0

وصیتنامه شهدا

 
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید محمد حسن خانی

 

ای مادر این را بدان كه این راه را كه هما ن راه حسین (ع) است با ذوق و شوق خودم و آرزوی مسئولیتی كه هر جوان مسلمان بر عهده اش می باشد انتخاب كرده ام . چون میدانم مرگ با شرافت بهتر از زندگی با خواری و ذلت است ما وارث راه حسین نباید مرگ،مرگ با خواری را انتخاب كنیم .

 

 

39 - شهیدمحمد حسن خانی(1261508)

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

 

« الذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم وانفسهم اعظم

 

درجة عندالله و اولئك هم الفائزون . خداوند در قرآن میفرماید : جهاد

 

كنندگان در راه خدا بالاترین درجه و مرتبه را دارا هستند» .

 

سلام ای مادر و ای برداران و ای خواهران عزیزم اكنون به خواست خداوند تبارك و تعالی توفیق آن را پیدا كردم تا در میدان الهی راه یابم امیدوارم در این راه فاتح و مسرور و شاد و در بازگشت با قلبی آكنده از شادی و نوای پیروزی بر لبانم به آغوشتان باز گردم . بقول امام عزیز كه میفرمایند : اگر جوانان ما شهید شوند جایشان در بهشت است واگر پیروز گردند مثل نوزادی كه تازه متولد شده است بیگناه است . اكنون كه كوله بار هجرت بسته ام و خود را برای جهاد اصغر آماده كرده ام امیدوارم كه بتوانم در جهاد اكبر پیروز بشوم و آنگونه كه مكتب اسلام خواسته خود را سرباز جندالله بپرورانم . و مادرم من از شما نبودم بلكه امانتی بودم نزد شما مرا قدرتی دیگر مافوق تمام نیروهاست بصورت امانتی نزد شما گذاشته بود و حال آمد و امانت خود را پس گرفت پس شما ناراحت نباشید بلكه باید خوشحال باشید كه این امانت را بخوبی و به نحو احسن به صاحب اصلی اش برگردانیده اید مادر عزیزم خوب میدانم كه طاقت شنیدن خبر شهادتم را نداری ولی بدان كه باید صبر و استقامت كرد و هر چند برایت خبر ناگواری است ولی برای خدا و برای اینكه روحم آزاد بشود از شما تنها یك خواهش دارم و آن اینكه هرگونه قطره اشكی در چهره ات مشاهده نشود و خنده پیروزی و قبول شدن امتحان الهی بر لبانت نقش بسته و به خدای بزرگ ثابت كن كه آنچه داده ای تنها یك امانت بوده است . و ای مادر این را بدان كه این راه را كه هما ن راه حسین (ع) است با ذوق و شوق خودم و آرزوی مسئولیتی كه هر جوان مسلمان بر عهده اش می باشد انتخاب كرده ام . چون میدانم مرگ با شرافت بهتر از زندگی با خواری و ذلت است ما وارث راه حسین نباید مرگ،مرگ با خواری را انتخاب كنیم . و در پایان از تو ای پدر عزیزم می خواهم كه با ایمانت و اخلاق اسلامیت و تو ای مادر عزیزم با رفتار زینب گونه ات استقامت و صبر خود را حفظ كنید و تو ای خواهر عزیزم با حجاب و تو ای برادر با رفتار خوبت با دوستان و همرزمانت خوشرفتاری كن و در فقدان من ناراحت نباشید كه این بهترین تسكین دهنده روح من است و بدینوسیله روح مرا شاد كنید در پایان از شما میخواهم بعد از نماز همیشه امام را دعا كنید حدود 000/70 ریال ( هفت هزار تومان ) در بانك سپه دارم و اگر كسی از من طلبی داشت بپردازید و بقیه را به برادر كوچكم و مادرم بدهید و همین مقدار هم همراه خودم دارم كه اگر بدستتان آمد هر طوری خود صلاح دانستید خرج كنید و یا به حكم الله و امرالله و ملوك بدهید.و از شما می خواهم در امر ساختن خانه حكم الله همكاری لازم را بكنید و سفارش كنید كه اگر احساس تنهایی و یا ناراحتی كند روح مرا رنجانده است و به عوض من روی همه

 

بچه ها و برادران كوچك و بزرگم خصوصاً مادرم را ببوسید .

 

والسلام

 

محمدحسن خانی- شب شنبه 2/7/1361

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:55 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصيتنامه شهيد ابراهیم خباز

 

مادر عزيز! بيدار باش كه شهادت من، تو را از هدف باز نايستاند... زينب وار، كوله بار مصيبت را بر دوش بكش و رسالت شهيدان را به هر كوي و برزن بانگ بزن و برسان

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

... به نام او، به نام خدايي كه از اوييم، براي اوييم، هستيم براي اوست، رفتنم براي اوست و بازگشتم به سوي اوست... بار ديگر طاق نصرت حقوق بشر را با استخوانهاي شكسته و اندام آذين بستند، آن گاه سقف شب را شكافتند بر اين اميد كه نور را در زير آوارهاي سنگين سياهي و ظلمت بشكنند؛ اما ستاره هاي آسمان سرخ شهادت، شهاب وار، جوشن شب را دريدند و تا فتح كامل دروازه هاي صبح ركاب زدند و به لقاءالله پيوستند و همچنان در سراشيبي و فراز تاريخ زندگي ملل مختلف به لقاءاله مي پيوندد. اين چنين توطئه هاي جهان خواران بين المللي، براي نابودي، اميد و جرقه اي كه در اين آسمان سياه زندگي مستضعف اندر رنج نگه داشته شده، پيدا شده است، آغاز مي شود؛ اما ديري نمي گذرد كه اين جرقه فتيله را در عرض چند ماه مي پيمايد و به انبار باروت خشم انسانهاي خسته از سلطه بيگانگان مي رسد و انفجار آغاز مي شود... انفجاري كه شراره هاي آتش آن، دامان خصم را گرفته مي رود تا دودمان پليد بعث و بعثيان را در هم پيچد...

 

مادر عزيز!

بيدار باش كه شهادت من، تو را از هدف باز نايستاند... زينب وار، كوله بار مصيبت را بر دوش بكش و رسالت شهيدان را به هر كوي و برزن بانگ بزن و برسان

و تو پدرم! ثابت قدم و استوار پيش برو و گمان مبر كه شهيدان مرده اند كه شهيد شاهد است و جاودانه، شاهدي بر ظلم ابرقدرتها كه هر روزه بر مردم سرخپوست آمريكايي، سياه پوستان آفريقايي، عرب مستضعف، مسلمانان در ضعف نگه داشته شده و ستمديده فلسطين مي رود، است و شما خواهرم! تو در تمام سختيها و مشكلات راهگشاي من بودي؛ از تو مي خواهم كه زينب وار با ناملايمات دست و پنجه نرم كني و شما اي برادرانم! از شما مي خواهم كه صبر داشته باشيد و اميدوارم كه همگي بر خط اسلام و پيرو ولايت فقيه باشيد. در شهادتم گريه نكنيد كه نشانه سستي و ضعف است و دشمن شادكن است. شاد باشيدكه من با عروس زيباي شهادت ازدواج كرده ام و به آرزوي ديرينه خود رسيده ام. اميدوارم كه خداوند اين قرباني را از ما قبول كند.

 

والسلام

 

ابراهيم خباز 6/4/1362

 

 

درباره شهید

 

شهید: ابراهیم خباز

نام پدر: مسلم

عضویت: بسیج

تاریخ و محل تولد: 1345- خرامه

تاریخ و محل شهادت: 6/6/1362- جبهه زبیدات

آرامگاه: گلزار شهدای امامزاده اسحاق(ع) خرامه

 

 

شهادت حضور عاشقانه، عارفانه، آگاهانه و مخلصانه كساني است كه خداوند آنها را براي شهادت و كشته شدن در راهش خلق كرده و چه زيباست اين حضور و چه عاشقانه است اين وصال.

 

شهيد ابراهيم خباز، در خانه اي محقر و مستضعف به دنيا آمد. در تمام دوران كودكي و مقاطع تحصيلي كه تا سال دوم دبيرستان ادامه داشت در خرامه زندگي مي كرد و در حين تحصيل در ايام فراغت از درس و فصل تعطيلي به كارگري و دامداري مي پرداخت. در سال دوم دبيرستان بود كه براي اولين بار به جبهه رفت و در تاريخ30/11/1361در جبهه جنوب با تركش خمپاره مجروح شد و مدتي در يكي از بيمارستانهاي اصفهان بستري بود. پس از بهبودي نسبي، براي ديدن خانواده به خرامه آمد و پس از چند روز سريعا به جبهه برگشت. اين بار وعده اي داشت كه نمي توانست، بماند. با آن كه مجروح بود؛ بلي، وعده اي داشت؛ وعده وصال با معشوق؛ آري، براي بار دوم عازم جبهه شد و سرانجام در تاريخ 5/6/1362 ساعت 5/9 شب در جبهه زبيدات به وصال معشوق رسيد.

 

ابراهيم، جوانمردي بزرگ، مهربان، با صداقت و متواضع بود و خانواده و دوستاني كه با ايشان در تماس بودند، صفا و صميميت و شادابي ايشان در برخوردهايش را هرگز فراموش نخواهند كرد. ايشان، انساني معتقد و بسيار فعال در مراسم مذهبي بود و در تنهايي به راز و نياز با خدا مي پرداخت.

 

ايشان خانواده را به دوري از انحراف و نيكي به مردم و راه سالم و صداقت سفارش مي كردند. به جبهه و جنگ علاقه زيادي داشت و مي گفت: اين مأموريتي از جانب خداوند است و خداوند اين سعادت را نصيب من كرده است و من قدم در آن راه گذاشتم. در آخرين اعزامش خوشحال تر از دفعات قبل به جبهه رفت و اين شوق وصالي بود كه ايشان را به وجد آورده بود و او سرانجام به وسيله تركش كه به گردن وي اصابت كرده بود به شهادت رسيد.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:56 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید ايرج خرم جاه

 

خداوندا، آیا قلمها توانسته اند که واقعه خیبر، بدر و احد را بیارایند، خدایا من که هیچ هستم و نمی توانم و زبان گویا ندارم که بتوانم آن حماسه ها را بیارایم.

 

بسم رب الشهداء و صدیقین

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

(سوره آل عمران، آيه 168 )

 

هرگز مپندارید کسانیکه در راه خدا کشته شدند مرده اند بلکه زنده هستند و در نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

 

خدایا در لیاقت کسانی نگاه میکنی که در حال نوشتن دعا هستند خدایا من هم از آن کسان هستم.

 

با سلام و درود بر آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب برحقش امام امت و با سلام بر مجروحین و جانبازان اسلام که با از دست دادن عضوی از بدن خود درس مقاومت و شجاعت را به ما داده اند و با درود به ارواح طیبه شهدا از صدر اسلام تاکنون از کربلا تا کربلاهای غرب و جنوب ایران اسلامی آنها که با اهداي خون خود درخت اسلام را آبیاری کرده و خواهند کرد و درس شهادت به ما آموختند.

 

خداوندا، آیا قلمها توانسته اند که واقعه خیبر، بدر و احد را بیارایند، خدایا من که هیچ هستم و نمی توانم و زبان گویا ندارم که بتوانم آن حماسه ها را بیارایم. خدایا تو صبر بده به مادران و پدران و خانواده معظم شهدا. خداوندا، عنایتی فرما و صبری به ایشان بده که شیطان نتواند در این خانواد ههای محترم در د لهای ایشان نفوذ [کرده] و به این فکر بیافتند که فرزندشان ب یجهت به جبهه رفت ه و شهید شدند. خدایا به مادران شهدا صبر بده که چنین فرزندان فداکاری در این جامعه تربیت کرده اند و تحویل جامعه داده اند تا از کشور عزیزمان پاسداری و حفاظت کنند که این عزیزان با اهدای خون خود دین خود را به اسلام ادا کرده اند. خدایا کسانی که در این جامعه اسلامی به این کشور خیانت می کنند همانا که منافقین هستند، خداوندا نیست و نابودشان بگردان. پیام کوچکی هم به برادران ه مرزم و بسیجی دارم، برادران تا خون در رگ دارید و تا جان در بدن دارید با کفار بعثی عراق و تمامی جنایتکاران شرق و غرب بجنگید و اسم صلح تحمیلی را در نطفه خفه کنید تا در راه خدای مهربان به شهادت برسید. براداران، کشته شدن در راه خدا، در راه حسین (علیه السلام) و در راه آزادی مستضعفان جهان، افتخار است و من کوچ کتر از آن هستم که به شما وصیت کنم که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست.

 

وصیّت به مادر مهربان و خانواده عزیزم، ای مادر عزیز، زبان من توان گویایی با تو ندارد به غیر از خجالت و شرمندگی چیزی ندارم چون من م یدانم که چه زحمت هایی برای من، برادرانم و خواهرم کشیده ای. من نمی توانم که روی همیشه مهربان شما را نگاه بکنم ولی از تو عاجزانه می خواهم من که در نزد خداوند متعال رو سیاه هستم، تو رو سپیدم کن و حلالم کن. مادر جان، جان به فدایت. تو خیلی مهربان هستی اما نامهربانی در کنارت ایستاده او را یاری بده و به او مهربانی بیاموز. مادر عزیزم اگر خداوند بزرگ شهادت را نصیبم کرد و من گناه کار را پذیرفت تو گریه مکن لباس سیاه مپوش که دشمنان اسلام خشنود شوند. اگر تو گریه کنی خصم زبون استفاده می کند و خوشحال می شوند.

 

والسلام.

 

درباره شهید

 

شهيد ايرج خرم جاه در ششم بهمن ماه سال 1351 در روستای سيبستان از توابع شهرستان ساوجبلاغ ديده به جهان گشود. او به عنوان نخستين فرزند خانواده، در فصل زمستان، گرمی بخش محفل خانواده بود. از این رو مورد علاقه خاص والدين و اطرافیانش بود.

 

پدر ایرج، فردی زحمت کش بود و در کسوت كشاورزی به كاشت جو و گندم اشتغال داشت. وی با حضور در مسجد، نماز جماعت و مجالس روحانيت از معارف دین بهره می برد. شهيد خرم جاه در سن پنج سالگی از نعمت پدر محروم شد. او از زمان كودكی اهل مسجد و منبر بود.

 

پس از گذراندن دوران کودکی در روستاي پلك‌ردان (از محله هاي شهر گلسار) به هيئت مذهبی پراچان یهای طالقان كه سيد بودند ملحق شد و بهره های معنوی برد. ایرج نوجوان فهیمی بود و وضع خانواد هاش را درک می کرد. به همین خاطر سعی داشت خوب درس بخواند تا در تعطيلي تابستان آزاد باشد. تابستا نها را با کار در مشاغل مختلف همچون مکانیکی و شیشه بری، کمک خرج زندگی و خانواده بود. با اینکه سن کمی داشت از کار کردن خسته نم یشد.

 

مقاطع تحصیلی را یکی پس از دیگری طی کرد و تا سال دوم متوسطه ادامه تحصیل داد. در محافل انس با قرآن کریم شرکت م یکرد به نحوی که در منطقه ساوجبلاغ در زمینه قرائت قرآن موفق به كسب مقام شد. با آن كه سن كمی داشت اگر كسی درخواست کمک می كرد به ياری او م یشتافت.

 

علاقه زيادی به بسيج داشت ، تا جایی که گاهی اوقات تا صبح در پایگاه بسيج فعاليت مي كرد.

 

انقلاب اسلامی ایران زلزل های بزرگ و ویرانگر در دل اهریمنان زبون روزگار به راه انداخت. به همين منظور مستكبران عالم بیم آن داشتند هر لحظه کاخ شیش های آنها با شور انقلابی مل تهای آزاده ای که با الهام از آرما نهای انقلاب اسلامی به پا خاسته بودند، درهم بشکند. بنابراین تمام امکانات و افکار شیطانی خود را در توقف حرکت عظیم ملت آزاد یخواه ایران اسلامی هزينه کردند. به محض هجوم رژیم بعثي صدام به خاک ایران اسلامی و فرمان رهبر آزاده و حسینی، ملت با عزمی فولادین و شجاعتی بی نظیر پا به میدان جهاد نهادند.

 

امام امت خطاب به جوانان گفتند: «آگاه باشید که دیوانه ای آمده و سنگی انداخته. » این خطابه کوتاه که ناشی از شجاعت این مرد خدایی بود، دشمن اجیر شده را به طور كامل كوچك و خوار ساخت. امام آگاه، همه ملت را به جهاد و مقاومت فراخواند. در پاسخ به ندای فرزند زهرای اطهر (سلام الله علیها) همه ملت به خط شدند و پشت سر مولای خویش میادین نبرد را میعادگاه عاشقان الله ساختند.

 

در این بین ایرج با فهم و معرفت مثال زدنی لحظه ای درنگ نکرد و تحصیل را کنار گذاشته و لباس رزم بر تن کرد.ایرج حال و هوای حضور در جبهه را در سر می پروراند ولی با مخالفت خانواده مواجه شد چون علاوه بر سن کم، برادرش نیز همزمان در جبهه حضور داشت و حضور ایشان در خانواده گره گشا بود. عل یرغم مخالف تها، ایرج بر آن شد که از طریق یگا نهای مستقر در قزوين اقدام به حضور در جبهه نمايد، آنجا هم به علت سن کم از اعزام وی جلوگيری كردند. بار دوم از شهر آبيك اقدام كرد و باز هم به علت نداشتن شرایط سنی، از اعزام وي جلوگيری شد.

 

برای رفتن به جبهه به یقرار و دلتنگ بود. نوبت سوم در اواخر سال 1364 بود که از هشتگرد اقدام كرد. این بار با ديگر نوبتهای گذشته، یک فرق اساسی داشت و آن اینکه ایرج تاريخ تولدش را در كپی شناسنامه خود به سال 1347 تغيير داده بود و در نهایت موفق به اعزام گردید. در نخستين اعزام در لشكر 10 حضرت سيدالشهداء (علیه السلام)، با عنوان غواصِ گردان فرات در جزيره مجنون حضور پیدا کرد و آموز شهای لازم را با عضويت بسيجی، در ام نوشه و سد دز سپری کرد.

 

ایشان در مرحله دوم و در تاريخ 21 / 07 / 1365 از منطقه يکم ثارالله به منطقه عملیاتی خرمشهر و از آنجا نیز به منطقه جنگی شلمچه اعزام شد. عملیات کربلای 5 و شلمچه یادآور حماسه خونين، رشادت و پایمردی کم نظیر فرزندان خمین ی کبیر بود.

 

در اجرای این فرمان و نیل به اهداف از پیش تعیین شده این عملیات، سروقامتان رعنایی چون ایرج آسمانی شدند. آری این گونه بود که ایرج در مرحله سوم اعزام خود در تاریخ 19 / 10 / 1365 در عمليات كربلای 5 بر اثر تير مستقيم و تركش دشمن در منطقه شلمچه، (جزيره ماهی) به مقام رفيع شهادت نائل آمد. ایرج به وصال حضرت دوست رسید و هم سفره یاران شهیدش گردید. شلمچه ایران شاهد پرواز خونین لاله هایی بود که تاریخ نظیر آن را حتی در صدر اسلام به چشم ندیده است. و چه زیبا امام بصیر و روشن ضمیر امت فرمودند: «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله (صل الله عليه و آله و سلم) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی (صلوات الله عليها) می باشند. » (وصیت نامه سیاسی - الهی و صحیفه امام، جلد 21 ، صفحه 410 )

 

و این گونه بود که شلمچه، کربلای ایران شد و ایرج در زمره یاران حسین زمان که جاودانه گردید. بعد از شهادت ایرج، از تاریخ 25 / 10 / 1365 پیکر مطهر او چندین سال ميهمان خاک گلگون شلمچه بود و در این مدت مادر بی قرار و مهربان او چشم انتظار رجعت کبوتر خونین بال خود بود. هرگاه شهید سرافرازی به آغوش وطن باز می گشت مادر با قلبی شکسته و تنی رنجور به استقبال او میرفت و با زبان مادری سراغ جوان رشید خود را از شهید خفته در تابوت می گرفت.

 

سا لها درپی هم می گذشت و غم مادر از فراق یوسف گم گشته خود بيشتر می شد. دعاها و نذر و نیازهای مادر به ثمر نشست و پس از هشت سال پیكر مطهر ایرج در سال 1373 توسط گروه تفحص پيدا و آرام بخش روح و جان مادر عزیزش گردید و در مزار شهدای شهر گلسار ساوجبلاغ به خاك سپرده شد.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:56 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید علی خلیلی مقدم

 

هدف من از نوشتن این وصیت نامه این نیست که چون دارم به جبهه میروم باید وصیت نامه بنویسم بلکه از آن جهت که بنا به سفارشات پیغمبر اکرم (ص) هر فرد مسلمان وظیفه دارد که وصیت نامه بنویسد ، من هم چند جمله به یاری الله برایتان ای زندگانی خاکی می نویسم .

 

اعوذ با لله من الشیطان الرجیم ، بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمد الله رب العالمین

 

با سلام و درود به پیشگاه معظم تمامی شهدای فی سبیل الله ، مخصوصاً شهدای جنگ تحمیلی و با سلام ودرود بر تمامی خانواده های مقاوم و صبور وایثار گر شهدای عزیز انقلاب که به حق ، وارثان خون شهدا هستند ، و با سلام ودرود بر شما معلمین که به حق راهتان راه پیامبران است .و سلام درود بر شما تمامی مردم مسلمان و مخلص وقهرمان پرور ایران اسلامی.

 

هدف من از نوشتن این وصیت نامه این نیست که چون دارم به جبهه میروم باید وصیت نامه بنویسم بلکه از آن جهت که بنا به سفارشات پیغمبر اکرم (ص) هر فرد مسلمان وظیفه دارد که وصیت نامه بنویسد ، من هم چند جمله به یاری الله برایتان ای زندگانی خاکی می نویسم .

 

هدف من از رفتم به جبهه احساس مسئولیت است و چون در این برهه از زمان که اسلام در محاصره مشرکین است و هدف سران مشرک از جمله ابو سفیان (ریگان) ، و ابو لهب ها ( صدام و دیگران) نابود ی اسلام و ریشه کن کردن آن از کل جهان است ، هر فردی که دم از مسلمانی میزند و ظیفه شر عی دارد که علیه مشرکین زمانه قیام کند

 

برادران و خواهران ، پدران ومادران عزیز ، دنیا بازیچه ای بیش نیست ، مبادا سر گرم آن شوید و از خداوند و قیامت غافل بمانید . بروید به دنبال تو شه و زاد آخرت ، اعمال نیک انجام دهید و بر دیگران منت مگذارید .

 

علی خلیلی مقدم

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:56 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصيت نامه شهيد محمد كاظم خان بيوكي

 

الان که وصيت نامه خودرامی نويسم بادلی سرشاراز محبت اسلام وجمهوری اسلامی ورهبرکبير انقلاب ودرحاليکه گروه بندی شده ايم، آماده انجام ماموريت که خدمت به اسلام است می باشم.

بسم رب الشهداء

ان الله اشتري من المومنين انفسهم واموالهم بان لهم الجنه بدرستي كه خداوند مي خرد ازبندگانش جانها ومالهايشان راوهمانا ***بهشت است.بادرودفراوان به رهبركبير انقلاب وبنيانگذار جمهوري اسلامي امام خميني، بادرود به همه رزمندگان جبهه هاي حق عليه باطل وباسلام به همه شهداي اسلام ازهابيل تاحسين وازحسين تاشهيد ديارمان آيت الله صدوقي وازصدوقي تاشهداي جبهه هاي غرب وجنوب ايران كه براي فتح كربلا نبرد مي نمايند وخون گرم وجوشان آنها درسنگرها براي آبياري درخت اسلام ريخته مي شود.

الان که وصيت نامه خودرامی نويسم بادلی سرشاراز محبت اسلام وجمهوری اسلامی ورهبرکبير انقلاب ودرحاليکه گروه بندی شده ايم، آماده انجام ماموريت که خدمت به اسلام است می باشيم.ودرحالی که دعای توسل ودعای کميل ودعای ندبه که همانا دعااسلحه انبياء است مشغوليم.

پدرومادر عزيزم نمی خواهم هرگزبرای من گريه کنيد چون افتخار کنيد که پسرشما درنبرد باکفار بعثی به درجه شهادت نائل گرديد.برادران وخواهران ،شماباصبرانقلابي همچون حسين وزينب، همچون كوه دربرابرمنافقين بايستيد. ديگروصيت نامه راتمام مي كنم بادرود فراوان به رهبركبيرانقلاب امام خميني ودرودبرتمام شهداي اسلام.

 پدرومادر8 روزه را من نشدم برايم بگيريد براي شما پدرومادرصبر انقلابي ازخداوند متعال خواهان وخواستارم .

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته

شهيدمحمدكاظم خان بيوكي

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:56 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید احمد خواجه شريفی

 

گواهی می دهم که آگاهانه پا در صحنه نبرد حق علیه باطل گذاشتم و معتقدم که تا پایان پیروزی به عنوان انجام وظیفه باید جنگید و مبارزه کرد.

به نام خدا

 

فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرِّ بِرٌّ حَتَّى يُقْتَلِ الرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اللٌّهِ. فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللٌّهِ فَلَيْسَ فَوْقِهِ بِرٌّ

 

رسول خدا(ص) فرمودند: بالای هر نیکی نیکی دیگری است تا وقتیکه انسان در راه خدا کشته شود که دیگر بالاتر از کشته شدن در راه خدا چیزی نیست.

 

با سلام به پیشگاه حضرت مهدی(عج) منجی عالم بشریت و با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و با سلام به سالار شهیدان حسین(ع)، من بنده حقیر خداوند، یگانگی الله، محمد رسول الله گواهی می دهم که انقلاب اسلامی ایران و رهبر این نهضت بزرگ اسلامی خمینی کبیر، حجت خداوند و بزرگترین عالم زمان خویش است.

 

گواهی می دهم که آگاهانه پا در صحنه نبرد حق علیه باطل گذاشتم و معتقدم که تا پایان پیروزی به عنوان انجام وظیفه باید جنگید و مبارزه کرد.

وصیتی دارم پدر و مادر و امت حزب الله انشاءالله عمل کنید. خانواده عزیزم هرگاه خبر شهادت مرا شنیدید این کلام را بر زبان بیاورید که:

 

یا حسین(ع)

 

و بگویید: «أللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذا الْقُرْبانی». خدایا بپذیر قربانی ما را.

 

و به همه این پیام را می دهم که این انقلاب و امام اهدائی خداوند به این ملت است و تا آخرین قطره خون خود باید پاسداری کرد و هیچگاه از فکر خداوند غافل نشوید و همیشه رهرو خط امام و روحانیت که این حافظان اسلام تاکنون قشر عزیز با نثار خونها و شکنجه شدنها، اسلام را زنده نگه داشته اند. نقش روحانیت این است که روح بیمار و ذلت ما را مداوا می کند و در هر سنگر پیشتازان آن روحانیون می باشند. از سنگر مسجد تا سنگرهای خونین جبهه ها. و اکنون سخنی چند با تو ای همسنگر دانش آموز: آگاه باش که سنگر تو عظیم تر از آن است که تو فکر می کنی. اگر تو آگاه باشی و اتحاد داشته باشید، جرقه ای که از سلاح رزمندگان برمی خیزد، تیری است که بر قلب دشمنان انقلاب اسلامی خواهد نشست.

 

و از ملت شهید پرور می خواهم که با اتحاد و برقراری نماز جماعت این سنگرهای بزرگ اسلام یعنی مسجدها را پر کنند و با این همبستگی خود، مشت محکمی بر دهان دشمنان انقلاب و روحانیت بکوبند.

دعا کنید تا خدا فرج امام زمان(عج) را نزدیک سازد.

وَالسَّلَام

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:57 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید محمدباقر خاتمی فر

 

ما باید به وصیت نامه‌هاى این جوانان پایبند باشیم این وصیت‌ها سند خون این جوانان است و ما نباید بگذاریم پایمال شوند باید راه آنها را ادامه بدهیم تا بتوانیم نام محمد رسول الله را بر تمام جان طنین افکنیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا و الله علیه من قضى تحبه و منهک من ینتظروا و ما بدلوا تبدیلا.

 

سلام بر مهدى، سلام بر رهبر انقلاب اسلامى و سلام بر شهیدان و سلام بر خانواده عزیز و دوستان و آشنایان، امیدوارم که حالتان خوب باشد. من این راه را که انتخاب کرده‌ام با آگاهى کامل است این راهى است که حسین(ع) با آن همه سختى پیموده است و ما هم باید از رهبر خود این درس را بیاموزیم، این راه خیلى جوان و نوجوان از ما گرفته ولى چه باید کرد اسلام است و به این خونها احتیاج دارد و باید این خونها ریخته شود تا این درخت تنومند اسلام آبیارى شود و من هم میروم تا خون ناچیز خود را فداى خدا و قرآن بکنم تا به جهانیان بفهمانم که معیار ملت مظلوم ایران این نیست که شکم خود را سیر کنیم و بفکر دیگران نباشیم نه ما این خونهایمان را خواهیم ریخت تا بتوانیم این سپاهان دردمند را که هر کجاى جهان هستند نجات بدهیم ما باید به وصیت نامه‌هاى این جوانان پایبند باشیم این وصیت‌ها سند خون این جوانان است و ما نباید بگذاریم پایمال شوند باید راه آنها را ادامه بدهیم تا بتوانیم نام محمد رسول الله را بر تمام جان طنین افکنیم راه آنها مبارزه با شرک و کفر جهانى است و صدور انقلاب اسلامى.

برادرانم !

امام را تنها نگذارید تا نور خدا از این مملکت خاموش نشود، مانند یاران حسین(ع) نباشید که او را در صحراى کربلا تنها گذاشتند و در غربت بدن او را قطعه قطعه کردند و مى‌دانم که ملت شریف ایران هرگز این کار را نخواهند کرد و از ولایت فقیه و روحانیت پشتیبانى کنید ولایت فقیه بازوى اسلام است و باید این بازو را محکم داشته باشید تا صدمه‌اى به اسلام نرسد. راه شهیدان را ادامه بدهید ، شهیدانى که امیدوار بودند این مزدور این را از سرزمین اسلامى خود بیرون کنند و کشور عراق را از زیر دست این جنایت بزرگ آمریکا و صدام تکرینى نجات دهند و براى اولین بار که شده به زیارت حرم امام حسین(ع) بروند. ولى خدا مصلحت دیده که آنها شهید شوند و این بار سنگین را ما انجام دهیم. آرى این راه خیلى خطرناک است این راه خون مى‌خواهد این راه خون حسین(ع) را گرفته است پس خون ما دیگر ارزش ندارد ولى در برابر خداوند وعده بهشت را به مومن مى‌دهد و اینجاست که شهید بهشتى فرمود بهشت را به بهاء مى‌دهند نه بهاء نه آرى بهاء، بهاى آن خون است خون سرخ به سرخى عناب و ما هم آماده هستیم و امیدوارم که خداوند این توفیق الهى را به ما عنایت بفرماید. همانطورى که تعدادى از دوستان بسیار عزیزم را از دست داده‌ام مگر انسان چقدر باید در این دنیا زندگى کند چه امروز بمیرم. ولى چکار باید کرد جنگ اسلام و کفر است اگر ادعا مى‌کنیم ما یاران حسین(ع) هستیم پس باید رفت باید جان داد ولى در مورد خود اگر لیاقت آن را داشتم که من یکى از سربازان شهید امام خمینى باشم چه بهتر از این و مى‌خواهم به شما بگویم هیچ غمگین نباشید که مرگ حق است.

 

الذین اذا اصابتهم مصیبته قالوا انا لله و انا الیه راجعون.

 

امیدوارم با همدیگر باشید و اتحاد خود را حفظ کنید و هر موقع از همدیگر ناراحت شدید به شهید آباد بروید و بفکر آخرت خودتان باشید و اطاعت از ولایت فقیه را سر لوحه خود قرار دهید، اما در مرگم نمى‌گویم گریه نکنید براى اینکه جوانى را از دست داده‌اید و گریه هم دارد ولى این گریه باید براى امام حسین(ع) باشد امام حسین سرور و رهبر من است او این راه را به من آموخته است.

 

اما سخنى کوتاه با پدر و خواهرانم و برادرانم شما براى من بسیار خدمت کرده‌اید ولى در برابر همه خدمت نتوانستم بیش از این از شما تشکر کنم ولى امیدوارم شهادتم براى شما سند افتخارى در دنیا و پشتیبان و شفیعى در آخرت باشد. توفیق شما را از خداوند بزرگ خواهانم.

والسلام – خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار

محمدباقر خاتمى‌فر هیهات من الذله

 

 

 

 درباره شهید

 

نام و نام خانوادگی: محمدباقر خاتمی فر

نام پدر: غلامحسین

تاریخ تولد: ۱۳۴۰/۰۸/۱۵

تاریخ شهادت:۱۳۶۲/۰۲/۲۲

محل تولد:دزفول

محل شهادت: دزفول

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:57 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید شاپور خادم پاپی

 

وصیت مى‌کنم با قلم بر کاغذ وصیت مى‌کنم خون بر خاک آرى وصیت من با خون بر خاک نوشته شده است

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

من طلبنى وجدنى و من وجدنى عرفنى و من عرفنى احبنى و من احبنى عشقنى و من عشقنى عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته على دیته و من على دیته فانادیته.

کسى که مرا طلب کند مى‌یابد مرا و آنکس که یافت مرا مى‌شناسدم و آنکس که مرا شناخت دوستم دارد و آنکس که دوستم داشت به من عشق ورزد و آنکس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق مى‌ورزم مى‌کشم او را و آن کس را که من بکشم خونبهایش بر من واجب است و آنکس که خونبهایش بر من واجب است پس من خودم خونبهایش هستم.

 

سلام بر امام و با سلام بر روان پاک شهداء و با سلام به انسانهاى پاک وصیت مى‌کنم، وصیت مى‌کنم با قلم بر کاغذ وصیت مى‌کنم خون بر خاک آرى وصیت من با خون بر خاک نوشته شده است وصیت من این است که بسوى معبود خود پرواز کنم تا معبود خود را دریابم آرى معبود خود را دریابم زیرا که انالله و اناالیه راجعون همه از خداییم و به سوى او باز مى‌گردیم و ما در کام این دنیا امانتش هستیم که چون خدا آن را به پدر و مادر و جامعه مى‌سپارد و در موقع معین آنرا طلب مى‌کند از این روست که انسان باید بیشتر خود را از بدیها و گناهان پاک سازد تا با نیتى پاک بسوى یگانه معبود خود پرواز کند و در راه رسیدن به خداى خود از موانع زیادى بگذرد و گذشتن از این موانع انسان را پاک و آزاد و سربلند و سرافراز مى‌کند و با راهش خلقى را آزاد و آگاه مى‌سازد خدا انسان را در دو بعد لجنى و الهى خلق کرد انسان باید گذر کند از این منجلاب فساد و خود را بیرون بکشد و به سوى دنیاى الهى خود پرواز کند من از این دوستان و خویشان خود مى‌خواهم که امام را تنها نگذارند که این اسطوره مقاومت و این پیر خستگى ناپذیر امید امت و مستضعفان جهان مى‌باشد از خداوند مى‌خواهم که او را تا انقلاب مهدى نگهدارد. و اى پدر و مادر ارجمند و گرامیم که مرا با رنج و مشقت بزرگ کردى و من تا آخر عمر دوستدار و دعاگویى شما مى‌باشم این را بدانید که خداوند از میان انسانها گلچین مى‌کند پس به این وصیت من عمل کنید که در عزاى من شیون و زارى نکنید چون با شیون و گریه کارى از پیش نمى‌رود زیرا که عمل نیک است که انسان را به جاى مى‌رساند و همانطورکه امام مى‌گوید تمام فریادتان را بر سرآمریکا بکشید و خالص شوید تا به خدا نزدیک شوید و دیگر اینکه بجاى شیون و زارى به ائمه بنگرید که چگونه نداى شهادت را سر دادند و چگونه با کفار جنگیدند و چگونه کفار را به خوارى و ذلت کشیدند و چگونه مردم را آگاه کردند و بسوى معبود خود شتافتند انسان در این جهان مادى رهگذر است که مى‌آید و مى‌رود و چه بهتر که به خوبى به سوى معبود خود برود من به برادران و خواهران وصیت مى‌کنم که همیشه پشتیبان روحانیت بوده و با ظلم در حالى به ستیز برخیزید و اسلام و امید مستضعفان جهان را یاور باشید و آنها را تنها نگذارید و امیدوارم که مرا ببخشید. از گناهان من در گذرید و این را بدانید که من تا آخرین لحظه عمرم به خدا و امام زمان و دینم و اسلام و به رهبرم خمینى بت شکن و به مردم مى‌نگرم که چگونه با کفار مبارزه کنند و این را هم میگویم که لذتهاى این دنیاى مادى زود گذرند هیچوقت پایدار نمى‌مانند مگر آنکه هدف خدا باشند اى برادران مومن باشید که خداوند مومنان را دوست دارد و خدا همیشه با مومنان است و در هر جا که ظلم مشاهده کردید بر علیه آن بپا خیزید و امر به معروف و نهى از منکر کنید و مردم را آگاه سازید و همیشه سعى کنید که دوستانتان را از افراد مومن باشند زیرا که مومنان به خدا نزدیکترند و اى پدر گرامى چه زحمتها و مشقتهایى که براى من نکشیدى و چه رنجهاى که براى من و برادرانم بر خود تحمل نکردى و من با یارى از شرم تو را دعا مى‌گویم و از خدا مى‌خواهم تو را ارج اعطاء کند و از تو مى‌خواهم که مرا ببخشید و اى مادر مهربانم چه شبها که بر بالین من نشستى و چه کارها براى من و برادرانم نکردى که براستى پدر و مادر نعمت بزرگى هستند و مادر سعى کن که برادران و خواهرانم را مکتبى تربیت کنى من نمى‌دانم چگونه و با چه وسیله‌اى از تو قدردانى کنم نمى‌دانى که چقدر براى من سخت است وقتى به فکر دورى از شماها را مى‌کنم ولى وقتى که به خدا و راهى که در پیش دارم فکر مى‌کنم به خود مى‌گویم که باید تمام سختیها حتى سختى دورى از پدر و مادرم را زیر پا گذاشت و با سبکبالى به سوى معبود خود شتافت امیدوارم که مرا ببخشید و براى امام و دیگر رزمندگان و روحانیت مبارز و مستصعفین جهان دعا کنید مادر جان وقتى که به رنجهایى که براى تو فراهم کرده‌ام فکر مى‌کنم تنم مى‌لرزد و از تو طلب بخشش مى‌کنم و خداوند به شما صبر و ارج اعطاء کند و این پیام را به دوستانم دارم گرچه من خیلى خودم را کوچکتر از آن مى‌دانم پیامى دهم ولى از آنها مى‌خواهم براى خدا کار کنند و همیشه با کفار در حال ستیز باشند و یاد شهیدان را زنده نگه دارند و جملگى سرباز امام زمان باشید و در راه الله مبارزه با کفار کنید مى‌خواهم که کفار را همگى نابود کنید و اگر هم احتیاج باشد با خون خود اسلام را نگه دارید و این دو بیت را همیشه بیاد داشته باشید مى‌گوید:

خوشا آنان که در خون غلتیدند رفتند خوشا آنانکه در راس زمین درخشیدند و رفتند

همان کار که انبیاء و دیگر شهداى اسلام کرده‌اند و با خون خود درخت اسلام را آبیارى کرده‌اند در آخر از شما طلب بخشش مى‌کنم و همیشه خدا را گواه بر اعمال خود قرار دهید زیرا که خدا بر همه هستى و نیستى آگاه است خداحافظ، خداحافظ، خداحافظ

بعد از من سلاحم را بر زمین نگذارید.

اى یاران، اى مومنان

 

 

 

درباره شهید

 

نام و نام خانوادگی: شاپور خادم پاپی

نام پدر: سیدمیرزا

تاریخ تولد: ۱۳۴۲

تاریخ شهادت:۱۳۶۱

محل تولد:دزفول

محل شهادت: دزفول

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:57 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهيد كاظم خائف

 

 اي خميني عزيز بدان اگر لايق باشيم تا آخرين قطره خونمان از راه تو که همان اسلام است دفاع خواهيم کرد و نخواهيم گذاشت که مورد هجوم مخالفان اسلام قرار گيرد.

 

بسمه تعالي

 

به نام ايزد متعال و به نام خدايي که با فرمان جهاد تمام گناهان انسان‌هايي را که در جواب او لبيک مي‌گويند مي‌بخشد و آنها را به کمال مي‌رساند....

 اي خميني عزيز بدان اگر لايق باشيم تا آخرين قطره خونمان از راه تو که همان اسلام است دفاع خواهيم کرد و نخواهيم گذاشت که مورد هجوم مخالفان اسلام قرار گيرد.

 

اي ملت شهيدپرور ايران بايد افتخار کنيد که خداوند چنين هديه‌اي به شما داده و قدر آن را بدانيد تمامي شهدا مال شما هستند و اين انقلاب به شما تعلق دارد حال وظيفه شما بزرگ و سنگين شده و بايد با تمام نيرو و قدرتي که داريد از انقلاب پشتيباني کنيد زيرا امروز اسلام و انقلاب اسلامي مورد هجوم تمام مخالفين اعم از مخالفني داخلي و خارجي قرار گرفته...

بدانيد که تا زماني که ابرقدرتي و ظالمي در جهان وجود داشته باشد جنگ و جبهه هم خواهد بود....

به هوش باشيد که پيروزي شما را ذوق زده نکند و مغرور نشويد زيرا خدا نبردي ما را امتحان خواهد کرد. پروردگارا اگر من لايق شهادت هستم مرا شهيد گردان. کلامي با خانواده :‌ سلام پدرم، مي‌دانم شما آنقدر آگاه هستيد که اگر فرزند شما لايق شهادت باشد افتخار کنيد.... چون امروز اسلام مبارز و پشتيبان مي‌خواهد ....بايد مانند کوه مقاومت کنيد و مشتي محکم باشيد بردهان دشمنان اسلام ......

به همه بگوييد به جاي تسليت به شما تبريگ بگويند. پدرم اين را بدانيد که اسلام با خون امام حسين (ع) زنده است و هرچه جوانانش شهيد مي‌شوند چهره او برافروخته مي‌شود. مادرم اين حرف هميشه در ذهنتان باشد که ما امانت هايي هستيم که خداوند چند صباحي در دنيا به شما داده است.برادرانم مي‌دانم که شما از شهادت و مقامي که به خدا به شهيد مي‌دهد باخبريد.... سفارشم اين است که از امام و انقلاب پشتيباني کنيد و حفظ و حراست از خون شهدا بر شما بلکه بر همه مسلمين واجب است اميدوارم زماني شما مفتخر به اين شويد که فرزندي از شما در لشگر اسلام به فرماندهي امام زمان (عج) با دشمنان اسلام بجنگد.... خواهرم حضرت زينب (س) استمرار خط سرخ شهادت و الگوي عظيم زن در تاريخ بشريت بود. آن بانوي بزرگ وقتي احساس کرد گريه‌اش تضعيف اسلام است مانند کوه ايستاد و خطبه هاي آتشين خواند همگي بدانيد شهادت گوهري است که حضرت علي (ع) براي آن بي‌صبري مي‌کرد و شهادت لذتي دارد که حضرت علي‌اکبر(ع) از خدا مي‌خواست به او هزار جان بدهد تا همه را در راه او بدهد....

يک لحظه امام را تنها نگذاريد که خداي ناخواسته دچار سرنوشت مرم کوفه خواهيد شد. من با آگاهي کامل اين راه را انتخاب کردم شهادت آخرين مرحله تکامل است هر شهيد آن را با آگاهي تمام انتخاب کرده و هيچ ترسي ندارد و هيچ‌وقت از روي احساست خود را به خطر نمي‌اندازد.هرکس مي گويد که اينگونه شهيد شدن از روي احساسات خودش بيايد و از نزديک مشاهده کند که در اين جا احساسات از بين مي‌رود و جان آن را شوق پيروزي اسلام، رضاي خدا و آرزوي شهادت مي‌گيرد، همه شما را به خداوند بزرگ مي سپارم.به اميد پيروزي اسلام .

کاظم خائف

 

 

درباره شهید

 

سال ۱۳۳۷ خانواده خائف هم زمان با تابیدن آفتاب مهربانی در سرزمین کویری بیرجند، به تماشای روییدن جوانه ای، لحظه شماری می کرد. این مولود نورسته کاظم نام گرفت.راهی دبستان که شد خانواده اش در کنار تحصیل، او را به فراگیری قرآن رهنمون شدند.او از نوجوانی با سجده در نماز عشق بر سر سجاده توحید می نشست و همین سیر راهگشایی بود برایش تا به وادی سلامت برسد و او موفق به گرفتن دیپلم از هنرستان فنی شد.کاظم خائف هم زمان با پرورش فکر و روح در اندیشه تقویت جسم و تن خویش به ورزش های رزمی و شنا روی آورد و در این راه هم مربی شایسته ای شد.چندی نگذشت که به خدمت فراخوانده شد و دوره سربازی را در لشگر ۷۷ خراسان گذراند.اواخر سربازی اش هم زمان بود با بارقه های امید و وزش نسیم عدامت خواهی در دل دریایی ملت ایران.او نیز دل به فرمان امام (ره) به مقابله با دسیسه های رژیم منحوس پهلوی پرداخت.پس از پیروزی انقلاب با حضور در کمیته انقلاب اسلامی، در صحنه های گوناگون سیاسی، اجتماعی و مذهبی فعالیت داشت و همراه با یاوران نوظهور امام در گشت های شبانه و پایگاه های بسیج، ایثارگرانه خدمت می کرد.

 

از آن جا که سپاه را بهترین جایگاه برای حفظ آرمان های انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن می دانست، همدوش با آن پیشگامان، لباس مقدس سربازی امام زمان(عج) را بر تن کرد.

 

 

شهید کاظم خائف

تاريخ تولد :1337

نام پدر :محمدرضا

تاریخ شهادت : 10/ارديبهشت/1361

محل تولد :خراسان /بيرجند

طول مدت حیات :24

محل شهادت :منطقه كرخه

مزار شهید :گلزار شهداي بيرجند

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:57 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیّت نامۀ شهید محمّدحسن (رسول) خلیلی

 

مرغ باغ ملکوتم نیم از از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

 

بسم ا.. الرحمن الرحیم

 

وصیّت نامۀ شهید محمّدحسن (رسول) خلیلی

 

"سوره آل عمران آیه 195" «آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند جهاد کردند و کشته شدند،همانا بدی های آنان را می پوشانیم و آنان را به بهشت هایی که زیر درختان آن نهرهای آب جاری و روان است،داخل می کنیم واین پاداشی است از جانب خدا»

 

اینجانب محمدحسن خلیلی(ملقب به رسول خلیلی)فرزند رمضانعلی با آرامش کامل شهادت می دهم به وحدانیت و یکتایی خداوند و شهادت می دهم به دین اسلام و قرآن کریم و حضرت محمد(ص)پیغمبر اسلام و امامت باب الیقین و امام المتقین علی بن ابی طالب(ع)و یازده فرزند معصومش که یکی پس از دیگری جانشینان بر حق پیغمبر اکرم می باشند که دوازدهمین انها صاحب ما حضرت حجه بن الحسن العسگری روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا می باشد.(الهم عجل لولیک الفرج)

 

با نام و یاد خداوند رحمان و رحیم و مهربان که در حق بنده حقیر از هیچ چیزی کم نگذاشته و سلام و درود به محضر صاحب العصر و زمان(عج)و روح پاک امام راحل (ره)و رهبر عالم تشیع و اسلام قائدنا آیت ا.. سید علی خامنه ای مدظله العالی و روح پاک تمامی شهدای اسلام بخصوص سیدالشهداء ابا عبدا.. الحسین(ع) که جان ها همه فدای آن بزرگوار .

 

به موجب آیه شریفه«کل نفس ذائقه الموت»تمامی موجودات از چشیدن شربت مرگ ناگزیر بوده و حیات ابدی منحصر به ذات اقدس باری تعالی می باشد.

 

این دنیا با تمامی زیبایی ها و انسانهای خوب و نیکو آن محل گذر است نه وقوف و ماندن و تمامی ما باید برویم و راه این است زود یا دیر فرق نمی کند امّا چه بهتر که زیبا برویم .پدر و مادر عزیزم که سلام و درود خداوند بر شما از شما کمال قدردانی را دارم که مرا با محبت اهل بیت و راه ایشان و در کمال و صبر وعاشقانه بزرگ کردید و همیشه کمک حال من بوده اید؛از شما عذرخواهی می کنم و سرافکنده که فرزندی خوب برای شما نبوده ام و درحق شما آنچنان که باید خوبی نکرده ام از شما می خواهم که مرا حلال کنید،و در حق این فرزند حقیرتان دعا کرده و از خداوند بخواهید که اورا ببخشد و این قربانی را در راه خود بپذیرد. می دانم که شما ناراحت نیستید زیرا هیچ راهی بهتر از این راه نیست و این را شما به من آموخته اید و این همیشه آرزوی دیرینه من بوده که خدا عاقبت مرا با شهادت در راهش ختم بخیر گرداند.

 

خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم،غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب(س) باید باشد،اشک و آه و ناله اگر هست برای ارباب مان اباعبدا..الحسین(ع) باید باشد،و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم خیلی دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است.امّا چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این بزرگواران و اساس وجودی ها شویم،پس غمگین مباشید.

 

برادر عزیز مرا حلال کن و ببخش ، می دانم می دانم که در حق توهم کوتاهی کردم،برایم دعا کن و مرا نیز حلال کن،خدا را سرلوحه کارهای خود قرار بده.از خداوند می خواهم همیشه کمک حال تو برادر عزیزم باشد.دعا برایم یادت نره ....

 

از فامیل، آشنایان و همسایگان نیز می خواهم که مرا حلال کنند و ببخشند وبرایم دعا کنند.

 

رفقا،دوستان ،همکاران و همنشینان عزیزم که شاید بیشترین اوقات زندگیم را در کنار شما بوده ام. خداوند را شاکرم که در رفاقت هم به من لطف عطا کرده که دوستان و هم نشینانی به خوبی شما عطا فرموده تا تکمیل کننده و یاری دهنده من باشند.

 

شما همگی می دانید من راه خود را انتخاب کردم و این راه را دوست داشته و دارم و خیلی از شما هم کمک کننده من بودید از تمامی شما عذر می خواهم که رفاقت را در حق شما تمام نکرده و ملتمسانه خواهانم که مرا عفو کنید و حلالم کنید،مرا ببخشید،برایم بسیار دعا کنید و در روضه های ارباب و مجالس عزای اهل بیت(س)مرا فراموش نکنید.من خود را در حد و اندازه ای نمی بینم که برای کسی نصیحت و پندی داشته باشم و اگر ما دنبال پند و نصیحت باشیم چه بسیار است.فقط چشم بینا و گوش شنوا می خواهد.

 

خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست / به امید سر کویش پر و بالی بزنم

 

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم / آن که آورد مرا باز برد تا وطنم

 

مرغ باغ ملکوتم نیم از از عالم خاک / چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

 

در طول مدت کفن و دفن خواندن قرآن،زیارت عاشورا ومصیبت اهل بیت(س) و سینه زنی و صلوات و صدقه فراموش نشود،نماز لیله الدفن و شهادت 40مؤمن فراموش نشود در ضمن تربت اباعبدا..الحسین،عقیق و کفن متبرک شده به حرم اباعبدا..الحسین فراموش نشود پناه می برم به خدا و پناه می برم به خدا و از او می خواهم برمن سخت نگیرد،برایم بسیار دعا کنید،بسیار...

 

 و من ا..التوفیق

محمّد حسن(رسول)خلیلی04/06/1392

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:58 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 وصیتنامه روحانی شهید یوسف خانی

 

1-سعی کنید همیشه هدف و نیتتان برای خدا باشد و در سختی‌های زندگی صبور و شکیبا باشید که این دنیا مکان گذر است

 

بسمه تعالی

 

پدرگرامی مطالبی چند برایتان متذکر می‌شوم که لازم است:

 

1-سعی کنید همیشه هدف و نیتتان برای خدا باشد و در سختی‌های زندگی صبور و شکیبا باشید که این دنیا مکان گذر است فقط سعی کنید برای خودتان توشه‌ای جمع کنید که آن دنیا دست خالی نباشید که حساب بسیار سخت است.

 

2-پدر جان همیشه از رهبرعزیزمان تبعیت کنید و فرمانبردار ایشان باشید و مطمئن باشید کسی مثل ایشان نیامده و نخواهد آمد غیر از ائمه و پیامبران صلوات‌الله علیهم اجمعین.

 

3-از انقلاب اسلامی حمایت کنید و قدر آن را بدانید. به خدا چیزهایی در این انقلاب ما دیدیم و فهمیدیم که فکر نمی‌کنم این چیزها را به این آسانی‌ها شما دیده باشید. مطیع خدمتگزاران به این انقلاب باشید و به آنها بد نگویید.

 

4-در مرگ و شهادت من تا آنجا که می‌توانید آه و زاری و گریه نکنید چون دشمنان اسلام شاد می‌شوند و بجای گریه یک مقدار به فکر بیایید. اینها همه زنگ خطر است، امروز من و فردا دیگری، پس فردا حتما شما خواهید رفت. در این کسی شک ندارد پس به فکر دنیای آینده خودتان باشید. نمازهایتان را درست بخوانید، رکوع و سجودهایش را خوب انجام دهید، از گناهان دوری کنید،غیبت نکنید و هر کاری که می‌کنید خدا را در نظر بگیرید، همه کارهای دنیوی و اخروی دست اوست و هرچه او بخواهد همان خواهد شد و گریه شما به حال من فایده‌ای ندارد پس باید هر کس به حال خودش گریه کند که چی دارد در آن دنیا با دست پر است یا نه عملی ندارد چهار تا نماز ناقص،حمد و سوره غلط، چهار تا نماز باطل یا اعمال ناقص دیگر با انبوه زیاد گناه.

 

5-از شما پدر و از مادر و از برادرانم می‌خواهم که مرا ببخشید و از دوستان و فامیل‌ها یک به یک این را بخواهید که اگر بدی از ما دیدند ببخشند چون که حساب سخت است، آقا حق الناس سخت است به خدا سخت‌تر از آن چیزی که ما فکر می‌کنیم.عقایدتان را درست کنید چون خدا یکی است و عادل است. پیامبران،ائمه،معاد،به همه اینها یقین صد در صد داشته باشید، به فروع دین: نماز،روزه،خمس،حج،جهاد،امر به معروف و غیره اعتقاد داشته باشید و عمل کنید.

 

برادرانم را وا دارید نماز بخوانند، به طرف خدا بروند، قرآن،این کتاب عظیم را فراموش نکنید و همیشه بخوانید و بقیه اعمال را به طرز صحیح انجام دهید. به خدا پدر جان، این دنیا مکان امتحان است مثل آنکه یک سال به شما مهلت داده‌اند درس بخوانی از وقتت استفاده کنی و آنچه خدا خواسته انجام دهی. اگر این یک سال را خوب خواندی آخرش پرونده قبولی داری و اگر تنبلی کردی، اگر خواهش‌های نفسانی جلو آمد،اگر در موقع نماز شیطان سوار شد و نماز را ناقص خواندی، اگر اعتنا به قرآن نکردی، با خدا رابطه نداشتی،مشغول غیبت و دروغ و تهمت و زدن بر سر بچه شدی،اگر شیطان افسار به گردن انداخت، اگر غلام حلقه به گوش شیطان شدی به خدا اگر توی سرازیری افتادی، به خدا به خودش قسم مشکل است.برگشت مشکل است.از حالا برگرد دیگر توی مجالس غیبت و گناه ننشین،با بی‌نمازها سرو کار نداشته باش، نمازت را کامل بخوان،سعی کن متکی به خدا باشی. به حق خود قانع باش و هر آن مقدار که خدا صلاح بداند همان است و بس.

 

به خدا این عالم تمام شدنی است، بخدا همه ما فانی می‌شویم همان ساعتی که خداوند مقرر فرمود به خدا نه یک ثانیه دیر می‌شود نه زود، فقط کاری باید بکنی که آن لحظه آماده باشی و نمی‌دانی آن لحظه کی است؛ پس همیشه آماده باش. همیشه به یاد خدا باش. مرگ را همیشه جلوی چشم خودت ببین. از مرگ نترس. مومن آن است که عاشق دیدار با خداست و دوست دارد هر چه زودتر از این جهان از این قفس پرواز کند و به معبودش برسد و روح را از زندان جسم نجات دهد. کسی از مرگ و پیوستن به خدا می‌ترسد که عملی نداشته باشد. پس سعی کنید عملهای‌تان را زیاد کنید و خالص واجبات را انجام دهید و در واجبات کوتاهی نکنید.

 

نماز اول وقت بخوانید، از محرمات الهی، از گناهان، از آزار دیگران و از همه پلیدی‌ها بدور باشید آنوقت است که منتظر مرگ است انسان، که کی به خدایش می‌رسد کی به قرب الهی می‌رسد کی به بهشت جاودان با آن توصیف‌های عجیب می‌رسد. به خدا برای مومن جز نزدیک شدن به خدا چیز دیگری مزه ندارد چیز دیگری را نمی‌خواهد فقط دوست دارد که خداوند از او راضی باشد و رضایت خداوند به این است که هرچه امر کرده انجام دهی و آن چه را که نهی کرده ترک کنی به خاطر همین است که حضرت علی (ع) موقعی که ضربت می‌خورد، نمی‌گوید زینبم، نمی‌گوید حسینم،نمی‌گوید حسنم، نمی‌گوید ام کلثوم،نمی‌گوید حکومت، چیزی دیگر نمی‌گوید، فقط می‌گوید «فزت برب الکعبه»، به خدای کعبه قسم رستگار شدم. به خدای خود رسیدم.

 

در مورد کتاب‌های من:

 

سعی کنید یکی از بچه‌ها لااقل طلبه بشود و از این کتابها استفاده کند و اگر این کتاب‌ها ماند، اگر خودت خواندی بخوان و الا حق اینکه پخش کنی،نداری و اگر نخواستی وقف کتابخانه فیضیه کنید.

 

والسلام

 

یوسف خانی – روز یکشنبه 1365/7/6

 

 

 

 

درباره شهید

 

شهید یوسف خانی

نام پدر : یعقوب

تاریخ تولد :1348

تحصیلات : مقدمات

مسئولیت نظامی : رزمی تبلیغی

آخرین عملیات : کربلای4

تاریخ شهادت : 1365/10/04

عامل شهادت : اصابت ترکش

محل شهادت : شلمچه (بوارین)

مزار شهید : علی ابن جعفر(ع) قم

 

روحاني شهيد يوسف خاني فرزند يعقوب، در دهم خرداد سال 1348 در ميان خانواده‌اي مذهبي و متدين در اراک متولد شد.

 

وي دوران تحصيلات خود را تا پايان مقطع سوم متوسطه با موفقيت سپري کرد و به خاطر تعلقات مذهبي همراه خانواده اش به شهر قم مهاجرت نمود.

زنده ياد يوسف خاني به دليل علاقه وافرش به فراگيري علوم ديني وارد حوزه علميه قم شد و نسبت به کسب معارف، ادبيات صرف و نحو و منطق همت گماشت.

وي پس از شروع جنگ تحميلي براي حفظ دستاوردهاي نظام اسلامي و نشر فرهنگ اسلامي ناب محمدي(ص) راهي جبهه‌هاي حق عليه باطل شد. سرانجام در آخرين حضور حماسه ساز خويش، در چهاردهم دي ماه سال 1365 در منطقه عملياتي کربلاي(4) ـ جزيره بوارين ـ به نور ابدي سرچشمه لايزال هستي پيوست و پيکر مطهرش در گلزار شهداي قم در امام زاده علي ابن جعفر آرام گرفت.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:58 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه طلبه شهید سلمان خدادادی تیرکلائی

 

برادران‌ و خواهران‌! ننگ‌ است‌ در موقعی‌ که‌ کل‌ کفر در مقابل‌ کل‌ اسلام‌ ایستاده‌، ]کسی[ خم‌ به‌ ابرو نیاورد و در بستر بمیرد و دل‌ به‌ مال‌ و منال‌ و زن‌ و فرزند ببندد، در موقعی‌ که‌ اسلام‌ تنها است‌ و یار و مدد کار می‌خواهد دیگر نشستن‌ بلکه‌ زنده‌ بودن‌ معنا‌ ندارد. این‌ شهید است‌ که‌ یار و مدد کار اوست.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«ان‌ الله‌ یحب‌ الذین‌ یقاتلون‌ فی‌ سبیله‌ صفا کانهم‌ بنیان‌ مرصوص‌.»(صف/۴)

 

 «اشهد ان‌ لااله‌الاالله‌، و اشهد أن‌ محمداً رسول‌ الله‌ واشهد أن‌ علیاً ولی‌ الله‌»

 

بنده‌ حقیر سلمان‌ خدادادی‌، فرزند نورالله‌ خدادادی‌ دارای‌ شماره‌ شناسنامه‌ ۷۶۶ متولد۱۳۴۵ ساکن‌ تیرکلا شهادت می‌دهم‌ که‌ خدای‌ ما، معبود ما، معشوق ما، محبوب‌ ما و مأنوس‌ ما، یکتای‌ بی‌همتا است‌ و حضرت‌ محمد(صلی الله علیه و آله) فرستاده‌ اوست‌ و حضرت‌ علی‌(علیه السلام‌) با ۱۱ فرزندش‌ امامان‌ معصوم‌ ما می‌باشند و شهادت‌ می‌دهم‌ به‌ قیامت‌ و روز رستاخیز و بهشت‌ و جهنم‌ و هر آنچه‌ که‌ به‌ رسول‌ خدا(صلی الله علیه و آله‌) نازل‌ شده‌ است‌.

 

شما خانواده‌های‌ شهدا چشم‌ و چراغ‌ این‌ ملتید (امام‌ خمینی‌). شهدا شمع‌ محفل‌ بشریتند (استاد مطهری‌). شهید یعنی‌ شاهد، یعنی‌ گواه‌. آری‌، شهید همچون ‌شمعی‌ است‌ که‌ می‌سوزد و از سوختن‌ خود جامعه‌ای‌ و اجتماعی‌ را روشن‌ می‌سازد، بلکه‌ بالاتر از شمع‌، چرا که‌ شمع ‌بعد از سوختن‌ از بین‌ می‌رود ولی‌ شهید هر چه‌ بسوزد زنده‌تر می‌شود و هرگز خاموش‌ نمی‌شود، چون‌ خون‌ اوجامعه‌ای‌ را به‌ هیجان‌ می‌آورد. . . شهید بعد از کشته‌ شدن‌ به‌ سوی‌ معبود خود در پرواز است‌ و می‌رود تا به‌ آرزوی‌ خود دست‌ یابد، شهید وقتی‌ که‌ عاشق‌ معشوق خود شد، سر از پا نمی‌شناسد و همیشه‌ زنده‌ است‌، چنانکه‌ خداوند در کتاب‌ مقدسش‌ فرمود: «و لا تحسبن‌ الذین‌ قتلوا فی‌ سبیل‌ الله‌ امواتا بل‌احیاء عند ربهم‌ یرزقون‌»(آل عمران/۱۶۹)

 

برادران‌ و خواهران‌! ننگ‌ است‌ در موقعی‌ که‌ کل‌ کفر در مقابل‌ کل‌ اسلام‌ ایستاده‌، ]کسی[ خم‌ به‌ ابرو نیاورد و در بستر بمیرد و دل‌ به‌ مال‌ و منال‌ و زن‌ و فرزند ببندد، در موقعی‌ که‌ اسلام‌ تنها است‌ و یار و مدد کار می‌خواهد دیگر نشستن‌ بلکه‌ زنده‌ بودن‌ معنا‌ ندارد. این‌ شهید است‌ که‌ یار و مدد کار اوست. این‌ شهید است‌ که‌ با نثارخون‌ خود درخت‌ اسلام‌ را آبیاری‌ می‌نماید؛ اسلامی‌ که‌ استعمار و ابرقدرت‌ها و کافرین‌ و مشرکین‌ برای‌ از بین‌ بردن‌ دست‌ به‌ هر جنایتی‌ -که‌ برای‌ انسان‌ قابل‌ تحمل‌ نیست‌- می‌زنند. ولی‌ کور خواندند، تا زمانی‌ که‌ یک‌ نفر مسلمان‌ در کره‌ زمین‌ وجود دارد، اسلام‌ زنده‌ است‌. بنابر قول‌ معصوم‌: «شرع‌ُ محمد مستمرٌ الی‌ یوم‌ القیامة‌» اسلام‌ دین‌ جامعی‌ است‌ که ‌حتی‌ یهودیان‌ گرایش‌ به‌ این‌ دین‌ مبین‌ دارند، ولی‌ این‌ روبه‌ صفتان‌ همیشه‌ در صدد تضعیف‌ اسلام‌ هستند، بیایید با هم ‌دست‌ به‌ دست‌ یکدیگر با تمام‌ اقشار و تمام‌ مسلمان‌های‌ روی‌ زمین‌ بدهیم‌ و کفر را از بین‌ ببریم‌، به‌ امید آن‌ روز.

 

 اما شما ای‌ پدر و مادر عزیزم‌! عزیز قلبم‌! سلام‌ علیکم‌. سلامی‌ به‌ بلندای‌ آسمان‌، سلامی‌ که‌ زبان‌ قاصر از بیان‌ او و قلم‌ها را توان‌ نوشتن‌ او نیست‌. سلامی‌ غم‌ انگیز از اینکه‌ فرزند شایسته‌ای‌ برای‌ پدر و مادر خوبی‌ همچون‌ شما نبودم‌. شمایی‌ که‌ روزها و شب‌ها زحمت‌ خستگی‌ و بی‌‌خوابی‌ کشیدید تا این‌ فرزند را به‌ جایی‌ برسانید، ولی‌ آنچه‌ وظیفه‌ یک‌ فرزند در قبال‌ پدر و مادر می‌باشد را نتوانستم‌ انجام‌ بدهم‌ و آن‌ روزی‌ که‌ به‌ این‌ دنیای‌ بی‌حاصل‌ پای گذاشتم‌، باعث‌ زحمات‌ شما می‌شدم‌. امید آن‌ دارم‌ که‌ اگر خداوند متعال‌ اینجانب‌ را جزء شهدا قرار دهند شما را شفاعت‌ نمایم‌، انشاالله‌. امیدوارم‌ بعد از شهادتم‌ گریه‌ و زاری‌ ننمایید تا مرا آزرده‌ و دشمنان‌ اسلام‌ را خوشحال‌ بکنید. مبادا کاری‌ بکنید که‌ هر کس‌ یک‌ حرفی‌ بزند و بگوید بیچاره‌ ناکام‌، بلکه‌ بیچاره‌ من‌ نیستم‌، آن‌ اشخاصی‌ هستند که‌ در مقابل‌ این‌ همه‌ گلهایی‌ که‌ پر پر می‌شوند خم‌ به‌ ابرو نمی‌آورند. ناکام‌ نیستم‌، بلکه‌ کام‌ خودم‌ را گرفتم‌ و رفتم‌. مادر عزیزم‌! می‌دانستم‌ که‌ آرزو داشتی‌ مرا داماد کنی‌ و عروسم‌ را در دستم‌ تماشا کنی‌ و خوشحال‌ شوی‌، ولی‌ من‌ با عروسی‌ بالاتر از این‌ ازدواج‌ نمودم‌ و آن‌ هم‌ شهادت‌. بیا مادر که‌ شادان‌ می‌روم‌ حجله‌ بجای‌ رخت‌ دامادی‌ لباس‌ خون‌ به‌ تن‌ دارم‌ پدر و مادرم‌! دوست‌ داشتید عصای‌ دست‌ شما شوم‌، ولی‌ فرمان‌ امام‌ -که‌ همان‌ فرمان‌ خدا است‌- مرا بر آن‌ داشت‌ که‌ به ‌جبهه‌ روم‌. دیگر صبرم سر آمده‌ بود، دیگر نتوانستم‌ طاقت‌ بیاورم‌.

 

پدر و مادرم‌! اگر شهید شدم‌ سعی‌ کنید خودتان‌ را درپیش‌ مردم‌ معرفی‌ نکنید که‌ من‌ پدر یا مادر شهیدم‌ و هیچ‌ منتی‌ بر سر مردم‌ نگذارید که‌ من‌ شهیددادم‌.برادرم‌ ابوذر! امیدوارم‌ درپناه‌ حق‌ درکارهای‌ روزمره‌ خودموفق‌ ومؤید]باشید[وامیدوارم‌ ازته‌ قلب‌ حلالم‌ کنید. برادرم‌ ابوذر!تمام ‌چشم‌ امیدم‌ به‌ شماست‌ واگرمی‌خواهی‌ روح‌ مراشادکنی‌،درست‌ رابخوان‌ وقلم‌ افتاده‌ مرابرداروراه‌ مرا ادامه‌ بده‌ودرجوارعلم‌،تقواراسرلوحه‌زندگی‌خودقراربده‌ که‌ همچون‌ دوبال‌ کبوترهستند که‌ اگریک‌ بال‌ اوازبین‌ رود قابل ‌پرواز نیست‌.شماای‌ خواهرانم‌!درهرلحظه‌ به‌ یادخدا باشید وحجاب‌ اسلامی‌ رارعایت‌ نمایید ودرس‌های‌ خود را بخوانید و برایم‌گریه‌ وزاری‌ نکنیدکه‌ موجب‌ سروردشمنان‌ اسلام‌ خواهد شد.

خواهران‌!برای‌ آخرین‌ بارازشماعذرمی‌خواهم‌،اگرازاوان‌کودکی‌تابه‌حال‌رنج‌ومشقتی‌برشمامتحمل‌نمودم‌مراببخشیداما سفارشی‌ چند به‌ شما امت‌ حزب‌الله‌. اگرچه‌ من‌کوچکتراز آنم‌ که‌ بتوانم‌سفارشی‌ برای کسی‌ بکنم‌آن‌ هم‌امتی‌که‌ ازجان‌ ومال‌وفرزندان‌ وعزیزان‌ خودچشم‌ پوشیده‌اندودرراه‌خداانفاق نمودند،به‌ عبارتی‌ دیگر امتی‌ که‌ الهی‌ شدند، بلکه‌ به‌ عنوان‌ تذکر و یادآوری‌ و بحکم‌ آیه‌ «و ذکِّرفان‌الذکری‌تنفع‌ المؤمنین‌»(ذاریات/۵۵) همیشه‌ گوش‌ به‌ فرمان‌ امام‌ باشید .در کارهایتان‌ مشورت‌ کنید ، درقلب‌ یکدیگر جای‌کنید و به‌ یکدیگر مهروعاطفه‌ به‌کار ببرید.

همیشه‌به‌یادخداباشیدکه‌درکارهایتان‌ریانباشدوازهمینجاپیام‌مرامی‌شنویدکه‌مرا عفوکنید و مرا مورد بخشش‌ قرار دهید.اگر پشت‌سرتان‌تهمت‌و غیبت‌ زدم‌حلالم‌کنید.برای‌من‌]دعاکنید[که¬خداوند مرا جزءشهدا ونمازگزاران‌درگاه‌ خودقراردهد.در دعاهای‌کمیل‌وتوسل‌ومجالس‌عزاداری‌شرکت‌کنیدکه‌اینهااین‌ انقلاب‌ رابه‌ پای‌ خودمحکم‌ واستوارنگه‌ داشته‌ است‌.همیشه‌ درصحنه‌حضورداشته‌باشیدودرنمازجمعه‌هاشرکت-کنید.همیشه‌به‌یادخداباشید.درضمن‌ مرادرروستای‌«تیرکلا»ودرجوارقبر شهیدحبیب‌ الله‌ پرندک‌ دفن‌ نمایید تا این‌که‌ در شب‌ اول‌ میهمان‌ حبیب‌ باشم‌ و از فشار قبر در امان‌ باشم‌.

و السلام‌

 

خدایا خدایا تا انقلاب‌ مهدی‌ خمینی‌ را نگهدار

 

 

 

درباره شهید

 نام:

 

سلمان خدادادی تیرکلائی

نام پدر:نورالله‌

شماره شناسنامه:766

محل تولد:تیرکلا(مازندران-ساری)

تاریخ تولد:1345/8/1

 

تاریخ شهادت:1365/4/12

محل شهادت:مهران

 

 

 

در اولين روز از آبان ماه سال 1345 در روستاي«تيركلا» از توابع شهرستان شهيد پرور ساري در خانواده‌اي مذهبي، با اصالت و كشاورز به دنیا آمد. پس از گذراندن سالهاي كودكي، تحصيلات خود را در زادگاهش آغاز نمود و تا پايان مقطع راهنمايي با موفقيت ادامه داد. در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي، از جمله كساني بود كه در مقابل گروهاي الحادي و ضد انقلاب به مبارزه پرداخت به طوري كه چندين بار مورد آزار و اذيت و آنها قرار گرفت او با قلب پاك و روح بلندي كه داشت، حقيقت اين دنياي فاني را خوب شناخت و از همان ابتداي نوجواني، سعي مي‌كرد تا خود را به مظاهر فريبنده اين دنيا آلوده نكند؛ كم كم با چنين بينشي كه داشت، لياقت سربازي حضرب بقيه الله (ارواحناه فداه) را پيدا كرد. آري، يوسف فاطمه (سلام الله عليها) كمند صيد انداخت و سلمان در دام عشق آن حضرت گرفتار شد و قدم به اردوگاه سربازان حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) نهاد.

 

دروس حوزوي را سال 1361 در مدرسة علميه امام صادق (عليه السلام) كوتناي قائمشهر آغاز نمود پس از مدتي با لبيك به فرمان حضرت امام(رحمه الله عليه) مبني بر آمادگي نيروهاي بسيج در مقابل شرارتهاي ضد انقلاب، به منطقه كردستان شتافت و به عنوان نيروي رزمي-تبليغي در مريوان به جهاد با معاندان انقلاب اسلامي پرداخت. پس از پايان مأموريت به شهر مقدس قم رفت و تا پايان مقدمات علوم اسلامي در حوزة علميه اين شهر به كسب معارف الهي پرداخت. سر انجام با نواخته شدن شيپور جنگ، علم و عمل را در صحنة كار و زار در هم آميخت و آن هنگام كه نداي ملكوتي«الرحيل» شوق ديدار بر دلهاي بي‌قرار انداخت و جبهه اين ديار عشق بازي با معشوق؛ آغوش خود را به سوي دلدادگان وصال باز كرد، او نيز قدم در وادي عشق گذاشت. سرانجام اين سرباز فداكار و عاشق امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) در 12/4/1365 در منطقه عملياتي مهران (مرحله سوم عمليات كربلاي 1) در سالروز شهادت امام جعفر صادق (عليه السلام) در حالي كه با سلاح آر پي جي قلب دشمن را نشانه گرفته بود، نماز عشق را با سلام شهادت به پايان رساند و با لب تشنه همچون مولايش سيد الشهدا (عليه السلام) به عاشوراييان پيوست.

 

روح پاكش ميهمان امير قافلة عشق باد

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:58 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت نامه شهید غلامحسین خزاعی

 

در ضمن وصیت می کنم که زنجیرهایی را که خریده ام بدست و پایم ببندید و در قبر قرار دهید.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

((کل نفس ذائقه الموت ثم الینا تر جعون))

وصیت نامه بنده حقیر،عبد ذلیل،مسکین و مستکین غلامحسین خزاعی راوری فرزند محمد ش ش 53 مقیم کرمان:

خداوندا !بر زبانم وبر فکرم قدرتی فرما که بتوانم به یگانگی تو شهادت بدهم،وصیت نامه ام را درزمانی می نویسم که حقیری گناهکار و عاصی،و با فکر وبدون زور می نویسم،به یقین و حق شهادت میدهم به کرامت کریم بنده پرور،سیدوسرور،منم نعمت،صاحب قدرت،رحمان دنیا ورحیم آخرت،انیس ذاکرین،جلیس شاکرین،مصور،مبدع بخشاینده،مشعوق عاشقان،محبوب محبان،نورهستی،چراغ راه گمراهان و گواهی می دهم که پیش از پیامبر آخر الزمان پیامبرانی از طرف پروردگار مبعوث شده اند ومن بر رسالت آنها گواهی می دهم وشهادت می دهم که اول آنها حضرت آدم و آخرآنها حضرت محمد(ص) بوده است،شهادت میدهم که محمد(ص) بنده او وفرستاده اوست،از جانب پروردگار براستی ودرستی به رسالت حق برخاست،گواهی میدهم که بعد از رسول اکرم(ص) دوازده نور هدایت ورهنما برای هدایت بشر آفریده شده اند که اول آنها امام علی (ع) و آخر آنها حضرت قائم (عج) که در حال غیبت بسر می برند وما در دوران آن حضرت زندگی می کنیم. و گواهی می دهم به اینکه بهشت ودوزخ حق است و روز رستا خیز روز استوای میزان عدل الهی حتما می آیدو خفتگان در خاک سر از گور می دارند و در محضر عدل خدا جبهه بر خاک می سایندو خدای دربینشان داوری وقضاوت خواهد کرد، وگواهی می دهم که انقلا ب اسلامی تنها حکومتی است که در جهان و در موقعیت کنونی بر مبنای اسلام پایه گذاری شده است وامام امت ،خمینی عزیز اسطوره مقاومت وبهترین امام ورهبر جهان است.

من آمدم تا اقوام ودوستانم اصلاح شوند وزنجیرهای اسارت وفساد را از دستها وپاها بر کنم ،برآتش دل درماندگان آبی بیفشانم ،گرد یتیمی از چهره یتیمان پاک کنم ،اشک غم محنت را از دیدگان بزدایم.از پدر ومادر وبرادران و خواهرانم خواهشی دارم که در مسیر خدا،یعنی اسلام واخلاق وآداب اسلامی یک لحظه دور نشوید ،هیچگاه دست حمایت از این رهبر بزرگ این انسان مافوق که یاری«الله» پوزه تمام جباران عالم را به خاک کشیده است بر ندارید

 

پدر ومادرم، اگر من از پیش شما رفتم شما هم الگویی خوب برای پدران ومادران دیگر باشید،مثل شیر ومثل یک حزب الهی واقعی در تشییع جنازه من شرکت کنیدوضعفی از خودتان نشان ندهید وبا این عملتان مشت محکمی بر دهان منافقان وکافران بکوبید.شما ای پدرجان،سرت را در جامعه بالا بگیر وسینه ات را سپر کن وچهره ات را باز کن وشاد باش وبا زبانت بگو امانتی داشته ای از طرف خدا واینک آن امانت در راه خداست.

 

مادروپدرم،کوه باشید وچون کوه استقامت کنید ،لحظه ای از نام ویاد خدا غافل نباشید.

وتو ای خواهرم ،زینب وار باناملایمات دست وپنجه نرم کنید.وسایلی که دارم در هر راهی که خود بهتر دانستید خرج کنید.برایم یک ماه روزه بگیرید، نمی دانم نمازهایم مورد قبول پروردگار واقع شده اند یا خیر،برایم تا می توانید نماز بخوانید.دیگر صحبتی ندارم به امید روزی که نامه عملمان رابه دست راستمان بدهند.

در ضمن وصیت می کنم که زنجیرهایی را که خریده ام بدست وپایم ببندید ودر قبر قرار دهید.

والسلام(یکشنبه 6/11/1364)

 

 

 

«بسمه تعالی»

 

((یَأَ یُّهَا الَّذِینِ ءَامَنُوا استَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَادَعَا کُم لِمَا یُحیِیکُم وَ اعلَمُم ا أَنَّ اللّه یَحُولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیهِ تُحشَرُونَ))

«سوره انفال23الی24»

 

تقدیم به هر قطره اشکی در سحر گاهی پی طپش در شهادت فرزندی از اسلام بر سینه سجاده منتظران حقیقت می چکد،تقدیم به هر قطره خونی که صبحگاه پر طپش پیروزی حق برای اعتلای اسلام بر خاک سیاه سنگر می چکد.

ای دوست،دنیامخلوطی از شهدها وعذابهاست اگر دوست بداری باخته ای واگر دشمن بداری به خویش تاخته ای ،اگر سازگار باشی دمساز نباشد واگر رها کنی همدمت گردد،اگر به او بیندیشی خردت کند واگر در اندیشه اش نباشی تباهت سازد ،نه به سروری دلگرم است ونه به خنده ای آرام گیرد،اگر بخندی به خنده ات گیرد واگر بگریی به مسخره ات.

آری،امید دنیا منشاء همه ناامیدی هاست، اگر به امیدش خو گیری رهایت نکند واز خود بازت دارد وبخود پردازد ، خوشی دنیا همچون قطره ای است که با یکبار نوشیدن تمام می شود واگر برزمین افتد هرگز بدست نخواهد آمد.

بیچاره آنان که در این دار فانی نی خود را اسیر قطره های آنی کنند ومفتون نغمه ها وشادیهای دنیا، و خوش بر آنکس که در این چند روزه دنیا خود رابیابد و بزرگترین سرمایه خود «عمر»را به تباهی نکشاند.

اینک که جنگ تحمیلی ایران و عراق چند سالی زندگی خود راپشت سر می نهد ،پاره ای از عمر ما در دورانی واقع شده که راه از خود رستن و به معبود پیوستن ودر راه خود نشستن کاملا مجزا شده است،گیتی بازاری است که خریدار((الله)) فروشنده ((عبد)) واراسته و کالا یک روح(همه هستی)که اگر نشتابیم باخته ایم.چند سالی است که شاهد فاجعه امیز ترین فجایع به سرکردگی امریکای جنایت کار و به بازی گری عراق جیره خواربر ملت مسلمان ایرانیم. چه غنچه هائی که در اول شگفتی خویش پرپر شدند وجاودانه شگفتند و چه گلهای نوشگفته ای که راه همیشه شگفتن را فرا دادند ورفتند.و کنون ماکه خود را پاسداراین همه ایثار می دانیم اگر همچون انان پاسخ گوی ندای سالار شهیدان ، گل همیشه جاودان،فرزند قران و عصاره حقیقت ، حسین(ع) نباشیم در خسر و زیانیم.

خاک سیاه مجنون که با خون سرخ مجنون های این مکتب گلگون شده چشم براه عشاقی است که کاروان درحرکت اباعبدالله را تا کوی یار، تا کربلای خونین یاری کند، و اسرار در انتظار شیر مردانی که سینه های قفص را بشکنند و ازادشان کنند و کربلادر انتظار شیعیان حسین(ع)

 6/11/1364

 

 

 

درباره شهید

غلامحسین در تاریخ 20 اردیبهشت ماه سال 1345 در شهرستان راور و در خانواده‌ای که با عشق امام حسین علیه‌السّلام و سردار دلاور کربلا، حضرت ابوالفضل‌العباس علیه‌السّلام خو گرفته بود، متولّد شد.

در همان کودکی با اهل بیت علیهم‌السّلام، محرّم، عزاداری، مسجد و تکیه آشنا شد.

او که به تبع خانواده‌اش مقیم کرمان شده بود، در مهرماه سال 1351 تحصیلات ابتدایی را در دبستان سعید کرمان آغاز کرد و پس از اتمام دوره‌ی ابتدایی، به مدرسه‌ی راهنمایی گیو رفت. اعتراض وی به حضور معلّم زرتشتی در کلاس دینی، نشان از روحِ بزرگ و نگاهِ ژرف او به تعلیم و تربیت و دین و مذهب داشت. سال‌های تحصیلِ او در دوره‌ی راهنمایی با آغاز مبارزات مردم کرمان علیه رژیم خود کامه‌ی پهلوی مقارن شد. وی که تا آن‌زمان با رشد فکری و معنوی، مفهوم ظلم و ظلمت و استکبار و عدل و آزادی و نور و لایت را درک کرده بود، به صفوف مبارزین پیوست.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با ورود به دبیرستان شریعتی و سپس طالقانی، از اعضای فعال انجمن اسلامی شد. او فردی فعال، بانشاط، فداکار، خوش برخورد، منظم و مصمّم بود و آیات الهی را با صوت خوش تلاوت می‌کرد.

در تابستان 1360 برای نخستین بار به جبهه رفت. نماز و مناجات و اشک‌های غلامحسین را هنوز هم‌سنگرانش به خاطر دارند.

غلامحسین در بهمن ماه سال 1362 تحصیلات متوسّطه را رها کرد و روح بی‌قرار و عاشقش را برای همیشه به جبهه برد تا شاید در سنگرهای دفاع مقدّس به آرامش برسد. او نهایتاً این آرامش را در عملیات والفجر هشت به دست آورد و برای همیشه ساکن بهشت الهی شد.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:58 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت نامه شهید اسماعیل خلیلی فر

 

صمیمانه ترین یادبودهای قلبیم را که از ذره ذره عمرم اوج می گیرد به حضور قائد عظیم الشأن، این جلوه گاه نور الهی، رهبر آگاه و هوشیار انقلاب¬مان ابراز می دارم

 

به فرمان ابراهیم زمان لبیک گفتم و با نهایت هوشیاری، صمیمانه ترین یادبودهای قلبیم را که از ذره ذره عمرم اوج می گیرد به حضور قائد عظیم الشأن، این جلوه گاه نور الهی، رهبر آگاه و هوشیار انقلاب¬مان ابراز می دارم و امیدوارم که بتوانم آنچه در توان دارم را در طبق اخلاص بگذارم که مورد رضایت حق تعالی قرار گیرد. انشاءالله

از پدر و مادرم که برایم زحمات فراوانی کشیدند و سختی زیادی را متحمل شدند طلب بخشش دارم و از همه الطاف این دو عزیز تشکر و سپاسگزاری میکنم. از تمامی دوستان و همسایگان نیز طلب بخشش دارم. باشد که مورد لطف شما قرار گیرم تا خدای متعال نیز مرا مورد عفو خود قرار دهد.

این سروده زیبا را نیز قبل از رسیدن به درجه رفیع شهادت در پایان وصیت نامه نوشته بود:

آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم/آمدم تا کربلای سوسنگرد را زیبا کنم

آمدم در نینوای عشق مانند حسین/تا شهادت نامه عشقم را امضا کنم

آمدم تا بر امام و امت و رزمندگان/فتح و پیروزی طلب از خالق یکتا کنم

 

 

 

درباره شهید اسماعیل خلیلی فر

 

بسیجی شهید اسماعیل خلیلی فر فرزند عبدالله در تاریخ 7/1/1344 ه.ش در روستای بیهود، از توابع شهرستان قائنات، در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد. وی تحصیلات ابتدایی را در همان روستا و در حین کمک به خانواده گذراند. از آنجا که علاقه مندان به دانش در این روستا برای ادامه تحصیل می بایست به شهرهایی چون قائن، گناباد، بیرجند و... رجوع می کردند و از طرفی دیگر نیز به دلیل مشکلات مالی و شرایط سخت زندگی، امکان ادامه تحصیل به مقاطع بالاتر هم وجود نداشت به همین دلیل وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی به تهران هجرت و برای امرار معاش شغل خبازی (نانوایی) را پیشه خود نمود. او مدتی را که در تهران بود و در هر نانوایی که کار می کرد نام نیک از خود برجای می گذاشت و رضایت همه همکاران را جلب می کرد. اسماعیل در حین کار نانوایی به مطالعه کتاب های انقلابی مشغول بود. وی در سراسر زندگی اندک خود، رنج و مشکلات بسیاری را متحمل شد که توانست با همت والای خود بر تمام مشکلات غلبه کند. وی همانند برادر خود، شهید محمدحسین، در سال 1356 ه.ش با دیگر دوستان خود تیمی سیاسی و فعال در تهران تشکیل داد و به دلیل علاقه خاصی که به امام خمینی (ره) داشت برای مبارزه با رژیم شاه و پخش اعلامیه های امام(ره) و تظاهرات و راهپیمایی ها از هیچ کوششی دریغ ننمود که در این راستا چندین مرتبه مورد ضرب و شتم و تهدید نیروهای رژیم شاه قرار گرفت. با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق با توجه به سن کمی که داشت بارها به پایگاه بسیج تهران مراجعه کرد ولی اعزام نشد. لذا از طریق بسیج اصناف ثبت نام و به عنوان خباز به خوزستان اعزام شد و در همان اعزام اول در تاریخ 18/3/1361 ه.ش که برای رزمندگان به وسیله قایق نان می¬برد، مورد حمله نیروهای دشمن قرار می¬گیرد و پس از اصابت موشک دشمن به قایق، به درون رودخانه کارون می¬افتد و در سن 17 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل می¬شود. بدن مطهرش پس از جستجوی بسیار توسط برادرش محمدحسین پیدا و به زادگاهش، روستای بیهود، منتقل شد و در مزار شهدای روستا آرام گرفت. روحش شاد و یادش گرامی باد.

این عزیز، قبل از شهادت، مدت یکسال از پدر و مادر خود دور بود. محمدحسین، برادر شهید، از زبان وی نقل کرد که اسماعیل می گفت برای ماه رمضان به روستا می روم که هم خانواده را ببینم و هم عبادت کنم ولی ده روز به ماه رمضان مانده بود که خبر شهادت وی را آوردند. لازم به ذکر است که از این خانواده 4 فرزند همزمان در جبهه های نبرد مشغول رزم بودند که اسماعیل اولین شهید این خانواده بود.

از ویژگی های این شهید بزرگوار علاقه به علم و دانش، اخلاص، کردار نیک، دوری از اسراف، تاکید بر سنت صله رحم، امانتدار، بردبار و صبور و... بود.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:59 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیتنامه شهید محمد حسین خلیلی فر

 

و اما برای تمام خدمتگزاران و مسئولان انقلاب که باید در هر کجا پاسدار انقلاب باشند و این صحنه های تاریخ را فراموش نکنند و مبارزه با هواهای درونی و برونی را فراموش نکنند

 

ولا تقولوا لمن یقیل فی سبیل الله امواتاً بل احیاء و لکن لاتشعرون

کسی که در راه خدا کشته شده مرده مپندارید بلکه زنده است و لکن شما نمی دانید.

 

درود و سلام بر منجی انسان ها، حضرت بقیه الله الاعظم و بر نایب حق او امام امت و بر تمامی خدمت گزاران به این انقلاب اسلامی.

بارخدایا! از آنجایی که بر خود تکلیف و وظیفه را شناختم دیگر طاقت تحمل را نداشتم و هر روزه بار گناه و پاسداری از انقلاب و اسلام و خون شهیدان بر دوشم سنگینی بیشتری را احساس می کردم که باید بار هجرت دنیا را بست و حال که این بدنها و جانها برای مردن خلق شده چه بهتر که خود به سوی مرگ باسعادت و برای رضایت خداوند باشد و حال که دشمنان اسلام کمر به نابودی این انقلاب بسته اند، پس چه بهتر که خود فدا شویم تا اسلام زنده بماند.

هرگز دشمن از خارج مرزها جرأت و به فکر اینکه به این مرز و بوم تجاوز کند را نخواهد داشت و تنها خطری که احساس می کنم برای این انقلاب همین ستون پنجم که یک عده آگاه که تعیین کننده خط و توطئه ها می باشد، هستند و یک عده ناآگاه که گول و فریب افراد ناشناخته که هرروز به راهی وارد می شوند را می خورند که این عده، حرفها و کارهایی انجام می دهند که نمی دانند چه کسانی نفع آن را می برند؟ و اکنون در زمانی قرار گرفته ایم که قدرت رزمی نیروهای مکتبی اسلام را دشمنان دریافته اند و هیچ قدرتی توان جلوگیری این دریای خروشان را ندارد و امیدوارم که همینطور بماند و با همین وحدت، این انقلاب را که صاحب اصلی آن حضرت بقیه الله امام زمان (عج) است، تحویل دهیم.

ان شاءالله

 

و اما برای تمام خدمتگزاران و مسئولان انقلاب که باید در هر کجا پاسدار انقلاب باشند و این صحنه های تاریخ را فراموش نکنند و مبارزه با هواهای درونی و برونی را فراموش نکنند و این نعمتی را که خداوند به این ملت عنایت کرده و من و شما را به عنوان مسئول قرار داده تا آزمایش خود را بدهیم، لذا هوشیاری کامل تا آخرین لحظات باید داشت و با قلم و زبان و حرکت در صحنه انقلاب باشیم.

و اما ای پدر و مادرم همچون کوه با استقامت و استوار باشید که در حال امتحان الهی هستید و این خود سعادتی است که نتیجه زحمات شما در راه اسلام می باشد.

و به برادرانم که لباس رزم مقدس بر تن کرده اند: تا آخرین ما، باید سنگر به سنگر را حفظ کنیم.

و اما به تمام همسایگان و دوستان که محبت های زیادی کردند، از اینکه فرصت جوابگویی محبت های شما را نداشتم همه اینها را به خاطر خدا ببخشید. بهترین دوستان من کسانی هستند که در خط انقلاب و ادامه دهنده راه شهدا باشند و در هر سنگر که خدمت می کنند فقط به عشق خدا خدمت کنند.

اما تو ای همسرم که از اول زندگیمان در این زندان دنیا با هم نبودیم و از زمانی که در تشکیلات خانواده راه یافتیم هرگز استراحتی را در خود ندیدی و همه این دوری ها را به خاطر خداوند تحمل کردی، از این به بعد هم برای او (خدا) صبر و استقامت داشته باش.

و برای آخرین بار به یاری خداوند این قلم را در دست گرفتم و از شوق اینکه آماده یک عملیات سرنوشت ساز هستیم نمیدانم دیگر چه بنویسم؟ به هر حال قبول کنید. از شوق با عجله آماده می شوم...

 

 

درباره شهید پاسدار محمدحسین خلیلی فر

 

شهید محمدحسین خلیلی فر فرزند عبدالله در تاریخ 1/8/1340 ه.ش در روستای بیهود، از توابع شهرستان قائنات، در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی را در همان روستا و در حین کمک به خانواده گذراند. از آنجایی که علاقه مندان به دانش برای ادامه تحصیل می بایست به شهرهایی چون قائن، گناباد، بیرجند و... رجوع می کردند و از طرفی دیگر نیز به دلیل مشکلات مالی و شرایط سخت زندگی، امکان ادامه تحصیل به مقاطع بالاتر وجود نداشت به همین دلیل این بزرگوار برای تأمین زندگی خویش به تهران هجرت و شغل خبازی (نانوایی) را پیشه خود نمود. وی در سال 1356 ه.ش با دیگر دوستان خود تیمی سیاسی و فعال در تهران تشکیل دادند. وی به دلیل علاقه خاصی که به امام خمینی (ره) داشت برای مبارزه با رژیم شاه و پخش اعلامیه های امام(ره) و تظاهرات و راهپیمایی ها از هیچ کوششی دریغ ننموده که در این راستا چندین مرتبه مورد ضرب و شتم و تهدید نیروهای رژیم شاه قرار گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی سعی و تلاش خود را چندین برابر کرد و آنچه در توان داشت را خالصانه انجام داد. با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق به نبرد حق علیه باطل شتافت و دوران سربازی خود را به نحو احسن انجام داد و سپس با مراجعه به بسیج به جبهه اعزام شد. پس از چندین مرتبه اعزام و تلاش و کوشش به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و به دلیل شجاعت و شهامت و کارآیی والایی که داشت بعد ازمدتی به فرماندهی گروهان یکم گردان جبار از تیپ امام صادق(ع) منصوب شد. پس از چندی در تاریخ 24/12/1363 ه.ش در عملیات بدر، که عملیاتی سخت و آبی و خاکی بود و فرماندهی آن را به عهده داشت، در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل شد. لازم به ذکر است پیکر این شهید بزرگوار همچون دیگر همرزمانش پیدا نشد و پس از حدود یازده ماه جستجو تنها نشانی که از وی به دست آمد، پلاک شناسایی بود. وی در تاریخ 24/11/1364 ه.ش بدون پیکر وتنها با همان پلاک شناسایی تشییع و در گلزار شهدای روستای بیهود به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی و راه شهیدان همیشه پررهرو باد.

وی علاقه فراوانی به علم و دانش داشت. بینش سیاسی بالا، اخلاص در عمل و کردار، وفای به عهد، دوری از اسراف از دیگر ویژگی های این بزرگوار بود.

این شهید عزیز عاشق شهادت بود و چون برادر بسیجی ایشان، اسماعیل خلیلی فر، در تاریخ 18/3/1361 ه.ش به درجه رفیع شهادت نائل شده بود، کنار مزار برادر شهیدش می آمد و زمزمه می کرد که کنار مزارت برایم جا بگذار که زود می آیم و زیر لب می گفت:

بارالها من نمی خواهم که در بستر بمیرم/یاریم کن تا برایت در دل سنگر بمیرم

دوست دارم در میان آتش و خون و گلوله/دور از کاشانه و مادر و پدر بمیرم

دوست دارم خاک ایران را زِ دشمن پاک سازم/در ره آزادی و اسلام این کشور بمیرم

گویا به وی وحی شده بود که صبح سعادت نزدیک است و هرچه زودتر به برادرش می پیوندد و به آرزویش می رسد که رسید. لازم به ذکر است وی پایین مزار برادر شهیدش، اسماعیل، آرام گرفت.

گفته های همرزم شهید، محمد محمودی، درباره آن بزرگوار:

شهید محمدحسین خلیلی فر فرمانده دلاور گروهان یکم گردان جبّار از تیپ امام صادق(ع) بود. زمانی که گردان در منطقه سایت 4 و 5 مستقر بود، شهید خلیلی فر بیشتر شب ها در محل استقرار نیروها می رفت و جلسه می گذاشت. وی یک تخته سیاه گرفته بود و قرآن جیبی کوچکی همراه داشت، که ترجمه های برخی آیات قرآن را می نوشت و همیشه سخنرانی های خود را با آیه ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءهم عند ربهم یرزقون شروع می کرد. وی همیشه تأکید می کرد امروز ما در حال دفاع از اسلام و نوامیس و حیثیت و شرف خود هستیم و تا هرموقع که اسلام و رهبر صلاح بدانند بر مبارزه بی امان خود ادامه خواهیم داد. وی همچنین می گفت: دوستان این را بدانید این دنیا دنیای امتحان است و ما امروزه در معرض امتحان هستیم. پس تلاش کنید و هرچه توان دارید برای حفظ اسلام و انقلاب بگذارید تا بتوانید در پیشگاه امام حسین(ع) و سایر شهداء رو سفید باشد.

شهید خلیلی فر همیشه دیگران را بر خود مقدم می دانست و با توجه به اینکه فرمانده گروهان بود به پشتیبانی گروهان سفارش می کرد که سنگر فرماندهی باید آخرین سنگری باشد که غذا بدهید. این شهید بزرگوار بسیار ساده زیست بود. وی فقط یک دست لباس خاکی داشت و می گفت تا زمانی که این لباس قابل استفاده باشد نیازی نیست که لباس بگیرم. محمدحسین عزیز فردی بسیار متواضع بود و همیشه در سلام کردن پیشی می گرفت و چهره ای خندان داشت.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:59 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها