وصیت نامه شهید مهدی زین الدین
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبداللهالحسین(ع) نداشته باشد.
بسمه تعالی
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبداللهالحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنههای پیکار میرزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف میکنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسینوار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته میشود و کسی میتواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
1- مسائل شرعی:
الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.
2- مادیات
الف:بدهکاریها:
1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.
ب – بستانکاریها:
1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.
2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشتهام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم دادهام جهت بدهیها
پدرم برای خانهای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم میباشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را دادهام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمیرسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.
مهدی زین الدین
درباره شهید
زندگینامه
جنگی که در شهریور 1359ه ش توسط دیکتاتور معدوم عراق ،صدام حسین به مردم ایران تحمیل شد؛ظهور اسطوره هایی رادر پی داشت که غیر از تاریخ صدر اسلام،در هیچ برهه ای از تاریخ بشرنشانی از آنها نیست.
ومهدی زین الدین یکی از این اسطوره هاست؛اسطوره ی زنده.
سال 1338 ه ش در كانون گرم خانوادهای مذهبی، متدين و از پيروان مكتب سرخ تشيع، در تهران ديده به جهان گشود. مادرش كه بانويی مانوس با قرآن و آشنای با دين و مذهب بود برای تربيت فرزندش كوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شيردان فرزندانش برايش فريضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعليم ميداد.
نبوغ و استعداد مهدی باعث شد كه او دراوان كودكی قرآن را بدون معلم و استاد ياد بگيرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نمايد. پس از ورود به دبستان در اوقات بيكاری به پدرش كه كتابفروشی داشت، كمك ميكرد و به عنوان يك فروند، پدر و مادر را در امور زندگی ياری ميداد.
مهدی در دوران تحصيلات متوسطهاش به لحاظ زمينههايی كه داشت با مسائل سياسی و مذهبی آشنا و در اين مدت (كه با شهيد محرب آيتالله مدنی (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر آن شهيد بزرگوار سيراب مينمود و در واقع در حساسترين دوران جوانی به هدايت ويژهای دست يافته بود. به همين دليل از حضرت آيتالله مدنی بسيار ياد ميكرد و رشد مذهبی خود را مديون ايشان ميدانست.
در مسير مبارزات سياسی عليه رژيم پهلوی، پدر شهيدان – مهدی و مجيد زينالدين – برای بار دوم از خرمآباد به سقز تبعيد گرديد. اين امر باعث شد تا مهدی كه خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل كند و سهم پدر را نيز در مبارزات خرمآباد بردوش كشد.
در ادامه مبارزات سياسی دوران دبيرستان، كينه عميقی نسبت به رژيم پهلوی پيدا كرد و زمانی كه حزب رستاخيز شروع به عضوگيری اجباری مينمود. شهيد زينالدين به عضويت اين حزب در نيامد و با سوابقی كه از او داشتند از دبيرستان اخراجش كردند. به ناچار برای ادامه تحصيل، با تغيير رشته از رياضی به طبيعی موفق به اخذ ديپلم گرديد و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقيت، توانست رتبه چهارم را در بين پذيرفتهشدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خمينی(ره) از خرمآباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جديتر ايشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
پس از مدتی پدر شهيد زينالدين از سقز به اقليد فارس تبعيد شد. اين ايام كه مصادف با جريانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از فرصت پيشآمده، مخفيانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نيز همراه سايراعضای خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدايت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهدهدار شد.
بعد از پيروزی انقلاب اسلامی جزو اولين كسانی بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگی شد و با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای انجام وظيفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دستآوردهای خونين انقلاب، به اين نهاد مقدس پيوست. ابتدا در قسمت پذيرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظيفه كرد.
شهيد زينالدين در زمان مسئوليت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئههای پيچيده ضدانقلاب در شهر خونين و قيام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بينش عميق سياسی، در خنثی كردن حركتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهكهای آمريكايی نقش به سزايی داشت.
با آغاز تهاجم دشمن بعثی به مرزهای ميهن اسلامی، شهيد زينالدين بيدرنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامی، به همراه يك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بيامان عليه كفار بعثی پرداخت.
پس از مدتی مسئول شناسايی يگانهای رزمی شد. و بعد از آن نيز مسئول اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و سوسنگرد گرديد. در اين مسئوليتها با شجاعت، ايمان و قوت قلب،تا عمق مواضع دشمن نفوذ ميكرد و با شناسايی دقيق و هدايت رزمندگان اسلام، ضربات كوبندهای بر پيكر لشكريان صدام وارد ميآورد. بخشی از موفقيتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عمليات فتحالمبين، مرهون تلاش و زحمات ايشان و همكارانش در زمان تصدی مسئوليت اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و محورهای عملياتی بود.
شهيد زينالدين در عمليات بيتالمقدس مسئوليت اطلاعات – عمليات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لياقت، ايمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ عليبن ابيطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبديل شد – انتخاب گرديد.
در عمليات رمضان، تيپ عليبن ابيطالب(ع) جزو يگانهای مانوری و خطشكن بود و به حول و قوه الهی و با قدرت فرماندهی و هدايت ايشان – در بكارگيری صحيح نيروها و موفقيت آن يگان در اين عمليات – بعدها اين تيپ، به لشكر تبديل شد.
لشكر مقدس عليبن ابيطالب(ع) در تمام صحنههای نبرد سپاهيان اسلام (عمليات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان يكی از يگانهای هميشه موفق، نقش حساس و تعيين كنندهای را برعهده داشت.
صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به يادماندنی اين يگان، همگام با ساير يگانها در عمليات پيروزمندانه خيبر بسيار مشهور است. هنگامی كه دشمن از هوا و زمين و با انواع جنگافزارها و هواپيماهای توپولوف و ميگ و بمبهای شيميايی و پرتاب يك ميليون و دويست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزاير مجنون را آماج حملات خويش قرار داده بود، او و يگان تحت امرش مردانه و تا آخرين نفس جنگيدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزاير و حفظ كردند.
خصوصيات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكنی شبهای عمليات و جنگيدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سختترين پاتكها به خاطر اين روحيه بود. روحيهای كه اساس و بنيان آن بر ايمان و اعتقاد به خدا استوار بود.
مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هيچگاه اثر خستگی روحی در وجودش ديده نميشد.
شهيد زينالدين در كنار تلاش بيوقفهاش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهههای نبرد، مكانی مقدس است و انسان دراين مكان، به خدا تقرب پيدا ميكند. هميشه به رزمندگان سفارش ميكرد كه به تزكيه نفس و جهاد اكبر بپردازند.
او همواره سعی ميكرد كه با وضو باشد. به ديگران نيز تاكيد مينمود كه هميشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسيار داشت و با قرآن مجيد مانوس بود و به حفظ آيات آن ميپرداخت.
به دليل اهميتی كه برای مسائل معنوی قايل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا ميداشت. فردی سراپا تسليم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران كودكی در زندگی مهدی متجلی بود.
با علاقه خاصی به بسيجيها توجه ميكرد. محبت اين عناصر مخلص در دل او جايگاه ويژهای داشت. برای رسيدگی به وضعيت نيروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، يگانها و مقرهای لشكر سركشی مينمود و مشكلات آنان را رسيدگی و پيگيری ميكرد. همواره به برادران سفارش ميكرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و هميشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و يقين داشته باشند كه آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.
شيفتگی و محبت ويژهای به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی كه از ولايت فقيه داشت از صميم قلب به امام خمينی(ره) عشق ميورزيد. با قبلی مملو از اخلاص، ايمان و علاقه از دستورات و فرامين آن حضرت تبعيت مينمود. به دقت پيامها و سخنرانيهای ايشان را گوش ميداد و سعی ميكرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعيين شده به هيچ وجه تجاوز نكند. ميگفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببينيم از آن كانون و مركز فرماندهی چه دستوری ميرسد، يك جان كه سهل است، ای كال صدها جان ميداشتيم و در راه امام فدا ميكرديم.
او در سختترين مراحل جنگ با عمل به گفتههای حضرت امام خمينی(ره) خدمات بزرگی به جبههها كرد.
حفظ اموال بيتالمال برای شهيد زينالدين از اهميت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئوليت و جايگاهی كه قرار داشت نهايت دقت خود را به كار ميبرد تا اسراف و تبذير نشود. بارها ميگفت:در مقابل بيتالمال مسئول هستيم.
در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره ميانهروی ميكرد.
او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره برای كم كردن تعلقات مادی تلاش ميكرد. ايثار و فداكاری او در تمام زمينهها، بيانگر اين ويژگی و خصوصيتش بود.
برای اخلاص و تعهد آن شهيد كمتر مشابهی ميتوان يافت.
او جز به اسلام و انجام تكليف الهی خود نميانديشيد. در مناجات و راز و نيازهايش اين جمله را بارها تكرار ميكرد:
ای خدا! اين جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پيروز كن.
از آنجا كه برادران، ايشان را به عنوان الگويی برای خود قرار داده بودند، سعی ميكردند اخلاق و رفتارشان مثل ايشان باشد.
او شخصيتی چند بعدی داشت: شخصيتی پرورش يافته در مكتب انسان ساز اسلام. خيليها شيفته اخلاق، رفتار، مديريت و فرماندهی او بودند و او را يك برادر بزرگتر و معلم اخلاق ميدانستند. زيرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود.
اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئوليتهای نظامياش كه دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی كه با بسيجيان مواجه ميشد برادری صميمی و دلسوز برای آنها بود.
شهيد مهدی زينالدين در زمينه تربيت كادرهای پرتوان برای مسئوليتهای مختلف لشكر به گونهای برنامهريزی كرده بود كه در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جريان كارها باشند. ميگفت:
من خيالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هيچ مسئلهای به وجود نخواهد آمد.
در كنار اين بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زيرا رفتار و صحبتهايش در عمق جان نيروهای رزمنده مينشست. بارها پس از سخنرانی، او را در آغوش خويش ميكشيدند و بر بالای دستهايشان بلند ميكردند.
او يكی از فرماندهان محبوب جبههها به شمار ميآمد. فرماندهی كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و اين نورانيت به اطرافيان نيز سرايت كرده بود. چنانچه گفته ميشود: 70% نيروهای پاسدار و بسيجی آن لشكر، نماز شب ميخواندند.
سردار رحيم صفويفرمانده سابق سپاه درباره او ميگويد: شهيد مهدی زينالدين فرماندهی بود كه هم از علم جنگی و هم از علم اخلاق اسلامی برخوردار بود. در ميدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصههای جنگ شجاع، رشيد، مقاوم و پرصلابت بود.
شهادت مزدی بودکه خدا برای مجاهدات بی شمار این بنده برگزیده اش قرارداده بود.
در آبان سال 1363 شهيد زينالدين به همراه برادرش مجيد (كه مسئول اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشكر عليبن ابيطالب(ع) بود) جهت شناسايی منطقه عملياتی از کرمانشاه به سمت سردشت حركت ميكنند. در آنجا به برادران ميگويد: من چند ساعت پيش خواب ديدم كه خودم و برادرم شهيد شديم!
موقعی كه عازم منطقه ميشوند، رانندهشان را پياده كرده و ميگويند: خودمان ميرويم. حتی در مقابل درخواست يكی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او ميگويد: تو اگر شهيد بشوی، جواب عمويت را نميتوانيم بدهيم، اما ما دو برادر اگر شهيد بشويم جواب پدرمان را ميتوانيم بدهيم.
فرمانده محبوب بسيجيها، سرانجام پس از ساليان طولانی دفاع در جبههها و شركت در عمليات و صحنههای افتخارآفرين، در درگيری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشيد و روح بلندش را از اين جسم خاكی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزيند.
همان طور كه برادران را توصيه ميكرد: ما بايد حسينوار بجنگيم؛ حسينوار جنگيدن يعنی مقاومت تا آخرين لحظه؛ حسينوار جنگيدن يعنی دست از همه چيز كشيدن در زندگی؛ ای كاش جانها ميداشتيم و در راه امام حسين(ع) فدا ميكرديم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و ميگفت عمل كرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت.