نقش بصیرت در زمان حال و گذشته
مفهوم بصیرت با توجه به معنی لغوی و اصطلاحی ،آینده نگری دقیق و تشخیص صحیح حق از ناحق زمان حال و پیشینه دشمن شناسی زمان گذشته و حال و آینده است.
در جنگ صفین ، زمانی که شرایط به گونه ای پیشرفت که حق با باطل در هم گم شده بود، و برای عامه حق طلبان مشتبه شده بود، رهبر حق مردم به به خواصی رجوع داد که دارای بصیرت بودند. یکی از این خواص با بصیرت ، شهید عمار یاسر بود.
او کف روی حق را برداشت تا حق از زیر باطل آشکار شود. در این آشکار ساز حق، نه منافع حزبی مطرح بود و نه سوار شدن بر موج بر آمده ظهور حق. هدف حق بود و کمک و یاری امام حق.
چهارده قرن بعد هم مشابه همین شرایط پدید آمد. رسانه های مکر اموی، از سالهای طولانی قبل در ایجاد کف باطل بر روی آب زلال حق بسیار کوشیده بودند. اما با یک تفاوت مهم، 14 قرن قبل این امکانات رسانه ای در اختیار سران باطل اموی نبود تا شب و روز از همه سو بر جامعه مسلمین فرود آید.
امام و رهبر جامعه از سالها قبل و همچنین از ماه ها قبل از انتخابات عظیم مردم در خرداد 68، در جهت نمایاندن حق و هویت باطل ، معیارهایی در اختیار جامعه قرار دادند. در این مدت طولانی، بر خلاف جنگ صفین ، خواص با بصیرتی همراه رهبر ، به روشنگری نپرداخت ، و یا چنان کم رنگ بود که اثری بر جامعه نگذاشت. آینده به زمان حال رسید و دشمن از این غفلت خواص، فتنه ای پدید آورد و جامعه را دچار فتنه کرد.
رهبر جامعه گله شدید خود را از خواصی بروز داد، که بصیرتی نداشتند. فریاد این عمار برآورد. که خواص را از این غفلت و بی بصیرتی بیدار سازد. اما فریاد رهبر بین خواص خریدار نداشت. رهبر ایستادگی تنها، درد دل خود را با ملت خود در میان گذاشت. وظیفه عمار را نیز خود بر دوش گرفت. جامعه به تدریج با این روشنگری ، بدون چشم داشت منافع مادی و حزبی. در پشت سر رهبر حرکت کرد.
به تدریج با این حرکات های بیدار شدگان ملت، کف روی آب رنگ باخت و آب زلال زیر آن هویدا شد. جامعه حرکت کرد تا حماسه بسیار عظیمی آفرید که چیزی از حماسه های عظیم قبل از انقلاب مردم کم نداشت.
بصیرت مردم به حدی رسیده بود که حق برایشان آشکار شد. دشمن را به خوبی شناختند. با هدف دشمن آشنا شدند. متوجه شدند. که نوک نیزه دشمن به سمت دین آنها، انقلاب آنها و خوشبختی آنهاست.
ملت بیدار بود. تو شعار مردم و نگرش مردم. کلمات نا مفهموم و تجاری اصول گرایی و اصلاح طلبی دیده نشد. کسی به عنوان اصطلاحی این دو گزینه به میدان نیامد. تابلو مردم فقط حق بود و امام و رهبر حق شان.
خواصی که در بزنگاه های قبل از فتنه و حین فتنه ، خاموشی بر گزیده بودند. ناگهان چشم باز کردند و دیدند عواص خیلی جلوتر هستند. بدون درک بصیرت و فقط برای اقناع و کم نیاوردن. شروع کردن به عمار نمایی.
کلمه این عمار شد نقل مجلس این خواص، اما این نقل مجلسی مبین بصیرت نبود. با توجه به عملکرد آنها صرفا همراهی و همرنگ نمایی با عوام با بصیرت بود. جای خواص و عوام در بصیرت تغییر کرده بود.
موجی که ایجاد شد تنها وسیله ای شد برای سوار شدن و موج سواری این خواصی که هنوز تو یافتن بصیرت واقعی از مردم و عوام خیلی عقب بودند. اما چون رسانه داشتند و امکانات شروع کردند به عمار نمایی خود.
غافل از آنکه تاریخ مثل ثبت گذشته های دور، احوال این خواص را نیز ثبت می کند.
زمانی که این خواص بدون یافتن بصیرت، صرفا ظاهر سازی کنند، مشخص است که هنوز رهبر حق و حق و منویات امام جامعه را درک نکنند.
کلمات فتنه سر زبان این افراد افتاد. شروع کردند به مبرا دانستن خود از فتنه و فتنه گران و توپ را به زمین رقیب انداختن. معرکه جدیدی شکل گرفته بود.
فتنه فقط شده بود لقلقه زبان. نه فتنه را می شناختند و نه فتنه گران. رهبر داد می زد . بر مقابله و شناسایی فتنه و این که فتنه اصل هدف دشمن است. اما این گروه جای این اصل را با فرعیات عوض کردند.
فتنه شد فرع و فرع جامعه شد اصل. برای رسیدن به اهداف حربی خود. پیرو زمینه سازی و چیدمان جدید کسانی که خودشان و اعضای گروهشان و حتی اعضای خانواده شان، از آتش بیاران فتنه 88 بودند. و هم نوا شدن با این گروه. اصطلاح جدیدی به کار گرفتند برای تخریب جناحی که با این گروه هماهنگی ندارد.
کلمه ای رایج شد که هر چند وجود خارجی داشت. اما قابل مقایسه با فتنه نبود، آن کلمه اصطلاح انحراف بود و چسباندن آن به طیفی که با منافع حزبیشان کنار نمی آمد.
چنان در گفتن این کلمه با سردمداران فتنه و خواص خاکستری رنگ فتنه، هم نوا شدند. که جامعه داشت دو باره به سمت دیگر کشیده بود. در این شرایط رهبر و امام جامعه با مردم خود سخن گفت و در سخنان خود کنایه ای هم به این گروه و افراد داشت.
دائما تذکر می داد که اصل(فتنه) را با فرع(انحراف) جابجا نکنید. هدف دشمن فتنه است. به تبین فتنه بپردازید و فرع را به دلیل اهمیت کم رها کنید. اما منافع حزبی و سیاسی این خواصی که هنوز به مرحله بصیرت نرسیده بودند. اجازه نداد پیرو امام باشند و تبیعیت کنند.
دائما برای مبرا دانستن خود. پشت رهبر و امام جامعه پنهان می شدند. رهبر شده بود سپری برای اینها. نه اینها سپری برای رهبر. شعار انحراف شده بود موضوع اصلی و هم جامعه. و فتنه به مرور رنگ می باخت و شد فرع جامعه.
چند سال بعد تعداد زیادی از این همراهان و هم صداهای فتنه شدند. دلسوز مردم و لایق دریافت سمت های بالا. موید صلاحیت اینها بودند. چون فتنه از نظر این ها موضوع مهمی نبود. و رسانه ها شده بود پر از شعارهای و جانماییها فرع به جای اصل.
نتیجه شد. فشار اقتصادی و تبعیض بر مردم و همان عوام با بصیرت. و رانت خواری و چپاول بیت المال شده بود هنر و زرنگی و ارزش این آقایان.
دیگر شعارهای کوخ نشینی و کاخ نشینی . مستضعف و مستکبر بنیان گذار انقلاب. رنگی برای اینها نداشت. کاخ نشینی و تبعیض افتخار اینها شد. و رسیدگی به مستضعف از برنامه کاری برداشته شد.
ارزشهای انقلاب جابجا شد. داشتن ثروت های باد آورده و زندگی اشرافی شد ارزش و نام طبقه مستضعف شد قشر اسیب پذیر. ملت شد شهروند. ساده زیستی شد بی کلاسی. اشرافی گری شد افتخار و دلیل رقابت.
مردم شدند دستمایه ایام انتخابات. دروغ شد وسیله ای برای رسیدن به اهداف شوم. هدف وسیله را توجیه می کند شد معیار سیاست.
مردم یک زمان مطرح بودند و شعار مردمی زمانی رونق می گرفت که رای مردم نیاز بود. بعد از انتخابات و سوار شدن بر صندلی قدرت، دیگر مردم بودند، گدا و محتاج کمک .
و امکانات و سرمایه کشور، ملک ارثی آنها. دیگر مردم از بیت المال حقی نداشتند. اگر هم شعاری مطرح بود برای جلوگیری از اعتراض مردم و استمرار سوار بودن بر اریکه قدرت.
چون ملت حقی از بیت المال نداشتند. این ها هر وقت بخواهند سهم ملت را قطع کنند. برای خودشان حقوق های نجمومی وضع کنند. فاصله طبقاتی خود و همفکران و هم کیشان خود را با مردم بیشتر کنند.
در کنار مرفهین بی درد قرار بگیرند. هم آنها باشد رفع دغدغه اقلیت هم کیش خود و بی توجهی به اکثریت ملت جامعه.
در سرنوشت 1400 سال قبل کشور، زمانی که امپراطوری عظیم ساسانی با آن عظمت و قدرت از مشتی مسلمان شکست خورد و امپراطوری نابود شد. یکی از دلایل مهم همین تبعیض بین طبقات مردم بود.
فاصله بین مسئولین و عامه مردم. مردم ناراضی از ظلم و تبعیض با اغوش باز مسلمانانی را پذیرا شدند و دولت ساسانی به راحتی شکست خورد. چون همراهی ملت خود را نداشت.
امام راحل بارها در سخنانشان توجه دادند مسئولین را به این امر. که مبادا مردم از نیات و کنه درونی شما اگاه شوند. و زندگی شما چنان شود. که رنگ و بوی مستکبرین و اشراف به خود بگیرید.
آن وقت نه شما می مانید و نه انقلاب . سخنان مغفول مانده از بنیان گذار انقلاب. و هزاران تذکر دیگر در مورد اهمیت رسیدگی به مستضعفین و حق مسلم این اقشار از بیت المال.
که متاسفانه در جامعه کنونی رنگ باخته است. و این اواخر اعتراضات مردمی در گوشه و کنار کشور شکل گرفته. اعتراضاتی که بیش از نود درصد آن حق و درست. اما خواه ناخواه عده ای از کسانی که دغدغه دین ندارند. و هدفشان نابودی دین و اسلام هست نیز خود بین معترضین می رسانند . سعی می کنند از آب گل الود به اهداف شوم خود برسند.
مسئولینی هم که رنگ و بوی اشرافی گری گرفته اند . دل کندن از این شرایط برایشان سخت است. مشخص است که سعی میکنند از این اعتراضات گزندی نببنند. برایشان مهم نیست که انقلاب فدا می شود یا اسلام.
باید برایشان تضمین شود که به منافع مادی و حزبی آنها لطمه ای نمی خورد. حال فدایی انقلاب باشد یا اسلام. برایشان اهمیت ندارد. و این قصه ادامه دارد......