به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، عالیه مهرابی از شاعران جوان کشورمان شعری را در مورد حوادث و اتفاقات اخیر شهر تهران و برخی شهرها به مردم روشن سرزمینش تقدیم کرده است.
حال و روز سفرهها هر چند قدری خوب نیست
نانی اما در تنور داغ این آشوب نیست
دل به دست کدخدا بستن سراب درد بود
خوشهها جز درکف مردان خرمن کوب نیست
غم به نرخ روز خوردی، نان به نرخ خون دل
غیر صبر اما حریفی در خور ایوب نیست
هیمهای هیزم فراهم کرد اگر طوفان چه باک
خانههای سربلند قریه مان از چوب نیست
بوی زخم آورده این سو گلهی کفتار را
آی چوپان نی بزن این قریه ی بیدار را
دایهها با ادعای مادری شان آمدند
خاطرماجمع دیدندو پریشان آمدند
آمدند از شاخه های ما تبرسازی کنند
در زمین مردمان سادگی بازی کنند
مردمانی که اگر چه درد دارد سینه شان
غیر گرد بی غباری نیست بر آیینه شان
مردمان سفره های خالی از نان ربا
مردمان آبرو با ناله های بی صدا
هی رصد کردند خود را در نجوم فیشها
زندگی کردند چندی با غم تشویشها
مردمان روزهای آخر پنجاه و هفت
مردمان خاطرات دلنشین «شاه رفت»
مردمی که هشت سال از موج آتش رد شدند
از ستیغ سرخ هیزم چون سیاوش رد شدند
مردمانی که همیشه انقلابی ماندهاند
صد زمستان آمد اما آفتابی ماندهاند
شاعرم اما نه مثل مردهای ایل مان
آتشم اما نه مثل تندر سجیل مان
آی چوپان نی بزن این قریهی بیدار را
بوی زخم آورده این سو گلهی کفتار را
ما همه خرمافروش کوچههای غیرتیم
عهد دیگر نیست اینجا میثم تمار را
بس که عهد محکمی دارند باغ و باغبان
آخر آتش زد حسادت بوتههای خار را
آی مردان قبیله ! برنو ایمانتان
باز هم فریاد خواهد زد اناالعمار را