0

وصیتنامه شهدا

 
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه سردار شهید آقا مصطفی حامد پیشقدم

 

الهی چه زیباست ایّام دوستان تو با تو ...........چه زیباست معامله ایشان در آرزوی دیدار تو

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الهی چه زیباست ایّام دوستان تو با تو ...........چه زیباست معامله ایشان در آرزوی دیدار تو

 

به نام خدایی که هستی بخشید و ما را از نعمات دنیوی بهره مند ساخت و منّت نهاد مسلمان بودن و مبارزه در راه خویش را عطا فرمود.

 

ای عزیزان:

 

رهنمود های امام امّت را گوش فرا داده و عمل نمایید و نعمتی است بزرگ،که خدا برای هدایت مسلمانان قرار داده است . . . و این را بدانید که مسئولیت خطیری در قبال مسلمانان و خانواده شهداء دارید.

 

پروردگار عالم همه را به طریقی در زندگانی مورد امتحان قرار می دهد که باید با آغوش باز استقبال کرده و صراط مستقیم را پیش گیرد . . .

و امّا کسانی که به خاطر محبوبیت فردی و جاه و مقام مسئولیّتی یا کاری را قبول کردید بدانید که با تولید نارضایتی و تفرقه کاری از پیش نخواهد برد بلکه به ضلالت و بدبختی دچار خواهند گشت.

 

و بدانید که دین اسلام با خون آبیاری شده و مسلمین پذیرای هرگونه مشکلی خواهند بود تا که صدمه ای به اسلام وارد نشود.

 

برادرانم:

 

تقوا را پیشه خود سازید و مبارزه با درون خویش(مبارزه با نفس)را تا می توانید انجام دهید . . . برادرانم خود را به مادّیات سوق ندهید و تا پای جان از مکتب تشیَع دفاع کنید.

 

و من الله توفیق

مصطفی حامد پیشقدم 1364

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:10 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید مجید پازوكی

 

"درود بر امام امت، نایب بر حق امام زمان (عج) حضرت امام خمینی كه هرچه داریم از وجود با بركت ایشان است كه اسلام و امت اسلامی را بعد از هزاروچهارصدسال دوباره زنده نمود. قدر امام را بدانید و خالصانه پیروش.....

"درود بر امام امت، نایب بر حق امام زمان (عج) حضرت امام خمینی كه هرچه داریم از وجود با بركت ایشان است كه اسلام و امت اسلامی را بعد از هزاروچهارصدسال دوباره زنده نمود. قدر امام را بدانید و خالصانه پیروش باشید، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی امانت الهی هستند وظیفة همه ما پاسداری از انقلاب و دستاوردهای آن است. صلاح دنیا و آخرت ما در پیروی از ولایت فقیه می باشد.فعالانه در مسائل انقلاب و اجتماع شركت نمایید. حضور گسترده و آگاهانة مردم ضامن انقلاب و اصول آن است. در نماز جمعه شركت كنید و شعائراسلام را زنده تر كنید".

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:10 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصيت نامه شهيد سید احمد پلارك

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سـتایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نـمود و اگر مـا را هـــدایت نمی کردما هـدایت نمی شــدیم السلام علیک یا ثارا... ای چراغ هدایت و کشتی نجات ، ای رهبر آزادگان ، ای آموزگار شهادت بر حران ای که زنـــده کردی اسلام را با خونت و با خون انــصار و اصــحاب باوفایت ای که اسلام را تا ابــــد پایدار و بیمـه کردید .

یا حسین(ع) دخیلم آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت می رویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان برروی مادر شیعیان زده برای انتقام آن بازوی ورم کرده و گرفتن انتقام آن سینه ســــوراخ شده می رویم . سخت است شنیدن این مصیبتها خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کـن تا بتوانیم بـرای یـاری دینت بکار ببندیم . خدایا به ما توفیق اطاعت و فــرمانبرداری به این رهبر و انقـــلاب عنایت بفرما . خـــــدایا توفیق شناخت خودت آنطور که شـــــهداء شناختند به ما عطا فرما و شهداء را از ما راضـی بفرمــا و ما را به آنها ملحق بفرما .خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم ، جز معصیت چیزی ندارم و ا... اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستــارالعــیوبی را بر می داشــتی میدانم کـه هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند ، هیچ بلکه از من فرار می کردند حتی پدر . خدایا به رحمت و مهربانیت ببخش آن گناهانیکه مانع از رسیدن بنده به تو می شود . الهی عفو ...

 

بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید ( امام دوستت دارم و التماس دعا دارم)

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:11 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید مصطفی پورقاسمی

 

آری برادر و خواهرم قلم از نوشتن این کلمات اشک می‬ریزد چون نام امام حسین را بروی کاغذ می نگارد حسین‬(ع)کسی بود که اسلام رازنده نگه داشت ماهم باید همچون‬ حسین (ع)اسلام رازنده نگه داریم وبرای حسین(ع)اشک‬ بریزیم که اشک ریختن برای حسین از هزارسال عبادت هم‬ صوابش بیشتر است

بسم الله الرحمن الرحیم‬

 

السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیک یا رسول الله

 

‫با سلام بر محضر مقدس امام زمان رو حی الفدا این سرور‬ و پیشوا مسلمانان و با سلام بر امام امت خمینی بت شکن‬ و با سلام بر حسین بن علی

 

 آری برادر و خواهر ما درس‬ شهادت را از مولایمان امام حسین آموختیم و همچون او‬ دلیرانه جلوی ظلم ایستادیم تا که از اسلام پیروی کنیم و‬ همچون او به شهادت برسیم‬.

آری برادر و خواهرم قلم از نوشتن این کلمات اشک می‬ریزد چون نام امام حسین را بروی کاغذ می نگارد حسین‬(ع)کسی بودکه اسلام رازنده نگه داشت ماهم باید همچون‬ حسین (ع)اسلام رازنده نگه داریم وبرای حسین(ع)اشک‬ بریزیم که اشک ریختن برای حسین از هزارسال عبادت هم‬ صوابش بیشتر است اگرماامامان رابشناسیم دیگرزندگی‬ دراین دنیای وحشی وظالمانه برایمان سودی ندارد‬. امیدوارم که در عزاداری برای امام حسین اشک بریزید این‬ راهم بگویم که هر کسی نمیتواند برای مولای ما گریه کند‬ . گریه کردن برای امام حسین ویارانش لیاقت می خواهد لحظه‬ ای به خودمان بیاییم ودر مورد امام حسین فکر کنیم و با‬ زندگی او آشنا شویم آن وقت است که باید به خودمان بیا‬ییم و همچون او به رزم با دشمنان بپردازیم و بهانه در‬نیاوریم که زن وبچه داریم یا درس ، مگر امام حسین زن‬ و بچه نداشت خودتان میدانید که او را در مقابل‬ خاندانش به قتل رساندند و اگر آن وقت کسی نبود که‬ جنازه ی مطهرش بردارد الان الحمد الله کسی است که ما را‬ یاری کند به خدا قسم که هر لحظه ما پشت به جبهه وبی‬ اهمیتی به جبهه کنیم گناه دارد ما نباید بیاییم‬ خودمان را توجیه کنیم که نمی توانیم به جبهه بیاییم‬ ما با ید تا آن جا که درتوانمان هست برای اسلام سرمایه‬ گذاری کنیم نه تنها با مال بلکه سرمایه گذاری با جان‬ خود یعنی این که هر لحظه اسلام احتیاج داشت از جان‬ خودمان بگذریم و به اسلام خدمت کنیم انشا الله که خداوند‬ ما را در این راه یاری کند تا بتوانیم به اسلام خدمت‬ کنیم انشا الله آری من دوست دارم که همچون مولایم حسین‬ باشم و همچون برادرم محسن شجاعانه شهید شوم امیدوارم‬ که خداوند این هدیه ناقابل را از این بنده ی حقیر خود‬ پذیرا باشد وما را در ان دنیا با مولایمان حسین همنشین کند.

انشا الله‬

 

‫و چند کلمه ای هم با پدر بزرگوار که برایم زحمتها‬ کشیده و و رنجها کشیده و داغ دیده هست و همچنین مادرم‬ که من فکر میکنم با خانم زینب همنشین می شود و مادری‬ که شیره ی جان خود را به من داد و شبها بیداری و‬رنجها را تحمل کرد صحبتی داشته باشم:

 

 پدر و مادر‬ عزیزم ای حسین زمان و ای زینب زمان

 

‫امیدوارم که اول مرا حلال کرده و از تمامی شما عزیزان تشکر میکنم و امیدوارم که صبر را پیشه راه خود کنید‬ تا در آن دنیا جایتان عالی هست عالی تر بشود و همچنین‬ شما خواهران عزیزم میخواهم مرا حلال کنید ودر زندگی تان‬ با سختیها به خاطر اسلام بجنگید و مبارزه کنید انشا الله‬

‫و از تمامی شما می خواهم که از دوستان و اشنایان برایم‬ حلالیت بطلبید و اگر برایتان امکان داشت قبر مرا بغل‬ قبر برادرم قرار دهید و از شما امت حزب الله میخواهم که‬ با ضد انقالب ها مبارزه کنید و آن ها را به زباله دان‬ تاریخ بیندازید و از همه ی برادران می خواهم که لباس‬ های زننده نپوشند و از خواهران نیز می خواهم که حجاب‬ خود را حفظ کنند تا مدیون خون شهدا نشوند چون وقتم کم‬ است در همین جا التماس دعا دارم ببخشید اگر بد خط‬ نوشتم چون وقت نیست‬

‫خداحافظ همگی شما‬

 

‫خدایا خدایا تا انقالب مهدی خمینی را نگه دار‬

 

‫11/2/65 جبهه های جنگ جنوب

مصطفی پورقاسمی‬

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:11 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید نادر پوربندری

 

بر شما جنگ و جهاد واجب شد در حالی كه این فرمان بر شما گران و سنگین و مورد كراهت شماست بر شما جنگ و جهاد واجب شد در حالی كه این فرمان بر شما گران و سنگین و مورد كراهت شماست، ولی بدانید كه چه بسا چیزی را كه ناگوار و مكروه می دانید در حقیقت به نفع شماست.بالعكس شما می پندارید كه شهیدان راه خدا مرده اند نه، بلكه زنده به حیات ابدی هستند و در نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:11 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید محمد پدر دره گرگی ( بروجردی )

 

بسمه تعالی این وصیتنامه را در حالی می نویسم که فردایش عازم سنندج هستم با توجه به اینکه چندین بار در عملیات شرکت کرده بودم و ضرورت نوشتن وصیت نامه را حس کرده بودم ولی هم فرصت نداشتم و هم اهمیت نمیدادم ولی نمیدانم چرا حس کردم که صرفا اگر ننویسم گناهی مرتکب شده ام لذا بدینوسیله وصیت نامه خود را در مورد خانواده و برادران آشنا می نویسم

بسمه تعالی

 

این وصیتنامه را در حالی می نویسم که فردایش عازم سنندج هستم با توجه به اینکه چندین بار در عملیات شرکت کرده بودم و ضرورت نوشتن وصیت نامه را حس کرده بودم ولی هم فرصت نداشتم و هم اهمیت نمیدادم ولی نمیدانم چرا حس کردم که صرفا اگر ننویسم گناهی مرتکب شده ام لذا بدینوسیله وصیت نامه خود را در مورد خانواده و برادران آشنا می نویسم :

 

با توجه به اینکه حدودا شش سال است وارد مبارزات سیاسی و نظامی شده ام و به همین خاطر نسبت به خانواده ام رسیدگی نکرده ام بخصوص همسر و فرزندانم و از همین وضع همیشه احساس ناراحتی میکردم و هیچ وقت هم نتوانستم خود را قانع کنم که مسئولیت را رها کنم و بدینوسیله از همه آنها معذرت میخواهم و طلب بخشش دارم از حقی که به گردن من داشته اند و نتوانستم این حق را اداء کنم ولی این اطمینان را به خانواده ام میدهم که هرگز از ذهن من خارج نشده اند و فکر نکنند که نسبت به آنها بی تفاوت بوده ام ولی مسئولیتهای سنگین تر بود درخواستی که از همسرم دارم اینست که فرزندانم را خوب تربیت کند و آنها را نسبت به اسلام دلسوز بار آورد ... از مادرم درخواست بخشش دارم زیرا از دست من ناراحتی ها دیده و هیچوقت این فرصت پیش نیامد که بتوانم به ایشان رسیدگی لازم را بکنم و از کلیه برادران و خواهران که من را می شناسند درخواست دارم که برای من از خدا طلب بخشش کنند شاید بخاطر حرمت دعای مومنین خداوند از تقصیراتم بگذرد احساس میکنم بار گناهان و خطاها بر دوشم سنگینی میکند . بخصوص دعای آن کسانی که پاسدارند و به جبهه میروند و از کسانیکه در جزئیات زندگی من بوده و با من برخورد داشته اند درخواست دارم برادرانی که از من بد دیده اند درگذرند و یا اگر کسی را سراغ دارند که از من بد دیده به نزدش بروند و از او رضایت بگیرند . و دیگر اینکه مقاومت را فراموش نکنند که خداوند با صبرپیشه کنندگان است در این شرایط تاریخی خداوند تبارک و تعالی بار سنگین انقلاب اسلامی را بر دوش ملت مسلمان ایران گذاشته است و ما را در آزمایش عظیم قرار داده است این را شهیدان بسیاری بخصوص در این چند سال اخیر به در و دیوار ایران نوشته اند و اگر مقاومتهای آنها نباشد همانطور که امام فرمودند بیم آن میرود که زحمات شهداء به هدر رود و اگر چه آنها به سعادت رسیدند و این ما هستیم که آزمایش

 

 

میشویم و دیگر اینکه با تجربه ای که ما از صدر اسلام داریم که بخاطر عدم آگاهی مسلمین درس عبرت باشد با دقت کلمات این روح خدا را که خط او خط رسول خداست دقت کنند .

 

وجود امام امروز برای ما معیار است راه او راه سعادت و انحراف از راهش خسران دنیا و آخرت است و من با تمام وجود این اعتقاد را دارم که شناخت و مبارزه با جریانهایی که بین مسلمین سعی در به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آنرا دارند به مراتب حساستر و سختر از مبارزه با رژیم صدام و آمریکاست و وصیتم به برادران اینست که سعی کنند توده مردم که عاشق انقلاب هستند از نظر اعتقادی و سیاسی آماده کنند که بتوانند کادرهای صادق انقلاب را شناسایی کنند و عناصری که جریانهای انحرافی دارند بشناسند که شناخت مردم در تداوم انقلاب حیاتی است .

والسلام

                                                                                                              محمد بروجردی

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:11 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت نامه شهید حسین تاجیک

 

خدایا شهادتم را در راه اسلام و قرآن که خاری در چشم دشمنان است بپذیر.

 

فرازی از وصیت نامه شهید

 

تا حالا من مرده بودم و این لحظه آغاز جهاد و شهادت است و این احساس را درخود می بینم که تازه متولد شدم و زندگی جدید را آغاز میکنم، شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می رساند و چقدر شهادت در راه خدا زیباست و مانند گل محمدی می ماند که وارثان خون پاک شهید از آن می بویند .

 

خدایا شهادتم را در راه اسلام و قرآن که خاری در چشم دشمنان است بپذیر.

 

ای پدر ارجمندم مرا حلال کن و با استقامت و صبر و شکیبایی از انقلاب اسلامی دفاع کن مبادا روحیه خود را ببازی و گریه کنی چون گریه تو باعث ناراحتی روح من می گردد و و برای پاسداران و رزمندگان اسلام هر کجای جهان باشند دعا کن.

 

 

 

درباره شهید

 

"حسین تاجیک" در اولین روزهای سال 1342 در روستای شادبهار که اکنون از توابع شهرستان کهنوج است در یک خانواده کشاورز و تهیدست به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در یکی از روستاهای اطراف شادبهار گذراند و دوره راهنمایی را به جیرفت رفت و دبیرستان را در سیرجان به پایان برد.

 

روزهای نوجوانی و تحصیل حسین با روزهای گرم و خونرنگ انقلاب همراه شد. او برای پیروزی انقلاب از هیچ تلاشی فروگذاری نکرد و با همه نوجوانی‏اش نسیم پیروزی انقلاب را به جان و دل احساس کرد. صدای پرطنین جنگ حسین را به میدان‏های نبرد کشاند.

 

وي براي تحصيل در دبيرستان راهي شهر سيرجان شد و تا پايان اين دوره در آنجا اقامت گزيد. روزهاي نوجواني و تحصيل حسين با روزهاي گرم و پرشور مبارزات انقلابي مردم ايران همراه بود و او نيز چون ديگر هموطنان خود شور قيام و مبارزه در دل داشت. انقلاب به پيروزي رسيد و گل اميد در دل هاي ميليون ها انسان مشتاق شكوفا شد.

 

حسين از همان دورهٔ نوجواني عضو بسيج شد و در سال ۵۹ به كردستان اعزام شد، اما چندي بعد غريو شيپور جنگ، حسين و ديگر مردان غيور اين آب و خاك را به پشت خاكريزهاي دفاع فراخواند. حسين در شعبان سال ۶۱ همان طور كه آرزو و خواستهٔ قلبي اش بود با دختري از خانواده اي روحاني و سادات ازدواج كرد. ديري نگذشت كه حسين با همان سن كم فرمانده عمليات سپاه سيرجان شد.

 

از آنجا كه حسين نيرويي ورزيده و كامل محسوب مي شد هيچ ارگاني نمي خواست او را از دست بدهد و فرماندهان اجازهٔ اعزام به او نمي دادند. او پس از اصرار زياد به جبهه هاي نبرد اعزام شد و از عمليات والفجر ۱ به صورت ماموريتي در عمليات ها شركت كرد.

 

وي بعد از مسئوليت پادگان امام حسين (ع) در سال ۶۳ به درخواست سردار سليماني به طور دائم به لشكر ۴۱ ثارالله پيوست و فرمانده گردان ۴۱۵ شد. سال ها تلاش و مجاهدت از او فرماندهي دلير و خستگي ناپذير ساخت و سرانجام در بهمن ماه سال ۱۳۶۵ (عمليات كربلاي ۵) صداي پر طنين حسين تاجيك، فرمانده گردان ۴۱۵ لشكر ۴۱ ثارالله در اطراف نهر جاسم به خاموشي گراييد تا شعله يادش براي هميشه در دل ها روشن بماند. او با اشتياق سفير شهادت را در آغوش كشيد و به آرامش جاويد دست يافت.

 

عملیات‏های زیادی یاد و نام او را در خاطره سرخ خود با عنوان فرمانده متوکل و بی‏باک حفظ کرده‏اند.

 

عملیات کربلای پنج آخرین سفر حسین به آن خاک مرد آفرین بود. در سرمای بهمن‏ ماه 1365 در اطراف نهر جاسم صدای گرم این فرمانده دلاور خاموش شد تا شعله یادش برای همیشه در دل وفاداران خمینی روشن بماند.

 

از سردار شهید حسین تاجیک دو فرزند به نام‏های محمدحسین و محمدمهدی به یادگار مانده است.

 

 

از زبان همسر شهید

وقتی پسر اولم می‏خواست به دنیا بیاید، حسین گفت:«طبق سنّت و سفارش پیامبر اکرم(ص) باید اسم بچه را مشخص کنیم.»

گفتم: شما انتخاب کنید.

گفت:«اگر دختر بود اسمش را فاطمه می‏گذارم و اگر پسر بود محمد؛ البته نه محمد تنها بلکه اسم دیگری هم می‏خواهم در کنارش باشد.»

 

گفتم: چرا دو اسم؟

 

گفت:«دوست دارم اسم پسرم را حسین بگذارم تا اگر من شهید شدم، تسکینی برای تو و مادرم باشد که حسین به جای حسین است. اما چون می‏دانم وجود فاطمه و محمد در هر خانه‏ای باعث برکت و صفای خانه است اگر خدا، دوازده پسر هم به من بدهد، اول اسم همه را محمد می‏گذارم. اگر من شهید شدم اسم پسرم را محمد حسین بگذارید.»

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:12 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصيت نامه شهيد حسن ترك

 

کلید تمام مصائب و مشکلات در ذکر خدا و هدیۀ صلوات به محمد و آل محمد است . ذکر ظاهری ارزشـی ندارد . ذکر باید عمـلی باشد .خدا را به خاطر نعمـت هایی که به ما داده عملا" شکر کنید .

 

 

قسمتي از وصيت نامه شهيد:

 

برادران و خواهران توصيه شديد مي‌كنم به شما در تربيت نسل خردسال و نوجوان زيرا كه تضمين آينده اسلام است اين غنچه‌هاي نشكفته را دريابيد و شما هستيد كه از اين افراد مي‌توانيد بزرگان فردا را بسازيد از اين زمينه‌هاي مناسب براي رشد كه شكل نگرفته استفاده كنيم و طبق احكام خدا شكل دهيم، پدران و مادران در آشنايي فرزندانشان با قرآن و جلسات و برنامه هاي مذهبي بكوشيد و تشويقشان كنند و اما پدر و مادر گراميم اميدوارم كه دراين مدتي كه در خدمت شما بوده‌ام از من راضي باشيد هرچند در لحظات آخر فرصت خدا حافظي نبود ولي وعده ملاقات انشاء‌الله با روي گشاده و خندان نزد زهرا(س) و پيامبر خدا(ص) در كنار حوض كوثر.

 

حسن ترك

 

 

 

 

درباره شهید

 

زندگی شهید در یک نگاه :

 

در حاليكه روح ا... كبير در تدارك قيام عظيم خويش بود نوزادي پا به عرصه دنيا گذاشت كه بعداً مصداق عيني كلام خميني گرديد، كه فرمود سربازان من اكنون در گهواره‌اند، سردار رشيد دين خدا شهيد حسن ترك همان نوزادي بود كه در سال 1341 از شهر تهران به ‌ياري امام خود چشم بر جهان گشود . و در اين راه از همان طفوليت كوشش خستگي ناپذيري را آغاز نمود، دوران تحصيل را با موفقيت پشت سر گذاشت كه خرمن وجودش با آتش مقدس انقلاب زبانه كشيد، در كنار شهيدان ميرزايي و كيانيان رشد كرد، آگاهي يافت و مطالعه نمود تا قوي‌تر و مقاوم‌ تر مقابل انديشه‌هاي التقاطي منافقان، چپ‌ها و عناصر ليبرال بايستد و با منطق ايماني همان سربازي باشد كه امام به او دل بسته بود. پس از اخذ ديپلم در سال 1360 از دبيرستان ابن سينا با عضويت در سپاه پاسداران فصل نويني در راه پر مخاطره و سخت مبارزه را بر خويش گشود. ابتدا مسئول پذيرش سپاه گرديد، اما عشق به جهاد در ميدان بلا ، او را از شهر به جبهه كشانيد و رفت تا مردانگي را در عمل نشان دهد. عليرغم ميل فرماندهان، در عمليات فتح المبين سرافرازانه شركت كرد و اين در حالي بود كه تنها طعم شيرين جهاد می توانست روح بي قرار او را آرامش دهد و جز اين به چيزي تن نمي‌داد. به‌ دليل لياقت و كارايي، در عمليات مسلم بن عقيل فرماندهي گردان كميل به او واگذار شد كه منجر به مجروح شدن وي گرديد. در عمليات والفجر مقدماتي و والفجر(1) با سمت دستيار محور حضور يافت كه پس از سه روز مقاومت بر اثر تركش خمپاره از ناحيه كتف و فك آسيب ديد. در عمليات والفجر (2) سمت معاون مسئول محور و در عمليات والفجر (4) مسئوليت تيپ عمار را بر عهده داشت، او در عمليات والفجر (5) در چنگوله مسئول محور بود و سرانجام آخرين حضور او در محفل عشق بازي والفجر (8) بود كه در اين عمليات مسئوليت طرح و عمليات تيپ انصارالحسين (ع) را بر عهده گرفت و با پرواز عاشقانه‌اش بر آرمان‌هاي مقدس انقلاب صحه نهاد و به مأواي خويش رسيد.

 

 

 

 

واگویه های شهید :

 

آمال و آرزوهای انسان نشان دهندۀ انگیزه های کار و عمل اوست . بیایید آمال و آرزوهایمان را خدایی کنیم .

 

خدایا ! در این دنیای بزرگ سرگردان و حیرانم . مرا آن گونه که خود می خواهی تکامل ده .

 

خدایا ! آن چه که برای قرب تو لازم است عطایم کن ! این بندۀ گنهکارت را یاری کن !

 

بارالها! دلم سخت به حال کسانی می سوزد که تو را نشناختند و به خطا رفتند . این ندای پشیمانی را به آن ها برسان و کاری کن که هر چه می خواهند از تو طلب کنند و تو خود سرپرستی شان را بپذیر و مراقب رفتارشان باش !

 

 

مادر شهید :

 

تازه به دنیا آمده بودی . امام را تبعید کرده بودند.امام در سخنرانی شان فرموده بودند:« سربازهای من امروز در گهواره هستند ! »

 

چند ماهه بودی ؛ تو را در بغل فشردم و از آن روز به بعد هر بار که می خواستم شیرت بدهم وضو می گرفتم .

 

 

 

مادر شهید :

 

اسمت را حسن گذاشتم ، چون به امام حسن علیه السلام ارادت خاصی داشتم . برادر نداشتم و تو را داداش حسن صدا می کردم .

 

از یادداشت های شهید :

 

باید حتما " سری به تو بزنم . گفته بودی برای انجام هر کاری اول هدفت را مشخص کن . خودت این کار را انجام دادی . نشستی و فکر کردی و گفتی : « من یک عیب اساسی دارم و آن این که هدفم همیشه مقطعی است . این طور نمی شود ! باید جدی فکر کنم . هدفم را باید تعریف کنم . حداقل برای خودم ! »

 

نشستی و ساعت ها فکر کردی و عاقبت گفتی : « هدفم را انتخاب کردم . شهادت بزرگترین آرزو و مهمترین هدف من است . »

 

 

 

محمد سعید بیات :

 

آرامش ات زبان زد بود . خیلی بر اعمالت مسلط بودی . کم حرف بودی . به جا حرف می زدی و اغلب مشغول ذکر گفتن بودی . سوال که می پرسیدند ، جواب می دادی و دوباره ذکرهایت را از سر می گرفتی . می گفتی از فرصت ها خوب استفاده کنید . یک بار گروهی داشتیم به جبهه می رفتیم . گفتی بیایید با هم سوره صف را حفظ کنیم . به مقصد که رسیدیم همه آن سوره را حفظ کرده بودیم .

 

 

 

از یادداشت های شهید :

 

مراقبه را از نوجوانی آموختی و تمرین کردی . در پایان هر روز می نشستی و اعمالت را بررسی می کردی . روی یک کاغذ می نوشتی تا یادت نرود .

 

« امروز دروغ نگفتم ، غیبت نکردم ، اما عصبانی شدم . مخصوصا" در انجمن موقع در آوردن کتم عصبانیت را نشان دادم . چقدر بد شد! باید از بچه ها حلالیت بخواهم . »

 

 

مادر شهید :

 

زیرزمین خانه جای عبادت های او بود . نصف شب بلند می شدم و می دیدم حسن توی رختخوابش نیست . سراغش می رفتم . می دیدم داخل زیر زمین ایستاده و نماز می خواند . گوشه ای می ایستادم و نگاهش می کردم . آن وقت ها نوجوان بود اما آن قدر با دقت و با تواضع نماز می خواند که من از نماز خواندن خودم شرمم می آمد .

 

 

 علی بادامی ، الست :

 

دوشنبه ها و پنج شنبه ها روزه بود و به همه سفارش می کرد که از این نعمت غافل نشوید

 

 

مادر شهید :

 

خیلی دوستش داشتم . همه اهل خانه دوستش داشتند . همه از قول من به او می گفتند داداش حسن ! هر وقت که به جبهه می رفت از زیر قرآن ردش می کردم و می نشستم برایش دعا می خواندم . از خدا می خواستم بچه ام را سالم نگه دارد . یک بار که به مرخصی آمد گفتم : « حسن جان ! شب و روزم شده دعا کردن برای سلامتی ات »

 

لبخند زد . مثل همیشه ملیح و نمکین . سرش را پایین انداخت و گفت : « پس مامان جان همه اش زیر سر شماست . چند بار می خواستم شهید شوم اما نشدم . خیلی عجیب بود . » سرش را که بالا گرفت ، چشم هایش نمناک بود . صدایش می لرزید . گفت : « مامان جان از این پسرت بگذر ! دعا کن شهید شوم . تو راضی شوی برگه عبورم را می دهند ! دعا کن به آرزویم برسم ! »

 

داشت به من التماس می کرد . بغض کردم ! فهمید ناراحت شدم . خواست از دلم در بیاورد . نگاه کرد توی چشم هایم و با خنده گفت : « اگر زحمتی نیست ، دعا کن اسیر نشوم ! »

 

دیگر برای سلامتی اش دعا نکردم . انگار از ته دل راضی شده بودم . راضی به رضای خدا ! پسرم بود ؛ جگر گوشه ام ؛ پارۀ تنم ، اما هر وقت می خواستم دعایش کنم یاد لحن صدایش می افتادم و تصویر چشم های نمناکش می نشست توی خانۀ چشم هایشم . آن وقت زیر لب می گفتم : « خدایا ! بچه ام به اسارت عراقی ها در نیاید ! »

 

 

علی بادامی :

 

می گفتی : « ذکر ظاهری ارزشی ندارد . ذکر باید عملی باشد . خدا را به خاطر نعمت هایی که به ما داده عملا" شکر کنید . »

 

یک شب ، بعد از مراسم احیا تا صبح مردم را از امام زاده یحیی تا خانه هایشان رساندی . آن قدر این مسیر را رفتی و آمدی تا خیالت راحت شد که دیگر هیچ کس باقی نمانده است .

 

می گفتی : « این شکر است . خدا به من ماشین داده ؛ این طوری شکرش را به جا می آورم . »

 

 

از یادداشت های شهید :

 

یاد این جمله ات می افتم : « به هنگام طلوع و غروب خورشید که آسمان رنگ خون می گیرد به یاد شهدا باشید . »

 

خیلی به صلوات اعتقاد داشتی . می گفتی کلید تمام مصائب و مشکلات در ذکر خدا و هدیۀ صلوات به محمد و آل محمد است .

 

 

 

حمید حسام ، خوش لفظ

 

یادت می آید در عملیات مسلم بن عقیل در منطقۀ سومار در نیمه ای شب مجروح شدی . ترکش به پشت گردنت خورده بود . لب و صورتت مجروح شده بود . خون زیادی ازت می رفت . خیلی طول کشید تا آمبولانس آمد . نفس کشیدن هر لحظه برایت مشکل و مشکل تر می شد .

 

وقتی تو را روی برانکارد گذاشتند صبح شده بود . با ایما و اشاره به آن هایی که سرِ برانکارد را گرفته بودند ، فهماندی که بایستند . خون می جوشید و از گلویت بیرون می زد . همه نگرانت بودند . چون ممکن بود هر لحظه از شدت خون ریزی و مشکلات تنفسی بلایی سرت بیاید .

 

نشستی تیمم کردی و با همان حال نمازت را خواندی . این موضوع تا مدت ها دهان به دهان می چرخید و سینه به سینه نقل می شد .

 

 

 

برگرفته از وصیت نامه

 

به چله نشینی معتقد بودی . خیلی وقت ها روزه بودی اما سعی می کردی کسی متوجه نشود . دیگران را هم به چله نشینی سفارش می کردی . در وصیت نامه ات خواندم : « مگر نه این است که چهل روز کاری را از روی اخلاص انجام دهیم ، چشمه های حکمت بر دل ما جرای می شود . پس چرا چنین نکنیم ؟ »

 

 

 

محمد حمید زاده

 

داخل سنگر بودیم . سپیدۀ صبح می زد . سرش را بالا آورد . کلاه خودش از سنگر بیرون زد. شروع کرد به تیراندازی. حدود سی متر با عراقی ها فاصله داشتیم . نگاهم کرد و گفت : « خوب تیراندازی میکنم ؟»

 

گفتم : « مواظب باش ! جایت را عوض کن . عراقی ها می خواهند پاتک بزنند. »

 

صدای تقه ای داخل سنگر پیچید. مثل صدای برخورد یک تکه سنگ با کلاه خود . سرش خم شد روی سینه اش.نیم خیز شدم طرفش . سرش را بالا گرفتم ؛ صورتش سرخ شده بود . گلولۀ تک تیرانداز دشمن به سجده گاهش خورده بود . وسط پیشانی اش مثل خورشید می درخشید .

 

 

مادر شهید

 

 آن روز سه شنبه بود . آمدند و گفتند چهارشنبه مراسم شهید برگزار می شود ، بروید فرزند شهیدتان را ببینید . من که برای حسن می مُردم ، خدایی بود که سکته نکردم . ما را بردند بالای سر حسن . با همان لباس پاسداری اش خوابیده بود . صورتش سرخ و سفید بود . نمی دانم چطور شد تا دیدمش گفتم : « حسن جان ! خوش به حالت مادر جان ! به آرزویت رسیدی ؟! مبارکت باشد ! »

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:12 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه غواص شهید علی اصغر پولکی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

یا ایها الذین آمنو ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثا قلتم الی الارض ارضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره فما متاع الحیوه.الدنیا فی الاخره الا قلیل

 

یا ایها الذین آمنو ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثا قلتم الی الارض ارضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره فما متاع الحیوه.الدنیا فی الاخره الا قلیل

 ...ای کسانی که ایمان آورده.اید جهت چیست که چون به شما امر شود که برای جهاد در راه دین (جنک با کشور روم) بیدرنگ خارج شوید (چون بار گران) به خاک زمین سخت دل بسته.اید.

آیا راضی به زندگانی (دو روزه) دنیا عوض حیات ابدی آن شدید؟ (درصورتیکه) متاع دنیا در پیش عالم آخرت بسیار اندک و ناچیزاست.

سلام - ملت خانواده:

با یاد خدا و سپس با سلام بر مهدی(عج) سرورما و با سلام بر رهبرم و با سلام بر سر بریده سرور شهیدان امام حسین(ع) و بدن قطعه قطعه و لبهای تشنه و با سلام بر شهیدان مظلوم و گمنام و بدنهایی که زیر آفتاب مانده.اند.

خداوندا شکر میگویم ترا که که چنین نعمت بزرگی را برای انسانها قرار دادی. آری شهادت چه زیبا و چه با ارزش.

خداوندا شکر میگزارم که سرور ما را امام حسین(ع) قرار دادی که با بدنی خ.ن آلود و بی سر نزد تو آمد.

از تو سپاسگزارم که چنین گوهر با ارزشی را به ما عنایت فرمودی و انقلاب اسلامی را به ما ارزانی داشتنی و چنین رهبری که امیدوارم تا انقلاب مهدی(عج) او را از ما نگیری.

ملت عزیز و سروران من!

از شما می خواهم که که بعد از من نگذارید سلاح خمنینم بر زمین بماند و قدر و اغرزش این انقلاب را بدانید و مقام خود را که در چنین دوره.ای زندگی میکنید.

عزیزان نگذارید کسی به انقلاب و مسئولان توهین کند که با این کار خداوند مخالف است و پیغمبر و امامان نیز ناراحت خواهند شد و چه خوب است خداوند و پیغمبر عزیزمان را از خود راضی نگه دارید.

عزیزان! به چنین رهبر بزرگواری در تمام دنیا افتخار کنید و قلب او را نشکنید و او را یاری دهید که مانند مردان اهل کوفه نشوید که بد مردمانی بودند و فریب دنیا را خوردند.

خدا ترس باشید و گریه کنید.

نه برای شهیدان بلکه برای ابا عبد الله که چه مظلومانه شهید شد و راه را به ما نشان داد و هدف را روشن و حجت را تمام ساخت.

عزیزان نگذارید خون شهیدانمان را پایمال کنند.

 

والسلام علی من اتبع الهدی علی اصغر پولکی

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:12 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید ولی الله تاک

 

ای پیامبر! تو مظهر رحمتی؛ مسلمان زندگی نکردم ولی توبه میکنم، شفاعتم کن و از دوزخ رهایم کن.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«الهی هب لی کمال الانقطاع الیک»: خدایا! دلم را از هر دری نا امید و به درگاه خود متوجه ساز و لحظهای مرا به خود وا مگذار.

«الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا»: خدایا! باورم شده که راهی جز به سوی تو و امیدی جز به امید تو نیست، الهی! در این حیرتکدة دنیا مظاهر فریبنده از هر سو انسان را به ضلالت می کشد و سینهها و قلبها که عرش خدایند به شیطان سپرده میشوند.

خدایا! در این دیار جز آنانکه کوچکی خود و عظمت خود را بازیافتهاند و نجات را پیشه کردند ودیگران همه یا اسیر کبر شدهاند و طغیان کردند، یا اسیر جهل شدند و شرک ورزیدند، یا ننگ و نفاق را پذیرفتند و جامه فریب پوشیدند، ای خدای مهربان من همه اینها را دچار شدم و باز اعتراف می کنم که « الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا»

خدایا! دستم را بگیر. خدایا! بر بندگانت ترحّمی کن و خمینی عزیز را زنده بدار تا پرچم هدایت را به امام مهدی-عجل الله تعالی فرجه- بسپار و به امّت مسلم توفیق ده که ولایت فقیه را درک کنند و بیش از این به اطاعت امام خمینی و روحانیت گردن نهند، تا آنجا که حتّی در خیال خود گفتار امام را مو به مو تصدیق کنند و آنجا که سخن امام با گفتارشان مخالف باشد سخن خود را بر دیوار بکوبند، انشاء الله. ای محمد –صلی الله علیه و آله- ای فرستاده خدا! قرآنت را فراموش کردم و گمراه شدم، نکند پیش خدا شکایتم کنی که: «انَّ قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا»(فرقان/30)،

 

ای پیامبر! تو مظهر رحمتی؛ مسلمان زندگی نکردم ولی توبه میکنم، شفاعتم کن و از دوزخ رهایم کن. برادران! قرآن را فراموش نکنید، دوای دلهای حیران شما در قرآن و راهنمای راه پر خطر هدایت در قرآن است. به جای چپ و راست و این سو و آنسو پریدن، شما را به قرآن قسم، اسلام را از قرآن و سنت و روحانیت بیاموزید، تا دنیا قفس تنگ و پوچ برایتان نشود و دلهایتان را با سجدههای طولانی و با تضرع خاشع کنید. به نوای قرآن و سخنان ائمه-علیهم السلام- گوش دهید، آنگاه آرامشی که دلهای اصحاب رسول الله را مطمئن کرده بود، دل های ناآرامتان را آرامش میدهد.

ای علی -علیه السلام-! تو بگوش کر من خطبه همام و نهج البلاغه میخواندی و من به سخنان غرب زدههای چپ و راست دل داده بودم، عذر میخواهم، دنباله راه تو نرفتم و شیعه تو نبودم ولی تو امام رحمتی و خاندانت مهربانی را از پیامبر-صلی الله علیه و آله- به ارث بردهاند، ببخشیدم به خون حسین –علیه السلام- و گریه های فاطمه-سلام الله علیها- که پشیمانم. ای برادر، پدر و خواهرم! هرگز در مرگ من نگریید و از همه دوستانم تمنّا می کنم بر حسین-علیه السلام- و اصحابش گریه کنید و به آنها که پرده گناه دلشان را سخت کرده وصیتی میکنم قدری بر فردایتان بگریید تا خدا رحمتتان کند و دل ها را با گریه پاکیزه کنید تا عرش خدا شود، انشاءالله. ای مهدی موعود ای فرزند فاطمه! زندگی بی تو رنگ ندارد، تو شاهدی که چگونه جوان پر غرور دیروز، امروز خاشعانه سر بر خاک عزلت نهاده و اشک میریزد، خود را بر خاک میمالد و استغفار می کند و چون نام تو و فراق طولانی تو را به یاد میآورد زیر لب شکایت میکند که «الهی عظم البلاء» ای مهدی –عجل الله تعالی فرجه-! تو بر این امت رحمت فرست و از درد فراق رهایش کن و ای مهدی –عجل الله تعالی فرجه-! کمکم کن که مسلمان بمیرم، نام تو بر زبانم باشد و همراه لشکر اسلام کمر کفر را بشکنیم، انشاء الله. سلام بر خمینی عزیز ای نائب به حق مهدی –عجل الله تعالی فرجه-! کمکم کن که تاریخ این گونه روشنگری ندید، کورباد چشم خفاشانی که هنوز خود را تسلیم ولایت این فقیه اسلام نکرده اند و بخشیده باد نافرمانیها و کجرویهایم از خط امام که هر گاه از خود اظهار کردم در ضلالت افتادم و آنگاه که گوش به سخن امام خمینی دادم راه خدا را یافتم، خدایا! «ثبت قلوبنا علی دینک» انشاءالله. سلام بر امام حسین –علیه السلام- که بدن بیسرش در دشت کربلا تکه تکه شد و سلام بر 72 تن از یاران امام حسین –علیه السلام- اگر جسدم یافت نشود، قبر محمد شهید(فرزند خواهر) مانند قبر من است و من و او فرقی نمیکنیم. بدن زندهام هرگز به شما خدمتی نکرده تا چه رسد به جسد بیجانم، بر قبر محمد و دیگر عزیزان از خداوند برایم طلب آمرزش کنید. راضی نیستم اصرار به یافتن جنازهام کنید و یا به خاطر من کسی را به زحمت بیندازید و دولت و سپاه را مورد سؤال قرار دهید. پدر عزیزم! ]در انجام تکالیف[ بدهکارم، یک ماه و اندی روزه و مقداری هم برایم نماز بخوانید ]و مظالم را به نیت بنده[ به حساب 100 امام بدهید.

ای برادرانم و خواهرم! هر چند به محبت شما آگاهم ولی باید بدانید که زندگی تلخ و شیرین میگذرد و آنچه میماند، پاکی، نماز و روزه و اطاعت از خداست، فرزندانتان را خوب تربیت کنید، قرآن بیاموزید و همچنانکه در بیماری بدنتان ناراحتید، اگر کودکتان دروغ گفت او را هم موعظه کنید. ]والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته[

 

درباره شهید

 

نام : ولی الله تاک

نام پدر : حسن

تاریخ تولد : ۱۳۳۷-۱-۱

محل تولد : شهرضا

تاریخ شهادت : ۱۳۶۱-۲-۲۰

محل شهادت : شلمچه وشوش-عملیات المقدس

شهرستان : شهرضا

مسئولیت : رزمی تبلیغی

گلزار : گلزار شهدای شهرضا

 

 

در چهارمین روز از پاییز 1337 در خانوادهای متدین و مذهبی در شهرضا قدم به عرصة وجود گذاشت. مادر در حالی که بر لب ذکر دعا و صلوات داشت، گهواره او را تاب می داد. روزها و ماه ها یکی پس از دیگری سپری می شد و پدر و مادر در آن سالهای سیاه حکومت ستم شاهی، با تربیت دینی و قرآنی، به ولی الله درس غیرت، شجاعت و مردانگی می دادند. تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز نمود و تا اتمام مقطع ابتدایی به پایان رساند. بعد از این دوران، شهید ولی الله تاک قدم در راه عشق نهاد؛ جادة بی انتهای عشق بازی با حضرت دوست. او با دلی بیدار و معرفتی عمیق در همان مسیری قدم گذاشت که برای آن خلق شده بود، مسیر «بندگی و عبودیت». برای پیشرفت و حرکت سریع در این جاده، دنبال ردپای سوار سبزپوش عشق را گرفت تا با دل سپردن و عشق ورزیدن به او تمام حرکات و رفتارش و روح و جانش خدایی شود. عنایت یوسف فاطمه -سلام الله علیها- ولی الله را حجره نشین میکدة ناب علوم اهل بیت -علیهم السلام- کرد.

او تحصیلات حوزوی را در مدرسة علمیة شهرضا آغاز کرد و بعد از مدتی برای ادامه تحصیل به حوزة علمیه شهر مقدس قم رفت و دروس حوزه را تا پایان سطح سه و درس خارج با موفقیت پشت سر گذاشت. با شروع قیام انقلابی مردمی علیه طاغوت، از پیش کسوتان شرکت در تظاهرات و پخش اعلامیه و نوار سخنرانیهای امام (ره) بود. با شروع جنگ تحمیلی، به ندای آسمانی پیر جماران لبیک گفت و همراه با خیل مشتاق لقای حضرت دوست، بدون اینکه برگة اعزام دریافت کند، به وادی مقدس جبهه گام نهاد. علاوه بر حضور در میدان نبرد، برای رزمندگان کلاسهای قرآن و احکام تشکیل می داد. در عملیات آزادی سوسنگرد نقش بسیار فعال و مؤثری داشت.

 

سرانجام در اوج عشق و ایمانش به خدا در عملیات بیت المقدس جلوه گری کرد و در 20/2/1361 در منطقة آبادان به آرزوی دیرینة خود که همان فوز عظیم شهادت بود، نائل گردید و در جوار رحمت حق و دیگر عزیزان شهید و در پیشگاه سرور و سالار شهیدان، اسوة بزرگ شهادت و جانبازی، مأوی گرفت. پیکر غرقه به خونش پس از تشییع بر روی دستان امت حزب الله، در گلزار شهدای شهرضا به خاک سپرده شد.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:12 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیت نامه شهید علی اصغر وصالی تهرانی فرد

 

امام را حتماً یاری کنید. انقلاب را تنها نگذارید

 

بخشی از وصیت نامه شهیدعلی اصغر وصالی تهرانی فرد

 

«اینجانب اصغر وصالی سرباز الله برای جنگ با کفار عازم غرب می گردم، خواهشمندم امام را تنها نگذارید و یک سوم از آنچه از مال دنیا دارم برای نماز و روزه من که قضا شده است، خرج کنید. امام را حتماً یاری کنید. انقلاب را تنها نگذارید.»

 

 

درباره شهید

 

سردار شهید وصالی به سال 1329 در منطقه دولاب تهران به دنیا آمد که به دلیل تقارن میلادش با ماه محرم نامش را علی اصغر گذاشتند.وی در سال های جوانی توانست با مشقت فراوان از ایران خارج شده و دوره‌های چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کند.

 

 

سپس به ایران آمد و زندگی مخفی خود را شروع نمود اما سرانجام توسط عوامل رژیم طاغوت بازداشت شد.او در دادگاه به دوازده سال زندان محکوم شد و در اواخر سال 56 پس از طی پنج سال و نیم حبس، از زندان آزاد شد.

 

با پیروزی انقلاب، علی اصغر انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و در سال 59 وارد تشکیلات نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و از بنیانگذاران اصلی بخش اطلاعات سپاه گردید مدتی فرماندهی بخش اطلاعات خارجی را نیز بر عهده گرفت.روحیه علی اصغر به هیچ وجه با امور اداری و ستادی سازگار نبود و به همین دلیل مسوولیت خود را در ستاد کل سپاه رها کرده و به جبهه غرب شتافت تا به نبرد رویارو با ضدانقلاب و متجاوزین بعثی بپردازد. او و گردان تحت امرش در سخت ترین جبهه های غرب کشور خوش درخشیدند و جمع قابل توجهی از آنان به شهادت رسیدند. نیروهای تحت امر «علی اصغر وصالی» به دلیل بستن دستمال سرخ بر گردن هایشان به «گروه دستمال سرخ ها» شهرت داشتند .(وجه تسمیه این گروه به شهادت یکی از اعضای جوان آن باز می گردد.او به هنگام شهادت ، لباسی سرخ بر تن داشت که همرزمانش به عنوان یادبود وی ، تکه هایی از لباس او را بر گردن بستند و عهد کردند که تا گرفتن انتقامش ، آن را از خود جدا نکنند)روز تاسوعای سال 1359 تصمیم گرفته شد عملیاتی برای روز عاشورا تدارک دیده شود.حوالی ظهر عاشورا،علی اصغر در تنگه حاجیان از ناحیه سرمورد اصابت گلوله قرار گرفت و بر اثر همین جراحت ، مصادف با چهلمین روز شهادت برادرش اسماعیل به شهادت رسید.پیکر پاک شهید اصغر وصالی تهرانی فرد در قطعه 24 بهشت زهرای تهران در کنار برادرش و در میان یارانش (گروه دستمال سرخ‌ها) به خاک سپرده شد.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:12 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

 

وصیتنامه شهید سید مهدی تهامی پور زرندی

 

ای پدر و ای مادر و ای خواهران وبرادران عزیزم این را از این راه دور به شما بگویم به شرافتم قسم که من ازشما مفت جدا نشدم ومجانی شما راول نکردم بلکه بابت این عمل پاداش عظیم گرفتم و آن قول بهشت رضوان ازخداوند بزرگ برای خودم وهمه شما بوده اگرصبر کنید وتقوا پیشه کنید که بدرستیکه خداوند خوب وفا کننده به وعده است.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

انالله و اناالیه راجعون

بنام خداوند رحمان ورحیم وبه نام خداوند محمد (ص)و علی (عج)و فاطمه (س)و حسنین (ع)و به نام خداوند اولیاءالله و شهیدان ورزمند گان راه حق ازاو ل پیدایش زمین تا قیا مت وبه نام خداوند خمینی این نائب امام زمان (عج)و این امیدمستضعفان و این دشمن مستکبرا ن .

 

باسلام سلامی به گرمی دل مومن (نه من گنهکار)برشما ،شما عز یزا ن بهتر از جا ن من پدر ،مادر،مهدی،عباس ،معصو مه ،احمد وعلی

 شما که فقط خدامی داند چقدر دو ستتان دارم و بس و همچنین سلام بر شما دوستان و اشنایا ن و اقوام عزیزم.

 

ای پدر و ای مادر و ای خواهران وبرادران عزیزم این را از این راه دور به شما بگویم به شرافتم قسم که من ازشما مفت جدا نشدم ومجانی شما راول نکردم بلکه بابت این عمل پاداش عظیم گرفتم و آن قول بهشت رضوان ازخداوند بزرگ برای خودم وهمه شما بوده اگرصبر کنید وتقوا پیشه کنید که بدرستیکه خداوند خوب وفا کننده به وعده است.

اگربدا نید عزیزان من قصد نوشتن خطبه ونوشته های شسته و رفته ندار م بلکه من بنده گنهکار خدا میخواهم حرف دلم را که حرف دل یک رزمنده اسلا م جهاد و شهادت است برای شما بگویم به امید خدا .دیشب برادر علیرضا معا ون برادر سلیما نی فر مانده لشکر با ما بو د درمحیط گر م وصمیمی واحد تخریب از مسئولیت خطیر ومهم برادرا ن تخریب می گفت که سرنوشت حمله در دست بچه های تخریب است چه انفجار بی مو قع یک مین مسا وی است با لورفتن حمله و درنتیجه شهادت ومجروح واسیر شدن تعداد زیادی از عزیزا ن ما .امیدوارم که خدا وند به همه ما تو فیق انجام دادن جهاد و شهادت واقعی را بدهدامید وارم من دعا می کنم شما هم دعا کنید .

پدر عزیزم خواهشهایی ازشما دا رم که امیدوار م اجابت کنید و ر وسیاه را خو شحال کنید متشکر م خدا وند به شما اجربد هد .اول آنکه من می دانم همه شمارا بسیار اذ یت کردم و آزار رساندم همه شما عزیزا ن بخصوص تو پدر عزیزم وتو مادر مهربانم ونور چشما نم بنابراین از همه شما تقاضای عفو می کنم وعا جزانه حلال بود ی می طلبم و امید وار م که خداوند به همه شما اجروتو فیق صبر بد هد چون من و اقعا "ازاینکه زحما ت شما راجبران کنم عاجزم.

پدر و مادرعزیزم اجر و پاداش شما و همه پدرا ن ومادران شهدا ازاجر من وسایرشهدا در نزد خدا بیشتر است چو ن شهدا به محض شهادت در نعمت های الهی فر و می روند ولی شما ها دوری ما را تحمل می کنید وصبرمی کنید واجراین کار شما به مراتب ازاجر شهدا بیشتر است.

 

موضو ع بعد این بود که به نیابت ازطرف من از همه دوستان واقوا م خاله ها وشوهر خاله ها ودایی وزن دایی ،پدربزر گ و مادربزر گ وهمه و همه حلال بود بطلبید که سخت محتاجم .

موضوع بعد این بودکه درصورت امکان حجت الاسلام سید یحیی جعفری امام جمعه ونماینده محتر م امام درکرمان بر جنازه من نماز بخوا ند و درصورت امکان در مو قع تشییع و دفن من سوره تکویر ونا زعات را برای من ازروی نوار یا چیزدیگر پخش کنید وهر موقع که بیکار شدید و حال داشتید در وحله اول سو ره تکویر ودر وحله دو م نازعات رابخوانید و ثواب آن را نثار روح محتاج به د عا و قرآن من بکنید همچنین درموقع دعا درصورتیکه دلتان شکست التماس دعادارم .نمازو رو زه هر چه بیشتر بگیرید وبخوانید بهتر خدااجرتان بدهد مخصو صا " که در این ماه حدود 21روزه قضا دارم .کلیه کتا بهای قابل استفاده من رابه کتا بخا نه مسجدقائم بد هید البته به صورت نا شناس همچنین ازتاریخ 1361/12/10تا حالاحقوق نگرفته ام .....

 

 

 

درباره شهید

نام شهید :سیدمهدی تهامی پور زرندی

نام پدر : سیدماشالله

تاریخ تولد: 1344

تاریخ شهادت 1364-09-01:

محل دفن شهید: قطعه 9 ردیف 2 قبر 20 گلزارشهدای کرمان

 

 

زندگی نامه

بسمه تعالی

16مهر1364آغاز شکفتن غنچه ای بود که میرفت سالیانی لبخند گرم ونگاه مهربانش هستی بخش و جود پدرو مادری ر نج دیده و چشم به راه با شد.

 تولد نخستین نو زاد خا نه کو چک اما صمیمی آنها را به ر وشنا یی امید منور سا خت و با صدای گر یه زیبا یش به شادی را دا شت .اکنون سالیان درازی است که عکس تو را در آیینه دل به عینه می بینم .از آن زما ن که چشم دنیا ئیمان محر و م ازدیدارتو شد .صدا یت بسیار پر طنین ورساست و نوای قرآنت همچنان جاو دا نه در گو ش جا نمان زمزمه گر است و یاد آور لحظه های زیبا ی با تو بو دن .برادرم غر یبا نه ر فتی و مظلو مانه ماندی آنجا که هزا ران لاله سر خ معصو مانه با مظلو میتی ابدی در سا یه سیاه ظلم مفقو د شد ند .شما برادران مفقو د ،شما همه خوبا ن گمنام گلهای معطری هستید که عا شقا نه دردشت ایثار گم شد ید تا خورشید اسلا م همیشه جا و دانه پیدا بما ند .شماشهابهای آتشینی هستیدسو زا ن از عشق الهی ر وشنایی چهره های گلگو نتان دریو م د ین نورا نیت خورشید را به تمسخرمینشیند .شما راچه بنامم ؟چه بخوا نیم که که مغروق بحر سخا وت و حیرا ن نجابت و انگشت به دهان عزم پولادین و دل مهربا ن و عاشق بنما ئیم .

آنجا که جلوگاه ظهورایثار است مجالی برای حرف باقی نمی ما ندچرا که دالان تار یک الفا ظ بسیار نا توان تر از بیا ن و تجسم رشاد تهاست و قلم ارزانتر ازهمیشه برصفحا ت سفید می لغزد تاشا ید خا طرا ت به یاد مانده ات را نوازشگر دیدگانمان نما ید .

در16مهر 1343کودکی با گر یه هایش دلهایی را به وجد آو رد که 20سال نهال امید را به شو ق پرورید و در ست در همین تار یخ به با غ الهیش سپرد کو دکی گر یست و گریه های مداومش تا 2سالگی ادامه یافت و این تنها صدای مهربا ن لالایی مادر بود که گهگاه اورا آرام کر ده وبه خواب شیرینی فرو می برد.

 

بهتر ین سرگرمی اش شنید ن قصه وکتابهای دا ستان بو د .کم کم بزرگ می شد بر شیطنتها و شلوغ کارهایش هم افزوده می شد .برای رفتن به مدر سه بسیار عجله دا شت .6سالش تمام نشده بود که باتو جه به اصرارزیاد و اشتیاقش به در س خواندن در مدر سه ملی ثبت نام کرد و دوسال در این مدر سه درس خواند باقی دوران د بستان را نیز در مدرسه ای نزد یک مغازه پدر ادامه تحصیل داد.درطول 5سال دبستان تقر یبا" تنهابودبعدازتعطیل شد ن کلاسش به مغا زه پدررفت وبا اوداد .دود وره راهنمایی تنها سه دوست صمیمی دا شت که بایکی ازانها به کلاس قرآ ن میر فت یاد گیری در کلاس کارا ته آشناشده بو دوسو مین نفر نیز پسرهمسا یه بو دکه باهم به کلاسهای آموزش نظا می می رفتندواونیز دوسال قبل از مهدی مفقود شد .در دوران انقلاب به اقتضای سنش در پخش اعلامیه های حضر ت امام شر کت در کشیکهای شبا نه و راهپیما یی هافعالیت می کرد .درجریا ن حمله به مسجد جامع او نیز ازکتک چماق به دستان سا وا کی بی نصیب نمانده بود.گر وههایی تشکیل داده بو د از جمله گر و ه جوا نان مبارزکه متشکل ازتعدادی از د وستان وافراد فامیل بود که برای محرومین ومستضعفین پول وکمک جمع اوری میکر د .بعدا"در جریا ن جنگ کمکها بیشتر به جبهه اهدامیشد.

کتا بهای خود وتعدادی از دوستان را جمع آوری کرده کتابخا نه ای تشکیل داده بود که به بچه های محل کتاب اما نت می داد باآغاز جنگ اونیز تشنه حضور در جبهه ها شد که متاسفا نه با مخالفت و الدین روبروشد.اما او که عاشق بودوبی قرار برای ثبت نامبه بسیج رفت اما چون فاقد رضا یت نامه بود این کارانجا م نشد .

 

پدر بزرگوارش می گوید:زمانی که سیدمهدی در سن 15 سالگی می‌خواست به جبهه برود، گفتم تو باید زمانی بروی که بتوانی کاری انجام دهی و باید خودت را نشان بدهی و در طول چهار ماه در زمینه‌های مختلف به او کار می‌دادم و توانش را آزمایش و به او نمره می‌دادم و بعد از این مدت به او اجازه دادم به جبهه برود.

 

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:13 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیت نامه شهید عبدالحسین تاج

 

جهاد میکنیم و ندای لبیک را سرمیدهیم زیرا که بدرستی و حقانیت دینمان آگاهیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ومالکم لاتقاتلون فی سبیل الله واله مستضعفین من الرجال والنساء والولدان.

 

چرا در راه خدا در راه آن مردم بیچاره از مرد…وبچه هائی که تحت شکنجه قرار گرفته اند نمی جنگید تا هنگامیکه فلسفه بهشت بهشت انبیاء و اهداف نهضتهای شکوهمندی که به رهبری مردان پاک الهی و رهروان راه مطهر آنان برتحقیق پیوسته است برما روشن نگردد نمی توانیم ادعا کنیم که انقلاب خونبار امت ایثارگر و شهید پرور روح ا…را شناخته ایم و به ابعاد گوناگون این نهضت عظیم الهی پی برده ایم بی تردید در شناخت ماهیت انقلاب اسلامی ملت ایران و هدفهای مقدس را که این نهضت دنبال میکند تنها آیات مبارک قرآن و روایات مشهور از امامان بزرگوار شیعه است که همچون سراج وحاج و چراغ هدایتی در پرتو افشانی کرده و ابعاد گوناگون این حقیقت سترک الهی و حرکت عظیم اجتماعی را روشن میسازد آن هنگام که فریاد فریادگر بزرگ قرآن امام روح الله این آفتاب خونین انقلاب پاک مهدی از سلاک پاک انبیاء در فضای خون گرفته انقلاب طنین انداز میشود که نهضت فعلی ایران نمونه نهضی است که درصدر اسلام بوقوع پیوست ما بر هیچ پژوهشگر حق پرور حقیقت جوئی تردید ی باقی نمی ماند که این انقلاب تداوم بخش رسالت انقلابی انبیاء واستمرار حرکت ساز رسول ا….(ص)است.

آری این عالمان ربانی اند که وارثان بحق پیامبران عظیم الشان وصاحب عزمند واین میراث پیامبری است که در قالب نهضت های انقلابی دگرگون کننده مسیر تاریخ بسوی حاکمیت بلام نازع حق وعدل سزاست.میراثی که نخست به امامان مطهری رسیده است که در حفظ آن تا سرحد شهادت کوشیده اند واز حق وجود خویش فریاد برآرده اند که ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف حذینی.

جهاد میکنیم و ندای لبیک را سرمیدهیم زیرا که بدرستی و حقانیت دینمان آگاهیم و غیر از این راه راهی برایمان نیست زیرا که : یا پیروزیم و یا به شهادت میرسیم که هر دوی آنها برای ما سعادت آفرین است من وصیت میکنم که به شماها و دیگران از عبادتهای خود بدانید و تا میتوانید با نظم باشید وسعی و کوشش کنید که نظم را همانند گوشه ای از عبادتهای خود بدانید و تا میتوانید عبادت کنید و نمازهای یومیه و مخصوصا” نماز شب را بپا دارید و تا میتوانید خود را از کارهای بیهوده دور سازید و به مطالعه بپردازید . مادر دفترهایم و قلمم را به کسی بدهید که بتواند راهم را ادامه دهد برداران و دوستان تا میتوانید سعی و کوشش خود را بکنید و درس خویش را بخوبی بخوانید زیرا که کلید موفقیت این انقلاب دردست شماهاست و نگذارید که این منافقین و ضد دینان در دانشگاهها رخنه کنند تا میتوانید بیاری خدا آنها را کنار بزنید و از صحنه روزگار آنها را بیرون کنید.

خدایا :مرا چونان مردگان دوره جاهلیت نمیران و دل مرا بعد از آن که رها نمودی به گره ای رفتار مساز .خدایا :مرا از بلای غرور و خود خواهی نجات ده تا حقایق وجودم را ببینم و جمال زیبای ترا مشاهده کنم.خدایا :بیامرز مرا از گناهانی که بلاها را فرود می آورد و گناهانی را که مرتکب آن شده ام.

در زیارت وارث امام حسین (ع)وارث آدمی و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد(ص)خوانده شده است.در زیارت عباس بن علی قهرمان سلحشور قیام خونین کربلا نیز به این واقعیت بدین صورت اشارت رفته است که من خود گواهی میدهم و خدا را نیز گواه میگیرم که تو در همان راهی جنگیدی و شهید شدی که سربازان جنگ بدر در آن راه جنگیدند و به شهادت رسیدند یعنی قیام خونین کربلا و واقعه جاودانه و شکوهمند عاشورا دنباله همان حرکت توحیدی صدر اسلام و جنگهای بدر و خیر واحد و تبوک است تا به روزگار ما که این درگیریها و شهادتها و حماسه ها و ایثار ها و مبارزه ها پیش آمده و اینها همه راه پر صلابت و خدائی پیامبران تصریح امام روح ا… براین واقعیت جائی تازه به کالبد آن میدمد و گامهای عاشقان این راه را در تحقیق نقش بسته نهضت فعلی ایران نمونه نهضتی است که از صدر اسلام بوقوع پیوست در فاصله کوتاهی نهضت ما تاثیر بزرگی برای مدتی طولانی برجای خواهد گذاشت این قیام از پانزده خرداد شروع شد وتاکنون باقی است وامید است باقی باشد تاهمه اهداف اسلام عمل بپوشند قیام اسلامی است قیام ایمانی است پیرو هیچ قیامی نیست همه میدانیم که ۱۵خرداد مبداء عطفی بود.در تاریخ که پیرو نعهضتهای دیگر قیامهای دیگر .این شعار باید محفوظ باشد که این قیام قیام ملی نیست این قیام قرآنی است این قیام اسلامی است یک ملت ضعیفی که هیچ نداشت در مقابل ابر قدرتها ودر مقابل قدرت شیطانی که همه چیز داشتند وتا دندان مسلح بودند به قوه ملیت نمی تواند غلبه کرد برای اینکه شهادت آرزوی او بود بعضی از جوانهای من از من شهادت را طلب میکردند ومرا قسم میدادند که دعا کن شهید بشوم بله اینها همه همچون عاشق بودند که بدنبال معشوق خود بودند وهمچون پروانه ای که بدور شمع میگردد تا خود را فدای شمع کند اینان هم خود را فدای اسلام میکنند ولی یک تذکر که ما باید همیشه مواظب نفس سرکش خود باشیم که اگر لحظه ای از آنان غفلت کنیم سرنوشت ماچیز دیگری خواهد بود.

واعوذو بهی من شر نفسی ان نفسه ….مارت بسوء الامارحمدربی….

دیگر سخنی ندارم و شما را به خدای بزرگ و قدر وقهار می سپارم.

والسلام .عبدالحسین تاج

 

 

درباره شهید

 

پاسدار شهید عبدالحسین تاج فرزند احمد در سال ۱۳۴۲ پس از هزاران نذر و نیاز در روز تولد امام حسین(ع) در یک خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود و چون او اولین پسر و چهارمین فرزند خانواده بود همه به او علاقه زیادی داشتند و با جان و دل از او نگهداری می کردند و بیشتر شبها فامیل نوبت می گذاشتند و می آمدند و از او نگهداری می کردند او از سن ۵ سالگی پا به مسجد گذاشت و علاقه زیادی به مسجد پیدا کرد و در همین سن نماز را یاد گرفت و از آن موقع بود که دیگر مسجد را ترک نکرد و همیشه در جلسات قرائت قرآن شرکت می کرد و دوران ابتدائی و دبیرستان همیشه شاگردی زرنگ و علاقمند به تحصیل بود.

 هیچ موقع دیده نشد که کتابی بگیرد و درس بخواند حتی موقع امتحان چون می گفت که من درس را یاد گرفته ام و چون خانواده ای فقیر داشت از سن هشت سالگی خود به قصاب خانه می رفت و پس از کمک به پدر چند تا کله و جگر هم می خرید تا از فروش آنها سودی عایدش شود. و از همین موقع با کار کردن آشنا شد در همین جنگ تحمیلی برای آشپزخانه بسیج داشت روزی ۱۵ تا ۲۰ گوسفند سر می برید و هیچ خسته نمی شد و در جریان انقلاب اسلامی ملت ایران در تظاهراتها فعالانه شرکت میکرد و تا جایی که پدرش از ترس می رفت دنبالش که نگذارد در تظاهرات شرکت کند ولی او یواش می رفت و قایم می شد و پس از اینکه پدرش می رفت به تظاهرات ادامه می داد تا اینکه روزی مزدوران شاه دنبالش گذاشتند و تمام کوچه پس کوچه ها را با پای برهنه دویده بود تا آنها را خسته کرده بود و در خانه ای قدیمی قایم شده بود تا آنها بروند. او علاقه زیادی به مطالعه داشت بخصوص به قرآن و دعای کمیل در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود که علاقه پیدا کرد به عضویت سپاه درآید. و پس از گذراندن حدود شش ماه در کمیته هفت تپه تصمیم گرفت که عضو سپاه دزفول شود. و پس از تکمیل کارهایش گفت اول به جبهه می روم پس از اینکه انشاءالله جنگ تمام شد می آیم چیزها را به سپاه تحویل می دهم از این رو پس از طی دوره ای چند روزه به جبهه رفت و در عملیات فتح المبین شرکت داشت و وقتیکه از او سؤال شد که چرا درس را ول کردی و به جبهه آمدی گفت که فعلاً جبهه به ما نیاز دارد بعد که انشاءالله پیروز شویم ادامه میدهیم. و همه شبها در مساجد ابوذر و سلمان نگهبانی می داد در اکثر جلسات مذهبی بخصوص قرائت قرآن شرکت داشت بدون اینکه بخواهد کسی او را بشناسد بطوریکه بعد از شهادتش معلوم شد که در جلسات مساجد دور هم شرکت داشته شهید عبدالحسین فردی خوش برخورد و خونگرم و همیشه لبخند ملیحی بر لب داشت و کمتر صحبت می کرد. تا اینکه در عملیات پیروزمندانه بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر و ورود به خاک عراق شد. در حالیکه عده ای از برادران در محوطه ای گیر افتاده و تیربار عراقی روی آنها کار می کرد عبدالحسین داوطلبانه آر پی جی خود را گرفت و به جلو رفت که پس از خاموش کردن آتش دشمن مورد اصابت ترکش نارنجک قرار میگیرد و مانند مولا و سرور خود حسین بن علی(ع) جسدش پس از سه روز پیدا می شود و پس از سه روز دیگر که در سردخانه اهواز بوده به دزفول حمل می شود. و به قول خودش باید در راه مردم بیچاره از مردها و زنها و بچه هائیکه در تخت شکنجه قرار گرفته اند جنگ تا انقلاب خونبار امت مسلمان به ثمر برسد.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:13 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

وصیتنامه شهید مرتضی تراب خیشگر

 

من مرتضی تراب خیشگر فرزند غلامرضا خود را به این شرح به سمع خانواده ومردم عزیزم می رسانم.

بسم الله الرحمن الرحیم

فضل الله الهجاهد ین علی القاعدین اجرا” عظیها.

من مرتضی تراب خیشگر فرزند غلامرضا خود را به این شرح به سمع خانواده ومردم عزیزم می رسانم.من نمی خواستم که چیزی از خود بجای گذارم ولی از آنجا که هر شهید باید پیامی داشته باشد وهر چند که من خود را لایق این نمی دانم که نام شهید را به خود بنهم زیرا که در این دنیای پست آنقدر گناه کرده ام که در مقابل کارهای یک انگشت شمار دیگر کارهای خوب …..نمی آیند .این را همه خانواده باید بدانید که این راه را خود انتخاب کرده وهیچکس مرا تصرف نکرده واز دوری هوای نفسانی هم نبوده وخودم پس از فکر کردن آن را بهترین راه دانسته ام .چه د راین انتخاب خیلی ها سعی کردند که مرا از این راه منصرف کنند البته آنها هم درست می گفتند ولی راه بهتر وبهتر تری وجود داشت ومن بهتر تر را انتخاب کردم وواقعا” که بهترین است.ای مردم خانواده کمی بخود آیید ودور بر خود را نگاه کنید وببینید در چه منجلابی فرو رفته اید وچه ذلتی را دارید تحمل می کنید آیا غیر از دنیای مادیات به چیز دیگری فکر می کنید آیا بجز تفکر منافع شخصی بفکر کسانی دیگر هستیم آیا حاضر نیستیم که به خاطر یک ریال پول برادر خود را از دست بدهیم من تا موقعی که در دنیای مادیات بودم زجر می کشیدیپم که چرا بعضی ها به مقدار زیادی اندوخته دارند وبعضی ها محتاج مقدار کمی پول هستند یک برادر پولدار وبرادر دیگر فقیر به همه خانواده ومردم وصیت وخواهش می کنم همه شما باهم متحد باشید واز شما عاجزانه می خواهم که نفاق وتفرقه بین هم نیندازید وغیبت همدیگر را ننهایید یک چیز را باید اعتراف کنم وآن اینکه مقدار زیادی از درونم خیالپرداز بوده ودر رویا زندگی می کرده ام وبیشتر عمرم را به پوچی ودنبال هوسهای دنیوی بوده ولی سعی خود را در خدمت به مردم کرده ام وکوشیده ام تا هر چه بیشتر به آنها کمک کنم ولی شاید بعضی از این قبیل کارها بخاطر ارضاء بوده باشد والان که مدتی است از دنیای مادیات خارج شده ام ومقداری وقت فکر کردن بدست آورده ام متوجه شده ام که چطور عمرم را به بیهودگی گذرانیده ام وچطور وقتم را برای مساعلی هدر داده ام که کوچکتر ین ارزشی نداشته وبسیار پست هم بوده اند باید متذکر شوم که همه این سخنان شکست نفسی نیست بلکه حقیقت است ویاد آور می شوم که هنوز هم بر عقاید ونظر هایم نسبت به مسائل پا بر جا هستم منتهی بادیدی وفکری وسیعتر وبازتر به مسائل می نگرم وآنها را ارزیابی می کنم در خاتمه یک پیشنهاد برای مسئولین تبلیغاتی وفرهنگی وارشادی دارم وآن اینکه مسئله معاد وآخرت رادر سطحی گسترده ام به مردم بشناسانند .زیرا از این راه می توانند جلوی بسیاری از انحرافها وپلیدها ودزدیها وخیانتها را بگیرد وکلا” از وحشیگریهای سرشت انسانی جلوگیری بعمل می آورد .واز همه مردم تقاضا دارم که به خانواده های شهدا سر کشی واز لحاظ معنوی ومادی کمک کند وآنقدر یار خانواده شهدا باشند که خانواده شهید احساس نکنند کسی از میان آنها رفته است.

به امید پیروزی حق بر باطل

مرتضی تراب خیشگر تاریخ از ۱۲/۱۲تا۲۲/۱۲

پدر و مادر عزیزم:

نمی دانم با چه روی با شما صحبت کنم زیرا که عزیزترین کسانم بودید والان مدت زیادی است که همیشه می خواهم سخنانم را برروی کاغذ بیاورم ولی نمی دانم در مقابل شما و مقام شما چه باید بگویم پدر ومادر مهربانم می دانم که خیلی بر من هم باید دین خود را اداکنم ولی کسی دیگری هم بر من حق دارد وآن خدا است وباید دانسته باشد که آمدن ورفتن ما به این دنیا یک نعمت است پس ناراحت نباشید زیرا که همه ما به لقاء الله می پیوندیم وهمه همدیگر را دیدار می کنیم ولی هر کس روزی دارد وهمه باید صبر داشته باشیم مادر خوبم این را دانسته باش که هیچکس در این دنیا جاودانی نمی ماند وهمه باید برند پس چه بهتر که در راه حق کشته شوند وتا قبل از اینکه مرگ به سراغشان بیاید خود دنبال مرگ بروند وچگونه مردن را خود انتخاب کنند ودر این صورت که انسان چقدر خوخوشبخت ومسرور می شود وچقدر از آن دنیا کام می گیرند مادر مهربانم موقعی که بیاد لحظه هایی می افتم که شما را ناراحت می کردم نمی دانی چه حالی پیدا می کنم وموقعی که بیاد زحمتهای شما ودردهای شما ومشکلات ومقاومت شما ….همه نابسامانی ها می افتم نتیجه می شود که براستی پیرو مکتب زینبی توکه با پشت سرگذاشتن تمام ناملایمات یک آخ هم نگفتی ونمی دانم چطور از شما وپدرم عزیزم قدر دانی که واقعا” استوره مقاومت بودید.پدرم ای پدر پیروز جر کشیده ام من خجالت می کشم که با تو سخنی بگویم ولی می خواهم که شما مرا به بزرگی خودتان ببخشید . ای کسی که به خاطر ما از همه پیز گذشتی عاجزانه تقاضا دارم که شما ومادرم مرا عفو کنید زیرا که بی اندازه بر من حق دارید ومن وظیفه ام بود که دینم را به شما ادا کنم ولی باز هم خدمت به خدا وجهاد در راه خدا خدمت به پدر ومادراست.

بخدا پدر ومادر عزیزم آنقدر به شما بدکرده ام تو آنقدر از شما نافرمانی کرده ام که هر چه از شما تقاضا که مرا ببخشید باز گناهانم تمام نمی شود وآنچه را که می خواهم روی کاغذ بیاورم قلم قدرت آن را که روی کاغذ بیاورد .در آخر می خواهم که اگر برای من اتفاقی افتاد هیچگونه ناراحتی بخود راه ندهید وچیز کنید که من مسافری بوده ام که چند صباحی در نزد شما زیست کرده ام وبعد از پهلوی شما رفته ام پس پدر ومادر هیچ برای من ناراحت نباشید شد دیگر خانواده هایی که فرزندانشان رااز دست می دهند وداده اند.برادرم منصور همانطور که به تو گفتم بعد از رفتن من وظیفه تو سنگین تر می شود .تو باید اگر من در طی حیاتم اشتباهاتی داشته ام آنها را جبران کنی وهمیشه در خدمت به پدر ومادراز هیچ امری روی نداشته باشی .برادر از حالا تو باید بعنوان یک سنبل یک معلم برای خواهر وبرادر ویک یاور وهمدم ودلدار دهنده نسبت به پدرومادر باشی و هدف مرا وراهی را که رفته ام برای آنها شرح بدهی ونگذاری که آنها احساس کنم من در خانه نیستم.برادرم اگر از من ناراحتی دیده ای ومن گاهی شما را اذیت می کردم مرا ببخش وسعی کن همیشه بر خلاف نفست عمل کنی واز تمام دوستان وآشنایان که بدی از من دیده اند یا اینکه غیبت آنها را کرده ام برای من طلب بخشش نمایی.

افسانه خواهرم یک پیام ویک خواهش برای تو دارم که همیشه یاور مادر من باشی ودر کارها او را یاری کنید ونگذارید هیچوقت ناراحت بشود وسعی کن از این ببعد خودت را عوض کنی واز آن حالت راکدی بدر آیی ودیگر اینکه سهل انگار نباش وتو هم در خانه یک معلم باش ورسالت خود را انجام بده .از مسعود هم بخواهرد که خودش را عوض کند ومطیع پدر ومادر باشد از تمام خانواده می خواهم که پدر ومادرم را دلداری داده ونگذارند که آنها ناراحت بشوند واحساس کنند که من از میان آنها رفته ام وتقاضا می کنم که برای من عزانگیرید ولباس سیاه نپوشید و حداقل مجلس زنانه برایم نگیرید.

از همگی شما طلب بخشش دارم

مرتضی تراب خیشگر تاریخ اتمام ۲۶/۱۲/۶۰

 

 درباره شهید

 

نام:مرتضی

 

نام خانودگی: تراب خیشگر

نام پدر:غلامرضا

تاریخ تولد:۱۳۴۳

محل تولد:دزفول

تاریخ شهادت:۱۳۶۱

محل شهادت:خوزستان

 

زندگینامه:

بسمه تعالی

شهید عصاره ارزشمند خلقت ومجاهدی خستگی ناپذیر است که در عرصه هستی به ثمره تلاش ومادر خود دقیق می اندیشد وهر حرکت وتلاشی را حساب شده ودر راه اهدافی مقدس آغاز می کند او بخوبی از نتایج ارزشمند جهاد فی سبیل الله خود “آگاه ” است ایثار وجانبازی وفداکاری وعشق ودلباختگی او به الله از این آگاهی وشناخت عمیق می جوشد واو را به “سیاه عشق وشهادت در طلب حق “می کشاند ایمان استوار وعقیده پاک وخالص او پشتوانه انسانیت الهی زلال او واهداف مقدسی است که برای تحقق آنها به حرکت در آمده است .از آنچه “بودن”و “ماندن …..”کنده می شود وبه سوی بینهایت پر می کشد.وچون انسانی متعهد ومسئول است بیشتر به سعادت ونجات دین واحکام وقوانین الهی می اندیشد ودر پاسداری از آنها از هر گونه ایثار وجانبازی وفداکاری دریغ نمی کند .چون او برای اقدام کوچکش ارزشی وسیع وامید زایی در سرای دیگر می بیند.

یکی از این عدالت طلبان حقجو بر ادر شهید مرتضی تراب خیشگر بود.

پاسدار شهید مرتضی تراب خیشگر در سال ۱۳۴۳در خانواده ای متدین ومذهبی ومسلمان وزحمتکش در شهرستان ……دیده به جهان گشود.طفولیت رابا مشقت وسختی سپری کرد وقتی به سن شش سالگی رسید قدم به مدرسه گذاشت تا به کسب علم ودانش بپردازد.دوره ابتدائی وراهنمایی را با موفقیت بپایان رسانید.

وی از آنجایی که علاقه ای شدید به فراگیری قرآن مسائل اسلام داشت ونسبت به آگاهی از اصول دین مبین اسلام اشتیاق زیادی نشان میداد.در مسجد در جلسات قرائت قرآن مشغول یاد گرفتن قرآن شد در تمامی مجالس سخنرانی وکلاس های شناخت دین واصول عقاید شرکت فعال می نمود.شرکت در همین جلسات بود که روز به روز بینش اسلامی او را با لا می برد ودر بالا بردن سطح بینش الهی او سهم به بسزایی داشت .وی انسانی وارسته ودارای اخلاقی اسلامی وشایسته بود ورفتار وبرخوردی خدا پسندانه داشت. نسبت به همه انسانهای محروم مهر می ورزید واز کمک ویاری نمودن به آنها دریغ نمی ورزید ایمان واعتقادش به الله وفرستادگان او بیش از حد بود.هرعملی که انجام میداد برای رضای خداوند متعال بود نه دستگیری بینوایان ومستمندان راهمت می گماشت.انسانی منظم وبا انضباط بود در انجام فرایض دینی از جمله نماز روزه ودیگر عبادتی سعی واهتمام خاص داشت.

ودر اجرای قوانین واحکام دین مبین اسلام جدی و….بود وپاسداری از حریم اسلام را واجب عینی می دانست او نسبت به امام حسین (ع)ویاران با وفایش عشق می ورزید وآرزومند تداوم راهشان بود وهمین عشق وعلاقه بود که او را شایسته “شهادت “کرده بود .با شناختی که از نظام فاسد وستمگر شاهی پهلوی داشت همگام با قیام شکوهمند اسلامی امت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی عزیز در تمامی تظاهرات وراهپیماییهای ضد رژیم منفور ….ستمشاهی پهلوی جلاد حضور فعال داشت ودر به ثمر رساندن انقلاب اسلامی سهم به سزایی داشت بعد از پیروزی انقلاب بزرگ اسلامی (۲۲/۱۱/۵۷)وسرنگونی نظام ظالم شاهنشاهی پهلوی جلاد به پاسداری از ره آوردهای آن پرداخت برای این منظور در کمیته انقلاب اسلامی مشغول پاسداری وخدمت به اسلام شد.در آبان ماه ۱۳۵۸در ذخیره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول وارد می شود و به پاسداری از حریم اسلام ومسلمین می پردازند.

وقتی جنگ تحملی عراق علیه ایران به سرکردگی آمریکای جنایتکار ودیگر ابر قدرتها ی خونخوار وبه نهر دوری صدام خبیث شروع می شود برادر شهید جهت (۲۹/۶/۱۳۵۹)مقابل بله با متجاوزین بعثی عراق به جبهه اعزام میشود.

در جبهه به پیکار کفر ستیز علیه کفر پیشگان صدامی می پردازد ورشادتها وحماسه ها می آفریند.شهید بعد از مدتی که از جبهه می آمد در سپاه پاسداران به فعالیتهای فرهنگی وزدودن آثار شرک وفساد وستم می پرداخت با منافقین مبارزه ای بی امان داشت ونسبت به این ….فساد وتباهی وضد انسانی کینه ای شدید داشت .وی کارهایی که انجام میداد چه سپاه وچه در کمیته همه فی سبیل الله بودند وهر گر نبردی در ازای عملی که انجام میداد نمی گرفت ومی گفت:کار در راه خداومزدش هم با خداست.

او به جبهه رفتن را فقط برای رضای خدا وپاسخ به ندای رهبر بزرگوارش وپاسداری از حریم اسلام می دانست وبس ومی گفت برای رضای خدا ونجات مسلمین وسرافرازی اسلام ونابودی کفر جهانی وپاک ….میهن اسلامی ایران از وجود کثیف متجاوزین عراقی به جبهه می روم.نسبت به خانواده شهدا ارادت واحترام خاصی قائل بود.وهمیشه سفارش می کرد که به دیدار خانواده شهدا رفته واز آنها دلداری کنید.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:13 PM
تشکرات از این پست
rezaha44
rezaha44
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 4589
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:وصیتنامه شهدا

فرازهايي از وصيت نامه شهيد عبدالرضا تركمان

 

همانا خداوند جانها و اموال مؤمنان را به بهاي بهشت خريداري كرده، آنها در راه خدا جهاد كنند كه دشمنان دين را به قتل برسانند و يا خود كشته شوند .

 

همانا خداوند جانها و اموال مؤمنان را به بهاي بهشت خريداري كرده، آنها در راه خدا جهاد كنند كه دشمنان دين را به قتل برسانند و يا خود كشته شوند . بارالها! ما به خدايي ات قسم مي خوريم كه هميشه يار و پشتيبان انقلاب باشيم، چون ياري تو ياري اسلام و مسلمين است. چون راه تو راه حسين (ع) و راه همه شهداي بحق اسلام مي باشد . از امت مسلمان و مبارز مي خواهم كه هميشه ياور و پشتيبان اماممان باشند. از روحانيت مبارز و متعهد پشتيباني نمايند و اين را بدانند كه اگر روحانيت شكست بخورد اسلام شكست خورده است.

 

به اميد پيروزي حق بر باطل

 

 

درباره شهید

 

شهيد بزرگوار عبدالرضا تركمان فرزند محمدتقي به سال 1332 در شهرستان باختران متولد گرديد.تفكرات و عقايد مذهبي خانواده او را از سالهاي جواني با جريانات و گروههاي مذهبي ضد رژيم شاهنشاهي آشنا كرد. پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي نيز با همين احساس تعهد و وظيفه به همراه گروههاي مبارز مجتمع شهرمس سرچشمه در كار سازماندهي اولين كميته هاي انقلاب همكاري مستمر و نزديك داشت. وي در سال 1356 به استخدام شركت ملي صنايع مس ايران در آمد و در امور معدن مشغول به كار شد. با شروع جنگ تحميلي، به همراه ديگر بسيجيان استان به جبهه هاي نبرد عازم گرديده و در تاريخ 3/12/1360 در منطقه عملياتي بستان به فيض به عظيم شهادت نايل آمد. از وي دو پسر به نامهاي توحيد و وحيد به يادگار مانده است.

 

زندگی وزن نگاهیست 

که در خاطره ها می ماند 

                                                                         سهراب سپهری 

یک شنبه 20 اسفند 1396  10:13 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها