این سوره در مكه نازل شده و دارای 30 آیه می باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
والفجر1 و لیال عشر2 والشفع والوتر3 واللیل إذا یسر4 هل فی ذلك قسم لذی حجر5 ألم تركیف فعل ربك بعاد6 إرم ذات العماد7 التی لم یخلق مثلها فی البلاد8 و ثمودالذین جابوا الصخر بالواد9 و فرعون ذی الاوتاد10 الذین طغوا فی البلاد11 فأكثروا فیها الفساد12 فصب علیهم ربك سوط عذاب13 إن ربك لباالمرصاد14 فأما الإنسان اذا ما ابتلاه ربه فأكرمه و نعمه فیقول ربی أكرمن15 و أما إذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربی أهانن16 كلا بل لا تكرمون الیتیم17 و لا تحاضون علی طعام المسكین18 و تأكلون التراث أكلا لما19 و تحبون المال حبا جما20 كلا إذا دكت الأرض دكا دكا21 و جاء ربك و الملك صفا صفا22 و جایء یومئذ بجهنم یومئذ یتذكرالإنسان و أنی له الذكری23 یقول یا لیتنی قدمت لحیاتی24 فیومئذ لا یعذب عذابه أحد25 و لا یوثق و ثاقه أحد26 یا أیتها النفس المطمئنة27 إرجعی إلی ربك راضیه مرضیة28 فادخلی فی عبادی29 و ادخلی جنتی30.
محتوای سوره مباركه فجر:
این سوره همانند بسیاری دیگر از سوره هایی كه در مكه نازل شده ، دارای آیاتی كوتاه، تكان دهنده، پرطنین و توأم با انذارهای فراوان است.
در بخش اول این سوره به سوگندهای متعددی كه در نوع خود بی سابقه است برخورد می كنیم كه خود مقدمه ای برای تهدید جباران به عذاب الهی است .
در بخش بعدی این سوره به شماری از اقوام طغیانگر پیشین مانند قوم عاد و ثمود و فرعون و انتقام شدید خداوند از آنان اشاره شده است، تا قدرت های جبار متذكر شوند.
در سومین بخش این سوره ، به تناسب آیات پیشین به امتحان و آزمایش انسان به صورت مختصر اشاره كرده و كوتاهی او در اعمال خیر را به باد انتقاد می گیرد.
در آخرین بخش این سوره مسأله معاد و سرنوشت مجرمان و كافران، و همچنین پاداش عظیم مؤمنانی كه صاحب نقوس مطمئنه هستند، مورد بررسی قرار می گیرد .
تفسیر
سوگند به چهارده معصوم:
در آغاز این سوره به پنج سوگند بیدارگر اشاره شده، نخست می فرماید:
والفجر: قسم به فجر و شكافتن پرده سیاه شب.
" فجر" در اصل به معنای شكافتن وسیع است. و از آنجا كه نور صبح، تاریكی شب را می شكافد از آن تعبیر به" فجر" شده است، و می دانیم فجر بر دو گونه است: " كاذب" و " صادق":
فجر كاذب:
همان سپیدی طولانی است كه در آسمان ظهر می شود و آن را تشبیه به دم روباه می كنند كه نقطه باریك آن در طرف افق است و قاعده مخروط آن در وسط آسمان.
فجر صادق:
از همان ابتدا در افق گسترش پیدا می كند، نورانیت و شفافیت خاصی دارد، مانند نهری آب زلال، افق مشرق را فرا می گیرد و بعد در تمام آسمان گسترده می شود. فجر صادق اعلام پایان شب و آغاز روز است، در این موقع روزه داران باید امساك كنند و وقت نماز صبح وارد می شود.
ولیال عشر: و قسم به شبهای ده گانه.
والشفع والوتر: و قسم به زوج و فرد.
واللیل إذا یسر: و قسم به شب هنگامی كه به سوی صبحگاهان و روشنایی روز پیش می رود.
"یسر" از ریشه "سری" به معنای راه رفتن در شب است. چه تعبیر جالبی، كه راه رفتن را به خود شب نسبت داده است.
سوگند به این امور پنج گانه، دلیل بر اهمیت فوق العاده آنها است، چرا كه همیشه سوگند به امور مهم یاد می شود.
در تفسیر این آیه مفسران ، نظرات بسیار زیادی داده اند و هر كدام احتمالاتی را در تفسیر این آیات ذكر كرده اند. اما آنچه به ظاهر صحیح تر می نماید و وجه تأویل و مصداقی آیه را ذكر می كند اینست كه:
در این سوره، ائمه علیهم السلام را از آخر به اول ذكر كرده است:
والفجر: اشاره به وقت ظهور امام زمان علیه السلام دارد. كه روشنایی حكومت و عدالت ایشان جهانگیر خواهد بود.
و لیال عشر:اشاره به دوران ده معصوم قبل از حضرت مهدی علیهم السلام، یعنی از امام حسن مجتبی علیه السلام تا امام حسن عسكری علیه السلام دارد.
لیل در مقابل فجر آمده ( لیل= تاریكی محض، فجر= روشنی محض) و چون در دوران این ده بزرگوار حكومت در دست ایشان نبوده از آن تعبیر به " لیل" شده است.
والشفع و الوتر:
الشفع: اشاره به حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها دارد.
الوتر:اشاره به پیامبر(ص) دارد.
نكته قابل توجه این آیه اینست كه در دوران این سه بزرگوار نه فجر كامل بود و نه لیل كامل. چرا كه پیامبر(ص) تنها در ده سال پایانی رسالتشان موفق به تشكیل حكومت شدند و نه در آغاز بعثت ؛ حضرت علی علیه السلام هم مدتی (25 سال) خانه نشین بودند سپس در دوره اندكی، حكومت را در اختیار گرفتند.
لذا در این آیه ذكری از " فجر" یا " لیل" نشده است.
در آیه بعد قسم یاد می كند به:
واللیل إذا یسر: كه اشاره به عصر غیبت امام زمان علیه السلام دارد. قطعاً شبی كه به سوی روشنایی در حركت است، دوران غیبت حضرت مهدی علیه السلام است كه بسوی فجر و ظهور ایشان در حركت است(1). عج الله تعالی فی فرجه الشریف.
بنابراین خداوند در چند آیه نخست این سوره به وجود مبارك چهارده معصوم علیه السلام قسم یاد كرده است و مسلماً این سوگند ها مخاطب آیه را به هوش می دارد تا با تامل بیشتری به كلام خدا بنگرد. لذا بعد از ذكر این قسمهای بیدارگر می فرماید:
هل فی ذلك قسم لذی حجر:آیا در آنچه گفته شد سوگند مهمی برای صاحبان عقل و خرد وجود ندارد؟!
" حجر" در اصل به معنای" منع" می باشد و در اینجا به معنی عقل است. زیرا" عقل" نیز انسان را از كارهای ناروا منع می كند.
پروردگارت در كمین ظالمان است:
به دنبال آیات گذشته كه متضمن سوگندهایی پرمعنا بود، آیات مورد بحث با اشاره به چند قوم نیرومند از اقوام گذشته كه هر كدام ، قدرتی عظیم محسوب می شده ، اما بر مركب غرور سوار شده و راه طغیان و كفر را پیش گرفتند ، سرنوشت دردناك آنها را روشن می سازد تا دیگران از خواب غفلت بیدار شوند. نخست می فرماید:
ألم تركیف فعل ربك بعاد: آیا ندیدی پروردگارت به قوم عاد چه كرد؟!
منظور از " دیدن" در این آیه،" علم و آگاهی" است. اما از آنجا كه داستان این قوم به قدری مشهور و معروف بوده كه گوئی مردم زمانهای بعد نیز آن را با چشم خود می دیدند، تعبیر به " دیدن" شده است. البته مخاطب در این آیه پیامبر(ص) است، ولی هشداری است برای همگان.
" عاد" همان قوم پیامبر بزرگ خدا" هود" است. بعضی از مورخان معتقدند" عاد" بر دو قبیله اطلاق می شده :
1. قبیله ای كه در گذشته بسیار دور زندگی می كردند و قرآن از آنها تعبیر به " عادالأولی" كرده است. ( نجم-50) آنها احتمالاً قبل از تاریخ زندگی می كرده اند.
برخی نیز می گویند: " عاد" نام جد این قبیله است، و قبیله را معمولاً به نام جد آن قبیله می خوانند.
سپس می افزاید: إرم ذات العماد: همان شهر ارم، پرشكوه و عظیم.
" عماد" به معنی "ستون" است.
در این آیه، اشاره به ساختمانهای باعظمت و ستونهای رفیعی است كه در این كاخها به كار رفته بود.
و لذا در آیه بعد می فرماید:
ألتی لم یخلق مثلها فی البلاد: همان شهر و دیاری كه مانند آن در سرزمینها آفریده نشده بود.
سپس خداوند نمونه دومی از گروه طغیانگر از اقوام گذشته را ذكر كرده ، می فرماید:
" و ثمودالذین جابوا الصخر بالواد: آیا ندیدی پروردگارت با قوم ثمود چه كرد، همان قومی كه صخره های عظیم را در وادی می بریدند و از آن خانه ها و كاخ ها می ساختند.
قوم" ثمود" از قدیمی ترین اقوام و پیامبرشان، "صالح" علیه السلام بود و در سرزمینی بنام" وادی القری" میان مدینه و شام، زندگی می كردند. تمدنی پیشرفته و زندگانی مرفه و صاحب ساختمانهای عظیم و پیشرفته بودند.
" جابوا" از " جوبة" به معنای كندن و بریدن هر قطعه زمینی آمده است. بعضی گفته اند: قوم ثمود نخستین قومی بودند كه به بریدن سنگها از دل كوه و ایجاد خانه های محكم، اقدام كردند. بدون شك قوم ثمود نیز در عصر خود تمدنی پیشرفته و شهرهائی آباد داشتند.
سپس به سومین قوم پرداخته و می افزاید:
و فرعون ذی الأوتاد: آیا ندیدی خداوند با قوم فرعون قدرتمند و ظالم چه كرد؟!
" أوتاد"جمع وتد به معنای میخ است. در اینكه چرا فرعون را" ذی الأوتاد" گفته اند، تفسیرهای مختلفی است: برخی می گویند: دردناكترین شكنجه فرعون نسبت به كسی كه مورد خشم او قرار می گرفت این بود كه او را به چهارمیخ می كشید، دستها و پاهایش را با میخ به زمین می بست، یا با سیخ به زمین می كوبید و یا او را بر روی قطعه چوبی خوابانده و دست و پای او را با میخ به تخته می كوبیدند و به همان حالت رها می كردند تا بمیرد.
این تفسیر در حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده، چنانكه در تواریخ آمده: هنگامی كه همسرش" آسیه" به موسی علیه السلام ایمان آورد او را به همین صورت شكنجه كرد و كشت.
دیگر اینكه: ذی الأوتاد، اصولاً كنایه از قدرت و استقرار حكومت است.
این دو تفسیر منافاتی با هم ندارند و ممكن است در معنای آیه جمع باشد.
سپس در یك جمع بندی به اعمال این اقوام سه گانه اشاره كرده و می فرماید:
ألذین طغوا فی البلاد: همانها كه در سرزمینها و شهرها فساد كردند.
فأكثروا فیها الفساد:و بسیار فساد و فتنه برانگیختند .
فساد شامل هر گونه ظلم و تجاوز می شود، در واقع یكی از آثار طغیان آنها بود و هر قوم طغیانگری سرانجام در فساد همه جانبه فرو می رود. سپس در یك جمله كوتاه و پرمعنی به مجازات دردناك همه این اقوام طغیانگر اشاره كرده می افزاید:
فصب علیهم ربك سوط العذاب: لذا خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت.
"سوط" به معنی تازیانه و در اصل به معنی مخلوط كردن چیزی به چیزی است علاوه بر این به تازیانه كه از رشته های مختلف چرم و مانند آن بافته شده اطلاق گردیده است. و بعضی آن را كنایه از " عذاب" می دانند، عذابی كه با گوشت و خون انسان آمیخته می شود و او را سخت ناراحت می كند.
"صب"در اصل به معنی فرو ریختن آب است. در اینجا اشاره به شدت و استمرار این عذاب است.
این تعبیر كوتاه اشاره به مجازاتهای شدید و مختلفی است كه دامنگیر این اقوام شد:
قوم عاد به وسیله تندباد سرد و سوزناك هلاك شدند( حاقة-6)
قوم ثمود به وسیله صیحه عظیم آسمانی نابود شدند( حاقة-5)
و قوم فرعون در میان امواج نیل غرق و مدفون گشتند( زخرف-55)
و در آخرین آیه این بحث به عنوان هشداری به همه كسانی كه در مسیر آن اقوام طغیانگر گام برمی دارند می فرماید:
إن ربك لبالمرصاد: مسلماً پروردگار تو در كمین گاه است.
" مرصاد" از ماده "رصد" به معنی آمادگی برای مراقبت از چیزی است، معادل فارسی آن" كمین گاه" است.
این واژه معمولاً در جائی به كار می رود كه افراد ناچارند از گذرگاهی بگذرند و شخصی در آن گذرگاه آماده ضربه زدن به آنهاست. و در مجموع اشاره به این است كه گمان نكنید كسی می تواند از چنگال عذاب الهی بگریزد، همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده كند آنها را مجازات می نماید. بدیهی است خداوند مكان ندارد و درگذرگاهی نمی نشیند، این تعبیر كنایه از احاطه قدرت پروردگار به همه جباران و طغیانگران و مجرمان است.
تعبیر به" ربك"( پروردگارتو)، اشاره به این است كه سنت الهی در مورد اقوام سركش و ستمگر در امت پیامبر(ص) نیز جاری می شود و هر كس كه به ظلم و فساد روی می آورد قطعاً به مجازات عمل ناپسندش می رسد و اینگونه مجازات ها فقط از آن گذشتگان نبوده است.
در خطبه 97 نهج البلاغه مولا علی علیه السلام می خوانیم:
اگر خداوند ظالم را مهلت دهد هرگز مجازات او از بین نمی رود، او بر سر راه ، در كمین ستمگران است و چنان گلوی آنها را در دست دارد كه هر زمان بخواهد آن را چنان می فشارد كه حتی آب دهان از گلویشان فرو نرود.
نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مأیوس!
در ادامه آیات گذشته كه به طغیانگران هشدار داده ، آنها را به مجازات الهی تهدید می كرد، آیات بعدی به مقوله امتحان كه معیار ثواب و عقاب الهی و مهمترین مساله زندگی انسان محسوب می شود، می پردازد:
نخست می فرماید:
فأما الإنسان إذا ماابتلاه ربه فأكرمه و نعمه فیقول ربی أكرمن:
اما انسان هنگامی كه پروردگارش او را برای آزمایش اكرام كند و نعمت بخشد، مغرور می شود و می گوید خداوند مرا گرامی داشته است.
او نمی داند كه آزمایش الهی گاه با نعمت است و گاه با انواع بلا، نه روی آوردن نعمت مایه غرور است و نه بلاها مایه یأس و ناامیدی. ولی انسان كم ظرفیت در هر دو حال هدف آزمایش را فراموش می كند. به هنگام روی آوردن نعمت چنان می پندارد كه مقرب درگاه خدا شده و این نعمت دلیل بر قرب اوست.
قابل توجه اینكه در آغاز آیه می فرماید: خداوند او را مورد اكرام قرار می دهد ولی در ذیل آیه از اینكه انسان خود را مورد اكرام خدا می بیند ملامت می شود. این به آن خاطر است كه اكرام اول به همان معنی انعام است و اكرام دوم به معنی قرب در درگاه خداست.
و اما إذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربی أهانن:
و اما هنگامی كه برای امتحان روزی را بر او تنگ بگیرد مأیوس می شود و می گوید: پروردگارم مرا خوار كرده است. یأس سرتا پای او را فرا می گیرد و از پروردگارش می رنجد. غافل از اینكه این سختی ها همه وسائل آزمایش و امتحان او است. امتحانی كه رمز پرورش و تكامل انسان و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب و در صورت مخالفت مایه استحقاق عذاب است.
این دو آیه هشدار می دهد كه نه اقبال نعمت دلیل بر تقرب به خدا است و نه ادبار نعمت دلیل بر دوری از حق. اینها موارد مختلف امتحانی است كه خداوند طبق حكمتش هر گروهی را به چیزی آزمایش می كند. این انسانهای كم ظرفیت اند كه گاه مغرور و گاه مأیوس می شوند. این دو آیه علاوه بر اینكه مساله آزمایش الهی را از طرق مختلف گوشزد می كند این نتیجه را نیز دربر دارد كه هرگزنباید برخوردارشدن از نعمتها و یا محرومیت از آن را دلیل بر شخصیت و مقام در پیشگاه خداوند و یا دوری از ساحت مقدس او بدانیم، بلكه معیار همیشه و همه جا ایمان و تقوا است.
در ضمن این آیه اشاره كوتاهی به فلسفه بلاها و حوادث دردناك دارد.
سپس خداوند با توضیح و شرح اعمالی كه موجب دوری از وی و گرفتاری در چنگال مجازات الهی می شود ، می فرماید:
كلا بل لا تكرمون الیتیم.
چنان نیست كه شما خیال می كنید( كه اموالتان دلیل بر مقام شما نزد پروردگار است، بلكه اعمالتان حاكی از دوری شما از خداست) شما یتیمان را گرامی نمی دارید.
و لا تحاضون علی طعام المسكین: و یكدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمی كنید.
قابل توجه این كه در مورد یتیمان نه از " إطعام" بلكه از " إكرام" سخن می گوید چرا كه در مورد یتیم تنها مسأله گرسنگی مطرح نیست بلكه از آن مهم تر جبران كمبودهای عاطفی او است، یتیم نباید احساس كند كه چون پدراز دست داده خوار و ذلیل شده، باید آنچنان مورد اكرام قرار گیرد كه جای خالی پدر را احساس نكند. لذا اكرام یتیمان منحصر به حفظ اموال آنها نیست بلكه معنای گسترده تری دارد.
واژه" تحاضون"از ریشه" حض" به معنای ترغیب است. اشاره به اینكه : تنها اطعام مسكین كافی نیست بلكه مردم باید یكدیگر را بر این كار خیر تشویق كنند تا این سنت در جامعه گسترش یابد.
عجیب اینكه در آیه 34 سوره" حاقه" این موضوع را همردیف عدم ایمان به خداوند بزرگ ذكر كرده می فرماید:
" او به خداوند بزرگ ایمان نمی آورد و دیگران را به اطعام مستمندان تشویق نمی كند."
سپس به سومین كار زشت آنها اشاره كرده و آنها را مورد نكوهش قرار می دهد، می فرماید:
و تأكلون التراث أكلا لما: شما میراث را جمع كرده و می خورید.
بدون شك خوردن اموالی كه از طریق میراث مشروع به انسان رسیده كار مذمومی نیست. بنابراین نكوهش این كار در آیه فوق ممكن است اشاره به یكی از امور زیر باشد.
1. منظور جمع میان حق خود و دیگران است. زیرا كلمه" لم" در اصل به معنی " جمع" است و بعضی از مفسران مثل زمخشری آن را به جمع میان حلال و حرام تفسیر كرده اند. به خصوص اینكه عادت عرب جاهلی این بود كه زنان و كودكان را از ارث محروم كرده و حق آنها را برای خود برمی داشتند و معتقد بودند ارث باید به جنگجو تعلق گیرد.
2. وقتی ارثی به شما می رسد به بستگان فقیر و محرومان جامعه هیچ انفاق نمی كنید، جایی كه با اموال ارث كه بدون زحمت به دست می آید چنین می كنید مسلماً در مورد درآمد خود بخیل تر خواهید بود و این عیب بزرگی است.
3. منظور خوردن میراث یتیمان و حقوق صغیران است.
جمع میان سه تفسیر امكان پذیر است.
بعد به چهارمین عمل نكوهیده آنها پرداخته می افزاید:
و تحبون المال حباً جماً: و شما بسیار ثروت و اموال را دوست می دارید.
شما افرادی دنیاپرست، ثروت اندوز، عاشق و دلباخته مال و متاع دنیا هستید و مسلماً كسانی كه چنین علاقه فوق العاده ای به مال و ثروت دارند به هنگام جمع آوری آن ملاحظه مشروع و نامشروع را نمی كند. و به این ترتیب بعد از ذكر آزمایش انسانها به وسیله نعمت و بلا ، توجه آنان را به 4 آزمایش مهم جلب می كند و عجب اینكه تمام این آزمونها جنبه مالی دارد.
و كسانی كه از عهده امتحانات مالی در هر اندازه و كمیت و در هر شرایط برآیند افرادی قابل اعتماد و پرهیزگارند. و بهترین دوستان محسوب می شوند چرا كه در زمینه های دیگر نیز غالباً افراد پاك و درستی هستند.
روزی بیدار می شوند كه كار از كار گذشته!
به دنبال نكوهشهایی كه در آیات قبل از طغیانگران دنیاپرست شده ، در آیات بعدی به آنها اخطار می كند كه سرانجام قیامتی در كار است و حساب و كتاب و مجازات شدیدی در پیش است باید خود را برای آن آماده كنند.
نخست می فرماید:
كلا:چنان نیست كه آنها خیال می كنند( كه حساب و كتابی در كار نیست و اگر خدا مال و ثروتی به آنها داده به خاطر احترام آنها بوده نه برای آزمایش)
إذا دكت الأرض دكاً دكاً:
در آن هنگام كه زمین سخت در هم كوبیده شود.
" دَكّ" در اصل به معنی زمین نرم و صاف است و سپس به درهم كوبیدن در ارتفاعات و صاف كردن آنها اطلاق شده است. تكرار" دك" برای تأكید است.
روی همرفته، این تعبیر اشاره به زلزله ها و حوادث تكان دهنده پایان دنیا و آغاز رستاخیز است، چنان تزلزلی در اركان موجودات رخ می دهد كه كوهها همه از هم متلاشی شده و زمینها صاف می گردند. بعد از پایان یافتن این مرحله یعنی ویرانی جهان، مرحله دوم آغاز می شود ؛ انسانها همگی به زندگی باز گشته و در دادگاه عدل الهی حاضر می شوند.
و جاء ربك والملك صفاً صفاً: در آن هنگام فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند. و گرداگرد حاضران در محشر را گیرند و آماده اجرای فرمان حق گردند. این ترسیمی است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانایی انسان در فرار از چنگال عدالت.
تعبیر به " جاء ربك" پروردگارت می آید، كنایه از فرا رسیدن فرمان خدا برای رسیدگی به حساب خلایق است.
سپس می افزاید:
وجیء یومئذ بجهنم یومئذ یتذكر الإنسان و انی له الذكری:
و در آن روز جهنم را حاضر می كنند و در آن روز انسان متذكر می شود، اما چه فایده كه این تذكر برای او سودی ندارد.
آری هنگامیكه انسان مجرم این صحنه ها را می بیند، تكان می خورد و بیدار می شود، هاله ای از غم و اندوه چهره اش را می پوشاند، نگاهی به گذشته خویش می كند و از اعمال خود سخت پشیمان می شود اما این پشیمانی هیچ سودی ندارد. اینجاست كه فریادش بلند می شود:
یقول یا لیتنی قدمت لحیاتی: ای كاش اعمال صالحی برای زندگی فرستاده بودم.
جالب توجه این كه نمی گوید برای زندگی آخرتم، بلكه می گوید: برای زندگیم". معلوم می شود حیات حقیقی در آخرت است و زندگی زودگذر دنیا، زندگی نامیده نمی شود.
آری آنها كه اموال یتیمان را به غارت بردند، ارث را از این و آن به یغما گرفتند و محبت اموال دنیا تمام قلوبشان را تسخیر كرده بود، در آن روز آرزو می كنند كه ای كاش چیزی برای حیات آخرت كه حیات حقیقی و جاویدان است از پیش فرستاده بودند، ولی این آرزویی است بی نتیجه كه هرگز به جایی نمی رسد.
سپس در دو جمله كوتاه شدت عذاب الهی را در آن روز تشریح می كند، می فرماید:
فیومئذ لا یعذب عذابه أحد:در آن روز خداوند او را چنان مجازات می نماید كه هیچ كس را عذابی همانند عذاب او نمی كند.
و لا یوثق وثاقه أحد:و نیز در آن روز هیچ كس همچون خداوند كسی را به بند نمی كشد.
نه بند و زنجیر او مانندی دارد و نه مجازات و عذابش. چرا چنین نباشد در حالی كه آنها نیز در این دنیا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا كه قدرت داشتند آزار كردند.
ای صاحب نفس مطمئنه
بعد از ذكر عذاب وحشتناكی كه دامان طغیانگران را در قیامت می گیرد، در آیات پایانی سوره به نقطه مقابل آن پرداخته و از " نقوس مطمئنه" و مؤمنانی كه در میان این طوفان عظیم از آرامش كامل برخوردارند، پرداخته و آنها را با یك دنیا لطف و محبت مخاطب ساخته ، می فرماید:
یا أیتها النفس المطمئنه: ای نفس مطمئنه.
إرجعی الی ربك راضیةً مرضیةً: به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی كه هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است.
فأدخلی فی عبادی: و در سلك بندگانم داخل مشو.
و ادخلی جنتی: و در بهشتم وارد شو.
چه تعبیرات دل انگیز و روح پروری! كه لطف و صفا و آرامش از آن می بارد.دعوت مستقیم پروردگار از نفوسی كه در پرتو ایمان به حالت اطمینان و آرامش رسیده اند.دعوت از آنها برای بازگشت به سوی پروردگارشان ، به سوی مالكشان.دعوتی كه آمیخته با رضایت طرفینی است، رضایت عاشق دلداده از معشوق و رضایت محبوب و معبود حقیقی. و به دنبال آن تاج افتخار عبودیت را بر سر او نهادن و به لباس بندگی مفتخرش كردن و در سلك خاصان درگاه جای دادن. و سپس دعوت از او برای ورود در بهشت، آن هم با تعبیر" وارد بهشتم شو" كه نشان می دهد میزبان این میهمان تنها و تنها ذات مقدس او است. عجبا بر این دعوت! حبذا بر این میزبان و شگفتا از این میهمان.
منظور از" نفس" در اینجا همان روح آدمی است. و تعبیر به" مطمئنة" اشاره به آرامشی است كه در پرتو ایمان حاصل شده است. تعبیر به" راضیة" بخاطر آن است كه تمام وعده ها و پاداش های الهی را بیش از آنچه تصور می كرد در یافت داشته و آنچنان از فضل و رحمت خدا بهره می گیرد كه یكپارچه رضا و خشنودی می شود. و اما تعبیر به" مرضیة"به خاطر اینست كه مورد قبول و رضای حضرت دوست واقع شده است.
منابع:
1. تفسیر نمونه
2. تفسیر المیزان
3. مباحث كلاسی دكتر محمد حسین برومند، استاد دانشكده الهیات دانشگاه تهران.