. (امام خمينى)

 

بارالها شكر مى كنم كه در اين دنياى لهو مرا از مردابها نجات دادى و از ميان لجنزارها بيرون كشيده و آتش عشقت را در دلم پديد آوردى و محبت خودت و محبت اوليائت را در درونم قرار دادى و لبانم را به ذكر خودت مشغول ساختى و از لغويات نجاتم دادى.

 

الهى مى دانى كه هرگز از روى طغيان سر از فرمانت نپيچيده‌ام و هرگز از روى عمد برخلاف دوستيت عمل نكرده ام حتى موقعى كه مرتكب معصيتى شده ام تا طعم آن از دهانم زايل نگشته فكر تو آن را تلخ نموده و هرگز لذت گناهى را نچشيده ام آنچنانكه عاصيان مى‌كشند.

 

الهى مى دانى كه هر كس خواسته است بر شيطان پشت پا بزند، خواسته است راه ميان را انتخاب كند و خواسته است با تو دمساز گردد و خواسته است با تو هم سخن شود و خواسته است به تكليف شرعى‌اش عمل كند به اينجا شتافته است و من نيز در تبعيت آنها خود را در جمع آنها جاى داده ام تا بلكه به خاطر آنها از من درگذرى و قبولم كنى. انشاءالله.

 

و اما اى جهانيان بدانيد كه ملت حزب الله ما با قبول شهادت و اينكه شهادت جز سعادت نيست، سلامت و حيات جامعه خود و نسل آينده را تضمين نموده است.

 

و بدانيد كه مومنين و مسلمانان در تحت ولايت امام خمينى با تمسك به آيه «فاستقم كما امرت» در راه رسيدن به اهداف الهى اين انقلاب و اسلام تا پاى جان و تا آخرين قطره خون خود ايستاده اند و بعد از اين هم خواهند ايستاد.

 

و اما اى مسلمانان و مومنين و هم وطنان و مردم حزب الله بدانيد كه در راه دفاع از نواميس حضرت حق متعال و خون شهداى گرانقدر اسلام از همه چيزمان بايد بگذريم تا به اين وسيله توانسته باشيم درس حريت و استقلال به ديگر ملل جهان داده باشيم و كوردلان و منافقين بدانند كه ما اسماعيليانى هستيم كه ابراهيم خويش مى باشيم و از هيچ چيزى باك نداريم.

 

و اما برادر عزيز و رزمنده ام بدان كه يك رزمنده بايد در راهى كه قدم بر مى دارد بايد تمام مشكلات را به جان پذيرا باشد و اين جمله كوتاه را هميشه به خاطر بسپار كه : پروانه ها خواهند مرد. اما تو همچنان پرواز را به خاطر بسپار.

 

و اما برادرانى كه خود را وصى شهدا مى دانيد و پيرو خط امام هستيد، قدر امام را بدانيد و در برهه هاى حساس با توجيه هاى گوناگون خود را نفريبيد. شب و روز به فكر اسلام و مسلمين بوده و در راه جهاد اكبر و اصغر كوشا باشيد.

 

با حضور مداوم و فعال خود در صحنه هاى ايثار و مقاومت، مشت محكمى بر دهان منافقين و معاندين بزنيد و هميشه سعى كنيد كه انسانى وارسته از دنيا و تعلقات مزخرفش بوده باشيد. جبهه ها را از ياد نبرده و در جايى كه امر اهمى وجود داشته باشد بر امر مهم خود را مشغول نسازيد. شهدا و تداوم راهشان را از ياد نبريد و قدر خانواده آنان را بدانيد و بجاى آوريد. هميشه خادم مستضعفين و مومنين راستين بوده و در تعالى روح خود بكوشيد كه سعادت دنيا و آخرت در كمال روح در سير الى الله مى باشد.

 

به آيات قرآن و روايات متقن رسيده از ائمه معصومين و فرمايشات امام خمينى و حضرت آيت الله منتظرى تمسك جسته و چراغ راهى براى خودتان فراهم نماييد.

 

از نماز، از نماز، از نماز، نمازى كه متنبه كننده باشد و راهنما، دست برنداريد زيرا كه ناجى انسان مى باشد حتى در عين حالى كه در گناهان مغروق باشد، باز او را دست آخر رهنمون مى گردد.

 

 

 

و اما والدين عزيزم سخنى چند با شما

 

با شمايى كه بيشترين زحمات را برايم كشيده ايد و سختترين درد هجرانها را در فراقم در اين چند ساله متحمل شده ايد.

 

به دردم دردمند و به رنجم رنجور گشته ايد، به شاديم خرسند و به موفقيتم كاميان شده ايد. شمايى كه عزيزترين كسان در دنيا برايم هستيد و لحظه اى راضى به اذيت و ناراحتيتان نيستم. اما چكنم كه وظيفه ام و خواسته قلبى‌ام مرا وا داشته است كه شما را به ظاهر تنها بگذارم و شما را به زحمت بياندازم، اما بدانيد كه مدام در يادم هستيد و دعاگويتان مى باشم.

 

احسن برشما كه مرا چنين تربيت نموده و چنين به راهم نموديد، اجرتان با خدا باد و جايتان در نزد ائمه هدى.

 

پدر و مادر عزيزم درفراق من صبر و بردبارى را پيشه خود ساخته و با ياد آن يگانه رحمان و رحيم دلگرم باشيد چون حسين ها و زينب در مقابل كوردلان و منافقين بايستيد و ذره اى تزلزل به خود راه ندهيد بدانيد كه اجرتان با خداست و شهيد شاهد رفتارتان.

 

با شهادت من از آمدن برادرانم به جبهه خوددارى نكنيد و ديگر برادران و خواهرانم را چنان تربيت كنيد كه رهرو شهدا بوده باشند و بنده هاى عزيز براى خداوند و مومنى مقاوم و خالص به بار بيايند.

 

از حضرت زينب درس بگيريد كه صبر بر فراق 72 شهيد را نمود و خود را در مقابل خانواده كه چندين شهيد و معلول داده اند شرمسار ببينيد و تا اينكه بيشتر در اين راه كه راه اسلام است بكوشيد.

 

هيچ تمنايى از هيچ كس چه معنوى و چه مادى نداشته باشيد تا بدين وسيله روح مرا شاد بنماييد.

 

مقدارى كتاب و وسايل شخصى دارم كه به هر كس خواستيد بدهيد.

 

مبلغ 15750 ريال كه از امورمالى لشكر عاشورا از بابت حقوق مشموليت طلب دارم كه در حدامكان تهيه مى كنيد و با گذاشتن مقدارى پول بر روى آن مبلغ 200000 ريال بدهكارى به امور مالى سپاه اردبيل مى پردازيد.

 

28 روز روزه واجب سال 1366 كه در جبهه بودم را برذمه دارم به علاوه 6 روز روزه نذرى واجب، هر كس از مومنين و اخويها توانست ادا نمايد انشاءالله طبق مسئله شرعى اش .

 

6 ماه كامل نماز قضاى كامل بر ذمه دارم كه آن را نيز اخوي هايم ادا نمايند انشاءالله.

 

3000 رسال در قرض الحسنه امام سجاد(ع) به حساب خود و مادر و خواهرم دارم كه به پدرم مى رسد. دفترهاى خاطرات و كلاسور و دفتر شعر و دفاتر يادداشت نظامى ام در وهله اول به برادران مى رسد بعدا به برادر عزيزم سيد حسن عابديان و يا حسينعلى صوفى و يا سيدشكور راثى نظام و يا جواد زنجانى به ترتيبى كه ذكر كردم داده شود و دست آخر سيد حسن عابديان و يا برادران عزيزم هاشم و اصغر نگهدارى مى توانند بكنند به غير از اينها به كسى ندهيد. حتما.

 

در آخر سلام مرا به امام امت رسانده و بگوييد كه پيروى از پيروانت بدون اينكه توفيق ديدارت را از نزديك داشته باشد در لبيك به فرمانت تا پاى جان ايستاد و به شهادت رسيد.

 

از پدر و مادرم و از برادران و خواهرانم طلب حلاليت نموده و توصيه مى كنم كه رهرو راه شهدا باشند.

 

از تمام كسانى كه از من رنجيده و يا اذيتى ديده اند حليت طلبيده و از كسانى كه غيبت آنها را نموده ام شديدا طلب حلاليت مى كنم باشد كه خداوند بر آنان نيز رحم كند.

 

ضمنا مبلغى ناچيز از سيد محمدعابديان طلب دارم كه حلال مى كنم.

 

ساعت 30/9 شب چهارشنبه 25/9/66 - گردان قائم(عج)

 

عبد ذليل و عاصى - على امانى

 

سيد حسن عابديان و سيد شكور راثى نظام دو نفر از اخويهاى صيغه‌اى‌ام هستند. خداوند سلامتشان بدارد.

 

 

درباره شهید

نام : علی نام خانوادگی : امامی

 

فرزند : حسین تاریخ تولد : 1345/06/12

 

محل تولد: مغان رشته تحصیلی : آبیاری

 

نام دانشگاه : دانشگاه ارومیه

 

تاریخ شهادت : 1366/11/02

محل شهادت : ماووت عراق

 

 

 

زندگینامه مهندس شهید علی امامی

 

علی در دوازدهم شهريور ماه 1345 در روستاي مرادلو ي مغان "بيله سوار" متولد شد، خانواده اي روستايي و مذهبي و با وضع مالي متوسط در سال 1353 به اردبيل کوچ کرده و بعد از آن تاريخ تاکنون در اردبيل ماندگار شدند. تعداد افراد خانواده پنج برادر و دو تا خواهر بودند. يکسال اول را در اردبيل مستاجر بودند که بعدها در کوچه يقينه خاتون يک دو اطاقه خردند. پدرش نيز مغازه اي مشترک با يکي از فاميلها در دروازه مشکين باز کردند و به خواربار فروشي مشغول شدند و در سال 1364 به محله حسين آباد راه کلخوران نقل مکان نمودند.

 

دو سال ابتدايي را در روستاي محل تولد خواند - از سال سوم ابتدايي در اردبيل در مدرسه شماره يک وحيدي درس خواند. کلاسهاي چهارم و پنجم ابتدايي را در مدرسه سعدي در نزديکي کوچه منصوريه سپري نمود دوران راهنمايي را در مدرسه پورسينا بود و دوران متوسط را در هنرستان شيخ بهايي سپری کرد و سپس در سال 1366 در رشته آبياري دانشگاه اروميه قبول شد که بعد از ثبت نام و حدود دو ماه بعد از شروع کلاسها به جبهه اعزام شد ايشان در دوران تحصيل هميشه از شاگردان ممتاز کلاس بودند و هميشه با نمرات عالي قبول مي شدند.

 

فعاليتهاي مبارزاتي شهيد قبل و بعد از انقلاب

 

به دليل کم بودن سن ايشان در زمان انقلاب فعاليتهاي وي در مورد جريانات قبل از انقلاب صرفا شرکت در تظاهرات و راهپيمائيها بود بعد از انقلاب با توجه به وسيع بودن فعاليتهاي انقلابي در پايگاه شهيد چمران کوچه يقينه خاتون ثبت نام و فعاليت نمودند - همکاري با پايگاه شهيد ذاکر توسلي کوچه محمديه شرکت و فعاليت در انجمن اسلامي هنرستان شيخ بهائي، همکاري با بسيج و سپاه پاسداران در تابستان سال 62 به صورت نيروي ويژه به مدت سه ماه و حضور در جبهه هاي جنگ تحميلي به مدت 22 ماه و علاوه بر آن 15 ماه از خدمت سربازي را به صورت بسيجي و پاسدار وظيفه در جبهه بودند که به خاطر قبولي از دانشگاه ترخيص سربازي گرفته و در دانشگاه ثبت نام که بعد به صورت بسيجي به جبهه اعزام شدند. ايشان در سال 1365 در عمليات کربلاي پنج از ناحيه دست راست زانوي چپ و دست چپ دچار مجروحيت شدند. حدود 15% در صد جانبازي داشتند. در جبهه نيز در واحدهای مختلف رزمي حضور داشتند از نيروي پياده و تدارکاتي و اطلاعاتي و .... که براي اطلاع بيشتر مي توانيد به برادرحاج مصطفي اکبري فرمانده گردان قاسم (ع)مراجعه نمائيد.

 

 

 

مدت حضور در جبهه

 

1- از تاريخ 65/4/31 تا 66/7/17 به صورت پاسدار وظيفه بودند 14 ماه و 17 روز

 

2- از تاريخ 62/4/14 الي 62/6/30 کادر ويژه بسيج در اردبيل دو ماه ونيم

 

3- بقيه تاريخها و اعزامها به صورت بسيجي بودنده اند حدود 23 ماه خدمت بسيجي داشته اند

 

 

 

خصوصيات اخلاقي و فکري شهيد

 

ايشان از نظر اخلاقي فردي بسيار مومن و متعهد و مويد به مسائل ديني و مذهبي بودند نسبت به اداي نماز بسيار حساس بوده و ديگران را نیز به خواندن نماز دعوت و مقيد مي نمود ايشان به غير از نماز و روزهايي که به خاطر حضور در جبهه ادا نکرده بودند هيچ نماز يا روزه قضا نداشتند. در مجالسي که غيبت و صحبتهاي بيجا به عمل مي آمد شرکت نمي کردند. در دعاهاي کميل و توسل هميشه شرکت مي کردند. برادران و خواهران کوچکتر از خود را به خواندن نماز دعوت مي کرد. در صورت امکان مالي به خانواده هاي کم درآمد کم مالي مي نمودند خلاصه بنده به عنوان برادر کوچکش افسوس مي خورم که نتوانستم سجاياي اخلاقي و فکري ايشان را بشناسم و....

 

 

 

تاثير فرمايش حضرت امام خميني (قدس سره) و ساير عوامل مؤثر براي اعزام

 

ايشان هميشه مطيع راه امام (ره) بودند و هميشه در نامه هايشان و حتي در وصيت نامه شان نسبت به اطاعت از امام تاکيد خاصي داشتند ارادت کامل و تاصي داشتند و حتي بعضي از اعزامهاي وي به جبهه به خاطر لبيک گويي به پيام حضرت امام (ره) بودند.

 

 

 

خاطراتي از زمان اعزام به جبهه

 

بنده به عنوان برادر در تمامي اعزامهاي وي به جبهه خاطره اي که دارم اينست که هميشه موقع اعزام به جبهه شور و حال خاصي به ايشان دست مي داد گويي به مکاني مي رود که اين مکان وي را به معبود خود نزديک مي کند ميعادگاهي است که وي را به ديدار حق نزديکتر مي کند.

 

 

 

خاطراتي از دوران حضور در جبهه شهيد

 

ايشان تمامي خاطرات خود را از اول زندگي تا آخرين لحظات عمرشان در دو تا دفتر ثبت کرده بودند يکي از کودکي تا سال 1362 و ديگري خاطرات جبهه ايشان بودند دفتر اولي الان هست ولي دفتر دومي بعد از مفقود الاثر شدن ايشان گم شد براي بدست آوردن خاطراتي از ايشان مي توانيد به همرزمان جنگ تحميلي ايشان براي مثال جواد زنجاني - حاج مصطفي اکبري رفيع محمد باقرزاده شعبان سيف بابلاني رحيم صدقياني و ...مراجعه نمائيد.

 

 

 

نحوه شهادت ایشان

 

در عمليات بيت المفدس 2 در ارتفاعات الاغ لو از منطقه ماووت عراق در بهمن ماه 1366 در محاصره نيروهاي عراقي افتادند و به خاطر اينکه از محاصره و از آن منطقه کسي اسير نشد و دو سه نفري که اسير شده بودند از نحوه شهادت ايشان اطلاعي ندارند و در سال 70 بعد از صلح ايران و عراق جنازه ايشان را تحويل دادند که توسط نيروها ي بسيجي و سپاهي از منطقه الاغ لو بدست آمده بود. لذا اطلاع دقيقي از چگونگي شهادت ايشان در دست نيست.

 

 

 

چگونگي اطلاع خانواده از شهادت و عکس العمل آنان

 

با توجه به اينکه بنده و برادرم هر دو در آن عمليات شرکت کرده بوديم و بنده بنا به موقعيت استقرار يي در آن منطقه در محاصره نيفتاديم لذا يقين داشتم که ايشان تا آخرين مهمات و نيروي خود به نبرد ادامه خواهد داد لذا از سال 1366 تا ديماه 1370 به عنوان مفقود الاثر بودند که در سال 1370 بقاياي جناره ايشان تحويل خانواده مان گرديد به همراه پلاک بسيجي ايشان مقداري استخوان که اين نکته قابل ذکر است که جمجمه ايشان نيز در بين بقاياي جنازه ايشان نبود.

 

لازم به ذکر است از کساني که از محاصره عراقيها جان سالم بدر بردند مي توان به رضوان اجاقي فرشاد سرداري اشاره کرد که الان در قيد حيات هستند و از افراد نزديک به وي در زمان محاصره برادر محبوب ايراني "آزادي" مي باشند که در مراجعه ايشان نيز بعد از آزاد شدن از اسارت نيز جواب دقيقي بدست نياورديم و فقط در محاصره افتادن و تحويل بقاياي جنازه ايشان بعد از 5 سال مفقود الاثر بودن قابل ذکر مي باشد.

 

 

 

کيفيت برگزاري مراسم تشييع

 

در ديماه 70 به همراه دو نفر از شهداء جنگ تحميلي که هر دو جمعي گردان قاسم (ع) از لشگر عاشورا بودند از چهار راه ژاندارمري به سوي گلزار بهشت فاطمه تشييع جنازه وي قابل ذکر مي باشد.

 

 

 

خاطراتي از تأثير ايشان در دوستان و آشنايان

 

به خاطر خوش روي و خوش رفتار بودن ايشان و مقيد بودن به مسايل ديني ايشان تاثير عظيمي بر دوستان وآشنايان خود داشتند که دوستان و آشنايان دوران جنگ تحميلي ايشان خود در اين باره گواه زنده اي مي باشند.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:39 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه مهندس شهید جمال اسدی نیارق

 

محل دفن من در قبرستان ججين مابين شهدا بالخصوص برادران شهيد وحدانى (ايرج) و محمد حميدكريمى باشد.

بسم الله الرحمن الرحيم

 

«اللهم فاطر السموات و الارض عالم الغيب و الشهاده الرحمن الرحيم. اللهم انى اعهد اليك فى دار الدنيا انى اشهد ان لا اله الا انت وحدك لا شريك لك و ان محمدا صلى الله عليه و آله عدلك و رسولك و ان الجنه حق و النار حق و ان البعث حق و الحساب حق و القبله و الميزان حق و ان القرآن كما انزلت و انك انت الحق المبين جزى الله محمدا صلى الله عليه و آله خيرالجزاء و حيا الله محمدا و آل محمد بالسلام. اللهم يا عدتى عند كربتى و يا صاحبى عند شدتى و يا وليى فى نعمتى الهى و آله آبائى لا تكلنى الى نفسى طرفه عين فانك ان تكلنى الى نفسى كنت اقرب من الشر و ابعد من الخير و آنس فى القبر وحشتى و اجعل لى عهدا يوم القاك منشورا.» (باب 3 حديث 1)

 

عليهذا توفيقات ربانى شامل حال اين جانب جمال اسدى داراى شناسنامه شماره 93324 صادر از اردبيل فرزند ناصر ساكن اردبيل شده كه به وحدانيت الهى و نبوت جميع انبيا و خاتميت حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و ولايت و عصمت ائمه و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله عليهم اجمعين و بكليه عقايد اسلامى اصولا و فروعا اقرار و در حال صحت و اختيار من دون الاكراه و الاجبار در حالتى كه تمامى اقارير شرعيه از من مضى و نافذ بود وصيت نموده و وصى خود قرار دادم مادر بزرگوارم را كه با نظارت برادر عزيزم جمشيد به وصيت هاى من كه در اين اوراق به شرح رفته است عمل نمايد:

 

اولا محل دفن من در قبرستان ججين مابين شهدا بالخصوص برادران شهيد وحدانى (ايرج) و محمد حميدكريمى باشد. دوما: نماز وحشت خوانده شود. سوما تجهيز و تعزيه دارى حقير بسيار ساده و در ضمن دشمن شكن باشد و رابعا نماز و روزه استيجارى بجا آوريد و خامسا خمس و زكات و كفارات را بنحو احسن بپردازيد .

 

در آخر آرزومندم كه مطيع و فرمانبر از امام خمينى نايب امام حجت باشيد و در طول زندگانيتان تنها خدا پرستش و قرآن خوان و عمل كننده به دستورات قرآن باشيد و در ضمن حلاليت بطلبيد. از طرف من از جميع فاميل و از جميع دوستان و خلاصه قابل توضيح دانستم كه تمامى حق پدرى خود را به مادر بزرگوارم مى بخشم و همه كتابهاى خود را كه چه در گنجه كمد و ميز مطالعه ام است همگى را به علت مربوط بودن به رشته ساختمان به كتابخانه هنرستان شيخ بهايى بدهيد و تا حال حاضر طلب من از مهندس رضوانپور همكارم در دفتر فنى مى باشد كه در صورت داشتن و قادر به پرداختن بودنش بطلبيد و به حساب 100 امام بپردازيد و تا حال حاضر بدهى به كسى ندارم و اگر داشته ام و خودم يادم رفته بعد از فوتم از مال (حق پدريم) بپردازيد.

 

در آخر دست مادر بزرگوارم و پدرم كه در آخر زندگانيم مرا بسيار رنجاند و برادر بزرگوارم و خواهر عزيز و گرامى را با همه محبتهاى قلبى مى بوسم و خواهشمندم حلالم كنيد تا در دنياى آخرت حداقل شاد باشم و در ضمن از برادران همسنگرم كه با هم بوده ايم و هم از برادران عزيزم كه در پشت جبهه با هم رفيق بوديم حلاليت طلبيده و خواهشمندم ادامه دهنده خون پاك شهدا باشيد.

 

 

درباره شهید

 

نام : جمال نام خانوادگی : اسدي نيارق

 

فرزند : امیر تاریخ تولد : 1345/12/15

 

محل تولد: اردبیل رشته تحصیلی : نقشه کشی ساختمان

 

نام دانشگاه : ـــــــــــــــ

 

تاریخ شهادت : 1364/11/22 محل شهادت : اروندرود (عملیات والفجر 8 )

 

 

 

زندگینامه مهندس شهید جمال اسدی نیارق

 

شهيد جمال اسدي نيارق در تاريخ 1345/12/15 و در شهر اردبيل بعد از تولد دو فرزند و به عنوان سومين فرزند خانواده به دنيا آمد.

 

دراين دوران (دوران تولد شهيد) پدر شهيد، يکي از بهترين معماران بود و از وضع اقتصادي بهتري برخوردار بودند. شهيدجمال اسدي دوران خردسالي خود را در خانه و همراه خواهرش سپري کرد. شهيد جمال خيلي جسور بوده و حرفهايش را راحت به زبان مي آورده. شهيد راديوي کوچکي داشت که اغلب با آن بازي مي کرد. شهيد بيشتر به کارهاي بنايي و ساختماني علاقه داشت و با پدر به سر ساختمان مي رفت و کار مي کرد.

 

در دوران کودکي خانواده شهيد به منزل ديگري نقل مکان مي کنند. شهيد جمال دوران ابتدايي خود را در دبستان آموزگار سپري کرده و اولين روز را به اتفاق پدر به مدرسه رفته است. شهيدجمال تکاليف خود را به خوبي و سر وقت انجام مي داد. در اين زمان جمال با آقايان فريد طايفي و يوسف نعمت الهي دوست بود.

 

يکي ديگر از دوستان شهيد و البته دوست صميمي شهيد جمال آقاي شاپور اسدي بود که اکثر مواقع با هم بودند. در اوقات فراغت نيز شهيد به سر ساختمان هايي که پدرش کار مي کرد مي رفته و کمک مي کرده.

 

برادر شهيد مي گويد: روزي به اتفاق جمال به سر ساختماني که پدرم کار مي کرد رفته بوديم و به کارگران نگاه مي کرديم که ناگهان طناب قرقره پاره شد و سطل (خدا رحم کرد که خالي بود) به سر جمال افتاد و چون سطل فلزي بود و لبه آن تيز بود سر جمال را شکاف داد و خون زيادي از سرش جاري شد.

 

من درحالت شوخي به دائيم که آن موقع درآن جا بود گفتم که جمال مرد و تا شهيد جمال اين را شنيد گفت من که مرده ام پس چرا سر پاهستم و خود را به زمين انداخت و بعد از چند لحظه به ما که در حال خنده بوديم گفت: من که مرده ام لااقل شما کاري کنيد و مرا به جايي برسانيد اگر پدر من را اينگونه ببيند خودش را مي کشد.

 

 سپس خودش از روي زمين بلند شد و آن روز خاطره اي که هر چند تلخ ولي با شوخي همراه بود.

 

روزها سپري شد و شهيد جمال اسدي دوره راهنمايي تحصيل خود را در سال 1359-1357 در دبستان شهيد اعيادي گذراند و بعد از اتمام دوره راهنمايي، براي گذراندن دوران دبيرستان به دبيرستان فني و حرفه اي شيخ بهايي در سال 1360 رفت و در سال 1364 اين دوره را نيز گذرانده و موفق به اخذ ديپلم شد.

 

شهيد دوران راهنمايي و دبيرستان خود را به خوبي و با نمره هاي خوب و بالاي 15 گذرانده و قبول شده بود.

 

شهيد به غير از تحصيل در دفتر مهندس رضوانپور مشغول به کار نقشه کشي بود و يا به کارهاي ساختماني که خود قبول مي کرد مي پرداخت. شهيد بيشتر مواقع به فکر فرو مي رفت و شبها در اتاق خود به نوار شجريان گوش مي داد و گريه مي کرد. شهيد جمال علاقه فراواني به کوهنوردي داشت.

 

 شبها تا ديروقت کتابهاي زيادي در موضوعهاي متنوعي مطالعه مي کرد و به اتفاق آقاي شفائي مهر به پايگاه مسجد مي رفت و فعاليت مي کرد.

 

مادر شهيد مي گويد: ماه محرم که مي آمد جمال به مسجد مي رفت و هر وقت که از مسجد و عزاداري بر مي گشت سينه هاي کبود شده خود را نشان مي داد و من هم مي گفتم پسرم قربان امام حسين (ع) و يارانش باشد.

 

شهيد جمال بيشتر با خواهرش که هم سن و سال بودند هم صحبت مي شد.

 

 شهيد کارهاي خانه را خوب بلد نبود به طوري که يکي از دوستانش را پس از برگشتن از کار به خانه آورده بود و براي او غذا درست کرده بود (البته نيمرو) که به شکل يک تخته درآورده بود و برادرش آقاي جمشيد اسدي او را مسخره کرده و گفته بود که به من مي گفتي تا برايتان چيزي درست مي کردم.

 

رابطه شهيد با ديگران نيز از روي مهر ومحبت بود. چنانچه برادر شهيد مي گويد: پس از شهادت جمال فردي به خانه ما آمده بود و گريه مي کرد و مي گفت که اي مهندس اي بدقول.

 

 پسرم تو که به من قول دادي خانه ام را بسازي، برايم سيمان و آهن خريدي و گفتي که به مرخصي مي روم و بر مي گردم.

 

 و بعداً از سخنانش فهميديم که آن مرد بي بضاعت بوده و شهيدجمال نه تنها خانه او بلکه خانه چند نفر ديگر را هم درست کرده بود. شهيد جمال احترام خاصي به خانواده و والدين خود مي گذاشت و بيشتر از همه مادرش را دوست داشت.

 

شهيد جمال اسدي در پايگاه مسجد سلطان آبادخيلي فعاليت داشت و مي توان گفت که همه کاره بود.

 

 در آنجا گروه سرود ترتيب مي داد و نهج البلاغه براي بچه هاي کوچکتر مي خواند و علاوه بر آن به تدريس قرآن نيز در پايگاه مي پرداخت.

 

 وي امام خميني را بسيار دوست مي داشت و چنانچه به فرمان امام نيز اعتقاد داشت که وظيفه هر مسلمان ايراني است که از خاک و ميهن خود دفاع کند و به همين خاطر تحصيلات عاليه دانشگاهي را به خاطر دفاع از ارزشها ترک کرد.

 

برادر شهيد آقاي جمشيد اسدي مي گويد: جمال تقريباً 16 سال داشت. روزي ماشين جيپ پدرم را که براي ناهار به منزل آمده بود يواشکي بر مي دارد و در کوچه ها مي راند.

 

 ناگهاني کنترل ماشين از دستش خارج مي شود و با سرعت ماشين را به ديوار مي کوبد و ديوار ريخته و با ماشين به حياط خانه اي وارد شده بود. آقاي جمشيد اسدي مي گويد: جمال به من مي گفت: داداش با ماشين که وارد حياط شدم همگي اهل خانه در ايوان نشسته و آبگوشت مي خوردند به يکباره همه ترسيدند و پدر خانواده مرا شناخت و دستم را گرفت و به پيش پدرم که در منزل خوابيده بود آورد.

 

 پدرم سراسيمه پرسيد چه شده؟ ماجرا را گفتم. پدر مرا در حال لرزيدن ديد چيزي نگفت و من هم گفتم پدر قلکم را مي دهم تا خسارت ديوار را بدهي.

 

در سال 1364، شهيد جمال اسدي در رشته مهندسي نقشه کشي ساختمان از دانشگاه آزاد اسلامي قبول شد.

 

در اين دوران با آقايان يوسف نعمت الهي (که مي خواستند باهم شرکت تجاري تاسيس کنند) و محمد نصيرپور (که هم دانشگاهي بودند) و آقاي بابلاني (که با هم به جبهه رفتند) دوست صميمي بود. اوقات فراغت خود را بيشتر با پدر به کار معماري مي پرداخت و به ساختمان هاي در حال ساخت مي رفت و سرکشي مي کرد و يا ساختمان هايي که خود کار معماري و ساخت آنها را قبول مي کرد مي رفت.

 

برادر شهيد مي گويد: جمال هميشه در برابر مشکلات و گرفتاريها صبور بود و هرگاه من در برابر ناملايمات روزگار زود عصبي مي شدم با من برخورد مي کرد و مي گفت: چرا زود از کوره در مي روي کمي صبور باش.

 

شهيد جمال آرزوي موفقيت در تحصيلات خود را داشت و از اين رو شبها تا دير وقت درس مي خواند و بزرگترين آرزويش اين بود که ساختمان چهل مرتبه بسازد به طوري که نقشه اش را هم کشيده بود. دوست داشت در آينده مهندس ساختمان بسيار موفقي باشد و کشفيات و موفقيات بسياري را در اين زمينه داشت.

 

 شهيد در اين زمان دانشگاه رابه خاطر دفاع از ميهن اسلامي خود و فرمان اما (ره) ترک کرد و به همراه بسيج عازم جبهه حق عليه باطل شد. برادر شهيد مي گويد: تقريباً يک ماه قبل از به جبهه رفتن جمال بود.

 

در آن زمان شهيد جمال در دفتر مهندسي آقاي مهندس رضوانپور مشغول به کار بود و در مواقعي هم که آقاي مهندس نبود جمال کارهاي مهندسي را اعم از نقشه کشي و نظريه دادن انجام مي داد روزي بي حال به خانه آمد از او پرسيدم جمال چه خبر است چرا بي حالي جواب نداد و گفت: برادرم هم نمي گذارد تو حال خودم باشم و به اتاق خودش رفت. شب به اتاقش رفتم وديدم جمال گريه مي کند از او پرسيدم چه شده؟ گفت: در دفتر مهندسي بودم و به فکر رفته بودم در همين حال به خواب رفتم در خواب سيدي را ديدم که به من گفت: جوان چرا به فکر فرو رفتي گفتم آقا به فکر زندگي هستم گفت: آن رگ به شکل 7 در پيشانيت چيست گفتم شما از اولاد پيامبريد شما مي دانيد جواب داد: نشانه جوان مرگ بودنت است.

 

شهيدجمال در آن زمان رزمنده ها و شهدا و جببه را مي ديد و مي گفت: ميخواهم من هم به جبهه بروم و وقتي هم که من (برادر شهيد) اعتراض ميکردم مي گفت: ازمن کوچکترها مي روند چرا من به جبهه نروم و از ميهنم دفاع نکنم.

 

شهيدجمال اسدي در تاريخ 20/8/1362 براي اولين بار به جبهه اعزام شدند و بعد از 4 ماه حضور در جبهه در عمليات خيبر شيميايي شدند.

 

شهيد جمال از خط زيبايي برخوردار بود و در راهپيمايي ها و پشت جبهه و براي جبهه پلاکارد مي نوشت. خود جبهه هم که مي گفتند پلاکارد بنويس مي گفت: اينجا ديگر من يک در سرباز هستم

 

و براي جنگ آمده ام نه پلاکارد نويسي.

 

شهيدجمال هميشه به برادرش مي گفت: به کسي بدهي ندارم احياناً اگر هم يادم رفته باشد و کسي آمد و طلبش را خواست بدهيد. فقط از کساني که در نامه نوشته ام مقداري طلب دارم از آنها بگيريد و به حساب 100 امام واريز نمائيد.

 

آقاي اسدي برادر شهيد مي گويد:جمال در مقابل خانمها خيلي سر به زير بود و در همه حال شوخ طبع بود و اين شوخ طبعي او را بسيار دوست مي داشتم. هر يک از افراد خانواده را ناراحت مي ديد با شوخ طبعي هاي خود ناراحتي ها را برطرف ميکرد.

 

آقاي جبرائيل اکبر نسب همرزم شهيد مي گويد: من و شهيد اسدي در تاريخ دي ماه سال 1364 در پادگان هوايي اهواز با هم بوديم يک روز وقتي که من براي آوردن غذاي شام رفته بودم در راه تپه اي از شن بود زمين خوردم و شني به دستم (انگشت شصت) فرو رفت.

 

 در راه بازگشت ديدم شهيد اسدي به طرفم مي آيد و وقتي دست زخمي و خوني مرا ديد از من پرسيد چه شده؟ گفتم به زمين خوردم و دستم زخمي شده است. به دستم نگاه کرد و شن را از دستم در آوردانگشت خونين مرا به دهان گرفت و خونش را مکيد و زماني که من علت اين کارش را پرسيدم گفت: اين نشانه بهشت است و من نيز از سخن شهيد اسدي همين طور بهت زده مانده بودم.

 

مادر شهيد جمال اسدي مي گفت: روزي که جمال براي مرخصي آمده بود و من در خانه حلوا پخته بودم جمال از من خواست تا براي رزمنده ها نيز حلوا بپزم بعد از چند روز که مي خواست برود به او گفتم پسرم چرا زود مي روي من براي رزمنده ها حلوا نپخته ام گفت مادر وقت تنگ است و بايد بروم بعد از خداحافظ به تهران و منزل دائيش رفته بود و از دائيش خواسته بود که مهماني ترتيب داده و همه فاميل را دعوت ناميد و چون دائيش او را بسيار دوست مي داشت مهماري بزرگي ترتيب داده بود سر سفره جمال بلند شده و گفته بود که دائي خيلي زحمت کشيده است واين مهماني را براي من ترتيب داده است اين مهماني جدائي من از شماست همه از حرف جمال بهت زده شده بودند و بعدها مي گفتند اين پسر مي دانسته که شهيد خواهد شد.

 

و براي همه يک لقمه گرفته بود و دائي لقمه اش را نگرفته بود و از جمال خواسته بود که به جبهه نرود چون جامعه به جوانان بااستعدادي مثل او نياز دارد ولي جمال قبول نکرده بود و از همه خداحافظي کرده بود.

 

آقاي جبرائيل اکبرنسب همرزم شهيد مي گفت شب قبل از عمليات بود خوابم نمي آيد تقريباً ساعت از نيمه هاي شب گذشته بود از چادرمان بيرون رفتم و در حال قدم زدن بودم که ديدم شهيد جمال اسدي نيز بيرون از چادر ايستاده و به فکر فرو رفته است جلو رفتم و تا مرا ديد خوشحال شد با هم کمي قدم زديم شهيد به چادرها نگاه مي کرد و به من نيز مي گفت به آنها نگاه کن فردا اينها را نخواهي ديد اين آخرين شب آنهاست بعضي از آنها شهيد خواهند شد گهگاه هم کفش هاي رزمنده ها را جفت مي کرد و اگر هم کفش کسي را مي شناخت با نامش مي گفت اين (آقاي فلاني) شهيد خواهد شد به جمال گفتم تو از کجا مي داني که شهيد خواهد شد مي گفت در خواب ديدم. به شهيد اسدي گفتم که ما چکار مي توانيم بکنيم مي گفت هيچ کاري از دستمان بر نمي آيد فقط مي توانيم دعا کنيم که خداوند ما را عاقبت به خير گرداند.

 

 نيم ساعتي با هم بوديم و در آخر هم گفت که خودش شهيد خواهد شد و دفترچه اي به من داد و گفت قبل از شهادتم آن را نخوان هر وقت خبر شهادت مرا شنيدي آن را مي خواني سپس گفت کاش الان دروبين فيلم برداري بود و از اين لحاظت فيلم برداري مي کردند.

 

شهيد جمال اسدي براي بار دوم در تاريخ 15/8/64 به جبهه اعزام مي شود و بعد از 2 ماه و نيم حضور در جبهه و درتاريخ 22/11/1364 در منطه اروندرود و در عمليات والفجر 8 بر اثر اصابت گلوله به چشم و ترکش به پهلو به شهادت مي رسد جسد پاکش را در گلزار بهشت فاطمه استان اردبيل به خاک سپرده اند.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:40 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید جواد احمدی

 

 هرچه مي توانيد مطالعه كنيد زيرا در آينه يقيناً به دردخواهد خورد.

 

به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان

 

با سلام و درود بررهبر كبير انقلاب و سلام برشهيدان بخون خفته و گلگون كفن و با سلام برشما برادر گرامي و همرزمان و همسنگرم و پس از تقديم عرض و سلام اميدوارم حالتان خوب باشد و اگر از احوالات اينجانب جويا باشيد الحمدالله سلامتي برقرار است و تنها نگراني حقيراز جانب شماست.

برادر عزيز اميدوارم در تحت توجهات و عنايات حضرت بقيت الله صحت و سلامت و خوش و معيد باشيد انشاءالله برادرعزيز تو خود خوب ميداني با همه اينكه من صدها كيلومتر از ميانه دور مي باشم اما قلب من آنجاست زيرا آنجا زادگاه عقيده و فكر وانديشه من مي باشد زيرا آنجاست كه به من آموخت چهره نفاق چگونه مي تواند بشكل مذهبي وارد صحنه شود و آنجا بود كه به من آموخت كه چگونه منیت شيطاني سابقه مبارزات شخصي را خراب می کند . خلاصه امام و خط روحانيت اصيل (مدرسين حوزه) كنار مباش و هميشه پشتيبان ولايت فقيه باش دوم اينكه بچه هائي را كه استعداد دارند در محور جلسات متشكل نما

 

 سوم به خودسازي و تهذيب نفس اهميت ده.

 

چهارم هيچكاري را بدون مشورت با بزگترها (استادان انجمن) انجام مده زيرا گمراهي است

 

 پنجم خود را با بدنسازيها و كوهنوردي براي جنگ روياروئي بزرگ با آمريكا آماده ساز

 

ششم جلسات را به پاي دار حداكثر استفاده را از جلسات ببريد.

 

 هرچه مي توانيد مطالعه كنيد زيرا در آينه يقيناً به دردخواهد خورد. و در مبازه خود بر عليه هر سنتي كوشا باشيد و تاپيروزي نهایی به مبارزه اسلامي خود ادامه دهيد در سنگر انجمنهاي اسلامي اگر استادان صلاح بدانند فعاليت كنيد

 

از كارهاي بيهوده دوري كنيد

 

دوست عزيز سلام گرم مرا به تمام دوستان بلاخص رحمان- احمد جباري- هوشنگ – وساير دوستان برسان و سلام مرا به آيت – شعبان –ناصر- و به تمامي استادان برسان

 

                                    دعاگوي هميشگي شما جواد

 

 درباره شهید

شهید جواد احمدی

نام پدر: احمد

تاریخ تولد 7/11/44

ش.ش426

محل صدور میانه

آخرین مدرک تحصیلی : سوم راهنمایی

مدرسه محل تحصیل : ابوذر

محل شهادت :شلمچه(جاوید الاثر)

 

تاریخ شهادت 1/5/61

 

نام عملیات :مرحله دوم عملیات رمضان

 

شهید جواد احمدی در زمستان سال 44 در یک خانواده روحانی در میانه به دنیا آمد. به مدت ده سال در دامن پدر بزرگش که مردی عالم وباتقوا وخادم حضرت سید الشهدا بودپرورش یافت .قبل از ورود به دبستان به دلیل هوش و ذکاوت فوق العاده اش کلاس واول ودوم ابتدایی درخانه نزد برادرش سپری کرد وسپس دردبستان مالک اشتر ثبت نام کرد همیشه شاگرد ممتاز مدرسه بود بعداز پایان دوران ابتدایی در مدرسه راهنمایی ابوذر ثبت نام کرد . درتعطیلات تابستان نزدعموی بزرگوارشان حضرت آیت الله حاج میرزا علی احمدی که از علمای حوزه علمیه قم می باشندکسب فیض می کرد و زمانی که در مقطع سوم راهنمایی تحصیل می کردبه جبهه اعزام شد .

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:40 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید مهدی اسفندیاری

 

پاسخ به بی‌ادبی یک فریب ‌خورده منتسب به امام (ره)

با گذشت زمان شاید فراموش کنیم علت و چرایی بودنمان را. قطعا یکی از تاثیرگذارترین و عجیب‌ترین جملاتی که از امام به یادگار مانده، عبارتی است که او درباره وصیت‌نامه شهدا بیان داشته است...

 

به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از صاحب نیوز، باید مراقب بود شهدایی که به نفس آنها زنده ایم و با قطرات خونشان عزت امروز را به دست آورده ایم در قعر زمان در دلهایمان فراموش نشوند. ۲۹ ام مهرماه سالگرد عروج بسیجی شهید مهدی اسفندیاری است که بد نیست وصیت نامه این بسیجی غیور را با یکدیگر بخوانیم. امام خمینی که جایگاه فقاهت و عرفانش بر هیچ آزادمردی پوشیده نیست در عظمت شهدا و جایگاه وصیتنامه ایشان اینگونه فرمودند: «این وصیتنامه ‏هایى که این عزیزان می‌نویسند مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکى از این وصیتنامه‏ ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید.»

 

 

واقعاً جمله عجیبی است؛ شاید بد نباشد کسانی را که امروز با ساختارشکنی های چندباره شان قصد دارند بر سر زبان ها بیفتند را به خواندن این دست وصیت نامه ها دعوت کنیم تا به خاطر بیاورند آنچه را نباید فراموش می کردند!

 

شهید مهدی اسفندیاری

 

مهدی اسفندیاری در مرداد ماه ۱۳۴۴ در خانواده ای مذهبی در محله مارنان، خیابان خاقانی شهر اصفهان متولد شد. او که کوچکترین فرزند خانواده از نظر سنی بود در هفت سالگی پدر خود را از دست داد ولی عشق و علاقه به تحصیل او را از تحصیل باز نداشت و تا کلاس سوم راهنمایی تحصیل نمود. در کلاس سوم راهنمایی بود که با اشاره مادرش و همراه دیگر برادرش به جبهه حق علیه باطل رفت.

 

 

 

مدت سه ماه اول را در زمستان سرد سال ۶۰ در کردستان با ضد انقلاب مبارزه نمود و پس از یک مرخصی دو سه روزه به جبهه های خوزستان رفت و در کلیه عملیات ها از عملیات رمضان گرفته تا عملیات بیت المقدس و والفجر ۴ شرکت نمود. یک بار در عملیات رمضان شدیداً مجروح شد و در بیمارستان بستری شد و به محض اینکه توانست راه برود فورا به جبهه رفت و هر چند ماهی چند روزی به مرخصی می آمد و هر بار که از جبهه برمی گشت وضع روحی او حاکی از یک دگرگونی عمیق بود که نشان می داد او راه خود را یافته است و مفهوم عمیق جهاد را با گوشت و پوست خود لمس نموده است.

 

 

 

نسبت به سن خود بسیار متین و موقر و خوش برخورد بود، نمازها و دعاهایش را با حال و توجه خاص به معبود می خواند و حتی قبل از ماه رمضان سال ۶۲ به اصفهان آمد و حدود یکماه روزه های قضاء سال گذشته را گرفت و مجددا به جبهه رفت و سرانجام در شب جمعه ۲۹/۷/۶۲ در اولین مرحله عملیات والفجر ۴ در گرمک عراق با اصابت ترکش خمپاره به مغز و کمرش به شهادت رسید و به لقاءالله پیوست، روحش شاد.

 

 

 

شهید مهدی اسفندیاری

 

متن وصیت نامه:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

“مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه فاَنَا دِیَتُه”

 

 

 

ترجمه

 

«هر کس مرا طلب کند می یابد و هرکس مرا یافت می شناسد و هر کس که مرا شناخت دوستم می دارد و هرکس مرا دوست داشت به من عشق می ورزد و هر کس به من عشق ورزید من هم به او عشق می ورزم و هر کس که من به او عشق می ورزم می کشمش و آن کس را که من بکشم خونبهایش به من واجب است و آنکس که خونبهایش به من واجب است پس من خودم خونبهایش هستم»

 

 

 

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام بر رهبر انقلاب امام خمینی ولی فقیه، این قامت ایستاده که مانند جدش حسین علیه السلام در برابر ظلم و ستم مستکبران و قدرت های بزرگ ایستاده و حتی یک کلمه هم دم از سازش به میان نمی آورد.

 

 

 

این جانب به عنوان یک فرد بسیار کوچک اول به خانواده ام و بعد به این امت قهرمان چند نکته ای را متذکر می شوم؛

 

 

 

برادران و خواهرانم:

 

این سخن حضرت علی علیه السلام را بخوانید که می فرماید : “إن الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اولیائه” همانا جهاد دری از درهای بهشت است، دری است که خداوند این در بهشتی را بروی همه کس نگشوده است و در قسمت دوم این سخن می فرماید: “و هو لباس التقوی” یعنی جهاد جامه تقواست، تقوا یعنی پاکی راستین، پاکی از تمام آلودگی های روحی و اخلاقی، آنکه از جهاد به دلیل بی میلی و بی رغبتی (نه به دلیل خاص شرایط و احوال) رو بگرداند، خداوند جامه ذلت و روپوش بلا بر تن او می پوشاند و به سختی ها و شدائد گرفتار می گردد، پس شما هم ای مردم مسلمان ایران، این سخن علی علیه السلام را به جان و دل گوش کنید و جهاد را مختص به یک دسته و گروه ندانید و از رفتن بچه هایتان به جبهه ها جلوگیری نکنید که مرگ و زندگی هر دو دست خداست. اگر چه در کاخ های بسیار مستحکم باشید، مرگ شما را فرا می گیرد، پس چه بهتر که مرگ خداگونه را بر مرگ ذلت بار بپسندید، مرگی که بوسیله آن گلوله های سرخ که از دهانه سلاح های روسی به دست مزدوران عراقی بیرون می آید و قلب پاک و منور این بچه های معصوم را پاره پاره می کند.

 

 

 

آری آن مرگ پیش خدا از همه مرگ ها افضل است که نامش شهادت است. شهادت سریعترین و نزدیکترین راه تقرب به خدا می­باشد و بدانید که شهید کسی است که نسبت به زمان خود آگاه و مسئول است، هر عملی که می کند از روی کمال آگاهی است، شهید بر نفس سرکش خود و هوا و هوس های پوچ خود غالب است. شهید شهامت دارد، شهید شجاعت دارد، شهید سخاوت دارد، شهید شمع محفل بشریت است، شهید شفاعت می کند، شهید در قبر مورد مؤاخذه و سوال و جواب برزخ واقع نمی شود، زیرا که شهید در زیر برق تیرها و خمپاره های آتشین که بالای سرش بود آزمایش خود را انجام داده و بالأخره پیام شهید این است که در راه خدا آگاهانه قیام کنید و در راه او جهاد کنید و سعی کنید در را ه او شهید شوید، خوشا به حال آنانکه زندگیشان برای خداست مرگشان در راه خداست، خوشا به حال آنانکه جز راه خدا راهی ندارند و جز ذکر خدا یادی ندارند.

 

 

 

خدایا! تو خود بر دل ها و نیات ما آگاهی و تو می دانی که قصد من از رفتن به جبهه از روی هوا و هوس و چیز دیگری نبوده، بلکه از روی آگاهی کامل بوده است و با شناخت اینکه این سفر برایم بازگشت ندارد به این راه رفته ام.

 

 

 

خدایا! سوگند یاد می کنم که همیشه تا آخرین نفس در راه مقدس تو و برای یاری دین تو مستحکم و جان بر کف در راهت فداکاری کنم.

 

 

 

الهی یاریم ده که بتوانم این مهم را آن چنانچه که شایسته مقام باری تعالی است به جا آورم.

 

 

 

خدایا! من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا دشمنان تو را نابود کنم و جان خود را بفروشم، امیدوارم که خریدار جان من تو باشی، نه کس دیگر.

 

 

 

خداوندا! من خوب می دانم که من یک بنده گناهکار و بدی هستم و لیاقت پیوستن به لقاء تو را ندارم ولی ای خدا اگر من بنده بد و گناهکاری هستم تو خدای بخشنده و خوبی هستی و با رحمت و مغفرت تو می توانم به این درجه از کمال برسم.

 

 

 

پس ای خواهران و برادران عزیز:

 

حال که می بینم چگونه این برادران رزمنده از جان و مال خود در راه خدا می گذرند، بیایید ما هم دست از این دنیای فریبنده که حضرت علی علیه السلام توصیف آنرا کرده برداریم و غرق در احکام دین اسلام باشیم و از زندگی ساده حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت زهرا سلام الله علیها درس بگیریم و زندگی آنها را سرمشق خود قرار بدهیم و از عبادات و نماز شب ها و از خودگذشتگی های آنها در راه پیشرفت اسلام درس بگیریم.

 

 

 

عزیزان من نمازهای پنجگانه را که ستون دین است سر وقت و با جماعت در مسجد به پا دارید و خمس و زکات بپردازید که مایه برکت در اموال شماست، امر به معروف و نهی از منکر را کاملاً اجرا کنید. همیشه حق را بگویید، اگر چه به ضرر شما باشد، همیشه خدا را حاضر و ناظر ببینید، همیشه صحنه مرگ را در جلوی چشم خود ظاهر کنید و به فکر سوال و جواب و رسوایی و حسرت در روز قیامت باشید و سعی کنید همیشه برای مردن آماده باشید تا خدای نکرده در حال گناه و غفلت از دنیا نروید و سعی کنید غرق در مادیات دنیا و زن و فرزند خود نشوید که مکر خدا شامل حال شما می شود و از یاد خدا غافل می­شوید. همیشه از خدا بخواهید که به شما توفیق عبادت و توفیق بندگی خود را بدهد و همیشه به فکر این باشید که توشه ای برای آخرت خود ذخیره کنید.

 

 

 

و ای مردم قهرمان وظیفه شما در این لحظات حساس انقلاب این است که اول شکر این همه نعمت را که خدا به ما داده است بکنیم و شکر آن این است که پیرو خط ولایت فقیه و دستورات امام باشیم و هر خط انحرافی دیگر را کور کنیم.

 

 

 

ای امت شهید پرور

 

مبادا امام را تنها بگذارید، که این امام یک هدیه و هدایت کننده است که خدا به ما مرحمت فرموده، پس سعی کنید او را بشناسید و بعد از نماز او را دعا کنید.

 

 

 

اما مواظب باشید که این دعا به یک عادت و شعاری تبدیل نشود بلکه دعا را با قلبی پاک و سرشار از خلوص بخوانید که خداوند به قلب های شما می نگرد، نه به زبان شما و دیگر اینکه خود را آماده و مهیا برای ظهور حضرت مهدی (عج) بسازید.

 

 

 

سخنی با برادران بسیجی:

 

شما رزمندگان نوجوان بسیجی با اعمال و رفتار و اخلاق نیکوئی که دارید قلب امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی را شاد می کنید.

 

 

 

ای برادران عزیز رزمنده که در جنگ شرکت کرده اید و ای برادران بسیجی که در داخل مسجد مشغول خدمتید و ای برادران عزیزی که در این کشور اسلامی پست و مقامی دارید، امروز خدا شما را از میان یک میلیارد مسلمان انتخاب کرده که به اسلام و مسلمین خدمت کنید ، امروز اسلام در دست شما یک امانت است، پس باید در قبال مسئولیت بزرگی که بر دوش شما گذارده شده وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهید و این را هم بدانید که آن توجه و نظری را که خداوند امروز به شما دارد به هیچ یک از مردم عادی ندارد.

 

 

 

پس ای برادران عزیز:

 

فعالیت های خود را هرچه بیشتر گسترده کنید و اگر توانستید کلاس های درس اخلاق برای بچه ها برقرار کنید و از تهمت ها و حرف های بیهوده مشتی بی خرد که فقط کار آنها نق زدن است نهراسید و فقط خدا را در نظر داتشته باشید و وقتی که صدای اذان به گوشتان رسید، بسیج را تعطیل کنید و همه دسته جمعی برای اقامه نماز صف های جماعت را پر کنید که تمام کارها و تلاش و کوشش ها برای نماز است و وقتی رو به قبله ایستادی برای نماز، مغز خود را پاک کن از فکر دنیا، و نماز را بزرگ و مهم بشمار، در موقع قیام به فکر قیامت و روز محشر باش که باید ایستاد، در محضر خداوند برای پس دادن حساب، در موقع نماز باید متوجه باشی با چه کسی سخن می گویی و از چه کسی حاجت می طلبی و عظمت خدا را در هنگام تکبیر ملتفت باش و جز خدا را در جنب حق کوچک شمار و گرنه از شیرینی یاد خدا محروم و از جوار قربش محجوب خواهی بود.

 

 

 

وقتی در حال خواندن نماز هستی چنان باش مثل آن رزمنده که شب حمله می خواهد آخرین نماز خود را در این دنیا بخواند و چنین باش مثل اینکه بهشت در برابرت، آتش زیر پایت و عزرائیل پشت سرت و پروردگارت در بالای سرت، بر حالت آگاه است.

 

 

 

پس نگاه کن، ببین در برابر چه کسی ایستاده ای و با چه کسی مناجات می کنی و چه کسی به تو می نگرد و در پایان نماز شکر خدا را به جای آر و گونه ها را به خاک بمال در برابر خدا از اینکه او به تو اجازه داده که تو او را تسبیح و تمجید کنی، البته ای برادران من این چیزهایی را که نوشتم بیشتر برای تذکر و یادآوری به خودم بود، شما که انشاءالله همه استادان من هستید و انشاءالله که شما برادران بسیج همگی اسوه و الگویی باشید برای تمام مردم و امیدوارم که در گشت های شب و غیره طوری رفت و آمد و فعالیت کنید که موجب اذیت مردم نشود. در ضمن اگر در تفت های شهدا ضبط صوت گذاشتید، صدای آنرا کم کنید و به جای نوار سرود، نوار قرآن بگذارید، خدا انشاءالله شما را برای خدمت به اسلام محافظت بفرماید.

 

 

 

سخنی چند با مادرم:

 

ای مادر عزیزم، اگر تو را در طول زندگیم رنج دادم و با تو بد خلقی کردم باید مرا ببخشی و اگر در بودنم تو را ناراحت کردم در نبودنم برای من ناراحت نباش، چون من مال این دنیا نبودم و به این دنیا دل نبسته بودم.

 

 

 

از تمام دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم، امیدوارم که مرا حلال کنید و از خانواده ام تقاضا می کنم پس از دفنم بلافاصله آن دعای “هل انت علی العهد الذی فارقتنا …” را که در مفاتیح و رساله نوشته و موجب آزادی از فشار قبر می شود را برایم بخوانید و سوره الرحمن را بر سر تابوتم بخوانید.

 

“إنا لله و إنا الیه راجعون والسلام علی عباد الله الصالحین”

 

خدایا

 

خدایا

 

تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

 

از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا

 

 

 

آنکس که تو را شناخت جان را چه کند

 

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

 

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

 

دیوانه تو هر دوجهان را چه کند

 

 

 

والسلام

 

مهدی اسفندیاری

 

۸/۴/۱۳۶۲

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:40 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصيت نامه شهید عبدالمطلب اکبری

 

چند کلامی با زبان ناگویا و گوش ناشنوا به خدمت شما پدر و مادر و همسر و ملت شهیدپرور به عنوان وصیت تقدیم می دارم:

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بانام خدا ، یار ویاور روح خدا و یاری دهنده امت حزب الله و با درود بر مهدی موعود(عج) آخرین ستاره آسمان ولایت و امامت و با درود بر نائب بر حقش خمینی بت شکن و با سلام بر امت اسلامی ایران و با سلام بر شهدای گلگون کفن انقلاب اسلامی ایران

 

چند کلامی با زبان ناگویا و گوش ناشنوا به خدمت شما پدر و مادر و همسر و ملت شهیدپرور به عنوان وصیت تقدیم می دارم:

 

پدر،مادر و همسر عزیزم! در خانه همیشه مزاحم شما و سایر اعضا خانواده بوده ام اما همیشه قلبم برای اسلام و قرآن می تپید. همه شما می دیدید که در مراسم عزا،نوحه سرایی،سینه زنی،تشییع جنازه ها شرکت می کردم و همه وقت نمازم را در مسجد می خواندم تا این که امریکای جنایتکار جنگ آتش افروز صدامی را بر ما تحمیل کرد.باشروع جنگ تحمیلی همیشه در این فکر بودم که آیا می شود یک بار هم من به جبهه اعزام شوم تابالاخره بار اول به جبهه اعزام شدم و در عملیات رمضان شرکت کردم وبرگشتم و موفق هم شدم که بار دوم و به دنبالش تا به حال به طور کم و بیش و نسبی در جبهه در خدمت اسلام باشم.

 

اما شما ای پدر ومادر و همسرم! امیدوارم که بعداز شهادتم اشک نریزید و گریه زاری نکنید چون من پهلوی علی اکبر و حضرت قاسم می روم. گریه شما باعث خوشحالی دشمنان اسلام و امام خواهد بود.

 

از خواهرانم می خواهم که با رعایت حجاب اسلامی مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بکوبند.

 

امیدوارم برادرم ابراهیم با خوب درس خواندنش بتواند یکی از یاران صدیق امام باشد.

 

پدر ومادرم محمد علی را با تربیت اسلامی بارآورند تا انشاءالله یار و غمخوار اسلام باشد. پدر،مادرو همسرم فقط می توانند با صبرشان یار انقلاب وامام باشند.

 

از ملت شهید پرور ایران می خواهم که امام راتنها نگذارد و تا قدرت دارند جبهه ها را یاری کنند.

 

خواهران و مادران با حجابشان و برادران با ایثار جان و مال خود اسلام وانقلاب را به همه جهان صادر کنند. پشتیبان روحانیت و امام و سپاه وسایر ارگان های انقلابی دیگر باشید وتوی دهن دشمنان این ها بزنید.

 

امیدوارم که شهادتم ،عبرتی باشد برای آن هایی که اهل مسجد و نماز نیستند و از مسجد و نماز می گریزند. آن هایی که بی خیالند و از جبهه وجنگ خبری ندارند،به جبهه نمی روند.اگر هم می روند جبهه را رها کرده ، فرار می کنند.امیدوارم که بعد از شهادت من دیگر آن ها آدم شوند وحرف امام که می فرماید: مسجد سنگر است سنگرها را حفظ کنید خوب وارد گوش آن ها شودو جبهه رفتن و چگونه جنگیدن را یاد بگیرند .در پایان از خدمت خانواده گرامی خود می خواهم که صبر را پیشه خود قرارا داده و زینب وار زندگی کند با حفظ حجاب و من را حلال کند.

 

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

عبدالمطلب اکبری

 

65/12/4

 

 

درباره شهید

 

شهرستان «خرم بید» در 180 کیلومتری شمالِ شیراز قرار دارد و روستایی موسوم به «شهید آباد» از توابع این شهرستان می باشد. جوانی ناشنوا به نام «عبدالمطلب اکبری» زمانی در این روستا زندگی می کرد. می گویند این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود .ایشان پسر عمویی داشت به نام غلامرضا اکبری . می گویند غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب با تعدادی از همرزمان شهید به زیارت گلزار شهدا رفت و سر قبرپسرعمویش نشست ، بعد با زبون کرولالی خودش سعی کرد چیزی را حالی رفقایش کند .

 

رفقا گفتند: چی می گی بابا ؟!

 

مثل همیشه ، زیاد محلش نذاشتند. عبدالمطلب اما اصرار داشت که منظورش را به بچه ها بفهماند. اما چون فهمیدن اشاره ها و سر و صداهای عبدالمطلب سخت بود ، بچه ها زیاد جدی نگرفتند. آخرش دید نمی فهمند ، بغل دست قبرِ غلامرضا ، روی خاک با انگشتش یه دونه چارچوب قبر کشید و رویش نوشت : شهید عبدالمطلب اکبری .

 

بعد به ما نگاه کرد گفت و با همان زبان گنگش گفت : نگاه کنید!

 

رفقا خندیدند، گفتند آره بابا ! نگهش داشتن واسه تو و... از این دست شوخی ها. واقعا کسی جدی اش نگرفت. می گویند ، عبدالمطلب که دید همه دارند می خندند، مثل همیشه ساکت شد و رفت توی لاک خودش. سرش را انداخت پائین . نگاهی به نوشته های خاکی اش انداخت و با دست پاکشان کرد.

 

می گویند، عبدالمطلب ، فردای همان روز رفت به جبهه. حدود ده روز بعد هم جنازه اش برگشت. رفقا ، هیچ کدام در حال و هوایی نبودند که ده روز قبل را به خاطر بیاورند ، اما بعد از پایان مراسم خاکسپاری ، یواش یواش یادشان آمد. عبدالمطلب را درست همان جایی دفن کرده بودند که ده روز پیش با انگشت نشان داده بود.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:41 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصيت نامه شهيد طاهره انصاري

 

خداوند تبارك و تعالى هميشه يار وياور مستضعفان و مسلمانان عزيز مى باشد . چنانچه آنان را به دست مستكبران به شهادت مى رساند بنا به فرموده امام امت شهادت سعادت انسان است و يا اگر آنان را در اين دنيا به پيروزي برساند در هر صورت اينان پيروزند .

 

متن وصيت نامه خواهر طاهره انصاري دانش آموزسال چهارم دبيرستان زينبيه

 

بسم رب الشهدا والصديقين

 

زندگي همانند درياي بيكران است كه وقتى انسان چشم به جهان فانى مى گشايد هيچ نمى داند. فقط آن چيزى كه مى داند كه از سياهي و دنياى نامفهوم راحت شده است از همه كس و همه چيز جهان خشنود مى شود .واين دنياى خاكى و فانى كم كم در او اثر مى كذارد و هر ديده پاكي را مى كشد و تبديل به كينه ها و بدي ها مى كند .

 

خداوند تبارك و تعالى هميشه يار وياور مستضعفان و مسلمانان عزيز مى باشد . چنانچه آنان را به دست مستكبران به شهادت مى رساند بنا به فرموده امام امت شهادت سعادت انسان است و يا اگر آنان را در اين دنيا به پيروزي برساند در هر صورت اينان پيروزند . خداوند مى فرمايد كسي كه مرا دوست دارد عاشق من مى شود كسي كه عاشق من شد من عاشق از مى شدم و كسي كه من عاشق اوشدم او را مى كشم . و كسي را كه من او را بكشم ديه اش را مى دهم در صورتي كه من خود ديه او هستم و بهشت را بر او می بخشم.

 

پس ناگفته پيدا است كه آنان عاشق الله مى شوند مسلمان هستند وقتي كه خداوند آنان را مى كشد ديه شان را مى دهد و بهشت بر ايشان مى بخشند.

 

در آخر عاجزانه از خداي تبارك و تعالى خواستارم كه من را نيز جزء آن كساني قرار دهد كه عاشق معبود يكتا هستند و جزء آن كساني باشم كه عاشق الهي شده اند و به بهشت رفته اند و نزد خداوند گرامیترين انسانها مى باشند .

 

طاهره انصاري

 

درباره شهید

 

 

نام: طاهره

 

نام خانوادگي: انصاری

 

نام پدر: جلال

 

شماره شناسنامه: 2605

 

محل صدور: ميانه- روستای ایشلق

 

تاريخ تولد: 1346

 

تاريخ شهادت: 1365/11/12

 

شغل: دانش آموز سال چهارم متوسطه

 

محل شهادت: آذربايجان شرقي - ميانه- دبیرستان دخترانه زینبیه

 

شهید طاهره انصاری در سال 46 در روستایی بنام ایشلق در نزدیکی شهرستان میانه به دنیا آمد.

 

همیشه به فرایض دینی معتقد بود و همیشه با حجاب و متین بود و به ولایت عشق وافر داشت و آرزوی شهادت داشت.

 

تا اینکه هنگامی که در کلاس چهارم متوسطه درس می خواند به آرزوی دیرینه اش در تاریخ 12 بهمن سال 65 رسید و به خیل شهداء پیوست.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:41 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید یحیی ابوالقاسم زاده

 

ملتی كه تازه دامادش برای شهادت آماده اند این ملت از چه چیز خوف دارد. "امام خمینی"

 

خدایا عنایتی كن كه من در موقع شهادتم مولایم امام عصر(عج) تعالی را ملاقات كنم تا انتظار بسر آید. با نام خدا ورسول خدا كلامم را شروع می كنم با سلام برحضرت مهدی(عج) تعالی و نائب برحق او امام خمینی و شهیدان گلگون كفن انقلاب انقلاب اسلامی این انقلاب به الله و اسلام و امام متكی است انقلابی كه پشتیبان آن اسالم است و قرآن دین محمدی باشد و اسامی كه از هابیل تا حسین(ع) و از حسین تا بهشتی و از بهشتی تا شهدای جنگ تحمیلی ادامه داشته هیچوقت شكست نخواهد خورد وهمواره پیروز است و در ضمن یك انقلاب وقتی پیروز میشود كه همه مردم متحد شوند و با وحدت كلمه مشتها را گره كرده ومشت محكمی بر دهن استعمارگران شرق و غرب بزنند و اگر این امت و مردم رهبری صحیح شوند شكست ناپذیر خواهند شد همانطور كه ملت ما ایران با وحدت كلمه و با رهبری صحیح و پیامبر گونه امام به پیش رفت و رژیم طاغوت را برانداخت كه انقلاب اول بود و بعد از آن پاكسازی و غیره كه انقلاب دوم و سوم بود و امید است این انقلاب به تمامی جهان صادر شود و تمامی ملتها بفهمد كه ملتی كه با ایمان پیش روند پیروز خواهند شد و این جهاد اصغر است و به هر مسلمانی واجب است. جهاد اكبركه همان مبارزه با نفس است در خود پیاده كند و تمامی هواهای نفسانی و شهوات رادر خود خفه كند و بلاخره به عبودیت خدا رسیده باشد وقتی كه یك انسان به عبودیت خدا برسد آن موقع معبود خود را میبیند و احساس میكند و اما باید به این آیه عمل كنیم كه می فرماید

 

اطیعوالله واطیعوالرسول و الولامرمنكم

 

باید مطیع و فرمانبردار رهبر و فرمانده كه همان وارث خداست باشیم و این است اساس و پایه حكومت ما برادران ما نباید در شعار هایمان مرگ بر امریكا را زیاد ببریم و هیچوقت نباید دعای امام از یاد برود و همیشه دعا گوی عمر با عظمت امام باشید. و نباید پیروزیهای مختصرچشم های ما را بگیرد و مثل جنگ خیبر خدای ناكرده دست مبارزه برداریم و میدان را به دشمنان بدهیم و عقیده من این است كه تا ظلم هست مبارزه هم باید باشد و اما وصیت من به پدر و مادر و برادر و خواهرانم و امت حزب اله این است كه هیچ وقت از نماز و عبادت خدادست بر ندارند و همواره پشتیبان ولات فقیه باشند و همیشه گوش به فرمان امام بوده و تعجیل امام زمان را از خدا بخواهند در ضمن از پدر عزیزم معذرت میخواهم كه وی را ناراحت كردم و درماه رمضان به جبهه اعزام شدم, پدرجان من دردت را درك میكنم و من میدانم كه بزگترین پسرتو بودم و تو انتظار داشتی كه روزی دستگیر تو باشم و به تو خدمت كنم ولی این خواست خداست كه من فدای اسلام شوم ولی این را بدان كه این خداست كهدستگیر تو بوده و خواهد بود و مادر جان این را با تمام وجودم و از ته قلب می گویم و عاجزانه از تو میخواهم كه مراببخشی و شیری كه به من داده ای و زحمتی كه 16 سال برایم كشیدی و زینب وار مرا تربیت كرده ای حلالم كنی و از تو میخواهم كه بعد از شهادتم هیچوقت گریه نكنی زیرا گریه تو باعث شادی منافقان خواهد وبد بعد از شهادتم شادی كن و زینب وار حركت كن تا منافقان بدانند كه بااین روحیه مادران و پدران مرگشان فرارسیده است و درآخر از امت حزب الله میخواهم كه همیشه این شعار را تكرار كنند.

 

خدایا, خدایا تا انقلاب مهدی

 

تو را بجان مهدی خمینی را نگهدار

 

از عمر ما بكاه و برعمر او بیفزای

 

والسلام كوچك شما

 

یحیی ابوالقاسم زاده 25/4/61

 

 درباره شهید

 

شهید یحیی ابوالقاسم زاده

نام پدر :عبدالعلی

تاریخ تولد : 1345

ش .ش:395

محل صدور : میانه

آخرین مدرک تحصیلی :سوم راهنمایی

مدرسه محل تحصیل :بوعلی

شهادت : انفجار مین

محل شهادت : مهاباد

تاریخ شهادت : 31/6/61

شغل :محصل

 

شهید یحیی ابوالقاسم زاده در سال 1345در میانه به دنیا آمد .

 

اوپسر بزرگ خانواده بود .دوران کودکی را پشت سر گذاشت و ودر حالی که در کلاس سوم راهنمایی درس می خواند عازم جبهه شد .شهید بزرگوار در اوایل انقلاب در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد.

 

ایشان برای تربیت بچه های محل وصدور انقلاب همراه پسر عمویش در محله کتابخانه ای بنام تاسیس کرد .که بعد از فراغت از درس شب و روزشان را در آنجا می گذراندند . شب ها اعلامیه ها و شعار هارا نصب می کردند . ایشان در نوشتن پلاکارد با حروف درشت تبحر خاصی داشتند .

 

این شهید بزرگوار درسال 1360در روستای قرجه و شیخدرآباد نمایشگاهی ایجادکرده بودند تا روحیه معنوی افراد رابالا ببرند.از دوستان نزدیک شهید میتوان به شهیداسماعیل قره داغی پسر عمویش اکبر ابوالقاسم زاده اشاره کرد . که شهید قره داغی ازدواج و شهادتش یک ماه طول کشید و شش ماه بعداز شهادت دوست صمیمی اش یحیی نیز بهشهادت رسید .یحیی حدودا اوایل شهریور ماه 61 برای آخرین بار به مرخصی آمد تا اینکه شهید به همراه دوستانش که درتپه ای در مهاباد مستقر بودند و برای بررسی جاده به گشت می روند ودر جاده مین ضد تانک تله ای شدهای را پیدامی کنند که مزدوران دموکرات کارگذاشته بودند مین را به تپه می آورند و درحین خنثی کردن، مین منفجرمی شود و به همراه دوستانش به شهادت می رسند .

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:41 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصيت نامه شهيد احمد ابوالقاسم زاده

 

مادرم! از مرگ من ناراحت نباش وقتیکه من شهید شدم زیاد گریه نکن که ناراحتی شما خوشحالی دشمن است امیدوارم که اگرگریه هم بکنی از روي خوشحالي گريه بكني

 

«بسم الله الرحمن الرحيم»

 

بنام خداوند بخشنده مهربان

 

بسم رب الشهدا و الحند يقين والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا ولا تحسن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون .

 

كساني كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپنداريد بلكه زنده هستند در نزد خداي خود روزي مي خورند «قرآن كريم»

 

بنام خدايي كه سرانجام بخشيد تا در راه او فدا كنم و به نام خدايي كه مرا عشق به شهادت بخشيد درود برحسين(ع) كه مرا درس شهادت آموخت درود و سلام بريگانه منجي بشريت امام زمان(عج) درود بر رهبر كبير انقلاب امام خميني كه با نور خود جهان اسلام را منور گردانيده اينك نوبت ما رسيده كه به نداي هلمن ناصرینصرنی امام بزرگوار لبيك گفته و به ياري او بشتابیم انسان مسلمان وقتي اسلام را در خطر مي بيند جان خود را در برابر اسلام بسيار ناچيز احساس مي كند چرا كه حسيني ها علي اكبرها و قاسم ها و بهشتي ها مدني ها و رجاي ها و با هنرها و مطهري ها در راه اسلام تقديم داشتيم ما كه در برابر آنان قطه اي از دريا هم بحساب نمي آئيم من هم همانند ديگر همرزمان خويش بزگترين خدوت ب اسلام را جهاد و شهادت در راه الله كه نفي همه طاغوتها ميباشد ديدم به همين جهت پا به ميدان مبارزه با كفار گذاشتيم تا از اين خرمن فيض خوشه ای نصيب خويش كرده باشم و به آرزوي ديرينه خود يعني شهادت رسيده باشم هميشه دعايم اين بود كه خدا يا مرا از سربازان و سپاهان خودت قرار بده و چه خوب در صف سپاهان او قرار گرفتم و همين افتخار براي من بس كه مرا توفيق داد تا در راه او بجنگم و در نهايت جان خود را فدا كنم و در آخرين لحظاتي كه جان ناقابل خود را تقديم خداوند تبارك و تعالي و اسلام عزيزو رهبر مي نمايم توصيه چند با پدرومادرم و برادرم و خواهرم دارم:

 

1- هيچگاه از خط امام دور نشويد که خط امام و خط اسلام و اوليا خاص خداست و هميشه اما را دعا كنيد كه خداوند او را تا انقلاب مهدي(عج) برمسلمين تكيه دارد

 

2- وحدت كه رمز پيروزي ما برتمامي مستكبرين و ابرقدرتها بود و خواهد بود رااز ياد نبريد و همواره اين نداي قرآن را به اجرا در آورديد

 

3- به تمامي بازماندگان خود توصيه مي كنم كه صبر را پيشينه خود سازيد كه خداوند با صابرين است و اين وعده قراني را همواره برسرزبان داشته باشيد كه مي فرمايد انا الله و انا اليه راجعون ما از خدايم و به سوي او باز مي گرديم

 

4- به شما توصيه مي كنم كه قران را بخوانيد و با مفاهيم آن آشنا پيدا كنيد و به فرزندان خود ياد بدهيد كه ابا عبدالله الحسين(ع)با سربریده قران مي خواند

 

5- نماز را بپاي داريد و نماز را به جماعت بخوانيد و مسجد يعني سنگر مسلمين را هيچگاه خالي نگذاريد و نماز شب را فراموش نكنيد كه نماز شب پيوند بين انسان مومن و صاحب العصر و الزمان (عج) است

 

6- در نماز جمعه و دعاهاي توسل و كميل شركت كنيد تا اينكه مشت محكمي بر دهان منافقين و ياوه گويان زده باشد

 

7- به پدر ومادم توصيه مي كنم كه شما افتخار كنيد كه اين امانتي كه بنام فرزند به شما سپرده شده بود اين چنين با زحمت بزرگ كرديد و اين چنين به صاحبش يعني خداوند سبحان تحويل داديد

 

8- هيچگاه از ياد نبريد كه همه ما در محضر خداوند تبارك و تعالي هستيم و همه حسابرسي خواهيم شد از زيربار مسوليت شانه خالي نكنيد زيرا همه شما مسئوليد و با رفتن ما مسئوليت شما سنگين تر خواهد شد

 

9- مرا ناكام نخوانيد زيرا من به آروزي خودرسيده ام و طبق آيه اي كه ابتدا متذکر شدم شهيدان زنده اند و در نزد خداي خود روي مي خورند اما فقط از ميان شما رفتم

 

در اين جا چند سخن با تو مادرم دارم. مادرم! از مرگ من ناراحت نباش وقتیکه من شهید شدم زیاد گریه نکن که ناراحتی شما خوشحالی دشمن است امیدوارم که اگرگریه هم بکنی از روي خوشحالي گريه بكني .مادرمرا حلال كن و آن روزهاي شما را اذيت مي كردم مرا ببخش مادر مهربانم نمي دانم كه با چه زباني از تو تشكر كنم كه اينكه پسرت را بزرگ كردي و صاحبش يعني خدا تحويل دادي ديگر حرف با پدرم دارم پدر از مرگ من ناراحت نباشي زيرا من به ديدار حسين بن علي (ع) خواهم رفت حسينی كه چند سال زجرکشید .حسينی كه به من درس شهادت آموخت پدر وقتي كه من شهيد شدم گريه نكن واگر گريه كردي خواهش مي كنم از روي خوشحالي گريه بكني مي داني پدر اگر من شهيد شدم تو كه از خداوند مرا امانت گرفته بودي سالم به خدا تحويل دادي كه اين خوشحالي خداوند و امام زمان خواهد بود پدر مرا حلال كن زيرا فقط حلال است كه انسان را آسوده مي گذارد نمي دانم با چه زباني از شما تشكر كنم پدر در بچه گي به من نماز ياد مي دادي به خدا قسم كه هيچگاه اين را از ياد نخواهم برد در اين جا هم باز از شما تشكر مي كنم كه هميشه به من مي گفتي اخلاق اسلامي داشته باش پدروقتي كه اين كلمه ها را مي نويسم بغضي گلويم را مي گيرد و گريه ام مي آيد

 

و ديگر عرضي با برادرم دارم برادر از مرگ من ناراحت نباش تو كه پاسدار اسلام هستي و مي دانم كه چه زحمتها كشيده اي و ديگر لازم نمي دانم به شما درباره شهادت من بگويم زيرا مي دانم كه تو هرگز از شهيد شدن من ناراحت نخواهي شد هيچگاه ومعني شهيد را مي داني و مي داني كه به شهيد هرگز گريه نمي كنند چون كه وقتي پسر امام به شهادت رسيد گريه نكرد

 

و ديگر به شما خواهر عرض دارم كه مي گويم هر چه مي تواني قران بخوان و اخلاق اسلامي را رعايت كن و حجابت را نگه دار زيرا من به بهترين سنگر تو نگه داشتن حجاب شماست اين سخن ا تنها به تو نمي گويم بلكه به خواهران اهالي ميانه مي گويم مي داني اين شعار را يحيي ابوالقاسم زاده روي ديوار نوشته بود و باز هم من مي گويم خواهرم حجاب تو مقدس است وقتي ترا از خون من است و تو اي برادر نگاهت را نگه دار كه نگاه كردن از گناهان بزرگ است .وقتي با هركس حرف مي زني سعي كن اورا ناراحت نكني و سعي كن كه او را به خودت جذب كني نه دفع

 

 در اين جا سخن با تو عمويم و عمه ام دارم عمو تو هم مثل پدرم صبر را پيشه خود ساز كه خداوند با صابرين است عمو جان شما را خيلي اذيت كردم اميدوارم كه مرا ببخشي و حلالم كني و تو عمه ام نمي دانم به شما چه بگويم سخنم با شما آنقدر زياد است كه اگر تمام دريا مركب و تمام درختها قلم و تمام آسمان كاغذ باشد نوشته هايم روي آن تمام نمي شود. فقط كلمه اي با تو حرف مي زنم عمه ام اي عمه مهربانم اگر من به شهادت رسيدم ناراحت نباش مي داني چرا چون كه به نزديك شهيدان همچون حسين ها و حسن ها و علي ها و اسماعيل ها و يحيي ها ومرتضی ها خواهم رفت مرگ من بايد افتخار شما باشد تو بايد افتخار كني كه پسر برادرت به شهادت رسيده است

 

از تو خواهش مي كنم كه مثل زينب وار استقامت كني و صبر را پيشه خود ساز چونكه خداوند با صابرين است

 

 و عرض ديگر با اهالي ميانه دارم اي اهالي ميانه اگر ازمن بدي یاخطایی دیده اید ... بگویید احمد اشتباه كرده است اي اهالي ميانه مرا حلال كنيد و كسي از من ناراحت است خواهش مي كنم مرا ببشند و من هم اميدوارم كه اگر شما مرا ناراحت كرده بوديد ببخشم چونكه بخشش صفات مومنين است كه كسي در نزد من پول يا چيزي دارد برود از پدرم بگيرد یا مرا حلال كنيد اي دوستان مرا حلال كنيد برادراني كه درپایگاه هستیدسنگر را خالي مگذاريد كه دشمن آنرا پرمي كند نگهبان انقلاب باشيد برادران عزيز مي دانيد من اين وصيت را موقعي مي نويسم كه وقتي نمازمان تمام شد گفتند آماده باشيد مي رويم بخداآنقدر خوشحال شدم كه اگر بال داشتم پرواز مي كردم مرا ببخشيد که نتوانستم بقيه حرفم را بزنم 1362/7/9

 

از جواني به پيري رسيدم عاقبت كربلا را نديدم

 

درباره شهید

 

شهید احمد ابوالقاسم زاده

نام پدر : بایرامعلی

تاریخ تولد : 46/4/21

ش. ش:220

محل صدور: میانه

آخرین مدرک تحصیلی : سوم راهنمایی

محل شهادت : حاج عمران

تاریخ شهادت:62/8/16

نام عملیات : والفجر 2

شغل : محصل

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:42 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید علیرضا اجلی

 

الهي العفوپروردگارا ترسم از اين است كه آمدنم خالص نباشد ومورد قبول درگاهت نشوم و تنها اميدم عفو و بخشش شما مي باشد

 

«بنام الله پاسدار خدمت خون شهيدان»

 

وصيتنامه پاسدار روسیاه عليرضا اجلي

 

"ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امراتاً و بل احياء عندربهم يرزقون"

 

يا الله ، يا محمد، يا فاطمه الزهرا، يا علي، يا حسين، يا حسن. خدايا چگونه وصيت بنويسم در حالي كه سراپا درگناه و معصيت هستم, الهي العفوپروردگارا ترسم از اين است كه آمدنم خالص نباشد ومورد قبول درگاهت نشوم و تنها اميدم عفو و بخشش شما مي باشد خدايا بزگترين آرزويم شهادت در راهت مي باشد كه چون شهادت كمال انسان مي باشد و انسان با شهيد شدن رستگار مي شود وصيتم به تمام اشخاص از هر قشر كه تاز جامعه باشد حفظ وحدت و اتحاد و رفتن به جبهه و پركردن جاي شهدا و برداشتن اسلحه آنهاست ,زيرا كه تمام شهدا با‌آگاهي كامل اين راه را انتخاب كرده اند شما برادران متعهد نيز بايد سلاح از دست افتاده را برداريد و در مبارزه با كفر جهاني از همديگر پيش بگيريد چون كه پيروزي ما برعراق پيروزي اسلام بركفر مي باشد و همه مستضعفين از اين ديدگاه برايران نگاه مي كنند و ما اين جهان ناپايدار و فاني را در راه خدا ترك كرديم واين وظيفه شرعي ما است زيرا مكتب ما حسين است و ما از حسين (ع) شيوه مسلماني و پيكار با دشمنان دين اسلام را آموخته ايم و همانطوري كه حسين(ع) با خون خود اسلام و قرآن را زنده كرد ما نيز به تبعيت از او بايد اسلام و انقلاب را ضمانت نمائيم در خاتمه شعار هميشگي ما : "خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار".

 

 

 

وصيتنامه شهيد عليرضا اجلي

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

با درود فراوان به رهبر عظيم الشأن ايران امام خميني و با درود و سلام به روان پاك شهداي انقلاب اسلامي ايران و با درود و سلام برخانواده عزيزم كه پسري را در راه دين قران و خدا و با پيكار با استكبار جهاني راهي جبهه نوربرعليه ظلمت كرد و ما نيز به خداست پروردگار جهان در اين راه قرباني اسلام و قران شديم وصيت من به خانواده عزيزم اين است كه شهادت من در راه اسلام شهادتي بود كه من عاشقانه به آن قدم گذاشتم زيرا, كه خداوند بندگان خود را كه با كفاران جنگ مي كنند دوست دارد و كسيكه در راه خدا كشته ميشود تمام گناهاني كه كرده است كه خوشحال باشند كه پسري را در راه قرآن از دست داده اند زيرا كه همه ما خواه و ناخواه از اين دنياي ناپايار وفاني خواهيم رفت و شما نيز پدرومادرم بايد نماز شكربجاآوريد و در ضمن از اينكه 20سال برايم زحمت كشيده ايد تشكر مي كنم و از اينكه نتوانستم براي شما خدمت كنم عذر مي خواهم در ضمن برادران عزيزم ايرج, رضا, بهنام, بهزاد و مهرداد حالا ديگر شما برادر يك شهيد هستيد اميدوارم كاري نكنيد كه مردم با نظري منفي به شما نگاه كنند .

 

 والسلام

 

 

درباره شهید

 

شهید علیرضا اجلی

 

نام پدر : رحیم

 

تاریخ تولد: 8/8/45

 

ش.ش: 215

 

محل صدور:میانه

 

آخرین مدرک تحصیلی :سوم هنرستان

 

مدرسه محل تحصیل :هنرستان شهید غفور رییسی

 

محل شهادت:شلمچه

 

تاریخ شهادت: 21/10/65

 

نام عملیات:کربلای5

 

شغل : محصل

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:42 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه دانش آموز شهید مهدی اردبیلی

 

اولاً بايد بگويم من كوچكتر از آنم كه بتوانم براي شما ملت عزيز و شهيد پرور وصيتي بكنم ولي مقتضاي زمان ايجاب ميكند كه با شما ملت شهيد پرور چند كلمه حرف بزنم.

 

"ان الله الشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الموده

 

بقائون في السبيل الله فتقلوا و يقتلون وعدا عليم حقا"

 

خدا جان و مال اهل ايمان را به بهاي بهشت خريداري كرده آنها در راه خدا جهاد ميكنند كه دشمنان و اين را بقتل رسانند و با خود كشته شوند اين وعده قطعي است برخدا.

 

با درود فراوان به امام زمان حضرت ولي عصر (عج) و سلام و درود به نائب برحقش امام امت و بنيانگزار جمهوري اسلامي ايران و با سلام و درود به ارواح پاك طيبه شهداي راه خدا از صدر اسلام تا كربلاي ايران وصيت نامه خود را شروع ميكنم:

 

اولاً بايد بگويم من كوچكتر از آنم كه بتوانم براي شما ملت عزيز و شهيد پرور وصيتي بكنم ولي مقتضاي زمان ايجاب ميكند كه با شما ملت شهيد پرور چند كلمه حرف بزنم. اولين وصيت من عمل كردن به رهنمود هاي امام عزيزمان است از شما پدران ميخواهم كه اگر فرزندانتان تصميم گرفتند كه به جبهه هاي عق عليه باطل بروند آنها را تشويق كنيد. و از رفتن آنها جلوگيري نكنيد. در طول تاريخ بشريت انسان اين خليفه الله را مي بينيم كه همواره در و مقابل جباران استاده تا‌آنها را به نابودي بكشاند و امروز حقيقت بشريت كه بوسيله ستمگران به فراموشي رفته بود دوباره در جامعه اسلامي ما بوسيله امام امت خميني بت شكن و ياران با وفاي اوبه عرصه ظهور رسيده است امروز اسلام عزيز و كشور اسلامي ما درخطر ميباشد و برماست كه جان خود اين امانتي كه خداوند به ما داده در راه پياده كردن قانون او نثار كنيم و سعادت بزرگ را كه شهادت است نصيب خود بگردانيم و از شما ملت حزب الله ميخواهم تا ميتوانيد به جبهه جنگ برويد چون جبهه جنگ نه تنها دانشگاه انسان سازي است بلكه خود جنگ است كه خداوند در اختيار ما قرار داده و دل به اين دنياي فاني نفروشيد زيرا اين دنيا و روزگار به گفته حضرت علي(ع) پلي است كه ما آروزي آن رد ميشويم هر چند آنطرف پل ميباشد شما قلب آهنين خودرا محكم كنيد و با وحدت و با پشتيباني خود امام را ياري كنيد.

 

اي امت شهيد پرور ايران و برادران عزيزم راه خدا بهترين و برترين راههاست پوينده و كوشنده اين راه باشيد كه انقلاب ايران تنها راه نجات اسلام و رهائي مستضعفين جهان ميباشد وپوسته در راه اعتلاي اسلام عزيز كوشا و تمامي فرامين امام ره به جان و دل پذيرا باشيد. زمان با همانند زمان امام حسين است وايام ما همانند ايام عاشورا.

 

امت حزب الله از تهديدات امپریالیست های شرق و غرب و دشمنان داخلي و نوكران حزب اله در پشت جبهه داريم. از شما ملت مجاهد و قهرمان هميشه در صحنه ميخواهم كه در مقابل طوطئه كران و منافقان و آمريكا همچون كوه وسدي استوار به ايستيد و با‌آنان مقابله كنيد خداوند امروز در حال امتحان كردن ماست و در تحصيل علم در سنگر مدرسه است داد و خون از خود نشان دهيد و مساجد را خالي نگذاريد ودر تكايا و برنامه هاي مذهبي شركت كنيد. اخلاق و رفتار نمونه داشته باشيد.

 

اما پدرومادرم, خودتان بهتر مي دانيد اين جمله اي را كه ميخواهم بنويسم از شما شنيده ام و ياد گرفته ام ما به خدا متعلق هستيم پس چنانكه مالک ما اوست ديگر بايد هيمشه گوش به فرمان باشيم و هر كاري كه خواسته اوست سرتسليم فرود بياوريم پس حالا كه مالک ما خداوند است از شما ميخواهم كه در فراق و فقدان من ناراحت نباشيد و نمي گويم كه گريه نكنيد چون گريه است كه قلب شكسته مادران و كمرخميدة پدران را تسكين ميدهد ولي مي گويم كه هر گاه كه خواستيد گريه نكنيد امام حسين(ع) و 72 يارانش همانند آنها دكتر بهشتي و 72 يارش را بياد بياوريد و گريه كنيد ولي شيون نكنيد و همچنين سختيهاي زندگي را بزرگ نشماریدصبورباشید و یقین خود را زیادكنيد .سعی نمایید از قید وبندهای زندگی ......کنیدو هميشه دعاي گوي امام و رزمندگان باشيد و اما چند كلمه اي نيز ميخواهم بگويم كه پدرم, ميدانم كه تو مرا با چه مشكلاتي بزرگ كرده اي و ميدانم كه براي هزينه تحصيلم چه زجرها كشيده اي ولي من نتوانستم حق فرزندي را اداء نمايم چون صبح تا شب كارميكردي و مافقط راه خوردن و خوابيدن را بلد بوديم .

 

اما مادرم تو برايم اذيتها كشيدي و بخاطر بزرگ كردن من جرها كشيدي و اما من لياقت فرزندي تو را پيدا ننمودم و هميشه باعث آزار و اذيت تو بودم ولكن پدر ومادرم اميدورام كه مرا حلال كنيد و از ما ميخواهم كه براي آمرزش گناهانم طلب آمرزش بكنيد و از شما ميخواهم كه يارو ياور رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي باشيد.

 

و اما برادران و خواهرانم شما نيز هميشه دنباله رو راه شهيدان بوده و با استقامت و پايمردي خود در مقابل دشمن ثابت كنيد كه هرچند كه مايكي از اعضاي خانواده مان را از دست داده ايم امادر مقابل ظلم و ستم زور ايستاده ايم و در ستيزيم.

 

صبر داشته و تقوا را پيشه كنيد از صراط مستقيم منصرف نشويد عصاي دست پدرومادر باشيد و شما هم اميدورام مرا حلال كنيد و حال از همة اهالي و بخصوص جوانان روستاي حسين آباد ميخواهم كه راه شهداء را ادامه داده و از پاي ننشينيد و از همة شما مي خواهم كه مرا حلال كنيد و من هم اگر در گردن كسي حق دارم او را ميبخشم .

 

 والسلام عليكم ورحمه الله

 

درباره شهید

 

مهدی اردبیلی

 

نام پدر:یوسف

 

تاریخ تولد : 5/8/49

 

ش.ش:456

 

محل تولد : روستای کرامه از توابع شهرستان میانه

 

آخرین مدرک تحصیلی : دوم متوسطه

 

مدرسه محل تحصیل:بوعلی سینا

 

تاریخ عضویت:29/9/65

 

تاریخ شهادت :29/12/66

 

محل شهادت :شلمچه

 

نحوه شهادت : بر اثر اصابت ترکش

 

شغل : محصل

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:42 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید مهندس مصطفی ابراهیمی مجد

 

نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را ، محبوبم را دیدار کردم اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را می نویسم، دیدار مجدد او نصیبم نگشت.

 

بسمه تعالی

استغفرالله ...

(متن عربی دعای مشلول)

من مصطفی ابراهیمی مجد دعای فوق را که در زیارت حضرت صاحب الامر آمده تا به انتها جزو اعتقاد خود دانسته و این زیارت را به این جهت بیشتر متذکر شدم چون در انتهای دعا امام عصر(عج) را شاهد و گواه بر شهادتین خود می گیرم و از شما می خواهم که دعای فوق را خوانده و در آنجا من شهادتین را بطور کامل پذیرفته ام و علت ذکر نکردن فقط به خاطر طولانی شدن وصیت نامه است .

اشهدک یا مولای انی اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمد عبده و رسوله لا حبیب الا هو و اهله و اشهدک یا مولای ان علیا امیرالمومنین حجه و الحسن حجه و علی بن الحسین حجه و محمد بن علی حجه و جعفر بن محمد حجه و موسی بن جعفر حجه و محمد بن علی حجه و الحسن بن علی حجه فاشهدانک حجه الله انتم الاول و الاخر .

الی آخر و سپس سلام بر نائب الامام الخمینی بزرگ و سلام بر شما همه بندگان پاکباز خدا و سلام بر شما شهیدان راستین اسلام .

برادران و خواهران در این زمان رحمت خدا به تمامی بر ما نازل گشته و در این روزها خداوند بزرگترین لطف را بر ملت ما کرده است و اسباب و مرگ لقاء خود را برای ما فراهم ساخته است و مبادا که غافل باشید . خدایا تو را شکر می کنم که عشق حضرت مهدی ( عج ) را در دل من جای دادی و خدایا تو را شکر می کنم که مرا به زیور ایمان آراستی و قبل از هر چیز لازم است از آنان که واسطه کسب معارف الهی من بوده اند از خدا برای این بزرگواران طلب اجر و علو مقام کنم و اینان بودند که قلب مرا روشن ساختند تا توانستم کلام پاک و گوهر بار امام امت خمینی بزرگ را با تمام وجود دریابم که چه بسا دیگران را در درک کلام او عاجز میدانم. خدایا این بزرگوار را برای مردم شیعه نگهدار باش .

بگذارید بعد از مرگم بدانند که همانطور که اساتید بزرگمان می گفتند نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را ، محبوبم را دیدار کردم اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را می نویسم، دیدار مجدد او نصیبم نگشت. بدانید که امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان می باشد. از یاد او غافل نگردید. دیگر در این مورد گریه مجالم نمی دهد بیشتر بنویسم و تا این زمان دیدار او را برای هیچکس نگفتم مبادا که ریا شود و فقط که دیگر می گویم که از آن دیدار به بعد چون دیگر تا این لحظه او را ندیده ام تمام جگرم سوخته است . و اکنون به جبهه می روم تا پیروزی اسلام را نزدیک سازم و راه را جهت ظهور آن حضرتش باز سازم و امیدوارم که آن حضرت حکومتش را در زمان حیاتم ببینم ( وان حال بینی و بینه الموت ) و خدایا اگر مرگ بین من و او حائل شد مرا از قبر خارج ساز، هنگامیکه ظهور آن حضرت انجام گرفت در حالیکه کفن بر تن دارم و ...

 

( دعا [ی مشلول] را در ابتدا نوشته ام ) .

 

 

 

 

باری برادران می روم برای پیروزی و اگر در این راه شهادت بالهایش را گشود و مرا همراه خود به پرواز درآورد چه خوب و نیکوست . و مادر با تو می گویم مادر : از اینکه فرزندی را به پیشگاه خدا تقدیم داشتی رنجور و غمین مباش بلکه شاد و سراپا سرور باش مادر تو بر گردن من حقهایی داشتی و نیز تو پدر متاسفم از اینکه حقوق شما را آن چنانکه خدا بر من فرار داده بود نتوانستم انجام دهم مرا ببخشید و از خدا بر من طلب عفو کنید و نیز بخواهید که هر کس که بر گردن من حقی داشته که نتوانسته ام ادا کنم مرا ببخشید و اما مادر بر گردن تو حقی را می گذارم و آن این است که اگر من شهید شدم که خود را لایق شهادت نمی دانم بلکه باید بگویم مرگ یا اجری به سراغ من آمد مادر چون تو روزی آرزو داشتی که من ازدواج کنم و امر خدایی را انجام اهم ولی تاکنون اینطور نشده بعد از مرگم به جای آنکه گریه و زاری کنی کارت عروسی تهیه کن در یک طرف اسم و در یک طرف دیگر نام شهادت را بنویس و مانند دیگر کارتهای عروسی و کاملا شبیه به آنها با کلمات سرور و شادی زینت بده و برای آشنایان و دوستان بفرست و آنها در جشن این موهبت الهی که نصیب من و تو شده دعوت کن و با شیرینی و شربت از آنها پذیرایی کن .

مادر اشک را برچشم تو هیچکس نباید ببیند زیرا هر قطره اشک ما چون دشمن اسلام را شادمان می کند پس گریستن در این مورد امری است ناشایست . مادرم از اینکه شیر پاکت را حلالم کردی متشکرم و از اینکه چنین فرزندی داشتی سرافراز باش و لباس سرور به تن کن .

شما برادران و خواهرانم : فرزندانتان را به عشق مهدی ( عج ) آشنا سازید و آنان را برای جهاد در راه آن حضرت همیشه آماده نگهدارید .

 

والسلام.

 

درباره شهید

 

شهید مهندس «مصطفی ابراهیمی مجد»، فرزند احمد در سال 29/7/1333 در تهران دیده به جهان گشود. وی در سال 26/6/1360در منطقه عملیاتی دارخوین به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید در گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) تهران در قطعه 24ردیف 95شماره 24 به خاک سپرده شد. نکته ای که این شهید را از سایر همسایگانش در بهشت زهرا متمایز می نماید جمله ای است که بر سنگ مزار او حک شده است:«اینجا خانه شهیدی است که به انتظار قیام مولایش آرام گرفته است.»

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:43 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصيت نامه شهيد ناصر احمدی پری

 

بعد از من ديگر جبهه را فراموش نكنيد بلكه بايد بيشتر جبهه ها را پر كنيد كه جنگ بين اسلام و كفر است و اگر در اين مسئله يا مسائلى ديگر كم توجه اى بكنيم ضربه آنرا خواهيم خورد.

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

رهسپاریم با خمینى تا شهادت

 

حضور محترم خدمت مادر گرامیم دعا و سلام عرض می نمایم و پس از سلام و احوالپرسى سلامتى شما مادر گرامیم را از خداوند بزرگ طلب مینمایم و امیدوارم كهسلامت بوده باشى و ملالى در بین نباشد و جاى هیچگونه نگرانى در بین نباشد .خدمت برادران عزیزم همگى دعا و سلام میرسانم و امیدوارم كه حال همگى آنها خوب باشد خدمت خواهران عزیزم و بچه هایشان دعا و سلام میرسانم و سلامتى همگى آنها را از پروردگار طلب مینمایم امیدوارم كه همگى شما صحیح و سلامت باشید .

 

اگر از احوال اینجانب فرزند خود ناصر خواسته باشید به حمدالله سلامتى برقرار می باشد و به دعاگوئى شما مشغول می باشم .

 

مادرم هم اكنون كه این نامه را دارم برایتان می نویسم عازم به یك ماموریت هستیم كه در این ماموریت اگر خدا بخواهد و بعد از انجام كارمان توفیق شهادت نصیبم شد ,می خواستم چند كلمه اى با شما مادر زحمتكش و برادران باوفا و خواهران دلسوز و عزیزم صحبت كنم . در اول صحبتم ، مادرم از شما درخواست مینمایم كه مرا حلال كنى چون كه میدانم كه واقعا من براى شما و پدر مرحومم فرزند خوبى نبودم چون شما سالها زحمت كشیدید . به یاد زحمتهاى پدرم می افتم كه با چه مشكلاتى لقمه نانى براى ما درمی آورد تا كه ما شكم خودمان را سیر كنیم در صورتیكه خودش گرسنه بود. به یاد روزهائى می افتم كه پدرم با زبان روزه به دنبال كار می رفت و كار می كرد تا بتواند مخارج ما را فراهم كند. آنهم چه كار پرزحمتى كه كوه را آب می كند. به یاد دارم وقتى آن مرحوم به سر كار می رفت اگر چیزى براى خوردن براى او مى آورند كه بخورد به خود می گفت كه من این چیز را چطور بخورم در صورتیكه فرزندانم رنگ آن را ندیده و آن غذا یا هر چیز دیگر را نمی خورد و آن را براى ما می آورد. به یاد روزهائی كه برایم تعریف می كردند می افتم وقتی كه ما مریض می شدیم یا چیزى نداشتیم لباس خودش را می فروخت تا اینكه ما را خوب كند یا كه ما را سیر كند,تا نكند در بین در و همسایه ما كوچك باشیم . به یاد صحبتهاى او می افتم كه می گفت كار می كنم كه اگر از همسایگان بالاتر نیستیم ولى پائین تر نباشیم .

 

خلاصه با این همه مشكلات كه شما و پدر مرحوم براى بزرگ كردن ما كشیدید تا كه وقتى ما بزرگ شدیم عصاى دستتان باشیم و با بزرگ شدن ما حاصل زحمتهاى خود را به دست بیاورید ولى خوب وقتى كه من به سنى رسیدم كه می خواستم جبران زحمتهاى شما را بكنم, جنگ شروع شد و بعد از گذشت چند سال از جنگ وظیفه خود دانستم كه من باید دین خودم را به اسلام ادا نمایم و وارد سپاه شدم و اینكه در این مدت چند سال نتوانستم لااقل روزهاى بیشترى را در آغوش گرم خانواده ام باشم ولى خوب مسئله جنگ را مهمتر از اینها می دانستم. با تمام این حرفها از شما مادر زحمتكش و دلسوزم كه شما هم زحمت هاى زیادى كه نمی دانم آنها را چطور بیان كنم, از شب نخوابى هاى شما بگویم ,از نان درآوردن شما بگویم؛ خلاصه با این همه حرفها كه زدم امیدوارم كه این بنده را كه زیاد شما را اذیت كردم و این را خودم میدانم از ناقص عقلى من بوده, امیدوارم كه مرا ببخشى و حلالم كنى .

 

مادرم اگر خداوند من را قبول درگاهش نمود ,باید بدانى كه مسئولیتت زیاد می شود ,مردم به چشمى دیگر به تو می نگرند و تو را الگوى خود قرار می دهند چرا چون كه توانستى با این همه مشكلات فرزندت را مثل ام لیلا روانه میدان كارزار كنى.

 

در صحبت كردن ، در رفتارت در كردارت باید اینقدر مواظب باشى كه به گفته ی امام عزیزمان :شما خانواده هاى شهدا چشم وچراغ این ملتید. شما در میان مردم احترام پیدا می كنید. خلاصه باید مواظب باشید. بعد از من شما باید بیشتر به مسائل اهمیت بدهید خود را در فراق من ناراحت مكن چونكه باید مثل ام لیلا و زینب مقاوم باشى و تنها خواسته دیگر دیگر من به تو این است كه صبر و مقاومت را پیشه خودسازى تا اینكه خداوند شما را در آن دنیا با فاطمه محشور كند.

 

و اما برادرانم امیدوارم كه همیشه سلامت بوده باشید و از اینكه نتوانستم براى شما هم برادر خوبى باشم امیدوارم كه شما هم مرا ببخشید و حلالم كنید و خواستم حالا كه این نامه را مینویسم چند كلمه اى با شماها هم صحبت كنم, امیدوارم كه به حرفهاى این برادر كوچكتان گوش دهید. همانطور كه می دانید مملكت ما اسلامى است و ما هم باید همه كارهایمان به دستور اسلام باشد. نكند خداى نكرده كارى را بكنیم كه خلاف اسلام باشد كه فرداى قیامت شهدا جلوى شما را می گیرند و اگر خداوند مقام عظیم شهادت را نصیب من كند ,كار شما هم مشكل می شود چون شما از خانواده شهدا به حساب می آئید و همانطور كه گفتم شما در كوچه و محله الگو می شوید و باید مواظب رفتارتان باشید . اگر من شهید شدم ,نكند خداى نكرده ناراحت بشوید بلكه دست دعا به سوى آسمان بلند كنید و بگوئید خداى را سپاس كه ما هم در این زمان توانستیم براى اسلام خدمتى بكنیم .

 

بعد از من شما باید خدمت كردنتان به اسلام بیشتر باشد ,باید بیشتر پایبند به انقلاب و اسلام و روحانیت باشید. روحانیت كه از جانشان مایه گذاشتند و دارند براى انقلاب خدمت می كنند .نكند شما را گمراه كنند و بر علیه آنها حرفى یا خداى نكرده توهینى كرده باشید كه به گفته امام عزیزمان توهین به روحانیت ضربه به اسلام است .پشتیبان ولایت فقیه باشید تا خداوند شما را نصرت كند .

 

بعد از من دیگر جبهه را فراموش نكنید بلكه باید بیشتر جبهه ها را پر كنید كه جنگ بین اسلام و كفر است و اگر در این مسئله یا مسائلى دیگر كم توجه اى بكنیم ضربه آنرا خواهیم خورد. در تربیت خانواده هایتان بكوشید آنها را به مسائل اسلام آشنا كنید. مساجد را خالى نكنید كه به گفته اماممان شیاطین از مساجد می ترسند .بیشتر از همه چیز و در همه كارهایتان امام عزیز را الگوى خود قرار بدهید و به حرفهاى او گوش بدهید .

 

خوب همه ما امانت در این دنیا هستیم و هر وقت كه باشد همه مان باید برویم, یكى زود و یكى دیر ,یكى در بستر و یكى در سنگر و شهید . از اینكه برادرتان را در جبهه از دست دادید هیچ ناراحت نباشید بلكه به شكرانه خدا بپردازید. در فراق من خود را زیاد اذیت نكنید و دعا كنید كه خداوند این شهادت را ازبرادرتان و خانواده تان قبول نماید.

 

و اما خواهرانم امیدوارم كه همیشه شادكام باشید و چند كلمه اى با شما خواهران عزیزم و دلسوزم از زبان الكن این برادر كوچكتان ؛ خواهرانم این را بدانید كه شما هم بعد از من وظیفه تان سنگین می شود ,شما خواهران شهید می شوید و در بین دیگر خواهران الگو باید باشید . شما زینب زمانه می شوید و بعد از من شما باید مثل زینب امام حسین (ع)پیام رسان خون شهدا باشید و باید مثل زینب صبر پیشه خود كنید. در تربیت فرزندانتان باید كوشا باشید. فرزندانتان را با مسائل اسلامى آشنا كنید .خودتان به مسائل اسلام اهمیت بدهید. خودتان را در فراق من ناراحت نكنید و از اینكه من نتوانستم برادر آنچنانى كه می خواستم باشم و حق برادر و خواهرى را ادا نكردم, امیدوارم شما هم مرا ببخشید و حلالم كنید و این را بدانید كه من راهم را آگاهانه انتخاب كردم و آگاهانه در این راه قدم برداشتم .

 

اگر یك عده پشت سرم حرفى می زنند و یا چیزهائى می گویند اهمیت ندهید چون ضد انقلاب همیشه و در همه حال می خواهد ضربه بزند . انشاءالله كه در آخرت شما هم با زینب و حضرت زهرا محشور گردید.

 

خوب بیشتر از این صحبت نمیكنم و امیدوارم كه همگى شما این بنده فقیر و كوچك را ببخشید در آخر سلامتى امام عزیزمان و سلامتى شما خانواده عزیزم و سلامتى تمامى خانواده هاى شهدا و رزمندگان و مجروحین را از خداوند طلب می نمایم . از اینكه زیاد صحبت كردم مرا ببخشید و از همگى شما التماس دعا دارم. خدانگهدار.

 

خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار . والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته .

 

ناصر احمدى پرى

 

 

 

درباره شهید

 

نام : ناصر

نام خانوادگی : احمدی پری

نام پدر : رضا

محل تولد : روستای پری - ملایر

تاریخ تولد : 15/01/1354

تاریخ شهادت : 09/11/1365

محل شهادت : خوزستان - خرمشهر

نام گلزار : روستای پری- پیروز

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:43 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید محمد امراللهی بیوکی

 

وقاتلواهم حتي لاتكون فتنه بكشيدكافران راتاديگرهيچ فتنه وفسادي برروي زمين باقي نماند

بسم الله الرحمن الرحيم

وقاتلواهم حتي لاتكون فتنه

بكشيدكافران راتاديگرهيچ فتنه وفسادي برروي زمين باقي نماند

 با درود به پيامبراكرم وسلام به ائمه طاهرين (ع)ودرودبه رهبركبير انقلاب امام خميني ومجاهدديارمان حضرت آيت الله صدوقي ودرود به شهيدان گلگون كفن كه باايثار جان خود درخت اسلام راآبياري نمودندوبه نداي حسين زمانشان (خميني)لبيك گفته وبه جبهه هاي جنگ اعزام شدند.

حال سخني چند باپدرومادرم دارم .

پدرومادرعزيز وگراميم ،خواهران وبرادرانم زماني است كه نام مسلمان برخودنهاده وزيرلواي اسلام زندگي مادي راگذرانده ايم وازنعمتهاي وافرخداوندي استفاده كرده وازشهاي غيرانساني ازخودبروز داده ازخداوند بزرگ غافل مي شديم وپرده حجاب ومهرجهالت بروي چشمان وقلب وگوشهايمان مي زديم وغافل بوديم كه "ان الشاهدهو الحاكم –آنكه شاهداست حاكم هم هست "واي برماكه اگربه نداي رهبرلبيك نگوييم وبه زندگي حيواني خود ادامه دهيم كه درآخرزيارت عاشوراچنين مي خوانيم "فياليتني كنت معكم فافوزفوزا عظيما-اي امام حسين(ع)اي كاش ماهم درصحراي كربلا بوديم وتوراياري مي كرديم وبه همراه تورستگار مي شديم "پس خوش بحال انكه دراين زمان به نداي رهبرشان كه همان نداي حسين است لبيك گفتند وعاشقانه به جبهه رفتند ودربرابر كفارومنافقان وكوردلان مردانه جنگيدند وبه شهادت رسيدند .پدرومادر عزيزم اگراين سعادت عظما نصيب من شدكه انشاالله تعالي لياقت آن رادارم ونصيبم مي شودواگرهم شهادت نصيبم نشد بازپيروزمندانه برمي گردم ودوباره به جبهه هاي جنوب لبنان (يعني بيت المقدس) براي آزادكردن قدس مي روم وآنچنان مي جنگم كه پيشوايم حسين كه آموزگار من است جنگيد واگرمن شهيد شدم تقاضاي من ازشمااين است كه مانند كوه استوارباشيد .ازخداوند صبر وشكيبايي شماراخواهانم وازخداوند متعال مي خواهم كه شجاعتي علي وار وقلبي علي وار كه اول براي خدا وبعد براي يتيمان مي تپيد به من هم ارزاني بخشد .من فرزندشمانبودم ولي امانتي الهي بودم درپيش شما كه شما به نحواحسن دراين آزمايش پيروز وسربلند شديد.

 

.....امام رادعاكنيد ورزمندگان رافراموش مكنيد. فرزندكوچك شما وعبدالله محمدامراللهي

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:43 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها