0

نکات ارزشمند از معارف قرآن

 
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

درخت سدره المنتهی در آسمان یا زمین؟

درخت سدره المنتهی در آسمان یا زمین؟

طرح مسأله: عده ای معتقدند درخت سدره المنتهی که در سوره نجم آیه 14 آمده اشاره به درختان سدری است که در کنار غار حرا در کوه جبل النور می باشد و مربوط به زمانی است که جبرئیل (علیه السلام) نازل می شد و پیامبر(صلی الله علیه و آله) او را در کنار درخت سدری که در آنجا بود مشاهده می کرد. برای پاسخ به این شبهه به دو نکته اشاره می کنیم:
اولین نکته ای که باید به آن اشاره کنیم این است که سدره المنتهی که در آیه 14 سوره نجم آمده، با توجه به عبارات قبل و بعد آن، مربوط به مواردی است که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) در شب معراج دیدند.
اما نکته دوم: سدره (بر وزن حرفه) مطابق آنچه غالبا مفسران علماى لغت گفته‏ اند؛ درختى است پر برگ و پر سایه و تعبیر به " سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏" اشاره به درخت پر برگ و پر سایه‏ اى است که در اوج آسمان ها در منتهی الیه عروج فرشتگان و ارواح شهدا و علوم انبیا، و اعمال انسان ها قرار گرفته، جایى که ملائکه پروردگار از آن فراتر نمى ‏روند، و جبرئیل نیز در سفر معراج به هنگامى که به آن رسید متوقف شد.
در باره سدرة المنتهى هر چند در قرآن مجید توضیحى نیامده، ولى در اخبار و روایات اسلامى توصیف هاى گوناگونى پیرامون آن آمده و همه بیانگر این واقعیت است که انتخاب این تعبیر به عنوان یک نوع تشبیه و به جهت تنگى و کوتاهى لغات ما از بیان این گونه واقعیات بزرگ است.
در حدیثى از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده است: « رَأَيْتُ عَلَى كُلِّ وَرَقَةٍ مِنْ أَوْرَاقِهَا مَلَكاً قَائِماً يُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَى‏؛ من بر هر یک از برگ هاى آن فرشته ‏اى دیدم که ایستاده بود و تسبیح خداوند را مى‏ کرد.»[1] در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: « انْتَهَيْتُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى فَإِذَا الْوَرَقَةُ مِنْهَا تَظَلُّ بِهِ أُمَّةٌّ مِنَ الْأُمَم‏ ؛ من به سدرة المنتهى رسیدم و دیدم در سایه هر برگى از آن امتى قرار گرفته‏ اند!»[2]
این تعبیرات نشان مى‏ دهد که هرگز منظور درختى شبیه آنچه در زمین مى‏ بینیم نبوده، بلکه اشاره به سایبان عظیمى است در جوار قرب رحمت حق که فرشتگان بر برگ هاى آن تسبیح مى‏ کنند و امت هایى از نیکان و پاکان در سایه آن قرار دارند.[3]

پی‌نوشت:
[1] فیض کاشانی، تفسیر صافی، مكتبه الصدر، تهران، 1415ق، ج5، ص90.
[2] علی ابن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، دار الكتاب‏، قم، 1404ق، ج2، ص11.
[3] مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الكتب الإسلامي، تهران، 1374ش، ج‏22، ص 498.
منبع: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa6139

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:06 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

طبیب بودن پیامبر به چه معناست؟

 

پیامبر، طبیب روحی

سوال: یکی از وصف‌هایی که در نهج‌البلاغه در مورد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمده، طبیب بودن است: «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ؛ طبیبی بود که با طب خود در گردش بود.»[1] لذا پیامبر طبیب بود، نه شلاق ‌به ‌دست، نه عسس، نه پلیس.
پاسخ:
عنوان «طبیب» برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) کنایه از این است که پیامبر همچون طبیی برای معالجه امراض روحی و بی ایمانی مردم اقدام می‌کرد و رسالت خود را در این راستا می‌دید.
نکته دوم: همانگونه که پزشک گاهی از تیغ و قیجی  برای بهبود بیمارش استفاده می کند و این موضوع منافاتی با مهربانی و خیرخواهی او ندارد، طبیب روحی نیز ممکن است گاهی به مقتضای حال، از قهر و تندی استفاده کند. در ادامه حدیث حضرت علی(علی السلام) آمده است که: «(پیامبر) داروها و مرهم‏ هاى خود را به خوبى آماده ساخته و ابزار داغ کردن را (براى سوزاندن‏ زخم ها) تفتیده و گداخته کرده است، تا بر هر جا که نیاز داشته باشد بگذارد؛ بر دل هاى کور، بر گوش هاى کر، بر زبان هاى گنگ، او با داروهاى خویش بیماران غفلت زده و سرگشته را رسیدگى و درمان مى‏ کند.»[2] این نکته را هم باید اضافه کنیم که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در محیطی شرک آلود، مبعوث شد و طبعا برای معالجه افراد گرفتار در محیط آلوده به شرک، به غیر از لبخند و مهربانی، به تحکم نیز نیاز است؛ چنانکه خدا به پیامبر خود دستور می دهد که برای هدایت و معالجه منافقان، که مسلمانی محکمی نداشتند، با تحکم، عمل کن: «اى پيامبر! با كافران و منافقان جنگ كن و بر آنان سخت بگير.»[3] این آیه به پیامبر دستور می دهد که لبخند و مهربانی، منافقان را جری تر می‌کند؛ بلکه باید با شدت عمل و تحکم، آنها را معالجه کرد.
نکته سوم: می‌دانیم که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) در مدینه حکومت اسلامی تشکیل داد و در این حکومت اسلامی، حتما حد و حدود الهی اجرا می‌شده است؛ چنانکه در کتاب وسائل الشیعه آمده است که کنیز سارقی را خدمت پیامبر آوردند؛ ام سلمه از پیامبر درخواست کرد که آن کنیز معاف شود، ولی پیامبر اسلام این درخواست را رد کرد و فرمود که حدود خدا تعطیل بردار نیست.[4]
سخن آخر اینکه؛ پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) طبیب روحی بود و این طبیب بودن به معنای به کار بردن لبخند و مهربانی در همه حالات نیست؛ بلکه گاهی برای معالجه دردهای روحی مردم، باید تحکم نشان داد، و این تحکم، در راستای لبخند و مهربانی و تکمیل کننده آن است.

پی نوشت:
[1]. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة( خوئى)، هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله / حسن زاده آملىٍ، حسن و كمرهاى، محمد باقر، محقق / مصحح: ميانجى، ناشر: مكتبة الإسلامية، سال چاپ: 1400 ق، ج21، ص128.
[2]. همان.
[3]. منافقون/ 9.
[4]. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، مؤسسة آل البيت عليهم السلام،‏ قم‏، 1409 ق‏، ج28، ص43.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:07 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

پاسخ به:نکات ارزشمند از معارف قرآن

آیا حضرت علی(ع) مردم را نفرین کردند؟

طرح مسأله: در روایتی حضرت علی(علیه السلام) خود را از همه انبیاء(علیهم السلام) برتر می خواند، مثلا در باره وجه افضلیت خود از حضرت نوح(علیه السلام)، می فرماید: «من مانند حضرت نوح، ظالمین در حقم را نفرین نکردم»[1]؛ در حالی که در نهج البلاغه آمده که حضرت علی(علیه السلام) مردم کوفه را نفرین کرده اند. این تضاد به چه معناست؟
برای پاسخ به این سوال چند نکته را ذکر می کنیم:
1. حضرت نوح(علیه السلام) برای نابودی و نزول عذاب بر قومش، آنها را نفرین کرد، در حالی که حضرت علی(علیه السلام) حتی برای کسانی که حق حضرت را غصب کرده و در حقش ظلم نمودند، درخواست نابودی و نزول عذاب نکرد.
2. آنچه مورد توجه حضرت بوده، صبری است که در برابر غصب خلافت کردند و کلام حضرت در خطبه شقشقیه گویای همین صبر است، آنجا که فرمودند: «در حالی صبر نمودم که در چشمم خار و در گلویم استخوانی بود.»[2]
3. آنجا که در حق کوفیان، فرمودند «أَضْرَعَ اللَّهُ خُدُودَكُمْ وَ أَتْعَسَ جُدُودَكُمْ؛ خداوند خوارتان سازد و شما را بدبخت و بى بهره گرداند»[3] شکوه ای است که حضرت از کوفیان عهد شکن و نافرمان، به درگاه خدا می برد و این با کلام حضرت که می فرمایند «من نفرین نکردم»، هیچ منافات و تضادی ندارد.

پی‌نوشت:
[1] نعمت الله جزایری، انوار نعمانیه، دار القاری، بیروت، بی تا، ص27.
[2] سید رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، هجرت، قم، 1414ق، خطبه 3.
[3] همان، خطبه 69.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:07 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

به نام ذوالقرنین، به کام دشمنان اسلام

 

ذوالقرنین کیست؟

سوال:  مگر نمی‌گویند کورش همان ذوالقرنین قرآن است؟ پس ماموران امنیتی چرا می‌هراسند از این‌ که مردمی در اطراف مقبره‌ی کورش جمع شوند؟
در باره این پرسش باید به دو نکته توجه داشت:
نکته یک: در مورد مصداق ذوالقرنین اختلاف است، چون در قرآن، نامی از او برده نشده و فقط بخشی از سرگذشت او را بیان شده است؛ از این رو بین مفسران اختلاف است که این شخص کیست. برای تعیین مصداق او، احتمال هایی داده شده، از جمله اسکندر مقدونی، یکی از پادشاهان یمن، کورش هخامنشی و یا کسان دیگر. گرچه تفسیر المیزان بعد از اشاره به اختلافات، این احتمال که صفات ذوالقرنین بر کوروش هخامنشی تطبیق بیشتری دارد را می پذیرد[1] اما ابهام های جدی متوجه این نظریه است.[2] لازم به ذکر است اگر زمانی از نظر تاریخی اثبات شود که کوروش یکی از صفات ذکر شده برای ذوالقرنین (مثل دین داری و توحید و رافت و...) را نداشته، قطعا دیگر مصداق ذوالقرنین نخواهد بود.
نکته دوم؛ بر فرض صحت این احتمال، نباید چنان کورش را برجسته کرد که در مقابل فرهنگ اسلامی قرار داده شود. نکته ای که عده ای به طور جدی در پی گسترش این تفکر هستند؛ تفکری که حمایت دشمنان اسلام را در پشت سر خود دارد، دشمنانی که درپی منحرف کردن آرمانهای جامعه اسلامی هستند: «وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا[بقره/217] و (اين كافران) پياپى با شما جنگ مى‏‌كنند تا اگر بتوانند شما را از دينتان بازگردانند.» پیام آیه این است که دشمنان اسلام، از طریق های مختلف با شما جنگ می‌کنند تا شما را از دین خود منحرف کنند. دشمنان اسلام در یک جنگ رسانه ای و تبلیغاتی، با شگردهای مختلف سعی دارند که کورش را به عنوان فرهنگ ایرانی، در مقابل فرهنگ اصیل اسلامی قرار دهند. بنابراین اگر نیروهای انتظامی ایران، برای کسانی که در کنار قبر کورش جمع می‌شوند، محدودیت هایی ایجاد می‌کنند، به خاطر جلوگیری از تقویت این تفکر غلط است.
جالب است بدانیم که به زعم دشمنان اسلام، اسلام دین کهنه ای است، ولی کورش که قرنها قبل از ظهور اسلام می‌زیسته، نه تنها کهنه نشده، بلکه باید به او هم افتخار کرد.

پی نوشت:
[1]. ترجمه تفسير الميزان‏، طباطبايى، سيد محمد حسين، سيد محمد باقر موسوى همدانى‏، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ ى مدرسين حوزه علميه قم‏، ج13، ص537.
[2]. مشرق، کوروش؛ اسطوره باستانی یا جنایتکار جنگی؟، کد خبر 496631.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:09 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

نگاهی به قداست قرآن

 

نگاهی به قداست قرآن

طرح مسأله: در فضای مجازی چنین آمده که گربه‌ای برای گرفتن غذا از دست صاحبش، از روی قرآن رد نمی‌شود، آیا تقدس قرآن را از این طریق می‌توان اثبات کرد؟
در پاسخ باید گفت: تقدس، به‌واسطه ارتباط با خدای متعال به امور دیگر سرایت می‌کند، زیرا او از هر عیب و نقصی منزه بوده و منشأ اصلی قداست است. قرآن نیز چون از طرف خداوند متعال بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نازل شده است مقدس است و قداست دارد.
لذا اینکه گربه‌ای به‌واسطه آموزش صاحب خود، از روی قرآن رد نمی‌شود، باعث اثبات مقدس بودن قرآن نمی شود، کما این که اگر از روی قرآن رد شود نیز به معنای مقدس نبودن قرآن نیست؛ زیرا مقدس بودن قرآن، اصلا نیازی به این امور ندارد و قرآن بواسطه ارتباطی که با خداوند دارد مقدس است و قداستش در هر حال، ثابت است و قداست خود را از امور اعتباری که در میان عرف جامعه جریان دارد نمی گیرد.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:11 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

بانکداری اسلامی، ضرورتی برای اقتصاد کشور

 

بانکداری اسلامی

گاهی مشکلات جامعه اسلامی و احیانا اهمال کاری در مدیریت آنها، باعث سوءاستفاده برخی شبهه افکنان و تبلیغ آنها بر ضد نظام اسلامی می‌شود. موضوع ربوی بودن بانک ها یکی از  آنهاست که هر چند مراجع عظام نسبت به خطرات آن هشدار می‌دهند، اما همچنان بانکها و مسولان اقتصادی کشور، اهمال کاری می‌کنند. اهمالی که در دیدار چندی پیش شورای شهر قم با آیت الله جوادی آملی، معظم له از آن انتقاد و آن را مصداق جنگ با خدا دانست[1] برای رهایی ازخطر ربا و اعلام جنگ با خدا، بانکهای کشور باید به سمت بانکداری اسلامی حرکت کنند.

خدا در قرآن می‌فرماید: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُوُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ[بقره /279] پس اگر چنین کاری(تحریم ربا) را انجام ندادید(بدانید که)، اعلان جنگ با خدا و رسولش داده‏ اید و اگر توبه كنید،(اصل) سرمایه ‏هاى شما از آنِ خودتان است.(و در این صورت) نه ستم می‌كنید و نه بر شما ستم مى‏‌شود.»
اگر بانکهای ما بخواهند معاملاتشان ربوی نباشد، و مطابق آیه، نه در حق خود ظلم کنند و نه در حق مردم، باید بانکداری اسلامی را سرلوحه کار خود قرار دهند؛ زیرا که به نظر اکثر مراجع، اگر معاملات بانکی در قالب عقود اسلامی باشد، جایز است وگرنه مشکل دارد. مقام معظم رهبری نظرشان بر این است که چون سیستم کار بانک ها به تصویب مجلس و شورای نگهبان رسیده، بی مشکل است[2] البته باید دانست که نظر مراجع با نظر رهبری در تضاد نیست؛ بلکه رهبری مبنا را بر این گرفتند که ان شاءالله بانکها به عقود اسلامی که در متن قراردادهای بانکی به آن اشاره شده است، پایبندند.
حاصل سخن اینکه؛ هنگامی که معاملات بانکی در کشور ما بر اساس موازین اسلامی باشد(مضاربه و...)، بدون شک شاهد رواج بانکداری اسلامی خواهیم بود و آن موقع در پرتو بانکداری اسلامی که در آن خبری از سودهای کلان و مشکلات ناشی از آن نیست، ان شاءالله اقتصاد پویاتری خواهیم داشت.
برای آگاهی در مورد مبادلات اسلامی به آدرس زیر مراجعه شود
https://article.tebyan.net/156749

پی نوشت
[1]. نامه نیوز، آیت الله جوادی آملی: مساله فقر و گرانی از دردناک‌ترین مسائل روز است، کد خبر: ۴۳۹۰۰۹.
[2]. باشگاه خبرنگاران جوان، آیا گرفتن سود بانکی حرام است؟ ، کد خبر: ۵۹۲۱۴۲۷.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:12 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

ادریس در قرآن

ادریس

شبهه: در هیچ کجای متن قرآن، از ادریس نامی برده نشده و داستانی در مورد آن نیست. تنها جایی که کلمه ادریس نام برده شده این آیه «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا» است. پس مسلمانان یا باید بپذیرند که بخشی از قرآن بدست ما نرسیده است و یا اینکه منظور از کتاب در اینجا قرآن نیست.

جواب شبهه:
نکته اول: قبل از بیان هر چیزی لازم به ذکر است که نام حضرت ادریس(علیه السلام) و وصف ایشان، در چندین آیه قرآن آمده؛ آیات 85 و 86 سوره انبیاء و نیز آیات 56 و 57 سوره مریم در باره حضرت ادریس می‌باشد. پس مشخص است که طراح سوال حتی نسبت به نام ادریس در قرآن کریم، اطلاع دقیقی نداشته است. خدای متعال در سوره 56 مریم می‌فرماید: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْريسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا[مریم /56] و در اين كتاب، از ادريس(نيز) ياد كن، او بسيار راستگو و پيامبر(بزرگى) بود.» معنای این آیه بسیار روشن و واضح است، خدای متعال به پیامبر خود امر می‌فرماید که ادریس را در کتاب آسمانی(قرآن) یاد کند. در این آیه با شاخص صداقت از ادریس یاد می کند، کما اینکه در آیه بعد، ادریس را والا مقام و بلند مرتبه، معرفی می کند. همچنین در آیه 85 سوره انبیاء: «وَ إِسْماعيلَ وَ إِدْريسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرينَ»، ادریس با شاخص و ویژگی صبر به همگان معرفی و همچنین در آیه 86 نیز این پیامبر الهی در زمره افراد صالح معرفی می‌شود.

نکته دوم: طراح سوال نتوانسته معنای صحیح آیه را متوجه شود، از این رو این گمان کرده که حتماً قسمتی از آیات قرآن حذف شده است. این در حالی است که از صدر اسلام تاکنون مسلمانان حتی اجازه نداده‌اند که یک واو از قرآن کم و یا زیاد شود، کما اینکه در منابع تفسیری نقل شده است: «هنگام کتابت مصاحف در زمان عثمان، ‌اشخاصی خواستند حرف «واو» در آیه«وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ»[التوبة/ 34] حذف کنند در این هنگام ابی بن کعب اعلام کرد: یا واو را سر جایش می‌گذارید یا شمشیر می‌کشم و با شما به جنگ می‌پردازم آنها دیدند سخن از شمشیر است حرف «واو» را سرجایش گذاشتند.»[1]

نکته پایانی: خدای متعال نمی‌خواسته که داستان زندگی ادریس را در قرآن ذکر کند، بلکه ذکر و یاد اشخاص در قرآن به خاطر توجه به شاخص‌های ناب زندگی آنان است و جنبه هدایتگرانه دارد. در آیه 56 سوره مریم نیز خدای متعال با عبارت «وَاذْكُرْ» به دنبال یاد و نام ادریس و همچنین شاخص خاصی از زندگی ایشان بوده است و آن شاخص ها را هم در آیه 56 و 57 سوره مریم و هم در آیه 85 و 86 سوره انبیاء، به همگان متذکر می‌شود.

پی نوشت:
[1]. نزاهت قرآن از تحریف، جوادی آملی، ناشر: اسراء، سال چاپ: 1389، ص125، به نقل از الدور المنثور ج3، ص232.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:13 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

بکه، همان مکه است

 

شهر مکه

برخی شبهه افکنان واژه «بکه» در آیه 96 آل عمران را که در ترجمه ها به مکه ترجمه شده، نپذیرفته و آن را نادرست می‌دانند.
قرآن می‌فرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ[آل عمران/96] نخستين خانه‏ اي كه براي مردم قرار داده شد در سرزمين مكه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است.» تفسیر نمونه در باره کلمه بکه می‌نویسد: «بكه" در اصل از ماده" بك" (بر وزن فك) به معنى ازدحام و اجتماع است، و اين كه به خانه كعبه، يا زمينى كه خانه كعبه در آن ساخته شده است" بكه" گفته ‏اند به خاطر ازدحام و اجتماع مردم در آنجا است و بعيد نيست كه اين اسم از آغاز روى آن نبوده و پس از رسميت يافتن براى عبادت روى آن گذاشته شده باشد. بعضى از مفسران نيز احتمال داده ‏اند كه بكه همان مكه بوده باشد كه" م" در آن تبديل به" ب" شده است نظير" لازم" و" لازب" كه هر دو در لغت عرب به يك معنى است.»[1] امام صادق(علیه السلام) نیز در روایتی، یکی از اسمهای مکه را بکه می‌داند.[2]
علاوه بر این ادله فوق، از روی قرینه دیگری می‌شود پی برد که منظور از بکه، مکه است. در آیه بعد از آیه 96 آل عمران، قرآن، مردم را به حج دعوت می‌کند؛ و می‌دانیم که خانه خدا در شهر مکه است. «فِيهِ ءَايَاتُ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ مَن دَخَلَهُ كاَنَ ءَامِنًا وَ لِلَّهِ عَلىَ النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا[آل عمران/97] در آن، نشانه‏ هاى روشن، (از جمله) مقام ابراهيم است؛ و هر كس داخل آن [خانه خدا] شود؛ در امان خواهد بود، و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه(او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند.»
بنابراین با وجود این ادله، ثابت می‌شود که بکه، همان مکه است، و با این حساب دیگر جایی برای ایراد شبهه افکنان باقی نمی‌ماند.
برای اطلاعات بیشتر به این آدرس ها مراجعه شود
http://www.welayatnet.com/fa/book/25100
http://www.isna.ir/news/91080502773

[1]. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، ناشر: دارالکتب اسلامیه، سال چاپ: 1374ش، ج3، ص12.
[2]. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة( خوئى)، هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله / حسن زاده آملىٍ، حسن و كمرهاى، محمد باقر، محقق / مصحح: ميانجى، ناشر: مكتبة الإسلامية، ج2، ص422.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:15 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

اسلام دین قتل و خشونت نیست

اسلام دین صلح

برخی مغرضان، آیات جهاد در قرآن را به بهانه اینکه به زعم آنها خشن هستند، مخالف صلح و آرامش می‌دانند؛ در حالی که آیات جهاد، نه تنها تنافی با صلح و آرامش ندارند؛ بلکه مقوم آن نیز هست.
نکته اول: عقلانی بودن جهاد در اسلام؛ اسلام برخلاف سخنان مغرضان و کج اندیشان، دین صلح و آرامش است و حتی مسلمین را به نیکی کردن با کفارِ  صلح طلب ترغیب می‌کند. «خدا شما را از نيكى كردن و عدالت ‏ورزيدن با آنان كه با شما در دين نجنگيده‏ و از سرزمينتان بيرون نرانده ‏اند، باز نمی‌‏دارد.»[ممتحنه/8] اما باید دانست که اسلام، همانگونه که صلح و آرامش را عادلانه و عاقلانه می‌داند،، همانگونه نیز به حکم عقل، به کسی اجازه نمی دهد که صلح و آرامش مسلمین را بر هم بزنند. «وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً[توبه/123] و بايد كفار در شما درشتى و نيرومندى و قوت و پايدارى احساس کنند.» این آیه و آیات مشابه،  گر چه در ظاهر به خشونت دستور می‌دهد، اما باید دانست که خشونت به خرج دادن درباره کفاری است که در پی ضربه زدن به اسلام و مسلمین هستند. «وَ لَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتىَ‏ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ[بقره/217] و دشمنان، پيوسته با شما مى‌‏جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند.»

نکته دوم: فلسفه جهاد با کافران و قدرت یابی مسلمین، برپایی معنویت است. «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ‏ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ[حج/41] (آنان كه خدا را يارى مى‌‏كنند) آنهايى هستند كه اگر در روى زمين به آنان اقتدار و تمكين دهيم نماز به پا مى‏‌دارند و زكات مى‏‌دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى‌‏كنند.» چنانکه علامه طباطبایی می‌نویسد: «غرض از جهاد اقامه دین و اعلای کلمه الله است، بنابراین، جهاد عبادتی است که در آن قصد قربت شرط است. جهاد برای برتری جویی بر اموال و اعراض دیگران نیست، بلکه برای دفاع از حق انسانیت واجب شده است.»[1]
اسلام می‌خواهد که با فرمان جهاد با کفار محارب، مقابل فرهنگ مادی گری و ضد فطری آنها را بگیرد تا زمینه برای رشد ارزشهای انسانی و الهی هموار شود، برادری و برابری و معنویت حاکم شود، و این یعنی صلح و آرامش. زیرا که ذکر یاد و نام خدا و معنویت در جامعه، صلح و آرامش را به ارمغان می‌آورد. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ‏ الْقُلُوبُ[رعد/28] آگاه باشيد! دل‏ها فقط به ياد خدا آرام مى‏‌گيرد.»

پی نوشت
[1]. تفسیر المیزان، طباطبائی، محمد حسین، المیزان، مؤسسه الاعلمی، ج 10، ص 63.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:17 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

منظور از شجره ملعونه در قرآن

 

 شجره ملعونه

منظور از «شجره ملعونه» چیست؟ مفسرین در توضیح شجره ملعونه بیانات مختلفى دارند:
الف ـ منظور، «شجره زقوم» است و آن درختى است که طبق آیه 64 سوره صافات در بن جهنم مى روید، و ثمره اى ناگوار و رنج آور دارد: اِنَّها شَجَرَهٌ تَخْرُجُ فِی اَصْلِ الْجَحِیمِ این شجره طبق آیات 46 تا 47 سوره دخان خوراک گناهکاران است، نه همچون طعام هاى این دنیا، بلکه همچون فلز گداخته در دل مى جوشد. مشرکان قریش، این تعبیر قرآن را به خاطر جهل و نادانى به باد مسخره مى گرفتند، ابو جهل به عنوان سخریه، خرما و کره، حاضر مى کرد و مى خورد و به یاران خود مى گفت: از این بخورید که «زقوم» همین است![1]روى همین جهت، قرآن درآیه فوق، «شجره ملعونه» را وسیله اى براى آزمایش مردم معرفى مى کند؛ چرا که مشرکان لجوج آن را به سخریه مى گیرند و مومنین راستین در برابر آن تسلیم اند.
ب ـ منظور قوم سرکش یهود هستند، آنها همانند درختى هستند با شاخ و برگ فراوان اما مطرود درگاه پروردگار.[2]
ج ـ در بسیارى از تفسیرهاى شیعه و اهل تسنن، نقل شده که «شجره ملعونه»، «بنى امیه» هستند.[3]
این تفسیرمتناسب با حدیثى است که از «عایشه» نقل شده که رو به «مروان»کرد و گفت: «لَعَنَ اللّهُ اَباکَ وَ اَنْتَ فِى صُلْبِهِ فَاَنْتَ بَعْض مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ»؛ (خدا پدر تو را لعنت کرد، در حالى که تو در صلب او بودى، بنابراین تو بخشى از کسى هستى که خدایش لعن کرده است)![4]
قابل توجه این که بسیارى از این تفسیرها، و یا همه آنها، منافاتى با هم ندارند، و ممکن است«شجره ملعونه» در قرآن، اشاره به هر گروه منافق، خبیث و مطرود درگاه خدا، مخصوصاً گروه هایى همانند«بنى امیه» و یهودیان سنگدل و لجوج و همه کسانى که در خط آنها گام برمى دارند، باشد، و شجره زقوم درقیامت تجسمى از وجود این شجرات خبیثه در جهان دیگر است، و همه این شجرات خبیثه مایه آزمایش و امتحان مومنان راستین در این جهان هستند.
پی نوشت:
[1].روح المعانى، ذیل آیه مورد بحث.
[2].طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۸ق، ج6، ص655.
[3].همان، ص654.
[4].تفسیر «قرطبى»، جلد ششم، صفحه 3902 و تفسیر «فخر رازى»، جلد 20، صفحه 237.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:18 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

فطرت، تایید کننده خدا

 

دومینو

برخی شبهه افکنان، در ادله اثبات خدا مناقشه کرده و می‌گویند که دلایل وجود خدا برای آنها قانع کننده نیست.

نکته اول: در جواب  افرادی که ادله اثبات خدا را زیر سوال می برند و به تبع منکر وجود خدا می شوند باید علت این انکار را بدست آوریم. آنچه مسلم است این براهین آن طور که آنان ادعا می کند بی پایه و اساس  نیستند؛ چرا که انسانها و دانشمندان بیشماری کارآمدی آنها را قبول کرده و در استدلال های خود از آن بهره جسته اند اگر این چنین بود که منکرین خدا ادعا می کنند هیچ گاه دانشمندان مباحث فلسفه و کلام آن ادله را دست مایه استدلال های خود قرار نمی دادند.  با اندک دقت و تأملی در ادله اثبات خدا همچون برهام نظم، برهان علت و معلول، برهان امکان و وجوب، به خوبی خالق و ناظمی برای جهان هستی به اثبات می رسد، ولی افرادی که افکار و اندیشه های آنان را مسائل پوزیتویسم و مادی گرایی پر کرده تنها حول و اطراف علت های مادی می گردند و ذهن و اندیشه آنها خارج و ماورای ماده را نمی تواند فتح کند. مشکل اصلی ملحدین و منکرین وجود خدا این است که همه چیز را در ماده و مادیان جستجو می کنند از این رو بسیاری از حقایق و معارف برای آنها در پرده از ابهام و بی خبری باقی می ماند.

نکته دوم: علاوه بر غبار مادی گرایی و غرق شدن در فلسفه پوزیتویستی گاهی علت و منشأ انکار خدا ریشه در لج بازی  و بی اعتنایی به رهنمودهای عقل رحمانی دارد؛ بدون شک هر انسانی اگر به دنیای پیرامون خود با دید عبرت آموزی بنگرد متوجه عظمت و بزرگی آن شده و به تبع به تصادفی نبودن آن اذعان خواهد داشت؛ به عبارت دیگر با اندک دقت و تأملی در جهان آفرینش مدیریت قوی را می توان مشاهده کرد که هیچ گونه خلل و بی نظمی در کار او وجود ندارد. جهان شگفت انگیز بدن انسان خود به خوبی گویای وجود خالقی تواناست، به طور قطع و یقین کسانی که از شگفتی های عالم آفرینش اطلاع دارند، ولی آن را تصادفی می پندارند یا در جهل مرکب گرفتار شده اند و یا در عناد و لج بازی خدای متعال در قرآن کریم به این انسانهای لجوج و منکر این چنین جواب می دهد: «أَمَّنْ هذَا الَّذي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا في‏ عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ؛[ملک/21] يا آن كسى كه شما را روزى مى‏‌دهد، اگر روزيش را بازدارد(چه كسى مى‏‌تواند نياز شما را تأمين كند)؟! ولى آنها در سركشى و فرار از حقيقت لجاجت مى‏‌ورزند!»

متاسفانه گاهی این افراد برای توجیه کارشان به آیه های هم استدلال می‌کنند. «خدا هيچ كس را جز به اندازه توانايى ‏اش تكليف نمى‌‏كند.»[بقره/286]؛ در حالی که خداشناسی، ربطی به وسع انسان نداشته و در فطرت هر انسانی وجود دارد. «و اگر از این کافران مشرک سؤال کنی که آسمانها و زمین را که آفریده و خورشید و ماه مسخر کیست؟ به یقین جواب دهند که خدا(آفریده)، پس چگونه(با این اقرار) رویگردان می‌شوند؟»[عنکبوت/61] ولی برخی، بواسطه لجاجت و عناد، این موضوع روشن را قبول نمی‌کنند.
بنابراین کسی که دلش در حجاب نباشد(حتی مشرکان)، می‌تواند با فطرت پاک خود، پی به وجود خدا ببرد، و آنگاه طبعا باید دلایل معاد را(در آیات قرآن) تایید کند.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:20 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

یزید فاسق، سدی در برابر تشکیل حکومت حسینی

 

 

برخی از افراد با تحلیل ضعیف و نادرست، قیام سالار شهیدان را برای تشکیل حکومت ندانسته و فقط آن را در حد عدم صلح با یزید می‌دانند.

پاسخ: بی تردید اهلبیت(علیهم السلام) و از جمله سالار شهیدان، به تاسی از پیامبر اسلام در فکر تشکیل حکومت اسلامی بودند، هر چند شرایط به آنها اجازه این کار را نداد. در این شرایط، اهلبیت می‌کوشیدند که حتی الامکان اجازه ندهند تا ارزشهای دینی در جامعه کمرنگ شود. وقتی سالار شهیدان دید که ارزشهای جامعه اسلامی کمرنگ شده و شخص فاسدی چون یزید بر ارکان جامعه اسلامی تکیه داده، فرمود: «اَیُّهَا النّاسُ؛ اِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلی الله علیه و آله) قالَ: «مَنْ رَاى سُلْطاناً جایِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقّاً عَلَى اللهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ» الا وَ اِنَّ هوُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَهَ الشَّیْطانِ، وَ تَرَکُوا طاعَهَ الرَّحْمنِ، وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ، وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتَاْثَرُوا بِالْفَیءِ، وَ اَحَلُّوا حَرامَ اللّهِ، وَ حَرَّمُوا حَلالَ اللّهِ، وَ اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ[1] اى مردم! پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهى را شکسته و با سنّت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا به ستم رفتار مى‌کند، و او با زبان و کردارش با وى به مخالفت بر نخیزد، سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر(دوزخ) بیاندازد، هان اى مردم! این گروه(بنى امیّه) به طاعت شیطان پایبند شده و از پیروى خداوند سرپیچى کرده اند، فساد را آشکار ساخته و حدود الهى را تعطیل کرده اند. آنان بیت المال را به انحصار خویش درآورده، حرام خدا را حلال و حلال  خدا را حرام شمرده اند و من (که فرزند رسول خدایم) به قیام براى تغییر این اوضاع، از همه کس سزاوارترم.» به بیان دیگر، حضرت در این سخنان می‌گوید که اولویت من، دین خداست، و برای قوام دین، باید حکومت نیز در دست من قرار گیرد. وقتی حضرت می فرماید که من برای تغییر اوضاع از همه سزاوارترم، یعنی اگر حکومت در دست من باشد، قادر به تغیر اوضاع هستم. بنابر این گر چه در این سخنان حضرت، به صراحت از حکومت، نامی برده نشده است، اما قرائن وشواهد، حاکی از آن است که سالار شهیدان، حکومت اسلامی را حق خود می‌دید نه یزید فاسق؛ اما قضایا بر گونه دیگری رقم خورد و امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید.
سخن آخر اینکه؛ سالار شهیدان، در وهله اول، مبارزه با یزید فاسق را در دستور کار خود قرار داد، و در وهله بعد قطعا به حکومت اسلامی می‌اندیشید(برای اجرای حدود الهی) اما قیام او منجر به شهادت شد.
پی نوشت
[1]. در سوگ امير آزادى( ترجمه مثير الأحزان)، ابن نما حلى، جعفر بن محمد، ناشر: حاذق‏، سال چاپ: 1380 ش، ص30.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:21 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

سه نکته در باب شعارهای بعد از نماز

مرگ بر آمریکا

سوال؛ برخی افراد با ایراد گرفتن از شعارهای پس از نماز، می‌گویند که: این شعارها، روح معنوی آنها را پس از نماز از بین می‌برد، و دیگر اینکه؛ فقط دو قلم از این مرگ‌ها(ضدّ ولایت فقیه و کفار)، چیزی نزدیک به همه‌ ی مردم جهان را در بر می‌گیرد! در مورد این شبهه، به چهار نکته اشاره می‌کنیم.

نکته اول؛ باید توجه داشت که خدای سبحان، همانگونه که اهل ایمان را به نماز و عبادت، امر می‌کند، « يا أَيُّهَا الَّذينَ‏ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ...[مائده/6] اى اهل ايمان! هنگامى كه به [قصد] نماز بر می‌خيزيد...» همانگونه هم اهل ایمان را به عدم دوستی با کفار دعوت می‌کند. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياء[مائده/51] اى اهل ايمان! يهود و نصارى را سرپرستان و دوستان خود مگيريد.» برآیند این دو آیه این است که جامعه اسلامی باید در عین حال که  به معنویات اهتمام می‌ورزند، به دشمن شناسی(مرگ بر آمریکا و...) اهتمام ورزند، و بدانند که این دو موضوع منافاتی با هم ندارند.

نکته دوم؛ شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه و مرگ بر کفار، به معنی آرزوی مرگ برای تمام انسان ها نیست، بلکه مربوط به کسانی است که با عناد و دشمنی در صدد ضربه زدن به  اصل ولایت فقیه و کیان اسلامی هستند. چه بسا کسانی کافر هستند و نظام ولایت فقیه را قبول ندارند، ولی مخالفتی نیز با نظام اسلامی ندارند. این افراد و کشورها در دایره شعار قرار نمی‌گیرند، و حتی باید با نیکی و عدالت با آنها برخورد شود. «لا يَنْهاكُمُ‏ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين‏[ممتحنه/8] خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در راه دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى‌‏كند؛ چرا كه خداوند عدالت ‏پيشگان را دوست دارد.» از همین رو در مساجد، علیه آمریکا که سردمدار کفار و مخالف سرسخت نظام اسلامی و ولایت فقیه است، شعار داده می‌شود.

نکته سوم؛ شعار مرگ بر کفار، ریشه قرآنی دارد. «و كسانى كه كافر شدند، مرگ بر آنان! و اعمالشان نابود باد.»[محمد/8]از اینرو اگر این کار، کار ناپسندی بود، هیچ گاه از خدای متعال صادر نمی شود و با این چنین بیانی از کفار یاد نمی کرد، در واقع این چنین بیانی در خصوص کفار یک نوع روشنگری و بصیرت افزایی برای سایر انسانها است، که قبح و زشتی کفر و عصیان را متوجه شوند.

نکته چهارم؛ از آنجا که ولایت فقیه، در راستای حکومت و ولایت اهلبیت است[1] بنابر این کسانی که با ولایت فقیه مخالف هستند و با آن دشمنی می‌کنند، در حقیقت با اهلبیت(علیهم السلام) ستیز می‌کنند. البته ممکن است برای کسی ولایت فقیه اثبات نشده باشد و از این قبیل سخنان، اینها لزوما مخالف ولایت فقیه نیستند.

برای اطلاعات بیشتر در مورد ولایت فقیه به این آدرس مراجعه شود

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa2272

پی نوشت:
[1]. الدرة الباهرة من الأصداف الطاهرة با ترجمه (ط - القديمة)، شهيد اول، محمد بن مكى- مسعودى، عبد الهادى، محقق / مصحح: مسعودى، عبد الهادى‏، ناشر: انتشارات زائر، سال چاپ: 1379 ش‏، ص51.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:22 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

پیام های فرا زمانی آیات قرآن

 

قرآن

اخلاق معاشرت در اجتماع انسانها، اهمیت ویژه ای دارد. این موضوع در آیات قرآن نیز مورد توجه قرار گرفته است: «اى اهل ايمان، هر گاه شما را گفتند كه در مجالس خود جا را(بر يكديگر) باز کنید، جا باز كنيد(و براى نشستن مكان بالاتر و نزديك‏تر به پيغمبر تنازع مكنيد) تا خدا بر توسعه(منزلت) شما بيفزايد و هر گاه گفتند كه از جا برخیزید، برخیزید.»[مجادله/11] اما برخی قرآن ستیزان می‌گویند که پیام این آیه برای این زمان، قابل استفاده نیست و مربوط به همان زمان صدر اسلام است. 

 گر چه شان نزول این آیه مربوط به زمان پیامبر است[1] اما پیام آیه برای همه زمان ها مفید و سازنده است. احترام به دیگران و داشتن اخلاق خوب در نشست و برخاست ها، همواره برای انسان ها ازجایگاه ویژه ای برخوردار است. این موضوع، نتایج درخشانی برای اجتماع بشری دارد. چنانکه در فراز پایانی آیه، نیز به همین مطلب اشاره شده است: «... تا خداوند به كسانى را كه ايمان آورده‏ اند و كسانى را كه علم به آنان داده شده، درجات عظيمى ب‏بخشد.» [مجادله/11] تفسیر المیزان در باره این فراز از آیه می‌نویسد: «وقتی که به شما گفته می شود از جای خود برخیزید تا دیگری که افضل و اعلم از شماست بنشیند، برخیزید و آن شخص عالم را تواضع و احترام کنید.»[2] شکی نیست که بجا آوردن این احترامات، علاوه بر ارزش دنیوی برای فرد، ثواب آخرت را نیز به دنبال دارد. نکته ای که در برخی از ترجمه ها به آن اشاره شده است. «يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُم‏[مجادله/11] تا خدا براى شما [در بهشت‏] جا باز كند.»[3] بنابراین گر چه شان نزول آیه 11مجادله، مربوط به زمان پیامبر است، اما پیام اخلاقی آن، برای همه زمان ها کاربرد دارد.

پی نوشت
[1]. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، ناشر: دارالکتب اسلامیه، سال چاپ: 1374ش، ج23، ص438.
[2]. ترجمه تفسير الميزان‏، طباطبايى، سيد محمد حسين، سيد محمد باقر موسوى همدانى، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ ى مدرسين حوزه علميه قم‏، سال چاپ: 1374 ش‏، ج19، ص326.
[3]. ترجمه انصاریان، ص543.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:23 AM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

ری استارت، آتشی که شیطان برافروخته

 

ری استارت

همواره دشمنان اسلام آرزوی تضعیف و تخریب جامعه اسلامی را دارند. آنها در راستای این هدف نامشروع از افراد مخالف نظام اسلامی، و افرادی که به هر نحوی در تضعیف نظام اسلامی می‌کوشند، حمایت می‌کنند. خدای متعال در قرآن کریم به این دسته افراد و رویکرد غیر دینی و اخلاقیشان را محکوم کرده و آنان را این چنین به همگان معرفی کرده  است. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ‏ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ[نور/19] كسانى كه دوست دارند زشتي ها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد، عذاب دردناكى براى آنان در دنيا و آخرت است.»

تفسیر نمونه در ذیل این آیه می‌نویسد: «" فحش" و" فحشاء" و" فاحشه" به معنى هر گونه رفتار و گفتارى است كه زشتى آن بزرگ باشد.[1] رفتار زشت و غیر اخلاقی افرادی همچون سید محمد حسینی(مجری شبهه های ضد دینی و اخلاقی خارج کشور) مصداق بارز«تَشيعَ‏ الْفاحِشَةُ» است، شخصی که دوست دارد که مشکلات و آسیب ها بزرگ در جامعه اسلامی رواج پیدا کند، کسی که اخیراً در شبکه صدای آمریکا مشغول است، و با هدف ایجاد اغتشاشات اجتماعی، کمپینی با عنوان «ری ‌استارت» راه‌ انداخته است.[2]
بی تردید وظیفه بزرگ آحاد جامعه اسلامی، مخصوصا جوانان این است که هوشیار بوده و با آنها همنوا نشوند و در برابر امثال این فراخوان ها، موضعی قاطع بگیرند تا نقشه دشمنان ایران و عوامل خودفروخته خارج نشین، نقش بر آب شود. قرآن می‌فرماید: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ‏ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا في‏ حَديثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ[نساء/140] البته خدا[اين فرمان را] در قرآن بر شما نازل كرده است كه وقتی آيات خدا بشنويد گروهى آن را مورد انكار و استهزا قرار مى‌‏دهند، با آنان ننشينيد تا در سخنى ديگر درآيند، [اگر بنشينيد] شما هم [در به دوش كشيدن بار گناه انكار و استهزا] مانند آنان خواهيد بود.» پیام آیه برای جامعه اسلامی این است؛ اگر از فضای مجازی می‌شنوید که یک شخص خود فروخته و خارج نشین، به تحریک دشمنان، شما را به اغتشاش و حمله به مساجد(یکی از نشانه ها و آیات خدا) و نیز بانک ها و غیره دعوت می‌کند، دعوت او را رد کنید، و گرنه شما هم در گناه او و عوامل پشت پرده این کار، سهیم هستید.

پی نوشت
[1]. تفسير نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج‏14، ص 40.
[2]. عصر ایران، برادر محمد حسینی درباره کمپین ری‌استارت: غیرت دارم و با رفتارهای برادرم مخالفم، کد خبر: ۵۶۶۲۶۰.

چهارشنبه 29 آذر 1396  9:26 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها