درباره این حدیث پیامبر(ص): «دفن البنات من المکرمات» توضیحاتی دهید؟
پاسخ اجمالی
تعبیر «دَفْنُ الْبَنَاتِ مِنَ الْمَکْرُمَاتِ»؛ دفن کردن دختران از بزرگواری است، در منابع معتبر به عنوان روایت نقل نشده و معدود کتابهایی نیز که به نقل آن پرداختهاند، سندی برایش ذکر نکردهاند.
اگر این روایت را -بر فرض پذیرش- به این معنا بگیریم که زنده به گور کردن دختران امری نیکو است؛ این سخن با صریح آیات قرآن و تعالیم پیامبر منافات دارد و بدیهی و قطعی است که چنین سخنی از حضرتشان صادر نشده است.
البته معانی دیگری برای آن وجود دارد که در پاسخ تفصیلی ذکر شده است.
پاسخ تفصیلی
مطلبی در برخی منابع دینی وجود دارد که کمتر تصدیقی را به همراه خود داشته و عموماً با انکار همراه میشود. این گفتار عبارت است از: «دَفْنُ الْبَنَاتِ مِنَ الْمَکْرُمَاتِ؛ دفن کردن دختران از بزرگواری است». قبل از بحث پیرامون محتوای آن لازم است، در سند آن دقت نماییم.
سند روایت
1. منابع اصلی شیعه این روایت را نقل نکردهاند. حتی علامه مجلسی در کتاب خود این حدیث را از اهل سنت نقل کرده و آنرا در زمره روایات طرد شده و باطل قرار میدهد.[1] با این حال تعداد انگشت شماری از منابع شیعی این روایت را نقل کردهاند[2] که البته هیچ یک سندی برای آن ذکر نمیکنند. یکی از اینها، این روایت را اینگونه آورده است:
امام(ع): «دختران، گرفتاری و پسران نعمت هستند؛ همانا خداوند بهشت را در مقابل گرفتاری خواهد داد و نه در مقابل نعمت؛ همانا از نعمتهای خداوند بقای فرزندان پسر است و مرگ دختران نیز از نعمتها استبه جهت گفتار پیامبر(ص): «فَدَفْنُ الْبَنَاتِ مِنَ الْمَکْرُمَات»[3]
این روایت نیز مانند روایت اصلی دارای هیچ سندی نبوده و قابل اعتنا نیست.
در نهایت میتوان اذعان داشت که این روایت به جهت سندی قابل اعتنا نمیباشد.
2. اهل سنت نیز در منابع اصلی خود (صحاح سته) این روایت را نقل نکردهاند و تنها تعدادی از منابع دیگر از ابن عباس این مطلب را ذکر کردهاند؛ زمانی که رقیه دختر پیامبر رحلت فرمود؛ پیامبر عزادار بوده و فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ دَفْنُ الْبَنَاتِ مِنَ الْمَکْرُمَاتِ»[4] البته برخی از محققان اهل سنت نیز اشاراتی به ضعف سند و خبر واحد بودن آن، داشتهاند.[5]
معنای روایت
اگر این روایت را به این معنا بگیریم که زنده به گور کردن دختران امری نیکو است؛ این ظاهر با صریح آیات قرآن منافات دارد: «در حالى که هر گاه به یکى از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتى) سیاه مىشود و به شدّت خشمگین مىگردد *به خاطر بشارت بدى که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متوارى مىگردد (و نمىداند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم مىکنند!».[6] علاوه بر آیات قرآن و روایات، این حکم با اصول اولیه عقلی و انسانی نیز منافات دارد.
بنابر این روایت مورد بحث -بر فرض قبول- بر زنده به گور کردن دختران دلالتی نخواهد داشت، بلکه معانی دیگری برای آن قابل تصور است که در ذیل به تعدادی از آنها اشاره میکنیم:
1. یکی از عالمان اهل سنت؛ این روایت را اینگونه نقل کرده است: «مِن فقرات أهل الجاهلیة: دفن البنات، من المکرمات»[7] از این تعبیر میتوان استفاده کرد که این روایت در بیان انتقاد از اعتقادات عصر جاهلی بوده است و نه توصیهای از جانب پیامبر(ص).
2. برخی در بیان معانی این روایت، گفتارهای تأملبرانگیزی دارند: «دفن کردن دخترها، از صفاتی است که خداوند به وسیله آنها پدران را تکریم میکند؛ همانا بهترین داماد، قبر است؛ زیرا دختر عورت و ناموس انسان است، ضعیف است، مستقل نیست، خرجش بسیار است، برای انسان خجالت میآورد و بدخواهان را به سمت خانه انسان جلب میکند»؛[8] «در گور کردن دختران از کَرَم است؛ زیرا که به سبب ایشان غم و اندوه و رنج و مشقّت بیشتر بود (و با مرگ آنها این رنج از بین رفته است)»؛[9] و برخی عبارات دیگر که در ذیل این روایت ذکر شدهاند.[10] اگر واقعا این نوع گفتارها را از افراد دوران جاهلیت نقل میکردیم، هضم ارتباط گفتار و گوینده آن برای ما باورپذیرتر بود تا اینکه افرادی با تفکر اسلامی چنین عقائدی را بگویند. این نوع نگاه را مقایسه کنید با آیات و روایاتی در این موضوع: «مردى خدمت رسول خدا(ص) آمد و به شخصى که در حضور حضرت بود خبری رساند. مرد از شنیدن خبر رنگش دگرگون شد، رسول خدا (ص) به وى گفت: تو را چه شد؟ آن مرد گفت: یا رسول اللَّه خیر است، حضرت فرمود: به من بگو چه شده؟ عرض کرد: از خانه که بیرون میآمدم همسرم درد زاییدن داشت. اکنون خبردار شدم که دخترى زائیده است (ناراحت شدم از اینکه او دختر است) رسول خدا(ص) فرمود: (الْأَرْضُ تُقِلُّهَا وَ السَّمَاءُ تُظِلُّهَا وَ اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَ هِیَ رَیْحَانَةٌ تَشَمُّهَا) سنگینیش بر گرده زمین است، و زیر سایه آسمان خدا زندگى خواهد کرد. و خداوند روزى او را خواهد داد، (پس ناراحتى براى چیست) او خود شاخه گلى است که او را مىبوئى».[11]
3. میتوان این عبارت یا روایت را – با فرض احتمالی پذیرش آن - به این معنا دانست؛ اگر انسان فرزند دختر خود را (در عین وابستگی بسیار میان پدر و دختر) که مرده است دفن کند و در عین حال بر این مرگ، صبر و بردباری داشته باشد، در نزد خداوند مأجور و بزرگوار خواهد بود و این نوع برخورد با مرگ دختر مورد رضایت خداوند نیز است.
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 30، ص 415، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. قضاعی، محمد بن سلامة، شرح فارسی شهاب الأخبار (کلمات قصار پیامبر خاتم ص)، محقق، مصحح، حسینی أرموی (محدث)، جلالالدین، ص 82، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1361ش.
[3]. شعیری، محمد بن محمد، جامع الاخبار، ص 105، نجف، مطبعة حیدریة، چاپ اول، بیتا.
[4]. ابن المقرئ، محمد بن إبراهیم، المعجم، تحقیق، أبی عبد الحمن عادل بن سعد، ج 1، ص 146، ریاض، مکتبة الرشد، الطبعة الأولى، 1419 هـ؛ القضاعی المصری، محمد بن سلامة، مسند الشهاب، محقق، حمدی بن عبد المجید السلفی، ج 1، ص 172، بیروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثانیة، 1407 ق؛ سلیمان بن أحمد، الطبرانی، مسند الشامیین، محقق، حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج 3، ص 324، بیروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الأولى، 1405 ق.
[5]. أبو القاسم الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الأوسط، محقق: طارق بن عوض الله، عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ج 2، ص 272، القاهرة، دار الحرمین، بیتا.
[6]. نحل، 58- 59.
[7]. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج 14، ص 71، بینا، بیجا، بیتا.
[8]. زین الدین محمد، الحدادی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 3، ص 533، مصر، المکتبة التجاریة الکبرى، الطبعة الأولى، 1356ق.
[9]. شرح فارسی شهاب الأخبار (کلمات قصار پیامبر خاتم ص)، ص 82.
[10]. نیشابوری، نظام الدین حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقیق، عمیرات، شیخ زکریا، ج 1، ص 283، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1416ق؛ ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، تحقیق، یاحقی، محمد جعفر، ناصح، محمد مهدی، ج 1، ص 275، مشهد، آستان قدس رضوی، 1408ق.
[11]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 3، ص 482، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 5 – 6، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.