0

تفسیر و معارف جالب از آیات قرآن

 
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

قرآن و نیاز به تفسیر

قرآن و نیاز به تفسیر

شبهه افکنان هر روز با ایجاد شبهاتی مختلف، به دنبال دور کردن مردم از تعالیم الهی اسلام  هستند. آنها یک روز اصل قرآن را زیر سؤال می‌برند و به انکار آن می‌پردازند و روزی دیگر، قرآن را کتابی معرفی می‌کنند که همه چیز در آن بیان شده و نیاز به تفسیر و مفسر ندارد. قصد آنها از این شبهه افکنی بسیار روشن است: دور کردن مردم از مکتب اصیل پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام). یکی از این شبهات به این صورت بیان شده است: در آیات آمده که قرآن کتابی است؛ با تمام جزیئات. وقتی که قرآن همه چیز را بیان کرده، دیگر چه نیازی به احادیث داریم؟
پاسخ به این پرسش، نیاز به چند نکته دارد که در ادامه بیان می‌شود:

۱- کی و کجا؟
برخی از شبهات مطلبی را به صورت مجهول نقل می‌کنند و از همان نقل قول، نتیجه می‌گیرند. این شبهه نیز از همان دست پرسش‌‌ها است. در این شبهه بیان شده که طبق آیات وحی، قرآن کتابی کامل و با تمام جزئیات است؛ در حالی که پرسشگر آدرس آیه را نداده و معلوم نکرده کجای قرآن این مطلب آمده است! وقتی مطلبی را استناد می‌دهند و از آن نتیجه‌ای می‌گیرند، ابتدا باید برای حرف خود سندی ارائه دهند نه آنکه به صورت مجهول مطلبی بیان کرده و به میل خود نتیجه  گیری کنند.

۲- قرآن چنین چیزی نمی‌گوید!
قرآن کریم یکی از وظایف پیامبر را تعلیم قرآن دانسته و بیان کرده: «كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ[البقره/۱۵۱] همان طور كه در ميان شما، فرستاده‏اى از خودتان روانه كرديم تا آيات ما را بر شما می‌خواند و شما را پاك می‌کند و به شما كتاب و حكمت می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستيد به شما ياد می‌‏دهد.» همگان می‌دانند که تعلیم قرآن تنها به بیان الفاظ کلام وحی منحصر نمی‌شود؛ بلکه بیان مفاهیم نهفته در آن نیز از جمله وظایف پیامبر به شمار می‌رود.

در آیه‌ای دیگر خداوند با اشاره به فهم‌های گوناگون آیات وحی در بین مردم، رفع این اختلاف‌ها و بیان تفسیر صحیح آیات را نیز از وظایف نبوی بر شمرده و فرموده است: «وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ [نحل/۶۴] ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند، برای آنها روشن کنی؛ و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان می‌آورند!»

طبق این آیه از کلام الهی، قرآن به تنهایی کافی نیست و شعار "حَسْبُنَا كِتَابُ‏ اللَّه‏؛ کتاب خدا ما را کافی است." مطلبی کاملاً غلط و برخاسته از تمایل به خود رأیی‌ها و خود کامگی‌هاست. مطلبی که بارها توسط قرآن مردود دانسته شده است؛ چرا که قرآن، بیش از مراجعه و تبعیت از پیامبر را خواسته  و فرموده: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[نساء/۵۹] اى مؤمنان از خداوند و پيامبر و صاحبان امرتان اطاعت كنيد.» همچنانکه در آیه دیده می‌شود؛ خداوند اطاعت را منحصر در تبعیت از خودش ندانسته و سفارش به اطاعت از پیامبر و صاحبان امر (أُولِي الْأَمْرِ) کرده است. اما یک پرسشی که مطرح می‌شود، این است که أُولِي الْأَمْرِ چه کسانی‌اند؟
همین پرسش، جدای از پاسخ آن (که در ادامه می‌آید)، دلیلی روشن بر این است که قرآن نیاز به تفسیری دارد که آن را معصومان بیان کنند؛ تفسیری که از هر خطایی مصون و محفوظ باشد.

۳- پرسش‌های تفسیری
از زمان نزول قرآن تا عصر کنونی، همواره مسلمانان با خواندن آیات الهی، دچار پرسش‌هایی می‌شدند. این پرسش‌ها حتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز صورت گرفته است و پس از ایشان ائمه (علیهم السلام) که مفتخر به مدال عصمت بودند؛ محل مراجعه مردم به شمار می‌رفتند. مراجعاتی که به صورت حدیث به دست ما رسیده است. مثلاً در تفسیر آیه اولو الامر به احادیث زیر می‌توان اشاره کرد:
الف) جابر بن عبدالله انصاری از "اولی الامر" سؤال کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) در پاسخ فرمود: «‌آنان جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من‌ هستند که اولِ ایشان علی بن ابی طالب است و بعد از او به ترتیب حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی….»[۱]
ب) امام باقر (علیه السلام) در تفسیر "اولی الامر" فرمودند: «الْأَئِمَّةَ مِنْ‏ وُلْدِ عَلِيٍ‏ وَ فَاطِمَةَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ، إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة[۲] امامان از فرزندان علی و فاطمه (سلام الله علیهما) است تا روز قیامت.»

۴- ادعایی بر خلاف مشاهدات
در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت که ادعای شبهه گران را باید باور داشت یا مشاهدات شخصی را؟ ما می‌بینیم که در قرآن، اصول کلی بیان شده و فروعاتی مانند چگونگی اقامه نماز و تعداد رکعت‌های آن، چگونگی محاسبه زکات و اینچنین مسائلی دیده نمی‌شود. از این روست که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي[۳] نماز بخوانید؛ آنچنان که من نماز می‌خوانم.»

کلام پایانی
با قرائت آیات وحی، می‌بینیم که مفاهیم و لغاتی در آن هست که به تنهایی مفهوم آن را نمی‌توانیم درک کنیم؛ مانند واژه "أُولِي الْأَمْرِ". در ضمن مطالبی است که در قرآن نیامده؛ مانند چگونگی به جا آوردن نماز. از عصر نزول هم مشاهده می‌شود پرسش‌های تفسیری از پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) رواج داشته؛ اینها، برخی از شواهدی است که نیاز قرآن به مفسر را بیان می‌کند؛ مطلبی که قابل انکار نیست.

پی‌نوشت
[۱] يا رسول اللّه، قد عرفنا اللّه َ و رسوله، فمن اُولو الأمر الّذينَ قَرَنَ اللّه عز و جل طاعَتهم بطاعتك؟ فقال صلى الله عليه و آله: هم خلفائي ـ يا جابر ـ و أئمّة المسلمين بعدي؛ أوّلُهم عليّ بن أبي طالب، ثمّ الحسن و الحسين، ثمّ عليّ بن الحسين.... رک: البرهان، بحرانى سيد هاشم، ناشر: بنياد بعث، قم، سال چاپ: ۱۴۱۶، ج۱، ص۱۰۳
[۲] همان، ص۱۰۸.
[۳] متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب‏، محمد بن على‏، ناشر: دار بيدار للنشر، قم، سال چاپ، ۱۳۶۹، ج۲، ص۱۷۰.

سه شنبه 28 آذر 1396  5:16 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

خلفا و جمع آوری قرآن

 

قرآن

بدون شک تدوین و جمع آوری قرآن در زمان حیات رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) انجام شد است.[1] ولی در این میان گروهی تلاش کرده‌اند این کار را به خلفا نسبت دهند؛ از این‌رو در این نوشتار تلاش خواهیم کرد دلیل این گروه را مورد بررسی قرار دهیم تا حقیقت آشکار شود.

نمونه ای از گزارش های جمع آوری قرآن توسط خلفا
روایات متعددی در مورد این مسئله نقل شده است که مشهورترين روايت از «زیدبن ثابت» است که می‌گوید: «ابوبكر در جنگ يمامه، من‌را پيش خود طلبيد، ديدم كه عمر بن خطاب هم نزد اوست. ابوبكر گفت: عمر آمده و می‌گوید: در جنگ يمامه بسيارى از قاريان قرآن كشته شده‌اند، من بيم آن دارم كه در جاهاى ديگر هم كشتار زياد باشد و بسيارى از قرآن از بين برود، نظر من اين است كه به جمع آورى قرآن دستور بدهید.
من به عمر گفتم: چگونه به كارى دست می‌زنی كه پيامبر(صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله) آن را انجام نداده است؟
عمر گفت: به خدا قسم اين كار، كار خوبى است. پس از آن عمر همواره به من مراجعه می‌کرد تا اين‌كه خداوند در اين باره به من شرح صدر داد و نظر من هم مانند نظر عمر شد.[2] 

در نقل دیگری زيد این‌گونه می‌گوید: ابوبكر گفت: «تو جوان عاقلى هستى كه تو را متهم به دروغ نمی‌کنیم و قبلا هم وحى پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را می‌نوشتی؛ پس دوباره قرآن را تتبع نما و آن را جمع آورى كن.» به خدا قسم اگر من‌را به جابجایی كوهى از كوه‌ها تكليف مى ‏كردند، سنگين‌تر از اين نبود كه من‌ را به جمع آورى قرآن تكليف كردند.
گفتم: چگونه كارى را انجام می‌دهید كه پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) آن را انجام نداد؟
گفت: به خدا قسم كه كار خوبى است و ابوبكر همواره به من مراجعه می‌کرد، تا اين‌كه خداوند در اين باره به من شرح صدر داد، همان گونه كه به عمر و ابوبكر شرح صدر داده بود، و من تمام قرآن را از «عسب» و «لخاف» يعنى شاخه‏ هاى خرما و سنگ‌هاى نازك و سينه‏ هاى مردان جمع آورى کردم، تا جايى كه آخر سوره توبه را تنها نزد ابو خزيمه انصارى يافتم و نزد ديگران پيدا نكردم و آن آیه «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ...» تا آخر سوره برائت بود. اين صحيفه‏‌ها نزد ابوبكر بود تا اين‌كه از دنيا رفت، سپس در زمان حيات عمر نزد او بود، سپس نزد حفصه دختر عمر قرار گرفت.»[3]

روش جمع آوری قرآن در آن دوران
از «زیدبن ثابت» و دیگران در مورد نحوه جمع‌آوری قرآن، این‌گونه نقل شده است: وقتى ما قرآن را می‌نوشتیم آيه «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ...» كه از رسول اللّه(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنيده بودم فقط نزد خزيمه انصارى پيدا كردم.[4] و یا در نقل دیگری از زیدبن‌ثابت این‌گونه آمده است: ما قرآن را می‌نوشتیم و يك آيه را پيدا نمی‌کردم در صورتى كه آن را از رسول اكرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنيده بودم. بالاخره آن‌را پيش خزيمه پيدا كردم و آن آيه اين بود: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ...» وی می‌گوید: عمر هيچ آيه‏ اى را به عنوان قرآن نمی‌پذیرفت تا اين‌كه دو نفر گواهى دهند و تنها يك مورد بود كه مردى از انصار دو آيه آورد و عمر به او گفت شاهد ديگرى غير از تو نمی‌خواهم.[5] از ابى بن كعب نقل شده كه گروهى قرآن را در زمان خلافت ابوبكر جمع می‌کردند؛ به اين صورت كه ابى بن كعب ديكته می‌کرد و آنها می‌نوشتند. وقتى به آيه سوره برائت: «ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّه‏...» رسيدند، گمان كردند كه اين آخرين آيه‏ ایست كه نازل شده است، ابى بن كعب گفت: بعد از آن هم دو آيه براى من خوانده شده است: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ».[6]

انس بن مالك می‌گوید: من در ميان كسانى بودم كه قرآن به آنها املا می‌شد تا بنويسند. گاهی پیش می‌آمد که در مورد يك آيه اختلاف نظر پيدا کنند، در این مورد می‌گفتند: فلانى آن آيه (مورد اختلاف) را از پيامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنيده و به خاطر دارد. ولى او در بين آن جمع نبود يا در بيابان بود. لذا آيه قبل و بعد را می‌نوشتند و جاى آن آيه مورد اختلاف را خالى می‌گذاشتند تا آن فرد بيايد يا اينكه كسى را می‌فرستادند او را بياورد.[7] از «ابى داود بن زبير» نقل شده كه ابو بكر به عمر و زيد گفت: جلوى درب ورودى مسجد بنشينيد هر كس دو شاهد آورد كه اين آيه جزء قرآن است، آن را بنويسيد.[8]

اشکالات به گزارش هایی که در این زمینه بیان شده است.
به این نقل‌ها و شبیه آنان، اشکالات متعددی وارد است، که تعدادی از آن‌ها را از نظر می‌گذرانیم:
1. یکی از ضروریات مسلمانان این است که تمام قرآن به صورت متواتر به دست ما رسیده است.[9] و حال آن‌که از این نقل‌ها این‌گونه استفاده می‌شود که بعضی از قرآن به وسیله خبر واحد به ما رسیده و این مطلب با اجماع فریقین(شیعه و سنی) مخالف است. مشخص است که بعد از این‌که تواتر همه قرآن به اثبات رسید؛ روایاتی را که قرآن را به خبر واحد اثبات می‌کند، باید دور ریخت.
2. از سوی دیگر، این نقل‌ها، با دیگر مطالبی که از سوی اهل سنت بیان شده است متناقض است؛ به عنوان مثال گاهی جمع‌آوری قرآن به عمر نسبت داده شده، آن‌چنان که ابن داوود در این زمینه می‌گوید: عمر در مورد آيه‏ اى از قرآن پرسش کرد، به او گفته شد همراه فلانى بود كه در جنگ يمامه كشته شد، عمر گفت: انا للّه و سپس دستور داد قرآن جمع آورى شود و او اول كسى بود كه قرآن را يك‌جا جمع كرد.[10] و یا از «يحيى بن عبد الرحمن حاطب» نقل شده كه گفت: عمر تصميم گرفت قرآن را جمع آورى کند. لذا در بين مردم اعلام كرد: هر كسى كه چيزى از قرآن را نزد خود دارد نزد ما بياورد. سپس راوی افزود: مسلمان‌ها آيات را روى كاغذ و تخته سنگ و ليف خرما نوشته بودند. و عمر چيزى را به عنوان آيه قرآن نمى‏ پذيرفت تا اين‌كه دو نفر گواهى دهند.[11]

و حتی گروهی ادعا کرده‌اند، که قرآن توسط شخص دیگری  غیر از خلفا جمع‌آوری شده است، به عنوان نمونه، ابن‌بريده می‌گوید: نخستين كسى كه آيات قرآن را به صورت يك كتاب جمع آورى كرد، سالم غلام حذيفه بود. او قسم خورد كه لباس بیرون بر تن نكند (کنایه از این‌که جایى نرود) تا اینکه قرآن را جمع آورى کند. سالم، قرآن كريم را جمع آورى كرد، آنگاه به مشورت پرداختند كه آن را به چه نامى بخوانند؟ گروهى گفتند: آن را «سفر» بناميد. سالم اظهار داشت، سفر نامى يهودى است. و مشاورين، آن‌را ناخوش داشتند. سالم اضافه كرد، من در حبشه مشابه قرآن را ديدم كه «مصحف» ناميده مى ‏شد، در نتيجه بر اين نظر اتفاق كردند كه قرآن كريم را مصحف بنامند.[12]و حتی گروهی جمع‌آوری قرآن توسط ابوبکر و عمر را انکار می‌کنند، به عنوان مثال ابن سیرین می‌گوید: ابوبكر و عمر از دنيا رفتند و هنوز قرآن جمع آورى نشده بود.[13]

این اشکالات، سبب شده است که گروهی، تلاش کنند، جمع‌آوری قرآن را به نحوی بیان کنند، که این اشکالات به وجود نیاید[14] ولی این تلاش‌ها چندان ثمربخش نیست، زیرا که ادله متعددی وجود دارد که جمع‌آوری قرآن را در زمان حیات رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) اثبات می‌کند. از این‌رو، آن‌چه به نظر می‌رسد این است که گروهی در تلاش بوده‌اند که با نقل‌های ضعیف برای اشخاصی فضیلت تراشی کنند، و به این نکته توجه نداشتند، که این کار بزرگ‌ترین ضربه به قرآن است.[15]

نتیجه
بنابراین گزارشاتی که در آنها جمع آوری قرآن به خلفاء نسبت داده شده، دارای اشکالات متعددی از جمله این که با ضرویات مسلمانان هم خوانی ندارد و همچنین دارای تناقضات متعدد در این نقل ها وجود دارد. در مورد جمع آوری قرآن توسط مولای متقیان علی(علیه‌السلام) بعد از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و همچنین کاری که عثمان در دوران خلافت خویش انجام داده است، در نوشتاری دیگر می‌پردازیم.[16]

پی‌نوشت
[1]. رجوع کنید به «قرآن شاهد جمع آوری قرآن»، «عقل و جمع آوری قرآن»؛ «جمع آوری قرآن توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)»
[2]. التفسير الكبير(تفسير القرآن العظيم الطبرانى)،طبرانى، سليمان بن احمد،دار الكتاب الثقافی،اردن،2008 م‏،ج‏1، ص17.
[3]. این روایت که در کتاب‌های معتبر اهل سنت آمده است؛صحيح البخاری،البخاری،دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع،1981م،ج6،ص98؛التفسير الكبير: تفسير القرآن العظيم‏، طبرانى، سليمان بن احمد، دار الكتاب الثقافی‏،ج1،ص17.
[4]. الجامع لأحكام القرآن‏، القرطبى،ناصر خسرو،1364 ش‏،ج 1، ص 51.
[5].افسانه تحريف قرآن،رسول جعفريان / محمود شريفى‏،شركت چاپ و نشر بين الملل‏،1382، ص،76 به نقل از تهذيب تاريخ دمشق: ج 5، ص 136 و البخارى، كتاب التفسير
[6]. مجمع الزوائد،الهيثمی، دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان،1988م، ج 7، ص 35.
[7]. جامع البيان فى تفسير القرآن‏،طبرى، محمد بن جرير،دار المعرفة،1412ق‏، ج 1، ص 21.
[8].  افسانه تحریف قرآن به نقل از ارشاد السارى،ج 7، ص 447.
[9]. متواتر:خبرى است كه گروه كثيرى از راويان در تمام طبقات كه تبانى آنها بر كذب و توطئه عادتا محال است، آن را با الفاظ و كلمات يكسان نقل كرده باشند. ر.ک.فرهنگ نامه اصول فقه‏،: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، معاونت پژوهشي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم‏،1389 ش‏.
[10]. الاتقان،سيوطى‏،دار الكتاب العربى‏، 2001م،ج 1، ص 209.
[11]. افسانه تحریف قرآن،ص77 به نقل از تهذيب تاريخ دمشق،ج 4، ص 136.
[12]. الاتقان،ج 1، ص 209.
[13].إمتاع‏ الأسماع،مقريزى‏،دار الكتب العلمية،1999م،ج‏4،ص287.
[14]. به عنوان نمونه، ارث محاسبی می‌گوید: نوشتن قرآن چيزى نيست كه تازه به وجود آمده باشد بلكه پيامبر گرامى اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حيات خويش دستور آن را داده و نوشته شده بود. منتهى روى كاغذ پاره‏ها و استخوانها و ليف خرما، پراكنده بود و بعد ابو بكر دستور داد تا جمع آورى گردد و يكجا نوشته شود و اين كار درست مثل اين است كه فرض كنيم قرآن روى برگ هائى نوشته شده بود و در منزل پيامبر (ص) پخش بوده و كسى اينها را گرد آورى كرده و با نخى آنها را بهم متصل نموده باشد تا از بين نروند. الاتقان، ج 1، ص 210.
[15]. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به کتاب افسانه تحريف قرآن،رسول جعفريان‏،ترجمه:محمود شريفى‏،شركت چاپ و نشر بين الملل‏،1382، فصل گردآوری قرآن و تحریف
[16]. رجوع کنید به«چرا مصحف علی(علیه السلام) مورد قبول خلفا قرار نگرفت!؟»؛ «عثمان و قرآن کریم»

سه شنبه 28 آذر 1396  5:17 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

قرآن و قرائت های هفت گانه

قرآنپ
 

از موضوعات مهمی که در مورد قرآن مطرح است، مسئله قرائت‌های هفت‌گانه(سبعه) و رابطه آن با قرآنی است که اکنون در دست ماست، این‌که سرمنشأ این قرائت‌ها چیست؟ و چه جایگاهی نزد شیعه دارد. از رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) احادیثی نقل شده است به این مضمون که «اُنزل القرآنُ علي سبعةِ اَحْرُفٍ،[1] قرآن بر هفت حرف نازل شده است»، این احادیث از سوی علما به معانی مختلفی تفسیر شده است[2]که یکی از آن تفاسیر این است که مقصود از هفت حرف، هفت قرائت مختلف است.[3] و این‌ برداشت سبب شده است که قرائت‌های قاریان سبعه(هفت‌گانه) از اعتبار برخوردار شوند.

تحقیق در مسئله:

در مورد این حدیث، و رابطه آن با قرائت‌های هفت‌گانه اشکالات متعددی وارد است. که در ادامه به برخی از آنان اشاره می‌کنیم.

نکته اول: اولین نکته‌ای که باید به آن توجه داشت، این است که قاریان هفت‌گانه[4] در طبقه سوم قاریان صدر اسلام قرار دارند.[5] یعنی ایشان نسل سومی هستند که بعد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمده‌اند، حال آن‌که اگر این حدیث بر قرائت‌های هفت‌گانه دلالت می‌کرد، باید در زمان حیات خود رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) این قرائت‌ها مشخص می‌شود.

نکته دوم: از سوی دیگر، كار عثمان در یکسان سازی قرائت‏ هاى قرآن خود نقض روشنى بر حديث: «نزول قرآن براساس هفت حرف» است؛ زيرا اگر قرآن از سوى خداوند براساس هفت حرف نازل شده بود، این پرسش قابل طرح است كه عثمان با چه مجوّزى به يك قرائت باقی ماند و دیگر قرائت‌ها را رد کرد.[6]

نکته سوم: علاوه بر این اشکالات، این روایت با روایات دیگر، در تعارض است، که به عنوان نمونه به بعضی از آنان اشاره می‌کنیم. امام باقر(علیه‌السلام) فرمودند: «قرآن يكى است و از طرف خداوند يكتا فرود آمده و اختلافى كه در قرائت قرآن وجود دارد، به وسيله قاريان قرآن به وقوع پيوسته است.»[7] و یا فضيل بن يسار می‌گوید: «از امام صادق(علیه‌السلام) سوال کردم، این‌که مردم می‌گویند: قرآن با هفت حرف نازل گرديده است، نظر شما در اين باره چيست؟ امام صادق(علیه‌السلام)  فرمود: دشمنان خدا دروغ مى ‏گويند، قرآن تنها با يك حرف، يعنى با واحد و از پيشگاه خداى واحد آمده است و با يك طريق و روش نيز خوانده مى‏ شود.»[8]علاوه بر این اشکالات، این روایات از جهت سندی و محتوایی با یکدیگر در تعارض هستند، که پرداختن به این بُعد در این نوشتار امکان‌پذیر نیست. [9]

جمع بندی و سخن پایانی
پس با توجه به مطالبی که بیان شد، یا باید از احادیث که در آن نزول قرآن را به هفت حرف می‌داند، چشم‌پوشی کنیم یا این‌که رابطه آن را با قرائت‌های هفت‌گانه انکار کنیم، و تفسیر دیگری از آنان ارائه دهیم. ولی آن‌چه که لازم است به آن اشاره شود، این است که از صدر اسلام تا عصر ما، قرائت متداول بين مسلمانان قرائتى است كه منطبق با قرائت عاصم به روايت حفص است، ولی این مطلب به این معنا نیست که مسلمانان از قرائت عاصم تبعیت کرده‌اند، بلکه حفص و استاد او عاصم به آنچه كه با قرائت عامه و روايت صحيح و متواتر بين مسلمانان بوده، همراه بوده‌اند و بر آن پایبند و علاقه‌مند بودند[10]. پس این قرائت در حقیقت، تواتری بوده است که از رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تا زمان عاصم رواج داشته است، و وی از این قرائت تبعیت کرده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت:
[1]. الدر المنثور،السيوطی،كتابخانه عمومى حضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى( ره)،1404 ه. ق‏، ج2،ص7 ـ ج5،ص346؛ بحار الأنوار،دار إحياء التراث العربی،403 ق‏،ج‏31، ص212.
[2]. ترجمه الاتقان فى علوم القرآن، جلال الدين سيوطى،ترجمه، سيد مهدى حائرى قزوينى،امير كبير،1380،‏ ج‏1، ص169.
[3]. أضواء البيان في تاريخ القرآن،صابر حسن محمد ابو سليمان‏،دار عالم الكتب‏،2000م، ص147.
[4]. در ادامه به زندگی‌نامه، و زمان حیات قاریان به طور مختصر اشاره می‌کنیم:
یک: ابوعبدالله نافع بن ابی نعیم مدنی، معروف به «ابی رویم» می‌باشد. نافع اصلاً از اصفهان بود و در مدینه می‌زیست و وی در سال ۱۷۶ یا ۱۶۹ درگذشت، یادآوری کرده‌اند که وی قرآن را نزد ابومیمونه، «مولی ام سلمه»، همسر رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) قرائت نموده‌است.
دو: عبدالله بن کثیر مکی، از ایرانیانی بود که کسرای ایران او را با کشتی‌هایی که به یمن فرستاده بود برای فتح حبشه گسیل داشت. ابن کثیر مردی فصیح و بلیغ... بود؛ و از جمع صحابه عبدالله زبیر و انس‌بن‌مالک را درک کرده بود. وی در سال 120 ه.ق. فوت کرده است.
سه: ابوعمرو بن علاء بصری وی اهل ایران بوده‌است و در میان قرّأ سبعه از لحاظ کثرت اساتید و شیوخ قرائت، کسی به پایه او نمی‌رسد، و قرآن را در مناطق مختلفی مانند مکه و مدینه و بصره و کوفه بر استادان زیادی قرائت کرد. وی در سال 153ه.ق. فوت کرده است.
چهار: ابن عامر، وی در زمان عمر بن عبدالعزیز و قبل و بعد از آن، امام مسجد دمشق (جامع اموی) و قاضی و پیشوای آن دیار بوده و از معمّرترین قرّأ سبعه به شمار می‌رود. ابن عامر بنا به قول صحیح به سال ۱۱۸ هجری قمری در نود و نه سالگی از دنیا رفت.
پنج: حمزة بن حبیب زیّات کوفی، وی اصلاً ایرانی است و زمان صحابه را درک کرده‌است و شاید برخی از آنها را دیده باشد. حمزه نیز مانند عاصم شیعی است و قرآن را بر امام صادق خوانده‌است. وی در سال 156ه.ق وفات کرده است.
شش: الکسائی، از کوفه سال ۱۸۹/۸۰۴ - وی از مردم سرزمین ایران بوده‌است و گویند در میهن خود در «طوس» یا «ری» درگذشته. وی قرائت را چهار بار از حمزه دریافت کرد. وی در سال 189ه.ق. وفات کرده است.
هفت: عاصم بن ابی النجود کوفی از مردم کوفه‌است، عاصم از قرّأ هفتگانه و شیعی است و قرآن را بر ابی عبدالرحمن عبدالله بن حبیب سلمی شیعی - که از یاران علی بود... قرائت کرد. عاصم با یک واسطه گوینده قرائت علی است. به همین جهت گفته‌اند فصیح‌ترین قرائات، قرائت عاصم می‌باشد، زیرا وی قرائت ریشه دار آورده‌است. وی در سال 158 ه.ق وفات کرده است.
[5]. برای آشنایی با طبقات قاریان قرآن رجوع کنید به، قرآن در اسلام،علامه طباطبایی، موسسه بوستان كتاب‏، ص156.
[6]. رجوع کنید به «عثمان و قرآن کریم»
[7]. اصول الكافی،كلينى، محمد بن يعقوب‏، الإسلامية،1407 ق‏،ج‏2، ص630.
[8]. همان.
[9].  برای اطلاع از این اشکالات رجوع کنید به، بيان در علوم و مسائل كلى قرآن‏، خوئى سيد ابو القاسم، ترجمه هاشم زاده هريسى،وزارت ارشاد،1382،ص226.
[10]. ‏ التمهيد في علوم القرآن، معرفت محمد هادى‏،النشر الاسلامى‏،1415، ج‏2، ص245.

سه شنبه 28 آذر 1396  5:18 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

اشکال نظریه‌ی دکتر سروش در باب رویایی بودن قرآن چیست؟

 

دکتر سروش، قرآن کریم را محصول رویای پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بر شمرده است!

شبهه: دکتر سروش، قرآن کریم را محصول وحی می‌دانند. وی قرآن کریم را از جنس رویای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بر شمرده است. او معتقد است که پیامبر خواب(رویا)هایی دیده و توصیفات پیامبر اسلام در مورد قیامت، بهشت و جهنم و ... محصول همان رویاهاست. این نظریه چه اشکالی دارد؟

پاسخ:
نخست آن که  نظریه‌‌ی آقای سروش صرف یک مدعایی است که ایشان بر اساس پیش‌فرض‌ها و مسأله‌هایش ساخته و برای آن مویداتی آورده است. وجه رجحان و قوت این نظریه(مدعا) چیست؟
دوم: در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد که از سنخ گزاره‌های کلی است؛ آیاتی چون: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ[آل عمران/185]؛ هر نَفْسى چشنده‌ی مرگ است» فراوان است. براستی چگونه می‌توان کلی (مفهومی که چون قابلیت انطباق بر کثیر را دارد و در نتیجه فرد نبوده و دارای ویژگی‌های فردی نیست) را دید؟ آیا مفهوم کلی انسان که زید و عمرو و بکر مصادیق آن کلی‌اند، قابل دیدن است؟! زید را می‌توان دید؛ زیرا ویژگی‌های فردی مثل قد؛ 180 سانتی متر، وزن 80 کیلو گرم، رنگ سفید، موی سیاه، چشم میشی و ... را دارد. مفهوم کلی انسان نه رنگ مشخص، نه قد مشخص و نه وزن مشخص دارد؛ پس دیده نمی‌شود. این حکم هر کلی است. نفس یک مفهوم کلی است. پیامبر اکرم(ٌص) چگونه نفسِ کلی  و مرگش را دیده است؟

سه شنبه 28 آذر 1396  5:19 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

به صرف آتش!

 

شراب‌خواری

برخی از ناآگاهان که فقط ظاهر آیات وحی را می بینند، چنین شبهه می اندازند که:
قرآن کریم در سوره نساء می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون‏ [نساء/43] اى اهل ايمان! در حالى كه مست هستید به نماز نزديک نشويد تا زمانى كه [مستىِ شما برطرف شود و از روى هوشيارى‏] بدانيد [كه در حال نماز] چه مى‏‌گوييد»
لذا فقط در حال نماز نباید مست بود و در زمان غیر آن اشکالی ندارد!

پاسخ:
برای پاسخ گفتن به این شبهه از راه‌های مختلفی می‌توان وارد شد. در این نوشتار ما از راه قرآنی و تفسیر قرآن با قرآن ورود پیدا می‌کنیم.

بررسی آیات دیگر در مورد شراب و شراب‌خواری در قرآن کریم
به جز این آیه سه آیه دیگر در قرآن کریم در رابطه با شراب‌خواری و حکم آن آمده است که با دقّت در آن‌ها می‌توانیم به منظور آیه مورد بحث پی ببریم.

آیه اوّل:
«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما [بقره/219] درباره شراب و قمار از تو مى‌‏پرسند بگو: در آن دو، گناهى بزرگ و سودهايى براى مردم است، و گناه هر دو از سودشان بيشتر است‏».
آن‌چه که نیاز به یادآوری در این‌باره است این‌که مردم عصر جاهلی در حجاز در زمان بعثت به شدّت به شراب عادت کرده بودند و به شکل عادی از آن استفاده می‌کردند لذا برای برداشتن این عادت که به شکل یک فرهنگ درونی شده و همه‌گیر درآمده بود باید پله پله و قدم به قدم حرکت کرد تا کم کم شرایط اعلام حکم نهایی آماده شده و بتوان حکم آخر را بیان و ابلاغ کرد. "از روايات استفاده مى‌شود:حتى بعد از تحريم شراب مسأله ممنوعيت آن براى بعضى از مسلمانان فوق‌العاده سنگين و مشكل بود، تا آنجا كه مى‌گفتند: «ما حُرِّمَ عَلَيْنا شَىْ‌ءٌ أَشَدَّ مِنَ الْخَمْرِ [1] هيچ حكمى بر ما سنگين‌تر از تحريم شراب نبود»"[2]

آیه دوم:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏ [مائده/90] اى اهل ايمان! جز اين نيست كه همه مايعات مست‌كننده و قمار و بت‏‌هايى كه [براى پرستش‏] نصب شده وپاره چوب‏‌هايى كه به آن تفأل زده مى‏‌شود، پليد و نجس و از كارهاى شيطان است پس از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد».

یکی از اصلی‌ترین دلایل ایجاد شبهه در مورد آیات قرآن، در نظر نگرفتن آیات دیگر قرآن است. در حالی‌که اگر آن آیه را با آیات دیگر قرآن معنا کنیم قطعا شبهه برطرف می‌شود. در رابطه با آیه مورد بحث نیز این آیه شریفه به صراحت هر چه تمام، پلیدی و شیطانی و حرام بودن شراب‌خواری، قمار و... را اعلام می‌کند. با مقایسه این آیه شریفه با آیه پیشین و نیز آیه مورد سؤال درمی‌یابیم که ابتدا باید معلوم کنیم که حکم نهایی - و مربوط به زمان ما - کدام حکم است؟

جواب به این سؤال مشخص است. مسلّما آیه‌ای که بعد از آیات دیگر نازل شده است حکم نهایی را مشخص می‌کند. به شهادت مفسّرین و  مورّخین این آیه به عنوان مشخّص کننده حکم نهایی شراب‌خواری است که بعد از آیات پیشین نازل شده است. لذا باید درجات صراحت در بیان حکم شراب را در شیوه قرآن کریم برای زدودن یک فرهنگ غلط و نهادینه شده دانست. یعنی وقتی مردم در زمان و محیطی، قادر به درک خطرات فرهنگ اشتباه خود نیستند باید ابتدا آن‌ها را نسبت به خطرات آن آگاه کرد تا زمینه پذیرش فرهنگ و حکم صحیح به وجود بیاید.

آیه سوم:
«إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُون‏ [مائده/91] مسلماً شيطان مى‌‏خواهد با شراب و قمار، ميان شما دشمنى و كينه [سخت‏] اندازد، و از ياد خدا و نماز بازتان دارد آيا شما [از اين امور با همه زيان‏‌ها وخطراتى كه دارد] خوددارى خواهيد كرد؟»
این آیه نیز که در ادامه آیه دوم آمده است با توجه به آیه قبل خود معنا می‌شود و پرده را از حکمت اصلی پلیدی و شیطانی بودن شراب‌خواری و قمار و حرام بودن آن برمی‌دارد. این آیه می‌تواند دلیلی باشد بر آن‌هایی که می‌خواهند به آن آیه متشابه مورد بحث تمسّک کرده و خود را از رعایت این حکم شرعی آزاد بدارند.

خلاصه و نتیجه:
اگر کسی به دنبال جواب یک سؤال باشد نه به دنبال فرار از حکم الهی؛ باید بداند که به جز روش تفسیر آیات در مقابل آیات دیگر (همانند توضیحات بالا)، دلایل عقلی و نیز روایات معتبر بسیاری بر گناه کبیره بودن شراب‌خواری وجود دارد که با بودن آن‌ها، راه هیچ‌گونه توجیهی در این رابطه باقی نمی‌ماند. به عنوان نمونه امام رضا علیه السلام می‌فرمایند:«مـا بَعَثَ اللّهُ نَـبيّا اِلاّ بِـتَحْرِيمِ الْخَـمْرِ [3] خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد مگر با حرام كردن شراب!»

پی‌نوشت
[1]. درّ المنثور، ج3، ص160.
[2]. تفسير نمونه، ج‏5، ص7.
[3]. بحارالأنوار، ج79، ص134.

سه شنبه 28 آذر 1396  5:19 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

مباهله و درس‌های آن

مباهله و درس‌های آن

ده سال از هجرت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گذشت. در این ده سال بارها و بارها پیامبر و یاران با وفایش درباره حقانیت اسلام با پیروان دیگر مذاهب بحث و گفتگو کرده بودند. در راستای همان تبلیغات و ارشادات الهی، رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نامه‌ای برای اُسقف نجران به نام ابوحارثه نوشته، وی و مسیحیان نجران را به اسلام دعوت می‌کنند. ابوحارثه در اصل نماینده رسمی کلیسای روم در حجاز به شمار می‌رفت.

 نجران که در مرز حجاز و یمن قرار داشت، هفتاد دهکده را شامل می‌شد. پس از خواندن نامه تصمیم گرفتند یک شورایی را راهی مدینه برای گفتگو و بررسی بفرستند. برای این منظور از بین مسیحیان شصت نفر و در رأس آنان سه نفر راهی مدینه شدند.

جریان مباهله

با ورود این هیئت به مدینه بحث‌ها و گفتگوها آغاز شد. سرانجام مسیحیان نجران اعلام کردند که از راه گفتگو حقیقت بر آنها روشن نمی‌شود و باید به مباهله پرداخت. مباهله به عملی می‌گویند که دو طرف یکدیگر را لعن و نفرین کنند.[۱] پس از این پیشنهاد مسیحیان آیه مباهله بر پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل شد: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل‌لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَی الْكَاذِبِینَ [آل‌عمران/۶۱] هر گاه بعد از علم و دانشی که ( در باره مسیح ) به تو رسیده ، ( باز ) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند ، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم ، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم ، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم ، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
بنابراین پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز بنابر فرمان الهی حاضر به مباهله شدند. مطابق بین‌الطلوعین ۲۴ ذی‌الحجه سال ۱۰ هـ ق.[۲] وقتی هیئت نجران از حضور نبی مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مرخص شدند در جلسه خصوصی قرار گذاشتند که اگر پیامبر به همراه سربازان خود در مراسم مباهله آمد متوجه می‌شویم او صادق نیست. چرا که اگر به نبوت خویش ایمان داشته باشد، با عزیزترین افرادش حاضر می‌شود و عزیزان خود را هم می‌آورد زیرا می‌داند که اتفاق ناگواری بر اثر لعنت و نفرین به آنان نخواهد رسید.
وقت مباهله فرا رسید. پیاامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) هنگام حرکت به محل مباهله، دست حسن و حسین را گرفته بود، و علی پیش روی پیامبر و فاطمه (علیهم‌السّلام) پشت سر آن حضرت، حرکت می‌کردند.[۳] وقتی اسقف مسیحیان وضع حضور پیامبر را مشاهده کرد، گفت: من چهره‌هایی را می‌نگرم که هرگاه دست به دعا بلند کنند، و از خدا بخواهند که کوهی از مکه را از جا بکند، بی درنگ کنده می‌شود، بنابراین مباهله نکنید، که اگر مباهله کنید، همه مسیحیان هلاک می‌شوند و در سراسر زمین تا قیامت یک نفر مسیحی باقی نمی‌ماند.
مهاجر و انصار برای تماشای صحنه و باخبر شدن از ماجرا حاضر شده بودند. همه دیدند که مسیحیان نجرانی حاضر به مباهله نشدند و قرار بر این شد که حکومت اسلامی را بپذیرند، هرسال به آنان مالیات بپردازند و در مواقع جنگ و تهدید حکومت اسلام با جان و مال خود از اسلام دفاع کنند.[۴]

درس‌های مباهله
مباهله درس حقانیت اسلام بر دین مسیحیت را با صدایی بلند اعلام می‌دارد. درسی که در همان روزگار مسیحیان نجران متوجه آن شدند، ولی تعصبات جلو آنان را گرفت و راه هدایت را برآنان بست. درس دیگر مباهله درس ایستادگی در راه حق و ایمان به آن است. اگر کسی به راهش ایمان داشته باشد از هیچ تهدیدی نمی‌ترسد و میدان را رها نمی‌سازد. کاری که در گذر زمان تمام انبیاء الهی آن را انجام دادند. و ما نیز باید از آنان درس بگیریم. اگر انسان راهش را مسیر حقیقت بشمارد مانند حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) از آتش هم نمی‌هراسد و به خدا توکل خواهد کرد.
در جریان مباهله ما اهمیت تبلیغ اسلام و دعوت به آخرین دین الهی را به خوبی مشاهده می‌کنیم. امروزه با پیشرفت‌ها در فضای مجازی و بستری که شبکه جهانی اینترنت برای ما آماده ساخته است، به راحتی می‌توان پیام خود را به جهانیان مخابره کرد و باب مذاکرات علمی را باز کرد. یک مسلمان با عقائدی راسخ هیچگاه نباید از رساندن پیام الهی به دیگران شانه خالی کنند و از این مسئولیت مهم دست بکشند.
درس دیگری که به راحتی می‌توان از مباهله فهمید مقام و منزلت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب (علیه‌السلام) نزد پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است. مقامی که به فرموده امام رضا (علیه‌السلام) بالاتر از آن در عالم اسلام مقامی نیست. این مطلب را از مناظره و گفتگوی امام رضا (علیه‌السلام) با مأمون می‌توان دریافت.
روزی مأمون از امام رضا (علیه‌السلام) می‌خواهد بزرگترین فضیلت امام علی (علیه‌‍السلام) را طبق قرآن کریم بیان کند. امام نیز پس از تلاوت آیه مباهله می‌فرمایند: در آیه منظور از "أَبْنَاءَنَا" امام حسن و امام حسین است. و منظور از " نِسَاءَنَا " حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها" است. پس "اَنفُسَنا" که همراه پیامبر برای مباهله آمده، امیرالمؤمنین بود و بنابراین عبارت امام علی (علیه‌السلام) نفس و جان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شمرده می‌شود. مأمون سؤال می‌کند که چرا منظور از "اَنفُسَنا" خود پیامبر نباشد؟ امام رضا (علیه‌السلام) جواب می‌دهند که پیامبر دعوت کننده است و دعوت کننده نمی‌تواند خود را جایی دعوت کند. پس "اَنفُسَنا" به دعوت پیامبر برای مباهله آمده و باید کسی غیر از پیامبر باشد.
وقتی پاسخ امام رضا (علیه‌السلام) به اینجا رسید، مأمون اعتراف کرده و می‌گوید: جواب آمد و سؤال ازبین رفت.[۵]

کلام آخر
همانگونه که در ۲۴ ذی‌الحجه سال دهم هجری مسیحیان نجران خورشید حقیقت را ندیدند و راه باطل خود را پیمودند؛ امروزه هم هستند افراد بی‌بصیرتی که درس‌های مباهله را درک نمی‌کنند و راه افسانه را می‌پیمایند.

پی‌نوشت
[۱] . الجوهری، الصحاح، ۱۴۰. ذیل ماده بهل
[۲] .  ابن شهرآشوب، ۱۳۷۶ق، ج۳، ص۱۴۴
[۳] . علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۲۱، ص۳۳۸.
[۴] . تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲.
[۵] - شیخ المفید، الفصول المختاره، التحقیق: السید میرعلی شریفی، بیروت:‌دار المفید، الطعبة الثانیة، ۱۴۱۴، ص۳۸

سه شنبه 28 آذر 1396  5:20 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

دو پدر معنوی امت

 

پدر معنوی امت اسلام

در آیه 40 احزاب آمده است: «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً؛[احزاب/40] محمّد (صلی الله علیه و آله) پدر هيچ يك از مردان شما نيست. او رسول خدا و خاتم پيامبران است. و خدا به هر چيزى داناست».
در این آیه، پدر بودن پیامبر، نفی شده است. ولی در حدیثی از پیامبر اسلام می خوانیم: «أَنَا وَ عَلِيٌ‏ أَبَوَا هَذِهِ‏ الْأُمَّةِ؛[1]من و علی (علیه السلام) دو پدر این امّت هستیم».

این تضاد بین آیه و حدیث را چگونه برطرف کنیم؟

پاسخ: در آیه 40 احزاب، پدر بودن ظاهری پیامبر نفی شده است. تفسیر گرانسنگ المیزان در این باره می نویسد: آيه شريفه در اين مقام است كه اعتراضى را كه مردم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) كردند كه چرا همسر پسر خوانده ‏اش (زید)  را گرفت؟ جواب گويد، و حاصل آن اين است كه رسول گرامى ما پدر هيچ يك از مردان موجود و فعلى شما نيست، تا ازدواجش با همسر يكى از شما، ازدواج با همسر پسرش باشد، و اما قاسم، طيب، طاهر، و ابراهيم چهار پسرى كه خدا به آن جناب داد- البته اگر به قول بعضى طيب و طاهر لقب قاسم نباشد- فرزندان حقيقى او بودند، ليكن قبل از رسيدن به حد بلوغ از دنيا رفتند، و كلمه رجال در حقشان صادق نيست، تا مورد نقض آيه واقع شوند، و همچنين حسن و حسين (علیهم السلام) كه دو فرزندان آن جناب بودند، آن دو نيز طفل بودند، و تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در دنيا بود به حد رشد نرسيدند، و مشمول كلمه رجال واقع نشدند. [3]

بنابراین منافاتی بین آیه 40 احزاب و حدیث، نمی باشد. چون آیه. پدر بودن ظاهری را نفی می کند و حدیث دلالت بر پدر بودن معنوی می کند.

پی نوشتها
[1]. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام / 330
[2].  ترجمه تفسیر المیزان، ج16، ص487
[3] ترجمه تفسیر المیزان، ج16، ص487

سه شنبه 28 آذر 1396  5:21 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

ابوذر زمان و احیاگر قرآن

از تولد تا اجتهاد
سید محمود طالقانی در سال 1289 شمسی در روستای گلیرد طالقان متولد و در سن پنج سالگی وارد مکتب‌خانه شد، سپس راهی قم شد و بعد به نجف اشرف رفت و از محضر بزرگان آن زمان بهره برد و بعد از مدتی موفق به اخذ درجه اجتهاد شد[1]

احیای قرآن در جامعه
آیت الله طالقانی در سال 1317 شمسی به تهران بازگشت[2]ایشان در ادامه به تبلیغ و فعالیت‌های فرهنگی و به برگزاری جلسات تفسیر و نهج البلاغه مشغول شد، تا به احیای قرآن در جامعه بپردازد. وی در این باره بیان می‌کند:
این کتاب هدایت که چون نیم قرن اول اسلام باید بر همه شئون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت حاکم باشد، یک‌سره از زندگی برکنار شده و در هیچ شأنی دخالت ندارد. دنیای اسلام، که با رهبری این کتاب روزی پیشرو و رهبر بود، امروز دنباله‌رو شده. کتابی که سند دین و حاکم بر همه امور بوده مانند آثار عتیقه و کتاب ورد تنها جنبه تقدس و تبرک یافته و از سرحد زندگی و حیات عمومی برکنار شده و در سر حد عالم اموات و تشریفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن اعلام مرگ است[3] ایشان بعد از سقوط رضاخان با تأسیس کانون اسلام به نشر معارف قرآن پرداخت[4] و بعدها کتاب پرتوی از قرآن را نوشت.

از وحدت و اتحاد تا خبرگان قانون اساسی
آیت الله طالقانی بعد از پیروزی شکوه‌مند جمهوری اسلامی ایران همواره سعی می‌کرد نیروهای مختلف سیاسی را در جهت اتحاد و هماهنگی کشور، گرد هم آورد و آن‌ها را تحت رهبری امام خمینی (ره) متحد سازد. اولین امامت نماز جمعه تهران به امامت ایشان برگزار شد و در هیجدهم تیرماه سال 58 با اکثریت آراء به عنوان نماینده اول تهران در خبرگان بررسی قانون اساسی انتخاب شد[5]

تمرکز بر قرآن همراه با مبارزه
حضرت آیت الله خامنه‌ای ولی امرمسلمین جهان ضمن معرفی شخصیت قرآنی آیت الله طالقانی می‌فرمایند: آقای طالقانی اهل فکر نو بر محور دین و با تمرکز بیشتر بر روی قرآن و نهج‌البلاغه [بود]؛ یعنی ایشان اصلاً این‌جوری بود. لکن همه‌ی ابعاد شخصیت آقای طالقانی بُعد روشن‌فکری دینی نیست. یک بُعد مهم بُعد مبارزه است. خیلی‌ها روشن‌فکر بودند اهل مبارزه نبودند؛ روشن‌فکر دینی هم بودند اهل مبارزه نبودند[6]

اعتقاد به ولی زمان
حضرت آیت الله خامنه‌ای ولی امرمسلمین جهان درباره شخصیت ولایی آیت الله طالقانی می‌فرمایند: «مرحوم آیةاللَّه طالقانی که هم روحانی و دارای معرفت و مقامات علمی و هم آدم سیاسی و مبارز و زندان رفته بود و از مبارزه هم اصلاً نمی‌ترسید، به من گفت آن روز که امام مطرح کرد که شاه و حکومت سلطنتی باید برود، من تخطئه کردم و گفتم چه حرفها می‌زند! مگر می‌شود، آن وقت که امام صریحاً این کلام را گفتند، مگر چندسال پیش از پیروزی انقلاب بود؟ یعنی تا همین اواخر، حتّی مردی مثل مرحوم طالقانیِ بزرگوارِ مؤمنِ مبارزِ زندان رفته‌ی شلاق خورده‌ی شکنجه کشیده، می‌گفت، امکان ندارد. بعد ایشان به من گفت: مضمون حرف ایشان این بود که این مرد، به جای دیگری متّصل است و از جای دیگری حرف می‌زند» [7]

ابوذر زمان
حضرت آیت الله طالقانی سرانجام در بامداد نوزدهم شهریور درگذشت و امام خمینی(ره) در پیامی فرمودند:«... او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویای او، چون شمشیر مالک اشتر برنده بود و کوبنده، مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت....»[8]۱۳۹۹

سه شنبه 28 آذر 1396  5:23 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

تقابل گروه تکفیری داعش با قرآن

 جریان تکفیری داعش یکی از جریان‌های خطرناک به اصطلاح مذهبی است، این جریان با هدف سوق دادن جوانان مؤمن و مجاهد اهل سنت و شیعه، موج مبارزه و تفرقه با جوامع اسلامی به راه انداخته تا به ارائه تفکرات انحرافی وهابیت بپردازد و اسلام جدیدی، مخالف با آموزه‌های قرآنی به مخاطبین خود ارائه دهد.
 داعش را می‌توان مولود تفکرات انحرافی وهابیت و استکبار جهانی دانست، نظریات و اعتقادات آنها با برادران اهل سنت هیچ سنخیتی ندارد. امروزه شاهد آن هستیم که گروه تکفیری داعش با منافق خواندن مخالفین خود از جمله برادران اهل سنت و شیعیان، در حال جنایاتی است که در طول تاریخ بشریت سابقه نداشته، با مراجعه به قرآن تقابل این گروه تکفیری با کلام الهی به وضوح مشاهده می‌شود. خداوند در سوره توبه جنگیدن با کفار را بر جنگیدن با منافقین مقدم کرده؛ آن جا که در سوره توبه می‎فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ [توبه/73]‌ ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آن‌ها سخت بگیر! جایگاه‌شان جهنم است و چه بد سرنوشتی دارند» ولی حکومت به اصطلاح اسلامی هیچ‌گاه به این موضوع توجه نمی‌کند زیرا خود مولود استکبار جهانی از جمله آمریکاست. برای تأیید این ادعا کافیست به سخنان ولی امرمسلمین جهان حضرت آیت الله خامنه‌ای رجوع کرد. سردار همدانی قبل از شهادتش طی مصاحبه‌ای پرده از ماهیت گروه تکفیری داعش برداشت و به نقل از ولی امر خود بیان کرد: ما باید مواظب باشیم؛ حضرت آقا فرمودند مردم، دشمن‌شناسی لازم است. بدانید این تکفیری‌ها این سلفی‌ها، فریب‌خورده هستند دشمن ما نیستند؛ آرمان ما کشتن این‌ها نیست؛‌ دشمن و شیطان بزرگ آمریکا است، او دارد این‌ها را مدیریت می‌کند، او(آمریکا) از محمدرضا شاه دفاع می‌کرد که این همه شهید را روی دست ملت ایران گذاشت. بعد از پیروزی انقلاب ده‌ها واقعه و اقدام علیه انقلاب و مردم را مدیریت کردند. از کردستان و خلق عرب، خلق مسلمان و گروهک‌های مختلف منافقین.[1]

استفاده ابزاری گروه تکفیری داعش از عنوان منافق در حالیست که اگر بزرگان این گروه تکفیری کمترین آشنایی با قرآن داشتند، به راحتی به این موضوع پی می‌بردند که خداوند در قرآن کریم بارها واژه (قتال) را در تقابل با کافران به کار برده است. « فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ [توبه/5] پس چون ماه‏‌هاىِ حرام سپرى شد، مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و به محاصره درآوريد و در هر كمينگاهى به كمين آنان بن‏ينيد پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات دادند، راه برايشان گشاده گردانيد، زيرا خدا آمرزنده مهربان است.» ولی نسبت به مسلمانان منحرف و منافق، حتی یک مورد واژه قتال استفاده نشده است. فقط یک بار واژه جهاد برای منافقان بکار رفته که تمام مفسران اهل سنت و شیعه اتفاق نظر دارند بر این که مقصود مواجهه فرهنگی و تبلیغی است نه جنگ نظامی «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ[توبه/73]‌ ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آن‌ها سخت بگیر». گرچه از ظاهر آن وجوب جهاد با منافقان به دست می‎آید، اما از عملکرد و سنت پیامبر (صلي الله عليه و آله) خلاف این موضوع فهمیده می‌شود در نتیجه منظور جهاد غیر نظامی است و بر جهاد لسانی و امثال آن حمل شود[2]

رمزگشایی از تولد گروه تکفیری داعش
استکبار جهانی بعد از پیروزی انقلاب مردمی ایران توطئه‌های بر تخریب و تضعیف نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران هم‌چون کودتای نوژه، جنگ تحمیلی، فتنه 88 و موارد بسیار دیگری به وجود آورد که تمامی آن با عنایت الهی و وجود ولایت فقیه با شکست مواجه شد. به همین خاطر دشمنان اسلام  با وصلت خود با رژیم آل سعود مولود جدیدی به نام داعش به دنیا معرفی کردند؛ تا به نام دین و قرآن به خنثی‌سازی بیداری اسلامی بپردازد و در مقابل جریان ضد استکباری نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بایستد. انقلاب اسلامی ایران بر خلاف بسیاری از انقلاب‌های دیگر محدود به زمان و مکان نیست، بلکه هم‌چون چشمه جوشانی است که با وجود گذشت بیش از سه دهه، هم‌چنان الگویی برای ملل تحت ستم جهان و تاثیرگذار بر روند تحولات منطقه و جهان است و یکی از ویژگی‌های حضرت امام خمینی (رحمه الله) و فرزند خلف ایشان حضرت آیت الله خامنه‌ای این است که ادبیات قرآنی را وارد انقلاب اسلامی کردند و همواره بر دفاع از مظلومین و مستضعفین تاکید دارند به همین خاطر گروه تکفیری داعش در راستای اهداف استکبار جهانی با شعار خلافت اسلامی به تفرقه و تضعیف مسلمانان منطقه پرداخت تا با ایجاد ایدلوژی خشونت گرایی ادبیات قرآنی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را از بین ببرد؛ زیرا بر اساس هدایت‌ها و رهبری امام خمینی (ره) و حضرت آیت الله خامنه‌ای، یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران " حمایت از مستضعفین جهان به ویژه مسلمانان" است که این موضوع برای استکبار جهانی به ویژه آمریکا گران تمام شده است.

رد مولود استکبار و آل سعود با آیات قرآن
آنچه بین علما و بزرگان اهل سنت و شیعه مورد اجماع قرار گرفته است، عدم سنخیت گروه تکفیری داعش با اسلام است و با رجوع به قرآن این موضوع مورد تأیید قرار می‌گیرد زیرا طبق آیات الهی جنگیدن در قرآن و اسلام برای اهداف دفاعی ذکر شده  و آنچه از قرآن و سنت فهمیده می‌شود آن است که اسلام از زمان پیدایش زندگی مسالمت آمیزی در کنار سایر ادیان داشته و همیشه بر این موضوع تاکید داشته است که، هیچ‌گاه نباید مسلمانان عقاید خود را به دیگران تحمیل کنند:  «وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ ۚ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ”[آل عمران/104] باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی، و امر به معروف و نهی از منکر کنند! و آن‌ها همان رستگارانند»
آیات 191 الی 193 بقره بیانگر آن است که مسلمانان نباید آغازگر جنگ باشند و این رویه قرآنی درست برعکس تفکرات انحرافی داعش می‌باشد.

گروه تکفیری داعش با رفتار دور از انسانیت خود با اسیران، بار دیگر خود را در تقابل با اسلام و قرآن قرار می‌دهد. این در حالیست که طبق آموزه‌های قرآنی حتی با اسیران کفار هم باید رفتار حسنه صورت گیرد «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا[انسان/8] و غذای خود را با اینکه به آن علاقه و نیاز دارند، به مسکین و یتیم و اسیر می‌دهند»پیامبر اکرم(صلي الله عليه و آله)   با اسیران هم‌چون میهمان رفتار می‌کردند و دائماً اصحاب را سفارش به نیکی و خوش‌رفتاری با اسیران می‌کردند. چنان‌که یکی از یاران پیغمبر نقل می کند که زمانی‌که رسول خدا(صلي الله عليه و آله)  می‌خواست اسرای جنگ بدر را بین مسلمانان تقسیم کند، دائما می‌فرمود: «استوصوا بالاساری خیرا[3] توصیه کنید که با اسیران خوش‌رفتاری کنند» در نتیجه نسبت دادن داعش به اسلام خیانتی بسیار عظیم و نابخشودنی به قرآن است.

منبع:
[1]پایگاه خبری و تحلیلی شهدای ایران، کدخبر:97526
[2] فخرالدین محمد بن عمر رازی، التفسیر الکبیر أو (مفاتیح الغیب) ، ج 16، ص 107
[3]سیره ابن هشام،جلد‏2، صفحه 299

سه شنبه 28 آذر 1396  5:23 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

فهم ناقص از آیات قرآن

 

قرائت غلط وهابیت

یکی از شبهاتی که از سوی وهابیت مطرح می شود، و به واسطه آن سعی در مشرک جلوه دادن تشیع دارند، مساله توسل است.
از جمله آیاتی که شیعیان برای استدلال و جواز بر معنای توسل از آن استفاده می نمایند؛ آیه شریفه 35 مائده است.
«یا أَيُّهَا الَّذِينَ‌ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ‌ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ‌ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي‌ سَبِيلِهِ‌ لَعَلَّکُمْ‌ تُفْلِحُونَ‌ [المائده/35] ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله‌ای برای تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید!» 
و اما اشکالی که وهابیت بر این آیه شریفه گرفته اند را مختصرا بیان می کنیم:

بیان اشکال:
آیه شریفه خطاب به مومنین است. و پیامبر اکرم نیز جزء اولین مومنین به شمار می رود.حال چگونه ممکن است که خداوند متعال از پیامبر اکرم خواسته باشد که به خودش[پیامبر] توسل جوید.
بنابراین باید مصداق و معنای "وسیله"  در آیه شریفه چیز دیگری باشد. که با استناد به روایات و آیه شریفه 153 بقره، این وسیله منحصر در نماز و روزه است.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ[بقره/153]

پاسخ:
برای پاسخ لازم است ابتدا معنای لغوی این کلمه را بررسی کنیم:
تعریف لغوی وسیله:
کلمه "وسیله" در آیه شریفه معنای وسیعی دارد:
در کتاب لسان العرب که از معتبرترین منابع لغوی است، می خوانیم:
« و الوسیله ما یتقرّب به الى الغیر
و وسیله به معناى چیزى است که انسان به کمک آن به چیز دیگرى نزدیک مى شود» [1]
همچنین در کتاب مصباح اللغه:
«الوسیله ما یتقرّب به الى الشىء و الجمع الوسایل
وسیله چیزى است که انسان با آن به چیز دیگر یا شخص دیگر نزدیک مى شود و جمع «وسیله» هم «وسایل» است»[2]
بنابراین با توجه به معنای لغوی؛ "وسیله" معنای عام و وسیعی دارد
و منحصر در ائمه اطهار و پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله نیست. و هر کاری که موجب تقرب انسان به خدا شود را شامل می شود؛ همچون: نماز، روزه، زکات، اعمال صالحه،صله رحم و... که البته جزیی از این موارد پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام نیز می باشد.

معنا و مصادیق عام وسیله در آیات و روایات:
البته برای تایید و اثبات این معنا که کلمه وسیله معانی دیگری غیر از نماز و روزه را نیز در بردارد، می توان مختصرا به دو مورد زیر اشاره کرد:

1: وسیله قرار دادن یعقوب نبی از سوی فرزندان نزد خدا
«قالوا یابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین؛ [یوسف/97] گفتند پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم»
همچنانکه در آیه فوق مشهود است، فرزندان یعقوب برای آمرزش گناهان خویش نزد خدای متعال، از پدر بعنوان وسیله ایی برای تقرب به خدا استفاده می کنند.

2:  وسیله قرار دادن پیامبر جهت بخشش گناهان:
« وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَّلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِیْماً[نساء/64] (اگر آنها هنگامى که به خویشتن ستم کردند [و مرتکب گناهى شدند] به سراغ تو مى آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش مى کردند و تو نیز براى آنها طلب عفو مى کردى، خدارا توبه پذیر و رحیم مى یافتند»

 3: بیان بهترین وسایل
در روایتی از امام علی علیه السلام می خوانیم:
«بهترین چیزى که به وسیله آن مى توان به خدانزدیک شد، ایمان به خدا، پیامبر او و جهاد در راه خدااست که قلّه کوهسار اسلام است، و همچنین کلمه اخلاص (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) که همان فطرت توحیداست، و بر پا داشتن نمازکه آیین اسلاماست، و زکات که فریضه واجبه است، و روزهماه رمضان که سپرى است در برابر گناهو کیفرهاى الهى، و حجو عُمره که فقر و پریشانى را دور مى کند و گناهان را مى شوید، و صله رحم که ثروت را زیاد و عمر را طولانى مى کند، انفاق هاى پنهانى که جبران گناهان مى نماید و انفاق آشکار که مرگ هاى ناگوار و بد را دور مى سازد و کارهاى نیک که انسان را از سقوط نجات مى دهد»[3]
با بیان توضیحات فوق؛ بنابراین مانعی ندارد که خطاب به پیامبر اکرم سایر اعمال دیگر باشد و خطاب به مومنین جمیع مصادیق مفهوم وسیله.

نتیجه آنکه؛ افرادی که آیه شریفه را فقط به بعضی از این مفاهیم منحصر کرده اند، در اصل دلیلی عقلی و شرعی مستدلی بر این اختصاص ندارند؛ چرا که همانطور که بیان شد "وسیله" مفهومی وسیع دارد و شامل هر چیزی که موجب تقرب شود را شامل میگردد.
و دلیلی بر اینکه معنای ان منحصر در نماز و روزه شود، وجود ندارد؛ بلکه بالعکس نتیجه غور در آیات و روایات و همچنین کتب لغتی معتبر، مفهوم عام  این کلمه را تایید می کند.
توصیه می شود برای درک مفاهیم دینی، تنها به چند آیه و یا روایت بسنده نشود، چرا که با استقراء ناقص در آیات و روایات نتیجه ی مطلوبی بدست نخواهد آمد.

پی نوشت:
[1]. لسان العرب
[2]. مصباح اللغه
[3]. نهج البلاغه،خطبه 110

برای مطالعه بیشتر:
ر.ک: کتاب شیعه پاسخ میدهد، آیت الله مکارم

سه شنبه 28 آذر 1396  5:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها