از اين رو بصيرت، انسان را از حيرت و تشويش و ترديد مي رهاند و هرگونه شبهه اي را طرد مي كند؛ چنان كه صاحب منازل السائرين مي گويد: «البصيرة ما يخلصك من الحيرة»؛ «بصيرت چيزي است كه تو را از حيرت خلاص مي سازد».[1] بصيرت در اصطلاح عرفاني، عبارت است از قوة قلبي كه به نور قدس روشن باشد و با آن قوه، شخص حقايق و بواطن اشياء را مي بيند. حكما قوت بصيرت را عاقله نظريه و قوة قدسيه مي نامند.[2] مولوي نيز مي گويد:اي خدا داده تو را چشم بصيرت از كرم كز خمارش سجده آرد شهپر روح الامين
يكي از درجات مهم بصيرت، اين است كه هر كس را خداوند به تزكية نفس و تصفيه دل با زهد و عبادت موفق گرداند و قلب او را از زنگار تعلّقات دنيوي پاك سازد و از اين ظلمت ها رهايش كند و معرفت را در قلب او روان سازد، فراست در او ظاهر و شكوفا مي گردد (تفجّر المعرفه و تُنبت الفراسه)[3] و حكمت ها در قلب او پديدار مي شود؛ چنان كه رسول گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «هر كس براي خداوند چهل صباح خود را خالص سازد، چشمه هاي حكمت از قلب او بر زبانش سرازير مي گردد».
علامه بحراني (صاحب رساله الطريق الي الله) مي گويد: «مقصود اصلي شارع از مكلفين، تقويت بصيرت ايشان است تا او را با بينش كامل و آگاهي كافي اطاعت كنند و هر چه موجب تقويت بصيرت و زيادت هوشمندي گردد، مورد نظر حق تعالي است؛ بلكه تأكيد بيشتري بر آن دارد».[4] بر اين اساس بصيرت، روشن بيني، انديشمندي و دانايي حكيمانه و انساني است كه همچون چراغي پر نور در شب تاريك، جلوي او را روشن مي كند و راه كمال و انسانيت را براي وي نمايان مي سازد و مانع از سقوط او در جهالت، ضلالت و حيوانيت مي گردد.
بصيرت، خرد ورزي فاضله اي است كه از اخلاق الهي و طهارت روح به دست مي آيد و بر روشنبيني و نيكانديشي او، اثري عميق دارد. اين بصيرت اخلاقي است كه در شناخت حق از باطل و عيوب فرد و جامعه، شناخت احكام الهي و موانع رشد (وسوسه هاي شيطاني و…) و راه نجات و رستگاري، به انسان ياري مي رساند. انساني كه حجاب هاي هوس و تمايلات نفساني و مادي، جلوي چشم باطن و عقل پوياي او را گرفته است، نميتواند حقايق را آن گونه كه هست و راه حيات طيّبه و معقول را آن گونه كه بايد، مشاهده كند؛ اما طهارت روح و پاكي باطن و رشد دانايي، منجر به درك هرچه بيشتر حقايق و شكوفايي استعدادهاي انساني مي شود.
بصيرت اخلاقي؛ يعني همگامي تعليم و تربيت انسان و بر قراري پيوند بين جنبه هاي عقلي و فطري او در جهت رشد و تعالي معنوي و روحي. در واقع انسان با دو بال عقل و اخلاق و در پرتو دانايي و پارسايي، قله هاي كمال را در مي نوردد و مشكلات و كاستي هاي ناشي از رشد رذايل اخلاقي و فزون خواهي، جهالت، بيخردي، دنياگرايي و… را از خود و جامعه مي زدايد. او در ساية بصيرت اخلاقي، چنان به روشنبيني پارسايانه مي رسد كه دنيا براي او فقط دار امتحان و گذر مي شود و وظيفه و راه نجات خود را در فضيلتگرايي و پاكزيستي مي داند و با پي بردن به زشتي انحرافات و معاصي، به فكر آباد كردن آخرت و كسب توشه براي آن مي افتد. در واقع «بصيرت اخلاقي» هم راهبردي اساسي براي رفع مشكلات بشر است و هم ثمرة تعليم و تربيت واقعي. خلاصه آنكه در تعريف و تبيين ماهيت «بصيرت اخلاقي» مي توان گفت: «رشد و بالندگي توأم فكري و اخلاقي انسان جهت رسيدن به كمال نهايي و دستيابي به روشن بيني ديني و دانايي معنوي كه منجر به تزكيه و تهذيب انسان و دوري از ناراستي ها و كژتابي هاي گوناگون مي گردد».
رشد فكري و اخلاقي
عصر ظهور، دوران حيات طيبه و حيات معقول انساني است؛ عصر حاكميت عقلانيت و معنويت بر افراد و جوامع. دوره بهْزيستي و كمالگرايي است كه كمتر نظيري مي توان براي آن تصور كرد. در اين عصر، تمامي ظرفيت ها و استعدادهاي فطري و عقلي انسان، شكوفا مي شود و با تربيت اخلاقي و عقلاني او (تزكيه و تعليم)، حيات نويني فرا روي او گشوده مي شود. به نوشته يكي از حكما: زمان ظهور دولت آن جناب ـ كه زمان ظاهر شدن دولت ثانية حق است ـ زمان ظهور و غلبة عقل است از روي باطني آن كه مقام ولايت است و به منزله روح است از براي روح ظاهري آن كه مقام نبوت است.[5] در روايات مهدوي، اشاره اي صريح به همنوايي و هم پوشاني دو بعد فكري و اخلاقي (تعليم و تربيت) انسان شده و رشد و بالندگي توأم آن دو، به دست مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مورد تأكيد قرار گرفته است. امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: «اذا قام قائمنا وضع يده علي رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اكمل به اخلاقهم»؛[6] «چون قائم ما قيام كند، دستش را بر سر بندگان مي گذارد و عقول آنها را متمركز ساخته و اخلاقشان را به كمال مي رساند»
و نيز آمده كه: «يفتح حصون الضلالة و قلوباً غفلاً»؛[7] «قلعه هاي گمراهي و ناداني و دل هاي بسته را مي گشايد»[8] و… . بر اساس روايت امام باقر (عليه السلام)، عقول و افكار مردم در عصر ظهور، شكوفا و متمركز و اخلاق آنان كامل مي شود؛ اين يعني، پيوند عقلانيت و معنويت انسان و رسيدن به بصيرت اخلاقي. او در ساية بينش عميق و دانايي پارسايانه و ايماني، ريشه هاي مفاسد و معايب را از درون خود مي زدايد و بر معرفت و معنويت خود مي افزايد. در واقع براي تعليم و تربيت انسان، دو بعد اثرگذار در او، تقويت و رشد مي يابد:
1. بعد اخلاقي؛ يعني: تربيت و تزكيه انسان، رشد فضايل اخلاقي و انساني، شكوفايي فطرت الهي، عبوديت و عبادت گري و معنويت گرايي انسان.
2. بعد فكري؛ يعني: تعليم و حكمت آموزي انسان، دانايي و روشنبيني او، انديشه ورزي در مبدأ و معاد و… تقويت خرد ورزي و فهم عميق و واقعي محاسن اخلاقي.
بر اساس روايت پيشگفته (وضع يده علي رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اكمل به اخلاقهم) امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) پس از ظهور، با نفوذ در دل و جان و عقل مردم و هدايت هاي پيامبرگونة خود، آنان را هدايت و راهنمايي مي كند. مقصود از دست (وضع يده) در اين روايت، دست رحمت، هدايت و شفقت الهي بر بندگان است. كلمة «يد» به معناي دست در زبان عربي، مفاهيم و مصداق هاي گوناگوني دارد. يكي از معاني يد، نعمت و رحمت است.[9] در اين صورت معنا چنين مي شود: در زمان ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، با آفتزدايي از درخت عقل و خرد و ايجاد بستر و زمينة مناسب براي رشد و شكوفايي عقول مردم، رحمت و نعمت خداوند بر مردم نازل مي شود و همة آنان هدايت مي يابند و به سر منزل مقصود (كمال) مي رسند. خداوند در قرآن كريم در مورد يكي از حكمت هاي نبوت مي فرمايد:
و يضع عنهم اصرهم و الأغلال التي كانت عليهم[10]؛ «پيامبر زنجيرها و مشقت ها (جهالت و هواپرستي) را از آنها (مردم) بر مي دارد». در اينجا منظور از زنجير و مشقّت، بندها و زنجيرهاي مادي نيست؛ بلكه مقصود زنجيرهاي ناداني و فساد است كه پيامبر اكرم با هدايت ها و تلاش هاي فراوان فرهنگي، آن را از انسان ها بر طرف ساخت. در عين حال از هدايت هاي تكويني ويژه اي نيز استفاده كرد و در دل و جان مردم مشرك و فاسد نفوذ معنوي داشت و تأثيرات عميقي بر آنان گذاشت.
در عصر ظهور نيز امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، تمامي موانع و آفت هاي رشد و تعالي عقلاني انسان ها را از بين مي برد و عقول آنان را به حد بالايي از شكوفايي و رشد مي رساند. علاوه بر آنكه تزكيه و تهذيب نفوس انساني و طهارت جامعة بشري را در رأس برنامه هاي خود قرار مي دهد. در اينجا حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ادامه دهنده راه پيامبران و تكميلكننده برنامه هاي آنان به خصوص پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) است. در واقع در اين عصر به دو بعد تعليم و تزكيه عموم مردم پرداخته مي گردد؛ يعني، هم بر بصيرت و دانايي آنان افزوده مي شود و هم پاكسازي و تزكيه نفوس در اولويت قرار مي گيرد.
قرآن در اين رابطه مي فرمايد: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ[11]؛ «او است كه در ميان قوم بيكتاب، پيامبري از ميان خودشان بر انگيخت كه آيات او را بر آنان مي خواند و پاكيزةشان مي دارد و به آنان كتاب و حكمت مي آموزد».
بر اساس اين آيه، تكامل وجود انسان از جنبه هاي علمي و عملي و تزكيه و تهذيب او، به عنوان هدف نهايي بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) معرّفي شده است و يكي از زمينه ها و بستر هاي رسيدن به اين هدف، بصيرت بخشي و علمآموزي به انسان است. امام علي (عليه السلام) مي فرمايد:«خداوند فرستادگان خود را در ميان مردمان بر انگيخت و پيامبران خويش را پياپي روانه كرد تا از آنان رعايت ميثاق فطري الهي را باز طلبند و نعمت هاي فراموش شده خدايي را به آنان ياد آور سازند و نيروهاي پنهان عقل آدمي را آشكار كنند (يثيروا لهم دفائن العقول) و آيات بهنجار آفرينش را به مردمان بنمايانند…».[12]
بر اين اساس نقش اصلي دعوت پيامبران، گسترش دانايي و آموزش و تعليم است و ايمان و معرفت، خود از شاخه هاي دانايي به شمار مي رود. پيامبران به انسانها، راه و رسم زندگي و هدف و نتيجه آن را مي آموختند و ارزش انسان و والايي مقام و نقش برجستة او در كائنات و توانايي و ظرفيت وجودي او را در رسيدن به تكامل فراگير و تعالي روحي، به وي يادآور مي شدند. در پرتو چنين تعليمي، نيروي تفكر و خردورزي را در او بيدار مي كردند و به انديشه درباره مبدأ و معاد و كشف رموز و اسرار آيات الهي وا مي داشتند. البته در كنار اين و فراتر از آن، به تزكيه و تهذيب او اهميت داده و راه رسيدن به كمال را در اخلاق متعالي و معنويت ديني مي دانستند.
______________________________
[1] . خواجه عبدالله انصاري، شرح منازل السائرين، ص 189.
[2] . عباس كي منش، پرتو عرفان، ج1، ص 240.
[3] . شرح منازل السائرين، ص 192.
[4] . حسين بحراني، سلوك عرفاني (ترجمه الطريق الي الله)، ص64.
[5] . سيدجعفر كشفي، تحفة الملوك، ج1، ص78.
[6] . قطب الدين راوندي، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 841؛ محمد تقي مجلسي، بحار الانوار، ج52، ص 336.
[7] . قندوزي حنفي، ينابيع المودة، ج2، ص 588.
[8] . سيد جعفر كشفي، تحفة الملوك، ج1، ص 78.
[9] . مفردات راغب، ص 889.
[10] . اعراف (7)، آيه 157.
[11] . جمعه(62)، آيه 2.
[12] . نهج البلاغه، خطبة 33.
پدید آورنده : رحیم کارگر