شعری از "عبدالمجیدفرائی" که برای ابراهیم حاتمی کیا سروده است.
آن مرد آمد ، با تمام عشق وایمان
بر دوش دارد یک رسالت،ازشهیدان
با قلب پر درد از، نفوذ یاوه گویان
مردانه می گوید: منم سربازایران
او می خروشدبرسر هر بی هویت
چونان یکی رزمنده،درپیکارشیطان
عمری جهاد وجنگ بوده ، آرمانش
این"حاج کاظم"بوده،چون توفنده طوفان
پیراهن "یوسف" حکایت ها بگوید
یعقوب می خواهد، ببیند رازپنهان
در ارتفاع پست ، می بیند ،منافق
خودرانمی بازد،درآن اعماق بحران
در"برج مینو" او به"وقت شام"وفتنه
پیکار با داعش کند، با چشم گریان
گوئید : "ابراهیم"، از آتش نترسد
آنجاکه مسئول است،یکفردمسلمان
"یارب"فرائی"را،مددکن،تاهمیشه
باقی بماند همچنان ،برعهدوپیمان
منبع: تبیان