بررسی مالکیت فلسطین در تورات (قسمت اول) / نویسنده: امیر اهوارکی
صهیونیستها با استناد به تورات مدعی مالکیت فلسطین هستند. مطالعه تورات نشان میدهد که خداوند زمین فلسطین را به ابراهیم (ع) عطا فرمود و به او تأکید کرد که نسل او باید موحد باشند وگرنه خداوند آنها را از این زمین اخراج خواهد فرمود.
این شرط به وسیلۀ حضرت موسی (ع) نیز مؤکد شد و خدای حکیم در این خصوص از یهود پیمان محکمی گرفت. اما این شرط رعایت نشد و خداوند دو نوبت بنیاسرائیل را از فلسطین تبعید فرمود و در نوبت سوم آنها را برای همیشه نفی بلد کرد. بنیاسرائیل نخستین مرتبه در زمان یوسف (ع) به مصر تبعید شدند و تا چهار نسل در آنجا ماندند تا وقتی که خداوند به واسطۀ حضرت موسی (ع) آنها را به فلسطین باز آورد. نوبت دوم تبعید یهود، در سال 586 قبل از میلاد به بابل بود البته بعد از آنکه بخت النصر اورشلیم را فتح کرد و معبد سلیمان را تخریب نمود. و نهایتاً در سال هفتاد میلادی، چهل سال بعد از اتمام حجّت حضرت عیسی (ع) با این قوم، بلای خداوند به توسط رومیان بر این قوم نازل گشت و یهودیان برای ابد از فلسطین اخراج شدند. تنها راه بازگشت یهود به فلسطین آن است که توبه کنند و از راه پدران خود بازگشت نمایند. این موضوع از آیه هشتم سوره إسراء استنباط میشود (عَسىَ رَبُّکُم أَن یَرْحَمَکُم وَ إنْ عُدتُم عُدْنَا).
یهودیان بهتر از هر کس دیگر، به این حقایق واقفند و برای همین است که هجده قرن بعد از اخراجشان از فلسطین برای بازگشت به آن زمین مقدس اقدامی نکردند. اما بدعت گذاران یهود در اواخر قرن 19 مدعی مالکیت فلسطین بر اساس تورات شدند. این سلسله مقالات، سعی دارد با زبانی ساده این ادعای صهیونیستها را بررسی کند.
اختلاف نظر مسلمانان و یهودیان دربارۀ فلسطین
صهیونیستها برای ادعای مالکیت فلسطین کتاب تورات را نشان میدهند و میگویند از سال هفتاد میلادی تاکنون که از فلسطین نفی بلد شدهاند در کشورهای مختلف آواره و تحت ظلم بودهاند. اما بعد از کشتار هیتلر از این قوم به لزوم داشتن سرزمین و حکومت بیش از همیشه احساس نیاز میکنند. آنها همچنین میخواهند با ساختی معبدی در مکان معبد سلیمان یهوه را عبادت کنند.
اما مسلمانان، که 1400 سالِ گذشته را در آنجا زندگی کرده و سند و قباله دارند میگویند که اینجا وطن ماست و نمیتوانیم به هیچ قیمتی از آن صرف نظر کنیم. آنها از اهمیت بیتالمقدس خبر میدهند که محل صعود حضرت رسول الله (ص) در شب معراج بوده است و آیاتی از قرآن مجید را در این خصوص نشان میدهند (إسراء/ 1). مضافاً که بیتالمقدس قبله اول مسلمانان بوده (بقره/ 144 و 149 و 150) و ایشان چهارده سال آغازین اسلام را بدان سو نماز میخواندهاند. مسلمانان میگویند اگر اروپاییان به یهودیان ظلم کردهاند چرا ما باید تاوان آن را پس بدهیم؟!
این سخنان را همگی شنیده و میدانیم. و میدانیم که این مباحثات تاکنون به نتیجۀ عملی منجر نشده است. لکن ما به دنبال یک حکم قاطع میگردیم تا هر دو ملت اسلام و یهود به آن گردن بگذارند؛ حکمی که قاعدتاً باید از سوی خداوند متعال باشد، چرا که هر دو گروه مسلمان و یهودی در مالکیت زمین فلسطین به مواریث دین خود استناد میکنند و «دین» هم البته از سوی خداوند است و چون خداوند یکی است، پس دین هم یکی است، خصوصاً که از خدای حکیم، تناقض صادر نمیشود. پس ادعای یکی از این دو گروه باطل خواهد بود. سعی ما در این مقال آن است که رأی خداوند متعال را از لابلای متون دینی استخراج کنیم، به طوری که حتی برای یهودیان قابل انکار نباشد.
روش جدال احسن
چگونه میتوان رأی خداوند را در خصوص زمین فلسطین از متون دینی استخراج نمود؟ قوم یهود اصولاً مسلمانان و مسیحیان را به رسمیت نمیشناسند و کتب مقدس ایشان را قبول ندارند. اما مسلمانان حضرت موسی (ع) را به عنوان یکی از پنج پیامبر بزرگ همه اعصار به عظمت میشناسند، لیکن حساب او را از حساب قومش جدا میکنند و وفق فرموده قرآن معتقدند که آن تورات که موسی (ع) از جانب خداوند برای قومش آورد در طول زمان در معرض انواع تحریفات بوده و لذا قابل اعتماد نیست. و چه بسا معتقدند که اگر تورات تحریف نشده بود این مسائل و منازعات نیز پیش نمیآمد. اکنون به راستی چه باید کرد؟
برای مباحثه با اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) خداوند متعال به مسلمانان دستور داده تا از روش «جدال احسن» استفاده کنند. مطابق نحل/ 125 خداوند حکیم، رسول خاتم خود را به «جدال احسن» فرمان داده و در عنکبوت/ 46 مسلمانان را از مجادله با اهل کتاب بجز این روش، نهی کرده است. «جَدَل» یا «دیالکتیک» صناعتی از علم منطق است که در آن برای مباحثه و غلبه بر خصم، از عقاید و مقبولات خود او استفاده میشود. اما «جدال احسن» آن است که فقط از «معتقدات حق و صحیح» طرف مقابل برای «اثبات حق» استفاده شود. این فرمانِ خداوند در قرآن، نشان میدهد که «حقیقت» از تورات کنونی محو نشده و میتوان بسیاری از مسائل مورد مناقشه ادیان را با همین روش و با استناد به عهدین (تورات و انجیل) حل کرد. راقم به این روش اقدام کرده و نتایج آن حیرتانگیز بوده است. لکن لازم است در ابتدا تاریخ بنیاسرائیل را از منظر اسلام و یهود، مختصراً مرور کنیم.
پیدایش قوم بنیاسرائیل
وقتی حضرت موسی (ع) بنیاسرائیل را به معجزات خداوند از مصر بیرون آورد و فرعون و پیروانش را در دریا غرق نمود، فیالواقع اولین دوره اسارت بنیاسرائیل به پایان رسیده بود. بنیاسرائیل یعنی پسران دوازدهگانه حضرت یعقوب، مقرّر بود که چهار نسل در زمین مصر در تبعید باشند تا از گناهی که به سبب فروختن یوسف مرتکب شده بودند پاک شده و لایق آن گردند تا مثل پدرانشان، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، در سرزمین کنعان (فلسطین) زندگی کنند.
حضرت ابراهیم (ع) در سرزمین عراق به دنیا آمد. او در جوانی، بتهای قومش را شکست و آنها خواستند وی را بسوزانند ولی خداوند آن حضرت را از آتش نجات داد. ابراهیم (ع) چون دیگر نمیتوانست در سرزمین پدریاش بماند لذا به دستور خداوند به زمینی که بعدها فلسطین نامیده شد هجرت کرد. اعطای زمین فلسطین به ابراهیم، میتواند پاداشی دنیوی برای بتشکنی او نیز قلمداد شود:
قُلْنَا یَا نَارُ کُونىِ بَرْدًا وَ سَلامًا عَلىَ إبْرَاهِیمَ * و أرَادُواْ بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَهُمُ الأخْسرِینَ * و نجَّیْنَاهُ و لُوطًا إلىَ الأرْضِ الَّتىِ بَارَکْنَا فیهَا لِلْعَالَمینَ * و وَهَبْنَا لَهُ إسْحَاقَ و یَعْقُوبَ نَافِلَةً و کلاًّ جَعَلْنَا صَالحین (انبیاء/ 69 تا 72).
ماجرای بتشکنی ابراهیم در تورات کنونی مذکور نیست و لذا معلوم نمیشود که خداوند برای چه زمین فلسطین را به ابراهیم (ع) عطا کرده است (سفر پیدایش 12/ 1 و 7 ــ 13/ 17). هاجر (س) همسر دوم ابراهیم (ع) برای او فرزندی به نام اسماعیل (ع) آورد و خداوند دستور داد تا ابراهیم آن دو را در صحرای فاران (مکه) مسکن دهد (سفر پیدایش 21/ 9 تا 21). از اسماعیل دوازده فرزند به دنیا آمد (پیدایش 25/ 12 تا 16) که قوم عرب را تشکیل دادند.
طبق نقل تورات، چهارده سال بعد از تولد اسماعیل (ع) وقتی که حضرت ابراهیم یکصد ساله بود فرزند دوم او اسحاق (ع) از همسر نازایش ساره، به دنیا آمد (پیدایش 21/ 5). طبق نقل قرآن، خداوند به ابراهیم آنقدر عمر داد تا نوهاش یعقوب را نیز ببیند (انبیاء/ 72). و چهار همسر یعقوب برای او سیزده فرزند آوردند، یوسف (ع) و یازده برادرش و خواهری به نام دینا.
مطابق تورات کنونی، خداوند به ابراهیم (ع) از آینده خبر داده بود که قطعاً نسل تو به زمین بیگانه (مصر) تبعید خواهند شد و بعد از چهار نسل با پیروزی به اینجا بازخواهند گشت:
یقین بدان که ذریّت تو در زمینی که از آنِ ایشان نباشد غریب خواهند بود و آنها را بندگی خواهند کرد و آنها چهار صد سال ایشان را مظلوم خواهند داشت. و بر آن امّتی که ایشان بندگان آنها خواهند بود من داوری خواهم کرد و بعد از آن با اموال بسیار بیرون خواهند آمد … و در پشتِ چهارم بدینجا خواهند برگشت (سفر پیدایش 15/ 13 تا 16).
این پیشگویی خداوند، در زمان یوسف (ع) به وقوع پیوست. و چون برادران یوسف (ع) گناهشان عمدی بود کفارهاش آن شد که به مصر تبعید شوند و تا چهار نسل در آنجا بمانند.
ارض موعود
اولین و آخرین کسی که وعدهی بازگشت به زمین فلسطین را از سوی خداوند مطرح کرد حضرت یعقوب (ع) بود. او پیش از وفاتش در مصر، پسرانش را امیدوار ساخت که خداوند سرانجام نسل شما را به زمین پدرانتان باز خواهد آورد (سفر پیدایش 48/ 21). همچنین یوسف (ع) نیز در پایان عمر 110 ساله خود بر بازگشت به ارض موعود تأکید کرد:
و یوسف برادران خود را گفت من میمیرم و یقیناً خدا از شما تفقّد خواهد نمود و شما را از این زمین به زمینی که برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورده است خواهد برد. (سفر پیدایش 50/ 24)
وقتی یعقوب (ع) رحلت کرد فرزندانش طبق وصیت او، جسدش را به فلسطین برده و در مقبرۀ ابراهیم و اسحاق دفن کردند و به مصر بازگشتند (پیدایش 50/ 13 و 14). آنها نه اجازه داشتند که در فلسطین زندگی کنند و نه در آنجا بمیرند. لذا جسد یازده برادر در مصر دفن شد. فقط یوسف (ع) بود که به اذن خداوند تابوتش در زمان موسی (ع) به فلسطین منتقل شد. زیرا که او در آن ماجرا، بیگناه بود.
ظهور موسی (ع)
در مصر تا سالها، عزت بنیاسرائیل برقرار بود. لکن دو سه نسل بعد، پادشاهانی در آنجا به قدرت رسیدند که آوازۀ یوسف را نشنیده بودند (تورات: سفر خروج 1/ 8 ـ قرآن: غافر/ 34). پس بنیاسرائیل را چون بردگان و بندگان به خدمت گرفتند (تورات: سفر خروج 1/ 13 و 14ـ قرآن: شعراء/ 22 – طه/ 47 – مؤمنون/ 47 – دخان/ 30). لذا عجز و لابه ایشان به آسمان برخاست و ظهور منجی خود را طلب میکردند. پس آنگاه خداوند حکیم، حضرت موسی (ع) را برای ایشان برانگیخت.
موسی فرزند عمران بود، و عمران نوه لاوی، و لاوی یکی از دوازده پسر یعقوب (سفر خروج 6/ 16 تا 20). نزاع اصلی موسی (ع) با فرعون، فیالواقع بر سر خارج کردن بنیاسرائیل از مصر در گرفته بود، چنانکه قرآن مجید مکرراً بدان تصریح دارد. موسی (ع) طبق نقل قرآن به فرعون چنین گفت:
من همراه با معجزهاى از جانب پروردگارتان آمدهام. پس بنىاسرائیل را با من بفرست (اعراف/ 105). قَدْ جِئْتُکُم بِبَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ فَأرْسِلْ مَعِىَ بَنى إسرَائیلَ.
لیکن فرعون از سر تکبر و همچنین به سبب آن بیگاری بزرگی که از بنیاسرائیل میکشید اجازه نمیداد تا بنیاسرائیل از مصر خارج شوند. معجزات دوگانه موسی (ع) و بلاهای هفتگانه او بر زمین مصر مانند نزول طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون شدن آب نیل (اعراف/ 132 تا 135 ـ اسراء/ 101) نیز دل قسیّ فرعون را شفا نداد.
نهایتاً به فرمان خداوند بنیاسرائیل شبانه از مصر گریختند (قرآن: طه/ 77 ـ تورات: ). اما فرعون با لشکریانش آنها را تعاقب نمود تا بازگرداندشان. به فرمان خداوند موسی (ع) از راه دریای سرخ (بحر قلزم) رفت و چون آنها به معجزهای عبور کردند، دریا به هم آمد و فرعون و لشکریانش را غرق کرد.
و خداوند از آن پس «بنیاسرائیل» را به یهود مسمّی فرمود چرا که موسی آنها را روانه کرده و به سمت فلسطین «هدایت» فرموده بود، چنانکه در قرآن فرمود: «الذین هَادُوا» (بقره/ 62 – مائده/ 44 و 69). و به موسی (ع) فرمان داد تا که بنیاسرائیل روز رهایی خود از اسارت مصریان را همواره مذکور دارند (تورات: سفر خروج 12/ 14 تا 27 و 42 ـ قرآن: ابراهیم/ 5). چرا که اگر خداوند بنیاسرائیل را با معجزات خود از آن سرزمین نجات نمیفرمود ایشان تا ابد غلام و برده مصریان باقی میماندند و فقط خداوند تعالی بود که با قدرت عظیمش ایشان را فدیه داد (تثنیه 6/ 20 تا 23 ـ 7/ 8 ـ 24/ 18 ـ خروج 20/ 2).
[1] و موسی (ع) چنین کرد و این روز به عید فِصَح یا فطیر یهود موسوم شد (خروج 23/ 15 – تثنیه 16/ 1 تا 8 و 16)، چنانکه در آتیه بر اولاد ذکور و بالغ از یهود در این روز و نیز دو عید دیگر در سال، واجب شد که برای زیارت معبد خداوند و تعظیم ایام خدا به اورشلیم رفته (سفر تثنیه 16/ 16) ضمن ادای قربانی و نوبر محصول خود، نام و یاد خداوند قادر را که ایشان را از بندگی مصریان نجات بخشیده بود تکریم نمایند (سفر تثنیه 26/ 1 تا 11).
وقتی خداوند تعالی بنیاسرائیل را از مصر با قوّت خود بیرون آورد فیالواقع وعده او به این قوم به تمامیت رسید. یعنی همان وعده شفاهی که یعقوب (ع) و یوسف (ع) به پدران این قوم داده بودند:
وَ اَوْرَثْنَا الْقَومَ الّذینَ کانُوا یُستَضعَفونَ، مَشارقَ الارضِ و مَغاربَهَا الّتی بارَکْنا فیها، و تَمّت کَلِمَتُ ربُّکَ الحُسْنی علی بنیاسرائیلَ بما صَبَروا و دَمَّرْنا ما کان یَصنَعُ فرعونَ و قَومُه و ما کانوا یَعرِشُون. (اعراف/ 137).
نزول تورات
خداوند در میانه راه فلسطین، در موقف کوه سینا، قانون رستگاری دنیا و آخرت را به یهود اعطا کرد تا وفق آن عمل نموده برکت یابند؛ یعنی کتاب تورات را نوشته بر الواح، که 1300 سال پیش از میلاد مسیح (ع) نازل گشت.
مسلمانان معتقدند که کل تورات، یکجا و مکتوب به حضرت موسی (ع) نازل شده است (اعراف/ 145 – انعام/ 154 – مائده/ 44)، ولی یهود میگویند که موسی (ع) در میقات چهل روزه خود با خداوند فقط دو لوحه شامل قوانین ده فرمان را از خداوند دریافت داشت که با انگشت خدا نگاشته شده بود (خروج 31/ 18- تثنیه 5/ 22). لیکن میگویند که تورات اصلی را موسی (ع) با علم نبوتش و به دستان خود کتابت کرده است (تثنیه 31/ 9 و 24).
این ادعای یهود قابل پذیرش نیست. زیرا مثلاً در تورات کنونی دو روایت از ده فرمان وجود دارد و آنها فقط در هشت فرمان مشترکند. طبق ادعای یهود اگر موسی (ع) تنها همین دو لوحِ شامل ده فرمان را از خداوند دریافت کرده باشد، وجود این دو روایت نشان میدهد که حتی همین ده فرمان مکتوب بر آن دو لوح نیز بهدرستی حفظ نشده است (برای مقایسه آنها نگا. سفر خروج 20/ 1 تا 17 ـ سفر تثنیه 5/ 6 تا 21).
مضافاً که طبق نقل تورات، به سبب رها شدن ناخواسته آن الواح از دست موسی (ع) در وقت مشاهده گوسالهپرستی یهود، حضرتش برای دریافت دو لوحه دیگر از «ده فرمان»، یک بار دیگر چلهنشینی کرده است (تثنیه 9/ 18). حضرت موسی (ع) در تمام مدت چلهنشینیهایش، روزهدار بود. او نه به آب محتاج شد و نه به غذا (خروج 34/ 28 ـ تثنیه 9/ 9 و 18 ـ این موضوع، در روایات اسلامی نیز مذکور است). آیا عطای خداوند حکیم به موسی، پس از هشتاد روز چلهنشینی همین ده فرمان بوده است، ده فرمانی که انسان آن را در ساعتی میآموزد؟!
چه تورات کلام خداوند باشد و چه نوشته موسی (ع)، این نکته در تاریخ یهود واضح است که موسی (ع) آن نسخه واحد از تورات را به دو پسر هارون نبی (ع) سپرد. و مقرر شد پس از ایشان، کاهنان و احبار یهود (که لزوماً بایست از سبط لاوی و نسل هارون (ع) باشند) تورات را حفظ کنند و آن را به مردم بیاموزند (تورات: تثنیه 31/ 9 تا 13 و 25 تا 27 ـ قرآن: بقره/ 248 ـ آلعمران/ 79 و 187 ـ مائده/ 44 ـ اعراف/ 169). لیکن بنا به نقل قرآن، همین علما به تحریف و تبدیل تورات به نفع منافع عاجل خود پرداختند (بقره/ 75 و 79 و 85- آلعمران/ 77 تا 79- نساء/ 46- مائده/ 13 و 41 و 44 – اعراف/ 169). و چنین شده است که قرآن میفرماید یهود بر سر کتاب خدا اختلاف کردند (بقره/ 176 ـ آلعمران/ 19) و نسلهای بعدی یهود از تورات در شک هستند (هود/ 110 – فصلت/ 45 – شوری/ 14). حضرت داوود (ع) نیز طولانیترین مزمور خود را در وصف عدم حفظ شریعت در یهود سروده است (نگا. مزامیر، باب 119). و اصولاً به همین دلیل است که کتب و مقالات زیادی در این موضوع که تورات و انجیل حقیقی کدام است نوشته شده و هنوز بحثهای مفصل در این خصوص ادامه دارد.
یکی از مهمترین مباحث در این موضوع، شصت سال قبل بعد از یافت شدن طومارهای بحرالمیت پدید آمد که علیرغم اصالت دو هزار ساله آن طومارها، هنوز به چاپ نرسیده و در اختیار قرار نمیگیرند. بلکه تعداد اندکی از آنها را در موزه شهر قدس اسباب جلب توریست ساختهاند تا حاکی از قدمت این قوم باشد. همچنین وجود تورات سامریان ـ یعنی یهودیان ساکن نابلس ـ از قرن 16 میلادی به این سو، محل مباحثه و گفتوگوی بسیار بوده است. توراتی که با این نسخه عبرانی مشهور، تفاوتهایی دارد و چون در معرض قرار نمیگیرد چندان خبری نیز از آن به ما نمیرسد. [2]
اعطای سه باره تورات به یهود
1. بعد از خروج از مصر و قبل از ورود به فلسطین، خداوند تورات را به موسی (ع) عطا فرمود تا راهنمای قوم یهود باشد.
2. بعد از بازگشت از اسارت بابلی چون معبد سلیمان تخریب شده و یهود تورات اصیل را از دست داده بودند، خداوند به واسطه عُزَیر نبی، نسخهای دیگر از تورات به این قوم عطا فرمود.
3. در سال 1947 قبل از آنکه دولت صهیونیستها تشکیل شود و آنها در قانون اساسی خود مدعی اجرای احکام خداوند بر وفق تورات شوند، خداوند طومارهای بحرالمیت را برای ایشان رونمایی کرد تا اگر چنین ادعایی دارند بتوانند به آن عمل کنند.
نکته آنکه اصالت طومارهای بحرالمیت به اثبات رسیده و آنها از قدمت دو هزار ساله برخوردارند. طبق برخی مستندات این نسخههای تورات و کتب انبیاء، توسط حضرت یحیی (ع) و شاگردانش نوشته شدهاند. این موضوع را آیات قرآن نیز تأیید میکنند، خوفی که حضرت زکریا (ع) که کاهن قوم بود از آینده داشت (مریم/ 5) و لهذا خداوند حضرت یحیی (ع) را عطا کرد و به آن فرزند چنین فرمود:
ای یحیی! کتاب (تورات) را به قوت بگیر! (مریم/ 12). یَا یَحْیىَ خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ.
ادامه دارد…
پینوشتها:
[1] و این امر البته به سبب پاکی و عظمت جدشان حضرت ابراهیم (ع) بود و کارهای بزرگی که او در پیشگاه خداوند به انجام رسانیده بود. لهذا خداوند بر هر دو نسل ابراهیم (ع) رحمت فرستاد، وگرنه یهود آن لیاقت ذاتی را نداشت. چنانکه در چند مورد از جمله در ماجرای پرستش گوساله نزدیک بود که بسان قوم لوط بالکل نابود شوند (تثنیه 9/ 9 و 13 و 25 ـ سفر خروج 32/ 9 تا 14 ـ سفر اعداد 14/ 12 تا 20 ـ اشعیاء 1/ 9). حضرت موسی (ع)، وفق سفر تثنیه کنونی (که مرور تاریخ چهل ساله موسی (ع) با یهود است) مکرراً این حقیقت را متذکر شده و فرموده است: «از این جهت که (خداوند) پدران تو را دوست داشته و ذرّیت ایشان را بعد از ایشان برگزیده بود تو را با قوّت عظیم از مصر بیرون آورد. ـ تثنیه 4/ 37» (مشابهتاً نگا. تثنیه 7/ 9 ـ 10/ 15). در قرآن مجید نیز به برگزیدگی حضرت ابراهیم و آلابراهیم تأکید شده است: «إِنَّ اللهَ ٱصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى ٱلْعالَمِین. خداوند تعالى آدم و نوح و آلابراهیم و آلعمران را بر جهانیان برترى داد» (آلعمران/ 33).
[2] برای تفصیل در خصوص سامریان و تورات آنها نگا:
ـ مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، بیروت، 1928؛ طبع افست در تهران، نشر اساطیر، 1377؛ مدخلهای سامره و شکیم
ـ محمد شمس، «سامریها چه کسانی هستند؟»، اخبار ادیان، شماره 13، اردیبهشت و خرداد 1384
ـ بینام، «سامریها میراثدار قدیمیترین نسخه تورات»، اخبار ادیان، شماره 16، آبان و آذر 1384