0

وصیتنامه شهدا

 
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 وصیت نامه شهید محمدرضا رودسر ابراهیمی

 

شهادت، حد نهایی تكامل یك انسان است، شهادت بالاترین آرزوهاست. شهادت، حد نهایی تكامل یك انسان است، شهادت بالاترین آرزوهاست، چه زیباست لحظه ای كه تفنگ از زمین كنده می شود و به سوی دشمن نشانه می رود، چه زیباست لحظه ای كه دشمن را ذلیل و خوار به اسارت می گیرد و چه شیرین است آن هنگام كه در خون خود می غلتیم و با شهد شهادت سیراب می شویم. اگر من كشته شدم راهی بود كه با میل خود آمدم.....

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

پنج شنبه 24 اسفند 1396  10:09 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه نوجوان شهید حسین رشیدی ‌فر

 

بسم‌الله‌ الرحمن الرحیم

اللهم اجعل محیای محیا محمد (ص) و آل محمد(ص) و مماتی ممات محمد(ص) و آل محمد(ص)

با سلام و درود بر آقا امام زمان (عج)، یاری کننده رزمندگان در جبهه و با سلام و درود بر نایب بر حقش امام خمینی (ره) و با سلام و درود بر ارواح طیبه پاک شهدا از بدر رسول‌الله (ص) تا بدر روح‌الله.

 

به عنوان وظیفه شرعی که هر فرد مسلمان باید وصیت‌نامه بنویسد، وصیت‌نامه خود را با نام خدا آغاز می‌کنم.

 

اینک بار دیگر انصار و عشاق حسینی (ع) می‌روند تا عاشورایی دیگر برپا کنند تا باشد که خفتگان بیدار شده و حسین زمان خود را دریابند و به فراز «هل من ناصر ینصرونی‌اش» لبیک گویند.

 

ای ملت مسلمان ایران هوشیار باشید كه دشمنان اسلام در كمین شما هستند و می‌خواهند شما را با اسلام بیگانه كنند

 

ای ملت مسلمان ایران هوشیار باشید که دشمنان اسلام در کمین شما هستند و می‌خواهند شما را با اسلام بیگانه کنند.

 

ای ملت مسلمان ایران بدانید که ما رزمندگان اسلام پای برگه‌های رأی انتخابات ریاست جمهوری را با خون خویش امضا می‌کنیم و از شما می‌خواهیم که در انتخابات شرکت گسترده نمایید؛ هر دانه رأی شما مشتی بر دهان دشمنان اسلام است.

 

ای ملت مسلمان مسئله جنگ را فراموش نکنید. ای ملت قهرمان، امام حسین (ع) زمان خود را تنها نگذارید و مانند مردم کوفه نباشید.

 

ای دانش‌آموزان عزیز مسئله درس خود را فراموش نکنید و اگر توانایی جبهه رفتن را داشتید به جبهه‌ها بیایید و بر علیه کافران بعثی بجنگید.

 

ای مادر عزیزم از شما خواهش دارم که فرزند حقیر خویش را حلال کنید.

 

مادر جان گرامی می‌دانم که چه زحمت‌هایی برای من کشیده‌اید و اگر تا آخر عمر خواسته باشم زحمات شما را جبران کنم، نمی‌توانم.

 

مادر جان عزیزم از شما خواهشی دارم و آن این است که برای فرزند گناهکار خویش حلالیت طلبید و هر کسی طلبی را از من دارد به او بپردازید و به تمام فامیل و دوستان بگویید که هیچگونه ناراحت نباشید و از آنها بخواهید من گناهکار را حلال کنند.

 

در پایان از خداوند منان می‌خواهم که صبری جمیل به شما عطا بفرماید.

 

والسلام.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:32 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید ابوذر رمضانپور

 

برادران و خواهران: چنان معلم اخلاق و كردار باشید كه خداوند و رهبرمان از شما راضی باشند.

بسم الله خیرالأسماء

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. (قرآن كریم)

 

نپندارید آنانی كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند بلكه آنها زنده اند و در نزد خدای خود روزی می خورند.

 

با والاترین و بالاترین سلامها بر امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی(ره)، حقیر وصیتنامه خود را در كوه ها و قله ای سر به فلك كشیده كردستان می نویسم.

 

پدر و مادر عزیز و همسر گرامیم: این را بدانید كه حقیر آگاهانه در این راه قدم نهاده ام. چرا كه خون سرخ شهیدان از هابیل تا حسین (ع) و شهدای صدر اسلام تا ایران مرا ندا می دادند كه چرا نشسته ای! و حقیر به فرمان امام امت خمینی بت شكن، اسلحه به دوش گرفته و برای مبارزه با ظلم و ستم و برای برقراری حكومت عدل اسلامی در جهان تحت رهبری نائب امام عصر(عج) خمینی كبیر و برای نجات مستضعفین جهان و نابودی فساد در جهان به یاری پروردگار حق تعالی پا به میدان مبارزه گذاشته ام و جز رضای خدا مقصود دیگری ندارم.

 

سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگوئید كه تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترك نخواهم كرد و با خداوند متعال پیمان می بندم كه در تمام عاشوراها و در تمام كربلاها با حسین(ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نكنم. تا همه احكام اسلام در زیر سایه پرچم اسلام و با ظهور امام زمان (عج) به اجراء در آید.

 

از خواهران می خواهم كه دعا و استغفار را از یاد نبرید كه بهترین درمانها برای تسكین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و همانطور كه قدم در راه خدا بر می دارید، صابر و صبور باشید و سعی كنید كه دشمنان هرگز بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نكنند. كه اگر این کار را كردند، روز بدبختی مسلمانان و روز شادی دشمن است و از خدا می خواهم كه دلهای همراهانش را منور به نور قرآن بنماید.

 

برادران و خواهران: چنان معلم اخلاق و كردار باشید كه خداوند و رهبرمان از شما راضی باشند.

 

خواهرانم: همیشه به یاد خدا و رسولش باشید و همانطور كه حجابتان را حفظ می كردید، حفظ كنید و حافظ خون تمام شهداء باشید.

 

از برادران انجمن اسلامی می خواهم كه فعالیتهای خود را زیاد كنند و جامعه را در كسب معارف اسلامی و الهی كوشا باشند.

 

برادران و خواهران: مسجدها را پر كنید و به فرموده امام عزیزمان جامه عمل بپوشید كه فرموده است مسجد سنگر است. سنگرها را حفظ كنید و اسلحه بر زمین افتاده ام را بردارید و راهم را كه همان راه حسین(ع) است، ادامه دهید و دست از رهبری پیامبر گونه امام امت برندارید. و در روزهای جمعه به نماز جمعه بروید و در مساجد نماز جماعت تشكیل دهید و اتحاد و برادری را حفظ كنید.

 

پدر و مادر عزیز و همسر گرامیم: در شهادت من ناراحت نباشید و با صبر خود همچون گذشته مشت محكمی بر دهان توطئه گران و ایادی شرق و غرب بزنید و همبستگی و اتحاد را هر چه بیشتر در خودتان ایجاد كنید و من خوشحالم كه جانم را نثار اسلام و انقلاب می كنم. از شما عاجزانه تقاضا دارم كه از من راضی باشید و برایم طلب مغفرت كنید و دعا كنید كه هرچه زودتر در راه خدا شهید شوم تا در محضر امام حسین(ع) شرمنده نشوم و شما هم در روز قیامت نزد امام حسین(ع) و زهرا(س) رو سفید باشید.

 

اگر فیض شهادت نصیبم گشت آنانكه پیرو خط امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند به جنازه من حاضر نشوید و برما باشد كه دعاء شهداء آنانرا نیز متحول سازد و به رحمت الهی نزدیكشان كند.

 

پدرم: همچون امام حسین(ع) كه بر بالین فرزندش آمد، تو هم حاضر شو و پیام مرا به تمام مردم برسان كه به حق پیام رسان خوبی هستی.

 

مادرم: بعد از شهادتم بر سر مزارم قرآن بخوانید و شبهای جمعه فراموشم نكنید و همیشه همه حال جویای حال امام عزیزمان باشید و مبادا گریه و زاری كنید كه اگر این عمل از شما سر زند دشمنان اسلام خوشحال می شوند و این باعث ننگ است و خونم را پایمال خواهید كرد و امیدوارم مثل مادر وهب كه گفته بود شهیدی را كه در راه خدا داده ام، جسدش را پس نخواهم گرفت باشی و جوانانت را به جبهه بفرستی و جسدشان را هم تحویل نگیری.

 

همسرم: تو كه همچون زینب(س) زندگی می كنی و سختیها را تحمل می كنی، امیدوارم بعد از شهادتم صبور و صابر همچون زینب باشی و مواظب خودت باش و امیدوارم كه از من راضی باشی و از فرزندم مواظبت كن و به او بیاموز كه راهم را ادامه دهد و پاسدار واقعی امام زمان (عج) باشد.

 

از كلیه دوستان و آشنایان می خواهم كه از من راضی باشند و مرا دعا كنند تا بتوانم دینم را ادا كنم و پیام رهبر عزیز را فراموش نكنید و همیشه به حرفهای پیامبر گونه اش گوش كنید.

 

والسلام

 

ابوذر رمضانپور

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:33 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید گروهبان یكم هادی رمضانی

 

 و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبتة قالوا انا لله و انا الیه راجعون مژده ده و شكیبایان را و آنانكه چون رسید ایشان را مصیبتی گویند: به درستیكه ما از برای خدائیم و بدرستیكه بازگشت كنندگانیم.

به نام الله و پاسدار حرمت خون شهیدان و در هم شكننده كافرین. آن خدائی كه بنده كوچك را از خاك بوجود آورد و هم اكنون نیز به خاك می سپارد.

 

سخنم را آغاز می كنم و وصیتم را می نویس. پروردگارا شهادت می دهم كه عالم برزخ و قیامت و بهشت و جهنمی وجود دارد و این عالم عالمی زود گذر است. پروردگارا من تنها از تو یاری و مدد می جویم و از تو جداً می خواهم كه مرا در انجام وظایف شرعی و اسلامی خودم یاری رسانی. پروردگارا از تو جداً می خواهم كه مرا در رده سربازان واقعی امام عصر(عج) قرار دهی.

 

ادعونی استجب لكم زیرا خودت گفته ای بخوانید مرا تا اجابت كنم شما را.

 

حضور محترم حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریفه) و نائب بر حقش امام خمینی و ملت شهید پرور ایران و خانواده شهیدان و خانواده ام (سلام مخلصانه عرض می كنم)

 

پدر و مادر و خواهران و برادران ارجمندم، من نمی دانم چطور و با چه زبانی با شما اندكی به راز بنشینم شاید از طریق نامه بتوانم با شما حرف بزنم ولی در هر حال خدای را سپاس بیكران كه درِ رحمت را بر من گشود و جراتم داد كه تا از مرگ نهراسم. تاكنون من مرده بودم و در این لحظه پایان، آغاز جهاد و شهادت است كه احساس می كنم زنده ام و زندگی و راه غرور آفرین را در پیش روی خود می بینم.

 

پدر و مادر جان این فرزند عزیز و دلبند شما قصد دارد به جبهه حق علیه باطل برود به دلیل اینكه حیات راستین را در عزم و سفر به این جبهه كه برای خود تنها راه نجات از این دنیا فانی می دانم و این راه است كه مرا به آن وعده های حق تعالی كه همان جاودانگی و بندگی محض خداوند تبارك و تعالی است می رساند و این راه خواسته ام بود كه رسیدم و امیدوارم كه از من راضی باشید.

 

پدر و مادر گرامی می دانم كه از فرزند گذشتن مشكل است ولی باید فكر بكنید و ببینید كه فرزندتان را در چه راهی از دست داده اید آیا جز این است كه اگر شهادت نصیب من شد زندگی اصلی و جاودانی را آغاز كرده ام.

 

پدر گرامی می دانی كه مرگ حق است و كسی را گریزی از آن نیست و راهی است كه باید رفت پس چه بهتر این كشته شدن شهادت در راه خدا باشد پس از شما می خواهم كه از شهید شدنم ناراحتی و شیون نكنید البته می دانم تا حدی ناراحتی دارد ولی در نهایت خدا را شكر كنید و بدانید كه كارهای خدا از روی مصلحت می باشد بدانید كه اگر در فقدان من كنترل خودتان را از دست بدهید و خدای ناكرده ناشكری كنید پس در توكلتان بخدای شك كرده اید. به خدای توكل كنید و راضی به رضای او باشید و باز هم برادران و خواهران عزیزم هم اكنون كه عازم جبهه هستم و می روم كه انتقام خون ائمه اطهار و خون شهدای صدر اسلام و شهدای این انقلاب را كه رهبری آن به عهده آن پیر بزرگوار آن كوی استوار آن خمینی بت شكن است بگیرم و به باطل ثابت كنم كه در مقابل حق و حقیقت كوچكترین قدرتی در وجود پلید خود ندارد می روم كه به كاروان آن شهیدان بزرگوار آن بزرگ مردان راستین اسلام آن بندگان صالحی كه جان ناقابل خود را با خون خود به خداوند تبارک تعالی تقدیم نمودند بپیوندم. می روم كه در آن بهشت رضوان همان بهشتی كه در قرآن كریم آن كتاب آسمانی كه برای هدایت بشر آمده است و در آن وعده داده است روزی بخورم.

 

برادران و خواهران عزیزم و پدر و مادر گرامی شماها از رفتن من غمگین نباشید و شما برادران چون حسین وار و شما خواهران چون زینب وار و شما پدر گرامی چون علی وار و شما مادر گرامی جانم به فدایت ای مادر عزیزم بهتر از جانم بدان كه احساساتت را درك می كنم و می دانم كه مرا به حد كمال رسانیده ای و چه شبها سر بالین نگذاشتی و دمی آسوده صرف نكرده ای می دانم كه چه خون دلها در پای من خورده ای و چه سختیها در راه من دیده ای و اكنون كه به این حدم رسانیده ای آرزو خوشبختی و دامادی مرا در سر می پرورانی ولی مادر جان كه نام ترا در اعماق قلبم می نوشتم بدان كه مسئله اسلام بالاتر از این حرفها است كه میان پدر و فرزندی و مادر فرزندی می باشد مسائل اسلام بالاتر از هر مسائلی حتی مسائل خانوادگی است و از شما مادر و پدر جان خواهش می كنم كه بعد از شهادت من زیاد داد و فغان سر ندهید و نگذارید راهی را كه فرزندتان رفته است بدون رهرو بماند و در فقدان من بی تابی نكنید و چون فاطمه(ع) و از آن كوه عظیم شجاعت، بردبار بوده باشید و شما نیز حقیقت را ببینید و از رفتن من شاد باشید من به این حقیقت كه كوشش انبیاء بر آن بود رسیده ام كه همه چیز از آن خدا است و همه چیز به سوی اوست.«به امید آن ثانیه ای كه مرگ سرخ كه سرچشمه ای از محراب علی و شمشیر حسین(ع) است در آغوش بگیریم» در پایان وصیتم سخنی با بچه های پیر بازار داشتم دوستان عزیز، شما از من بدیها دیده اید و ناراحتیها كشیده اید ولی بالعكس حقیر از شما جز خوبی چیزی ندیده ام پس مرا ببخشید و حلالم كنید. سخنی هم با بچه های شهر و شهرستان داشتم آن بچه های كه هنوز هم پرده سیاه از چشمهای خودشان كنار نزدند تا كمی به فكر شهداء باشند در صورتی كه برادری توسط گلوله دشمن سر از تنش جدا می شود و برادری كه در اثر برخورد با مین تكه تكه می شود و دیگری كه تیربارهای سنگین دشمن قلبش را سوراخ سوراخ می كند مگر این عزیزان پدر و مادر ندارند مگر اینها همسر ندارند طفل خردسال این عزیزان چگونه دوری پدر را تحمل كند مگر این جوانها همانند شما آرزو ندارند ولی شماها در شهر و شهرستانها دنبال شهوت رانی و عشق بازی هستید كمی تامل كنید غفلت بس است این پرده تاریك را از چهره ماتم زده تان بردارید تا بشاش و سرافراز باشید ای سروران من امام حسین(ع) از ما انتظار دارد كه از دست آوردهای قیام كربلا حفظ و حراست كنیم ای جوانان عزیز علی اکبر و قاسم شهید از ما انتظار دارد لبیك گویان بشتابیم.و ای برادران محصل كه در سنگر علم و ایمان در ستیز با جهل و كفر هستید به رزمتان ادامه دهید.در پایان وصیتم، به رهبرم بگوئید كه من درس قرآن و جهاد شهادت را در مكتب اسلام آموختم و به آموزگار آموزگارانم بگوئید كه من اینگونه در كلاس درس انقلاب حاضر و ناظر بودم و به همكلاسهایم بگویید من تكلیفم را تا آخرین لحظات حساس نیز نوشتم البته نه با قلم بر كاغذ بلكه با خون بر خاكم به پدر و مادر و برادران و خواهرانم و تمام آشنایان من بگوئید كه من كارنامه قبولی را با امضاء خون گرفتم و به دیار عاشقان كربلای حسین(ع) پیوسته ام.من كه در راه حق جان را فدا كرده ام شهیدم من كه میهن را از اهریمن جدا كرده ام شهیدم ...

برادر كوچكتان - هادی رمضانی

 

‌گروهبان‌ یكم‌ تكاور شهید هادی‌ رمضانی‌ به‌ سال‌ 1343 در روستای‌ شمسه‌ بیجار دیده ‌به‌ جهان‌ گشود. دوره‌ ابتدایی‌ را در دبستان‌ اسلام‌ پیربازار و دوره‌ راهنمایی‌ تحصیلی‌ را در مدرسه‌ محمدعلی‌ پیربازار‌ سپری‌ كرد و بعد از پایان‌ دوره‌ راهنمایی‌ چند سال‌ به‌ كاركشاورزی‌ پرداخت‌ و بعد از آن‌ در سال‌ 1361 در ارتش‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ استخدام‌ شد و مراحل‌ آموزشی‌ را در پادگانهای‌ تهران‌ به‌ پایان‌ رساند و بعد از مراحل‌ آموزش‌ به‌ كردستان ‌منتقل‌ گردید و سرانجام‌ در بیستم‌ خرداد سال‌ 64 در "بانه‌" به‌ شهادت‌ رسید و پیكر پاكش‌ را در گلستان‌ شهدای‌ مسجد جامع‌ پیربازار به‌ خاك‌ سپردند.شهید رمضانی‌ اخلاقی‌ نیكو داشت‌ با تمامی‌ اهل‌ خانواده‌ با روی‌ گشاده‌ سخن‌ می‌گفت‌ وبا همه‌ خوش‌ رفتاری‌ می‌كرد هیچ‌ وقت‌ خشمگین‌ نمی‌شد زیرا معتقد بود كه‌ خشم‌ در انسان‌عصیان‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار است‌ دوستانش‌ را دعوت‌ به‌ خوش‌اخلاقی‌ می‌نمود و می‌گفت‌:اگر انسان‌ خوش‌اخلاق‌ و خوش‌ سیرت‌ باشد مردم‌ او را دوست‌ خواهند داشت‌. خانواده‌ خود رادر همه‌ حال‌ به‌ توكل‌ به‌ خدا فرا می‌خواند و می‌گفت‌: این‌ دنیا زودگذر است‌ دنیای‌ ما آخرت‌ماست‌ خوشا به‌ حال‌ آن‌ كس‌ كه‌ عملی‌ نیكو و شرافتمندانه‌ داشته‌ باشد.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:33 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شیرین يك شهید به چهار فرزندش

 

شهید غلامرضا رمضانی از جوانان انقلابی و متدین روستای مهدی آباد اردهال کاشان بود. او اهل خطر بود. بعد از آغاز جنگ تحمیلی با توجه به اینکه کارمند مخابرات بود به سختی مدیرانش را راضی می‌کرد و به جبهه می رفت.

 شرح زندگی بعضی از شهدا حجت را بر خیلی ها تمام می‌کند. شهدایی که بهانه برای ماندن و نرفتن جنگ داشتند. اگرهم جبهه نمی‌رفتند در شهر هم تمام قد در خدمت جبهه بودند. آنقدر اخلاص داشتند که از وجودشان فوران می‌کرد. هر کجا کار برای رضای خدا بود اگر نفر اول نبودند جزء اولی ها بودند.

کلمات و الفاظ خیلی حقیرند برای وصفشان. برای وصف حکایت زندگی آنها همین بس که پیر و مرادشان امام خمینی عزیز فرمود: « و چه غافلند دنیا پرستان و بی خبران که ارزش شهادت را در صحیفه های طبیعت جستجو می کنند، و وصف آن را در سرودها و حماسه ها و شعرها می جویند و در کشف آن از هنر تخیل و از کتاب تعقل مدد می خواهند و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد».

از خیل این به معراج رفتگان و عاشقان شهید غلامرضا رمضانی بود. این شهید عزیز از جوانان انقلابی و متدین روستای مهدی آباد اردهال کاشان بود. او شعاری، مدافع انقلاب و امام نبود. شهید رضا اهل خطر بود. اگر پاش می‌افتاد از جانش مضایقه نمی‌کرد. بعد از آغاز جنگ تحمیلی با توجه به اینکه کارمند مخابرات بود به سختی مدیرانش را راضی می‌کرد و به جبهه می رفت.

غلامرضا را بارها در اردوگاه کوثر در اهواز که محل استقرار لشگر ده سیدالشهداء(ع) بود دیده بودم. همیشه یک سیم چین دستش بود و دنبال خط تلفن می‌رفت. شاید اوج شادی غلامرضا وقتی بود که ارتباط تلفنی یک رزمنده ای که از خط برگشته بود با خانواده نگرانش در پشت جبهه برقرار می‌شد. و او هم سهمی در این ارتباط داشت. غلامرضا به خاطر وضعیت خاصی که از جهت خانوادگی داشت مجبور بود که در مسیر تهران و جبهه در تردد باشد. غلامرضا چهار فرزند کوچک داشت که یکی از آنها مریض بود و شدیدا درمانش وابسته به غلامرضا بود. از طرفی هم غلامرضا همسر صبوری داشت که قوت قلب برای او بود. غلامرضا برای آخرین بار اواخر تیرماه 67 با کاروان بچه های مخابرات عزم جبهه نمود و با زندگی وداع کرد.

او آنقدرعجله برای رفتن داشت که همسر و فرزندان سیر او را ندیدند و او هم مجالی نداشت به آنها بگوید که من با همه وجود به شما عشق می‌ورزم. غلامرضا ساک به دست از خانه و خانواده جدا شد و یکی دو هفته بعد در جاده سنندج - بوکان در اطراف سد قشلاق در کمین ضد انقلاب افتاد و چند روز بعد بدن بی جانش را در حالی‌که به سختی شکنجه شده بود و جای گلوله ای بر سر داشت در جاده سقز به بوکان یافتند و بدین سان غلامرضای شهید بر رضایت حق رضایت داد.

پیکر پاک شهید غلامرضا رمضانی برای غسل دادن به بهشت زهراء(س) رسید. این کمترین، وقت غسل این عزیز داخل غسالخانه حضور داشتم. وقتی بدن برای غسل آماده شد، همسر صبور غلامرضا هم در کنار سایرین نظارگر شستشوی آخر، این سربار جان برکف خمینی بود. شدت صدمات وارده به پیکر رضا به حدی بود که با حرکات شلنگ آب، پوست و مو از جای خود حرکت می‌کرد. ما همه منتظر یک جرقه بودیم برای شیون کردن اما مگر از هیبت و وقار همسر قهرمان ایشان کسی جرات می‌کرد صدا به ناله بلند کند. وقتی هم رضا در کفن رفت او یک جمله گفت:‌«من میخواهم در ماشین حمل بدن این عزیز تا کاشان باشم».

او برای آخرین بار با رضا همسفر شد. این همسفر صبور بعد از رضا کمر همت بست و چهار امانت شهید غلامرضا را به ثمر رسانید و خود نیز دو یا سه سال پیش نقاب در رخ خاک کشید و به غلامرضای شهیدش پیوست. خوش به حال او که رضا برایش نوشت: « اگر خداوند شهادت را نصیبم کرد و خدا با لطف خودش با شهدا محشورم کرد و اجازه شفاعت فرمود انشاءالله شفاعتت را می کنم».

من چندین بار آخرین کلمات رضا را به خانواده اش خوانده و منقلب شده ام. چقدر عاطفه، چقدر اخلاص و چقدر خدا. شما هم بخوانید و لذت ببرید. آیا شهادت حق غلامرضا نبود؟

شهید غلامرضا رمضانی -شهید شهسواری

 

بخش‌هایی از وصیت نامه شهید غلامرضا رمضانی

 

و اما سخنی با همسر و فرزندانم :

همسرم؛ برای تو و نور دیدگانم از خداوند بزرگ سلامتی آرزو می‌کنم و امیدوارم که با توفیق الهی به وظایف شرعی خویش عمل و من عاصی را از دعای خیر فراموش نکنید.

باری ابتدا، نظر به اینکه دلم برای شماها تنگ شده و نامه ای هم برایتان بعد از آمدن تا به حال نتوانستم بنویسم سلام و حال و احوال را با بچه‌ها می‌کنم و بعد با تو سخن به میان می آورم.

دختر مریض و معصومم زهرا، سلام، عزیز دلم، دختر خوبم امیدوارم به زودی زود حالت خوب و شفای کامل بگیری و اگر خدا خواست من از بالای سرت بروم که وسیله ای بیش نبودم. گرد یتیمی و تنهائی، ‌آن قلب کوچک و مریضت را نیاز دارد دخترم در شب عملیات و شب جمعه که امیدوارم سرنوشت اسلام روشن و تعیین شود، نه ترس از مردن دارم و نه آرزوی دیگر. اما دلم نمی آید که شما را بی سرپرست بگذارم. به خصوص تو را، چون علاقه زیاد به من داشتی و دلت نمی آمد با من خداحافظی کنی. اگر خدا خواست که آمدم ناراحتی شما هم رفع می شود.

بابا جون با اینکه دلم نمی آید بالاجبار با تو خداحافظی می کنم و از دور روی ماهت را می بوسم، خدا نگهدارت.

پسر عزیزم محسن جان، بابا جان، فدای آن هوش و فهمت و درک والای تو بشوم. محسن جان در حالی که بغض گلویم را می فشارد و به یاد آن دست‌های کوچکت که صدقه می‌دهد و همچنین زبانت که دعا می کند هستم دلم نیز برایت تنگ شده محسن جان. اگر مرا دیگر ندیدی ببخش و همیشه حرف مادرت را گوش کن. محسن جان، مادر خیلی به گردن من و شما حق دارد. کمکش کن و به جای بابا مرد خانه باش و از زهرا و زینت و مهدی مواظبت کن، مبادا زهرای دلشکسته را اذیت کنی. به حرفهایش گوش بده او را ناراحت نکن و صبور باش درس‌هایت را خوب بخوان. انشاءالله در آینده برای جمهوری اسلامی و نیز برای خودت مثمر ثمر باشی.

فرزندم در همه حال بیاد خدا باش و بقول امام از حالا به فکر اسلام باش و به فکر تکلیف خودت، تا مثل ما در آینده پشیمان و شرمسار نباشی و گوش به فرمان امام عزیزمان نمازت را بخوان و تمرین کن و قرآن را یاد بگیر و بخوان و بدنبال مسائل شرعی برو و به بابا حاجی و بابا فتح الله و مادر بزرگ هایت و مادرت احترام بگذار و یک بار دیگر هم سفارش می کنم مواظب مادرت و زهرا و زینب و مهدی نیز باش. در اینجا روی ماهت را می بوسم و با تو نیز خداحافظی می کنم خدا نگهدارت بابا جان.

دختر نازنینم زینب عزیزم ، بابا جان سلام، الهی فدای آن بلبل شیرین سخن و مرغ خوش الحانم بشوم، بابا جان امیدوارم مرا ببخشی که نتوانستم در این فصل طراوت و نونهالیت بیشتر با تو باشم و برایم شیرین زبانی کنی و تشویقت کنم تا درآینده هم بیشتر و بهتر رشد کنی، خب دخترم تقدیر این بوده و هر چه خواست خداوند باشد رخ خواهد داد ، دلم برایت تنگ شده و از دور روی ماهت را می بوسم و برایت آینده ای روشن و با افتخار آرزو می کنم و امیدورام مانند هم اسمت حضرت زینب(س) ، قهرمان صبر و استقامت باشی خدا نگهدارت باباجان .

مهدی عزیزم، حرف زدن با تو را که اکنون خیلی کوچکی و حرفم را نمیفهمی واگذار می کنم به بعدها که مادرت دینم را ادا کند .

و اما همسر مهربانم :

امیدوارم سلام مرا که مملو از اخلاص و صمیمیت است از داخل سنگر بپذیری .

همسرم همانطور که بارها گفته ام من نتوانسته و نمی توانم برای تو شوهری باشم که مورد رضایت پروردگار باشد و امیدوارم از خداوند بزرگ مزدت را بگیری و ثابت قدم باشی و در دنیا و آخرت سرفراز باشی. و اگر من رفتم تو بتوانی با بچه ها با سربلندی زندگی کنی ، همسرم امیدوارم مرا حلال کنی و می دانم که حلالم می کنی ، چون میدانم که تو خیلی گذشت دارای می دانم و میدانی که با نبودن من بچه ها برایت زحمت زیادی دارند و مسئولیت ات را خیلی سنگین می کند امیدوارم خداوند در دنیا صبر و استفامت و در آخرت جزای خیر این زحمات را به تو عطا کند ، اگر خداوند شهادت را تصمیم کرد و خدا با لطف خودش با شهدا محشورم کرد و اجازه شفاعت فرمود انشاءا... شفاعتتت را می کنم .

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:33 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه طلبه شهید احمد رضا رجایی

 

اگر ذره ای از تفکر امام خارج شوید در تفکرتان شک کنید و مسئولید به اینکه امام را همچون امام علی (ع) مظلوم کنید و از خط ولایت فقیه ملت را خارج سازید.

 

 

طلوع اسلام در چهارده قرن گذشته، در قرني كه جهل و خرافه پرستي بر مردم حاكم بود و "عقل" اين امانت بزرگ و با ارزش الهي به باد فراموشي مي‌رفت. جهالت را از جامعه زدود و حكمت و علم و عمل صالح را براساس ايمان به ارمغان آورد و خط توحيد و خداپرستي را نشان داد.

 

... پدر عزيز و خوبم. شما در طول زندگي تلاشهاي زيادي نمودي تا فرزندت را موفق ببيني تو امانت خود را تا اين مرحله رساندي و حق بسياري بر گردن حقير داشتي

 

چند توصيه به برادرانم :

 

تحصيل را به نحو احسن ادامه دهيد - در سازندگي انقلاب و حفظ آن تلاش كنيد - نمازهايتان را هميشه در اول وقت بخوانيد - روح خويش را با مطالعه كتب اسلامي و عمل به آن پرورش دهيد - در مراقبت از پدر و مادر كوشا باشيد - در كارهايتان مشورت كنيد - به بزرگترهاي خانواده احترام بگذاريد.

 

* اين است تابلوي همه شهرهاي ايمان: جهت شادي روح شهيدان و خير اموات - بر محمد و آل محمد صلوات

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:33 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید اسماعيل رئوفی

 

بر مزارم گریه ننمایید برکشته شدنم افسوس نخورید.

بسم الله الرحمن الرحیم

ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم و درجه عندالله فاولئک هم الفائزون

 

با عرض سلام به خانواده عزیزم این وصیت من است که برای شما می نویسم .حال که برای سرنگونی رژیم بعث خونخوار و برای برقرای حکومت عدل اسلامی به جهاد با کفار برخاسته ام از خدای می خواهم که توان پیروزی در این راه را به من عنایت کند. من به امید خدا قدم برداشته ام و در راه او پیش می روم از تمام خانواده ام می خواهم که مرا حلال کنید و مرا ببخشید و از مردن در راه خدا خوشحال باشید و من راه خود را انتخاب کرده ام و این راه را همیشه دوست میدارم و انشاء الله در این راه پیروز شوم . من از تمام خانواده ام می خواهم که این راه را انتخاب کنند. بر مزارم گریه ننمایید برکشته شدنم افسوس نخورید. بخصوص تو ای مادر و ای خواهر چون امیدوارم در صف حسین (ع) محشور شوم . انشائ الله

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار

 اسماعیل رئوفی

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:34 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید کیامرث رشیدی معروف به میثم

 

خداوندا خود بهتر می دانی حال چقدر برابرت روسیاه ام و نمی دانم چطور با این زبان قاصرم از تو طلب بخشش بکنم .

با سلام به سید المرسلین و خاتم النبیت حضرت محمد مصلفی (ص) و وصی بر حقش امام الغائب علی بین ابیطالب و با سلام بر ائمه هدی علیهم السلام و درود بیکران بر قائم آل محمد (ص) بقیه ا... و نائب بر حقش خمینی کبیر و سلام بر امید امام حضرت آیت ا... منتظری و با سلام بر شهدایی که جان پاکشان رافدای اسلام کردند تا اسلام عزیزمان فدا نشود .

 

خداوندا خود بهتر می دانی حال چقدر برابرت روسیاه ام و نمی دانم چطور با این زبان قاصرم از تو طلب بخشش بکنم . خداوندا مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده خداوندا تا مرا نیامرزیده ای مرا از دنیا نبر خداوندا مرا عفونما و از این دنیای کوچک ببر ، خداوندا مرا در آخرت در جمع یاران در سرسفره حسین (ع) بنشان ، خداوندا طول عمر امام عزیزمان را تا انقلاب حضرت مهدی (عج) طولانی بگردان ، خداوندا مارا برندگان این جنگ قرار بده

 

سخنی با عمت حزب ا...

 

امت حزب ا... ای یارو یاوران فرزند زهرا (س) کتابی که اسلام را بعد از 1400 سال دوباره زنده کرده اند حال شما صاحب مسئولیت شده اید و باید بدانید این انقلاب که با خون رشد کرده حق زیادی بگردن ما دارد .

 

ما این انقلاب را بسادگی بدست نیاوردیم که بسادگی از دست بدهیم . ما هزاران شهید گلگون کفن داده ایم تا این انقلاب را بدست آوردیم و اسلام را دوباره رونق داده ایم ولی اسلام و قرآن هنوز در میان مسلمانان مظلوم هستند یک مسلمان اهل تسنع بیشتر از ما شیعیان اعتقادات خود عمل می کند تا یک شیعه چرا باید اینظور باشد مگر ما به حق نیستیم پس چرا نباید مثل مولایمان نباشیم چرا از حق دفاع نمی کنیم یا اینکه حق را می دانیم ولی خوب در دلمان نمی نشیند دلیلش این است که توکل و توسل ما به اعمه و قرآن کم است . ای شیعیان بخدا قسم ما صاحبی داریم ما امام زمان داریم ما خدایی داریم ..

 

دعا برای امام یادتان نرود

   التماس دعا به امید اینکه این حقیر را از دعای خیر فراموش نکنید

 

ساعت 33/3 دقیقه بعد از ظهر تاریخ 4/10/65

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:34 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت‌نامه شهید حسین راحت

 

چون هنگام فتح و پیروزی فرا رسد و در آن روز مردم را بنگرید که فوج فوج به دین خدا داخل می‌شوند در آن وقت خدای خود را حمد و ستایش کن و پاک و منزه دار و از او مغفرت و آمرزش طلب کن که او خدای بسیار توبه پذیری است

 

بسم الله الرحمن الرحیم

چون هنگام فتح و پیروزی فرا رسد و در آن روز مردم را بنگرید که فوج فوج به دین خدا داخل می‌شوند در آن وقت خدای خود را حمد و ستایش کن و پاک و منزه دار و از او مغفرت و آمرزش طلب کن که او خدای بسیار توبه پذیری است.

به نام خداوند بخشنده مهربان

با سلام خدمت رهبر گرانقدر ما امام خمینی و با درود به ملت شهید پرور ایران، چون چیزی در این دنیا ندارم که وصیت‌نامه‌ای بخواهم بنویسم و چند جمله‌ای که در همین نوار می‌گویم بعد از من عمل بشود ، همسرم وشریک زندگی‌ام من چیزی ندارم که برای تو بنویسم در کاغذ و این چیزهایی که تا به حال بود از این به بعد هم ادامه خواهد داشت و آن حقوقی که از سپاه می‌گیری را خرج خود و بچه‌ها بکن و بچه‌ها به درسشان ادامه بدهند تا جایی که می‌توانید بچه‌ها را بیشتر به اصول‌ اسلامی و عقاید دینی راهنمایی کن تا به وسیله علم علمای عزیز اسلام را دریابند و گمراه نشوند و به پیام‌های رهبر عزیزمان توجه زیاد بکنید چون پیام‌های رهبر عزیزمان هر کدام سر منشایی است برای زندگی‌مان.

به خواهرم سلام می‌رسانم چون تنها یک خواهر نبود بلکه یک مادر هم بود برای ما، خواهرم من در لحظه مردن هم به فکر تو هستم که تو چه زجرهایی برای ما کشیدی ولی من راضی نیستم خواهرم، تو برای ما زجر کشیدی و مریض شدی، خواهرم اگر بخواهی که خدا از تو راضی باشد و ما هم راضی باشیم با کمال سربلندی و افتخار به زندگی‌ات ادامه بده و سرپرستی بچه‌هایت را به خوبی بکن، از خدا بخواهید هر چه زودتر با پیروزی کامل و با استقرار پرچم لا‌اله‌الا‌الله در سراسر جهان به خانه و زندگی‌شان برگردند.

فرزندانم، فاطمه شما هنوز خیلی کوچک هستید ولی بعدأ که بزرگ شدید سعی کنید به فکر این نباشید که پدر ندارید بلکه خدا دارید و خداوند همه جا با ماست، همیشه از خدا بخواهید کمک‌تان کند در زندگی‌تان و کارهایتان تا انحرافی در شما به وجود نیاید. دخترم بیشتر از اینکه بخواهید به فکر اسلام باشید چون پدرت برای اسلام فدا شد چون که من امانتی بودم در نزد شما تا این روز و حالا هم در نزد خدای خود هستم بلکه ما هیچ‌کدام اختیاری از خود نداریم چون که خدا ما را آفریده و تا هر زمانی که لازم بداند ما را از دنیا به دنیای دیگری می‌برد و ادامه زندگی اصلی در آنجاست تا زندگی سعادت‌مند را آن‌جا تجربه کنیم و خوشا به سعادت آن کسانی‌که با پرونده خوب بروند نزد خدای خودشان نه با پرونده‌ای ناقص و نه با پرونده‌ای که با قلم قرمز روی آن کشیده شده باشد. وای بر حال ما اگر جزء آن‌ها باشیم. خدایا، پروردگارا به چهارده معصوم پاک قسم‌ات می‌دهم شهدای ما را با شهدای کربلای حسین محشور گردان و ما را هم لیاقت شهید شدن عطا فرما که شاید ما هم در ردیف شهدای انقلاب ایران قرار بگیریم.

آمین رب العالمین

همسرم بعد من رویه زندگی خود را عوض کن چون که دیگر یک زن نخواهی بود درباره بچه‌ها محبت‌هایت باید محبت‌ یک مادر باشد و در روش زندگی روش یک پدر را داشته باشید. همسرم آخرین خواهش من از تو این است که همانند زینب زندگی‌تان را ادامه دهید و مبادا کاری کنید که منافقان را خوش‌حال کنید. چون منافقان از این لذت می‌برند که شما را در حال ناتوانی و گریه ببینند و بر سر بزنید نه هیچ‌وقت چنین کاری را نکنید و سربلندتر از همیشه و با افتخار زندگی کنید تا خار چشم دشمنان باشید، همسرم مرا ببخشید اگر یک وقت حرفی زدم و باعث ناراحتی شما شدم چون که شما کارتان خیلی مشکل‌تر از من است، من اگر در جبهه با کفار بعثی می‌جنگم ولی شما در خانه مسئولیت سخت‌تری بر دوش‌تان است، تربیت کردن سه فرزند کار مشکلی است و باید طوری تربیت کنی که فردا به درد جامعه اسلامی ما بخورد نه این‌که بر ضد اسلام بلند شوند، خدا نکند که آن‌چنان روزی بچه‌های ما در گمراهی فرو روند.

خدایا، پروردگارا به یاران درگاهت قسم‌ات می‌دهم که این بچه‌های معصوم را خودت به راه راست هدایت کن.

خواهرم اگر یک وقت از من بدی دیدی و یا چیزی دیدی مرا ببخشید چون بعد از درگذشت مادر شما برایمان یک مادر بودید و محبت‌های شما از یک مادر کم‌تر نبود و سعی کنید بعد از ما هم ناراحتی زیاد نکنید برای ما و سربلندتر از همیشه به زندگی‌تان ادامه دهید و به دخترعموهایم سلام می‌رسانم و شاهد زحمت‌هایشان در شهادت برادرم بوده‌ام که چه‌قدر زحمت کشیدند برای برادران سپاس‌گزارم از این زحمت‌های شما و امیدوارم که فراوان اجر شما را بدهد و ما را ببخشد و همسرم سعی کن آن روش زندگی را خوب یاد بگیری چون بعد من تو هستی در زندگی در خانه که باید بچه‌ها را تربیت کنی و اداره کنی و سعی کن قدرت تصمیم‌گیری خودت زیاد باشد به دست این و آن نگاه نکنی و به دهان کسی که می‌خواهد وسط شما اخلال کند، سعی کنید روی پای خود بایستید فرزندانم سعی کنید فرزندانی خوب و مفید برای جامعه اسلامی ما باشید افتخار کنید.

امیر جان پدرت شهید شده و در صف شهدا در روز محشر قرار گرفته شفاعت او شامل شما هم می‌شود و سفارش شماها را نزد خدای خودش و حسین(ع) خواهد کردو شما همگی را به خدای بزرگ می‌سپارم و تمام مومنان اسلام می‌رسانم و از خدا می‌خواهم که شما مومنان را پیروز و موفق در کارتان بدارد. ملت مسلمان ایران خواهران و برادران مبادا یک وقت در کارتان سستی کنید و امام عزیزمان را تنها بگذارید مانند مردمان کوفه که انشاا... این کار را نخواهید کرد و همیشه دعای همیشگی شما یادتان نرود.

" خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگه‌دار"

فرزندان برادرم از این ناراحت نباشید که پدرتان شهید شده و جسدش در منطقه مزدوران بعثی مانده بلکه روحش در نزد خدایش هست و آن جسد تاثیری ندارد که بخواهد در بهشت زهرا باشد و یا در منطقه دشمن هر چه که خدا مصلحت بداند همان خواهد شد.

 

 

 

درباره شهید

 

 حسین روز 18 بهمن ماه 1337 در روستای (( فیروز آباد سفلی )) در خانه ای محقر ، اما با صفا چشم به جهان گشود . یک ساله بود که طعم تلخ بی پدری را چشید و از داشتن پدری مهربان و با تقوا محروم شد . از آن پس ، خواهر بزرگ و مادر پر عاطفه اش ، خلاء وجود پدر را برایش پر کردند و در تربیت او و دیگر فرزندان خانواده ، از هیچ کوششی فرو گذاری نکردند . حسین در روستاهای کوچک ، با شرایط سخت زندگی می بالد و با احساسات لطیف مذهبی رشد می کند . حسین دوازده ساله بود که به خاطر مشکلات زندگی همراه مادر ، خواهر و برادرش ، مجبور می شوند به تهران مهاجرت می کنند و زندگی تازه ای را در این شهر پر هیاهو شروع نمایند . حسین برای تامین معاش زندگی ، که مجبور می شود ترک تحصیل کند و با برادر بزرگش به کار بنایی روی آورد . او در کار بنایی ، قابلیت و استعداد خوبی از خود نشان می دهد و خیلی زود به مهارت قابل قبولی، دست می یابد . علاوه بر کار بنایی ، در رشته های دیگر نیز تجربه و تخصص کسب می کند و مدتی هم در انستیتو تکنولوژی تهران مشغول به کار می شود .

 

حسین ، در سال 1354 ازدواج می کند ، ولی دیری نپایید که غم تلخ فقدان مادر را می چشد و مادر مهربان و دوست داشتنی را از دست می دهد

 

 

حسین که با تمام وجود ، مشکلات ناشی از ستم و بی عدالتی رژیم ستمشاهی را چشیده بود ، با شروع انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) نور امیدی در دلش می تابد و آتش خشم مقدسی در درونش زبانه می کشد . او به خاطر احساسات ناب مذهبی اش ،در محافل و مجالس مذهبی حضور می یابد . در هدایت قشر جوان می کوشد و در اکثر راهپیمایی ها همگام با مردم مسلمان ، فعالانه شرکت می کند . روز 17 شهریور 1357 در میدان ((ژاله )) حضور می یابد . در پخش اعلا میه های حضرت امام (ره) سهم بسزایی ایفا می کند . روزهای پیروزی انقلاب ، سر از پا نشناخته و شب و روز در جهت تحقق انقلاب از جان مایه می گذارد .

 

حسین راحت به تاریخ 18 بهمن ماه 1337 در روستای «فیروز آباد سفلی» متولد شد و در نخستین روزهای عملیات خیبر ، در 9 اسفند ماه 1362 در حالی که فرماندهی محور لشکر 27 محمد رسول الله (صلوات الله علیه) را بر عهده داشت ، بال در بال ملائک گشود.

 

 

 

 

فعالیت های شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی

 

راحت ، تحقق آرزوهایش را در نهاد انقلابی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مجسم می بیند . از این رو ، به عضویت این نهاد در می آید و پس از گذرانیدن دوره آموزش ، به دنبال غائله کردستان ، برای مبارزه با گروهک های وابسته ، راهی این استان می شود و ایثارگری ها و رشادت های فراوانی از خود نشان می دهد .

 

فعالیت های شهید در دوران دفاع مقدس

 

شهید راحت ، هنوز از مبارزه علیه ضد انقلاب داخلی و وابسته خارج فارغ نشده ، برای مبارزه با رژیم متجاوز عراق پس از شروع جنگ تحمیلی ، به جبهه های جنوب اعزام می شود و در جبهه های جنوب ایثارگرانه ، کار آمدی نظامی خود را بروز می دهد و خیلی زود نظر فرماندهان جنگ را به خود جلب می کند .

 

شهید راحت پس از مدتی حضور چشمگیر در جبهه های جنوب ، به جبهه غرب می رود و در آن جا به عنوان (( مسئوول خط سومار )) منصوب می شود . در عملیات پیروزمند (( والفجر مقدماتی )) خوش می درخشد . برادر بزرگش در این عملیات و در کنار وی شهادت می رسد و جنازه اش در منطقه می ماند . شهادت، حسین را در راهی که برگزیده ، مصمم و استوارتر می نماید . وی خود را وقف جبهه و جهاد می کند و تنها به هنگام ضرورت برای مرخصی و سرکشی به خانواده ، جبهه را ترک می نماید . در اکثر عملیات ها نقشی پر رنگ و حضوری مؤثر می یابد . در ((عملیات سر پل ذهاب )) پرده های گوشش پاره می شود . جسم او به خاطر روح بزرگش راحتی به خود نمی بیند و از جبهه ای به جبهه دیگر ره می گشاید و از عملیاتی به عملیات دیگر خود را می کشاند تا راحتی روح را در سایه سارسنگر یا پشت خاکریز یا در کنار مین و یا سوت خمپاره ای بجوید و سر انجام به آرامش رازآلود می رسد .

 

 

 

نحوه شهادت شهید حسین راحت

 

 شهید راحت ، در عملیات افتخار آفرین (( خیبر )) ، به عنوان فرمانده یکی از تیپ های لشگر 27 محمد رسول الله (ص) وارد عمل شد . سرانجام در روز 9 اسفند ماه 1362 ، در حالی که با عده ای ، با قایق برای شناسایی منطقه رفته بود ، هنگام بازگشت ، مورد اصابت ترکش خمپاره از ناحیه سر و قلب واقع می شود و به شهادت می رسد .

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:34 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید محمود رضا عندالله

 

عزیزان حزب الله! می خواستم بگویم که قدر انقلاب و امام را بدانید و با حضور خود در صحنه جنگ و اجتماع و جامعه اسلامی انقلاب را تداوم برسانید و در این راه مطالب و مشکلات زیاد گریبان گیرتان می شود. چون به قول معروف انقلاب کردن راحت است ولی انقلابی ماندن مشکل.

 

 

با اهدای سلام بر حضرت ولی‌عصر و نایب برحقش امام خمینی و درود بی کران به روان پرفتوح شهدای گرانقدر که با اهدای خون خود شجره اسلام و خط ولایت رهبری را آبیاری و تقویت می‌کنند و آخرین سلام بر شما امت حزب الله.

 

لازم دانستم مطالبی را چند به عنوان وصایا و آخرین صحبت ها حضورتان عرض بنمایم. مطالبی که شاید هشدار و زنگ خطری است که آینده انقلاب را شاید تهدید کند، خدایا شروع صحبت هایم را با آیه شریفه:

 

«رب اشرح لی صدری و سیرلی امری واحلل عقده من لسانی یفهقوا قولی»

 

خدایا گواه باش بر من که در این دقایق آخر سخنی جز رضای تو بازگو نکنم:

 

عزیزان حزب الله! می خواستم بگویم که قدر انقلاب و امام را بدانید و با حضور خود در صحنه جنگ و اجتماع و جامعه اسلامی انقلاب را تداوم برسانید و در این راه مطالب و مشکلات زیاد گریبان گیرتان می شود. چون به قول معروف انقلاب کردن راحت است ولی انقلابی ماندن مشکل. در این راه باید زجر بکشید، مشقت بکشید مگر از فاطمه زهرا (س) بالاتر هستیم برای تعالی اسلام سیلی می خورد و خون دل می خورد، راستی صحبتی از خون دل شد که دامنه صحبت وسیع هست من در یکسال اخیر عمرم بر صحبت گران مایه شهید مظلوم بهشتی رسیدم که می گفت خون دل خوردن از خون دادن مشکل تر است. باور کنید چقدر در این یک سال اخیر بعد از شهادت دوستانم زخم زبان از مدعیان حافظ انقلاب خوردیم و برای بقای انقلاب و حفظ وحدت تحمل کردیم. حال از عمق جان فریاد می زنم حزب الله چشم و گوش خود را باز کنید گرگ های در لباس میش را زیرکانه از یکدیگر جدا کنید. حواستان را جمع کنید بزرگترین ضربه را در صدر اسلام منافقین زده اند و افراد دو چهره بودند و موقعیت فعلی انقلاب از زمان سال 65 و 59 گذشته است. الان حزب الله را ترور نمی کنند، الان ترور فکری و شخصیت می کنند الان نیروهای انقلاب را افرادی پیدا می شوند خراب کنند

 

این مسئولین قدر نیروهای خدمتگزار را بدانید مگر یک سری (مثل بچه های مظلوم مسجد فاطمیه) فقط ساخته می شوند که بروند شهید شوند تا بعضی ها سنوات و گذشته حزب الله را خدشه دار کنند.

 

مولا شاهد باش من عاشق امام هستم من هیچ نهادی را به اندازه بسیج دوست ندارم. بسیج معبد عاشقان الله است. بسیج میدان وصل و جهاد و مبارزه در راه رسیدن به معشوق است. بسیج قلب امام است من قلب امام را می بوسم. همه باید در همه جهت بسیج را تقویت کنند. انقلاب مرهون بسیجی هاست. بسیجی ها انقلاب را بیمه کردند. همه بسیجی ها را دعا کنیم که ما مدیون بسیجی ها هستیم بسیجی مردم عمل است، لکن از اخلاص آنها باید به نحو احسن استفاد کرد.

 

الان ساعت 4 بعد از ظهر جمعه است و از خدا می خواهم آخرین کلماتم باشد که بر روی ورق میاورم بار خدایا خود توفیق ده که لحظات بعد پایم نلغزد و از این دنیای فانی هجرت کنم. در خاتمه می خواهم تمامی برادرها در جهت تقویت بسیج که ارگان انقلاب اسلامی می باشد گام بردارید. توجه داشته باشید تنها راه تداوم انقلاب در حفظ خط ولایت حضرت امام، تحت سایه وحدت می باشد. دیگر سرتان را درد نمیاورم.

 

التماس دعا دارم.

 

محمود رضا عندالله

 

66/10/25

 

 درباره شهید

 

 

شهید محمود رضا عندالله

 

تولد: 23 خرداد 1344 در نظام آباد میدان تسلیحات تهران.

 

شهادت :1/11/66 عملیات بیت المقدس دو، منطقه ماووت.

 

گردان عمار از لشگر 27 محمد رسول الله(ص)، مسئول تبلیغات گردان.

 

مسئول پایگاه های تابستانی مسجد جامع فاطمیه.

 

مسئول انجمن فرهنگی مسجد جامع فاطمیه.

 

مربی پرورشی مقاطع ابتدایی و راهنمایی.

 

کارمند اداره گزینش وزارت دفاع.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:34 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید احمد رضاپور

 

ای عاشقان راه انبیا و صالحین از من به شما وصیت ، که امام بهتر از جانمان را تنها نگذارید و برای وجود رهبرمان دعا کنید و همچنین برای پیروزی رزمندگان اسلام هم دعا کنید.و برای ریشه کن شدن لشگر کفر و کوتاه شدن دست ابرقدرتهای جنایتکار از سر مستضعفین جهان دعا کنید.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

 

کسانی که درراه خدا کشته میشوند مرده مپندارید انان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند .

 

با سلام به رهبر کبیر انقلاب و ملت شریف ایران من سرباز امام زمان عج در اخرین لحظات عمر خویش سخنی چند برای ملت قهرمان و شهید پرور ایران دارم و ان اینست که من فدای راه اسلام و خط امام شدم نه کورکورانه بلکه با شناخت و بینش دقیق زیرا که می دانم تنها راه امام حق است و راههای دیگر باطل و چنانچه قران کریم می فرماید اطیعوالله و اطیعوالرسول اطاعت کنیداز خدا و رسول خدا .

 

ای عاشقان راه انبیا و صالحین از من به شما وصیت ، که امام بهتر از جانمان را تنها نگذارید و برای وجود رهبرمان دعا کنید و همچنین برای پیروزی رزمندگان اسلام هم دعا کنید.و برای ریشه کن شدن لشگزر کفر و کوتاه شدن دست ابرقدرتهای جنایتکار از سر مستضعفین جهان دعا کنید.

 

امیدوارم که شما نیز راه شهدا را بروید و انشالله پیروز شوید که هیچ راهی بهتر از اسلام و پیروی کردن از قران نیست و امیدوارم که هر چه زودتر این پیروزی را به دست آورید.

 

بدانید که من تا آنجا که نفس در سینه دارم خواهم جنگید.

 

مادروپدر عزیزم، اگر من شهید شدم به برادرم محمود بگویید که راه مرا ادامه دهد و بابسیج یا سپاه به جبهه ها بیاید و بجای من با لشگر کفر بجنگد و صدام و صدامیان را ریشه کن کند

 

مادر جان اگر من شهید شدم برای من گریه نکنید و مرا در بهشت زهرا در جوار دیگر شهدای اسلام دفن کنید.

 

همیشه پشتیبان اسلام و امام باشید و هرگز نگذارید خون شهدای انقلاب و اسلام پایمال شود.

 

ما آنقدر در خون شنا می کنیم تا به ساحل آزادی برسیم.

 

به امید روزی که بر منافقین و آمریکا پیروز شویم.

 

والسلام

 

 

 

درباره شهید

 

نام شهید:احمد رضاپور

محل تولد : شاهد شهر شهریار

نام پدر: علی

تاریخ تولد:8/6/41

وضعیت تأ هل :مجرد

تاریخ شهادت :5/1/61

محل شهادت :شوش

نشانی مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا قطعه 24

 

خلاصه ای از زندگی شهید

 

احمد در سال 1341در یک خانواده دهقان پیشه مذهبی در روستای علی اباد شهریار (شاهد شهر) چشم به جهان گشود .

 

دوران کودکی را با مریضی پشت سر گذاشت و در سن 6 سالگی در دبستان غزالی علی اباد شروع به تحصیل کرد و تا پنجم ابتدایی در مدرسه غزالی درس خواند بعد ترک تحصیل کرد و در بانک صادرا ت به کار کرد ن پرداخت .

 

و بعد از دوسال در قاسم اباد شبانه کلاس می رفت درس میخواند و روزها کار می کرد ازهمان اوان کودکی عشق و علاقه زیادی به نماز و روزه و جلسه داشت طرز برخورد ش با همه مودبانه بود و بسیار فعالیت می کرد از اینرو نمی توانست سکوت و سکون را تحمل کند .

 

در سال 57 در انقلاب ایران فعالیت خود را شروع کرد و به تظاهرا ت و راهپیمایی می رفت روزها با دوستان به دادن شعار علیه شاه و مزدورانش می پرداخت و شبها برای نوشتن شعار علیه شاه و مزدورانش می پرداخت و شبها برای نوشتن شعار برد رو دیوار مردم با دوستانش همکاری می کرد.

 

بعد از انقلاب در بسیج شرکت کرد و فعالیت داشت تا اینکه عشق به سربازی رفتن پیداکرد و خود را معرفی کرد اما قبول نکردند .

 

چون سن احمد کم بود و 2 سال میخواست تا به سن قانونی برسد.

 

ولی احمد یک سال بعد از اصرار زیاد به سربازی رفت سه ماه بود که به سربازی رفته بود و از اینکه او را به خط مقدم جبهه در این سه ماه نبردند ناراحت بو د می گفت چرا ما اینجا بیخود بیت المال مسلمانان را مصرف کنیم و کاری برای انان انجام نمی دهیم .

 

تا اینکه به ارزویش رسید و به خط مقدم جبهه رفت و سه ماه هم در جبهه شوش بود که در اولین حمله فتح المبین به درجه رفیع شهادت رسید .

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:34 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید علی روشی

 

برادران ودوستان عزيزم امام راتنها نگذاريد وبه فرامين و نصايح ايشان عمل نماييد. سنگر مساجدرا خالى نگذاريد

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ربنا افرغ علينا وثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين

 پروردگارا صبرعنايت فرما وما را ثابت قدم فرما وپيروزمان كن براقوام كافر.

پروردگارا مسلمانان بپا خاسته اند وبراى نصرت دين اسلام جان وهستى را به كف نهاده اند.

خدايا نصرت وامدادهاى غيبى ات را نصيب ما بفرما تا دين اسلام وقوانين حيات بخش وعدالت گستر درسرتاسر زمين سايه افكند .

 

برادران ودوستان عزيزم امام راتنها نگذاريد وبه فرامين و نصايح ايشان عمل نماييد. سنگر مساجدرا خالى نگذاريد ايران كربلا شده ونيازبه ياران با وفا دارد.

خدمت دوستان عزيزوارجمندم سلام رسانده والتماس دعا دارم واميدوارم كه شبهاى جمعه فاتحه وقرآن برايم بخوانند واگر سخن يا حركتى بيهوده‌ داشته ام مرا عفو كنند درمورد كليه امورات وداراييم والدينم مختارند ازخداوند متعال طلب مغفرت وعفو دارم .

 

اللهم الرزقنا توفيق الشهاده فى سبيلك والسلام

 14/11/62

 

درباره شهید

 

نام: علي

نام خانوادگی:روشي

نام پدر:حسن

شماره شناسنامه:250

تاریخ تولد: 1340/08/05

عضویت:رسمی

تاهل:مجرد

محل شهادت:عملیات خیبر

تاریخ شهادت:1362/12/06

محل تولد:شیراز

 

زندگینامه شهید علي روشي

 

برادر شهيد علي روشي دوران دبستان را در دبستان ابن سينا (آغاجاري) سپري کرد و دوران دبيرستان را در دبيرستان ساسان (آغاجاري) به پايان رسانيد . شهيد از نظر اخلاقي نمونه بود چه در دوران کودکي و چه در دوران تحصيلي و چه در دوراني که که در سپاه پاسداران خدمت مي کرد همگي برادران مي گفتند واقعا جايش را خالي احساس مي کنيم و فراموش نشدني است .فعاليت هاي ايشان تا سالي که انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد (محصل بود ) و در همان سال دپيلم گرفت و بلافاصله به خدمت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آغارجاري در آمد . و از شروع انقلاب اسلامي تا لحظه اي که به شهادت رسيد تماما در خدمت سپاه پاسداران بود فعاليت هاي زيادي داشت .مدتي در عمليات سپاه فعاليت کرد مدتي هم در دفتر مرکزي بسياري در غرب و جنوب کشور و آخرين مرتبه اي که از ماموريت بازگشت پس از يک هفته استراحت به حمله خيبر رفت که در اين عمليات به لقاء الله پيوست .در عمليات خيبر (مرحله 6) جزيره مجنون توسط ترکش خمپاره 120 و اصابت آن به سر شهيد روشي به لقاء الله پيوست .

روحش شاد و يادش گرامي باد .

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:35 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه دو خطی شهید عبدالرضا راهوار

 

در نهایت وصیت اصل من عمل به قرآن است....

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

حضرت مهدی (عج) را زیاد یاد کنید وبر فرجش دعا کنید . فرهنگ و تمدن اسلامی را دربین خود رایج کنید. خود را با تمام وجود حاضر و ناظر به اعمال خود بدانید و در نهایت وصیت اصل من عمل به قرآن است امید است که در راه کمال سالک خوبی باشید.

 

 

درباره شهید

 

نام:عبدالرضا

نام خانوادگی:راهوار

نام پدر:الله داد

شماره شناسنامه: 12031

تاریخ تولد: 1347/11/10

عضویت: بسیجی

تاهل: مجرد

محل شهادت: كربلاي 4

تاریخ شهادت: 1365/12/02

محل تولد: فسا

 

 

زندگینامه شهید عبدالرضا راهوار

شهيد عبدالرضا راهوار در تاريخ 10/11/1347 در شهرستان فسا به دنيا آمد و بزرگ شد .

تحصيلات خود را در فسا تا دوم دبيرستان خواند و بعد از مفقود شدن برادرش رو به جبهه هاي جنگ کرد و حدود 5 سال مرتبا در دفعات مکرر به جبهه رفت و زحمت فراواني کشيد . شهيد بزرگوار در مسجد شيخ آباد ، بيت الله ، صاحب الزمان عجل الله و شيرازي هاي فعاليت داشت با وجود اينکه سنش کم بود اما تقوايش بسيار زياد بود .

آري اگر شهادت و دلاور مردي هاي شهيداني همچون عليرضا نبود امروز چه بر سر اين مملکت و نظام مي آمد ، آري شهدا با اهدا خون خود درخت اسلام را تا ابد آبياري کردند اين شهيد عزيز از جان خود گذشت و اين از خودگذشتگي چيزي جز براي حفظ اسلام عزيز نبود . شهيد بزرگوار با همه جواني عاشق صادق بود .چون شقايق بود به خون تپيد و سبکبار و آزادانه به سرزمين سبز بقاء و جاودانگي پر کشيده و در تاريخ 2/12/1365 در عمليات کربلاي 4 محل بانه بر اثر ترکش به سر و پشت گوش به شهادت رسيدند .

 

 روحش شاد و يادش گرامي باد و راهش پر رهرو باد .

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:35 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید محمود رضاپور

 

پیامی دارم برای امت شهید پرورو آشنایان و پدرو مادرم وبرادران و خواهرانم انسان یکبار بیشتر نمیمیرد و چه بهتر این مردن در راه الله باشد چنین انسانی هرگز خود را تنها بی پناه سرگردان با پوچ و بی ارزش نمی یابد به عکس خود را ذره ای بی انتها وابسته به ابدیتی بی پایان به عظمتی با شکوه و به کمالی بی غایت و بی نهایت دوست داشتنی می یابد

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با درود و سلام بر یگانه منجی عالم بشریت مولای متقیان پیشوای مسلمین مهدی و سلام بر پیشتازان انقلاب اسلامی که در راس آنها قاعد العظم امام خمینی پرچمدار حماسه آفرین حسینی که برای پیشبرد هدفهای اسلام عزیز به طاغوت و طاغوتیان عصر خود پیروز گشته و چون ابراهیم بت شکن تمام بتها را در هم شکسته و میرود تا پرچم اسلام را در همه اقصی نقاط جهان به اهتزاز در آورد.

 

پیامی دارم برای امت شهید پرورو آشنایان و پدرو مادرم وبرادران و خواهرانم انسان یکبار بیشتر نمیمیرد و چه بهتر این مردن در راه الله باشد چنین انسانی هرگز خود را تنها بی پناه سرگردان با پوچ و بی ارزش نمی یابد به عکس خود را ذره ای بی انتها وابسته به ابدیتی بی پایان به عظمتی با شکوه و به کمالی بی غایت و بی نهایت دوست داشتنی می یابد او خود را موجودی می بیند وابسته به ابدیت یا پیوندی جاودانه با او موجودی که هرگز به نابودی مطلق کشیده نمی شود و حتی مرگ او در حقیقت آغاز دوره ای جدیدی از حیات است ای پیروان آقا امام زمان بدانید که امروز حسین زمان تنهاست امروز فرزند فاطمه در برابر سپاهیان کفرو ابر قدرتهای پست بی یاور است امروز که کربلای انقلابمان خون می خواهد و من می روم تا به یزیدیان زمان بفهمانم که شهادت بالاترین آرزوی ماست میروم شاید نینوایی را بیابم ودر عاشورای دوران هدیه ناقابلی در راه پیروزی حق بر باطل و اسلام بر کفر در پیشگاه مولایم مهدی تقدیم نمایم وبه پروانگان جاوید شمع ولایت بپیوندم.پدرو مادر عزیزم بدانید که حیات دنیا هیچ ارزشی ندارد و اصل و مهم حیات جاوید اخروی است پس درد تا می توانید باید بکوشیم تا درآخرت د ربهشت جاوید از انواع نعمتهای خداوند برخوردار باشید مادرجان کوه باشید و چون کوه استقامت کن لحظه ای از نام و یاد خدا غافل مباش در راه خدا بکوش که هر چه بکوش بازکم است مادر جان گریه نکن بخند و خوشحال باش زیرا در راه هدف مقدس گام برداشته و جان باخته ام.

 

خواهرانم زینب وار با ناملایمات دست و پنجه نرم کنید به خصوص آشنایان و زینب گونه پیام شهیدان راه خدا را به گوش جهانیان برسانید و زینب گونه به راه شهیدان ادامه دهید.برادران عزیزم بدانید راه سعادت و خیرو برکت شهادت است و دگر راهها همه به گمراهی و بیراهه می انجامد.دشمن باید بداند که ما عاشقان شهادت تا دمار از روزگار مزدوران آمریکایی اطرافیان در نیاورم ساکت نخواهیم نشست ای دشمن جنایتکار داخلی بدان که شهادت مرا باکی نیست شهادت مانند مادری است که تنها فرزندش را درآغوش می کشد شهادت نقطه اوج و آرزوی مسلمین است شهادت قله رفیع انسانیت است ما به آغوش می رویم و به سویش پرواز می کنیم امیدوارم که هر کس بدی از من دیده مرا حلال کند و دعا به جان امام کند...

 

مورخه 9/11/64 والسلام

 

 

 

 درباره شهید

 

خلاصه زندگینامه بسیجی شهید محمود رضاپور

 

شهیدمحمودرضاپوردرسال 1348 درروستای شهیدآباد درخانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود ودرهمین روستا نیز به دبستان رفت . ازهمان کودکی عشق وعلاقه ای بی نظیربه انجام فرائض دینی مخصوصاً نماز وروزه داشته و به والدین خود نیزاحترام بسیار می گذاشت محمود درخانه فردی بـا ایمان و ارشـاد کنـنده دیگران بود پدرش می گفت من ازمحـمود راضـی هسـتم چون این بچه نمازوروزه اش را هیـچگاه فرامـوش نمی کند . با خضـوع خاصی با خدای خود رازو نیاز می کرد واخلاص و ایثاردر تمـام زندگی او مشهود بود .دربسـیج فعالیت چشمگیری داشت و اکثرشبها بسیج حضور داشت . درسال 61 وقتی که برادر بزرگش احمد به شهادت رسید اونیز طبـق وصیـتبرادرش(که گفته بود محمود بعد ازمن اسلحه ام را زمین نگذار) او نیزاسلحه برادر شهیدش را زمین نگذاشته وعزم خودرا جـزم کرده و با وجود سن کم(14 سال) بالاخره بادستکاری فتوکپی شناسنامه اش توانست به جبهه اعزام شود ودرحدود 4 سال در جبهه های مختلف ودرعملیاتهای متعدد حضورفعال پیدا کرد . درعملیاتهای بدر، خیبر، والفجر8 ، کربلای1 وکربلای4 شرکت نموده و همزمان نیز به تحصـیلرزمنگان نیزمشغول شد . اودرطی این 4سال سه بارمجروح گردید . درجبهه روحیه بخش دیـگران بود ودر عملیاتها حماسه ها آفریده بود وسـرانجام به آرزوی دیرینه خود رسید ودرمرحله دوم عملیات کربلای 5 درحال پیشروی در منطقه عملیاتی شلمچه به لقاءالله پیوست و پیکر مطهرش درگلزار شهدای شهیدآباد(شاهد شهر کنونی) به خاک سپرده شد.

روحش شاد ویادش پررهرو باد

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:35 AM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید سید مجید رحمانی فر

 

از برادران عاجزانه میخواهم که اتحادشان را با هم حفظ کنند و مانند انصار و مهاجرین که به فرمان حضرت محمد ( ص ) با یکدیگر پیوند بستند ، پیوند برادری ببندند و تا آخر با یکدیگر خوب و برادر باشند و در بین خودشان نفاق و شرک راه ندهند و اخلاق اسلامی را سر لوحه امور خود قرار دهند

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

او زمن جانی ستاند رنگ رنگ

من ز او عمری ستانم جاودانه

 

بنام خدای شهیدان و با درود بر امام خمینی کبیر رهبر بزرگ انقلاب ، اسلامی اینجانب سید مجید رحمانی وصیت می کنم که اگر در جبهه شهید شدم دیگر برادرانم راهم را دنبال کنند ، چه آنهائی که با من در جبهه اند و چه آنهائی که با من نیامده اند و از آنها التماسانه میخواهم که هر چه سریعتر منافقین و کفار را که خودشان بهتر از من میدانند که چه کسانی هستند نابود کنند .

از برادران عاجزانه میخواهم که اتحادشان را با هم حفظ کنند و مانند انصار و مهاجرین که به فرمان حضرت محمد ( ص ) با یکدیگر پیوند بستند ، پیوند برادری ببندند و تا آخر با یکدیگر خوب و برادر باشند و در بین خودشان نفاق و شرک راه ندهند و اخلاق اسلامی را سر لوحه امور خود قرار دهند و در تهذیب نفس کوشا باشند بیشتر مطالعه کنند و کتابهای شهید دستغیب را بیشتر مطالعه کنند .

سخنی هم بادینی خود دارم که باید فرمان امام را لبیک گویند و بسوی جبهه جوانمردانه بشتابند ، فرصت برای درس خواندن هم زیاد است برادران عزیزم من از یکایک شما راضی هستم و امیدورام که شما هم از من راضی باشید و اگر زمانی نسبت به شما ظلم کردم و یا شما را ناراحت کردم مرا به فضل و بزرگی خودتان ببخشید .

 

برادران عزیزم سخنرانیهای امام را گوش کنید و به حرفهائی که می زند عمل کنید چون تنها امام است که میتواند ما را از شر شیاطین چه ظاهری و چه باطنی حفظ کند ، به رهنمودهای امام عمل کنید . از برادران تبلیغات ستاد میخواهم که فعالیتشان را خیلی زیاد و گسترده کنند چون امام فرمود:

 

سلاح تبلیغات و مشکلات برنده تر از جنگ است و در این راه سختی ها و مشکلات و کمبودها را تحمل کنند . پیامی هم برای خانواده ام دارم که آنها از شهادت من هیچ ناراحتی نداشته باشند چون ما ادعا می کنیم که شیعه هستیم باید پیرو امامان خودمان باشیم و ما در تاریخ میبینم که هیچ یک از امامان ما با مرگ طبیعی نمرده اند بلکه همه را شهید کرده اند .

 

 حضرت علی ( ع ) در محراب عبادت ، امام حسن ( ع ) با جگر پاره پاره شده و امام حسین ( ع ) هم که نه تنها خودش بلکه تمام اصحابش در راه دین خدا شهید شدند ، حالا ما که هستیم که میخواهیم راهی غیر از راه آنها برویم ؟

 

اگر شهید شویم به دیدار امام حسین ( ع ) میرویم و اگر زنده ماندیم هم به دیدار امام حسین ( ع ) میرویم .

 

بهر حال من که هدفم را شناختم و به سوی آن رفتم و امیدوارم که در راه این هدف مقدس هم شهید شوم .

 

پدر و مادر عزیزم اگر من در این راه شهید شدم شما باید افتخار کنید و باعث افتخار برای شما باید باشد البته من از خداوند سبحان میخواهم که به شما صبر عطا کند . مادر عزیزم میدانید که گریه کردن برای شهید خوب نیست اگر خواستید گریه کنید برای علی اصغر و قاسم و علی اکبر و امام حسین ( ع ) و حضرت عباس گریه کنید که گریه کردن برای اینها موجب قرب و نزدیکی به خداست .

 

از خواهرهایم میخواهم که حجاب اسلامی را که تا حالا به نحو احسن رعایت میکردند از این به بعد بهتر و بیشتر رعایت کنند و برای شهادت من ناراحت نباشند بلکه افتخار کنند که برادرشان شهید شده است . البته شهادت وسیله است وهدف پیروزی است و آن هم پیروزی نهائی اسلام که انشاء الله با رهبری امام خمینی و امام زمان عج این امر به آسانی میسر است .

 

در خاتمه چند مسئله است که میخواهم برای شما روشن کنم . الآن که این وصیت نامه را مینویسم خیلی دلم گرفته است ، نمی دانم من پیش خودم حتم دارم که در عملیات کشته میشوم حساب کند و در زمره شهداء قرار دهد یکی از بزرگترین آرزوهای من چه موقعی که در جبهه بودم و چه موقعی که خانه بودم دیدن روی مبارک و پر از نور امام زمان ( عج ) و جنگیدن در رکاب او بر علیه کفر بود که امیدوارم موقعی که امام ( ع ) ظهور میکند من هم زنده شوم و همراه او بجنگم .

 

قبر و محل دفن من خیلی دوست دارم که پیش دیگر برادران عزیزم مانند بهروز ، عبدا. . . و کاظم که اگر آنها هم شهید شده اند خاک شوم و فرقی نمی کند که کجا باشد ولی اگر من خودم به تنهائی شهید شدم دوست دارم که در باغ عباس بن علی در هفت تپه خاک شوم ، چون عباس تنهاست و من باید او را از تنهائی در بیاورم و امیدوارم که اگر از دیگر برادرانم شهید شدند آنها را پیش من خاک کنند .

 

 دوباره می گویم که اگر یکی از برادران و یا هر کس دیگر بر گردن من حقی دارد من را به بزرگی خودش ببخشد .

 

از تمامی کسانی که در تربیت و هدایت من کوشیدند کمال تشکر را دارم .

سید مجید رحمانی فر

 

هیهات منّا الذلة

 

نه نه هرگز زیر بار ذلت نخواهیم رفت

 

 

درباره شهید

 

نام و نام خانوادگی: سید مجید رحمانی فر

 

نام پدر: سیدتیمور

 

تاریخ تولد:۱۳۴۲/۰۹/۰۵

 

تاریخ شهادت:۱۳۶۱/۱۱/۱۸

 

محل تولد: شوش

 

محل شهادت: خوزستان

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

جمعه 25 اسفند 1396  6:36 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها