گزارشگر اين گزارش شگفتانگيز «بشر بن سليمان نخّاس» از شيعيان خالص امام هادي و امام عسكري(ع) و مورد وثوق و اعتماد آن دو امام همام ميباشد، كه امام هادي(ع) او را براي چنين مأموريت حساسي برگزيده است. علامه ممقاني در رجال خود او را ستوده، و بر وثاقتش تأكيد نموده است.1 شيخ طوسي و شيخ صدوق بر اين روايت اعتماد نموده و در كتابهاي خود آن را نقل كردهاند.2 محدثان و مورخان بعدي نيز به استناد روايت شيخ طوسي و شيخ صدوق، اين روايت را در كتابهاي خود آوردهاند.3
2. دخت يشوعا
در مورد نسب نرجس خاتون و اين كه او دختر يشوعا پسر امپراتور روم است، حديثي از امام عسكري(ع) داريم، كه آن را فضل بن شاذان قبل از تولد حضرت بقيةالله(ع) با يك واسطه از امام حسن عسكري(ع) روايت كردهاند، و اينك متن
حديث: فضل بن شاذان از محمد بن عبد الجبار روايت ميكند كه گفت:
به محضر سرورم امام حسن عسكري(ع) عرض كردم: اي پسر رسول خدا، جانم به فدايت باد، من دوست دارم بدانم بعد از شما امام و حجت خدا بر بندگان كيست؟ فرمود:
«امام و حجت خدا بعد از من فرزند منست، كه همنام رسول خدا و همكنية آن حضرت است، او پايانبخش حجج الهي وآخرين خليفه از خلفاي پروردگار است».
پرسيدم: مادرش چه كسي خواهد بود، اي پسر رسول خدا؟ فرمود:
«از دختر پسر قيصر، نوة امپراتور روم، آگاه باش كه او در آيندهاي نزديك متولّد ميشود، مدتي بس طولاني در پشت پردة غيبت از مردم عزلت ميگزيند، سپس ظاهر ميشود».4
اين حديث قبل از تولد حضرت بقيةالله(ع) از امام حسن عسكري(ع) صادر شده و شخصيت مورد اعتماد و استنادي چون فضل بن شاذان آن را در كتاب گرانقدر اثبات الرجعه درج كرده، و ميان فضل بن شاذان و امام حسن عسكري(ع)،
فقط يك واسطه است، و او محمد بن عبدالجبار است، كه شيخ طوسي بر وثاقتش تأكيد نموده است.5
اين حديث در حد اعلاي صحت است و ميتواند بر استحكام حديث «بشر بن سليمان» بيفزايد و آن را بيش از پيش مورد اعتماد و استناد قرار دهد.
روي اين بيان هيچ ترديدي نيست كه حضرت نرجس خاتون(س) دخت يشوعا، فرزند قيصر، و نوة امپراتور روم هستند.
3. پدر يشوعا كيست؟
اكنون نوبت آن رسيده ببينيم قيصري كه پدر يشوعا ميباشد، كيست؟ و نام او چيست؟
اگر سن شريف حضرت نرجسخاتون را به هنگام تولد حضرت وليعصر(ع) پانزده فرض كنيم، تاريخ ولادت ايشان با 240 ش. منطبق ميشود. و اگر سن پدرش «يشوعا» را به هنگام تولد نرجسخاتون بيست سال فرض كنيم، تاريخ تولد او سال 220ق. خواهد بود. سال 220 ق. منطبق با 835 ميلادي است.10
با نگاهي گذار به تاريخچة امپراتوري روم جاي هيچ ترديدي باقي نميماند كه امپراتور روم در آن روزگار «تئوفيل» پسر ميخاييل دوم (820 ـ 829م) بود.
تئوفيل، سي و پنجمين امپراتور روم بود، كه بعد از مرگ پدرش «ميخاييل دوم» به سال 829 م. (214 ق.) تاج و تخت بيزانس را تصاحب و به مدت چهارده سال سلطنت كرد. او سرانجام در سال 842م. (227 ق.) يعني در همان سالي كه الواثق بالله عباسي به خلافت رسيد، درگذشت و تاج سلطنت را به پسرش ميخاييل سوم و همسرش تئودوره به ارث گذاشت.11
همة كساني كه سيرة حكومتي تئوفيل را نوشتهاند، از او به خوبي ياد كردهاند. ويل دورانت در ضمن شرح رخدادهاي امپراتوري روم مينويسد:
تئوفيلوس (829 ـ842م.) مصلح قوانين، امپراتور آبادكننده، و مدير باوجداني كه رسم تمثالشكني (بتشكني) را زنده كرد و بر اثر ابتلا به اسهال خوني درگذشت. بيوهاش «تئودوره» به عنوان نايبالسلطنهاي قابل (843 ـ856م.) به آزار و اذيت مردم پايان داد.12
استاد معين نيز در اين زمينه مينويسد:
وي براي استقرار عدالت بيرحمانه كوشيد، سرداري عاليقدر بود و موجب توسعة امپراتوري گرديد.13
تئوفيل در مدت چهارده سال امپراتوري خود با مأمون و معتصم معاصر بود. او در سال 217 ق. با مأمون.14 و به سال 223 ه. با معتصم درگير شد.15
مورخان تصريح كردهاند كه به هنگام درگذشت «تئوفيل» پسرش «ميخاييل» خردسال بود، و لذا همسرش «تئودوره» صاحب تخت و تاج شد.16
پس از تحقيق عميق و بررسي دقيق نكاتي كه در لابهلاي تاريخ ثبت شده، و تطبيق دقيق رخدادهاي تاريخي، به اين نتيجه ميرسيم كه «يشوعا» فرزند «تئوفيل» است و از نظر تاريخي نميتواند فرزند «ميخاييل بن تئوفيل» باشد.
و اينك نگاهي گذرا به تاريخ زندگاني «ميخاييل بن تئوفيل» مشهور به «ميخاييل سوم»:
ميخاييل سوم، سي و ششمين امپراتور روم است كه از سال 842 تا 867 م. برابر 227 تا 253ق. بر سرزمين پهناور روم حكومت ميكرد.
قلمروي بيزانس در زمان ميخاييل سوم شبه جزيرة بالكان، ايتاليا، آسياي صغير و قسمتهايي از سوريه و مصر و ليبي بود. بعد كه با عربها درگير شدند سوريه و مصر و ليبي را از دست دادند و آسياي صغير و شبه جزيرة بالكان براي آنها باقي ماند.17
ميخاييل سوم 25 سال بر سرزمين روم و جهان پهناور بيزانس سلطنت كرد، و در دوران امپراتوري 25 سالهاش با شماري از خلفاي عباسي، چون واثق، متوكل، منتصر، مستعين، معتز، و مهتدي معاصر بود. ميخاييل به ادارة كشور تمايل نداشت، او همواره سعي ميكرد كه ادارة مملكت را به ديگري واگذار كند و خود فقط سلطنت نمايد.
از اين رو نخست ادارة كشور را به مادرش «تئودوره» سپرد، هنگامي كه مادرش به سال 856م. از دنيا رفت، حكومت را به دايياش «بارداس» واگذار نمود.
در عهد بارداس، برزگرزادهاي از اهل مقدونيه به نام «باسيليوس» مهتري اسب ميخاييل را به عهده داشت. او اگر چه بيسواد محض بود ولي در اثر كارداني از مهتري به رياست تشريفات دربار ارتقا يافت. كمكم درصدد اشغال امپراتوري برآمد.
او نخست ميخاييل را متقاعد نمود كه «بارداس» براي خلع كردن ميخاييل توطئه ميكند، سپس او را در سال 866م. خفه كرد.
ميخاييل كه ساليان درازي عادت كرده بود سلطنت كند نه حكومت، اينك باسيليوس را در امپراتوري خود شريك نمود، و تمامي امور مملكت را به دست او سپرد.
باسيليوس، كمكم نقشة قتل ميخاييل را نيز مطرح كرد، و با كشتن ميخاييل وارث تاج و تخت وي شد.18
مورخان اسلامي اتفاق نظر دارند كه ميخاييل به سال 257ق. در عهد امام حسن عسكري(ع) به دست باسيليوس به قتل رسيد.19
4. مبادله اسرا
در عهد امپراتوري ميخاييل در ميان سپاهيان اسلام و روم جنگهاي شديدي روي داد و اسيران بيشماري از طرفين به دست يكديگر افتاد.
در عاشوراي 231ق. (برابر با سپتامبر 845 م.) اسيران جنگي ميان مسلمانان و روميان مبادله شد.
تعداد اسيران مسلمان را كه در آن روز بازخريد كردند 4460 نفر نوشتهاند.20
و در اين زمان بود كه نواحي «آدانا» به دست مسلمانان فتح شد.21
مسعودي به هنگام بررسي مبادله و بازخريد اسراي جنگي در ميان مسلمانان و روميان مينويسد:
سومين بازخريد اسيران در خلافت الواثق بالله درمحرم 231ق. بود، كه امپراتور در آن زمان «ميخاييل بن تئوفيل بود، و سرپرست اين بازخريد از طرف خليفه، خاقان ـ غلام ترك خليفه ـ بود. در اين تاريخ 4362 نفر اسير مسلمان در ظرف ده روز بازخريد شدند.22
سپس مينويسد:
چهارمين بازخريد اسيران در زمان متوكل، در شوال 241 ق. بود، و امپراتور روم «ميخاييل بن تئوفيل» بود، و سرپرست اين بازخريد از طرف خليفه «شنيف» بود. در اين تاريخ 2200 نفر اسير بازخريد شدند.23
يعقوبي ـ مقدم مورخان اسلامي ـ نيز گزارش كوتاهي از مبادله و بازخريد اسيران در عهد متوكل در تاريخ ارزشمند خود آورده است.24
طبري در حوادث 241 ق. مينويسد:
تئودوره، مادر ميخاييل و امپراتور روم، شخصي را به نام «جرجيس بن فرنافس» براي بازخريد اسيران رومي به نزد متوكل فرستاد. تعداد اسيران رومي در دست مسلمانان در حدود 20000 نفر بودند.
پس از شرح مبسوطي ادامه ميدهد:
اين مبادله و بازخريد اسيران در روز 12 شوال 241 ق. انجام پذيرفت. و تعداد اسيران مسلمان 758 نفر بود، كه 125 نفر آنان را زنان تشكيل ميدادند. 25
به هنگام فتح «عموريه» روميان 30000 نفر كشته دادند و 30000 نفرشان به اسارت رفت.26
ياقوت مينويسد:
در واقعة «يرموك» قيصر روم تا انطاكيه آمده بود كه جنگ را از نزديك رهبري كند. هنگامي كه مطلع شد روميان شكست خوردهاند، انطاكيه را به قصد قسطنطنيه ترك كرد.
قيصر به هنگام ترك انطاكيه خطاب به تپههاي سوريه گفت: «اي سوريه! خداحافظ، ديگر اميد ندارم كه به سوي تو بازگردم».27
شكيب ارسلان در گزارش ارزشمند خود مينويسد:
به سال 244 ق. سپاه اسلام به فرماندهي عباس بن فضل از راه دريا با روميان جنگيدند، چهل كشتي جنگي روميان براي مقابله با سپاه اسلام وارد معركه شد. پيكار سختي درگرفت. روميان شكست خوردند و مسلمانان ده كشتي را با سرنشينان آنها از آنان به غنيمت بردند.
سپس عباس به جنگ «قيصر» رفت، در آنجا مردي را اسير كرد. او نقطهاي از حصار شهر را به عباس نشان داد.
عباس از همان نقطه به شهر رخنه كرد و وارد نبرد شد. مردم شهر درهاي شهر را گشودند و تسليم سپاه اسلامي شدند و غنايم فراواني نصيب مسلمانان گرديد.
متعاقب آن پادشاه قسطنطنيه سيصد كشتي جنگي پر از سرباز به جنگ مسلمانان فرستاد، همين كه به « سرقسوسه» رسيدند، عباس با سپاهيانش به جنگ آنها رفت و روميان را شكست داد، و يكصد كشتي را از آنها به غنيمت گرفت.28
هنگامي كه هرقل پيشرفت سريع مسلمانان را مشاهده كرد خطاب به روميان گفت: اي سپاه روم مطمئن باشيد كه مسلمانان به شهرهايي كه فتح كردهاند بسنده نميكنند، تا آخرين شهر شما را فتح كنند، زنان و كودكان شما را اسير بگيرند و شاهزادگان شما را بردة خود سازند. بياييد از حريم خود و امپراتور خويش دفاع كنيد.29
6. آزادي زندانيان
مسعودي در ضمن شرح حال «ميخاييل بن تئوفيل» مينويسد:
شخصي به نام «ابن بقراط» از شاهزادگان پيشين از اهل «عموريه» در امپراتوري ميخاييل با وي به منازعه پرداخت، ميخاييل در برابر او صفآرايي كرد و همة زندانيهاي مسلمان را براي نبرد با او از زندان آزاد كرد با ساز و برگ نظامي آنها را مجهز كرده و به نبرد ابن بقراط فرستاد. بدين وسيله بر او پيروز شد.30
6. ترديد چرا؟
مرجع فقيد شيعه، مرحوم آيتالله ميلاني (م.1395ق.) پس از نقل گزارش نرجسخاتون به نكات ارزشمندي از متن گزارش اشاره نموده، ميفرمايد:
برخي از دشمنان اهل بيت در اين مسائل ابراز ترديد ميكنند و ميگويند: در ايام ولادت حضرت بقيةالله(ع) در ميان مسلمانان و مشركان جنگي روي نداده است.
سپس سبب تشكيك و ترديد آنان را دو چيز بيان ميفرمايد:
1. بيخبري آنان از تاريخ؛
2. دشمني آنان با حق و حقيقت.31
آنگاه فرازي از تاريخ كامل ابن اثير را يادآور ميشود كه براساس آن در سال 251ق. جنگ سختي بين سپاه اسلام و اردوي شرك در بلاد بيزانس درگرفته و مشركان كشتههاي فراواني بر جاي گذاشتهاند، و تعداد زيادي از آنها به اسارت رفتهاند.
سپس نتيجه ميگيرد كه: بر طبق گزارش بشر بن سليمان حضرت نرجس خاتون دختر يشوعا در عهد امام هادي(ع) اسير شده است، و ميدانيم كه حضرت هادي(ع) به سال 254 ق. به شهادت رسيدهاند، پس ميان گزارش بشر بن سليمان و حادثهاي كه از ابن اثير نقل شد دقيقاً هماهنگي زماني موجود است. ابن اثير اين گزارش را در ضمن حوادث 251ق. آورده است.32
7. پيرامون رؤيا
برخي از خوانندگان گرامي ممكن است به مسئلة خواب حساسيت داشته باشند و از جهت شامل بودن گزارش تولد به رؤيا، سؤالاتي برايشان مطرح باشد، كه در اين جا نميتوانيم وارد اين بحث بشويم، علاقهمندان را به مطالعة كتاب ارزشمند : دارالسلام توصيه ميكنيم كه مرحوم محدث نوري آن را در اين رابطه تأليف كرده، و در ضمن چهار مجلد تمام ابعاد مسئله را بررسي نموده است.
در اين جا فقط يادآور ميشويم كه رؤياهاي نرجس خاتون(س) يقيناً رؤياي صادقه، بلكه در حد مكاشفه بود. و در قرآن كريم رؤياي حضرت ابراهيم خليلالرحمان33، رؤياي حضرت يوسف، رؤياي عزيز مصر، و رؤياي دو زنداني ديگر كه با يوسف در زندان بودند، آمده است.34
8. شمعون، جد اعلاي نرجس خاتون
جد مادري نرجس خاتون(س)، جناب «شمعون» وصي حضرت عيسي(ع) است، چنانكه در احاديث فراواني آمده است هنگامي كه خداوند متعال خواست حضرت عيسي(ع) را به آسمانها ببرد، به او فرمان داد كه نور و حكمت و علم كتاب خود را به «شمعون بن حمّون صفا» تعليم كند، و او را جانشين خود در ميان اهل ايمان قرار دهد.35
شمعون صفا سومين سفير حضرت عيسي(ع) به انطاكيه است كه در سورة «يس» آية 14 بيان شده است.36
شمعون در ميان مسيحيان به «پطرس» معروف است، چنانكه در متن انجيل آمده است:
و نامهاي دوازده رسول اين است: اول شمعون، معروف به «پطرس»... اين دوازده را عيسي فرستاده، به ايشان وصيت كرده گفت:
«... بيماران را شفا دهيد، ابرصان را طاهر سازيد، مردگان را زنده كنيد.»37
مفسران انجيل نيز اتفاق نظر دارند كه اسم پطرس «شمعون» است.38
«شمعون» در زبان عبري به معناي: شنونده است و در انجيل ده نفر به عنوان «شمعون» آمده است كه يكي از آنها «پطرس» وصي حضرت عيسي(ع) ميباشد.39
طبق روايات، شمعون پسرعمة حضرت مريم(ع) است.40
ماهنامه موعود شماره 67
پينوشتها:
* برگرفته از كتاب: مهديپور، علياكبر، گزارش لحظه به لحظه از ميلاد نور.
1. تنقيح المقال، ج1، ص173.
2. الغيبة شيخ طوسي، ص208؛ كمالالدين صدوق، ج2، ص417.
3. مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص472؛ اثبات الهداة، ج3 ص363؛ بحارالانوار، ج51 ص6.
4. اثبات الهداة، ج3، ص569، ح679؛ مختصر اثبات الرجعه ـ مخطوط ـ حديث نهم؛ كفاية المهتدي ـ مخطوط ـ ح28؛ گزيدة
كفاية المهتدي، ص133؛ كشف الحق، ص15 و 149؛ مستدرك وسائل، ج12، ص280.
5. رجال شيخ طوسي، ص423 و 435.
26. كمالالدين، ج2، ص420؛ الغيبة طوسي، ص210؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص473؛ حليةالأبرار، ج2، ص145.
7. دلايل الإمامه، ص492.
8. قاموس كتاب مقدس، ص951ـ952.
9. فرهنگ معين، ج5، ص2335.
10. تقويم تطبيقي، ص44.
11. المختصر في تاريخ البشر، ج2، ص35.
12. تاريخ تمدن، ج4، ص550.
13. فرهنگ معين، ج5، ص377.
14. الكامل، ج6، ص521.
15. تاريخ الاسلام، ج16، ص14.
16. الكامل، ج6، ص528.
17. موسوعة المورد، ج2، ص143.
18. تاريخ تمدن، ج4، ص550.
19. تاريخ طبري، ج7، ص608؛ تاريخ الاسلام ذهبي، ج19، ص25؛ البداية و النهاية، ج11، ص29.
20. تاريخ مختصر الدول، ص141.
21. قاموس الأعلام، ج2، ص1437.
22. التنبيه و الاشراف، ص161.
23. همان مدرك، ص164.
24. تاريخ يعقوبي، ج3،ص223.
25. تاريخ طبري، ج7 ص376.
26. تاريخ الخلفا، ص336.
27. معجم البلدان، ج3، ص280.
28. تاريخ فتوحات اسلامي، ص189.
29. معجم البلدان، ج3، ص280.
30. التنبيه و الاشراف، ص145.
31. قادتنا، ج7، ص211.
32. الكامل في التاريخ، ج7 ص162.
33. سورة صافات، آية 102ـ105.
34. سورة يوسف، آيههاي 4ـ5، 36ـ41 و 43ـ49.
35. كمالالدين، ج1، ص225.
36. تفسير صافي، ج4، ص247، البرهان، ج4، ص8.
37. انجيل متي، باب دهم، بندهاي 2ـ8.
38. قاموس كتاب مقدس، ص220.
39. همان مدرك، ص533.
40. بحارالانوار، ج25، ص186.