0

وصیتنامه شهدا

 
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید زين العابدين رنجبر

 

هدف من از جبهه رفتن این است که به ندای سرور شهیدان و نایب امام جواب مثبت داده باشم و هم در دانشگاهی ثبت نام کرده باشم که معلمش مهدی زهرا(ع) است

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا... امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

هرگز مپندارید آنانکه در راه خدا شهید شدند مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند

 

سلام بررهبر کبیر انقلاب روح خدا و فرقان مبین ،سلام و درود خدا برشهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی که با خون سرخ خویش درخت اسلام را آبیاری کردند و با رهبری امام کبیر و بزرگوارمان بارور شد وسلام و درود خدا به سرور شهیدان آزاد مرد بشریت یعنی حسین بن علی(ع)که حق را از باطل تمیز داد و حق را از باطل جدا کرد اینجانب زین العابدین رنجبر فرزند علی به شماره شناسنامه 481 متولد 1342 انک وصیتنامه خود رادرحالیکه عازم جبهه های حق علیه باطل هستم با بینشی کامل و قلبی مطمئن بطورمختصر تشریح میکنم ،امیدوارم که جوانان عزیز ما همیشه بیاد خدا و به فکر جنگ باشند. اینجانب در سال فوق درجهرم در خانه ای محقر ولی تمام مذهبی چشم به جهان هستی گشوده و بعد از مدتی ادامه تحصیل تعهد پاسداری را قبول کردم تا خود را بتوانم بهتر و بهتر بشناسم لذا ازتمام جوانان عزیز می خواهم که پاسداری از اسلام عزیز را فراموش نکنند و امام عزیزمان را تنها نگذارند و پیرو فرامین امام بزرگوار باشند و به ندای هل من ناصر ینصرنی این نائب امام(ره) روح خدا دام ظله جواب مثبت بدهند.

هدف من از جبهه رفتن این است که به ندای سرور شهیدان و نایب امام جواب مثبت داده باشم و هم در دانشگاهی ثبت نام کرده باشم که معلمش مهدی زهرا(ع) است و اگر قبول شدم این چند قطره خون ناقابل به مشتری واقعیش خداوند تبارک و تعالی عرضه کنم چونکه واقعا خریداری بهتر از او سراغ ندارم و نداشتم ، لذا چونکه مشتری من خداست پس با دید بسوی او میروم تا اینکه متاع خود را به او بفروشم .

 

ای عزیزان اسلام ، ای کسانیکه این وصیت نامه مرا ، این چند کلمه ناقابل را میخوانید و میشنوید دنیا مثل اسبی سرکش است که دارای خطو خال فروانی باشد.پس گول دنیا را مخورید مبادا زرق و برق دنیا این اسب سرکش شما بفریبد که آنکس که سوار شد و خط و هدف خود را شناخت و با تمام وجود دلبستگی به این دار فانی پیدا کرد مقصدش در اعماق جهنم است و برای همیشه مخلد. از تمام برادران و خواهران گرامی می خواهم که پیرو هوای نفسانی خود نشوید و با نفس اماره خویش مبارزه کنند که مبارزه با نفس خود جهاد اکبر است و از تمام دوستان و مادر و برادر و خواهرانم می خواهم که وقتی من شهید شدم متاسف نشوند و گریه از روی تاسف نکنند و از تمام خواهرانم عاجرانه تقاضا دارم که حجاب خود را حفظ کنند که خون من در سنگرو حجاب تودر پشت سنگرخود مشت محکمی است بردهان ضد انقلاب و همچنین ازبرادرانم و خواهرانم می خواهم که در نماز جماعت و جمعه شرکت کنند ، پیرو قران و فرامین امام عزیز باشند که خود صراط مستقیم است. و نکند خدای نخواسته نفس شیطانی بر الهی پیروز شود وشما را از راه مستقیم بیرون کند که مقصدش مخلد در نار است. تنها گذاشتن امام یعنی شرکت نکردن درجماعات خالی کردن سنگرها ، بی تفاوت بودن ، یعنی جدا شدن از اهل بیت(ع) و شب و روز هم و غمتان این باشد که خود را بشناسید که اگر خود را شناختید با یک بینش خوب اسلامی دیگر خداوند تبارک و تعالی را شناختید آنوقت است که دیگرتمام مسایل حل می شود و تمام گرفتاری ما از این است که خود را گم کرده ایم وقتی آدم خود را شناخت آنوقت است که می فهمد هدف خداوند تبارک و تعالی از خلقت او چه بوده .آنوقت است که دیگردست خارجی به او نمی رسد

 والسلام

 

 

درباره شهید

 

نام:زين العابدين

نام خانوادگی:رنجبر

نام پدر:ميرزا علي

شماره شناسنامه:481

تاریخ تولد:1342

تاهل:مجرد

تاریخ شهادت:1364/04/17

محل تولد:جهرم

 

 

 زندگینامه شهید زين العابدين رنجبر

زین العابدین (رضا) فرزند علی در سال 1342 در خانه ای محقر ولی به تمام معنا مذهبی و پرازایمان در شهر جهرم چشم به جهان گشود،در سن 9 سالگی پدر با ایمان خود را از دست داد و از همان وقت که روانه مرسه شده بود و به مذهب و دستورات اسلامی تعصب بسیار داشت و با همان سن کم به دیگران هم درس اسلام و نماز وروزه یاد آورمیشد.دوران تحصیلات ابتدایی رادر دبستان شاپورسابق به پایان برد و سپس در مدرسه شرف دوران راهنمایی راسپری نمود وی در حین تحصیل به کارو کسب جهت معاش امور زندگی می پرداخت تا بتواند کمکی به خانواده اش بنماید. هنوز دوران تحصیلات راهنمایی را تمام نکرده بود که به اوایل انقلاب برخورد کرد و چون علاقه بسیار به امام (ره) و انقلاب داشت به پایگاه مردمی بسیج روی آورد و در همه وقت شبانه روز برای رضای خدابا همین سن کم ولی قلبی پراز ایمان به خدا به پاسداری از انقلاب مشغول فعالیت بود و بعد از 2.5 سال که در بسیج فعالانه خدمت مینمود دوباره جهت معاش زندگی به بنایی رفت ولی چون علاقه بسیار به اسلام ودین داشت دوباره به بسیج سپاه رفت سپس چون هنگام خدمت سربازیش بود بعنوان سربازی در سپاه ثبت نام نمود که درپادگان جلدیان از طرف سپاه خدمت می کرد و درضمن در حین سربازی چندین باردرجبهه های حق علیه باطل شرکت کرد که تماما برای رضای خدا و خدمت به اسلام در لباس سپاهی جانفشانی مینمود و بدون هیچ حقوقی برای هدف خود که همان خدمت به اسلام بود فعالانه زحمت بکشید و در حین تمامی خدمتها در جبهه چندین بار مجروح و زخمی گشت دوباره در والفجر 2 در پادگان حاج عمران عراق ، در جبهه کردستان و جنوب درآبادان و خرمشهرودربستان و تپه شیاکوه خودش فعالانه بدون اینکه حقی درخواست کند مداوا میکرد و دین خودش را ادا مینمود تا اینکه به هدف خود که همانا شهادت بود رسید و در تاریخ 17/4/64 در جبهه خرمشهر به لقاء الله پیوست

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:36 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

فرازی از وصیت‌نامهٔ شهید داریوش ریزوندی:

 

شهادت آرزوی من بود و اکنون که به آرزو و محبوبم رسیده‌ام می‌خواهم شاد باشید و نقل و شیرینی بدهید.

 

به نام خدا، به نام او که همه چیزم از اوست. به نام او که زندگی‌ام در جهت اوست. به نام او که زنده به اویم. زندگی‌ام به خاطر اوست. بودنم از اوست، جانم از اوست، معشوقم اوست، مقصودم اوست، مرادم اوست و امیدم اوست. احساسش می‌کنم، با ذره، ذرهٔ وجودم و با تمام سلول‌هایم.

 

... از شما خانواده‌ام می‌خواهم و به شما وصیت می‌کنم که با شنیدن خبر شهادت من به دوستان و آشنایان تبریک بگویید. به آن‌ها بگویید که جان من هدیه‌ای برای امام امت ـ خمینی بت شکن و راه خداست. بگویید فقط برای خداوند متعال و برای دین اسلام به جهاد رفته و شربت شهادت نوشیده است. امیدوارم که به من هیچ وقت ناکام نگویید، چون در ‌‌نهایت کامم را گرفتم که بهترین نعمت‌هاست. امروز من در راه جاودانه‌ای گام نهاده‌ام که انتهای آن حکومت مستضعفان بر جهان است. راه و حرکت ما از امروز و یا چند روز پیش آغاز نشده، بلکه از اول تاریخ و داستان هابیل و قابیل شروع شده و با پایان جنگ اتمام نمی‌گیرد، بلکه تا ظهور حضرت مهدی (عج) ادامه خواهد داشت. به شما وصیت می‌کنم که بعد از شهادت من، سیاه نپوشید و گریه نکنید. چون شب دامادیم است. خوب می‌دانید که قلب و روحم همیشه پیش معبودی بود که از همه کس به ما نزدیک‌تر است.

 

شهادت آرزوی من بود و اکنون که به آرزو و محبوبم رسیده‌ام می‌خواهم شاد باشید و نقل و شیرینی بدهید. افتخار کنید که برای اسلام و به فرمان مردی به جهاد رفتم که به حق نایب مهدی (عج) است و برای حق و حقیقت و دفاع از ناموس و اسلام با کفر و الحاد به مبارزه برخاستم. از خواهرم می‌خواهم که حجاب را کامل حفظ کند و زینب زمان باشد و در راه خدا مبارزه کند.

 

در پایان از شما می‌خواهم اگر جسمم برگشت، در قبر، چشمانم را باز بگذارید تا کوردلان بدانند که کورکورانه به این راه نرفتم، دستانم را باز بگذارید تا راحت‌طلبان و دنیا‌پرستان ببینند که چیزی با خود به آن دنیا نمی‌برم و مشتانم را گره کنید، تا ملحدان و منافقان بدانند که حتی جسم بی‌جانم نیز نخواهد گذاشت، حتی لحظه‌ای آرامش به خود ببینند.

 

کشتی‌گیر و فرماندهی که برای سرش جایزه تعیین کرده بودند

خدایا! بهترین لذت دنیایی و آخرتی که همانا عبادت ‌توست برای من قرار ده. خدایا! تو جانم دادی و جانم را خواهی گرفت. مرا در آن صراطی گذار که هیچ‌ گاه در لحظهٔ جان دادن حسرت نخورم.

 

خدایا! به من نعمت‌هایی دادی که نه قدرش را دانستم و نه لیاقتش را داشتم. پس مرا زبانی ده که تو را به بهترین نحو ذکر گویم، حافظه‌ای که همیشه تو را به یاد داشته باشم، ذهنی ده که همیشه تو در آن باشی و آنی از ذهنم دور نشوی، چشمانی ده که همیشه تو را ببینم و حسی که همیشه تو را احساس کنم.

 

خدایا هر چه بخواهم کم است و هر چه بگویم کافی نیست و هر چه بشنوم ناقص و هر چه از تو بخواهم و تو بدهی لازم و هر چه درک کنم ناکامل و هر چه حس کنم محسوس و هر چه ببینم نامعلوم، پس خدایا آنی به من عطا کن که با داشتنش تو را بهتر درک کنم.

خدایا! به قدری گناه کردم و از فرمان تو سرپیچی نمودم که شرمنده‌ام. مرا از بخشیده شدگان درگاه خودت قرار ده.

 

خدایا! هرگز مرا آنی به خودم وامگذار که بی‌تو همیشه هیچم...

به امید پیروزی اسلام بر کفر جانی

 

داریوش ریزوندی

 

درباره شهید

 

داریوش به سال ۱۳۳۶ در شهر کرمانشاه دیده به جهان گشود. از کودکی به ورزش علاقه‌مند بود و همزمان با تحصیل به ورزش کشتی نیز می‌پرداخت. او در مسابقات کشتی دانش‌آموزی ‌قهرمان شد و در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ با آغاز اعتراضات مردمی علیه شاه، داریوش به صف انقلابیون مسلمان پیوست.

 

وی همچنین در سازماندهی نیروهای انقلابی شهرشان برای مبارزه نقش فعالی داشت. پیاده کردن نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) و تکثیر و پخش اعلامیه، از کارهایی بود‌ که ‌در دوران مبارزه پیوسته انجام می‌داد. همزمان در مسابقات ‌کشتی شرکت می‌کرد و ‌قهرمانی ‌می‌‌شد. پس از گرفتن ‌دیپلم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، داریوش ‌‌معلم ابتدایی کودکان روستاهای کوزران‌ شد.

 

او همزمان با تحرکات ضد انقلاب در مناطق غربی ایران به مقابله با آنان برخاست و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد. وی از جمله بنیانگذاران اصلی کمیته، سپاه، بسیج و جهاد سازندگی در اسلام آباد غرب بود. شهید ضربات کاری بر پیکر ضد انقلاب در غرب وارد کرد، طوری که دشمن برای سر او جایزه گذاشته بود. پس از مدتی در کمین ضد انقلاب به اسارت در‌آمد، ولی در حین انتقال به کمک رزمندگان اسلام آباد غرب آزاد شد.

 

کشتی‌گیر و فرماندهی که برای سرش جایزه تعیین کرده بودند

 

با آغاز جنگ تحمیلی به ‌سپاهیان اسلام پیوست و در مناطق عملیاتی غرب ایران، مشغول نبرد شد. وی پس از مدتی از غرب به جنوب آمد و به عضویت تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) درآمد. داریوش در عملیات الی‌بیت‌المقدس شرکت کرد و در آزادسازی ‌خرمشهر نقش داشت. پس از عملیات رمضان از سوی فرمانده لشکر ۲۷ «شهید همت» به فرماندهی گردان مالک اشتر منصوب شد.

 

شهید ریزوندی فرماندهی لایق و توانا و مورد علاقه رزمندگان بود. در شب عملیات مسلم بن عقیل (ع) در حالی که فرماندهی گردان مالک اشتر تیپ محمد رسول الله (ص) را بر عهده داشت، نیروهای تحت امرش را جمع کرد و همانند سرورش حسین بن علی (ع) برای آنان سخن گفت و آنان را برای شرکت در عملیات مخیر آماده کرد.

 

سرانجام در دوازدهم مهر سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلم بن عقیل و در منطقهٔ سومار، نزدیک پاسگاه مندلی عراق با ‌ترکش خمپاره به شهادت رسید.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:36 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید محمود ربیعی

 

مرا حلال کنیدهرچند نتوانستم فرزند لایقی برای شما باشم وحقیرانه می خواهم که کمتر بر سر قبر من گریه کنید.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

 

سلام علیکم

 

به نام ایزد دانا که عالم را آفرید و بر تمام موجودات از بزرگترین تا کوچکترین آنها هستی بخشید.چند سخن با شما سروران عزیز دارم:اول پدر و مادر مهربانم:ای عزیزانی به خاطر بزرگ نمودن من زحمت های بسیاری را متحمل شدیداز شهادت من هیچ ناراحت نباشیدبلکه افتخار هم بنماییدواین را قبول کنید که من امانتی بودم از طرف خداوند متعال پیش شما.

مرا حلال کنیدهرچند نتوانستم فرزند لایقی برای شما باشم وحقیرانه می خواهم که کمتر بر سر قبر من گریه کنید.

 

 

چند سخن با شما برادران وخواهران مهربانم:از برادران وخواهران مهربانم می خواهم مرا ببخشند و نماز را حتی الامکان به جماعت به پا دارندوامام را تنها نگذارند و از دو فرزند شهید نورالله کمانی طلب بخشش می نمایم زیرا که آنها حق بسیاری بر گردن من داشتند. و از برادران دلسوزم می خواهم اسلحه زمین افتاده مرا بردارند و بر قلب دشمن بتازند. چند سخن با شما دوستان رفقا واهل فامیل دارم:

 

 

از کلیه دوستان و اهل فامیل طلب بخشش مینمایم و می خواهم به این بیانات امام عنایتی داشته باشند: ((ما از خداوند می خواهیم که قلوب ما را تغییر دهد.تا بفهمیم که برای چه در این دنیا آمدیم وباید چه بکنیم وچطوراز این دنیا برویم.یک مرگ حیوانی نباشد به یک نحوی باشد که ما انبار نکنیم معاصی را در آنجا و روسیاه باشیم در نزد شهدا و خداوند تایید کند مارا و همه ما آدم شویم.

اسلام آمده است تا آدم درست کندهمه انبیا برای این معنا آمده اند خدایا دلهای این هایی که مخالف جمهوری اسلامی هستند برگردان تا آدم شوند ما باید این جنگ را ادامه دهیم تا وقتی که انشا الله پیروزی حاصل شود.))

 

و این پیروزی به گفته حضرت امام نزدیک است انشا الله و در آخر درخواست میکنم که جنازه ی ای حقیر را در شهرستان خمین روستای خان آباد(احمد آباد)دفن کنند.در کنار دیگر شهدای آن روستا.

 

خداحافظ شما دوستان وآشنایان

 

 

درباره شهید

 

نام: محمود ربیعی

نام پدر:یوسفعلی

تاریخ تولد:۱۳۴۷

محل تولد : خان آباد

تاریخ شهادت:1365/11/6

محل شهادت:عملیات کربلای ۵ شلمچه

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:36 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت جالب یک شهید لبنانی

 

شهید محمد علی الرباعی(اباذر) وابسته به مقاومت اسلامی لبنان حزب الله بوده و در سوریه به شهادت رسیده است. وی در دو خط وصیت نامه اش را اینطور نوشته است...

 

 

 

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، حدود سه سال است که دشمنان تکفیری و وهابی به نام اسلام تیشه بر داشته و به جان مسلمانان افتاده اند. رزمندگان اسلام از هر جا که توانسته اند خود را به این سرزمین رسانده و مردانه از ساحت مقدسه عقیله بنی هاشم زینب کبری(س) دفاع کرده اند. در این مدت شهدای زیادی جانشان را داده اند که شهید محمد علی الرباعی(اباذر) یکی از همین شهداست که وابسته به مقاومت اسلامی لبنان حزب الله بوده و در سوریه به شهادت رسیده است.

 

وی در دو خط وصیت نامه اش را اینطور نوشته است:

 

وصیت میکنم مرا در روضة الشهیدین (گلزار شهدای حزب الله) دفن کنید و تا بعد از ساخت حرم ائمه بقیع علیهم السلام سنگ قبر روی قبرم نگذارید.

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:37 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت نامه شهید سید محمد تقی‌ رضوی ‌مبرقع‌

 

از خداوند متعال‌ می‌خواهم‌ که‌ گناهان‌ این‌ بنده‌ نافرمان‌ را به‌ عظمت‌ وجلالش‌ ببخشد و بیامرزد که‌ بسیار بار گناهم‌ بر دوشم‌ سنگینی‌ دارد و تحمل‌ عذاب‌جهنم‌ را ندارم‌ هرچند که‌ نسبت‌ به‌ دستوراتش‌ کوتاهی‌ و سهل‌انگاری‌ کرده‌ام‌ و از این‌بابت‌ کلاً شرمنده‌ و پشیمانم‌ و به‌ درگاه‌ پر رحمت‌ و شفقتش‌ توبه‌ می‌کنم‌ و از همه‌بندگان‌ پاک‌ و منزه‌ خداوند طلب‌ شفاعت‌ دارم‌.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

با درود و سلام‌ به‌ پیشگاه‌ آقا امام‌ زمان‌ (عج‌) و امام‌ خمینی‌ و امت‌ شهیدپرور اسلام‌

اول‌ از همه‌ از خداوند متعال‌ می‌خواهم‌ که‌ گناهان‌ این‌ بنده‌ نافرمان‌ را به‌ عظمت‌ وجلالش‌ ببخشد و بیامرزد که‌ بسیار بار گناهم‌ بر دوشم‌ سنگینی‌ دارد و تحمل‌ عذاب‌جهنم‌ را ندارم‌ هرچند که‌ نسبت‌ به‌ دستوراتش‌ کوتاهی‌ و سهل‌انگاری‌ کرده‌ام‌ و از این‌بابت‌ کلاً شرمنده‌ و پشیمانم‌ و به‌ درگاه‌ پر رحمت‌ و شفقتش‌ توبه‌ می‌کنم‌ و از همه‌بندگان‌ پاک‌ و منزه‌ خداوند طلب‌ شفاعت‌ دارم‌.

 

دوم‌ از تمامی‌ کسانی‌ که‌ این‌ بنده‌ حقیر و سر تا پا گناه‌ را می‌شناسند طلب‌ عفو وبخشش‌ می‌نمایم‌.

 

سوم‌ به‌ همه‌ امت‌ اسلامی‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ قدر این‌ اسلام‌ و انقلاب‌ و امام‌ ومسؤولین‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ را بدانند و برای‌ نشان‌ دادن‌ این‌ قدرشناسی‌ تا جایی‌ که‌می‌توانند خدمت‌ کنند و سختیها و ناراحتی‌ها را تحمل‌ کرده‌ و در جهت‌ پیشبرد انقلاب‌بکوشند به‌ مسؤولین‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ در رأس‌ همه‌ کارهایشان‌ خدمت‌ به‌ مظلومان‌ راقرار دهند که‌ همین‌ها هستند که‌ جبهه‌ها را گرم‌ نگه‌ داشته‌اند و هر روزه‌ خون‌ می‌دهند که‌نهال‌ انقلاب‌ بارور شود و اسلام‌ به‌ پیروزی‌ برسد.

 

در پایان‌ از همه‌ کسانی‌ که‌ می‌توانند به‌ جبهه‌ها آمده‌ و در جنگ‌ با کفر شرکت‌ کنندمی‌خواهم‌ که‌ به‌ یاران‌ اباعبدالله الحسین‌ (ع) پیوسته‌ و این‌ فرزندان‌ دلیر اسلام‌ را که‌ درجبهه‌ها با فرمانده‌شان‌ مهدی‌ صاحب‌ زمان‌ (عج‌) دیدار می‌کنند یاری‌ رسانند و کربلای‌ایران‌ را که‌ عطر دلپذیرشان‌ معطر می‌نمایند کمک‌ کنند...

 

 

 

 

درباره شهید

 

نام :سید محمد تقی‌

نام خانوادگی :رضوی ‌مبرقع‌

محل تولد :مشهد

تاریخ تولد :1334/01/29

تاریخ شهادت : 1366/03/03

نام پدر :علی نقی

مکان شهادت : منطقه عملیاتی کربلای۱۰

منطقه شهادت : غرب کشور

شغل : جهادگر

یگان خدمتی : جهاد سازندگی

گروه مربوط : سرداران رده یک (محوری)

نوع عضویت : فرمانده هان رده یک

 مسئولیت : معاون فنی مهندسی

گلزار : حرم‌مط‌هرامام‌رضا علیه‌السلام

 

 

 

زندگی نامه شهید

محمد تقی به سال 1334 در خانواده ای اهل تقوا و دیانت در شهر مقدس مشهد چشم به جهان گشود از همان دوران کودکی مورد توجه اطرافیانش قرار گرفت . او با احساسات پاک دینی رشد کرد و در سن هفت سالگی راهی مدرسه شد در دوره تحصیل در دبستان دانش آموزی کوشا و مؤدب بود و معلمان و مدیر مدرس از او رضایت کامل داشتند پس از گذرانیدن دورة ابتدایی وارد دبیرستان می شود . عشق و علاقه به علوم دینی توجه او را به مباحث دینی می کشاند . وی همزمان با تحصیل ، به مطالعة کتب مذهبی رو می آورد . پس از پایان دورة متوسطه در کنکور دانشگاه شرکت کرده و در رشتة راه و ساختمان پذیرفته می شود . از این رو وارد انستیتوی مشهد می گردد . علاقه و اشتیاق او به تحصیل پدرش را وا می دارد که ادامة تحصیل در خارج از کشور را به فرزند پیشنهاد کند : اما وی که به کشور خودش علاقه مند بود از پذیرفتن این پیشنهاد پدر ، سر باز می زند و می گوید : ما خارجی نیستیم . هر چه بخواهیم بشوییم همین جا می شوییم .

 

محمد تقی پس از فارغ التحصیل شدن از انستیتوی مشهد به سربازی اعزام می گردد . سربازی وی ، با اوج گیری انقلاب مصادف می شود که به روشنگری دیگر سربازان در پادگان می پردازد . به دنبال فرمان حصرت امام ( ره) مبنی بر ترک پادگاتها توسط سربازان ، نیز از پادگان می گریزد .

 

وی فعالانه وارد مبارزة علیه رژیم می شود و لحظه ای از فعالیت باز نمی ایستد . هنگام ورود حضرت امام ( ره ) به کشور ، مشتاقانه رهسپار تهران شده و خود را برای استقبال از معظم له آماده می کند . عشق و علاقه اش به حضرت (ره ) به حدی بود که همواره با دیدن عکس ایشان به وجد می آمد و نیرو می گرفت .

 

شهید رضوی در جبهه های نبرد ،از خود توانمندیها و رشادتهای بالایی نشان می دهد و هرگز از تلاش و کوشش باز نمی ایستد . با ارائة طرحهای مهندسی بدیع و نو ، بارها و بارها در عملیات متعدد ، راهگشای فرماندهان و رزمندگان اسلام می شود . مهندس جعفری یکی از همرزمان وی می گوید : (( در عملیات خیبر وقتی با مشکلات پیچیده ای مواجه شدیم ، ایشان راهی منطقه شد و در ارتباط با مسائل مهندسی آن جا ، عیناً منطقه را بررسی کرد و بعد طرحی ارائه نمود که باعث حفظ و تثبیت جزایر توسط رزمندگان شد.))

 

رضوی به رغم داشتن مسئوولیت بالا ، هر جا که احساس نیاز می کند فوراً وارد عمل می شود : از زدن خاکریز با لودر و بولدزر تا ایجاد جاده و پل . به عنوان اولین تجربه در تمر مهندسی و رزمی ، در عملیات (( طریق القدس )) جاده ای ابتکاری از پشت تپه های(( الله اکبر(( احداث می کند که نیروهای رزمنده با استفاده از آن جاده ، دشمن را دور زده و با تصرف توپخانة دشمن ، به پیروزی عظیمی دست می یابند . او در عملیات (( فتح المبین)) مناسبترین طرحهای مهندسی جنگ را بکار می بندد و در پیروزی رزمندگان سهم عمده ای ایفا می کند . رضوی از کار نمی هراسد و کارهایی که دوستان و همرزمانش را به حیرت می افکند . به برخورداری از روحیه ای خستگی ناپذیر ، هر کاری که زمین می ماند انجامش می دهد . ایشان در عملیات (( والفجر مقدماتی )) ، (( والفجر 2، 3 و4 )) ، بن بست و مشکل آب را که عمده ترین دغدغة فرماندهان بود ، با توانمندی و تدبیر هوشمندانه مرتفع می کند و نیروها را در هر یک از این عملیات ، بازدن پلهای شناور از آب عبور می دهد .

 

شهید رضوی با پشتکار و ابتکار فراوانی که در عملیتهای گوناگون از خود نشان می دهد ، توجه مسئوولان و فرماندهان جنگ را جلب می نماید . وی پس از ماهها خدمت در مسئوولیت فرماندهی مهندس جهاد سازندگی ، به عنوان (( مسئول ستاد کربلا )) و((فرماندهی مهندسی جنگ جهاد سازندگی )) و نیز (( معاونت فرماندهی قرارگاه مهندسی رزمی قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) منصوب شده و به هدایت مهندسی ـ رزمی جنگ می پردازد . او تا لحظة شهادت در این مسئوولیت خطیر به انجام طرحها و فعالیتهای ماندگار و ارزشمند همت می گمارد .

 

شهید رضوی برای خدمت به جنگ، دیگر اعضای خانواده ، از جمله پدرش را نیز به منطقه می آورد و در خدمت جنگ و دفاع قرار می دهد . وی حدود هشتاد ماه از عمر خود را وقف جنگ می کند و در این مدت پر برکت ، منشأ آثار و خیرات کثیری می شود .

 

نقطة رهایی شهید رضوی ،هنگام شناسایی منطقه عملیاتی کربلای 10 ، در کوههای غرب کشور تعیین شده بود . او را به ضیافت کروبیان فرا خوانده بودند : چرا که در میان اهل آسمان ، شناخته شده تر بود تا میان خاک نشینان .

 

 

 

فعالیت های شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، محمدتقی با شور و امید، خود را وقف انقلاب و آرمان های آن می کند و در هر جا که احساس می کند مؤثر است، به خدمت خالصانه می پردازد. به دنبال پیام حضرت امام خمینی (ره) در 27 خرداد ماه 1358 مبنی بر تشکیل «جهاد سازندگی» به ندای رهبر لبیک می گوید و به عضویت جهاد سازندگی در می آید. پس از ورود به جهاد، محور فعالیت های خود را خدمت به محرومان و مستضعفان جامعه قرار می دهد و شب و روز در روستاهای استان خراسان به سازندگی و عمران می پردازد.

 

در خرداد ماه 1359 با دختری با تقوا و پاکدامن ازدواج می کند و فردای ازدواج، به اتفاق همسرش راهی «تربت حیدریه» می شود تا راه فعالیت هایش را در آن منطقه باز نماند.

 

 

 

فعالیت های شهید در دوران دفاع مقدس

رضوی با شروع جنگ تحمیلی، به جبهه های جنگ می شتابد و نقطة عطفی در زندگی اش آغاز می گردد. وی از روزهای نخستین جنگ، خود را به جبهه ها می رساند و با عضویت در ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران به دفاع از انقلاب و اسلام می پردازد. وی در طرح کانال کشی اطراف اهواز ایفای نقش می نماید. پس از مدتی به جهاد خراسان می پیوندد و فعالیت های خود را در سنگری دیگر ادامه می دهد. وی ابتدا به عنوان «مسئول ستاد پشتیبانی جنگ جهاد خراسان» ، مشغول انجام وظیفه می شود و نقش بسزایی در سازمان دهی و گسترش ستاد پشتیبانی ایفا می کند که با تلاش و پی گیری او ستادهای پراکنده جهاد در استان های جنوبی، متمرکز شده و ستاد مرکزی پشتیبانی جنگ جهاد در جنوب شکل می گیرد. او با جمع آوری تعدادی لودر و بولدوزر و غلتک، بنای کار مهندسی رزمی را می گذارد و برای اولین تجربه، جاده نظامی «اندیمشک حمید» را می کشد.

 

شهید رضوی‌ تکه‌ کلامش‌ در امر مهندسی‌ بر این‌ استوار بود که‌ هر قطره‌ عرقی‌ که‌قبل‌ از عملیات‌ در امر مهندسی‌ رزمی‌ ریخته‌ شود، در میدان‌ جنگ‌ خونهای‌ کمتری‌ برزمین‌ خواهد ریخت‌. به‌ موازات‌ پیشرفت‌ عملیات‌ها و شکل‌گیری‌ و انسجام‌ سپاه‌ توحیدمخصوصاً عملیات‌ ثامن‌الائمه‌ (شکست‌ حصر آبادان‌)، مهندسی‌، رزمی‌ رفته‌ رفته‌جایگاه‌ خود را در جنگ‌ یافت‌. شهید رضوی‌ در فعالیتهای‌ مهندسی‌ عملیات‌ ثامن‌الائمه‌ نقش‌ بسزایی‌ داشت‌خصوصاً در احداث‌ جاده‌ وحدت‌ که‌ مهم‌ترین‌ عامل‌ در شکستن‌ حصر آبادان‌ به‌ شمارمی‌آمد.

 

شهید بزرگوار سیدمحمدتقی‌ رضوی‌ در لحظات‌ آخر عمرش‌ شور و حال‌ دیگری‌داشت‌. وی‌ برای‌ شناسایی‌ منطقه‌ عملیاتی‌ کربلای‌ 10 در کوههای‌ غرب‌ حضور پیدا کردلحظه‌ موعود فرا رسید. او که‌ بارها شاهد عروج‌ ملکوتی‌ همسنگرانش‌ بود و حسرت‌ این‌عروج‌ را می‌خورد ناگهان‌ شرایط‌ برایش‌ فراهم‌ آمد. گلوله‌ توپی‌ جلویش‌ منفجر شد،چشمانش‌ برقی‌ زد و لحظه‌ای‌ بعد در خون‌ غوطه‌ور شد... و به‌ درجه‌ رفیع‌ شهادت‌ نایل‌آمد.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:37 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت نامه شهید غلامعلی رجبی

 

«به خون خویش نویسم به روی سنگ مزارم که من به جرم محبت قتیل خنجر یارم»

 

 

 

بخش‌هایی از وصیت‌نامه شهید رجبی جندقی به شرح ذیل است:

یک قطره اشک برای ارباب را به من هدیه کنید آن را به تمام بهشت نمی‌فروشم

«به خون خویش نویسم به روی سنگ مزارم که من به جرم محبت قتیل خنجر یارم» اینجانب غلامعلی جندقی وصیت می‌کنم که همه آشنایان، دوستان، پدر،مادر، برادرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد. مرا در هیأتها فراموش نکنید! در مجلس ختم و غیره فقط و فقط روضه حضرت ابا عبدالله(ع) خوانده شود و شما را هم سفارش می‌کنم به عزاداری‌ها که بلا را دفع می‌کند و اشک بر حسین(ع) کلید پیروزی است. بهترین هدیه برای من اشک چشم برای حسین(ع) است، اگر گاهی در هیأت ها یک قطره از اشک برای ارباب را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را به تمام بهشت نمی‌فروشم.

 

اگر اجازه رجوع به دنیا به من داده شود؛ دوست دارم فقط در روضه‌ها شرکت کنم

 

وصیت می‌کنم که همه آشنایان، دوستان، پدر و مادر، برادرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد. مرا در هیئت فراموش نکنید. در مجلس ختم و غیره، فقط و فقط روضه حضرت اباعبدالله (ع) خوانده شود. روضه برای امام حسین (ع) عمری است مورد علاقه و عشق من بوده و من با روضه و محبت اهل بیت و مجالس و هیئت‌ها مأنوس بوده‌ام و اگر به من اجازه داده شود به دنیا رجوع کنم و با روحم به شما سر بزنم فقط دوست دارم در هیأت‌ها و روضه‌ها شرکت کنم.

 

مرا فراموش نکنید مخصوصاً محرم، شب‌ها و صبح‌ها از اربابم می‌خواهم اجازه دهد من به هیأت بیایم و شما را هم سفارش می‌کنم به عزاداری‌ها که بلا را دفع می‌کند و اشک بر حسین (ع) کلید پیروزی است.

 

در هیئت یاد من باشید؛ قول شفاعت می‌دهم

 

دفاتر شعرم و کتاب‌های روضه و شعرم مال غلامرضا برادرم که در هیأت بخواند. التماس دعا دارم. براداران عزیزم مخصوصاً غلامرضا، شما را به خدا در هیئت یاد من باشید و من قول شفاعت به شما می‌دهم و در خاتمه از دوستان و آشنایان همگی خداحافظی نموده و حلالیت می‌طلبم و بهترین هدیه برای من اشک چشم برای حسین‌(ع) است، اگر گاهی در هیئت‌ها یک قطره از اشک برای اربابم را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را به تمام بهشت نمی‌فروشم.

به امید دیدار در قیامت

غلامعلی جندقی (رجبی) – اندیمشک

 

 

 

 

درباره شهید

شهید غلامعلی جندقی (رجبی)

 

شهید غلامعلی جندقی معروف به رجبی در سال 1333 در محله خیابان آذربایجان تهران در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد .

 

پدر وی حاج حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود ، اهتمام ویژه ای در تربیت فرزندان خود ورزید .

 

غلامعلی بنابر راهنمایی ها و تربیت پدر بزرگوارش مداحی اهل بیت (ع) را از همان سنین نوجوانی آغاز نمود.

 

و به دلیل آشنایی با معارف قرآنی و اسلامی استعداد در حفظ شعر و سوز صدای وی توانست در این عرصه سریع رشد نماید

 

تا بدانجا که از سبک ها و اشعار وی مداحان برجسته بسیاری استفاده می نمودند که شعر معروف( قربون کبوترای حرمت / قربون این همه لطف وکرمت) از نمونه این اشعار است .

 

وی با انتخاب شغل معلمی راه پدر بزرگوارش را ادامه داد و در مدت عمر کوتاه خود توانست تاثیرات به سزایی بر اطرافیان خود به ویژه جوانان بگذارد .

 

تربیت نسل جوان در محیط مسجد و مدرسه ، شهید غلامعلی رجبی را از حضور در جبهه های حق علیه باطل باز نداشت

 

 سرانجام در سال 1367در سن سی و چهار سالگی در عملیات مرصاد توسط گروهک منافقین به شهادت رسید .

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:37 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت نامه شهید علی‌ رضائیان‌

 

این همه خونی که برای اسلام ریخته شد و این همه جوانانی که فدای اسلام شدند را دست کم نگیرید و بدانید که سستی و کاهلی نزد خداوند متعال مسئولیت دارد.

 

 

بخشی از وصیتنامه شهید علی‌ رضائیان‌

 

این همه خونی که برای اسلام ریخته شد و این همه جوانانی که فدای اسلام شدند را دست کم نگیرید و بدانید که سستی و کاهلی نزد خداوند متعال مسئولیت دارد. سعی کنید دوستی و دشمنی شما بر اسایس حق باشد، از تقصیر افراد زود در گذرید و زیاد سخت گیر نباشید. هیچ دوستی بهتر از قرآن نیست ، رفاقت با او را ترک نکنید. سعی کنید آن را خوب فرا گیرید، خوب تلاوت کنید، خوت عمل نمایید و خوب به دیگران یاد دهید، حتی اگر یک نفر باشید.

 

 

درباره شهید

زندگینامه شهید علی رضائیان

به سال 1326ه.ش در خانواده ای مذهبی در فیروز آباد تهران به دنیا آمد و پس از مدتی همراه خانواده‌اش به شهر اصفهان عزیمت و در آنجا سکنی گزید. او به دلیل مشکلات اقتصادی روزها کار می‌کرد و شبها به تحصیل می‌پرداخت و این روال را تا پایان دوره ابتدایی ادامه داد. پس از تحصیل دوران ابتدایی ، پدرش برای پرورش روحیه مذهبی ، او را به محضر یکی از علمای اصفهای فرستاد تا روح تشنه وجودش را به زلال معرفت الهی شاداب نماید. وی از کودکی علاقه‌مند به فراگیری قرآن بود و صوت و لحنی دلنشین داشت.آشنایی ایشان با معارف غنی اسلامی تنها به انس با قرآن محدود نمی‌شد، بلکه بوستان روحش با عطر گلواژه های تالی قران کریم (نهج البلاغه)‌مصفا بود و مقدار زیادی از نهج البلاغه را حفظ بود. این شهید عالیقدر از فقر و تنگدستی مردم در رنج بود و در آمد اندک خودر ا که از راه بنایی به دست می‌آورد در جهت بهبود معیشت افرادی که با آنان سرو کار داشت صرف می‌کرد.

 

فعالیتهای سیاسی و مذهبی

شهید رضائیان طی مسافرتی به تهران، در منزل شهید آیت الله سعیدی به کار ساختمان سازی مشغول شد و در همین ایام ، شدیدا تحت تاثیر آن شهید گرانقدر قرارگرفت. ایشان در این مورد می‌گوید: ارتباط با شهید سعیدی ، شعله های خشم درون مرا علیه رژیم پهلوی بر افروخت. به گونه ای که شجاعانه به افشاگری جنایتها و خیانتهای دستگاه طاغوت می‌پرداختم. بر این اساس شهید رضائیان مبارزه دامنه داری را علیه رژیم پهلوی شروع کرد ودر دوره سربازی ، بارها تحت تعقیت قرارگرفت. او که از تسلط بیگانگان بر مقدرات کشورمان سخت به تنگ آمده بود. با الهام از افشاگریها و رهنمودهای حضرت امام ( قدس سره) مفاسد و بدبختیهایی را که به خاطر تصویب لایحه کاپیبولاسیون دامن گیر ملت اسلامی ایران شده بودبه دیگران گوشزد می‌کرد. شهید رضائیان در پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (ره) نقش به سزایی داشت و برای آنکه شناسایی نشود ، منزل مسکونی خود را دائما تغییر می‌داد. او با تشکیل جلسات مذهبی و در اختیار قرار دادن کتب اسلامی و انقلابی، جوانان مستعد و مذهبی را با معارف الهی آشنا می‌کرد. ایشان با همکاری شهید محمد منتظری دامنه فعالیتهای انقلابی خود را علیه رژیم طاغوت به کشورهای همسایه کشاند و بدین گونه نقش مهم و موثری در جهت افشای چهره کریه رژیم پهلوی ، در خارج از مرزها داشت. او با برقراری ارتباط با خارجیان مقیم اصفهان و چاپ اعلامیه به زبانهای خارجی برای افشای ظلم و جنایات حکومت طاغوت و بیداری افکار عمومی ، از هیچ کوشش فروگذار نکرد.

 

فعالیتهای شهید بعد از پیروزی انقلاب

همزمان با پیروز انقلاب اسلامی شهید رضائیان به همراه عده‌ای از برادران حزب الله مبادرت به تشکیل کمیته دفاع شهری اصفهای کرد و با تشکیل سپاه در شهرستاهای داران، فریدن، خوانسار و مبارکه بود. شهید رضائیان در اوایل سال 1359 با تعدادی از برادران سپاه به کردستان مامور شد و با رشادتهای خود در آزاد سازی شهر سنندج نقش مهمی را ایفا کرد. در یکی از درگیریها بر اثر اصابت گلوله از ناحیه سر و گلو، به شدت مجروح گردید و مدتها در بیمارستان حالت اغماء داشت.

 

حضور در جبهه های جنگ

شهید رضائیان در سال 1360 ( قبل از عملیات فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا‌به جبهه دارخوین اعزام شد،که بر اثر جراحت شدید ، به پشت جبهه منتقل گردید. پس از بهبودی نسبی به سمت مسئول معاونت عملیات سپاه منطقه 2 اصفهان منصوب گردید و تا دی ماه 1361 در همین مسئولیت باقی ماند. بعد از آن به درخواست سردار رحیم صفوی به تهران آمد و در ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان یکی از معاونتهای طرح و عملیات مشغول به کار شد سپس مامور راه اندازی قرارگاه مقدم حمزه(ع) در منطقه غرب گردید. شهید رضائیان فعالیت خود را از یک رزمنده عادی در روزهای اول جنگ کردستان شروع کرد و مرحله به مرحله ، همزمان باگذشت زمان ، مراتب مختلف فرماندهی را با موفقیت پشت سر گذاشت، تا به فرماندهی قرارگاه عملیاتی حمزه سید الشهداء(ع) منصوب گردید. هنگامی که ایشان به مریوان آمد،‌تعدادی از یگانها از جمله لشکر 14 امام حسین ( ع) و لشکر 8 نجف اشرف در منطقه حضور داشتند و از اینکه قرار بود تحت فرماندهی او عملیات والفجر 4 را انجام دهند،‌اظهار رضانت می کردند . در زمان کوتاهی ارکان ستادی این قرارگاه به همت ایشان شکل گرفت و مجموعه معاونتها در جهت آماده سازی عملیات فعال شدند. شهید رضائیان انسان دقیق و منظمی بود و همواره سعی می کرد سنجیده عمل کند. قبل از هر تصمیمی با بسیج عناصر اطلاعاتی ، آخرین وضعیت دشمن را از جنبه‌های مختلف به دست می‌آورد و بر اساس استعداد، تجهیزات و توان رزمی دشمن، به کمک طرح و عملیات و نظر خواهی از فرماندهای ، چگونگی انجام عملیات و مراحل آن را طراحی می کرد. از این به بعد همه توجه ایشان روی کیفیت سازماندهی نیروها و آرایش و مانور یگانها بر اساس نوع ماموریتشان بود. از ظرافتهایی که ایشان در عملیات داشتند، بررسی و کنترل طرح مانور گردانهای عمل کننده یگانها بود. این فرمانده دلاور و دلسوز اسلام ، قبل از هر عملیات فرماندهان تحت امر را در خصوص رسیدگی به نیروها توجیه و برای افزایش روحیه معنوی آنان سفارش زیادی می کرد. تلاش همه جانبه وی در عملیات حماسه آفرین والفجر4 در موفقیت رزمندگان اسلام بسیار موثر بود و می‌توان گفت بخش مهمی از پیروزی حاصله در دشت شیلر مدیون زحمات شبانه روزی این شهید عزیز بود.

 

گذری بر زندگانی شهید

تولد در فیروز آباد تهران. تاثیر از شهید آیت الله سعیدی در تهران ( در منزل شهید به کار ساختمانی اشتغال داشت) مبارزه بر علیه رژیم پهلوی. موسس سپاه پاسداران شهرستاهای داران، فریدن، خوانسار و مبارکه. اعزام به کردستان و آزادسازی سنندج از دست اشرار. معاونت سپاه منطقه 2 اصفهای تا دی ماه 1361حضور در تهران با پیشنهاد سردار رحیم صفوی. ماموریت برای راه‌اندازی قرارگاه مقدم حمزه(ع) در منطقه غرب. فرماندهی قرارگاه عملیاتی حمزه سیدالشهدا(ع) شهادت در آبانماه 1362 قبل از مرحله سوم عملیات والفجر 4.

 

ویژگیهای اخلاقی شهید

شهید رضائیان از مصادیق عملی و الگوی یک فرمانده سپاه اسلام بود. هر کس حتی برای مدت کوتاهی با ایشان و تحت فرماندهی‌اش انجام وظیفه می‌کرد. با تمام وجود آن را احساس می‌نمود. توانمندی وشخصیت والای شهید رضائیان در حدی بود که نقل می‌کنند در روزهایی از عملیات والفجر 4 در حالی که منطقه عملیاتی مورد بازدید سردار فرماندهی محترم کل سپاه قرار می‌گرفت. ایشان خطاب به برادران حاضر اظهار می‌دارندکه ماباید فرماندهی جنگ را به دست افرادی چون ایشان ( شهید رضائیان ) بسپاریم. جلسه‌ای با حضور ایشان نبودکه بر پا شود و ذکر قران و حدیث و دعا در آن فراموش شده باشد، حتی اگر وقت هم ضیق بود. این امر صورت می‌گرفت. در ظواهر فردی ، آن گونه بود که اگر نا آشنا و تازه واردی به جمع آنها می‌پیوست ایشان را با رزمنده عادی تمیز نمی داد. او فردی منظم ، دقیق و سخت کوش بود و در قبول و انجام کارهای سخت از دیگران سبقت می‌گرفت. عموما سعی می‌کرد با نیروها بر سر یک سفره غذا بخورد. فردی رئوف، مهربان و رفیق القلب بود. شبها تا همه به خواب نمی‌رفتند. نمی‌خوابید. پس از اطمینان از به خواب رفتن افراد ، به سنگرها سرکشی می‌کرد و چنانچه رزمنده‌ای بدون روانداز خوابیده بود، روی او را می‌پوشاند. شهید رضائیان در بعد عبادی مقید، اهل تهجد و راز و نیاز عاشقانه با خدا بود. هرگز نماز شب را ترک نمی‌کرد و فردی خود ساخته و مهذب بود و شدیدا مراقب اعمال و رفتار خود بود. در انجام واجبات کوشا و در پرهیز از محرمات و ارتکاب گناه ، حتی صغیره، دقت نظر داشت. در کارها از مشورت دیگران استفاده می‌کرد و روحیه انتقاد‌پذیری بالایی داشت. شهید رضائیان در کنار فعالیتهایش ، غافل از تحصیل علم نبود و مخصوصا به مطالعه علوم قرآنی و نهج البلاغه علاقه زیادی داشت. یکی از فرماندهان می‌گوید: قبل از عملیاتفرمانده کل قوا، خمینی روح خداهمه ما را جمع کرد و فرمایشات مولا امیر المومنین حضرت علی ( ع)‌از نهج البلاغه را در خصوص صفات رزمندگان را بر ایمان قرائت و ترجمه نمود. ایشان آشنایی بسیاری با احادیث و روایات داشت و ده جزء قرآن مجید را حفظ بود. فرزندان خود را در انجام فرایض و یادگیری علوم قرآنی با زبانی شیرین توام با بیان احادیث و اهدای جایزه، تشویق و ترغیب می ‌رد. او با پدر و مادر خود رفتاری متواضعانه داشت.شهید رضائیان در حفظ بیت المال دقت و توجه خاصی داشت و با ابنکه ماشین سپاه در اختیارش بود، اما در کارها از موتور سیکلت شخصی استفاده می‌کرد.

 

شوق وصال

آن دشنه‌ها می‌وزیدند، آن دشنه‌هایی که هر بار /بر شانه‌های صبورم ، نعش برادر کشیدند/آه ای دل من! دل من! برخیز و شیون رها کن!/شمشیرهای شکسته، از داغ تو سرکشیدند/هرجا که خون بود گشتیم ، ناباورانه گذشتیم/دیدیم جا مانده‌ایم آه! دریادلان پر کشیدند/امشب پریشان خاطر و دلتنگ هستم/دلتنگ بوی جبهه ، بوی جنگ هستم/دلتنگ شور و حال شبهای غریبی/دلتنگ عطر خیس قرآنهای جیبی/کو لاله‌هایی که سراسر داغ بودند؟/حیثیت گل ، آبروی باغ بودند/آنان که دریا وامدار روحشان بود/خورشید، زخم سینه مجروحشان بود/آنان که اخلاص عمل قدیسشان کرد/آنانکه باران شقایق خیسشان کرد/رفتند آنان ، لیک تیغی سرخ مانده ست/این تیغ را در دل ، دریغی سرخ مانده ست /این تیغ، طعم خون ئ باران را چشیده ست/این تیغ فکر ننگ و مام هود نبئده ست/این تیع، آب از غیرت عباس خورده /دست حبیب ابن مظاهر را فشرده /این تیغ ، پیموده ست آداب طلب را /بوسیده دستان حسین تشنه لب را /این تیغ را باند دوباره اب دادن /از خون سرخ یک ستاره اب دادن/این تیغ که آوازه خوان خشم رعداست/در انتظار دستهای نسل بعد است

 

نحوه شهادت

قبل از مرحله سوم عملیات والفجر 4 ،( آبانماه 1362) هنگامی که برای شنایایی و بررسی منطقه عملیاتی به همراه چهار تن از فرماندهان و مسئولین قرارگاه به دامنه‌های جنوبیارتفاعات لری رفته بودند،‌در حین صعود به قله ارتفاع لری به علت عدم پاکسازی کامل منطقه ، روی مین رفته و به شدت مجروح شد. مسئول وقت اطلاعات قرارگاه چنین نقل می‌کند: وقتی بالای سر او رفتم ، دیدم به علت ترکش زیادی که به بدنش خورده بود،‌جانسوزانه ناله می کرد. بادیدن چنین حالتی یاد خاطرات زندان او افتادم که برای ما تعریف می کرد. او می گفت: همگامی که مامورین ساواک یکی از مبارزان مسلمان را با بخاری برقی شکنجه می دادند آیه یا نار کونی بردا و سلامارا قرائت می کرد. این خاطره را به نادش اوردم . ایشان ارام شد تا اینکه او را به سختی به پشت جبهه منتقل کردند. در بیمارستان بود که به آرزوی دیرینه خود رسید و به لقاء معبود و معشوقش نایل گشت ودر یای متلاطم روحش به کرانه وصال ،آرامش گرفت.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:38 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

 وصیتنامه شهید محمد باقر ربانی

 

بزرگترین آرمان و آرزوی من اینست که در صف مبارزین اسلام و در پیکار با منافقین و کفار به فیض شهادت برسم آن جا که لقاءپروردگار و رستگاری در آن باشد چه خوفی از مرگ وشهادت … و پس از من نیزسنگر ها را حفظ کنید.

 

 

 

وصیتنامه شهید

* هوشياری و مراقبت از اسلام وانقلاب شرط اول يك مسلمان بيرو قرآن است .

 

*از راه های مبارزهبا استكبار جهانی نبرد با مزدوران دست نشانده داخلی آنها (منافقين) است كه در زمان و به هر شكل ممكن بايد با آنها ستيز نمود و از بذل جان و مال دريغ ننمود.

 

بزرگترین آرمان و آرزوی من اینست که در صف مبارزین اسلام و در پیکار با منافقین و کفار به فیض شهادت برسم آن جا که لقاءپروردگار و رستگاری در آن باشد چه خوفی از مرگ وشهادت … و پس از من نیزسنگر ها را حفظ کنید.

 

 

 

درباره شهید

نام و نام خانوادگی : محمد باقر ربانی

نام پدر : اسد الله

تاريخ تولد: 1339

محل تولد: قم

رشته تحصيلی: علوم حوزوی

نام دانشگاه : امام صادق

تاريخ شهادت :25 آبان 1359

محل شهادت: سوسنگرد

 

 

 

زندگينامه شهيد:

روحانی شهيد محمد باقر ربانی در سال 1339در شهر مذهبی قم در خانواده ای اصيل و روحانی متولد شد و در دو سالگی به همراه پدرش به نجف اشرف هجرت نمود.

 

او كه در دامان علم و فضيلت برورش يافته بود و نيز به خاطر هوش و استعداد سرشارش در سال 5 سالگی وارد كلاس دوم دبستان اسلامی جعفری كه تحت نظارت مرجع بزرگ حضرت آيت ا…العظمی آقا سيد محمود شاهرودی واقع در نجف اشرف اداره مي‌شد.

 

مشغول به كسب علم و دانش گرديد در كنار تحصيل به هنر خوشنويسی روی آورد.

 

آثار نبوغ وكمال ايشان همانطور كه در كسب معارف نمايان بود و در فن خطاطی هم هنرنمايی نمود.

 

پس ازده سال اقامت در شهرمقدش نجف اشرف به همراه خانواده به شهر خون و قيام قم مراجعت نمود.

 

از سال 1355به عضويت انجمن خوشنويسان ايران درآمد و موفق به اخذ لوح افتخار نايل گرديد و از حضور اساتيدی همچون امير خانی بهره مي‌جست.

 

بس از دريافت ديپلم او كه با شركت در جلسات مذهبی و دينی به برورش روح و روان خود برداخته بود.

 

جهت تقوبت و تكميل خصوصيات روحانی خود به تحصيل علوم دينی و در ضمن تحصيل وارد صحنه مبارزات پيگير عليه رژيم مزدور پهلوی شد و به همين خاطر در يك گروه مذهبی كه مخفيانه فعاليت می كردند، وارد شد.

 

وی اعلاميه امام كه سراسر زيبايی و لطافت بود را با علاقه و دقت خوشنويسی می كرد و در ميان انقلابيون توزيع می نمود و در يكی از روزها ساواك او را دستگير و طی شكنجه مايی كه در زندان بر او وارد كرده بودند تا آخرين روزهای زندگی از درد مفاصل و مهره‌های كمر احساس ناراحتی می كردند.

 

شهيد محمد باقر تا پيروزی انقلاب دست از مبارزات خود بر نداشت و در اين راستا نه تنها در شهرستان قم بلكه ديوارهای شهرهای بزرگی همچون تهران، اصفهان، شيراز و مشهد و حتی سنگلاخ‌های جاده‌های شمال كشور، هنوز شعارهای انقلابی و بيام‌های حضرت امام را كه با دست اين هنرمند نوشته شده است، در معرض نمايش ديگران گذاشته اند.

 

ايشان در روز 25 آبان 1359 مصادف با 8 محرم الحرام1401(ه.ق) در جنگی تن به تن پس از 5 ساعت مقاومت در سوسنگرد به فيض شهادت نايل گرديد.

 

بدن مطهرش را در لاله زار شهيدان، شيخان قم با شعار ربانی ربانی خانه نو مبارك به خاك سپردند .

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:38 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت نامه شهید یوسف راسخ

 

مرگي بهتر است که بتوان با آن هزاران انسان را از منجلاب ظلمت رهائي بدهيم و جامعه اي به تکامل و پيشرفت سوق دهيم.

 

 

الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئک هم الفائزون.

مرگ حق است مرگي بهتر است که بتوان با آن هزاران انسان را از منجلاب ظلمت رهائي بدهيم و جامعه اي به تکامل و پيشرفت سوق دهيم.

 

درود فراوان بر رهبر کبير انقلاب امام خميني که نور چشم ما اين پسر عزيز است. مادر و پدر عزيزم سلام عرض مي کنم و براي شما وصيت نامه خودم را مي نويسم چون مسلمان بايد وصيت کند از رفتن برادرانم به جبهه ها جلوگيري نکنيد که خداي ناکرده ناراحت نشوند .اگر برادرانم آرزوي ديرينه خود که شهادت در راه الله است رسيدند ناراحت نشويد چون در آخرت در محضر خدا نمي توانيد رودروي خانواده ای که چند شهيد داده اند باستيد و روي آنها را نگاه کنيد.

و کمتر گريه و زاري کنيد چون گريه و زاري شما دشمنان اسلام را شاد مي کند شما براي ما زحمت های زیادی کشيده ايد تا ما را به اين سن و سال رسانيده ايد و ما را از دست مي دهيد ولي در حقيقت بدست مي آوريد فکر کنيد ما هم زن گرفته ايم زندگي هم کرده ايم و بعد هم مرده ايم مانند زندگي گذشتگانمان ولي چه خوب است که اين برادران در ميدان کارزار و جهاد بميرند.

 

اجر شماها را خدا چه در اين دنيا و چه در آخرت مي دهد و من راه و هدف خود را کم کم شناختم و گواهي مي دهم که الله ما را آفريده و ما را به سوي خود مي برد و چه خوب است که ما در راه الله به سوي الله برويم گواهي مي دهم که محمد(ص) فرستاده اوست و حضرت علي(ع) و امام زمان(عج) اولين و آخرين امام ما هستند و خميني عزيز نايب امام زمان(عج) است برادرانم و خواهرانم زشت است که ما در خانه و محله بدون هدف پا و يا دست و يا جان خود را از دست بدهيم در صورتي که عزيزان در جبهه ها و علي اکبر(ع) در ميدان شهيد مي شوند يا پا و دست خود را از دست مي دهند.

مادر عزيزم و پدرم و برادرانم ممکن است در اين مدت من زياد ناسزا به کسي مي گفتم ترا به خدا من را حلال کنيد. انسان اشتباه مي کند من هم اشتباه زيادي مي کردم همه دوستان اگر اشتباهي از من سر زده من را ببخشيد و انشاءالله خدا اجر آنها را مي دهد.در آخر مقداري نماز قضا و نماز شکسته براي من بجا آوريد اجر همه شما به خداي بزرگ.

 

 1361/12/26

 

 

 

زندگینامه شهید

 

شهيد يوسف راسخ به تاريخ شهريور ماه سال 1342 در محله تلخداش شيراز در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود از همان اوان کودکي با ديگر افراد خانواده تفاوت زيادي داشت. دروس ابتدائي و راهنمائي را در مدرسه تلخداش فرا گرفت و تا کلاس راهنمائي به تحصيل پرداخت او از دوران جواني اهل مسجد بود و آشنا با اين سنگر الهي ، اکثر اوقات اقامه گوي مسجد بود در زمان انقلاب به علت سن کم فعاليت چشمگيري نداشت اما همانند ساير امت به خاطر علاقه زيادي که به امام و انقلاب اسلامي داشت هميشه در صفوف فشرده راهپيمائي و تظاهرات عليه رژيم طاغوت شرکت مي جست .بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و ظهور گروهکهاي وابسته او به خاطر علاقه وافري که به امام و دستاوردهاي انقلاب اسلامي داشت.

 

شديداً با اين مزدوران سر سپرده مبارزه مي کرد و هر لحظه آماده فداکاري و ايثار در راه تداوم انقلاب بود همزمان با رشد جسمي و بروز شهامت روحيه مقاومت در او نمايان شد . با هجوم گروهکهاي مزدور کردستان و حمله رژيم عراق به جمهوري اسلامي او که شرف و حيثيت انقلاب اسلامي را در خطر مي ديد اظهار تمايل و آمادگي جهت مقابله با آنها را نمود ولي به خاطر تحصيل تا سال 60 موفق به حضور در سنگر دفاع از ناموس اسلام نشد و درست در همين سال بود که با تشکيل هسته هاي مقاومت محلي او و چند نفر ديگر از دوستانش به عضويت گروه مقاومت مسجد شهيد فيض در آمدند و آموزش مقدماتي شناخت اسلحه و تاکتيک رزمي را در آنجا فرا گرفت .

در طول مدتي که در گروه مقاومت فعاليت داشت عشق و علاقه او به جبهه و جنگ با دشمنان اسلام روز به روز زيادتر مي شد و همواره منتظر فرصتي بود تا به جبهه اعزام شود در تيرماه سال 60 بود که به آرزوي خود رسيد و با ثبت نام در گروههاي چريکي شهيد چمران و فراگرفتن آموزشهاي لازم عازم جبهه شد و قريب سه ماه در جبهه جنوب ماند بعد از بازگشت از جبهه به دليل عشق و علاقه ای که به جبهه و معنويت آن پيدا کرده بود لحظه اي آرام نداشت تا اينکه سرانجام مجدداً راهي جبهه شد و در آنجا با ادغام گروهکهاي چريکي جنگهاي نامنظم شهيد چمران و بسيج به عضويت بسيج درآمد و با تشکيل تيپ امام سجاد عليه السلام و فاطمه زهرا (س) در گردانهاي رزمي تيپ ها مشغول انجام وظيفه شد و در طول اين مدت با تجربياتي که به دست آورد هميشه در خدمت اسلام بود

شهید راسخ لحظه اي از انجام وظيفه دريغ نمي کرد . با توجه به شهامت و شجاعتي که در او نمايان بود در قسمت اطلاعات و عمليات (شناسائي ) تيپ به کار گرفته شد و نزديک به دو سال در قسمت مشغول خدمت بود او از ياران صديق و با وفاي امام بود که به نداي حسين زمانش لبيک گفته و هيچگاه سنگر حق را خالي نگذاشت بر حسب وظيفه اي که به عهده اش بود اکثر شبها و روزها در کمين دشمن بود تا هر گونه نقاط ضعف و قوت دشمن را شناسائي و گزارش نمايد .

 در عملياتهاي گوناگون شرکت داشت و سپاهيان را تا قلب موضع دشمن هدايت و راهنمائي مي کرد و او شبانه روز در شناسائي و تجسس موضع دشمن بود و چه شبهاي سرد و تاريکی او در زير آتش دشمن مشغول شناسائي و باز کردن محورهاي عملياتي بود .

روحيه قوي و توأم با ايماني خالص که در او بود هيچگاه اجازه ترس و واهمه اي از دشمن را در او نمايان نمي کرد در طول اين مدت در عملياتهاي بزرگي چون فتح المبين و بيت المقدس ، رمضان ، محرم والفجر شرکت داشت و در حمله بيت المقدس بر اثر اصابت ترکش به سينه اش مجروح شد و مدتي در يکي از بيمارستان تهران بستري گرديد. در آن ايام گروهکهاي ملحد و منافق که از جمهوري اسلامي ضربات سختي خورده بودند با انجام بيشرمانه ترين اعمال به خيال خام خود قصد داشتند که به جمهوري اسلامي آسيب وارد نمايد و بدين طريق در روحيه امت شهيد پرور رزمندگان اسلام خللي وارد آورند.

براي رسيدن به هدف شوم خود حتي از حمله به برادران مجروح و جانباز بستري در بيمارستانها نيز ابايي نداشتند و به نقل از برادر مجروحي که در کنار يوسف بستري بود دو نفر از منافقين کوردل به قصد عيادت به بيمارستان وارد شده بودند و بيشرمانه اقدام به قطع لوله اي که به ريه شهيد يوسف وصل بود کردند و پس از آن اقدام به فرار کردند و با اين عمل ، يوسف تا آستانه ي شهادت نيز پيش رفت اما از آنجائي که مشيت و خواست الهي بر اين قرار گرفته بود که بار ديگر در سنگرهاي حق عليه باطل حضور يابد و به دفاع از انقلاب اسلامي بپردازد شهادت نصيبش نشد .بدين رو پس از مدتي استراحت و معالجه و بهبودي نسبي که شامل حالش شد مجدداً راهي جبهه نور شد و با تشکيل لشکر 19 فجر و با توجه به تجربه اي که در قسمت اطلاعات و شناسائي داشت مشغول فعاليت شد و مدتها در اين قسمت صادقانه خدمت نمود و هرچه از اقامتش در جبهه مي گذشت شوق و علاقه او به اين مکان مقدس و الهي بيشتر مي شد هرگز احساس خستگي نمي کرد هر چه از عمر جنگ تحميلي مي گذشت روحيه او جهت دفاع مقاوم تر مي شد .

شهید راسخ در مدتي که در جبهه بود همواره با توجه به موقعيتش سعي در بالا بردن کيفيت رزميش را داشت و براي اين منظور آموزشهاي گوناگوني را با موفقيت به پايان رساند معنويت و روحانيت خاصي در او نمايان بود و روز به روز عاشقانه تر انتظار وصل مي کشيد او هميشه برماندن خود و شهادت و رفتن يارانش غبطه مي خورد و هميشه از نيروهاي مؤمن و فداکار لشکر بود و به همين خاطر به پيشنهاد مسئولين و علاقه خودش به سپاه پاسداران در جبهه تصميم به عضويت در سپاه مي گيرد و در تاريخ 7 فرودین ماه سال 1363 پس از گذراندن مراحل پذيرش به عضويت سپاه پاسداران در آمد و او آنچنان اعمالش خالصانه بود که کمتر کسي از اين موضوع اطلاع داشت .

 او همگام با جنگ و جهاد با دشمن بعثي به کسب معنويت و اخلاق مي پرداخت و لحظه اي از خود سازي و آماده سازي خود جهت لقاءالله دريغ نمي کرد نماز را با حال و توجه خاص به جا مي آورد دردعاها و مجالس، شور و حال عجيبي داشت کاملاً مشخص بود که او ديگر در اين ديار نيست او اهل عبادت و از اصحاب ليل بود که در خلوت با معشوق خود به راز نياز مي پرداخت او از خود بيگانه شده بود و لحظه اي آرام و قرار نداشت هر بار که به مرخصي مي آمد نمي توانست در آرامش خانه و شهر مأوي گزيند.

 

اورا از معنای اسمش بشناسید

هيچگاه از وظيفه اي که انجام مي داد سخن نمي گفت : و کارهايش را هميشه کوچک مي شمرد و چه خالصانه خدمت مي کرد او گمشده خود را در جبهه يافته بود و کاملاً دريافته بود که آنجا نزديکترين مکان و کوتاهترين راه رسيدن به احديت است . قريب به چهار سال جنگ و جهاد و فضاي روحاني جبهه از او انساني والا و بزرگ ساخته بود که قابل وصف نيست .

 آري به واقع او از سربازان راستين اسلام بود که در مکتب شهادت با الهام گيري از زندگي شهادت سرور شهيدان حسين بن علي عليه السلام خودش را حسيني نمود و سربلند و پر افتخار زندگي کرد چهره نوراني و بشاش او حکايت عشق به معشوق داشت و بي صبرانه منتظر رسيدن واصل بود ، شور و علاقه عجيبي به شهادت در راه معبودش داشت .

در اين مدت شاهد شهادت و مفقود شدن بسياري از دوستان خود بود عاقبت نيز پرواز کنان به جمع دوستان شتافت و سرانجام روز موعود فرا رسيد و عمليات قدس 3 آغاز گرديد او از جمله پيش تازان اين عمليات بود که برقلب دشمن تاخت و با ساير همرزمانش هنگامه اي در ميان موضع سنگرهاي دشمن کافر به وجود آورد که دشمن بعثي تاب و توان مقابله را در خود نديد و در حالي که غرش توپ ها و سفير گلوله ها فتحي ديگر را به ارمغان مي آورد يوسف در تاريخ 20 تیرماه سال 1364 بر اثر اصابت ترکش به آرزوي ديرينه ي خود که همان شهادت بود رسيد .

آري مبارزي پر توان و دلير مردي که کوهها و تپه ها بر استواريش و دشتها بر عزم و اراده او مي باليد ، رفت اما کمتر کسي او را شناخت و پي به عمق راز او با معبودش برد او بسان پرنده اي بود که از برابر شناخت پي به عمق راز او با معبودش برد او بسان پرنده اي بود که از برابر ديدگان مبهوت ما پرواز کرد و ما غافليم از اينکه پرنده پرواز کرد و اين ما هستيم که بايد پرواز را ياد بگيريم پيکر پاک و مطهر شهيد يوسف راسخ در تابوتي گلگون و کوچک که انساني بزرگ از چشمه سرخ شهادت عشق نوشيد آرميده بود در تاريخ 27 تیرماه سال 1364 در ميان امواج دستهاي مردم هميشه در صحنه حزب الله شيراز با غرور فريادهاي مرگ بر آمريکا و مرگ بر صدام، تشييع و در گلستان دارلرحمه به خاک سپرده شد .

و السلام روحش شاد و راهش مستدام باد .

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:38 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت‌نامه شهید محسن رجبی

 

اگر من وصیتی ننویسم فردا که من را به جایگاه واقعی خویش یعنی نزد ربم برگردم منافقان شایع خواهند کرد که فلانی چشم بسته به مانند خود کوردلانشان کشته شده است. پس مرا این خوف گران آمد و بر آن داشت که انگیزه شهادتم را بازگو کنم.

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

السلام علیک یا اباعبداللهالحسین(ع) یا ثارالله

 

ای خوشا با فرق خویش در لقاء یار رفتن/سرجدا پیکر جدا در محفل دلدار رفتن

 

با سلام و درود بر حضرت بقیة الله(عج) و شهدای به خون غلتان، امام و امت امام وصیت نامه‌ای را که به صورت نوشته است آغاز می‌کنم: هنگامی که برای نوشتن وصیت نامه قلم بر کاغذ می‌گذاشتم به این فکر افتادم که خدایا من در مقابل بزرگی و جلال و مقامت که ذره‌ای هم به حساب نمی‌آیم و در مقابل این همه نعمت‌های بی حد و حسابت که به طور رایگان ولی بی دریغ در اختیار بندگانت گذاشتی چه بنویسم؟

 

اگر وصیتی ننویسم فردا منافقان شایع خواهند کرد که فلانی چشم بسته کشته شده است

 

پس گفتم وصیت نامه را برای که بنویسم؟ به این فکر افتادم که به رهبرم بنویسم. باز در مقابل آن همه کرامت و صفای امام که من و امثال مرا از گرداب ضلالت نجات داد قلم عاجز شد و به خود گفتم که برای امت بنویسم. ولی ناگاه فریاد تکبیر مداوم ملت در راهپیمایی‌ها و تشییع جنازه‌های شهدا و مراسم مذهبی به گوشم رسید. چهره‌های به خون رنگین شده فرزندان شهیدان این امت مرا به وحشت انداخت و قلم در دستم بی حرکت ماند. در پیکر خود فکر کردم. ای خالق و ای پیامبر(ص) یا رسول الله(ص) چه کنم؟ به این نتیجه رسیدم که وصیتی ننویسم. زیرا این همه ایثار و مقاومت این ملت به رهبری آن امام برای نجات دین پاک و مبین اسلام و جهانیان در مقابل سختی‌ها و ناملایمات ناشی از دریوزگی ابرجنایتکاران شرق و غرب به کمک نوکران چشم و گوش بسته داخلی و خارجی من روسیاه برای اسلام عزیز و جهانیان و نجات گرسنگان سیاه و سفید و سرخ پوست امریکایی و غیره چه کردم. در حالی که بیست بهار از عمرم می‌گذرد واماندم که خدایا چگونه در چشمان پر از عشق و محبت حضرت رسول الله(ص) فردای قیامت نگاه کنم و بگویم یا محمد(ص) منم از امت گنهکارت؟ ناگاه چهره کریه استعمار شرق و غرب و مزدوران حلقه بگوششان (منافقین چپ و راست داخلی) و دول‌های مرتجع منطقه در پیش چشمم مجسم شد. که اگر من وصیتی ننویسم فردا که من را به جایگاه واقعی خویش یعنی نزد ربم برگردم این‌ها شایع خواهند کرد که فلانی چشم بسته به مانند خود کوردلانشان کشته شده است. پس مرا این خوف گران آمد و بر آن داشت که انگیزه شهادتم را بازگو کنم.

 

عزیزان! بدون شک ضلالت و فساد و فحشا و کشته شدن اسلام در دوره رضاشاهی و پسر کثیفش را از یاد نبرده‌اید. حتما بی غیرتی‌ها، قلدری‌ها، خفه شدن بانک الله اکبر در گلوی مؤذن‌ها و مسخره کردن اسلام در رسانه‌های گروهی و به مسلخ کشیدن مسلمین به بهانه مسلمان بودن و بعد از پیروزی انقلاب حمله‌های ناجوانمردانه و شیطان‌های بزرگ و کوچک و به خصوص مزدوران داخلی منافقین و خان‌ها و سرمایه داران و تمامی جرثومه‌های کثیف را از یاد نبرده‌اید. باید از خویشتن سوال کنیم، که چرا و چه کسی و با کدامین پرچم ما را از این همه مصیبت‌ها نجات داد!؟ آیا غیر از امام عزیزمان بود؟ با پرچم لا اله الا الله که آغشته به خون میلیون‌ها نفر انسان زن و مرد از سلاله پاک ابراهیم خلیل الله و محمد رسول الله(ص) و علی(ع) ولی الله و زهرای مرضیه و فرزندان بر حق و پاک و اصحاب و یاران آن عزیزان می‌باشد.

 

 

 

اگر هزاران بار زنده شوم، مصمم تر از اول به امام خواهم گفت: یا روح الله لبیک!

 

بنگر و ببین ای انسان که در طول تاریخ پرچم نجات انسان‌ها در دست توانای کدامین مرد و از کدامین خانه بیرون آمد؟ آیا جز پرچم الله اکبر و در دست توانای مردانی از تبار ابراهیم و از خانه گلین فاطمه(س) بوده است؟ و آیا پیروزی و شکست طاغوت و راندن کفر از کشور اسلامی از کدام کلبه و با کدام پرچم بود. بله همان پرچم نجات بخش اسلام و همان کلبه کوچک فاطمه(س) و کعبه راستین مسلمین و پهلوی غرق به خون بانوی مسلمین حضرت فاطمه(س) بوده است که روح الله عزیز با خشم اولیاء الله از آن خانه خروش کرد و بت‌ها را شکست و می‌شکند و کدامین امت بود که او را با مال و جان یاری داده و یاری می‌دهند. همین مردم محروم و فقیر ایران عزیزمان بود که همیشه به خاندان با عصمت مولایمان علی(ع) وفادار بوده و هستند. پس این همه از خودگذشتگی و عظمت و شرافت که این شهدای میلیونی تاریخ بشریت به خرج دادند. من که بنده‌ای گنهکار هستم. چرا در راه پرافتخار شهادت برای اسلام عزیز قرار نگیرم.

 

هر کس در هر لباسی به خاطر شهادتم به مقامات دولتی توهین کند به خدا سوگند فردای قیامت یقه‌اش را خواهم گرفت

 

خون من، جسم من، روح من که امانتی است در دنیا و سرانجام که باید به صاحب اصلی یعنی پروردگار عزیز برگردد. چرا از راه درست که پاکان رفتند برنگردد و ای منافق کوردل! و ای بی غیرتی که ناموس خویش را در آغوش هر اجنبی قرار می‌دهید آیا خیال می‌کنید که ما هم مثل شما به امام راستین ملت خیانت می‌کنیم؟ نه! به خدا اگر هزاران بار زنده شوم به مانند اول و مصمم تر از اول به امام خواهم گفت: یا روح الله لبیک! ای امام زمان(عج) شاهد باش که ما به فرزند زهرا(س) به مانند مردم کوفه و منافقین خیانت نکرده‌ایم. یا بقیة الله شما گواه باشید که ما اگر گنهکار بودیم ولی به جانشینت که فریاد(هل من ناصر ینصرنی) جدت از حلقوم مبارکش برخاست لبیک گفتیم و تا پای جان در مقابل دشمنانش ایستادیم. من از شما می‌خواهم از خدا بخواهید که مرا ببخشد که نتوانستم درست وظیفه‌ام را انجام دهم ولی امیدوارم به اینکه مانند منافقین در شکل‌های مختلف نامردی نکردم. رحمت بی پایان خداوند به امام و اصحابش به خصوص علمای اسلام و سلام و رحمت بر اصحاب مظلومش شهید ایت الله دکتر بهشتی. شهید منتظری و آن هفتاد و دو تن باد. رحمت خدا بر شهدای بزرگ چون رجائی و باهنر و شهیدان دیگر به مانند شهیدان محراب باد و رحمت خداوند بر تمامی شهدا به خصوص شهدای مظلوم کردستان با درود بر استادان شهیدم عبد الحمید و ناهیدی باد. دلم می‌خواهد از تمامی دوستان یاد کنم ولی کاغذ کم می‌آورم و قلمم تمام می‌شود. درود خدا بر شهدای بزرگ و مظلوم جبهه‌ها باد.

 

خدا نیامرزد آن کسی را که در پست‌های مختلف به مردم خیانت کند

 

عزیزان! به فقرا کمک کنید. بدون منت و توجه دیگران و ناشناس و همچنین به دولت اسلامی. من آرزو دارم که همگی به مسجدها بروید و پرکنید مساجد را و مراسم مذهبی را گسترش بدهید. خدا لعنت کند هر آنکس را که باعث شکست اسلام در جهان می‌شود. خدا نیامرزد آن کسی را که در پست‌های مختلف به مردم خیانت کنند. خیانت به مردم یعنی خیانت به اسلام. گوش به فرامین ولایت فقیه باشید. به دستور ولایت فقیه هر کمونیست و منافق و گران فروش و زناکار و مفلس خائن را در خانه‌اش به دار بکشید. به خدا آرزو دارم که قسط و عدل را در تمام ابعادش در جامعه مان ببینم من سفارش به پدر، مادر ، خانواده، بستگان و هموطنان ندارم جز ایمان و تقوا

 

حفظ دستاوردهای اسلام:

 

در زندگی از مسائل روز عبرت بگیرید. همچنین از شهدا. انشاالله خداوند به ما توفیق دهد که گناه نکنیم مخصوصا تفسیر گناه. هر کس در هر لباسی به خاطر شهادتم به مقامات دولتی توهین کند به خدا سوگند فردای قیامت یقه‌اش را خواهم گرفت و از همگی شما می‌خواهم بیایید این تنها دشمن هستی را از بین ببریم. یعنی هوای نفس که باید به خاطر او و تنها دشمن او را از پای دربیاوریم.

 

 

 

درباره شهید

 

«شهید محسن رجبی» فرزند رجبعلی متولد 1343 در امیریه تهران است. او اعزامی از لشکر 27 محمد رسول الله(ص) تهران بود که در سال 1363 در عملیات بدر و در منطقه جزیره مجنون به اسارت نیروهای عراقی درآمده و در اسارت به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید والامقام از قبرستان الکرخ عراق بعد از گذشت 30 سال از شهادتش طی عملیات تفحص توسط کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح کشف شد. هویت این شهید از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.

 

این شهید 20 ساله سه برادر داشت که یکی از آن‌ها چند سال پیش بر اثر سانحه‌ای فوت شده بود. پدر شهید نیز 14 سال پیش پس از سال‌ها انتظار دار فانی را وداع گفته و به سوی فرزندش پرکشید. شهید محسن رجبی در آخرین اعزام خود به همراه پدرش به عملیات بدر می‌رود و در این عملیات مفقود الاثر می‌شود. او پیش از اعزام به جبهه در کنکور سراسری رشته عمران قبول شد و قصد داشت پس از بازگشت از این عملیات درس خود را ادامه دهد اما به فیض شهادت نائل شد.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:38 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

مقدمه

 

ذات کارهای اطلاعاتی با گمنامی و کم‌گویی پیوند خورده است، از این رو شاید شهدای گران‌قدر دوران هشت سال دفاع مقدس که در یگان اطلاعات و عملیات فعال بوده‌اند نمی توانستند آشکار در میان جامعه سخن بگویند.

 

عناصر جامعه اطلاعاتی در عرصه‌های متفاوت عملیاتی، نظامی، شهروندی و امنیت اجتماعی داری ویژگی و شاخصه‌های اخلاقی، رفتاری و اعتقادی متفاوتی نسبت به دیگر آحاد جامعه هستند. از آنجایی که ذات کارهای اطلاعاتی با گمنامی و کم‌گویی پیوند خورده است، این ضرورت احساس می‌شود تا به توصیه‌های معرفتی و بینشی این شهدا که در وصیت نامه‌هایشان به آن‌ها اشاره داشته‌اند،بپردازیم.

 

 «شهید سید احمد رحیمی» روز سوم فروردین ۱۳۳۸ در شهر بیرجند متولد شد. در آغاز کودکی روانه مکتب خانه شد و قرآن را فرا گرفت تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نزاری، راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهید مطهری و دبیرستان را در دبیرستان طالقانی بیرجند به اتمام رساند و در سال ۱۳۵۶ پس از شرکت در آزمون سراسری در دانشکده پزشکی تهران پذیرفته و مشغول تحصیل شد. او که از قبول شدگان سال 56 دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بود،‌ در سیزده آبان 58 به همراه تعداد دیگری از دانشجویان پیرو خط امام، لانه جاسوسی آمریکا را به تصرف درآورد.

 

شهید رحیمی روز بیست و چهارم فروردین‌ماه سال 1362 در جریان عملیات والفجر مقدکاتی در حالی که فرمانده سپاه بیرجند بود در منطقه «شرهانی» به شهادت رسید.

 

 

شهید رحیمی و فرزندش

این فرمانده در وصیت‌نامه‌اش می گوید:« انَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضیٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبدیلاً. و اما سخنی با همه آنان که مرا می‌شناسند و آن اینکه دنیا با همه بلندی‌هایش کوتاه و با همه زیبایی‌هایش زشت و کریه است. تقوای خدا را پیشه کنید و خانه دل را برای او خلوت کنید. وقتی دل از یاد خدا غافل شد، آنگاه خانه شیطان می‌گردد و شما را تباه می‌کند. از معصیت بپرهیزید که خود حقیقت تقوا است. معصیت انسان را ذلیل و پست و بی‌مقدار و ناتوان می‌سازد. در صورت توفیق توبه، آثار تکوینی گناه، انسان را از طی کردن بسیاری از مراحل محروم می‌سازد.

 

مطالعه دو کتاب ارزشمند گناهان کبیره و قلب سلیم را به جوانان پیشنهاد می‌کنم، امیدوارم از آن غافل نشوید. سفارش می‌کنم شما را به تبعیت دقیق از امام امت، مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت‌الله العظمی خمینی که به راستی محبتی آشکار از سوی خداست بر همه جهانیان. اگر تمسک به فرمایشات ایشان در جامعه رو به تحلیل نرود یقینا این مملکت شکست نخواهد خورد.»

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:39 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

 شهید محمد رادمنش

 

کوکب درخشنده آسمان ایثار و شهادت، دانش آموز بسیجی محمد رادمنش درخانواده ای مذهبی و پایبند به اصول و احکام والای اسلام در شهرستان خرم آباد پا به عرصه گیتی نهاد.

شهیدمحمد رادمنش

 

آخرین پایه تحصیلی: دوم راهنمایی

 

آموزشگاه محل تحصیل:

 

کوکب درخشنده آسمان ایثار و شهادت، دانش آموز بسیجی شهیدمحمد رادمنش درخانواده ای مذهبی و پایبند به اصول و احکام والای اسلام در شهرستان خرم آباد پا به عرصه گیتی نهاد.

 

دامن پاک مادری با تقوا و فداکار مهد پرورش وی گردید و تحت توجهات خاص پدر والامقام خویش که از روحانیون جلیل القدر بود، تربیت صحیح اسلامی و انسانی را به نیکی فرا گرفت و هر بار که در مجلس ارشاد و هدایت پدر بزرگوارش حاضر میشد درس تازه ای از معارف بیکران رحمت خداوند بزرگ و فرهنگ قرآن و فلسفه شهادت می آموخت.

 

این جوان وارسته عشق و محبت را بر دار عاشقی آموخت و با قلبی به وسعت یک دنیا معرفت به درک عظمت عاشوراء رسید. جام وجودش لبریز از عشق به ولایت و رهبری، مرشد و مراد سالکان راه حقیقت و حق پرستی حضرت امام خمینی(ره) بود و گوش به فرمان آن رهبر و مجاهد اعظم در همه صحنه های مذهبی، سیاسی و اجتماعی انقلاب حضور می یافت.

 

ایمان راسخ، تقوا الهی، ایثار و فداکاری، صبر و توکل از شاخصه های اخلاقی و عملی این شهید والامقام به شمار میرفت. با شروع جنگ تحمیلی و یورش وحشیانه دشمن متجاوز و جنایکار به میهن اسلامی این دلاور مرد جوان کلاس و مدرسه را رها کرد و ندای حسینی حضرت امام را عاشقانه لبیک گفت و پس از کسب آمادگی نظامی و دفاعی در خیل سپاهیان ثارا... به سوی جبهه های نور علیه ظلمت رهسپار گردید، و مدتها در سنگر دفاع مقدس شجاعانه به دفاع از دین و میهن خویش، با خصم زبون به نبرد پرداخت؛ تا سرانجام در منطقه عملیاتی شیب نیسان در سن 16 سالگی به فیض عظمای شهادت نایل گردید.

 

 

 

این شهید والامقام در فرازی از وصیت نامه خویش میفرماید: با سلام به حضور پدر و مادر عزیزم، پدر جان با درک موقعیت شما امیدوارم که در نبودن من غمگین نشوی.

 

من خوب به یاد دارم که روزی شما در منبر گفتید که حضرت علی اکبر(ع) از پدر بزرگوارش امام حسین(ع) پرسید:

 

پدر بزرگوارم آیا ما بر حق نیستیم؟

 

امام حسین فرمود: ای فرزند ارجمندم ما بر حقیم و حق با ماست

 

سپس حضرت علی اکبر(ع) فرمودند:

 

پدر بزرگوار من، مرگ در راه خدا افتخار است و به سوی شهادت رفتن غمی ندارد و هرگز جهادگری برای مردن به میدان نمی رود مگر برای پیروزی، و اگر حالا پیروزی میسر نشد بعدها خواهد آمد.

 

پس رزمنده و جهادگر آن است که اگر شهادت نصیب او شد باعث فخر و مباهات خود و پدر و مادر است.

 

مادر جان پیامبر اکرم(ص) فرمود: بهشت زیر پای مادران شهداء و رزمندگان است. در غم ها و مصائب زندگی صبور باش و ما را دعا فرما. و سلام علیکم. درود و رحمت خداوند بزرگ نثار روح پاکش و راهش مستدام باد. آمین یا رب العالمین...

 

 

****************

 

منبع: کتاب رمز و راز جلد 1

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:39 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

 شهید محمد رادمنش

 

کوکب درخشنده آسمان ایثار و شهادت، دانش آموز بسیجی محمد رادمنش درخانواده ای مذهبی و پایبند به اصول و احکام والای اسلام در شهرستان خرم آباد پا به عرصه گیتی نهاد.

شهیدمحمد رادمنش

 

آخرین پایه تحصیلی: دوم راهنمایی

 

آموزشگاه محل تحصیل:

 

کوکب درخشنده آسمان ایثار و شهادت، دانش آموز بسیجی شهیدمحمد رادمنش درخانواده ای مذهبی و پایبند به اصول و احکام والای اسلام در شهرستان خرم آباد پا به عرصه گیتی نهاد.

 

دامن پاک مادری با تقوا و فداکار مهد پرورش وی گردید و تحت توجهات خاص پدر والامقام خویش که از روحانیون جلیل القدر بود، تربیت صحیح اسلامی و انسانی را به نیکی فرا گرفت و هر بار که در مجلس ارشاد و هدایت پدر بزرگوارش حاضر میشد درس تازه ای از معارف بیکران رحمت خداوند بزرگ و فرهنگ قرآن و فلسفه شهادت می آموخت.

 

این جوان وارسته عشق و محبت را بر دار عاشقی آموخت و با قلبی به وسعت یک دنیا معرفت به درک عظمت عاشوراء رسید. جام وجودش لبریز از عشق به ولایت و رهبری، مرشد و مراد سالکان راه حقیقت و حق پرستی حضرت امام خمینی(ره) بود و گوش به فرمان آن رهبر و مجاهد اعظم در همه صحنه های مذهبی، سیاسی و اجتماعی انقلاب حضور می یافت.

 

ایمان راسخ، تقوا الهی، ایثار و فداکاری، صبر و توکل از شاخصه های اخلاقی و عملی این شهید والامقام به شمار میرفت. با شروع جنگ تحمیلی و یورش وحشیانه دشمن متجاوز و جنایکار به میهن اسلامی این دلاور مرد جوان کلاس و مدرسه را رها کرد و ندای حسینی حضرت امام را عاشقانه لبیک گفت و پس از کسب آمادگی نظامی و دفاعی در خیل سپاهیان ثارا... به سوی جبهه های نور علیه ظلمت رهسپار گردید، و مدتها در سنگر دفاع مقدس شجاعانه به دفاع از دین و میهن خویش، با خصم زبون به نبرد پرداخت؛ تا سرانجام در منطقه عملیاتی شیب نیسان در سن 16 سالگی به فیض عظمای شهادت نایل گردید.

 

 

 

این شهید والامقام در فرازی از وصیت نامه خویش میفرماید: با سلام به حضور پدر و مادر عزیزم، پدر جان با درک موقعیت شما امیدوارم که در نبودن من غمگین نشوی.

 

من خوب به یاد دارم که روزی شما در منبر گفتید که حضرت علی اکبر(ع) از پدر بزرگوارش امام حسین(ع) پرسید:

 

پدر بزرگوارم آیا ما بر حق نیستیم؟

 

امام حسین فرمود: ای فرزند ارجمندم ما بر حقیم و حق با ماست

 

سپس حضرت علی اکبر(ع) فرمودند:

 

پدر بزرگوار من، مرگ در راه خدا افتخار است و به سوی شهادت رفتن غمی ندارد و هرگز جهادگری برای مردن به میدان نمی رود مگر برای پیروزی، و اگر حالا پیروزی میسر نشد بعدها خواهد آمد.

 

پس رزمنده و جهادگر آن است که اگر شهادت نصیب او شد باعث فخر و مباهات خود و پدر و مادر است.

 

مادر جان پیامبر اکرم(ص) فرمود: بهشت زیر پای مادران شهداء و رزمندگان است. در غم ها و مصائب زندگی صبور باش و ما را دعا فرما. و سلام علیکم. درود و رحمت خداوند بزرگ نثار روح پاکش و راهش مستدام باد. آمین یا رب العالمین...

 

 

****************

 

منبع: کتاب رمز و راز جلد 1

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:39 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید صمد ذوالفقاری‌شارک‌

 

وصیت نامه

 بسم الله القاصم الجبارین

بنام خداوندگار درهم كوبنده ستمگران

ولا تحسین الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون

گمان مبرید آنان كه در راه خدا كشته می شوند مرگانند بلكه زندگانند و در پیش خدایشان روزی می خورند.

وصیت نامه

 

بسم الله القاصم الجبارین

 

بنام خداوندگار درهم كوبنده ستمگران

 

ولا تحسین الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون

 

گمان مبرید آنان كه در راه خدا كشته می شوند مرگانند بلكه زندگانند و در پیش خدایشان روزی می خورند.

 

مادر عزیزم اینجانب صمد ذوالفقاری فرزند ارشد شما در كمال صحت عقل و جسم وصیت نامه ام را تنظیم می كنم:1- همیشه چه شما مادرجان و چه دیگر كسانی كه این وصیت نامه را خواهند خواند، برای پیروزی این انقلاب دعا كنید. مادرجان هیچگاه نماز را ترك نكنید. مادر عزیزم همانطور كه فرزند تو بودم و آمده ام تا جانم را نثار این انقلاب كنم تو نیز سعی كن كه در حد سعی و توانت در پیروزی این انقلاب كوشا باشی مادر جان رهبر كبیرمان خمینی بت شكن ابرمرد زمان ماست او كسی است كه ایران را از زیر ظلم و ستم رهاند و با انقلاب خود درسی عظیم به جهان و جهانیان دارد. پس تا خون در رگ و بدن دارید سعی كنید كه او را تنها نگذارید ما همه امانت خداییم و اگر هم من كشته شدم گریه و زاری نكنید چون خدا امانتش را پس گرفته است مبادا كه اگر من در راه خدا كشته شدم شما گریه و زاری بكنید چون شهید شاهد است مادرجان در خاتمه باز هم اضافه می كنم هیچگاه نماز را ترك نكنید و همیشه با یاد خدا باشید چون : الا بذكرالله تطمئن القلوب .

 

در خاتمه من مبلغ هزار ریال به اسماعیل با شوق بدهكارم

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:39 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید مهدی ذوالفقاری

 

  ای ملت به پاخاسته تا آخرین نفس در مقابل كفر و الحاد و نفاق بایستید و آنان را نابود كنید ای ملت به پاخاسته تا آخرین نفس در مقابل كفر و الحاد و نفاق بایستید و آنان را نابود كنید تا مسلمانان دنیا نفس راحت بكشند و بهتر خدا را عبادت كنند از خط ولایت فقیه كه ادامه دهنده ی راه پیامبران و امامان است قویاً حمایت كنید.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:40 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها