📖 #زیبانوشت؛ اگر ميتوانستم يك بار ديگر به دنيا بيايم ...
كمتر حرف ميزدم و بيشتر گوش ميكردم ...!
دوستانم را براي صرف غذا به خانهام دعوت ميكردم حتي اگر فرش خانهام كثيف و لكهدار و يا كاناپهام ساييده و فرسوده شده بود ...!
در سالن پذيراييام، ذرت بوداده ميخوردم و اگر كسي ميخواست كه آتش شومينه را روشن كند، نگران كثيفي خانهام نميشدم ...
پاي صحبتهاي پدربزرگم مينشستم تا خاطرات جوانياش را برايم تعريف كند و در يك شب زيباي تابستاني، پنجرههاي اتاق را نميبستم تا آرايش موهايم به هم نخورد ...!
شمعهايي كه به شكل گل رز هستند و مدتها روي ميز جا خوش كردهاند را روشن ميكردم و به نور زيباي آنها خيره ميشدم. با فرزندانم بر روي چمن مينشستم بدون آنكه نگران لكههاي سبزي شوم كه بر روي لباسم نقش ميبندند ...!
با تماشاي تلوزيون كمتر اشك ميريختم و قهقهه خنده سر ميدادم و با ديدن زندگي، بيشتر ميخنديدم. هروقت كه احساس كسالت ميكردم، در رختخواب ميماندم و از اينكه آن روز را كار نكردم، فكر نميكردم كه دنيا به آخر رسيده است ...!
اگر شانس يك بار يك زندگي دوباره به من داده ميشد، هر دقيقهي آنرا متوقف ميكردم، آن را به دقت ميديدم، به آن حيات ميدادم و هرگز آنرا پس نميدادم ...!
اﮔﺮ ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻲﺁﻣﺪﻡ ...
✍🏼 #اﺭﻣﺎ_ﺑﻮﻣﺒﻚ
📙 #ﺗﻮ_ﺗﻮﻳﻲ