0

وصیتنامه شهدا

 
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت نامه شهید مرتضی احمدی از خرم آباد

 

ای عزیزان راه حق را ادامه دهید، پشتیبان ولایت فقیه باشید، وحدت کلمه را حفظ کرده و ادمه دهنده راه امام خمینی(ره) باشید.

گوهر درخشان بحر ایثار و شهادت، دانش آموز بسیجی، شهید مرتضی احمدی، در خانواده ای متدین و انقلابی در شهرستان خرم آباد پا به عرصه گیتی نهاد.

 

تحت سرپرستی والدینی با ایمان و بزرگوار درس ایثار، صفا و اخلاق را به نیکی فرا گرفت. وی در زمینه درس و تحصیل دانش آموزی ممتاز و نمونه بود، و گذشت و مهربانی، شوخ طبعی، رفتار و کردار نیکو انسانی، رعایت تقوا و انجام عبادات الهی از شاخصه های اخلاقی و عملی این نوجوان ایثارگر به شمار می رفت.

 

در دوران شکل گیری انقلاب اسلامی همراه با خانواده خویش فعالانه در کلیه حرکتهای انقلابی جان برکف با اطاعت عاشقانه از رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) شرکت کرد، تا جائیکه همگان حماسه آفرینی های این نوجوان عاشق و انقلابی را در جنگ معروف ژاندارمری به یاد دارند.

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مشتاقانه به حمایت و دفاع از دستاوردهای انقلاب پرداخت؛ و با شروع جنگ تحمیلی این جوان غیرتمند و شجاع، این بار نیز دریافت که گاه ماندن نیست لذا برای حضور در میدان جهاد مهیا گردید و در خیل بسیجیان جان برکف و عاشق، به سوی جبهه های نور علیه ظلمت رهسپار گردید و مدت مدیدی در سنگرهای دفاع مقدس، با دشمن کافر و متجاوز به نبرد پرداخت.

 

و به عنوان نیروی (آر،پی،جی) زن حماسه ها آفرید تا آنجا که بارها تا مرز شهادت پیش رفت، و سرانجام دوری از یاران شهید خود را تاب نیاورد و در منطقه عملیاتی چزابه، گذرگاه سینه سرخان عاشق، به آرزوی دیرینه اش که داشتن دو بال آسمانی برای سیر در افلاک بود رسید، و کبوتر جان عاشقش گلگون پرو بال به سوی معبود ازلی پر کشید.

 

وی در فرازی از وصیت نامه خویش می فرماید:

 

ای عزیزان راه حق را ادامه دهید، پشتیبان ولایت فقیه باشید، وحدت کلمه را حفظ کرده و ادمه دهنده راه امام خمینی(ره) باشید.

 

 

 

شهید مرتضی احمدی

 

آخرین پایه تحصیلی: سوم دبیرستان

 

آموزشگاه محل تحصیل: شهید رفیع پور

 

 

 

و سلام و علیکم درود و رحمت بیکران الهی نثار روح پاکش و راهش پر رهرو باد...

 

 

******************

 منبع: کتاب رمز و راز جلد 1

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:31 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت نامه شهید رضا امرایی

 

حسین جان! اگر کوفیان تورا دعوت کردند، ولی به عهد خودوفا نکردند و تورا تنها گذاشتند، ما فرزند عزیزت امام خمینی را که در فرودگاه ندا دادیم قلب ما فرودگاه تو است، را تنها نخواهیم گذاشت.

شهید رضا امرایی

 

نام پدر :شاه حسین

 

تاریخ تولدو محل تولد: :1344/07/20 ، روستای چغابل شهرستان کوهدشت

 

تاریخ و محل شهادت: 1366/12/16 ، سلیمانیه عراق

 

وصیت نامه شهید رضا امرایی:

 

حسین جان! اگر کوفیان تورا دعوت کردند، ولی به عهد خودوفا نکردند و تورا تنها گذاشتند، ما فرزند عزیزت امام خمینی را که در فرودگاه ندا دادیم قلب ما فرودگاه تو است، را تنها نخواهیم گذاشت.2

 

 

**************

پی نوشت:

 

1.شهید حفیظ الدین لطیفی

 

2.روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان لرستان/اسنادماندگار1

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:32 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیتنامه شهید طالب ابراهیمی

 

من امروز که این وصیتنامه را می نویسم ، همچون میثم تمار آماده و مهیا هستم که با دشمنان اسلام و مسلمین بجنگیم. من افتخار می کنم که از طبقه محروم جامعه هستم و ما مستضعفین هستیم که به جبهه می رویم تا از کیان اسلام دفاع کنیم .

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

من امروز که این وصیتنامه را می نویسم ، همچون میثم تمار آماده و مهیا هستم که با دشمنان اسلام و مسلمین بجنگیم. من افتخار می کنم که از طبقه محروم جامعه هستم و ما مستضعفین هستیم که به جبهه می رویم تا از کیان اسلام دفاع کنیم . من خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب محمد و علی می کنم افتخار میکنم که ایدئولوژی ام اسلام است ، اسلامی است که به من بفهماند چگونه بیندیشم و چگونه راهم را انتخاب کنم.

 

در واقع زمانی توانستم اسلام واقعی را بیابم که پا به بسیج نهادم و از جو درونی بسیج استفاده کردم و بهتر توانستم به مکتبم آشنا شوم تا آنجا که خونم را نثار این مکتب می کنم و از این انقلاب الهیچه در جبه داخلی و چه در جبهه خارجی حراست و پاسداری می نمایم، ملت عزیز و شهید پرور ایران وصیت من اینست که قدر این انقلاب بدانید و هیچ گاه از فکر این انقلاب خارج نشوید . و دست از رهبری پیامبر گونه امام امت بر ندارید که به ذلت و خواری کشیده خواهید شد . دوستان من اگر از من خطایی دیدید به بزرگی خودتان از من ببخشید و همیشه بر ضد منافقین باشید و همچون گذشته دست از سر آنها بر ندارید.

 

مادر جان ! بعد از شنیدن خبر شهادت من خواهش می کنم اشک نریزید و به خواهرانم بگو که برای من نگریند که اجر و صواب من کم می شود و همچون زینب که در بالای سر بریده برادرش بود مقاوم و استوار باشید و هیچ خللی در روحیه ی انقلابی شما رخ ندهد.

 

برادرانم! هرگز از اینکه شهید شده ام ناراحت نشوید و همچون امام خود مقاوم بایستید و دفتر و کتابم را اسلحه ام را بردارید و راهم را که همان راه علی اکبر است ادامه دهید.

 

پدر جان ! به بزرگی خودت مرا ببخش که من در حال تو خیلی بد بودم شرمنده هستم و الان پشیمان شده ام و همچون امام حسین تا بر بالین پسرش آمد ، بیا و حاضر شو و پیام مرا به همکلاسانم برسان که تو پیام رسان خوبی هستی . همکلاسانم! هرگز نگذارید در مدرسه ها کسانی اخلال کنند و همواره در سنگر مدرسه بمانید و مشتی محکم به دهان منافقین بزنید.

 

 

 

 

درباره شهید

نام پدر: محمد

نام مادر:فضه

تاریخ تولد:1344

محل تولد: بردستان

تحصیلات: دوم متوسطه

وضعیت اشتغال: دانش آموز

عضویت: بسیج

تاریخ شهادت:2/1/1361

محل شهادت: شوش

عملیات: فتح المبین

محل دفن: بردستان

پرواز تا بی نهایت

 

تقویم ایّام سال 1344 را نشان می داد ، عقربه های ساعت دل نگران و زمان منتظر قدوم نوزادی در خانه ای فقیر اما مذهبی بود. در گوشه ای از بردستان و در محله سادات پا به حیات می گذارد. نامش را «طالب» انتخاب می کنند. پدر و مادری برق نگاهشان از تولد او ، همه را تحیر می سازد ، آرام و متین ، لبخند را بدرقه همسایگان و اقوام و خویشان می سازند. کودک آرام آرام روزگار را سپری می سازد ، همبازی هایش از او به نیکی یاد می کنند.

 

همسایه بود با شهدا نوجوانی اش با جنگ رفته بود تمام جوانی اش

 

ما با هم همسایه بودیم و درب خانه هایمان رو به روی همدیگر بود . اغلب اوقات را با هم به سر می بردیم . خانواده ای مذهبی و با ایمان بودند . فقیر بودند و بی آزار و با تنگدستی و فقر روزگار را سپری می کردند . در سال های مدرسه ، از نظر درسی از همه غنی تر بود و همکلاسی ها همه به او نیازمند بودند . در تمامی درس ها پیشتاز بود ، انشاء را خوب می نوشت ، نه تنها ما ، بلکه معلم ها هم از انشاهای او ذوق زده نشان می دادند. آرزویش و علاقه اش خلبانی بود و شاید هم آرزوی پرواز تا بی نهایت. به نمازش اهمیت می داد و هیچ گاه مسجد را رها نمی کرد . با هم در یک تیم فوتبال بازی می کردیم ، دروازه بان تیم ما بود . روح و روان جوانان و نوجوانان در آن سال ها از سلامت برخوردار بود ، معنویت را می شد یه وضوح دید ، ریا جایی نداشت و همین امر بود که هر روز یکی از بچه ها امام جماعت می شد . اعتماد بود ، تقوا بود ، خلوص بود ، صفا و صمیمیت بود و آن روزگار تصور روزگاری چنین نداشتیم. هر چه بود برای خدا بود.

 

 

طالب شهادت

 

از زمانی که به مکتب رفتم با هم بودیم ، با هم قرآن را ختم کردیم و با هم وارد مدرسه شدیم با خانواده اش رفت و آمد کامل داشتیم با اینکه فقیر و تنگدست بودند ولی هیچ کس فقر را در نگاهش نمی دید و بارها شده بود که تمام روز را گرسنه می ماند و شکوه ای نمی کرد. در درس و بحث کم نظیر بود و فوتبال را خوب بازی می کرد و دروازبان خوبی بود و در سال های حماسه بزرگ به معنای واقعی کلمه طالب شهادت بود و در جبهه همه به عنوان کسی که به زودی شهید می شود . انگشت اشاره را به سوی او نشانه می رفتند.

 

عشق و علاقه به کتاب و کتابخوانی در او موج می زد ، اهل مطالعه بود . در آن روزها ، روستا دارای کتابخانه ای ساده بود و او به عنوان پایه گذار کتابخانه روز وشب را در آنجا سپری می کرد ، به عنوان مسئول کتابخانه ، مأمن و جایگاه برای همفکران و دوستانش قرار داده بود ، بحث می کردند و می نوشتند و می خواندند. سال های حضورش در کتابخانه به عنوان مؤثر ترین دوران شکل گیری نوجوانی و جوانی اش قلمداد می شود.

 

از بنیان گذاران کتابخانه بود و دوست داشت همه اهل مطالعه و کتابخوان شوند. فعالیت های شبانه روزی او سبب شده بود که کتابخانه پایگاهی برای نیروهای انقلابی باشد و جایگاهی برای مبارزه با کج اندیشان ، با اینکه سن و سال کمی داشت ولی افراد با سواد نیز از مباحثه با او کم می آوردند. در جذب بچه ها و تشویق آنان به کتابخوانی مؤثر بود . در همه زمینه ها استعداد بالقوه و خوبی داشت و در همه زمینه ها فعالیت می کرد. هم مسئول کتابخانه بود هم عضو انجمن ابوذر و هم دروازبان تیم فوتبال در زمان جنگ نیز یا در جبهه بسر می برد یا در کتابخانه مه در آن زمان پایگاه نیروها و بسیج شده بود . خاطرات روز و شب های حضور در بسیج و کتابخانه هرگز از ذهن پاک نمی شود.

 

سال های آغازین جنگ تحمیلی از ساختمان کتابخانه به عنوان بسیج استفاده می شد و عده ای از جوانان به عنوان نیروهای مردمی کار حراست از روستا را بر عهده داشتند و هم آنجا نیز پله صعودشان به جبهه می شد. شب ها به عنوان نگهبان در بسیج فعالیت می کردند . شبی از فرط خستگی در حین نگهبانی خوابم برد ، صبح که بیدار شدم ، متوجه شدم در جایی غیر از پست نگهبانی خوابیده ام ، خیلی تعجب کردم ، که صدای او مرا متوجه ساخت گفت: هنوز زنده ای؟ گمان کردم مرده ای . دیشب سرنگهبانی خوابت برده بود . من تو را به اینجا آورده ام و این از روحیه ایثارگری و مجاهدت او بود .

 

 سال های حضورش در کتابخانه و انجام امورات فرهنگی و عضویت در انجمن اسلامی ابوذر از زبان یکی از دوستان او شنیدنی است.

 

من مسئول حزب الله و مسئول انجمن اسلامی بودم و ارتباط خاصی با همه جوانان داشتم. یکی از اتاق های خانه ام مقر انجمن بود که اغلب جوانان به آنجا می آمدند. از لحاظ اعتقادی مجبور بودیم با یک سری جریان های انحرافی که در جامعه وجود داشت مبارزه کنیم . با یک سری تلاش هایی که انجام شد توانستیم ساختمان کتابخانه را بسازیم که برای گرفتن مجوز ساخت کتابخانه به همراه زنده یاد سید محمد پوزش راهی روستای گنخک شدیم تا بتوانیم واسطه ای جهت گرفتن مجوز از مراجع پیدا نماییم. که این کار انجام شد و توانستیم شروع به ساخت نماییم. در این راه همه مردم و جوانان کمک شایانی نمودند. که بعد از تکمیل ساختمان ، مقر انجمن اسلامی و حزب الله به آنجا منتقل شد و عمده فعالیتها در آنجا بود . از همان ابتدا او به عنوان مسئول کتابخانه انتخاب شد ، به ایشان علاقه زیادی داشتم و بیشترین ارتباطم با او بود. اطلاعات عمومی خوبی داشت در درس و تحصیل موفق بود. بسیار خوشرو بود و در انجام ماموریت فرهنگی سعی وافری داشت هم مؤذن بود و هم مجری برنامه ها. با سن و سال کمی که داشت ولی بسیار پر جنب و جوش بود و فعال. تا دیر وقت در کتابخانه بود در مورد همه مسائل تحقیق می کرد و تمام نکات روزنامه ها و رادیوها را یادداشت می کرد.هیجان و شور سالهای جنگ همه جوانان این مرز و بوم را فرا گرفته بود و همه داوطلب رفتن به جبهه بودند. او نیز عاشق جبهه و جنگ بود و عاشق شهادت . ولی چون قد و قامت کوتاهی داشت ، مانع رفتن او به جبهه می شدند ، مرحله اول که ما اعزام شدیم او ماند و آن هنگام که ما بعد از چند ما برگشتیم او با کاروان دیگر اعزام شده بود . در مرحله دوم با هم اعزام شدیم. عملیات فتح المبین بود . دشمن با تمام توان حمله می کرد ، شب قبل از عملیات دعای کمیل را زمزمه کردیم ، او حالت عجیبی داشت ، بسیار اشک می ریخت ، گویا اصرار به اصرار شهادت خود را از خدای خویش طلب می کرد . عملیات شروع شد ، گروه و دسته ما باید دشمن را سرگرم و گیج می کرد و گروه و دسته ای که او نیز جزء آنان بود باید به دشمن حمله می کرد ، جنگ سختی در گرفت . نزدیکی های صبح ، مهمات تمام شد و او برای آوردن مهمات برگشته بود که در راه بر اثر اصابت گلوله در کنار درختی و بر بالای تپه ای به مرگ لبخند می زند.

 

آتش دشمن بسیار سنگین بود و کسی نمی توانست اجساد مطهر شهدا را به عقب منتقل نماید. با تلاش رزمندگان غیور ، توانستیم دشمن را به عقب برانیم و اجساد مطهر شهدا را به پشت خط منتقل نماییم. در حالی که بدن پاره پاره « حسین حسن زاده» را جابجا می کردیم و به بدن غرق به خون او رسیدیم. اجساد را با آمبولانس انتقال دادیم. از روز اعزام تا روز تشییع پیکر مطهرش 40 روز طول کشید . اخلاص او فراموش شدنی نیست ، صدایش عارفانه بود و تحقیق و مطالعه بود . به امام عشق و علاقه نشان می داد ، بزرگ منشی و اخلاق نشانگر ایمان او بود . توصیه ی همیشگی اش این بود: سنگر مدرسه را خالی نکنید.

 

یکی از همکلاسیهایش می گوید: با هم در یک کلاس درس می خواندیم. بسیار مؤدب و با شخصیت بود . در کارهایش عشق و علاقه و جدیت موج می زد . از لحاظ درس شاگرد ممتازی بود ، با آنکه بیشتر در کارهای فرهنگی شرکت می کرد ولی هیچ گاه از نظر درس عقب نمی افتادو بسیار پر جنب و جوش و فعال بود . به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد و مقالات و نوشته های خوبی داشت ، خط قشنگی داشت ، انشا را خوب می نوشت و خوب قرائت می کرد ، در زمان جنگ ما سال چهارم دبیرستان بودیم ، همه حال و هوای عجیبی داشتند و هر کس به طریقی می کوشید تا خود را به جبهه برساند ، با آنکه سن و سال کمی داشتیم ولی با اصرار زیاد توانستیم به جبهه ها اعزام شویم . حدود 48 نفر بودیم که در اهواز ما را به 3 دسته تقسیم کردند که او و حسین حسن زاده و عبدالحسین بلغار از ما جدا شدند.

 

آن زمان همه به فکر حفظ آبرو و حیثیت نظام بوند ، همه فعال بودند . اختلافات را کنار گذاشته بودند و به کارهای فرهنگی می پرداختند . یکدل و مهربان و در تمام کارها یار و مددکار هم بودند.

 

و سرانجام روح پاکش دومین روز از بهار 1361 در منطقه شوش و در عملیات فتح المبین که به عنوان آر پی چی زن در صف لشکریان توحید ، عاشقانه نبرد می کرد ، به پرواز در آمد و در روز تشییع شهیدان ابراهیمی و حسن زاده اولین تجمع مردمی در سال های آغازین جنگ و تصویری است که هیچ گاه از ذهن نگارنده پاک نمی شود .

 

او معنی عشق و آیه ایمان بود

تا بنده ترین ستاره عرفان بود

« طالب» که کتاب عشق را می فهمید

از جنس شکوفه باران بود

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:32 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت‌نامه شهید حمیـد احدی

 

نه برای آخرت توشه‌ای دارم و نه ارثی به جا گذاشته‌ام ولی چون قبلاً هم یک یادداشتی نوشته بودم اگر به دستتان رسیده بنا به صلاحدید مادرم عمل کنید.

 

سلام به کسانی‌که این نوشته‌ها را می‌خوانند و می‌شنوند، بنا داشتم که چیزی به عنوان وصیت بنویسم چون نه برای دنیا کار کرده‌ام نه برای آخرت توشه‌ای دارم و نه ارثی به جا گذاشته‌ام ولی چون قبلاً هم یک یادداشتی نوشته بودم اگر به دستتان رسیده بنا به صلاحدید مادرم عمل کنید.

 

مادرم را از تمام جهات وصی خود قرار می‌دهم برای یادآوری تا حد توان مراسم مرا ساده برگزار کنید مادر و خواهر مهربانم مثل زینب باشید و پیام‌رسان شهدا، پدر عزیزم تو نیز حسین‌وار مقاوم باش صبر کن که خدا با صابران است، برادر بزرگوارم امیدوارم مرا ببخشی و حلال کنی و مانند امام سجاد(ع) پیام شهادت را به مردم برسانی. بدانید که خدا هر چه بخواهد آن خواهد شد و بس.

 

 

درباره شهید

در شهريور سال 1341 ه ش در زنجان متولد شد . پدرش ، نقاش بود . حميد در نزد مادر بزرگش به فراگيري قرآن و احكام اسلامي پرداخت . دوره ابتدايي را در دبستان فردوسي (شهيد چمران فعلي ) در سال هاي 1354 – 1348 گذراند . به خاطر بازيگوشي درسال دوم دبستان مردود شد . پس از پايان دوره ابتدايي به مدرسه راهنمايي توفيق رفت و با پشت سر گذاشتن اين دوره در دبيرستان ارفعي ديپلم گرفت .

با آغاز انقلاب اسلامي ، حميد به همراه چند تن از دوستانش چوبدستي مي ساختند و در مقابله با نيروهاي گاردشاهنشاهي از آنها استفاده مي كردند . بعد از پيروزي انقلاب همزمان با تحصيل در پايگاه 21 شهيد مطهري فعاليت مي كرد و به كلاسهاي مذهبي مي رفت و در درس حاج شيخ آقا خاني و آقاي متقي حاضر مي شد .

با پيروزي انقلاب اسلامي ، بعد از پايان دوران دبيرستان و اخذ ديپلم ، حميد به مدت كوتاهي به عنوان حسابدار در شهرداري مشغول به كار شد . با شروع جنگ تحميلي از شهرداري كناره گيري كرد و به بسيج پيوست و پس از گذراندن دوره آموزش نظامي به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست .

در اين زمان به حميد پيشنهاد شد آن پاسبانهايي را كه تو را دستگير و شكنجه كردند شناسايي كن ، گفت :آن زمان آنها اختيار داشتند هر كاري مي كردند . اگر قرار باشد من هم در اين زمان كه اختيار دارم آنها را به مجازات برسانم چه فرقي با آنها دارم .

حميد پس از گذشت مدت كوتاهي از ورود به سپاه به فرماندهي گردان منصوب شد .

آغاز فعاليت حميد در سپاه با ايجاد نا امني در كردستان همزمان بود.او براي مقابله با ضد انقلاب به كردستان رفت ومدتي با آنها جنگيد .بعدبازگشت و در پايگاه هاي شهيد دستغيب ، امير المومنين (ع) و حسينيه به خدمت مشغول شد .اومدتي بعد دوباره به كردستان رفت وحماسه هاي زيادي از خود به يادگار گذاشت . يك ماموريت چند ماهه به جبهه جنوب رفت . پس از اين ماموريت بار ديگر به كردستان رفت و تا لحظه شهادت در اين منطقه ماند .

حميد در طول دوران حضور در مناطق جنگي دو بار مجروح شد ؛ يك بار از ناحيه پا و بار ديگر از ناحيه دست و سينه ، ولي هيچ يك از اين صدمات او را از جبه و جنگ غافل نكرد . اغلب افرادي كه با حميد در ارتباط بودند دو صفت بارز براي ا و بر مي شمردند : اول نظم و انظباط، دوم شجاعت . يكي از همرزنمانش مي گويد : او به قدري شجاع بود كه هر گز از دشمن نمي هراسيد و نترسيد . روزي ما را به نزديكي عراقي ها برد به نحوي كه حس مي كرديم هر لحظه ممكن است به اسارت عراقي ها در آييم .

حميد علاقه شديدي به امام حسين (ع) داشت ،طوري كه هر سال در روز عاشورا به رسم زنجانيها در جبهه حليم مي پخت و بين رزمندگان توزيع مي كرد .

حميد احدي به همراه چند تن از دوستانش از جمله محمد رضايي از اولين كساني بودند كه مراسم زيارت عاشورا را در زنجان به راه انداختند و در پايگاه هاي اين شهر به تدريس اصول عقايد و قرآن پرداختند . به ياد امام حسين(ع) اين بيت از شعر را در پشت ماشين خود نوشته بود :

 

از حسن روي يوسف دستي بريده بودند

از حسن دلبر ما سر ها بريده باشد

 

حميد ، عاشق امام خميني بود و عشق به ولايت را انگيزه گرايش خود به سوي جهاد و مبارزه مي دانست . او فرمانده گردان بود بي آنكه لحظه اي از مقام خود سوء استفاده كند . به نيروهاي تداركات گفته بود : وقتي غذا و وسايل مي آورند ابتدا به نيرو ها بدهند و بعد به مركز فرماندهي بياورند . بار ها در حال واكس زدن پوتين هاي نيروهاي تحت امرش ديده شده بود . نماز هاي شبانه حميد زبانزد خاص و عام بود .

در عمليات بدر ، گردان امام سجاد تحت فرماندهي حميد احدي يكي از گردانهاي خط شكن بود و در يكي از سخت ترين محور ها عمل مي كرد . احدي در كنار پل شناور اسكله غسل شهادت كرد . سپس در حدود ساعت 3 بعد از ظهر به سنگر رفت و چون ناهار نخورده بود ، مقداري برنج سرد خورد و براي شناسايي به خط مقدم رفت كه در اثر اصابت تركش گلوله توپ به صورتش، به شهادت رسيد .

 

كاظمي – همرزم و همراه وي در آخرين لحظات حيات – درباره چگونگي شهادت حميد مي گويد :

من و حميد براي شناسايي به خط رفتيم . ناگهان از طرف تانك دشمن گلوله اي شليك شد . در يك لحظه تصور كردم حميد براي حفظ خود روي زمين شيرجه رفته است . او را صدا زدم ، جوابي نيامد . بلندش كردم ولي با صحنه ي دلخراشي مواجه شدم نيمي از صورتش كاملا از بين رفته بود .

به اين ترتيب شهيد حميد احدي در تاريخ 24 اسفند 1363 در منطقه شرق دجله بر اثر اصابت تركش به دهان و چانه به شهادت رسيد . پيكر او را پس از انتقال در مزار شهداي زنجان به خاك سپردند .

 

در فرازي از ياد داشتهاي حميد احدي آمده است :

جبهه آمدن كار سختي نيست . جبهه جاي شادي و سرور خاطر است . جاي آرامش وجدان و آسايش روح است . اما وقتي دلي برايت مي شكند و يا قلبي به راهت تند تند مي زند يا خاطره اي در ورايت مي دود ومحزونت مي كند تمام سختي ها و ناملايمات از يك سو و اين حزن از يك سو و تفاوت اين سوي و آن سوي ، از زمين تا آسمان ... .

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:32 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت نامه شهید مجید ایزد دوست

 

برادران و خواهران عزیزم، سعادت یار شد و بار دیگر توانستم قدم گنهکارم را به خطه پاک خوزستان برسانم. امید است که خداوند تبارک و تعالی توجهی به این بنده عاصی بنماید تا شاید بتوانم بعد از تحمل عذاب از رحمت الهی محروم نباشم.

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

برای سلامتی امام امت، عصاره وحدت و بیدار کننده مستضعفان جهان صلوات.

 

 

برادران و خواهران عزیزم، سعادت یار شد و بار دیگر توانستم قدم گنهکارم را به خطه پاک خوزستان برسانم. امید است که خداوند تبارک و تعالی توجهی به این بنده عاصی بنماید تا شاید بتوانم بعد از تحمل عذاب از رحمت الهی محروم نباشم.

 

صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک

 

آری عزیزان می روم به دنبال مسعود و مصطفی و کاروانی که به ترتیب به آنها پیوستند، مثل سالاری، ساغری، مژدهی، ظهوری، رستگار، ذات اصغر، دادرس، حق شناس، تقی پور، حقیقت جو و … .

 

زیرا آنها هر کدام مدتی در عالمی دیگر با یک امکانات دیگر و با یک حالات دیگر سر می برند ولی من گنهکار هر روز که از عمرم می گذرد انبار گناهم انباشته تر و علاقه به دنیای فانی زیادتر و آرزوی دنیایی، درازتر می شود.

 

بار الهی تو رابه مقربان درگاهت، تو را به نفس مسیحایی امام امت، تو را به اشک چشم نیمه شب امام امت و تو را به امام زمانت (عج) قسم! مرا بیامرز و از دنیا ببر، زیرا می ترسم از لحظه ای که حجاب ها برداشته شود و اعمال بنده گنهکاری مثل من در جلوی چشم من ظاهر شود، زمانی که هیچ کاری از دست من ساخته نیست چه خاکی بر سر بریزم.

 

خدایا تو را به خون پاک شهدای اسلام و انقلاب، توبه مرا بپذیر و از سر تقصیراتم بگذر.

 

ای یاوران امام امت که در حقیقت یاور امام حسین و پاسدار خون آنها هستید. چند تذکر را یادآور می شوم، شاید بر اثر یادآوری آنها خداوند تبارک و تعالی نظر لطفی نماید و با شفاعت شهدا من را در زمره ی شهدا قرار دهد…

 

بیایید به نفس ها اعتبار ببخشید، ببنید که هر نفس امام چقدر برای امت اسلام با ارزش است. خط امامی شوید و لازمه اش در مرحله اول تذهیب نفس است به فرموده ی امام.

 

یک لحظه از امام و فرمایشات ایشان فاصله نگیرید. تندروی و کندروی هر دو خطرناک است. نکند هوای نفس شما را تحریک کند و پشت سر فرمایشات امام امت باشد، از نظر عقلی و قلبی و ولایتی فرسنگ ها با امام فاصله بگیرید.

 

فریب ظواهر دنیا را نخورید که بلاخره جدا شدنی است. یا دنیا از شما جدا می شود و مال و … از دست شما می رود و یا شما جدا می شوید و می میرید.

 

در ساختن خود و دیگران و دوستان و مردم محله و شهر بکوشید که یکی از عبادات بزرگ محسوب می شود و به این وسیله می توانید تنور جبهه را همانا گرم نگه دارید.

 

در ساختن کودکان و نوجوانان بسیار کوشا باشد زیرا انقلاب به فکر و تعهد آنها نیاز وافری دارد و در این رابطه احترام به پدران امری است ضروری و حتمی.

 

وحدت شما را بر اساس ایات الهی حفظ کنید که حفظ وحدت، آبرو و شرف و حیثیت و حفظ اسلام و قرآن و شادی روح شهدا می باشد. بکوشید از نظر مادی با حداقل زندگی بسازید و در زندگی افراط و تفریط را از بین برده و در فکر دوستان و برادران ضعیف خود باشید و نگذارید تا جهت نیاز به سوی شما دست دراز کند که در این صورت هر چه شما بدهید در حقیقت بهای آبروی از دست رفته اش را می دهید واین هنر نیست.

 

مسجد این پایگاه خدایی، این منطقه جنگی جهت آماده شدن برای نبرد، این سنگر انقلاب را خالی نکنید، نه این که از نظر ابدان و اجسام پر کنید، بلکه بکوشید روح شما صیقل داده شود تا برسید به مرحله ای که هر چه می بینید رحمت الهی و آزمایش الهی باشد.

 

خط امام، خط امام است نه فقط در ابعاد سیاست، بلکه در قالب عبادت و عرفان، اقتصاد، کسب علم و تقوی و شب زنده داری و … بیایید در همه ابعاد دنبال امام حرکت کنیم که اگر از هر کدام عقب افتادید نمی توانید ادعای خط امام کنید.

 

در هر سمت و شغلی و کاری که هستید کوشاتر باشد زیرا رضایت دشمن زمانی حاصل می شود که وابستگی به آنها در اثر کم کاری من و شما زیادتر می شود.

 

نسبت به همدیگر با گذشت و مهربان و راز دار و همکار باشید تا بتوانید با هم دشمن درون و بیرون خود را از میدان مبارزه بیرون کنید. آری ای عزیزان سعی کنید فقط برای آخرت زندگی کنید.

در پایان همه شما را به خدا می سپارم. مرا عفو کنید، فقط…!

مجید ایزددوست

 

 

 

درباره شهید

شهید مجید ایزددوست متولد ۲۵ مرداد سال ۱۳۳۴ است و زمانی که ۳۱ سال بیشتر نداشت، در تاریخ ۲۳ دی ماه سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید. مختصری از نامه ی زندگی این شهید عزیز در ادامه می آید: نیاز نیست بدونید چندسالشه، نیاز نیست بدونید تو چه شهری چشم به جهان گشوده؟ یا توی چه ماهی متولد شده و چه رنگی رو دوست داره، ولی نیازه که بدونید چه جور شخصیتی داشته و خدا چه آدمایی رو برای خودش گلچین می کنه و لیاقت اسم شهید رو بهشون هدیه می ده! خیلی از بچه مذهبی های دهه شصت و هفتادی شهر رشت نمی شناسنش، اگه گفتید چرا؟ چون سردار نبود یا حتی سپاهی هم نبود، از وزیر وزرا هم که نبود، با اینکه از شهدای مشهور شهرمان نیست اما از آنها هم کمی ندارد. در ماجرای قبل از انقلاب و اوایل انقلاب و جنگ حضور پر رنگی داشت. اوایل درگیری هایی که در غرب اتفاق افتاد به شهید چمران می پیوندد و مدتی با آنها تو عملیات ها شرکت می کند. سال های اول جنگ بنا بر مسئولیت حساسی که در آموزش و پرورش بهش سپرده شد و شهادت برادرش مسعود که جز شهدای دوره اول استان گیلان است، مجبور شد به رشت برگردد و داخل استان خدمت کند، غیر از کار اصلی اش، فعالیت های متفرقه زیادی انجام می داد. مثلا مسئول انجمن اسلامی محلات بود و برای جوانتر ها کلاس اخلاق می گذاشت. این کلاس ها در حدی عالی بودند که مرحوم حجت الاسلام احسانبخش (نماینده ی امام در استان) به او اجازه نمی داد که به جبهه برود و می گفت: مجید، شهید پروره! مجید وجودش برای شهر لازمه! اما گوش آقا مجید به این حرف ها بدهکار نبود، بعد شهادت برادر کوچکش مسعود، می خواست خانواده را برای شهادت خودش آماده کند و همین کار رو هم کرد. مجید در عین اینکه مهربان بود، اقتدار هم داشت. نسبت به دوستان بسیار رئوف و مهربان بود. به خیلی ها کمک و یاری می رساند. اما همین آقا مجید نسبت به منافقان و دشمنان اسلام که در آن زمان بسیار زیاد هم بودند محبتی از خود نشان نمی داد و با آن ها مبارزه می کرد. وی تا جایی که می توانست جلوی آن ها می ایستاد و جلوی کارشکنی های آنها را می گرفت.

 

خانم حسنی همسر شهید مجید ایزد دوست از زندگیش با مجید گفت: زمان ازدواج با مجید می دانستم که او در نهایت شهید می شود. مجید خیلی با محبت بود ما یکسال بعد از شهادت برادرش در آبان سال ۶۰ ازدواج کردیم و من می دیدم او چطور به خانواده و به خصوص پدر و مادرش محبت می ورزد تا جای مسعود خالی نباشد، وقتی در خانواده حرفی می زد برای همه اتمام حجت بود، حتی پدر و مادر هم به حرف هایش اهمیت خاصی می دادند. می دانستند که مجید از روی حساب و کتاب حرف می زند در واقع معلم اخلاق خواهر و برادرانش محسوب می شد. به واقع خطی مشی سیاسی حاکم بر خانواده هم توسط مجید رقم می خورد. شهید نه تنها در میان خانواده، نفوذ کلام فوق العاده ای داشت بلکه نفوذ کلام عجیبی هم در بین جوانان و نوجوانان محله و اطراف داشت. در میان افراد آموزش و پرورشی خیلی ها به او علاقه داشتند و روی حرف او حرف نمی زدند.

سال اول زندگیمان بود، با خالی کردن یکی از اتاق های خانه مان از اثاث منزل، آن را برای برگزاری کلاس های احکام و اخلاق و قرآنی که مجید تدریسش را برعهده داشت آماده کردیم.

همیشه در خانه مان برای برگزاری کلاس ها باز بود. اغلب زمانی که در جنگ حضور نداشت برای بچه ها از نوجوانان تا جوانان و بزرگسالان کلاس می گذاشت، زمانی را که هم نمی توانست در خانه کلاس برگزار کند در مسجد کلاس هایش را برگزار می کرد. به بچه های مسجد علاقه خاصی داشت. بچه ها هم که صفا و صمیمیت او را می دیدند همیشه دورش بودند و او را تنها نمی گذاشتند و به حرف هایش اهمیت زیادی می دادند.

 

در آن سال ها علاوه بر خدمت در آموزش و پرورش مسئول انجمن اسلامی محلات هم بود. فعالیت زیادی داشت و ما کم همدیگر را می دیدیم. وقتی هم که در کنار هم بودیم آنقدر خوش رفتار و با محبت بود که دوست نداشتم هرگز از کنارم جایی برود. در لحظاتی که در کنار هم بودیم با آنکه کوتاه بود اما تمام سعی اش را می کرد که نبودش را جبران کند. کم عصبانی می شد اگر هم عصبانی می شد بخاطر اسلام و انقلاب بود.

 

مجید تو خیلی از عملیات ها حضور داشت و اغلب با نیروهای مردمی و بسیجی وار به جنگ می رفت، چون این گونه در جنگ حضور داشت، از حضورش در خیلی عملیات ها مدرکی به جا نمانده است. به دوستانش در جبهه سپرده بود که هر وقت عملیاتی در راه است به او اطلاع دهند. از عملیات هایی که در ذهنم مانده و آقا مجید در آن حضور داشتند عملیات والفجر ۸ و محاصره سوسنگرد و کربلای ۵ است که در آن به شهادت رسید.

 

آخرین بار که می خواست به جنگ برود با سپاه محمد رسول الله رفت، اما دو روزه برگشت، غروب همان روز دوستانش با او تماس گرفتند و به او خبر دادند که عملیاتی نزدیک است.

 

شب، ساک باز نشده اش را بست و دوباره راهی شد. زمان حرکت چند قدمی رفت اما دوباره برگشت و نگاه کرد و بهم گفت: من یک هفته دیگه بر می گردم. درست یک هفته بعد برگشت اما نه با پای خودش، مجید شهید شده بود همان طور که پیش بینی کرده بودم، همان طور که خودش می خواست. وقتی شهید شد مادر در فراقش می گفت: ستون خانه ام رفت.

 

بعد شهادتش با اینکه خیلی کم در ۵ سال زندگی مشترکمان پیش هم بودیم، اما به انداره یک دنیا تنها شدم و سال هاست غم فراقش برایم تازگی دارد.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:32 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیتنامه شهید نوروز علی ایمانی نسب

 

ملت شهيد پرور ايران! اطاعت از امام راهتان و پيروی از دستورات اسلام وظيفه شماست. امام را دريابيد که دريافته‌ايد و تنهايش نگذاريد که نمي‌گذاريد.

 

وصیتنامه شهید نوروز علی ایمانی نسب که در خرداد ماه سال 60 و هفت سال قبل از شهادت نوشته شده است :

 

سلام بر امام زمان (ع) و ياور مستضعفين و نائب بر حق امام حسين (ع)

 

سلام بر امت شهيد پرور قهرمان ايران

 

سلام بر تمام مردم آزاده دنيا

 

سلام بر پدر و مادر عزيزم که مرا در دامان پاکشان پرورش دادند تا بتوانم سربازی از سربازان نايب امام زمان باشم .

 

ولی چند پيام برای شما پدر و مادرم – برادران و خواهرم – ملت قهرمان ايران و همرزمان دلير و شجاع دارم :

 

اوّل به شما پدر و مادر برادران و خواهر عزيزم کنم از اينکه مرا در راه اسلام و بريانی پرچم جمهوری اسلامی از دست می دهيد ناراحتی مداشته باشيد که من در جايگاهی بهتر و بالاتر از اين دنيای مادی جای دارم :

 

و به شما ای برادرانم : اميدوارم که همچون من لباس رزم بپوشيد و راه مرا که راه اسلام و اطاعت از امام هست ادامه دهيد :

 

و تو ای خواهرم : تو بايد همچون زينب پيام مرا به تاريخ برسانی و کاخ يزيديان را به لرزه افکنی و از دامن پاک تو همچون فاطمه (ع) حسين ها و حسن ها و زينب ها پرورش يابد :

 

و شما ملّت شهيد پرور ايران : اطاعت از امام راه شماست و پيروی از دستورات اسلام وظيفه شماست . امام را دريابيد که دريافته ايد ، و تنهايش مگذاريد که نمی گذاريد و همين پشتيبان روحانيت مبارز و اين ياوران امام باشيد که سعادت شما و نسل آينده شما در گرو همين اطاعت است .

 

و شما ای همرزمان و برادران پاسدار : بجنگيد و کاخ های ستم را يکی پس از ديگری ويران کنيد که پيروزی با شماست و بدانيد : تا زمانی که فقط برای خدا و اسلام و راه امام که راه اسلام است می جنگيد پيروزی با شماست .

 

 

درباره شهید

نوروز علی ایمانی نسب

نام پدر: محمد

متولد: 1339

سمت : فرمانده گردان ادوات تیپ 12 قائم ( عج)

تاریخ شهادت : 1367/5/5

محل شهادت : اسلام آباد غرب

پایان ماموریت : پایان جنگ،همزمان با شهادت

 

نوروز علی فرزند محمد ايماني‌نسب در شانزدهم مهر هزار و سيصد و سی و نه، در سرخه پا به جهان گشود.

 

دوم راهنمايی را مي‌خواند که به پدر کشاورزش پيشنهاد داد او را سرکار بفرستد.

 

پس از پايان دوره سربازی، از اولين نفرات اعزامی به جبهه بود. به جز چند روزی که برای مرخصی مي‌آمد يا برای درمان مجروحيت‌ها، بقيه روزها و سال‌ها را در جبهه گذراند.

 

در فرم اعزام به جبهه قسمت « تاريخ پايان مأموريت » جمله‌ی « پايان جنگ » را ‌نوشت.

 

پس از ازدواج، در سال هزار و سيصد و شصت و يک، خانواده‌اش را هم با خود همراه کرد؛ به شهرهايی که در تيررس موشک‌های دوربرد و بمباران عراقي‌ها قرار داشت.

 

مسؤوليت دژبانی لشکر هفده علی بن ابيطالب عليه‌السلام، مسؤوليت قبضه، سپس واحد خمپاره، جانشينی ادوات لشکر هفده و در نهايت فرماندهی گردان ادوات تيپ دوازده قائم آل محمد عجل‌الله تعالی فرجه‌الشريف از وظايف مهم ايماني‌نسب بود.

 

در عمليات‌های رمضان، خيبر، بدر، والفجر مقدماتی يک، چهار و هشت، کربلای چهار و پنج، نصر هشت، بيت‌المقدس دو و مرصاد شرکت داشت. در والفجر هشت از ناحيه چشم و قبل از عمليات کربلای يک پايش مجروح شد.

 

سرانجام همانطور که خواسته او بود همزمان با پایان جنگ در عملیات مرصاد به فیض شهادت نائل آمد.

 

به هنگام شهادت در عمليات مرصاد، در پنجم مرداد هزار و سيصد و شصت و هفت، دخترش، زهرا، پانزده روزه و پسرش، مجيد، حدوداً سه ساله بود. ايماني‌نسب با تير مستقيم منافقين به پا، پشت گردن و قلب به شهادت رسيد.

 

گلزار شهدای سرخه محل تجديد عهد همرزمان با اين شهيد است.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:33 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیتنامه عجیب شهید عملیات استشهاد طلبانه شهید علی منیف اشمر

 

مولای‌ من‌، یا اباعبدالله‌(ع‌)! با خداوند پیمان‌ بستم‌ و با شما عهد، که‌ در راه‌ خداوند گام‌ بردارم‌، درحالی ‌که‌ جانم‌ را به‌ کف‌ دست‌ گرفته‌ و خونم‌ را به‌ خاک‌ جبل‌ عامل‌ آمیخته‌ام‌.

 

 

بسم‌الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌

سلام‌ بر مولا و سرورم‌ سیدالشهدا، امام‌ حسین‌(ع‌) و برادرش‌ اباالفضل‌العباس‌(ع‌).

سلام‌ بر سید و مولایم‌ حضرت‌ صاحب‌ العصر والزمان‌، امام‌ مهدی‌ منتظر(عج‌).

سلام‌ بر زنده‌ کننده‌ قیام‌ مسلمانان‌ و بنیانگذارانقلاب‌ اسلامی‌ مبارک ‌ایران‌، امام‌ خمینی‌(ره‌).

سلام‌ بر رهبر امت‌ اسلامی‌ و ولی‌ امر مسلمین‌ حضرت‌ آیت‌الله‌ سیدعلی‌خامنه‌ای‌(دام‌ ظله‌).

سلام‌ بر سیدالشهدای‌ مقاومت‌ اسلامی‌ "شهید سیدعباس‌ موسوی‌" وشیخ‌ الشهدایمان‌ "شهید شیخ‌ راغب‌ حرب‌".

سلام‌ بر رهبر عزیز، حضرت‌ حجت‌‌الاسلام‌ و المسلمین‌ سیدحسن‌ نصرالله‌(دام‌ ظله‌).

سلام‌ بر مجاهدان‌ مقاوم‌ و قهرمان‌ شجاع‌ِ مقاومت‌ اسلامی‌. رحمت‌ وبرکات‌ خداوند بر آنها.

مولای‌ من‌، یا اباعبدالله‌(ع‌)!

با خداوند پیمان‌ بستم‌ و با شما عهد، که‌ در راه‌ خداوند گام‌ بردارم‌، درحالی ‌که‌ جانم‌ را به‌ کف‌ دست‌ گرفته‌ و خونم‌ را به‌ خاک‌ جبل‌ عامل‌ آمیخته‌ام‌. همان‌طور که‌ خون‌ شما بر خاک‌ مقدس‌ کربلا ریخته‌ شد؛ و امروز به‌ عهدی‌ که‌ بسته ‌بودم‌، وفا می‌کنم‌.

مولای‌ من‌، یا صاحب‌ الزمان‌(عج‌)!

چقدر آروز داشتم‌ که‌ شهادتم‌ در مقابل‌ دیدگان‌ و وجود مبارک‌ شما باشد؛ ولی‌ طولانی‌ بودن‌ غیبت‌ شما و اشتیاق‌ من‌ به‌ مولا و سرورانم‌ و اجداد پاکت‌، موجب‌ شد که‌ نتوانم‌ بیش‌ از این‌ در انتظار بمانم‌. از خداوند می‌خواهم‌ که‌ با این‌ شهادت‌، اجر شهادت‌ در رکاب‌ شریف‌ شما را به‌ من‌ عطا فرماید.

برادران‌ عزیزم‌، قهرمانان‌ دلیر مقاومت‌ اسلامی‌!

"اگر شما از آنان‌ به‌ رنج‌ و زحمت‌ می‌افتید، آنها نیز از دست‌ شما رنج‌ می‌کشند. با این‌ تفاوت‌ که‌ شما به‌ لطف‌ خدا امیدوارید و آنها امیدی‌ ندارند."

سوره‌ نساء ـ 104

برای‌ شما چند مورد را که‌ در رابطه‌ با خط‌ ما، اصول‌ اساسی‌ به شمار می‌رود، یادآور می‌شوم‌:

راه‌ جهادگرانه‌ ما، سخت‌ و طولانی‌ و پر از مشقّت‌ و ابتلائات‌ است‌؛ لذا برای ‌پیمودن‌ این‌ راه‌، باید تلاش‌ کنید تا روحیه‌های‌ عالی‌ و پاک‌ داشته‌ باشید؛ باید سینه‌ها را از هر گونه‌ تیرگی‌ و حجابی‌ که‌ انسان‌ را از خدایش‌ دور می‌سازد، پاک‌ کنید؛ همان‌ گونه‌ که‌ قبل‌ از من‌، برادران‌ شهیدم‌ به‌ شما توصیه‌ کرده‌اند، به‌ این‌ خط‌ شریف‌ تمسک‌ جویید و این‌ راه‌ را که‌ همان‌ طریق‌ مقاومت‌ است‌، بپیمائید؛ چون‌ این‌ راهی‌ است‌ که‌ خداوند فقط‌ ما را بر پیمودنش‌ برگزیده‌ است‌ و ما هم‌ نباید این‌ فرصت‌ را از دست‌ بدهیم‌، و مهم‌تر از آن‌، این‌که‌ نباید خون‌ شهدا را ضایع‌ کنیم‌ و باید امانات‌ آنها را که‌ در نزد ماست‌، به‌ خوبی ‌پاسداری‌ کنیم‌.

بر دستورهای‌ فرماندهی‌ عزیز و فرماندهان‌ مقاومت‌ اسلامی‌ ملتزم‌ باشید. به‌ راهنمائی‌های‌ حضرت‌ رهبر ـ خامنه‌ای‌ جانم‌ به‌ فدایش‌ ـ و دبیر کل‌ حزب‌‌الله ‌لبنان‌ جناب‌ سیدحسن‌ نصرالله‌، ملتزم‌ باشید.

عکس‌های‌ شهدا را همیشه‌ مقابل‌ چشمانتان‌ قرار دهید و برای‌ محقق ‌شدن‌ اهدافی‌ که‌ آنها به‌ خاطرش‌ به‌ شهادت‌ رسیدند، سعی‌ و تلاش‌ کنید و درخط‌ آنها باقی‌ بمانید.

وصایای‌ حضرت‌ امیرالمؤمنین‌ به‌ فرزندانش‌ حسن‌ و حسین‌(علیهم‌السلام‌) را که‌ راه‌ و روش‌ زندگی‌ِ مورد رضای‌ خداوند را به‌ ما نشان‌ می‌دهند، و همین‌ طور وصایای‌ امام‌ خمینی‌ (قدس‌ سره‌) و راهنمائی‌های‌ ارزشمند و پر برکت‌ ایشان‌ را بخوانید، یاد بگیرید و به‌ آن‌ عمل‌ کنید.

قبل‌ از این‌که‌ در جنگ‌ شرکت‌ کنید، همان‌ طور که‌ برداشتن‌ اسلحه‌ را ضروری‌ می‌دانید، وضو گرفتن‌ را لازم‌ بدانید؛ چون‌ دستی‌ که‌ با وضوست‌ و می‌جنگد، ممکن‌ نیست‌ شکست‌ بخورد.

خانواده‌های‌ عزیزی‌ که‌ در نوار مرزی‌ و تحت‌ اشغال‌، همچنان‌ مقاومت‌ می‌کنید!

کمی‌ بعد از نوشتن‌ این‌ جملات‌ و کلمات‌، ان‌شاءالله‌ پیکرم‌ آتشی‌ خواهد شد که‌ اشغالگران‌ صهیونیسم‌ را که‌ هر روز و هر لحظه‌ در اذیت‌ شما سعی‌ و تلاش‌ می‌کنند، خواهد سوزاند. دشمن‌ گمان‌ می‌کند که‌ شما را ذلیل‌ کرده‌، لکن‌ هیهات‌. و پایان‌ این‌ آزار و اذیت‌ به‌ دست‌ مجاهدان‌ مقاومت‌ اسلامی‌، نزدیک‌ خواهد بود. ان‌ شاءالله‌.

خانواده‌ عزیزم‌!

بدانید که‌ اشغال‌ و اشغالگران‌ به‌ زودی‌ مضمحل‌ خواهد شد و ان‌ شاءالله ‌پیروزی‌ نزدیک‌ و آزادی‌ در راه‌ است‌ و سرنوشت‌ صهیونیست‌ها و مزدوران‌شان‌، کشته‌ شدن‌ و نیستی‌ است‌.

برادران‌ و خواهران‌ صابرم‌ در بازداشتگاه‌های‌ اشغالگران‌ در نوار مرزی ‌تحت‌ اشغال‌ و در فلسطین‌ اشغالی‌!

سلام‌ خدا بر شما؛ از خدا می‌خواهم‌ که‌ بر شما منت‌ گذارده‌ و شما را آزاد گرداند و من‌ نیز این‌ کار کوچک‌ را که‌ بازگو کننده‌ احساسات‌ من‌ نسبت‌ به‌ شما صابرین‌ است‌، به‌ شما هدیه‌ می‌کنم‌ و امیدوارم‌ که‌ این‌ هدیه‌ را از من‌ بپذیرید وان‌ شاءالله‌ به‌ زودی‌ برای‌ شما و به‌ خاطر شکنجه‌‌هایی‌ که‌ در طول‌ سال‌ها درشکنجه‌ گاه‌ها و زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها متحمل‌ شده‌اید، قیام‌ خواهم‌ کرد.

قلب‌های‌مان‌ با شماست‌ و شما را فراموش‌ نخواهیم‌ کرد. شما وجدان‌ بیداراین‌ امت‌ و مایه‌ کرامت‌ آن‌ هستند.

سلام‌ بر شهدای‌ انتفاضه‌ اسلامی‌ در فلسطین‌ اشغالی‌.

سلام‌ بر کودکانی‌ که‌ از وطن‌ دور مانده‌اند.

سلام‌ بر مجاهدان‌ انتفاضه‌ اسلامی‌.

سلام‌ بر پدران‌ و مادران‌ شهدا.

سلام‌ بر اراضی‌ مقدس‌.

سلام‌ بر قدس‌ شریف‌.

همانا گروه‌ گروه‌ مسلمانان‌ را می‌بینم‌ که‌ در مسجدالاقصی‌ به‌ امامت‌ حضرت‌ حجت‌ منتظر(عج‌) نماز بپا داشته‌اند.

برادرانم‌ در انتفاضه‌ اسلامی‌!

باید این‌ عمل‌ (عملیات‌ شهادت‌ طلبانه‌ خویش‌) را به‌ شما هم‌ هدیه‌ کنم‌ وان‌‌شاءالله‌ پیروزی‌ نزدیک‌ است‌ و این‌ وعده‌ای‌ است‌ که‌ خداوند به‌ ما داده‌است‌. بر شماست‌ که‌ بدانید دشمن‌ صهیونیستی‌ رو به‌ زوال‌ است‌ و زمین ‌مقدس‌ به‌ شما باز خواهد گشت‌ و این‌ وعده‌ الهی‌ است‌.

"و ما بعد از تورات‌ در زبور داود نوشتیم‌ که‌ البته‌ بندگان‌ نیکوکار من‌ ملک ‌زمین‌ را وارث‌ و متصرف‌ خواهند شد."

سوره‌ انبیاء ـ 105

خانواده‌ عزیزم‌!

از خداوند متعال‌ برای‌ شما صبر و شکیبایی‌ خواستارم‌. در شهادت‌ من ‌اندوهیگن‌ نباشید و از هیچ‌کس‌ پذیرای‌ تسلیت‌ نباشید و فقط‌ تبریکات‌ افراد را بپذیرید و به‌ گونه‌ای‌ برخورد کنید که‌ روز شهادت‌ من‌، روز خوشحالی‌ و سرورم‌ باشد. برادران‌ کوچک‌تر و برادرزادگان‌ کوچکم‌ را برای‌ پیمودن‌ راهی‌ که‌ من‌ رفتم‌، تعلیم‌ و آموزش‌ دهید و به‌ آنها یاد دهید که‌ من‌ برای‌ چه‌ چیز شهید شدم‌ و "آخر دعوانا ان‌ الحمدلله‌ رب‌ العالمین‌."

"و آنان‌ که‌ در راه‌ ما به‌ جان‌ و مال‌ جهد و کوشش‌ کردند، محققاً آنها را به‌ راه‌ هدایت‌ می‌کنیم‌ و همیشه‌ خدا یار نیکوکاران‌ است‌."

سوره‌ عنکبوت‌ ـ 69

برادرتان‌

علی‌ اشمر

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:33 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصيتنامه شهيد ياور احسانی

 

به پدر و مادرم بگویید در رثای من گریه و بی تابی نکنند

 

چند جمله از وصیت های شهید:

به پدر و مادرم بگویید در رثای من گریه و بی تابی نکنند، چرا که من در راه مولایم امام حسین (ع) کشته شدم و این آرزوی ابدی من بود که بتوانم مورد رضایت پدر و مادرم باشم.

 

 

درباره شهید

شهید یاور احسانی

فرزند : رمضان

نام مادر : آقا بیگم مظهری

تولد 01/06/1340 نیر

شغل: سر آشپز

شهادت : 1361

مزار: گلزار شهدای نیر

 

شهید یاور احسانی اولین شهید نیر در اول شهریور 1340 از پدری غیور و متدین به نام رمضان و مادری نجیب و نورانی به نام آقا بیگم مظهری به دنیا آمد.

 

چهارمین فرزند خانواده بود و پدر به امید و چشم یاری که از بزرگ سالی وی داشت ، یاورش نامید تا عصای دست پیری او و گرمی پشت برادرش هوشنگ باشد.

 

در سایه دعای خیر والدین ، جوانی مذهبی و اهل نماز و روزه به دنیا آمده بود و از ادب و نزاکت و تربیت صحیحی برخوردار بود.

 

هنوز مشغول کار در هتل بود که درخت انقلاب به بار نشست و همزمان هنگام سربازی او نیز غرا رسید. بلافاصله به زادپاهش برگشت تا اعزام شود.

 

روز شانزدهم مهر ماه سال 59 در میان جمع خانواده از زیر قرآن رد شد.

 

بعد از گذراندن دوران آموزشی عازم مناطق جنگی غرب و جنوب کشور شد .و از آن پس زمستان های سرد و تابستان های گرم ، خاطرات تلخ و شیرین را هر چهل و پنج روز که برای مرخصی می آمد ، برای همه تعریف می کرد.

 

ضبط صوت کوچکی خریده بود و به خاطر علاقه ای که به نوحه داشت ، درون سنگر به نوحه گوش می داد.

 

گاه از طعم شیرین پیروزی ها قصه می گفت و گاه از تلخی شکست.

 

گاهی که خانواده از رفتنش دلگیر و ناراحت می شدند ، می گفت : آیا دوست دارید دشمن تا شهر ما بیاید؟

 

به خاطر شرکت در عملیات آزاد سازی بستان هفتاد روز بود که به مرخصی نیامده بود و در شهر شایع شده بود که به شهادت رسیده است.

 

وقتی با مژده آزادسازی بستان آمد، با خوشحالی گفت: در این عملیات پیروز شدیم ، بستان با کمترین تلفات (حدود 300 نفر) آزاد شد. اما از دشمن صدها نفر کشته و اسیر کردیم.

 

این بار برای آزاد سازی خرمشهر می رویم شاید برنگردم.

 

پنج ماه از دوران سربازی این یل آذری باقی مانده بود که در عملیات بیت المقدس در جاده خرمشهر – آبادان سر خود را اهدای حضرت دوست کرد ، که رسمشان سربازی بود و عشق بازی .

ترکشی به سر او اصابت کرد.

 

دو روز در بیمارستان بود و آن گاه ...

 

مزار پاکش در گلزار شهدای نیر میعادگاه عاشقان دلسوخته و رفیقان از قافله مانده است، و در هر شب جمعه نیز یاد او گرامی داشته می شود.

 

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:33 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیتنامه شهید محمد امین احمدی

 

خواهرانم! حجاب اسلامی را رعایت کنید. برایم گریه نکنید لباس سیاه نپوشید و اگرگریه می-کنید برای مظلومیت امام حسین (ع) گریه کنید.

 

 ما هر چه داریم از اسلام است و کسی که اسلام دارد از هیچ قدرتی بیم و هراس ندارد. از تمام اقشار مردم خواهشمندم که ادامه دهنده راه امام حسین(ع) باشند. که راه حقیقت و ابقا حقوق مسلمین است. از مردم عزیز خواهشمندم که زیر بار ظلم و ستم نروند، به همین دلیل باید تا آخرین قطره خونمان، حقمان را از ظالم بگیریم و ظالم را هر کسی که باشد ریشه کن کنیم. زیرا می¬خواهیم این انقلاب زمینه ساز حکومت مهدی (عج) باشد. خواهرانم! حجاب اسلامی را رعایت کنید. برایم گریه نکنید لباس سیاه نپوشید و اگرگریه می-کنید برای مظلومیت امام حسین (ع) گریه کنید.

 

 

 

درباره شهید

زندگینامه شهید محمد امین احمدی

در سال 1350 در روستای دالان عمویی جاوید از توابع شهرستان ممسنی، چشم به جهان گشود. در دوران طفولیت پدرش را از دست داد و تحصیلات را با مشکلات زیاد و توام با فقه تا کلاس پنجم ابتدایی ادامه داد. با توجه به مشکلات مادی که گریبانگیر خانواده¬اش بود مجبور به ترک تحصیل شد. در مدرسه بسیج این علاقه افراد نسبت به امام خمینی (ره) بود که همه را دور هم جمع و در قالب بسیج مردمی شکل داده بود. پس از اعزام در سال 1361 به منطقه جنگی تا سال 1365 بارها حضور خود را در دفاع از خاک ایران اسلامی اعلام کرد. در جبهه دلاوری خضوع‏، خشوع، و صبوری¬اش شهرت خاصی داشت. سر انجام در سال 1365 در عملیات کربلای چهار به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پس از شهادت در حدود 20 روز پیکر پاکش در منطقه عملیاتی در زیر آتش دشمن باقی ماند. زمانی که عملیات کربلای پنج توسط رزمدگان اسلام با موفقیت به پایان رسید جنازه مطهرش به شهر نورآباد انتقال یافت و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.

 

 

نام:محمد امین

نام خانوادگی:احمدی

نام پدر:محمدرفیع

شماره شناسنامه:544

تاریخ تولد:1350/06/06

تاهل:مجرد

 محل شهادت:شلمچه

تاریخ شهادت :1365/10/04

محل تولد:نورآباد(فارس)

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:33 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید مجید ابوییان جهرمی

 

بار خدایا من کیستم که در این محفل پاکان آمده ام من کجا بودم یا الله من بنده ای گنهکار و بدبخت و بیچاره هستم که برای اطاعت از تو با استفاده از قرآن کریم به این محفل آمده ام و از تو می خواهم حال که برای رضای تو آمده ام مرا به راه راست هدایت کنی .

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 یا ایها الذین امنو هل ادلکم علی تجارة تنجیکم و من عذاب الیم" 10"

تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون "11" سوره صف .

 

ای اهل ایمان آیا شما را بتجارتی سودمند که شما را از عذاب دردناک (آخرت) نجات بخشد دلالت کنم * آن تجارت اینست که بخدا و رسول او ایمان آرید و بمال و جان در راه خدا جهاد کنید این کار ( از هر تجارت ) اگر دانا باشید برای شما بهتر است *

اسلام علیک یا ابا عبدالله :

بار خدایا من کیستم که در این محفل پاکان آمده ام من کجا بودم یا الله من بنده ای گنهکار و بدبخت و بیچاره هستم که برای اطاعت از تو با استفاده از قرآن کریم به این محفل آمده ام و از تو می خواهم حال که برای رضای تو آمده ام مرا به راه راست هدایت کنی . از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ، به کجا می روم آخر ننمائی وطنم . با سلام و درود به رهبر عزیز انقلاب این نور جماران و این مرد با تقوا و پرهیزکار این بر افرازنده و زنده کننده اسلام بعد از چند هزار سال پیش و سلام بر تمامی شهداء که جان خود را در راه اسلام و قرآن عزیز فدا کردند و سلام بر این ملت حزب الله که نامشان در تاریخ زنده خواهد ماند من کوچکتر از آن هستم که به این ملت پیامی بدهم اما به عنوان تذکر چند جمله ای عرض می کنم

 

یکی آنکه شما که این انقلاب کردید ایستادگی کنید و سعی کنید که آن را حفظ کنید

دوم آنکه همیشه به جان امام دعا کنید و خدا را شکر کنید که در زیر پرچم اسلام قرار گرفته اید و تا آنجا که در توان دارید از اسلام حمایت کنید که هرچه داریم از اسلام داریم اگر امروز اسلام و ایران در جهان سرافراز است و اگر جوانان ما امروز عاشقانه به طرف شهادت می روند همه آن از برکت اسلام و کسانی که به اسلام خدمت کرده اند مانند امام حسین علیه السلام که جان خود را در راه اسلام داد می باشد و اگر ما امروز تا حدودی به راه راست هدایت شده ایم و در میدان جنگ آمده ایم از برکت حسین علیه السلام است و از روحانیت هم پشتیبانی نمانید که واقعاً هم در خدمت اسلام می باشند و هرگز با نگاه کردن بر کسانی که به این انقلاب جنگ کمک نمی کنند و نق می زنند دلسرد نشوید که انشاء الله وقت آنها هم خواهد رسید اما تا آنجا که می توانید به آنها تودهنی بزنید .

 

 سخنی چند با پدر و مادر عزیزم : پدر و مادر عزیزم من می دانم شما برای من رنجها و زحمتها کشیده اید از روزی که من از تو ای مادر متولد شده ام جزء رنج و سختی برای تو چیزی نداشته ام من خودم می دانم در دل تو چیست و با اینکه من این همه زحمت برای تو داشته ام باز هم مرا دوست داری و حاضر نیستی حتی یک لحظه از من دور باشی و همچنین تو پدر عزیز که با یتیمی بزرگ شدی و از همان کوچکی جز زحمت چیزی نداشته ای حتی جمعه و شنبه هم برای تو فرقی نمی کرده و حتی هیچ تفریحی نداشته ای هم از آن روزهایی که در امواج دریاها بدنبال یک لقمه نانی بودی و اما از روزهایی که در این زمین دست پینه بسته اما رحمت به شیرت که دست نیاز به سوی خلق دراز نکردی و تو به این شعر عمل کردی . با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است ، با دهان تشنه مردن بر لب دریا خوش است . " انا لله و انا الیه الراجعون "

 

اما آیا پدر و مادر بازگشت همه ما بسوی خدا نیست آیا اگر ما به جبهه و جهاد نرفتم از دنیا نمی رویم پس حال که همه ما باید به سوی خداوند بازگشت کنیم چرا این بازگشت در راه اسلام نباشد آیا شما راضی دارید که اسلام و قرآن از بین برود و من در کنار شما باشم آیا این سعادت است برای ما و آیا این سرافرازی است ما وقتی سعادتمند و سرافراز می باشیم که اسلام و قرآن زنده باشد پدر و مادر مگر شما نبودید که شاه را بیرون کردید و اسلام آوردید .

 

 حال که اسلام آوردید باید به پای زحمتهای آن هم ایستادگی و مقاومت کنید پدر و مادر من با پیروی از این آیه کریمه که در اول وصیتنامه ذکر کردم و با اطاعت از رهبر انقلاب که می فرماید حفظ اسلام برای هر مسلمان از حفظ جان امام زمان واجبتر است به جبهه آمده ایم من شبی که می خواستم به جبهه بیایم این سوره را خواندم و در آن تفکر کردم و پس پدر و مادر آیا من کار اشتباهی کرده ام و آیا من در راه ابدی قدم برداشته ام . آیا شما نمی خواهید که بهترین چیزهای خود را به خداوند هدیه کنید انشاءالله که اینطور نیست پس از شما می خواهم که وقتی خبر شهادت مرا شنیدید ناراحت نشوید و بگوید الحمدالله درست است که عزیز خود را از دست داده اید اما نگاهی بکنید که به چه کسی داده اید و از شما می خواهم که از شهادت من هیچگونه سوء استفاده نکنید چون که من در راه خدا شهید شده ام و از شما می خواهم که همیشه بیاد خدا باشید و ببینید که خداوند از شما راضی است یا نه .

 

 نصیحت سخنی با برادران و خواهرانم : برادران و خواهرانم سلام عرض می کنم و از شما می خواهم که به هیچ وجه ناراحت مباشید و همیشه کارهای خود را برای خداوند انجام دهید و راه راست را پیشینه خود نمائید و در نمازهایتان کاملاً به خداوند توجه داشته باشید و به پدر و مادر کمک کنید که این پدر و مادر ما بسیار زحمت کشیده اند و می کشند و حرمت آنها نگه دارید . سخنی چند با دوستان : دوستان عزیز اگر من نتوانسته ام دوست خوبی باشم برای شما مرا ببخشید و مرا حلال کنید و من کوچکتر از آن هستم که پیام یا نصیحتی برای شما داشته باشم . پدر و مادر گرامی اگر من شهید شدم اگر راه کربلا باز شد مرا در کربلا به خاک بسپارید و اگر باز نشد در قبرستان رضوان مرا به خاک بسپارید و از شما می خواهم که در نماز جمعه و تشییع جنازه از طرف من از همه حلال بودی بطلبید . والسلام .

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از شما می خواهم که همیشه برای من طلب آمرزش کنید و اگر نتوانستید از خودتان برایم روزه بگیرید 2- نماز بخوانید 3- قرآن بخوانیم 4- نماز لیله الدفن را فراموش نکنید .

 

 

 

درباره شهید

 

نام : مجید

نام خانوادگی:ابوییان جهرمی

نام پدر: مرتضی

شماره شناسنامه:459

تاریخ تولد:1346/08/06

محل شهادت:خرمشهر شلمچه کربلای 5

تاریخ شهادت: 1365/12/13

محل تولد:جهرم

 

زندگینامه شهید مجید ابوییان جهرمی

 

شهید مجید ابوئیان فرزند مرتضی در آبان ماه سال 1346 در جهرم در خانواده ای مذهبی و مستضعف دیده به جهان گشود .

دوران کودکی خود را محله علی پهلوان گذراند و تحصیلات ابتدائی خود را در مدرسه نمونه قائم مقام به پایان رساند و دوره راهنمایی را در مدرسه ای که اکنون به نام شهید منصور محبوبی نام دارد گذراند و از نظر اخلاقی و عاطفی نزد دوستان و همکلاسان خود الگوی صبر و مقاومت و در نزد خانواده معلم اخلاق بود به امام خمینی و به روحانیت بویژه آیت اله آیت اللهی امام جمعه شهرمان علاقه خاصی داشت در کلیه سخنرانی های ایشان شرکت می کرد به جمعه و جماعات اهمیت زیادی می داد و دیگران نیز به شرکت در آن دعوت می کرد.

از ویژگی های شهید عزیز این بود که همیشه آرام حرف می زد و آهسته و بدون تکبر راه می رفت و در هنگام راه رفتن فقط پشت پای خود را می دید قبل از انقلاب در کلیه راهپیمایی ها و تظاهرات و پخش اعلامیه های امام نقش موثری داشت . دوران راهنمایی بود که راهی جبهه شد در دبیرستان هم فعالیت داشت که با عده ای از یارانش عازم جبهه شد و در عملیات والفجر 8 حماسه آفرید در کربلای 4 هم شرکت کرد و هنگام بازگشت از میدان روی آبهای اروند از ناحیه سر تیر خورد هنوز زخم سرش بهبود نیافته بود دوباره به جبهه برگشت و در عملیات کربلای 5 حماسه ها آفرید و بالاخره شب 13/12/1365 شهد شهادت را نوشید و جسد پاک او پس از 44 روز در صحرای سوزان نزدیک دریاچه ماهی زیر دود آتش و خمپاره به خاک سپرده شد .

 

 روحش شاد و یادش گرامی باد .

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:34 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید احمد افشار

 

شهادت هرچند از عسل شیرین‌تر است اما دوست من! من، به جبهه نیامدم که شهید بشوم چه بسا لیاقتش را هم نداشته باشم، انسان مؤمن باید برای اسلام جهاد کند نه برای شهادت.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

امروز که این وصیتنامه را می‌نویسم امکان دارد که همین امرزو یا فردا و یا حداکثر تا 5 روز دیگر به منطقه رفته و عملیاتی کنیم به همین دلیل تا امروز وصیتنامه ننوشته بودم ولی چون امروز مشخص شد وصیتنامه خویش را می‌نویسم.

 

خطر قلم بیشتر از خطر سلاح است

 

چون خطر قلم بیشتر از خطر سلاح است لذاست که باید تفکر کنم و بعد بنویسم هرچند که این نوشتن یک وصیتنامه باشد به همین دلیل از تو برادر و خواهری که این وصیتنامه را می‌خوانی تقاضا دارم اشتباه مرا به حساب اسلام نگذاری و ناقص بودن عملم را به حساب منحرف بودن از خط امام که وصل به حکومت حجت‌الله و بقیه‌الله است نگذاری.

 

انسان مومن باید برای اسلام جهاد کند نه برای شهادت

 

راجع به شهادت باید بگویم که هرچند از عسل شیرین‌تر است اما دوست من! من، به جبهه نیامدم که شهید بشوم چه بسا لیاقتش را هم نداشته باشم، انسان مومن باید برای اسلام جهاد کند نه برای شهادت. آن وقت اگر خدا خواست و طلب کرد که انسان شهید بشود آن را دیگر نمی‌شود کاری‌اش کرد و انسان شهید می‌شود. همانطور که امام حسین در روز عاشورا در سرزمین کربلا به خدای خود گفت الهی رضم به رضائک و تسلیمم به امر تو.

 

امروز که گفته‌اند ساک‌ها را به تعاون بدهید یک قدم دیگر به حمله نزدیک شده‌ام شاید یک قدم به شهادت در راه خداو انشاءالله می‌رویم که قدمی برای پیروزی اسلام برداریم و با خود کاری نداریم داور آن بالاست هرچه مصلحت دانست.

 

اسلام و هدایت اسلام را احساس کرده‌ام/خدا تکلیف معاندان را روشن می‌کند

 

اگر می‌بینید انقدر از پیروزی دم می‌زنم من احساس کرده‌ام اسلام را و هدایت اسلام را. چون خود را به وسیله ولی‌عصر و نائب بر حقش هدایت شده می‌بینم برای گسترش اسلام و هدایت انسان‌های کره زمین از گمراهی که این گمراهی یا از روی نادانی و جهالت و یا از روی لجبازی و عناد است. آن‌ها عناد می‌ورزند و در شب حمله رو در روی ما هستند و خدا تکلیف‌شان را روشن خواهد کرد. ما پس از آنکه از سد این‌ها به یاری خدا گذشتیم برای هدایت و ارشاد نادانان و یا مردم دربند و مستضعف عراق حرکت خواهیم کرد و این حرکت را آنقدر ادامه می‌دهیم تا هدایت کلیه انسان‌ها و تا فرج آقا امام زمام عجل الله تعالی فرجه الشریف.

 

نوشته شده در تاریخ 28 بهمن‌ماه سال 62

 

 

درباره شهید

 

 پاسدار شهید «احمد افشار»، فرزند عزت‌الله متولد 1343 تهران است. او در سن 19 سالگی وقتی برای دومین بار به جبهه اعزام شده بود، طی عملیات خیبر و در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش به سرش در روز چهارم اسفندماه 62 به شهادت رسید. شهید لشگر 27 محمد رسول الله(ص) تهران به مدت 30 سال پیکرش در منطقه باقی ماند و در عملیات تفحص برون مرزی اخیر که در خاک عراق انجام شد، پیکرش کشف و طی تبادل در 7 بهمن ماه 92 به کشور بازگشت. خانواده شهید افشار 3 اسفندماه با حضور در معراج شهدای تهران بعد از گذشت 30 سال با پیکر شهیدشان دیدار کردند.

 

احمد از همان دوران کودکی با مکتب اهل بیت(ع) آشنا و نسبت به انجام فرایض دینی متعهد و مقید بود با شرکت در نمازهای جماعت مسجد مهدوی و فعالیت‌های فرهنگی محل و همچنین جلسات هیئت عشاق الحسین با آیات الهی قرآن کریم مأنوس گشت. در دوران دبیرستان مشغول به تحصیل بود که انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی به وقوع پیوست و او نیز همراه با سیل خروشان امت حرلب‌الله در راهپیمایی‌ها و تظاهرات برعلیه رژیم منحوس پهلوی فعالانه شرکت می‌کرد.

 

 

 

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی موفق به اخذ دیپلم ریاضی با معدل عالی شد و در کنکور سراسری سال 62 شرکت و دررشته مهندسی پذیرفته شد. کلیه دوستان و بستگانش او را به ادامه تحصیل تشویق می‌کردند لکن او عارفانه و عاشقانه دانشگاه خود را برگزیده و در آن ثبت‌نام کرده بود و آن دانشگاه جز جبهه نبرد حق علیه باطل نبود که استادی همچون حسین‌ابن علی(ع) سرور و سالار شهیدان داشت، انتخابی آگاهانه و به جا کرد.

 

احمد در دوران دفاع مقدس ابتدا به مدت دو ماه از طرف کمیته انقلاب اسلامی منطقه 12 به عنوان پاسدار افتخاری راهی جبهه جنوب شد و در منطقه کوشک مستقر گردید و در طی دوران مأموریت بر اثر اصابت ترکش از ناحیه ابرو مجروح و به تهران مراجعت کرد. در بازگشت صورتش را نورانیتی فرا گرفته بود که هرکس به راحتی می‌‌توانست آیات الهی و آرام بخش قرآن را در چهره معصوم و مطلومش بخواند. احمد پس از بازگشت از جبهه جهت ادامه خدمت به انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و پس از سپری کردن مراحل دروه آمزوش نظامی در پادگان امام حسین در سال 62 همراه دیگر همرزمانش راهی دانشگاهی شد که مدت طولانی در آروزی ورود به آن بود.

 

 

 

مدتی از حضورش در جبهه جنوب نگذشته بود که عملیات خیبر آغاز شد احمد نیز عاشقانه و ایثاگرانه با دیگر هم رزمانش در گردان مالک اشتر لشکر 27 حضرت رسول در عملیات فوق شرکت کرده و حماسه علی اکبر امام حسین را دوباره زنده کرد.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:34 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید امین اصغری

 

ای امت اسلامی ایران که با ایثار های جانی و مالی خود به رزمندگان کمک می کنید امیدوارم که در پشت جبهه با این منافقان آمریکایی نیز مبارزه کنید و دیگر اینکه پشتیبانی ولایت فقیه باشید تا به اسلام ضربه ای نخورد.

 

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

 "یا ایها الذین آمنوا تقوا . . . و ابتقوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیل لعکم تفلحون"

 

" ای اهل ایمان از خدا بترسید و ( بوسیله ایمان پیروی اولیاء حق) بخدا توسل جوئید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید"

 

با سلام و درود فروان به حضرت بقیه ا. . . الاعظم ارواحناله الفدا لمقدمه و رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و با درود بیکران به شهیدان به خون خفته نهضت اسلامی ایران و با تحیت و قدردانی از ملت شریف ایران و درود به رزمندگان اسلام که با گذشتن از جان و مال خود در راه معشوق جان می سپارند که تمام این پیروزیها اسلام را به اینها مدیون هستیم، بدینوسیله اینجانب برادر کوچک شما امین اصغری وصیت نامه خود را بدین شرح معروض می دارم :

 

ای امت اسلامی ایران که با ایثار های جانی و مالی خود به رزمندگان کمک می کنید امیدوارم که در پشت جبهه با این منافقان آمریکایی نیز مبارزه کنید و دیگر اینکه پشتیبانی ولایت فقیه باشید تا به اسلام ضربه ای نخورد.

 

 و از شما ملت شهید پرور ایران می خواهم که برای صدور انقلاب و کورشدن چشم منافقان وحدت کلمه و کلمه وحدت را حفظ نمائید یعنی در حفظ تقوای الهی کوشا باشید و متفقانه خط رهبر کبیر اسلام که همانا پیاده شدن احکام الهی و برقراری حکومت ا. . . در جامعه است را ادامه دهید .

 

 

 

سخنی چند با خانواده گرامی و حزب الله خودم :

 

پدر و مادر عزیز که برای ایمان حقیر زحمت ها و مرارت های زیادی را متحمل شده اید، اگر چه این حقیر نمی تواند تمام زحمات شما را در راه تربیت یک چنین فرزندی که می خواهد فدائی راه حسین و آرمان حسین شود تقدیر و قدردانی کند ولی همین قدر می توانم بگویم که از شما خیلی ممنون که مرا با اسلام و قرآن آشنا نموده اید.

 

 امیدوارم ای مادرعزیزم تمامی مادران شهید داده اجر و پاداش خود را از سرور زنان عالم فاطمه زهرا بی بی دو عالم سلام ا. . . و سلامه علیها بگیرید و ای پدر و تمام پدران شهید داده امیدوارم که اجر و پاداش خود را از منجی عالم بشریت یادگار قرآن درزمین یعنی حضرت مهدی سلام ا. . . و سلامه علیه بگیرید .

 

مادر و پدر عزیزم امیدوارم که از این فرزند خود راضی و خشنود باشید، برادران عزیز خودم اگر من در راه قرآن و احکام اسلام شهید شدم تقاضا دارم که اسلحه مرا به زمین مگذارید که همانا سلاح من ایمان به خدا و پیروی از خط ولایت فقیه می باشد و شما را توصیه می کنم به تقوی الهی و مکارم اخلاقی و در آخر پیامی از شهیدان در راه خدا به ملت شهید پرور و خانواده گرامی خود دارم و آن این است آنها که رفتند کار حسین نمودند و آنها که ماندند باید کار زینبی کنند.

 

و السلام علی من التبع الهدی .

 

 سلام به رهروان طریق هدایت

 

« خدایا ، خدایا ، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار ، از عمر ما بکاه و به عمر رهبر افزا »

 

« امین اصغری »

 

 

 

درباره شهید

 

 

نام:امین

نام خانوادگی:اصغری

نام پدر:علی اکبر

نام مادر:کبری

محل صدور:رشت

شماره شناسنامه557

تاریخ تولد:1344-15آبان

تاریخ شهادت:26دیماه1363

شغل :پاسدار

تاریخ ازدواج: 20شهریور1362

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:34 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید محسن اسدی

 

خدا را شکر که به واسطه ولایت امیرالمؤمنین دینم کامل و نعمتم جامع گردید.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خدا را شکر که به واسطه ولایت امیرالمؤمنین دینم کامل و نعمتم جامع گردید.

 

شکر خدا را که به من منت نهاد و خاک مرا از دیاری برگزید که در آن دین مبین اسلام بنیان گذاشته شد و رسالت نبوی و ولایت علوی در آن تحقّق یافت و سپاس‌گذارِ خدای واحدی هستم که مرا شهید مطلقه علی‌بن‌ابیطالب (ع) گرداند…

 

با عرض سلام و ارادت به ساحت مقدس ولی عصر (عج) و نائب برحقش رهبر معظم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که خداوند پرچم دست او را به صاحب اصلی‌اش بدهد. ان شاء الله.

 

اینجانب چند روز گذشته در بهشت‌زهرا (س) بودم؛ آن دیاری که به تعبیر من (مردآباد) ایران یا تهران است. حالت عجیبی داشتم با خود می‌گفتم این ملت، عجب امتحانی پس دادند…. در ایران ۸ سال هر روز کنکور می‌گرفتن و من بیچاره غافل بودم. … البته من شاید یک بار برای دیدن این دانشگاه عظیم به منطقه گیلان‌غرب در سال ۱۳۶۴ و در سن ۱۲ سالگی رفتم اما چه رفتنی ای کاش خداوند من را هم در این کنکور قبول می‌کرد…

 

… کسانی که اکنون شنونده وصیت اینجانب هستند، در روضه‌ها می‌گویم ای کاش ما در کربلا بودیم و آقایمان امام حسین (ع) و اهل‌بیتش را یاری می‌کردیم. به خدا قسم زمانی نه چندان دور می‌رسد که آیندگان ما می‌گویند ای کاش ما در زمان امام (ره) و سیدعلی خامنه‌ای بودیم و او را یاری می‌کردیم. چه کسانی بودند و او را یاری نکردند. شاید ما هم مثل خیلی‌های دیگر در صحرای کربلا مورد بد و بیراه قرار بگیریم. قدر ولایت فقیه را بدانید و نگذارید خدشه‌ای به این ولایت وارد شود که آن وقت دودش اول به چشمان خودمان می‌رود. این سید را تنها نگذارید…

 

خدایا به آبروی اهل بیت (ع) مرا شرمنده شهدا و ایثارگران قرار مده و قدحی از جام شهادت از دستان مبارک اربابم به من اعطا گردان که روز به روز سنم بالا می‌رود و نوشیدن این جام برایم سخت‌تر می‌شود؛ زیرا در این دنیای فانی دست‌خوش بازی‌های روزمره شده‌ام.

 

آمین یا رب العالمین

 

الحقیر المسلمین محسن اسدی

 

 

 

درباره شهید

 

پاسدار شهيد محسن اسدي در سال 1352 در شهر تهران ديده به جهان گشود. دوران زندگي خود را در زمان حاکميت نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران سپري نمود و براي ادامه راه شهيدان انقلاب اسلامي لباس مقدس پاسداري را به تن کرد تا در کنار پيشکسوتان جهاد و شهادت با پيروي از مقام معظم رهبري از ارزش هاي امام(ره) و شهيدان پاسداري نمايد. او که از مداحان اهل بيت(ع) بود به تواضع، تعهد و خوشرويي در ميان همکاران معروف بود. اما روح ملکوتي شهيد تاب ماندن در اين تن خاکي را نداشت و چه زود به شهيدان پيوست. روحش شاد.

 

 مشخصات شهید

 

ت.ت :۱۶/۵/۱۳۵۲

ت.ش : ۱۹/۱۰/۱۳۸۴

 

سمت :افسر همراه فرمانده نيروی زمينی

 

محل شهادت: منطقه عملياتی شمال غرب کشور بر

 

اثر سانحه هوائی.(جت فا لکن ۲۰)

 

آرامگاه: بهشت زهرا(س) قطعه ۲۹ رديف۲۵ شماره

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:34 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید خیرالله الطافی

 

چون خواهرندارم به خواهران ايمانى توصيه مي‌كنم كه ضمن رعايت حجاب اسلامي‌فنون نظامي‌را ياد بگيرند و قبل از فنون نظامي‌بدانند كه نظام با ايدئولوژى اسلامي‌اهميت دارد نه جداى از آن

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با سلام به پيشگاه حضرت بقيه الله الاعظم ولى عصر امام زمان‌روحى و ارواح العالمين و با سلام بر محضر مبارك نايب بر حق امام زمان خمينى كبير پير جماران روحى فدا و با سلام بر شهداى عزيز انقلاب وجنگ تحميلى كه باعث رشد روز افزون انقلاب و آزادى ملت مسلمان ايران شده اند و با سلام به خانواده هاى معظم شهدا كه بر فقدان عزيزانشان تحمل نموده و كوچكترين كراهتى از خودشان نشان نداده و با عزم راسخ ايستاده اند.

 

اما اينجانب خير اله الطافى فرزند يد الله متولد 1340 روستاى امام زاده اسماعيل ساكن مرودشت توصيه هايى به پدرومادرو برادر وهمسرم واقوام وخويشان و بقيه امت حزب الله دارم پدرومادرمهربانم فقط همين را به شما بگويم حال كه خداوند متعال شهادت درراه خودش را نصيبم كرد دعا كنيد ازشما بپذيرد تا از زحمات شبانه روزى خودتان و تنگدستى مالى سود برده باشيد و زحمات را حلال كنيد مادربرايم گريه نكن چون از پدرم شنيده ام كه گفته بوديد خيرالله را درراه خدا دادم پس چون مادر وهب باش و فرزندت را پس نگير اما برادران پس از پدرو مادر شماييد كه برگردن من حق داريد ضمن اينكه از شما حلال بودى مى طلبم شما ر ا سفارش به تقوى -پيروى از امام بزرگوار و رفتن به جبهه مى كنم و ازمادر مى خواهم كه مزاحم جبهه رفتن شما نشود.

 

 اما همسرم خداى را سپاس گوى و فرزندم را آنچنان تربيت كن كه بتواند مادرسربازان امام زمان باشد و از اينكه نتوانستم دراين مدت چهار سال امكانات مورد نياز منزل را دراختيار ت بگذارم و همه مشكلات را تحمل نمودى معذرت مى خواهم و از تو مى خواهم كه برايم گريه نكنى و اقوامم را به تقوى خدا وپيروى از امام وطرفدارى از انقلاب و رفتن به جبهه و پشتيبانى از رزمندگان توصيه مى كنم و امااى امت امام من كوچكتر م كه بخواهم به شما توصيه داشته باشم ولى بدانيد كه ما شعارداده ايم كه ما اهل كوفه نيستيم حسين تنها بماند مگر امت بميرد امام تنها بماند پس امام را تنها نگذاريد و تداوم جنگ تا پيروزى نهايى به نفع اسلام و خواسته همه شهدا است وبدانيد كه مردم ما در حال امتحان و كشور مادرحال آماده شدن براى انقلاب و قيام قايم آل محمد (عج) مى باشد پس بكوشيد مبارزه كنيد و مشكلات را يكى پس از ديگرى به فضل و يارى خدا پشت سر بگذاريد و خدا را فراموش نكنيد كه خدابا شماست هر چند عده اى خائن به اسلام و مسلمين هر از چند گاهى به شكلى دريك مقام و لباس ظاهرشده و سعى دربدبين كردن حزب الله را دارند ليكن شما تحمل نموده و از هر گونه اختلافات بپرهيزيد كه دشمنان همين را مى خواهند پس شما با حفظ وحدت مشت محكمى به دهان ياوه گويان و منافقان بزنيد تا انشاء الله بعد از اتمام جنگ چون بنى صدر و ديگر منافقان و شاه واجانب داخلى وخارجى اش توسط خود شما ترتيب آنها داده شود

خداوند در آيه شريفه يا ايهاالذين آمنو ان تنصرالله ينصركم و يصبت اقدامكم قول نصرت وپيروزى به شما مؤمنين داده است مسلما يار ى خدا نيز نزديك است اما واى بر احوال آنانكه سهيم در پيروزى نيستند عراق عروسك كوكى آمريكا شهرها را بمباران مى كند و عده اى شهيد مى شوند هر چند آنچه تقدير باشد همان مى شود ولى بهتر آنست كه شهادت پشت جبهه را براى زنان سالخورده و كودكان بگذاريد و به حق كه زشت است دوران جنگ و شهادت جوانان در رختخواب و يا ....بميرند.

 

 بيش از اين مزاحم وقت شما نمى شوم ولى مقالات و صحبتهايى دارم در دفترچه يادداشتم كه علاقمندان مى توانند از خانواده ام بگيرند از پدر ومادرو برادرانم مى خواهم درصورتيكه بدنم به دست آنها نرسيد ناراحت نباشند كه روحم نزد خداست و بدنم خاكى بيش نيست ولى چنانچه جنازه ام بدست شما رسيداگر درمرودشت دفنم نموديد در امامزاده اسماعيل نيز سنگ يادبودى برايم بگذاريد مخصوصا دركنار دو برادرم.

عمر امام مستدام باد.

از خداوندى كه اين همه نعمت ها را به من ارزانى داشت ومرا سالم و مسلمان و شيعه ود رعصر انقلاب امام خمينى خلق كرده ومى خواهم رزمندگان اسلام را هر چه سريعتر به پيروزى‌نهايى برساندراه كربلا را باز و اسيران را آزاد بفرمايد

والسلام على عبادالله الصالحين 14 جمادر الآخر 24/11/65

 

 بسمه تعالى

شنيده بودم زمانى كه امت عاشقان اسلام وامام كبيرمان شعار مى دادند تا خون دررگ ماست خمينى امام امت فرمودند رهبر من آن كودك سيزده ساله اى است «حسين فهميده »كه نارنجك به بدن بسته وخود را زير تانك دشمن مى اندازد اما نديده بودم كه چگونه كودكى خردسال رهبريت رهبر اسلام را بر عهده مى گيرد و نمى دانستم كه چگونه مى شود اصلا اين رهبران واقعى از چه قشرى هستند و چه ايده اى دارند و چهره آنها چگونه است واين را نيز نمى دانستم كه چگونه مى شود كه انسانها به اعلى عليين مى رسند و از ملايك مقرب خداوند نيز بالاتر مى روند و قابل درك برايم نبود كه گفته آيت الله موسوى اردبيلى را بپذيرم كه مى فرمودند : خداوند درآسمان ملايك را دارد و درزمين بسيجى را و ارزش و مقام و منزلت و ايثار مجاهد فى سبيل الله را شنيده بودم اما قابل درك نبود و شنيده بودم كه جبهه ها دانشگاه امام حسين (ع) است و زايران حرم حسينى آنجايند ولى خداوند قادر ومتعال د ريكمين سالگرد جنگ تحميلى ( مهرماه 1360) توفيقى دادكه دركنار دانشجويان اين دانشگاه عظيم اسلامى باشم و از نزديك با تعداد ى از دانشجويان اين دانشگاه كه به حق استادى بزرگ براى من بودند آشنا شده ودر خدمتشان باشم در پايان سفارشى به مسئولين مخصوصا مسئولين سپاه دارم اينكه بيش از اين به وضعيت بسيج توجه نماييد وبه آنها اهميت دهيد كه همين بسيجيها بودند كه برگ برنده‌ وبا عث افتخار ما در جهان شدند و چون خواهرندارم به خواهران ايمانى توصيه مي‌كنم كه ضمن رعايت حجاب اسلامي‌فنون نظامي‌را ياد بگيرند و قبل از فنون نظامي‌بدانند كه نظام با ايدئولوژى اسلامي‌اهميت دارد نه جداى از آن اينجانب خيرالله الطافى ضمن تاييد وصيت نامه خود را در مورخه 24/11/65 تذكراتى را تكرار و يا اضافه مى كنم.

 1-جوانان امام را فراموش نكنيد و آماده ظهور آقا امام زمان (عج) باشيد

 2- امت رسول الله بدانيد كه امروز دشمن امام در هر كشور و هر لباس و مقام حتى لباس مقدس روحانيت كافر است و دوستان ياران ابا عبدالله هستند

 3- جوانان مرگ درپشت جبهه وحتى شهادت در بمباران شهرها را براى پيرزنان وپير مردان و كودكان و زنان بگذاريد

 4-امت رسول الله از جنگ خسته نشويد صداميان كافر 5/ 7سال با جمعيتى كمتر در مقابل پنجاه ميليون نفر ايستاده و از كفر خود دفاع مى كنند

 5-در مورد اطلاع شهادتم به بيضاء و قير وكارزين فقط به دوستان درسپاه اطلاع دهيد و كسى خود را به زحمت نياندازد

 6-زهرا ومحمد هادى را به دست شما و شما را به دست خدا مى سپارم ( فرزندان شهيد )

 7-در مورد مخارج تشييع و تدفين هر چه بنيادمى دهد خرج كنيد و اگر زيادترشد از حقوقم باشد و گرنه راضى نيستم

 8-سنگ قبر آنچنانى و آذين نمى خواهم هر چه بنياد مى دهد همان باشد و ساده ترين قبرهاى گلزار را در نظر بگيريد و مثل آنها باشد پوستر فقط آنچه‌بنيادمى زند. بار ديگر از پدر و مادر وبرادران و همسر اقوام ودوستان و كسانى كه بر من حقى دارند حلاليت مى طلبم دوست دارم فرزندانم دختر ؟؟؟ پسرطلبه و يا پاسدار شوند ليكن خودشان ؟؟؟ انتخاب شغل و آينده مجازند و به آنچه خدا مى خواهد راضى باشيد از هيچ مشكلى وحتى شكست در جنگ هم نهراسيد و يأس به خودتان راه ندهيد زياد هم ناراحت نشويد چون اسلام صاحب دارد همان كسى كه خانه كعبه را حفظ كردو همان كسى كه بعد از شهادت امام حسين(ع) دين را تا كنون حفظ كرد راضيم به آنچه خدا را ضى باشد .

 

والسلام عليكم و رحمة‌الله و بركاته

ساعت 30/1بامداد 6/3/67شب جمعه 11 شوال ديدار بهشت‌موعود انشاء الله .

 

خير الله الطافى

 

 

درباره شهید

 

 

نام:خیرالله

نام خانوادگی:الطافی

نام پدر:یدالله

شماره شناسنامه:20

تاریخ تولد:1340/02/06

عضویت:رسمی

تاهل:مجرد

محل شهادت:جزیره مجنون

تاریخ شهادت:1367/04/04

محل تولد:مرودشت

 

زندگینامه شهید خیرالله الطافی

 

شهيد الطافي در سال 1340 در روستاي امامزاده اسماعيل از توابع شهرستان اقليد در کنار بارگاه روحاني حضرت امام زاده اسماعيل عليه السلام ديده به جهان گشود روستاي ذکر شده از فضاي معنوي خاصي برخوردار بوده و مي باشد معنويتي که نشأت گرفته از وجود آن امام عظيم الشأن و همچنين نواي دلنشين اذاني است که از فضاي روحاني و ملکوتي ياده شده موجبات تحکيم مباني مذهبي و عشق و ارادت به ائمه اطهار عليه السلام را دل غالب افرادي که افتخار همجواري با حرم آن امامزاده بزرگوار را داشته يا دارند فراهم آورده است لذا کودکاني که در چنين خانواده هايي متولد مي شوند متأثر از فضاي معنوي روستا و جو مذهبي حاکم در خانواده زمينه هاي هدايت در صراط مستقيم و شکوفائي استعدادهاي نهفته در وجودشان فراهم مي شود و شهيد بزرگوار خيراله الطافي از جمله کودکاني بود که توفيق تولد و نشو و نمو در چنين مکان مقدسي را خداوند بزرگ نصيبش فرمود توفيقي که زندگيش را قرين با سعادت توجه و توسل به اهل بيت عليه السلام و مرگش را قرين به شهادت در راه خدا و دستيابي به مقام قرب الهي قرار داد وضعيت معيشتي خانواده شهيد الطافي از همان دوران کودکي ايشان را با کار و تلاش آشنا کرد عليرغم همه اين سختي هاي در کنار کار و تلاش جهت تأمين معاش زندگي به تحصيل علم وادب همت گماردند و در اين مهم با روحيه اي سرشار از عشق واميد به پروردگار متعال تا مرحله اخذ مدرک ديپلم در رشته علوم انساني پيش رفتند روح حقيقت جو و معنوي شهيد الطافي ايشان رادر زمان تحصيلات دوران متوسط به سمت انجمن اسلامي کشاند و ارتباطي که بين انجمن اسلامي و سپاه در آن زمان وجود داشت باعث گرديد که وي با مجموعه ي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آشنا و علاقه مند شود لذا آن شهيد سعيد با عضويت در بسيج مستضعفين رشته ارتباط خود را با سپاه محکمتر نمود و با ثبت نام در دفتر خدا ( بسيج ) هر چه بيشتر خود را جهت فداکاري در راه اهداف مقدس انقلاب اعلام داشت . پس از شروع جنگ تحميلي با گذراندن دوران آموزش نظامي عازم جبهه هاي حق عليه باطل گرديد و متعاقب آن به عضويت رسمي سپاه در آمده و منشأ خيرات و برکات فراواني گرديدند رشادت و شجاعت آن شهيد عزيز در عمليات هاي بستان فتح المبين ، رمضان ، خيبر ، و ديگر مناطق جنگي زبانزد ياران و همرزمان ايشان گرديد و با اينکه چندين مرحله مجروح شدند هرگز ذره اي ترديد و نگراني به خود راه نداند و در هر مرحله خوشحالتر و با نشاط تر از مرحله قبل در ميدان مبارزه و جهاد في سبيل الله حاضر مي شدند . روح معنوي و سرشار از عشق شهيد از انوار نوراني که از چهره مبارکش ساطع مي گشت کاملاً محرز بود و کلمات زيا و دلنشين و توأم با ارادت و اخلاص ايشان نسبت به حضرت امام خميني (ره) نهايت عشق و علاقه ي وي نسبت به مقام شامخ ولايت را نشان مي داد . در طول خدمت در سپاه از رفتار و گفتار خود به خوبي مواظبت مي کرد . چهره اي بسيار مهربان و آرام و متبسم داشت شايد کمتر تکسي او را در حالت عصبانيت و خشم ديده باشد کم سن مي گفت : و از حرف هاي لغو پرهيز مي نمود حضور قابل توجهي بين عزيزان بسيجي داشت و يکي از مسائل مهم مورد اهتمام ايشان تشکيل کلاسهاي آموزشي قران بين عزيزان بسيجي بود در رفع مشکلات برادران و خواهران ايماني تلاش مي کرد و تا آنجاکه برايش امکان داشت به دنبال باقيات و صالحات براي ذخيره آخرت خود مي گشت به عنوان مثال از جمله امور مورد علاقه شهيد استقبال از سنت قرآن قرض الحسنه بود وظايفي که به عهده اش گذاشته مني شد به نحو احسن انجام مي داد و در راه خدا ارزش هاي متعالي هجرت و جهاد را با هم در آميخته و سختي هاي راه را خود هموار مي ساخت بدين لحاظ مي توان او را مصداق بارز اين کلام حافظ شيرين سخن دانست که : در بيابان گرز شوق کعبه خواهي زد قدم ... سرزنش ها گر کند خار مغيلان غم مخور . لذا روحيه کار براي خدا شجاعت و مديريت شهيد زمينه ارتقاء ايشان را فراهم آورد و در سال 1363 فرماندهي سپاه پاسداران منطقه بيضاء را به عهده گرفت در طول مدت خدمت در آن منطقه جاذبه هاي معنوي ايشان عزيزان ايثارگر را چون پروانه گرد شمع وجودش جمع کرد پس از دو سال انجام وظيفه در منطقه ياد شده بنا به مصلحت مسئولين محترم وقت به فرماندهي سپاه قيرو کارزين انتخاب و مشغول خدمت شدند . علي رغم زمينه هاي خدمتي بسيار خوبي که براي شهيد در پشت جبهه وجود داشت روح متعالي ايشان آرام نگرفت تا اين که خود را به جبهه ها نور عليه ظلمت رساند و در تاريخ 4/4/1367 در جزيره مجنون با قلبي مملو از عشق ذات اقدس پروردگار مورد پذيرش محضرت حق قرار گرفته و شربت شهادت را نوشيدند و روح بلندشان در جوار رحمت حق تعالي آرميد .

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:35 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید محمد اثری نژاد

 

اینجانب تاکید می کنم که حفظ نظام جمهوری اسلامی ممکن نیست مگر با شرکت عملی در صحنه های مختلف مقابله با دشمنان جمهوری اسلامی ایران

 

بخشی از وصیت نامه شهید محمد اثری نژاد

 

 

شهادت می‌دهم كه خدا یكی است و همه چیز در ید قدرت اوست كه او ارحمن الراحمین است... هر كسی وارد اسلام شود و به دستورات و سنت پیامبر اسلام (ص) و جانشینان بر حق او عمل نماید رستگار خواهد شد...

 

اینجانب تأكید می‌كنم كه حفظ نظام جمهوری اسلامی، ممكن نیست مگر با شركت عملی در صحنه‌های مختلف و مقابله با دشمن جمهوری اسلامی.

 

توصیه‌ام به جوانان عزیز... این است كه هر كاری را برای خدا انجام دهند و انگشت روی ضعف‌ها و برخی نارسائیها نگذارند... از امام و انقلاب پشتیبانی نمایند... كه سعادت دنیا و آخرت آنان در گرو همین تبعیت از امام (ره) و پشتیبانی از این انقلاب است...

 

جملاتی از وصیت نامه شهید محمد اثری نژاد

 

    1. سعادت دنیا و آخرت در گروتبعیت از امام و پشتیبانی از این انقلاب استو از دادن جان ومال دریغ نکنند.

 

    2. این انقلاب صد در صد اسلامی است و هدف آن پیاده کردن حکم خداوند و دستورات اسلام و سنت پیامبر است.

 

    3. اینجانب تاکید می کنم که حفظ نظام جمهوری اسلامی ممکن نیست مگر با شرکت عملی در صحنه های مختلف مقابله با دشمنان جمهوری اسلامی ایران

 

    4. توصیه ام به جوانان عزیز ( به خصوص برادران پاسدار ) این است که سعی کنند هر کاری که انجام می دهند و میخواهند انجام دهند به قصد قربت و فقط برای خدا انجام دهند.

 

 

 

درباره شهید

 

شهید محمد اثری نژاد ؛زاده روستای حسین آباد کام فیروز شهرستان مرودشت فارس، روز بیست و چهارم شهریور ماه 1333 چشم به هستی گشود. وی به سال 1353 در جریان مبارزه امام خمینی(س) با رژیم شاهنشاهی قرار گرفت.در همان سال ها از زادگاهش به سوی تهران مهاجرت کرد تا بتواند کسب و کاری برای خود فراهم کند.با آهنگری اغاز کرد و شبانه به ادامه تحصیل پرداخت، تا به خدمت زیر پرچم فرا خوانده شد، اما هنوز ده ماه از این دوران نگذشته بود که به علت در گذشت مادر،معافی کفالت شامل حالش شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی،مدتی به عنوان نیروی داوطلب،در کردستان و غرب کشور خدمت کرد، تا این که با آغاز جنگ،لباس سبز سپاه را به تن آراست و به خوزستان رفت.در سال 1362 معاونت پشتیبانی و تدارکات قرار گاه نجف را بردوش او نهادند.سپس در مهرماه سال 1364 بار دیگر به جنوب رفت و همین مسوولیت را در یگان دریایی سپاه پذیرفت.سر انجام روز دوازدهم اسفند ماه همان سال،با نبرد ولفجر 8 در منطقه فاو عراق، به درجه رفیع شهادت نایل آمد.پیکر وی از آن سال در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران آرامیده است.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 4 اسفند 1396  8:36 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها