وصیتنامه شهید ايرج خرم جاه
خداوندا، آیا قلمها توانسته اند که واقعه خیبر، بدر و احد را بیارایند، خدایا من که هیچ هستم و نمی توانم و زبان گویا ندارم که بتوانم آن حماسه ها را بیارایم.
بسم رب الشهداء و صدیقین
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
(سوره آل عمران، آيه 168 )
هرگز مپندارید کسانیکه در راه خدا کشته شدند مرده اند بلکه زنده هستند و در نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.
خدایا در لیاقت کسانی نگاه میکنی که در حال نوشتن دعا هستند خدایا من هم از آن کسان هستم.
با سلام و درود بر آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب برحقش امام امت و با سلام بر مجروحین و جانبازان اسلام که با از دست دادن عضوی از بدن خود درس مقاومت و شجاعت را به ما داده اند و با درود به ارواح طیبه شهدا از صدر اسلام تاکنون از کربلا تا کربلاهای غرب و جنوب ایران اسلامی آنها که با اهداي خون خود درخت اسلام را آبیاری کرده و خواهند کرد و درس شهادت به ما آموختند.
خداوندا، آیا قلمها توانسته اند که واقعه خیبر، بدر و احد را بیارایند، خدایا من که هیچ هستم و نمی توانم و زبان گویا ندارم که بتوانم آن حماسه ها را بیارایم. خدایا تو صبر بده به مادران و پدران و خانواده معظم شهدا. خداوندا، عنایتی فرما و صبری به ایشان بده که شیطان نتواند در این خانواد ههای محترم در د لهای ایشان نفوذ [کرده] و به این فکر بیافتند که فرزندشان ب یجهت به جبهه رفت ه و شهید شدند. خدایا به مادران شهدا صبر بده که چنین فرزندان فداکاری در این جامعه تربیت کرده اند و تحویل جامعه داده اند تا از کشور عزیزمان پاسداری و حفاظت کنند که این عزیزان با اهدای خون خود دین خود را به اسلام ادا کرده اند. خدایا کسانی که در این جامعه اسلامی به این کشور خیانت می کنند همانا که منافقین هستند، خداوندا نیست و نابودشان بگردان. پیام کوچکی هم به برادران ه مرزم و بسیجی دارم، برادران تا خون در رگ دارید و تا جان در بدن دارید با کفار بعثی عراق و تمامی جنایتکاران شرق و غرب بجنگید و اسم صلح تحمیلی را در نطفه خفه کنید تا در راه خدای مهربان به شهادت برسید. براداران، کشته شدن در راه خدا، در راه حسین (علیه السلام) و در راه آزادی مستضعفان جهان، افتخار است و من کوچ کتر از آن هستم که به شما وصیت کنم که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست.
وصیّت به مادر مهربان و خانواده عزیزم، ای مادر عزیز، زبان من توان گویایی با تو ندارد به غیر از خجالت و شرمندگی چیزی ندارم چون من م یدانم که چه زحمت هایی برای من، برادرانم و خواهرم کشیده ای. من نمی توانم که روی همیشه مهربان شما را نگاه بکنم ولی از تو عاجزانه می خواهم من که در نزد خداوند متعال رو سیاه هستم، تو رو سپیدم کن و حلالم کن. مادر جان، جان به فدایت. تو خیلی مهربان هستی اما نامهربانی در کنارت ایستاده او را یاری بده و به او مهربانی بیاموز. مادر عزیزم اگر خداوند بزرگ شهادت را نصیبم کرد و من گناه کار را پذیرفت تو گریه مکن لباس سیاه مپوش که دشمنان اسلام خشنود شوند. اگر تو گریه کنی خصم زبون استفاده می کند و خوشحال می شوند.
والسلام.
درباره شهید
شهيد ايرج خرم جاه در ششم بهمن ماه سال 1351 در روستای سيبستان از توابع شهرستان ساوجبلاغ ديده به جهان گشود. او به عنوان نخستين فرزند خانواده، در فصل زمستان، گرمی بخش محفل خانواده بود. از این رو مورد علاقه خاص والدين و اطرافیانش بود.
پدر ایرج، فردی زحمت کش بود و در کسوت كشاورزی به كاشت جو و گندم اشتغال داشت. وی با حضور در مسجد، نماز جماعت و مجالس روحانيت از معارف دین بهره می برد. شهيد خرم جاه در سن پنج سالگی از نعمت پدر محروم شد. او از زمان كودكی اهل مسجد و منبر بود.
پس از گذراندن دوران کودکی در روستاي پلكردان (از محله هاي شهر گلسار) به هيئت مذهبی پراچان یهای طالقان كه سيد بودند ملحق شد و بهره های معنوی برد. ایرج نوجوان فهیمی بود و وضع خانواد هاش را درک می کرد. به همین خاطر سعی داشت خوب درس بخواند تا در تعطيلي تابستان آزاد باشد. تابستا نها را با کار در مشاغل مختلف همچون مکانیکی و شیشه بری، کمک خرج زندگی و خانواده بود. با اینکه سن کمی داشت از کار کردن خسته نم یشد.
مقاطع تحصیلی را یکی پس از دیگری طی کرد و تا سال دوم متوسطه ادامه تحصیل داد. در محافل انس با قرآن کریم شرکت م یکرد به نحوی که در منطقه ساوجبلاغ در زمینه قرائت قرآن موفق به كسب مقام شد. با آن كه سن كمی داشت اگر كسی درخواست کمک می كرد به ياری او م یشتافت.
علاقه زيادی به بسيج داشت ، تا جایی که گاهی اوقات تا صبح در پایگاه بسيج فعاليت مي كرد.
انقلاب اسلامی ایران زلزل های بزرگ و ویرانگر در دل اهریمنان زبون روزگار به راه انداخت. به همين منظور مستكبران عالم بیم آن داشتند هر لحظه کاخ شیش های آنها با شور انقلابی مل تهای آزاده ای که با الهام از آرما نهای انقلاب اسلامی به پا خاسته بودند، درهم بشکند. بنابراین تمام امکانات و افکار شیطانی خود را در توقف حرکت عظیم ملت آزاد یخواه ایران اسلامی هزينه کردند. به محض هجوم رژیم بعثي صدام به خاک ایران اسلامی و فرمان رهبر آزاده و حسینی، ملت با عزمی فولادین و شجاعتی بی نظیر پا به میدان جهاد نهادند.
امام امت خطاب به جوانان گفتند: «آگاه باشید که دیوانه ای آمده و سنگی انداخته. » این خطابه کوتاه که ناشی از شجاعت این مرد خدایی بود، دشمن اجیر شده را به طور كامل كوچك و خوار ساخت. امام آگاه، همه ملت را به جهاد و مقاومت فراخواند. در پاسخ به ندای فرزند زهرای اطهر (سلام الله علیها) همه ملت به خط شدند و پشت سر مولای خویش میادین نبرد را میعادگاه عاشقان الله ساختند.
در این بین ایرج با فهم و معرفت مثال زدنی لحظه ای درنگ نکرد و تحصیل را کنار گذاشته و لباس رزم بر تن کرد.ایرج حال و هوای حضور در جبهه را در سر می پروراند ولی با مخالفت خانواده مواجه شد چون علاوه بر سن کم، برادرش نیز همزمان در جبهه حضور داشت و حضور ایشان در خانواده گره گشا بود. عل یرغم مخالف تها، ایرج بر آن شد که از طریق یگا نهای مستقر در قزوين اقدام به حضور در جبهه نمايد، آنجا هم به علت سن کم از اعزام وی جلوگيری كردند. بار دوم از شهر آبيك اقدام كرد و باز هم به علت نداشتن شرایط سنی، از اعزام وي جلوگيری شد.
برای رفتن به جبهه به یقرار و دلتنگ بود. نوبت سوم در اواخر سال 1364 بود که از هشتگرد اقدام كرد. این بار با ديگر نوبتهای گذشته، یک فرق اساسی داشت و آن اینکه ایرج تاريخ تولدش را در كپی شناسنامه خود به سال 1347 تغيير داده بود و در نهایت موفق به اعزام گردید. در نخستين اعزام در لشكر 10 حضرت سيدالشهداء (علیه السلام)، با عنوان غواصِ گردان فرات در جزيره مجنون حضور پیدا کرد و آموز شهای لازم را با عضويت بسيجی، در ام نوشه و سد دز سپری کرد.
ایشان در مرحله دوم و در تاريخ 21 / 07 / 1365 از منطقه يکم ثارالله به منطقه عملیاتی خرمشهر و از آنجا نیز به منطقه جنگی شلمچه اعزام شد. عملیات کربلای 5 و شلمچه یادآور حماسه خونين، رشادت و پایمردی کم نظیر فرزندان خمین ی کبیر بود.
در اجرای این فرمان و نیل به اهداف از پیش تعیین شده این عملیات، سروقامتان رعنایی چون ایرج آسمانی شدند. آری این گونه بود که ایرج در مرحله سوم اعزام خود در تاریخ 19 / 10 / 1365 در عمليات كربلای 5 بر اثر تير مستقيم و تركش دشمن در منطقه شلمچه، (جزيره ماهی) به مقام رفيع شهادت نائل آمد. ایرج به وصال حضرت دوست رسید و هم سفره یاران شهیدش گردید. شلمچه ایران شاهد پرواز خونین لاله هایی بود که تاریخ نظیر آن را حتی در صدر اسلام به چشم ندیده است. و چه زیبا امام بصیر و روشن ضمیر امت فرمودند: «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله (صل الله عليه و آله و سلم) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی (صلوات الله عليها) می باشند. » (وصیت نامه سیاسی - الهی و صحیفه امام، جلد 21 ، صفحه 410 )
و این گونه بود که شلمچه، کربلای ایران شد و ایرج در زمره یاران حسین زمان که جاودانه گردید. بعد از شهادت ایرج، از تاریخ 25 / 10 / 1365 پیکر مطهر او چندین سال ميهمان خاک گلگون شلمچه بود و در این مدت مادر بی قرار و مهربان او چشم انتظار رجعت کبوتر خونین بال خود بود. هرگاه شهید سرافرازی به آغوش وطن باز می گشت مادر با قلبی شکسته و تنی رنجور به استقبال او میرفت و با زبان مادری سراغ جوان رشید خود را از شهید خفته در تابوت می گرفت.
سا لها درپی هم می گذشت و غم مادر از فراق یوسف گم گشته خود بيشتر می شد. دعاها و نذر و نیازهای مادر به ثمر نشست و پس از هشت سال پیكر مطهر ایرج در سال 1373 توسط گروه تفحص پيدا و آرام بخش روح و جان مادر عزیزش گردید و در مزار شهدای شهر گلسار ساوجبلاغ به خاك سپرده شد.