0

نکات ارزشمند از معارف قرآن

 
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

سوگند پیامبر(ص) تحریم شرعی نبود

پیامبر اسلام

سوال: مگر نمی‌گوییم حلال محمد(صلی الله علیه و آله) تا روز قیامت حلال است و حرام محمد(صلی الله علیه و آله) تا روز قیامت حرام است؛ پس چرا با توجه به شان نزول سوره تحریم ، پيامبر، حلال خدا را بر خود حرام كرده بود؟

پاسخ: خداوند می‌فرماید: «يَأَيهُّا النَّبىُ لِمَ تحُرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِى مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ[تحریم/1] اى پيامبر! چرا آنچه را كه خدا بر تو حلال كرده براى به دست آوردن خشنودى همسرانت بر خود حرام مى‌‏كنى؟» گر چه مطابق شان نزول این آیه، پیامبر اسلام، خوردن حلال هایی را بر خود حرام کرد؛ اما این تحريم، تحريم شرعى نبود، بلكه به طورى كه از آيات بعد استفاده مى‌‏شود سوگندى از ناحيه پيامبر اسلام بود و مى‌‏دانيم كه قسم خوردن بر ترك بعضى از مباحات گناهى ندارد. بنا بر اين جمله «چرا بر خود تحريم مى‏‌كنى؟» به عنوان عتاب و سرزنش نيست بلكه نوعى دلسوزى و شفقت است.[تفسير نمونه‏، ج24، ص271الی 273]
بنابراین گر چه حلال و حرام محمد(صلی الله علیه و آله) تا روز قیامت حلال و حرام است[أصول الكافي‏، ج1، ص75] ولی در آیه یک تحریم، پیامبر اسلام بر نخوردن حلالی سوگند خورد و این سوگند، تحریم شرعی نبود تا در آن مناقشه شود. به بیان دیگر، گاهي حرمت از جانب خداوند متعال است كه در مقام شارع و قانون گذار و بنابر برخي مصلحت هاي فردي يا جمعي حكم به حرمت چيزي مي كند، كه در اين صورت هيچ كس حق تبديل يا تصرف در آن را ندارد. نه از نظر كميت و نه از نظر كيفيت، اما گاهی تحريم مربوط به فعل مباحي است كه انسان براي خودش وضع مي كند. و در دين مبين اسلام اين كار به صورت قسم، نذر و يا عهد انجام مي پذيرد. اين نوع تحريم نه تنها هيچ گونه منافاتي با احكام اسلام ندارد بلكه در واقع تابع آن نيز هست، و عمل به آن هم در بعضي از شرايط بسيار خوب و پسنديده است. چون محروم کردن خود از یک نعمت است نه حرام کردن آن در شرع مقدس.

پی نوشت
تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى، ناصر، ناشر: دار الكتب الإسلامية، سال چاپ: 1374 ش‏، ج24، ص271.
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى‏، كلينى، محمد بن يعقوب- مصطفوى، سيد جواد، ناشر: كتاب فروشى علميه اسلاميه‏، سال چاپ: 1369 ش‏، ج1، ص75.
برای مطالعه بیشتر به این مقالات رجوع کنید:
شبهه ایکس؛
مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:29 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

تکلیف در حیوانات و پرندگان

تکلیف در حیوانات و پرندگان

طرح مسأله:انسان عقل و اراده دارد، از این رو دارای تکلیف است، چرا برخی پیامبران مانند حضرت سلیمان(علیه السلام) حیوانات را که دارای عقل و اراده نیستند مکلف به انجام برخی از کارها می کردند؟در پاسخ به این سوال اشاره به چند نکته ضروری است:1.در قرآن کریم اشاره شده که در روز قیامت همه موجودات حتی حیوانات و پرندگان هوا محشور می شوند.[انعام/38]2. از آيه فوق استفاده می شود که هر يك از انواع حيوانات و پرندگان براى خود امتى هستند همانند انسانها، اما درباره وجه شباهت آنها به انسان، علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) در المیزان می فرماید:«شباهت آنها با انسان از نظر درك و فهم و شعور است، يعنى آنها در عالم خود داراى شعور و ادراك هستند، دارای تکالیفی هستند، خدا را مى‌شناسند، اگر چه فکر آنها در سطحى پائين‌تر از فكر و فهم انسانها است.»[ترجمه تفسیر المیزان، ج7، ص104-107]3. تكليف مراحلى دارد و هر مرحله ادراك متناسب با خود را می خواهد. ما هرگز نمى‏ توانيم تکالیفی را که انسان دارد و متناسب با عقل و ادراک اوست براى حيوانات بپذيريم، اما مرحله ساده و پائين‏ ترى از تكليف تصور می شود كه مختصر فهم و شعور براى آن كافى است.[تفسیر نمونه، ج5، ص221]4. داستان فرار مورچه ها از برابر لشگر حضرت سليمان و داستان آمدن هدهد به منطقه سبا و آوردن خبر براى حضرت سليمان، شاهدی بر فهم و شعور حیوانات است. همانطور که در زمان ما نیز حیوانات را برای اهداف مختلفی تربیت می کنند و از آنها برای انجام کارهای گوناگون کمک می گیرند.
پی‌نوشت:
محمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه، قم، 1374ش، ج7، ص104-107.
ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الكتب الإسلامي، تهران، 1374ش، ج5، ص221.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:35 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

پاسخ به:نکات ارزشمند از معارف قرآن

 

صلوات یا لعن

برخی می‌پرسند: صلوات بالاتر است یا لعن، کدامیک را بفرستیم؟ در پاسخ باید گفت که این دو ذکر به یکدیگر پیوستگی عمیقی دارند. هرگز نمی‌توان اهل یکی بود و دیگری را رها کرد. قرآن نیز گویای این مطلب است:«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا[احزاب/۵۶و۵۷] خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى‏ فرستند اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد بر او درود فرستيد و به فرمانش بخوبى گردن نهيد. بى‏ گمان كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مى ‏رسانند خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفت ‏آور آماده ساخته است.» در این دو آیه که در کنار هم در سوره احزاب جا گرفته، خداوند صلوات و درود فرستادن بر پیامبر را ذکری الهی و کار فرشتگان معرفی کرده و مسلمانان را به آن سفارش کرده است و در ادامه لعن کردن افرادی را که پیامبر را اذیت می‌کنند نیز ذکر و فعل الهی در دنیا و آخرت عنوان کرده است. پس می‌توان هم برای صلوات و هم برای لعن کردن مستندات قرآنی آورد.
در راستای تولی و تبری
تولی و تبری دو واجب از واجبات الهی و جزء فروع دین ماست. دو وظیفه‌ای که در کنار نماز، زکات، حج آمده است. تولی به معنای دوستی با خدا، اولیاء خدا و دوستان خدا و اولیاء اوست؛ دوستی‌ای که باید به پیروی منتهی شود. از طرف دیگر تبری به معنای دشمنی با دشمنان خدا و دشمنی با دشمنان اولیاء الله است؛ بغضی که باید به دوری جستن از دشمنان الهی منتهی شود.[ المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر،ص۴۷-۴۶.] حال اگر برائت جستن از این افراد نباشد؛ کم کم دشمنی و ظلم نسبت به دوستان خدا در نظر انسان عادی شده و در نهایت انسان در زمره دشمنان قرار می‌گیرد. پس رها کردن یکی و پرداختن به دیگری به هیچ وجه کار صحیحی نیست. همچنانکه در حدیثی از امام صادق(علیه‌السلام) آمده است: «كُلُ‏ مَنْ‏ لَمْ‏ يُحِبَ‏ عَلَى‏ الدِّينِ‏ وَ لَمْ‏ يُبْغِضْ‏ عَلَى الدِّينِ فَلَا دِينَ لَهُ؛ کسی که دوستی و دشمنی اش براساس دین نباشد، دین ندارد.»[الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج۲، ص۱۲۷]
تخلی و تحلی
در لسان علما و بزرگان صلوات به عنوان زینت کردن روح و روان یا تحلیه مطرح شده و لعن فرستادن به عنوان تخلیه و جاروب کردن خانه دل از ناپاکی‌ها، با این بیان، ابتدا تخلیه و تمیز کردن روح و جان مطرح است و در ادامه آن زیباسازی روحانی جایگاه می‌یابد. در احادیثی از اهل بیت نیز اشاره شده که لعن فرستادن دارای پاداش عظیمی است. مثلاً امام رضا(علیه‌السلام) در سفارش به ابن شبیب فرمودند:«إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِیَّةَ فِی الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِیِّ وَ آلِهِ فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ؛  اگر خواهى در غرفه‏‌هاى بهشتی با پیامبر ساکن شوى بر قاتلان حسین لعنت کن.»[الأمالي، ابن بابويه، محمد بن على‏، اعلمى‏، ص۱۳۰.] آری، در لعن کردن علاوه بر بیان دوری و جدایی از دشمنان دین الهی، دوستی با دوستان الهی نیز وجود دارد و انسان را از زمره افراد بی‌تفاوت و ساکت در فتنه‌ها و ظلم‌ها خارج می‌سازد؛ به این دلیل است که پاداش عظیم همراهی با پیامبر در بهشت برین الهی برای آن ذکر شده است.
نکته نهایی
همچنانکه در ابتدا ذکر کردیم؛ تولی و تبری و در راستای آن اذکار زبانی صلوات بر محمد و آل محمد و لعن بر دشمنان ایشان، هر دو مهم و وظیفه مؤمنان شمرده می‌شود و حتی اگر یکی را بر دیگری افضل بدانیم دلیلی بر ترک یکی از آن دو نیست. در انتها لازم به ذکر است که لعن نباید دچار مفسده باشد؛ بلکه مؤمن می‌بایست با زیرکی تمام به این مهم بپردازد؛ بی‌ آنکه برای هم‌کیشانش خطرآفرینی کند یا سبب تفرقه شود!

پی‌نوشت:
المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر، احمد بن محمد بن علی المقری الفیّومی، دار الهجره، قم، ۱۴۱۴ق، ص ۴۷-۴۶.
 الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۱۲۷.
 الأمالي، ابن بابويه، محمد بن على‏، اعلمى‏، بيروت‏، ۱۴۰۰ ق‏، ص۱۳۰.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:37 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

کوه‌هایی در آسمان!

 

تشکیل تگرگ در آسمان

در قرآن و به عنوان آیاتی که برای خداشناسی مطرح شده، آمده: «ويُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ جِبَالٍ فِيهَا مِنْ بَرَدٍ[نور/۴۳](همانا خدا) از آسمان از كوه‌هايى كه در آنجاست تگرگى فرو مى ‏ريزد.» شبهه افکنان با بیان این آیه می‌گویند: چطور ممکن است در آسمان کوه باشد؟ مگر تگرگ، سنگ ریزه است که از کوه های آسمانی جدا شود؟ در پاسخ باید گفت: مگر قرار است جنس کوه‌ها فقط از سنگ و خاک باشد و ریشه در زمین داشته باشد؟ اتفاقاً وقتی از زمین بوسیله هواپیما جدا می‌شویم و از بالا به ابرها نگاه می‌کنیم؛ آنها را مانند کوه‌هایی برافراشته می‌بینیم. در فرایند تشکیل تگرگ هم قطرات بسیار ریز بخار آب با تشکیل ابرهایی باردار و کوه مانند به توده‌های هوای سرد برخورد کرده و همان قطرات ریز به یکدیگر می‌پیوندند و گلوله‌هایی حتی از سنگ ریزه بزرگتر را تشکیل داده و از آن ابرهایی که مانند کوه است جدا شده و فرو می‌ریزد. آیا این مطلب که با علم روز اثبات شده و فرایند تشکیل آن در عکس‌هایی به نمایش در آمده، با قرآن مخالف است؟! در این آیه خداوند به استعاره پرداخته، یعنی یکی از ادات تشبیه را از جمله حذف کرده و بیان نکرده که تگرگ از ابرهایی که شبیه کوه هستند فرو می‌ریزد، بلکه عنوان شده تگرگ از کوه‌ها فرو می‌ریزد. کاش شبهه افکنان اندکی اطلاعات ابتدایی با ادبیات داشتند![آرایه‌های ادبی، ص۴۴]

پی‌نوشت
آرایه‌های ادبی، سوم متوسطه رشته ادبیات و علوم انسانی. شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۹۱، ص۴۴.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:39 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

تهدیدی برکافران

 

تهدیدی بر کافران

کافران در قرآن با تهدیدهای بسیار سختی روبرو شدند؛ مثلاً خداوند فرموده: «وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِين[انفال/۷] و خدا خواست حق [اسلام] را با كلمات خود ثابت و كافران را ريشه‏ كن كند.» یا آمده است: «فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا[اعراف/۷۲] پس او[هود] و كسانى را كه با او بودند به رحمتى از خود رهانيديم و كسانى را كه آيات ما را دروغ شمردند[ قوم عاد] را ریشه کن کردیم.» حال برخی می‌پرسند؛ دابر از دبر و به معنای مقعد است و چرا از این لفظ استفاده شده که مترجمین بخواهند آن را به ریشه معنا کنند؟ در حالی که شبهه افکنان دچار اشتباهی بزرگ شده و اصل معنایی کلمه را گم کرده‌اند. اصل معنای دبر به معنای پشت می‌باشد. مثلاً می‌گویند:"دُبُرُ أُذُنِه؛ یعنی پشت گردن"[لسان‌العرب، ج۴، ص۲۶۸] پشت نیز به معنای ذریه و نسلهم استعمال شده، همانطور که به افراد بدون فرزند، بدون پشت می‌گویند.
با توجه به این ریشه معنایی، آیات بالا به معنای ریشه کن شدن است؛ همچنانکه در آیه‌ای دیگر درباره قوم لوط آمده:«وَ قَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَالِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِين[حجر/۶۶] شرح نزول عذاب را به او وحى كرديم كه: هنگامى كه مجرمان وارد صبح شوند، ریشه کن خواهند شد.»

پی‌نوشت:
لسان العرب، ابن منظور، دار صادر، بيروت، ۱۴۱۴ ق، ج۴، ص۲۶۸

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:42 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

جداسازی آسمان و زمین

 

رتق و فتق

در قرآن آمده: «أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا[انبیاء/۳۰] همانا آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم.» برخی در این آیه تردید کرده و می‌گویند: زمین 8 میلیارد سال پس از آسمان خلق شده و پیوستگی یا جدا شدن آن دو از یکدیگر(رتق و فتق) غلط است. در پاسخ باید ابتدا عنوان کرد که اولاً آن عدد یک فرضیه است و حتی در صورت پذیرش اشکالی را متوجه قرآن نمی‌کند؛ زیرا رتق در کتاب مفردات به معنای پيوسته بودن و بهم برآمدن دو چيز معنا شده و با توجه به این معنا، آیه به مفهوم پیوسته بودن آسمانها و زمين در آغاز آفرينش که پس از آن با آفرينشى خاص از یکدیگر جدا شده و بسط و گسترش یافته، ذکر شده است.[ترجمه المفردات، ج۲، ص۴۱] حال این جدا شدن و بسط و گسترش می‌تواند اختلاف زمانی هم داشته باشد. طبق این معنا و مفهوم، آیه را حداقل به دو صورت می‌توان تفسیر کرد: اول اینکه زمين و آسمان در آغاز خلقت، يك چيز، یعنی توده‌ای عظیم از گاز بوده و تدريجاً از هم جدا شدند. و یا آنکه موادّ اصلى آسمان و زمين در ابتدا يكى بوده است، ولى با گذشت زمان، شكل جديدى پيدا كرده‌‏اند. دو تفسیری که با علم روز نیز قابل جمع است. پس نه تنها اشکالی مطرح نیست؛ بلکه سخن از عمق علمی قرآن نیز به میان آمده است.[پیدایش و مرگ خورشید، ص۲۰۳]

پی‌نوشت
ترجمه المفردات راغب اصفهانی، ترجمه خسروی، انتشارات مرتضوی، تهران، ۱۳۷۴ش ج۲، ص۴۱.
پیدایش و مرگ خورشید، جورج گاموف، احمد آرام، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۶۳ش، ص۲۰۳.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:43 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

چرا خداوند از حادثه کربلا جلوگیری نکرد؟

 

کربلا

شکی نیست که خداوند از همه چیز باخبر، و قادر است که از تحقق آنها، مخصوصا از کارهای ناگوار جلوگیری کند. یکی از کارهای ناگوار عالم، قتل سیدالشهداء(علیه السلام) بدست اشقیاست. در این میان افرادی شبهه افکن می‌گویند که چرا خداوند از تحقق این فاجعه جلوگیری نکرد؟
پاسخ: خداوند از همه کارهای این عالم خبر دارد. اما اراده اش بر این تحقق گرفته که کارهای عالم روی روال عادی و طبیعی پیش برود تا زمینه امتحان انسانها فراهم شود. امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: «ابَى اللّهُ أن يُجرِيَ الأشياءَ إلاّ بِأسبابٍ، فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيءٍ سَبَبا؛ خداوند ابا دارد از اين كه امور را جز از طريق اسباب فراهم آورد.  از اين رو  براى هر چيزى ، سببى قرار داده است.»[الكافي، ج1، ص183] حادثه کربلا نیز بر اساس اسباب عادی پیش رفت و نهایتا منجر به حادثه دلخراش کربلا شد. چنانکه هنگام خارج شدن سپاه سالار شهیدان از مدینه، عده ای از جنیان شیعه خدمت سالار شهیدان رسیده و اراده خود را برای نابودی دشمنان آن حضرت، به ایشان اعلام کردند، امام فرمود: «اگر این‌چنین شود پس این جماعت به چه چیزی گرفتار شده و امتحان شوند؟»[بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۱]

پی نوشت:
الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب‏، محقق، مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، ناشر: دار الكتب الإسلامية، سال چاپ: 1407ق، ج1، ص183.
بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، ناشر: دار إحياء التراث العربي‏، سال چاپ: 1403 ق‏، ج۴۴، ص۳۳۱.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:49 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

ماه نوری در هفت آسمان

آفرینش ماه

خداوند در قرآن فرموده:«أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا[نوح/۱۵و۱۶] آيا نمى‏‌دانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يكى بالاى ديگرى آفريده است، و ماه را در ميان آسمانها مايه روشنايى، و خورشيد را چراغ فروزانى قرار داده است؟!.» برخی برای هجمه بر این آیه، می‌گویند: آیا ماه نور هفت آسمان است؟ آنها ماه را ستاره‌ای از جنس خاک و عضو کوچکی از منظومه شمسی و عضو بسیار کوچکتری از کهکشان راه شیری می‌دانند و با توجه به این مطلب می‌گویند: چرا قرآن آن را نور هفت آسمان ذکر کرده است؟ در پاسخ باید عنوان کرد که با توجه به عبارت«فِيهِنَّ» قرآن ماه را نور هفت آسمان ذکر نکرده بلکه آن را نوری «در هفت آسمان» عنوان کرده است! به عبارت دقت کنید:«وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا؛ و ماه را در آن پرتوافشانگردانيد.» پس ماه هر اندازه که کوچک باشد؛ باز وجود داشته و در منظومه شمسی و برای زمین یا آسمان اول روشنایی بخشی دارد و درست است که بگوییم ماه در هفت آسمان روشنایی بخش است. در واقع ماه همان طور که از جنسی مادی و خاکی متشکل شده منعکس کننده نور خورشید است،  البته قرآن جنس ماه را هم نور ندانسته بلکه لفظ مصدری نور را با معنای فاعلی آن استعمال کرده که در زبان عربی و دیگر زبانها رایج است؛ مثلاً گفته می‌شود: علی عدل است. این جمله به معنای عادل بودن علی است؛ نه آنکه بحث جنس مطرح باشد.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:51 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

ممانعت حضرت علی(ع) از ورود حسنین(ع) به جنگ

جنگ جمل

برخی شبهه افکنان به هر دسیسه متوسل می‌شوند تا اهلبیت را تخریب کنند. مثلا با برجسته کردنِ ممانعت حضرت علی(علیه السلام) از ورود حسنین(علیهم السلام) به جنگ، ممانعت حضرت را نقطه ضعفی برای ایشان قلمداد می‌کنند. درباره این شبهه، به سه نکته اشاره می‌کنیم.

نکته اول: اینگونه نبوده که حضرت علی(علیه السللام) فرزندان خود را در جنگ شرکت ندهد. چنانکه در جنگ جمل حضور فعالی داشتند.[بحار الأنوار، ج32، ص235] 
نکته دوم: در جریان ممانعت حضرت، حضرت یکی از فرزندان خود را(محمد حنفیه) به جای حسنین(علیهم السلام) به جنگ می‌فرستد، و این یک نکته عاقلانه است که انسان، به یک فرزند خود، بخاطر مصالحی دستور دهد که به جای فرزند دیگرش، کاری را انجام دهد.[شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج1، ص244]
نکته سوم: ترس حضرت علی(علیه السلام) از ممانعت حسنین(علیهم السلام) یک منشا عقلی دیگر نیز داشته است: «من می‌ترسم که نسل رسول خدا قطع شود.»[ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، همان] حضرت برای جلوگیری از قطع شدن نسل امامان و رسول خدا این کار عاقلانه را در بعضی مواقع که خطر جانی داشت انجام دادند.
پی نوشت
بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، ناشر: دار إحياء التراث العربي‏، ج32، ص235.
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله‏، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، سال چاپ: 1404 ق‏، ج1، ص244.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:52 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

ماه و نورانیت آن

ماه و شبهه قرآنی

خداوند در قرآن فرموده: «وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا[نوح/۱۶] و ماه را در ميان آنها روشنايى‏ بخش گردانيد و خورشيد را [چون] چراغى قرار داد.» و شبهه افکنان می‌گویند: ماه نور نیست!!! بلکه کره‌ای خاکی است که نور خورشید را منعکس می‌کند. این شبهه نشان از نا آشنایی یا غفلت شبهه آفرینان نسبت به ادبیات دارد. در این آیه کلمه "نُور" مصدری در معنای فاعلی "منوّر یا روشنایی بخش" استفاده شده، مثل جایی که گفته می‌شود علی عدل است. این نوع کاربرد، مبالغه را نیز می‌رساند. در ادامه آیه خداوند با استفاده از لفظ "سراج" برای خورشید، ماهیت متفاوت خورشید و ماه را نیز متذکر شده است؛ درست مانند آیه «هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً[یونس/۵] او کسى است که خورشید را ضیاء و روشنى، و قمر را نور قرار داد.» در معنای نور آمده: «النُّورُ ما يَكونُ لَهُ مِنْ غَيْرِهِ؛ نور آن چیزی است که منشأ آن از غیر خودش باشد.»[الطراز الاول، ص345] پس خداوند با استفاده از لفظ نور برای ماه به بیان غیر ذاتی بودن روشنایی ماه پرداخته است نه آنکه جنس ماه را از نور بداند.

پی‌نوشت
الطراز الأول، مدني شيرازي، على خان بن أحمد، ناشر: مؤسسه آل البيت( ع) لإحياء التراث‏، مشهد، ۱۳۸۴، ص۳۴۵.

چهارشنبه 29 آذر 1396  10:03 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

معنای خلقت شب و روز

 

معنای خلقت شب و روز

خداوند در قرآن فرموده: «وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ[انبیاء/۳۳]اوست آن کسی که شب و روز و خورشید و ماه را پدید آورده است هر یک از آنها در مداری شناورند.» شبهه افکنان با استفاده از این آیه می‌گویند: شب وجودی مستقل ندارد و با نبودن نور خورشید شب پدید می‌آید؛ پس شب عدم روز است و معنای آفرینش برای آن صحیح نیست. در حالی که معنای خلق کردن در اصل به تقدیر و برنامه‌ریزی کردن بر می‌گردد. همچنانکه درباره آن آمده:«وَ أََصلُ‏ُ الخَلق‏ِ التَّقدِيرُ؛ اصل خلق تقدیر کردن است.»[لسان العرب، ج۱۰، ص۸۵] حال اگر ریشه معنایی را در نظر بگیریم؛ آیا اشکالی دارد که بگوییم معنا و مفهوم آیه این است که خداوند شب، روز، خورشید و ماه را تقدیر کرده که همگی در مداری شناور باشند؟! در ضمن شب به یک بازه زمانی می‌گویند که وجودی خاص دارد؛ وجودی که از نبود نور شکل یافته و امری وجودی است نه عدمی که شما بگویید خداوند چگونه یک امر عدمی را خلق و تقدیر کرده است. بنابراین تعبیر خلق و تقدیر شب و روز تعبیری کاملاً صحیح برای آن است.
پی‌نوشت:
لسان العرب‏، ابن منظور، محمد بن مكرم‏، دار الفكر، بیروت، ۱۴۱۴ ق‏، ج۱۰، ص۸۵.

چهارشنبه 29 آذر 1396  10:05 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

معنای زوجیت در قرآن

 

معنای زوجیت در قرآن

در قرآن آمده:«وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ[ذاریات/۴۹] و از هر چيزى زوج آفريديم.» حال برخی مطرح می‌کنند؛ پس چرا زمین، ماه یا خورشید جفت و دوتا نیست؟! در پاسخ باید بیان کرد که کجا منظور قرآن از زوجیت در این آیه دوتا بودن یا نر و ماده بودن است؟ بلکه در حدیثی از امام رضا(علیه‌السلام) منظور از آن، اینگونه بیان شده:«لَمْ‏ يَخْلُقْ‏ شَيْئاً فَرْداً قَائِماً بِنَفْسِهِ‏ دُونَ‏ غَيْرِهِ‏...‏؛ و(خداوند) چيزى را نيافريده كه فرد و قائم به نفس باشد و نياز به غير خود نداشته باشد. چنين كرد تا مردم را به خويش ‍ راهنمايى كند و هستى خود را اثبات کند. پس خداوند تبارك و تعالى تنهايى است كه چيز ديگرى با او نيست كه هستى او به آن بستگى داشته باشد.»[التوحید، ص۴۳۹] پس می‌توان زوج بودن مخلوق را در مقابل فرد بودن خالق دانست که معنای این زوجیت در مخلوقات، تشکیل آنها از جوهر و عرض است. به قولی: ندارد هیچ جوهر بی‌عرض عین[گلشن راز، ص۹۱] البته زوجیت معانی مختلفی دارد و تنها برای بیان نر و مادگی و دوتا بودن از هر چیزی نیست؛ مثلاً در آیه « احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ[صافات/۲۱] كسانى را كه ستم كرده‏ اند با همرديفانشان محشور می‌کنیم.» زوجیت به معنای همراه ، هم فکر و هم عقیده آمده است.

پی‌نوشت:
التوحيد، ابن بابويه، محمد بن على‏، جامعه مدرسين‏، قم‏، ۱۳۹۸ ق‏، ص۴۳۹.
گلشن راز، شیخ محمود شبستری، خدمات فرهنگی کرمان، کرمان، ۱۳۸۲ش، بخش ۳۴، ص۹۱.

چهارشنبه 29 آذر 1396  10:05 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

زوجیّت قرآنی

 

خلقت عالم در قرآن

طرح سؤال:
قرآن کریم می‌فرماید: «ومِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛[ذاریات/49] و از هر چيزى دو زوج آفريديم، شاید شما عبرت گيريد.» این در حالی است که با دقّت در بسیاری از موجودات بی جان مثل زمین، ماه، خورشید و به خصوص در موجودات بسیار ریز مثل فوتون، میکرب‌ها و... می‌فهمیم که اصولاً، زوجیّت در مورد آنها معنایی ندارد!

پاسخ:
بیشتر شبهات و برداشت‌های اشتباه از متن قرآن و احادیث، مربوط به عدم درک صحیح از معنا یا معانی لغات به کار برده شده در آنهاست! یکی از معانی "زوج" در کتب لغت، "صنف" است؛ چنانکه گفته شده: «الأصلُ فِى الزَّوْجِ: الصِّنفُ وَ النَّوعُ مِن كُلِّ شَى‏ءٍ، وَ كُلُّ شَيئَينِ مُقتَرنَينِ؛ شِكلَينِ كَانَا أَو نَقِيضَينِ فَهُمَا زَوجَانِ وَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنهُمَا زَوجٌ؛ اصل در کلمه زوج: گروه و نوع از هر چیز است و هر دو چیزی که در کنار یکدیگر هستند چه هم شکل باشند و چه متناقض باشند، به هر حال زوجند و هر کدام از آنها زوج نامیده می شود.»[النهاية، ج‏2، ص317] با توجه به این معنا، همه موجودات از قبیل آنچه نام برده شد، در کنار موجودات دیگری خلق شده‌اند که به یکدیگر نیاز دارند و می‌توانند زوج یکدیگر نامیده شوند. به عنوان نمونه قرآن کریم می‌فرماید: «وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَة؛[واقعه؛ 7] و شما(مکلّفان) به سه گروه تقسیم شوید.» در این آیه شریفه نیز به وضوح، معنای صنف و گروه، مدّ نظر است، چراکه  معنا ندارد بگوییم آیه شریفه می‌فرماید شما و همسرانتان به سه گروه تبدیل بشوید، ضمن اینکه خطاب در این آیه شریفه، به عموم بشر است و با برداشت خاص از آن همخوانی ندارد. یعنی همه افراد را شامل می‌شود، نه اینکه تنها افرادی که دارای همسر هستند!

پی‌نوشت
النهایة فی غریب الحدیث و الأثر؛ ابن اثير جزري، مبارك بن محمد؛606 ق‏، محقق / مصحح: طناحى، محمود محمد؛ ناشر: موسسه مطبوعاتي اسماعيليان‏، قم‏، سال چاپ: 1367 ش‏، نوبت چاپ: چهارم‏، ج‏2، ص317.

چهارشنبه 29 آذر 1396  10:10 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

آیه ۴ سوره نور و یک برداشت غلط

 

آیه ۴ سوره نور

برخی اثبات زنا به وسیله چهار شاهد و نه کمتر را دلیلی بر کمک به ارتکاب جرم می‌دادند؛ در حالی که این سخن بسیار نادرست است و خداوند برای جلوگیری از تهمت زنا به زنان پاکدامن چنین قانونی را گذاشته، مسئله‌ای که اگر اینچنین نبود افراد به راحتی و با حدس و گمان و حتی دشمنی‌ها و کینه‌ها چنین نسبت زشت و ناروا و بزرگی را به یکدیگر می‌دادند. در اصل بحث آیه[نور/4] مقابله با تهمت زنا را بیان کرده، یعنی کسی که به دیگری مسئله زنا را نسبت دهد باید برای حرف خود سه شاهد دیگر نیز بیاورد. اما در باب اثبات زنا و هر جرم دیگری به جز استفاده از شاهد، راه‌های دیگری نیز وجود دارد. مثل علم قاضی، بررسی امارات و نشانه‌های جرم، کمک گرفتن از اطلاعات تلفنی و... که در ماده۲۱۱، قانون مجازات اسلامی ذکر شده، پس اثبات زنا فقط به وسیله شهادت نیست. هرچند که یک شاهد هم می‌تواند به جای نسبت زنا، شهادت بر اختلاط حرام زن و مرد در مکانی را بدهد یا هم آغوشی را مطرح کند؛ در این موارد با همان یک شاهد و با کمک از دیگر دلیل‌ها جرم ثابت شده و حکم به شلاق تعزیری جاری و اجرا می‌شود. پس این آیه نه کمکی برای مجرمان است و نه شاهدان را از شهادت دادن منصرف می‌کند. فقط کافی است کمی اهل مطالعه باشیم!

چهارشنبه 29 آذر 1396  10:12 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

شراب و مقایسه ای بسیار غلط

 

شراب و مقایسه ای بسیار غلط

برخی می‌پرسند چرا شراب در زمین حرام و در بهشت به عنوان یک نعمت و کاملاً حلال است؛ در پاسخ باید از تفاوت‌های ذاتی و ماهیتی این دو نوشیدنی استفاده کرد. چرا که ماهیت این دو شراب با یکدیگر متفاوت است. مثلاً در شراب بهشتی هیچ خماری، سر درد و به زبان آوردن سخنان لغو وجود ندارد؛ همچنانکه در قرآن آمده:«لَا فِيهَا غَوْلٌ وَ لَا هُمْ عَنهَا يُنزَفُون[صافات/۴۷-۴۵] نه در آن می، خمار و دردسرى و نه مستى و مدهوشى است.» بر اساس این تفاوت‌هاست که اصلاً مقایسه این دو با یکدیگر غلط است.
شراب بهشتی در قرآن هم ردیف با آب و شیر آمده که این نشان از بی‌ضرر بودن آن دارد؛ در صورتی که نوشیدنی‌های حرام که باعث دشمنی و ترک یاد خدا شده[مائده/۹۱] و همگان اذعان به ضررهای آن دارند.[محمد/۱۵]
باید توجه داشت که مزد و پاداش ترک این نوشیدنی پر ضرر و حرام، نوشیدن از شراب زلال و بی‌ضرر بهشت است؛ همان گونه که در حدیث آمده است:«مَنْ تَرَكَ الْخَمْرَ صِيَانَةً لِنَفْسِهِ سَقَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الرَّحِيقِ‏ الْمَخْتُوم‏؛ هر کسی که شراب را برای ضررهای جسمانی آن ترک کند خداوند به وی شراب صاف و بی‌ضرر می‌نوشاند.»[الکافی، ج۶، ص۴۳۰]

پی‌نوشت:
الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، ۱۴۰۷ ق‏، ج۶، ص۴۳۰.

چهارشنبه 29 آذر 1396  10:14 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها