0

تفسیر و معارف جالب از آیات قرآن

 
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

تفسیر و معارف جالب از آیات قرآن

با سلام و احترام

خدمت دوستان عزیز انجمن در این تایپیک تفسیر و معارف جالب از آیات قرآن را جمع آوری و منتشر خواهیم کرد دوستان می توانند ما را در این مسیر همراهی کنند.

التماس دعا

سه شنبه 28 آذر 1396  4:31 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

توجه به جایگاه خانواده در قرآن

 

توجه به جایگاه خانواده در قرآن

تـوجه بـه جایگاه‌ خانواده‌ در قرآن
(به مناسبت روز تکریم خانواده)

نگاه قرآن به‌ خانواده،‌ نگاه به چند نفر که‌ قصد‌ هم‌زیستی زیر یک سقف را دارنـد، نـیست. قرآن، خانواده را نظامی جامع و در‌ مـسیر کـمال می‌بیند و بالقوه‌ آن‌ را‌ یک مجموعه‌ی متعالی‌ برای‌ تأمین اهدافی مقدس می‌انگارد‌ که‌ برای به فضیلت رساندن آن برنامه‌ریزی می‌کند و جایگاه حقوقی و وظایف افراد را‌ با‌ ایـن ویـژگی تعیین می‌نماید.
آیات ذیل‌ بـه‌ ویژگی‌ خانواده‌ مؤمن‌ اشاره دارد:
الف) «وَ الَّذِينَ‏ يَقُولُونَ‏ رَبَّنا هَبْ‏ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً. [فرقان/74] و کسانی‌اند که می‌گویند، پروردگارا،‌ به‌ ما‌ از‌ همسران‌ و فرزندانمان آن‌ ده‌ که مـایه‌ی روشـنی چشمان [ما] باشد و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان.»
خداوند در سوره فرقان،‌ دوازده‌ ویژگی‌ برای عبادالرحمن نام می‌برد. در یازدهمین ویژگی،‌ به‌ توجه‌ خاص‌ مؤمنین‌ به‌ خانواده و فرزندان اشاره می‌نماید. بر طبق آیه‌ی مـبارکه، آنـ‌ها تنها بـه ابراز احساسات اکتفا نمی‌کنند، بلکه برای خانواده خویش دعا می‌کنند.
بدیهی است که منظور این‌ نیست کـه تنها در گوشه‌ای بنشینند و دعا کنند؛ بلکه دعا دلیل شوق و عشق درونـیشان بـه ایـن امر است و رمز تلاش و کوشش. مسلماً چنین افرادی آن‌چه در‌ توان‌ دارند، در تربیت فرزندان و همسران و آشنایی آن‌ها بـه ‌ ‌اصـول و فروع اسلام و راه‌های حق و عدالت، فروگذار نمی‌کنند.
و در پایان‌ آیـه‌ کـه مـی‌فرماید: «و اجعلنا للمتقین اماماً»، دعایی بسیار متعالی برای جمع خانواده می‌کند و نمی‌فرماید: «واجعلنی للمتقین اماماً» و امـامت و رهبری‌ امت‌ را برای خود و اهل‌ بیت‌ خود می‌خواهد. به طور مسلم، این دعـا خودسازی و آمادگی آنان بـرای الگـو شدن در میان امت را می‌طلبد. در حقیقت، یک مؤمن با‌ یک‌ برنامه‌ی دراز مدت، خود‌ و خانواده خود را تربیت می‌کند تا به عالی‌ترین مرتبه از بندگی یعنی جایگاه عبادالرحمن ـ مؤمنین ممتاز ـ دست یابند.
ب) «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ‏ أُمُّهُ‏ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ‏ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِين؛‏[احقاف/15] و انسان را [نسبت‏] به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم. مادرش با تحمّل رنج به او باردار شد و با تحمّل رنج او را به دنيا آورد. و بار برداشتن و از شير گرفتنِ او سى ماه است، تا آن گاه كه به رشد كامل خود برسد و به چهل سال برسد، مى‏گويد: «پروردگارا، بر دلم بيفكن تا نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى سپاس گويم و كار شايسته‏اى انجام دهم كه آن را خوش دارى، و فرزندانم را برايم شايسته گردان در حقيقت، من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان‏پذيرانم.»
آیه‌ی فوق، رابطه‌ی‌ سه نسل با یکدیگر را بیان می‌کند. خداوند انسان را به‌ احسان‌ والدین‌ سفارش می‌کند و برای توجه دادن به فرزند، رنج مادر در سـال‌های حـمل، زایمان و شیر دادن ‌‌(سی‌ماه)‌ را یادآور می‌شود تا این‌که نسل دوم به سن 40 سالگی یعنی به‌ سن‌ کمال‌ می‌رسد و از خداوند توفیق شکر نعمت‌های الهی نسبت به خود و والدینش را می‌خواهد‌ و برای فرزندانش ـ نـسل سـوم ـ دعا می‌کند که صالح باشند و مورد رضای خالق قرار‌ گیرند.‌ تربیت جامع قرآنی، در این آیه مشهود است. طبق آیه‌ی مبارکه، مسلمان باید خود، ریشه خود و نسل بعد از خود را بـه خـداوند وصـل کند و از او برای اصلاح‌ همگان کـمک بـطلبد. ایـن جامعه‌ی مطلوب قرآنی است که در آن پیوستگی نسل‌ها با محوریت عبودیت و خداجویی حفظ می‌شود و هرکس با رشته‌ی محبت و وفا، به دو نسل قـبل‌ و بـعد خـود وابسته می‌شود.
دعا برای خانواده، سنّت ائمه اطهار(علیهم السلام)
حضرت امام سجاد (علیه السلام) در دعایی که بـه یـکی از دوستان خود تعلیم داد، فرمود: «رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ‏ وَ اجْعَلْ‏ لِي مِنْ‏ لَدُنْكَ‏ وَلِيًّا يَرِثُنِي‏ فِي‏ حَيَاتِي‏ وَ يَسْتَغْفِرُ لِي‏ بَعْدَ مَوْتِي‏ وَ اجْعَلْهُ لِي خَلْقاً سَوِيّاً وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ نَصِيباً اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛ پروردگارا، مرا تنها مگذار و تو بهترین وارثانی. برای من از جانب خود فـرزندی قـرار ده کـه در زندگی وارث من باشد و بعد از مرگم، برایم‌ طلب‌ آمرزش‌ کند و او را از‌ نظر‌ خـلقت،‌ سـالم و هماهنگ گردان و برای شیطان، در او بهره‌ای قرار مده. خدایا! از تو طلب آمرزش می‌کنم و به درگاهت‌ توبه‌ مـی‌نمایم‌ کـه تـو آمرزنده و رحیمی.»
در این دعا‌ نیز،‌ مؤمن برای خود و وارثانش از خداوند مغفرت، خلقت نـیکو، دوری از شـیطان و زیـبایی ظاهر و باطن طلب‌ می‌کند.‌ ضروری‌ است که اهل خانه به این پیوستگی عاطفی و الهـی‌ تـوجه داشـته باشند و خود را در خدمت اعضا بدانند، نه طلبکار از آنان و چنان‌که اشاره شد،‌ خدمت‌ به‌ دیـگران، دعـا در حق آنان و رعایت اخلاقیات را وظیفه‌ی خود‌ و حق آنان دانسته، نه لطف و مرحمت نـسبت بـه آنـ‌ها. حاکمیت این فرهنگ قرآنی، به‌طور مسلّم‌ در‌ تحکیم‌ و تحسین روابط خانواده مؤثر خواهد بود.

سه شنبه 28 آذر 1396  4:37 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

آب منی از دیدگاه قرآن

 

آب منی از دیدگاه قرآن

طرح مسأله: عده ای مدعی شده اند که قرآن بر خلاف آنچه بوسیله علم ثابت شده، آب منی را پست و حقیر می داند. برای پاسخ به این شبهه به نکات زیر اشاره می کنیم:
در علم لغت، «مهين» از ماده «مهن» را ضعیف، حقير و قليل معنا كرده‏ اند.[1]
در باره ناچیز دانستن این آب، می توان به جهاتی اشاره نمود:
1.منی، تا موقعی که منی است، کسی برای آن ارزش قائل نشده و برای آن پولی نمی دهد. ارزش او بعد از رشد و حیات و دارای علم و عمل شدن است.[2]
2. كلمه مهين كه به معنى ضعيف و حقير و ناچيز است اشاره به وضع ظاهرى آن مى ‏باشد، و گر نه از اسرار آميزترين موجودات است.[3]
3.همه جهات حقارت و پستی در آن وجود دارد: زیرا حجمی کم و ناچیز دارد و بوی بد و ناخوشایند می دهد و برای انسان ها هم بی ارزش است.[4]
4. «ماء مهين» به معناى آبى خوار و پست است، كه خودش نمى ‏تواند خود را نگه دارد.[5]
5. از نظر علمی نیز می گویند منی اگر در جایگاه مناسب قرار نگیرد، به سرعت و ظرف چند دقیقه، ویژگی و قابلیت تبدیل شدن به موجود زنده را از دست می دهد. این نیز می تواند اشاره به ضعف و ناچیز بودن باشد.
به بیانی دیگر؛ درست است منی از این حیث (دارنده اسپرم های زیاد) ارزشمند است، ولی این قابلیتی است که بالقوه دارد نه بالفعل. ما بایستی وضع فعلی او را در نظر بگیریم، زیرا آیه هم اشاره به همان است.بالفعل و در حال حاضر، او مایعی ناچیز و ضعیف و بی ارزش است؛ افزون بر این که اگر در مکان مناسب قرار نگیرد، به سرعت، همه قابلیت خود را از دست داده و کاملا بی ارزش می شود. از این رو مایعی که نزد مردم بی ارزش است و متعفن، و خیلی زود هم قابلیت و اثر خود را از دست می دهد، چنین تعبیری برای او مناسب او است.
پی‌نوشت:
1. فراهيدى، خليل بن احمد، دار صادر، بیروت، 1414ق، كتاب العين، ج ‏4، ص61. 
2. طبرسى فضل بن حس،مجمع البيان في تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372ش، ج ‏8، ص 512.
3.ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الكتب الإسلامي، تهران، 1374ش، ج 17، ص 126.
4.سید محمد تقی مدرسی، من هدى القرآن، دار محبى الحسين، تهران، 1419ق، ج ‏17، ص 222.
5.محمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر الميزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه، قم، 1374ش، ج‏20، ص 246.
منبع: http://www.askdin.com/showthread.php?t=45498

سه شنبه 28 آذر 1396  4:38 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

آیا آسمان می افتد؟

 

نیروی جاذبه در قرآن

طرح مسأله: از جمله شبهاتی که پیرامون معجزات علمی قرآن وارد شده اشاره دارد به اینکه خداوند در قرآن گفته آسمان را نگه می دارد تا نیفتد در صورتی که ثابت شده آسمان چیزی نیست که بیفتد و همچنین گفته شده نیرویی که آسمان و زمین را از سقوط حفظ کرده نمی تواند نیروی جاذبه باشد.در پاسخ به این شبهات به چند نکته اشاره می کنیم:
1. در آیه 65 سوره حج چنین آمده « خداوند آسمان را نگاه مى‌دارد تا بر زمين نيفتد مگر به فرمان او.» در اینکه مراد از آسمان چیست و آیا اصولا آسمان افتادنی است یا خیر مباحث مختلفی مطرح شده است.« آسمان » در قرآن به معانی مختلفی آمده؛ گاهی به معنی باران ، گاهی به معنی ابر ، گاهی جایگاه کرات آسمانی، گاهی جو زمین، گاهی جایگاه فرشتگان و گاهی نیز به معنای بالا و یا هر چیزی که بالای سر ماست.[1]
2.در اینکه آسمان در این آیه به کدام معنا آمده است نیز مباحث مختلفی مطرح شده است. علامه طباطبایی(ره)در ذیل این آیه می فرماید:« مراد از آسمان همانطور كه گفتيم جهت بالا، و موجودات بالا است پس خدا نمى‌‏گذارد كه آن موجودات فرو ريزند و به زمين بيفتند، مگر به اذن خودش كه با اذن او احيانا سنگهاى آسمانى و صاعقه، و امثال آن به زمين مى‏‌افتد.»[2]
3.سوال اساسی دیگری که مطرح می شود این است که خداوند موجودات بالا را چگونه نگه می دارد که بر روی زمین سقوط نمی کنند؟ قرآن کریم برای پاسخ به این سوال در آیه 2 سوره رعد و آیه 10 سوره لقمان از عبارت « بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا؛ بدون ستون‌هایی که آن‌ها را ببینید» استفاده کرده است.«برای عبارت «تَرَونَها» دو تفسیر گفته‌اند یکی اینکه صفت برای «عَمَد» باشد یعنی: «آسمان‌ها را بدون ستونی که دیدنی باشد بر افراشتیم» که لازمه آن وجود ستون‌های نامریی برای آسمان است. دیگر آنکه « بِغَیرِ عَمَدٍ» متعلق به جمله « تَرَوْنَهَا » باشد یعنی: «همان‌گونه که می‌بینید آسمان بدون ستون است»[3]
4. مفسران قرآن ستونی را که دیده نمی شود به قانون جاذبه تفسیر کرده اند که بر اساس آن ستاره ها و سیارات آسمان هر كدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بی آنكه تكيه گاهى داشته باشند. از این رو از دیدگاه آنها تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت نگه مى‏ دارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است كه يكى ارتباط با جرم اين كرات دارد و ديگرى مربوط به حركت آنهاست.اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى، كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.[4]
5. کلمه «عَمَد» جمع است و به معنی «ستون‌ها» می‌باشد، پس هر چند تفسیر آن به نیروی جاذبه ممکن است ولی امکان دارد که مقصود از ستون‌ها چندین نیروی متفاوت مانند نیروی گریز از مرکز، نیروی مرکز گرا و .. باشد که یکی از آن‌ها نیروی جاذبه است.
پی نوشت:
1. سید حسن مصطفوی، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1360ش، ج‏5، ص: 220.
2.محمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه، قم، 1374ش، ج14، ص570.
3. مکارم شیرازی،تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامي، تهران، 1374ش، ج10، ص110 و ج17، ص29.
4.همان، ص111.

سه شنبه 28 آذر 1396  4:40 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

نگاهی به معنای صلب و ترائب در قرآن

 

نگاهی به معنای صلب و ترائب در قرآن

طرح مسأله: آیا بر اساس آیات « خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ * يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ؛ از یک آب جهنده آفریده شده است،* آبی که از میان پشت و سینه‌ها خارج می‌شود!»[طارق/7و8] محل ترشح مایع منی بین ستون فقرات و سینه است؟ و آیا این موضوع با یافته های علمی مطابقت دارد؟
«صلب»،‌ به معنای چیزی سخت و شدید است و در آناتومی بدن نیز به استخوان‌های پشت گفته می‌شود که از پس گردن تا آخر ران و کمر ادامه دارد.[1]
«ترائب» نیز از ریشه‌ی تراب است و به معنای دو چیز مساوی در بدن به کار می‌رود. لذا بین دو سینه، بین نخاع و سینه و هم چنین بین دو استخوان ران(محل آلت تناسلی) نیز تراب نامیده می‌شود.[2] دقت شود که قرآن کریم احکام بسیاری در باره‌ی طهارت، جنابت، نزدیکی و حتی زنا و لواط دارد، اما هیچ گاه به اسامی آلت تناسلی زن یا مرد اشاره نمی‌نماید.
با توجه به معانی متفاوت «ترائب»، مفسران تعاریف متفاوتی از خروج منی از بین «صلب و ترائب» کرده‌اند که البته هیچ کدام با علم امروز منافات ندارد.
الف – منظور از «صلب و ترائب» این است که آب منی از بین ستون فقرات پشت(محل تشکیل) و دو استخوان ران پا(محل آلت تناسلی – محل خروج) خارج می‌شود.[3]
ب – صلب یعنی استخوان‌های پشت و ترائب یعنی استخوان‌های جلو و آب منی از بین استخوان‌های پشت عبور کرده و از بین استخوان‌های جلو(محل آلت تناسلی) خارج می‌شود.
ج - «صلب» به معنای پشت مرد، به عنوان یك مركز عصبی، و «ترائب» به معنای ما بین دو استخوان ران است، كه كنایه از دستگاه تناسلی مرد دارد پس آیه‌ی «صُلب و ترائب» با نظرات دانشمندان جنین‌شناسی نیز مطابقت دارد.
د – صلب به معنای استخوان‌های سفت و محکم پشت و ترائب در مقابل صلب به معنای استخوان‌های جلو یا اسخوان‌های نرم و سفید جلو(در زن و مرد – محل قرار گرفتن آلت تناسلی) است. که در این صورت نیز منافاتی با علم امروز پیدا نمی‌کند.
ھ - منی مرد از میان صُلب(استخوان‌های پشت) و ترائب(استخوان پاها) او خارج می‌شود. از نظر کالبد شکافی، تمامی نقاط و مجاری عبور منی در محدوده صُلب و ترائب(استخوان پاها) قرار دارند. غدد كیسه‌ای پشت پروستات(كه ترشح آنها قسمتی از منی را تشكیل می‌دهد) نیز در این محدوده قرار دارند. پس می‌توان گفت: منی از میان صلب مرد به عنوان یك مركز عصبی ـ تناسل امر كننده ـ و ترائب او به عنوان رشته‌های عصبی مأمور به اجرا، خارج می‌شوند.چنان چه مشهود است، هیچ یک از این تعابیر و تفاسیر با علم امروز منافات ندارد.
پی‌نوشت:
1. مصطفوی حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ، ذیل ماده‌ صلب و ترائب.
2. .طبرسی، مجمع البیان، دارالمعرفه، بیروت، ذیل آیه 7 سوره طارق؛ معرفت محمدهادی،التمهید،انتشارات التمهید، قم، ج 6، ص 64.
3. معرفت محمد هادی،التمهید،انتشارات نشر اسلامی، قم، ج 6، ص 64؛ طب در قرآن، دکتر عبدالحمید دیاب و قرقوز، انتشارات حفظی، تهران، ص 32.
منبع: http://www.x-shobhe.com/shobhe/1042.html

سه شنبه 28 آذر 1396  4:41 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

زمین های هفتگانه در قرآن و روایات

زمین های هفتگانه در قرآن و روایات

طرح مسأله: قرآن کتابی است که از سوی خدای متعال بر خاتم انبیاء(صلی الله علیه و آله) نازل شده تا راهنمای انسان ها به سوی رستگاری باشد. اما عده ای می کوشند تا با مطرح کردن شبهاتی، قرآن را کلامی زمینی معرفی کنند که سرشاراز اشتباهات علمی است و با علوم روز در تضاد است.شبهه پیرامون خلقت زمین های هفتگانه  از این موارد است. برای پاسخ به این شبهه ناگزیر از ذکر چند نکته هستیم:1. در قرآن کریم به بحث زمین های هفتگانه تنها در آیه 12 سوره طلاق، آن هم به صورت غیر مستقیم اشاره شده که بعضی از مفسرین مانند علامه طباطبایی (رحمت الله علیه) احتمالات دیگری غیر از زمین های هفتگانه در تفسیر آن داده اند.[ترجمه تفسیر المیزان، ج19، ص547]2. ممكن است، منظور از عدد هفت، همان كثرت باشد، زيرا اين تعبير در قرآن مجيد و غير آن گاه به معنى كثرت آمده است، مثلا مى‏ گوئيم اگر هفت دريا را هم بياورى كافى نيست. بنا براين احتمال، منظور از هفت آسمان و هفت زمين، تعداد عظيم و كثير كواكب آسمانى و كراتى مشابه زمين است.[تفسیر نمونه، ج24، ص261] روایات اهل بیت(علیهم السلام) مخصوصا روایتی که از امام رضا(علیه السلام) در خصوص تفسیر این آیه رسیده موید همین قول است.[تفسیر قمی، ج2، ص328]
3.طبقه ای بودن زمین نظریه ای است که امروزه در علم زمین شناسی به اثبات رسیده و شاید از میان داشمندان زمین شناسی نتوان کسی را یافت که با این دیدگاه مخالف باشد. بنابراین می توان این احتمال را داد که منظور قرآن از زمین های هفتگانه طبقات زمین باشد.[ترجمه تفسیر المیزان، ج19، ص546]
پی‌نوشت:
محمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه، قم، 1374ش، ج19، ص547.
ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الكتب الإسلامي، تهران، 1374ش، ج24، ص261.
علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، دار الكتاب، قم، 1367ش، ج2، ص328.

سه شنبه 28 آذر 1396  4:42 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

مراحل خلقت انسان و تضاد در قرآن

خلقت انسان و تضاد در قرآن

طرح مسأله: گاهی برخی افراد با دیدن بعضی آیات دچار توهم می شود و این چنین می پندارند که در قرآن تضاد وجود دارد. برای نمونه در قرآن کریم برای بیان مراحل مختلف خلقت انسان از واژه های متفاوتی مانند آب، خاک، نطفه، خون بسته و ... استفاده شده و همین امر باعث شده تا عده‌ای بدنبال القای تضاد و ناهماهنگی در قرآن بروند.

برای روشن شدن موضوع و رفع شبهه لازم است تا چند نکته را بیان کنیم:
1.آنجا که در آیات قرآن، به آفرینش انسان از خاک پرداخته شده، منظور آفرینش حضرت آدم و حوا(علیهما السلام)، از خاک است.[ترجمه المیزان، ج16، ص374]
2.پس از حضرت آدم و حوا(علیهما السلام)، کلیه نسل بشر از نطفه به وجود آمده‌اند. در واقع خون بسته یا همان علقه و همچنین مضغه مراحل دیگری هستند که نطفه بعد از ورود به رحم طی می‌کند تا به یک انسان کامل تبدیل شود.[مومنون/14]
3.در خصوص کلمه«آب» که در برخی از آیات مربوط به خلقت انسان آمده می توان به دو آیه اشاره کرد:
یکی آیه 54 سوره فرقان که به تصریح تفاسیر، منظور از آب در این آیه؛ همان آب منی است.[ترجمه المیزان، ج15،ص317]
و دیگری آیه 30 سوره انبیاء است که به «حیات» جانداران اشاره دارد و نه به خلقت انسان زیرا می‌فرماید حیات هر جانداری نیز از آب است.

پی‌نوشت:
ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه، قم،1374

سه شنبه 28 آذر 1396  4:43 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

دلایل معجزه بودن قرآن

 

اعجاز قرآن

قرآن کریم به عنوان شاهدی بر نبوّت و رسالت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) برتری‌های منحصر به فردی بر سایر سخن‌ها دارد، به شکلی که کسی نتوانسته و نخواهد توانست همانند آن را بیاورد. دلایل معجزه بودن قرآن کریم، متعدد است. اول: با اینکه هنر و افتخار در اعراب، شیوایی و رسایی کلام آنها بوده است؛ امّا هماره در پیشگاه فصاحت و بلاغت قرآن کریم خود را عاجز دیده‌اند. لذا قرآن کریم می‌فرماید: «بگو:اگر انس و جن جمع شوند تا نظير اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى[ديگر] باشند.» [إسراء/88] جنبه دیگر اینکه؛ همه این عظمت، در حالی رخ داد که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله)، نزد هیچ معلّمی درس نخوانده و قلم به دست نگرفته بود، لذا معجزه است. دلیل دیگر اینکه؛ با وجود تنوّع موضوعات مورد اشاره در قرآن کریم، هیچ گونه اختلاف و تناقضی در آن یافت نمی‌شود؛ چنانکه می‌فرماید: «آيا در[معانى‏] قرآن نمى‌‏انديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى‌‏يافتند.»[نساء؛ 82] باید بدانیم؛ دلایل اعجاز قرآن کریم بسیار بیشتر این‌هاست!

سه شنبه 28 آذر 1396  4:44 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

علقه و مضغه در قرآن

شگفتی های علمی قرآن

طبق ترجمه آیه 14سوره مؤمنون،"آنگاه نطفه را به صورت علقه(خون بسته‌ شده)  درآورديم، پس آن علقه را [به صورت‏] مضغه(كه شبیهِ گوشتِ جویده است) کردیم، و آنگاه مضغه را استخوان‌هايى ساختيم، بعد استخوانها را با گوشتى پوشانيديم...»
طرح سوال: معنی علقه چیست؟ مفسران به خون بسته و یا لخته شده ترجمه کردند در حالیکه جنین در رحم مادرش هیچ‌گاه به "خون بسته یا متراکم‌" تبدیل نمی شود و "مورولا" یا همان جنین، هیچگاه "لخته خون" نیست. قرآن می‌گوید آن را پس از علقه به "گوشت جویده شده‌ای" تبدیل می‌کنیم که این نکته نیز از نظر علمی یک سخن نادرست است.

پاسخ:
اولین باری که مرحله شکل یافته‌ای را تجربه می‌کند، همان مرحله علقه است. «از روز ۱۵ تا روز ۲۴ است. در این مرحله، رویان[محصول بارداری در8 ‌هفته اول] توسط بند ناف به دیواره رحم متصل می‌شود. خون در رگ‌ها به ‌صورت جزایر خونی تشکیل می‌شود و به رویان، شکلی شبیه لخته خون می‌دهد.[همایش ملی قرآن و علوم پزشکی] در مرحله علقه موجودی لخته‌ای شکل و زالو مانند به ‌وجود می‌آید که قرآن از آن به علقه تعبیر می‌کند، زیرا هم از نظر شکل و هم از نظر حرکت ظاهری مانند زالو بوده و نیز از این جهت که علقه می‌تواند به جسم معلق اشاره داشته باشد، زیرا جنین در شش روز اول در داخل لوله رحمی به‌ صورت معلّق و متحرک به سمت حفره رحمی حرکت می‌کند.»[نگاهي نو به پديده جنين شناسي در تفسير علمي آيات قرآن، ص85]

علّت نامگذاری آن در قرآن، شکل جنین است که به صورت شیئی که جویده شده، دیده می‌شود. لازم بذکر است که رویان در روز ۲۴-۲۶ جنینی وارد مرحله مضغه می‌شود.[همایش ملّی قرآن و علوم پزشکی] قرآن کریم، دو شکل برای این مرحله در نظر گرفته و می‌فرماید:«آنگاه از مضغه، داراى خلقت كامل و (احياناً) خلقت ناقص آفریدیم.» [حج؛ 5] با توجه به یافته‌های جنین شناسی و بررسی زبان‌شناسانه واژگان مرتبط درمی‌یابیم که منظور از "مخلّقه"، قسمتی از مضغه است که خلقت و تصویرش در دوره رویانی کامل شده و مراد از"غیر مخلقه"، بخشی از مضغه است که خلقت و تصویر آن هنوز کامل نشده است.[مجله آموزه های قرآنی، ش13]

پی‌نوشت
نگاهي نو به پديده جنين شناسي در تفسير علمي آيات قرآن، دكتر مهدي ابراهيمي، دكتر عليرضا فاضل، فصلنامه انديشه ديني دانشگاه شيراز، بهار91، ص: 96-75، شماره شاپا: 2251-6.
محمدی، مریم، محمدی، شبنم؛ همایش ملی قرآن و علوم پزشکی، مشهد، ایران، 1391.
ملک الشعرایی، لیلا، «مضغه مخلقه و غیر مخلقه» از دیدگاه قرآن و علم روز، مجله آموزه های قرآنی، بهار و تابستان ۱۳۹۰ – شماره ۱۳.

سه شنبه 28 آذر 1396  4:45 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

اسلام مختص قوم عرب نیست

اسلام فقط برای عرب نیست

بعضی افراد با تمسک به آیه‌ای سعی در تحمیل برداشت خود به قرآن هستند. بعضی افراد از آیه  92 سوره مبارکه انعام: «این قرآن را مبارک  نازل کرده‌ایم که با برکت و تصدیق کننده کتب آسمانی قبلی است و برای بیم دادن مکه و اطراف مکه است.»(انعام/92) این معنی را توهم کرده‌اند که دین اسلام مختص قوم عرب است.

در جواب به این تصور غلط توجه به نکاتی مهم است:
نکته اول: علامه طباطبایی، «قری» را به معنای شهرهای روی زمین گرفته‌اند.(ترجمه المیزان، ج7، ص 389) و در تفسیر نمونه «قری» را به معنای اطراف مکه نگرفته‌اند به دلیل رسالت جهانی اسلام و نازل شدن این سوره در مدینه.(تفسیر نمونه، ج 24،ص 106)
نکته دوم: آیات زیادی دلالت بر جهانی بودن رسالت اسلام می‌کند. در آیه اول سوره فرقان لفظ «عالمین» است که به معنای جهانیان و جن و انس است. (جوامع الجامع، ج4، ص344) «تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرا (الفرقان/1) پر برکت است خدایی که قرآن را بر بنده‌اش فرو فرستاده است تا  بیم‌دهنده جهانیان باشد.» و در آیات دیگر نیز لفظ «عالمین» به عنوان وصف برای اسلام و پیامبر آمده است. مانند: (ص/87)، (القلم/52)، (التكوير، 27)، (الأنعام/90) و (يوسف/104).
نکته سوم: همچنین در آیاتی از قرآن لفظ «ناس» به معنای مردم آمده است که دلالت بر عمومی بودن رسالت اسلام می‌کند؛ (سبأ، 28)، (الإسراء، 89)، (الكهف، 54) و (سبأ : 28).
پی نوشت:
جوامع الجامع، مترجمان، محقق واعظ زاده خراسانی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1377 ش، چ دوم.
تفسیر نمونه، مکارم شیرازی ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1374 ش، چ پنجم.
ترجمه تفسیر المیزان، موسوی همدانی محمدباقر، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، قم، 1364ش، چ پنجم.

سه شنبه 28 آذر 1396  4:46 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

نکته‌ای از ادبیات قرآن

 

نکته‌ای از ادبیات قرآن

یکی از آیاتی که شبهه افکنان آن را دلیلی بر وجود اشتباه در ادبیات قرآن می‌دانند؛ آیه‌ای از سوره توبه است که خداوند در قسمتی از آن فرموده: «وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ[توبه/۶۹] و شما[در باطل] فرو رفتيد همان گونه كه آنان فرو رفتند آنان اعمالشان در دنيا و آخرت به هدر رفت و آنان همان زيانكارانند.» شبهه آفرینان با استفاده از این آیه گفته‌اند که "الَّذِي" در آیه، مفرد استعمال شده، در حالیکه "خَاضُوا" جمع است؛ این مسئله را آنان دلیل وجود اشکال ادبی در قرآن دانستند.
در حالیکه هیچگاه چنین نبوده است؛ چرا که این نوع استفاده از "الذی" برای جمع، طبق زبان و ادبیات عرب است و اشکال ادبی قرآن نیست؛ زیرا "الذی" اسم موصولی است که بدل از "مَن" استفاده شده است و این کلمه در جمع و مفرد، به صورت مفرد استعمال می‌شود.
در اشعار عرب نیز این نوع استفاده از اسم موصول "الذی" رواج داشته و دارد، مثلاً  شاعر بیان کرده: «فَإِنَّ الَّذِي حَانَتْ بِفَلْجِ دِمَاؤُهُمْ هُمْ الْقَوْم كُلّ الْقَوْم يَا أُمّ خَالِد؛ یعنی: آنان كه خونشان به نزديكى فلج رسيد، قوم واقعى و كامل هستند.» (ر.ک:مجمع البيان، ج‏۴، ص۵۹۵)
پس با توجه به ادبیات عرب، منعی در استفاده اسم موصول مفرد "الذی" برای جمع در موارد این چنینی وجود ندارد.

______
مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسی، انتشارات ناصر خسر، تهران، ۱۳۷۲ش.

سه شنبه 28 آذر 1396  4:48 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

رابطه اجبار و فتح قلبها

قرآن

طرح سوال: در این نوشتار سعی داریم به این سوال پاسخ دهیم که آیا بین آیه شریف 256 سوره مبارکه بقره: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين؛[بقره/256] در قبول دين، اكراهى نيست»، و بین اجرای احکام جزایی که در شریعت اسلامی وضع شده است، تضاد و یا تناقضی وجود دارد یا خیر؟ و اینکه آیا بر اساس آیه 256، خدای متعال همگان را در ارتکاب هر گونه جرم و جنایت، آزاد گذاشته است؟

 نکات حائز اهمیت برای پاسخ صحیح

نکته اول: برای دست یابی به پاسخی صحیح و متقن در خصوص سؤال مورد نظر، لازم است معنای آیه شریف مشخص شود تا اینکه ارتباط آن با احکام جزایی و فرعی روشن شود. بر اساس بیان مفسران، مقصود از «نفی اجبار در دین»، «نفی اجبار در اعتقادات دینی» است؛ کما اینکه ادامه آیه نیز مؤید این مطلب است؛ چرا که خدای متعال در ادامه آیه، سخن از امور اعتقادی همچون اعتقاد به خدای متعال را پیش کشیده و بیان می فرماید: «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى؛[بقره/256] (زيرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنابراين، كسى كه به طاغوت[بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است.»

برای روشن تر شدن بحث به نکته ای که علامه طباطبایی در این خصوص بیان داشته اشاره می کنیم: «در این آیه شریف دينِ اجبارى نفى شده است، چون دين، عبارت است از يك سلسله معارف علمى كه معارفى عملى را به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، يك كلمه است و آن عبارت است از "اعتقادات"، و اعتقاد و ايمان هم از امور قلبى است كه اكراه و اجبار در آن راه ندارد، چون كاربرد اكراه، تنها در اعمال ظاهرى است، كه عبارت است از حركاتى مادى و بدنى(مكانيكى)، و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب ديگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراك دارد و محال است كه مثلا جهل، علم را نتيجه دهد، و يا مقدمات غير علمى، تصديقى علمى را بزايد.»[1]

نکته دوم: نکته بسیار مهمی که برای فهم قرآن و آیات الهی بسیار لازم و ضروری است، این است که نباید آیات قرآن کریم را به صورت جزیره‌هایی جدا و بی‌ارتباط با هم تصور کرد؛ چرا که آیات آن همگی ارتباط منطقی و منظمی با یکدیگر دارند، که بی توجهی به این ارتباط و نظم قرآنی، انسان را از فهم دقیق و منطقی قرآن باز می‌دارد، از این رو برای فهم صحیح آیات الهی می‌بایست آیات دیگر را نیز مد نظر داشت، برای نمونه با رجوع به قرآن کریم متوجه می‌شویم که خدای متعال علاوه بر آیه مورد نظر(بقره/256)، آیات دیگری را بیان فرموده که در آن آیات حدودی را مشخص و وضع کرده و به هیچ کس اجازه تجاوز از آن حدود را نداده است: «وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ؛[نساء/14] و هر كه خدا و پيامبرش را نافرمانى كند و از حدود او درگذرد، وى را به آتشى در آورد كه جاودانه در آن باشد و او را عذابى است خواركننده.»

در تکمیل نکته دوم لازم به ذکر است، در مکتب و آیین اسلام، خدای متعال برای حفظ نظام اسلامی و برای اعتلای فطرت پاک الهی که در وجود افراد به ودیعت گذاشته شده، هم چنین برای کمال و سعادت افراد، قوانین و مقررات دینی وضع  کرده ‌است، که بی‌توجهی و هتک آن قوانین با شدیدترین مجازات‌ها پاسخ داده خواهند شد. برای نمونه عمل زشت و شنیع زنا، یکی از رفتارهای پستی است که خدای متعال عاملان آن را با شدیدترین مجازات‌ها تهدید کرده است: «الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني‏ فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في‏ دينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنينَ؛[نور/2] زن و مرد زناكار را هر يك صد تازيانه بزنيد و اگر به خدا و روز واپسين ايمان داريد، مبادا شما را در دين خدا، درباره آن دو، مهربانى و دلسوزى بگيرد- كه از اجراى حكم باز دارد- و بايد كه گروهى از مؤمنان شكنجه آن دو را حاضر و گواه باشند.»

علامه طباطبایی در ذیل این آیه شریفه، چنین بیان داشته‌اند: «وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ ...» اين نهى كه از رأفت شده از قبيل نهى از مسبب است به نهى از سبب، چون رقت كردن به حال كسى كه مستحق عذاب است باعث مى‏‌شود كه در عذاب كردن او تساهل شود، و در نتيجه نسبت به او تخفيف دهند، و يا به كلى اجراى حدود را تعطيل كنند؛ و به همين جهت كلام را مقيد كرد به قيد "فِي دِينِ اللَّهِ" تا جمله چنين معنا دهد كه در حالتى كه اين سهل‏ انگارى، در دين خدا و شريعت او شده است.»[4]

سخن پایانی: نکته پایانی اینکه می توان این چنین بیان داشت که آیه مورد نظر(بقره/256) بیشتر به مباحث اعتقادی و ـ به نظر علامه طباطبایی ـ ناظر به امور قلبی است، این در حالی است که اجرای احکام جزایی، در خصوص فروع  دین و امور شرعی است؛ به عبارت دیگر  معنای «اجباری نبودن قبول دین» این نیست که پس از آن، هر گناه و خلافی را که بخواهیم بتوانیم انجام دهیم و هیچ مجازاتی در کار نباشد؛ چرا که آیه 256 سوره مبارکه بقره در خصوص اجباری نبودن اصل دین است، نه اجباری نبودن اجرای حدود الهی.

پی نوشت‌ها:
[1]. ترجمه الميزان، موسوى همدانى سيد محمد باقر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم، سال چاپ: 1374 ش، ج‏2، ص524.
[2]. همان، ص523.
[3]. پایگاه اسلام کوئست به نقل از: رسائل فقهى‌، جعفرى تبریزى، محمد تقى‌، چاپ: مؤسسة منشورات کرامت‌، تاریخ چاپ: 1419ق، ص 133 - 134.
[4].همان، ج‏15، ص113.

سه شنبه 28 آذر 1396  4:50 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

سه راهکار برای رفع نشوز

ازدواج دانشجویی

از جمله موضوعاتی که نوعاً بهانه‌ای برای طرح شبهه و هجمه علیه آموزه‌های اسلامی بوده مسئله تجویز تنبیه و کتک زنان توسط همسرانشان است. این دسته افراد نوعاً با بزرگ نمایی آیه‌ای که مرتبط با این بحث است و رها کردن مطالب دیگر با بهانه کردن حقوق زنان به دنبال تخریب اصل دین و آموزه‌های وحیانی هستند.

آیه مورد نظر شبهه افکنان:
خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً [نساء/34]مردان، سرپرست زنانند، به دليل آنكه خدا برخى از ايشان را بر برخى برترى داده و[نيز] به دليل آنكه از اموالشان خرج می‌‏كنند. پس، زنانِ درستكار، فرمانبردارند[و] به پاس آنچه خدا[براى آنان‏] حفظ كرده، اسرار[شوهرانِ خود] را حفظ مى‌كنند. و زنانى را كه از نافرمانى آنان بيم داريد[نخست‏] پندشان دهيد و[بعد] در خوابگاه‏ها از ايشان دورى كنيد و[اگر تاثير نكرد] آنان را بزنيد پس اگر شما را اطاعت كردند[ديگر] بر آنها هيچ راهى [براى سرزنش‏] مجوييد، كه خدا والاى بزرگ است.»

پاسخ به این شبهه را در ذیل چند نکته مورد توجه و بیان قرار می‌دهیم.

نکته اول: لزوم رعایت حقوق همسر
اولین نکته‌ای که باید به آن توجه داشت این است که آیین اسلام برای موضوع حقوق، اهمیت و ارزش خاص قائل بوده از این رو از هیچ کسی قبول نمی کند که حقوق دیگران را ضایع کند، بدون شک یکی از اهداف ازدواج در بین انسان برطرف کردن نیاز جنسی است، اسلام به مردان و زنان هر دو این حق را داده است که این نیاز طبیعی را از طریق صحیح و شرعی  مطالبه کنند و از هر گونه تعدی و خارج شدن از مسیر دینی، همگان را باز داشته و برای آن مجازات سنگینی وضع کرده است. « الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني‏ فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في‏ دينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنينَ؛[نور/2] به هر زن زناكار و مرد زناكارى صد تازيانه بزنيد، و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، در[كار] دين خدا، نسبت به آن دو دلسوزى نكنيد، و بايد گروهى از مؤمنان در كيفر آن دو حضور يابند»

با وجود این مجازات سخت گیرانه، اگر قرار باشد انسان در مسیر شرعی و اخلاقی نیز با مانعی به نام نشوز[1] زن مواجه شود، آیا مردان برای دست یابی به حقوق خود چه راهی را می‌توانند برگزینند؟

نکته دوم: مراحل سه گانه برخورد با زنان:

وقتی شبهه افکنان سخن از کتک و تنبیه زنان به میان می‌آورند، به گونه‌ای موضوع را بیان می‌کنند که گویی مرد، با شلاق انتقام  در صدد کشتن همسر خود است. این در حالی است که این سیاه نمایی و بزرگ جلوه دادن صحنه های تنبیه زن، تنها اوهام شبهه افکنان نسبت به آموزه‌های اسلامی است که هیچ کدام واقعیت خارجی ندارند؛ چرا که آموزه‌های رحمانی به هیچ وجه مروج خشونت علیه زنان نبوده و نیست به همین جهت برای مطیع کردن زن مراتب و مراحلی را بیان می‌کند که در هیچ مرتبه‌ای از تنبیه، هیچ گونه اجحاف و ظلمی به زن را تجویز نمی کند.

مرتبه اول: نصیحت نیکو به زن: خدای متعال در آیه 2 سوره نور این مرحله را این چنین مورد توجه قرار می‌دهد: «فَعِظُوهُنَّ[نور/2] پندشان دهيد» در این مرتبه مرد با استفاده از مهارت کلامی، که شامل ابزارهای مهرورزانه گفتاری است، با دلسوزی و راهنمایی مشفقانه از زن می‌خواهد که وظایف همسرداری خود را اجرا کند، از آنجا که زنان به روابط کلامی حساس‌ترند و بیشتر مایل‌اند مسائل خود را از طریق روابط کلامی  ابراز کننند، استفاده شوهر از روابط کلامی در روشن شدن مسائل و حل اختلاف ها بی‌تردید اثر بخش خواهد بود. مرد می‌تواند با زبانی شیرین، لحنی دل نشین، به بیان تأثیرات نامطلوب نشوز بر زندگی بپردازد و به نوعی آرامش و رضایتمندی را به منزل برگرداند.[2] این رویکرد عیناً مورد تأیید و سفارش مبانی قرآنی است کما اینکه باری تعالی در این خصوص می فرماید: «وَ قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَن[اسراء/53]و به بندگانم بگو: «آنچه را كه بهتر است بگويند.»

مرتبه دوم: دوی کردن از بستر: بعد از آنکه شوهر متوجه شد نرمش سخن و تکنیک‌های گفتاری در خصوص اقناع همسرش در دعوت به زندگی کارساز واقع نمی شود، خدای متعال راهکار دیگری را پیش روی مردان قرار می دهد،«وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ[نساء/34] و [بعد] در خوابگاه‌ها از ايشان دورى كنيد» دوری از بستر زن چه بسا در مرتبه دوم بسیار سودمند باشد، اصولاً زنان انسانهای فوق العاده عاطفی هستند، که هر گونه فقدان عاطفه و کم لطفی شوهر رو بر خود تحمل نمی‌کنند، وقتی زن متوجه شد که همسرش تا این حد از او فاصله و دور شده است چه بسا از کرده خود پشیمان شود و روی خوش به شوهرش نشان  دهد.

مرتبه سوم: راهکار نهایی با شرایطی خاص: بعد از آن همه تلاش شوهر برای متقاعد ساختن زن، وقتی هیچ گونه اثر پذیری از زن خود مشاهده نشد باری تعالی راهکار سومی را در پیش روی شوهران قرار می دهد. «وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً[نساء/34] و[اگر تاثير نكرد] آنان را بزنيد پس اگر شما را اطاعت كردند[ديگر] بر آنها هيچ راهى[براى سرزنش‏] مجوييد، كه خدا والاى بزرگ است.» طبرسی در تفسیر خود در ذیل این آیه شریف و همچنین در خصوص نحوه زدن این چنین بیان داشته است: «در تفسير كلبى از ابن عباس نقل كرده است كه: زنان را به كتاب خدا موعظه كنيد و باو بگوييد كه از خدا بترسد و از شما اطاعت كند، اگر قبول نكرد با او درشتى كنيد و گرنه طورى او را بزنيد كه بدنش زخم نشود و استخوانش شكسته نشود. از امام باقر نقل شده كه منظور: زدن با مسواك است.»[3] در واقع عبارت«وَ اضْرِبُوهُنَّ» به معنای کتک زدن بی قید و شرطی که بعضی افراد عنان گسیخته از خود نشان می دهند نیست، بلکه یک راهکار تنبیهی بسیار خفیف است که نباید منجر به کبودی و یا حتی زخمی در بدن زن شود. و لذا آن بزرگ نمایی های که معاندان از زدن، ارائه داده اند مقصود دین مبین اسلام نیست.[4]

سخن نهایی: با مطلب یاد شده متوجه می شویم که آموزه های اسلامی در ارتباط بین زوجین، هیچ گاه در مقام تجویز ظلم و ستم به  زنان نبوده است.

پی نوشت ها:
[1]. ترجمه الميزان، موسوى همدانى سيد محمد باقر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ ى مدرسين حوزه علميه قم،سال چاپ: 1374 ش، ج‏4، ص545. «كلمه"نشوز" به معناى عصيان و استكبار از اطاعت است.»
[2]. حقوق زنان برابری یا نابرابر، زهرا آیت اللهی، چاپ: معارف، 1359، ص225.
[3]. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ناشر: انتشارات فراهانى، سال چاپ: 1360 ش، ج‏5، ص136.
[4]. تفسير نمونه، ناصر مکارم شیرازی،ناشر: دار الكتب الإسلاميه، سال چاپ: 1374 ش، ج‏3، ص 373.

سه شنبه 28 آذر 1396  4:52 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

راز استجابت دعا

 

دعا
بشر، سر تا پا نیاز است و دائماً به دنبال برآوردن نیازها و خواسته های خود است. راستی چه کسی بهتر از خدای متعال که حاجات انسان را می داند، می تواند آنها را برآورده سازد؟!

خداوند متعال فرمود: «وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي‏ سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ[غافر/ 60] پـروردگـارتان اين دعوت را كرد كه مرا بخوانيد تا استجابت كنم. به درستى كسانى كه از عـبـادت مـن اسـتـكـبـار مـى ورزنـد، بـه زودى بـا كـمـال ذلت داخل جهنم خواهند شد.»
باید توجه داشته باشیم که دعا هم مصداقي از مصاديق عبادت است! در بعضی از تعبیرات دینی آمده است که دعا عمود دین است: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی الله عليه و آله و سلّم) الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِنِ وَ عَمُودُ الدِّينِ وَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏[1] امام صادق (علیه السلام) از قول پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: دعا، سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمان ها و زمین است». همانطور که درباره نماز، این تعبیر به کار رفته است.
اگر دین را به خیمه ای تشبیه کنیم، باید بگوییم که خيمه، يک شاه عمود دارد و آن بزرگ‌ترين ستون است که خيمه را نگه مي‌دارد و اطراف آن ستونهاي کوچک هستند؛ دعا جزء ستونهاي اطراف اين خيمه است و آن بزرگ‌ترين ستون که خيمه را نگه مي‌دارد، همان نماز است که «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ[2] نماز ستون دین است.»

مصلحت در استجابت دعا
استجابت دعا به معنای این نیست که خواسته‌ی انسان حتماً برآورده خواهد شد -ممکن است برآورده بشود و ممکن است به علل و مصالح و موجباتی برآورده نشود- اما استجابت الهی قطعاً وجود دارد و البته در بسیاری از موارد با دادنِ حاجت و خواسته انسان همراه است.
استجابت الهی، پاسخ و توجه و التفات خداست؛ ولو آن خواسته‌ای که انسان دارد -که ای بسا خیال می‌کند این خواسته به نفعش است، اما به زیانش باشد[3]- تحقق هم پیدا نکند؛ اما «یا اللَّه» انسان بی‌گمان لبّیکی به دنبال خود دارد.

بیان جامع امام صادق عليه السلام در عدم استجابت دعا
شناخت خداوند، یک عامل بسیار مؤثر در استجابت دعا است چنانچه وقتی امام صادق(سلام الله علیه) با این سؤال مواجه شد که چرا دعای ما مستجاب نمی شود؟ به صراحت فرمود: «لِأَنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون‏[4] زیرا کسی را می خوانید که او را نمی شناسید».
قطعاً شناخت واقعی خداوند، نزد پیامبر و خاندان معصومش است و بس؛ ولی به هر حال هر انسانی باید تا اندازه ای خدا شناس باشد و در حد توان در این جهت تلاش کند.
خدای متعال می فرماید: «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ[آل عمران/ 191] (صاحبان خرد) آنهائى هستند كه در هر حالت (اىستاده و نشسته و خفتن) خدا را ياد كنند و دائم فكر در خلقت آسمان و زمين كرده و گويند پروردگارا اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريده اى پاك و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار.»
آیه به خوبی بیان می کند که انسان های اندیشمند بعد از تفکر در خلقت آسمانها و زمین به اين نتيجه مي‌رسند و مي‌گويند: ﴿رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾؛ و اینکه فرمود: «يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِهِمْ»، كنايه از آن است كه اينها دائماً به ياد خدا هستند.

برخی دیگر از عوامل عدم استجابت دعا
واضح است که علل و عوامل زیادی ممکن است در عدم استجابت دعای انسان نقش داشته باشد که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می شود:
1-وفا نکردن به عهد نسبت به خداوند.
2-شرک در دعا.
3-نیت آلوده.
4.دعا نکردن در زمان راحتی.
5.تضرع و زاری و اصرار نکردن.

نتیجه اینکه:
عدم استجابت دعای انسان در این دنیا به معنی عدم توجه و التفات خداوند نسبت به او نیست و قطعاً حکمتی دارد و اساساً اجابت دعایی که به مصلحت انسان نیست، از خدای متعال که عالِم به مصالح مخلوقاتش است، نیکو به نظر نمی رسد.
پی نوشت:
[1] الكافي، کلینی، محمد بن یعقوب، ناشر: دار الکتب الاسلامیة،سال چاپ: 1407 ق‏، ج2، ص468؛ . 
[2] المحاسن، برقی، احمد بن محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة،سال چاپ: 1371 ق‏، ج1، ص44.
[3] «كُتِبَ عَلَيكُمُ القِتالُ وَ هُوَ كُرهٌ لَكُم ۖ وَعَسىٰ أَن تَكرَهوا شَيئًا وَ هُوَ خَيرٌ لَكُم وَ عَسىٰ أَن تُحِبّوا شَيئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُم وَ اللَّهُ يَعلَمُ وَ أَنتُم لا تَعلَمونَ[بقره/ 216] قتال بر شما واجب شده در حالی که آن را مکروه می دارید و چه بسا چیزهایی که شما از آن کراهت دارید در حالی که خیرتان در آن است و چه بسا چیزهایی که دوست می دارید در حالی که شرّ شما در آن است و خدا خیر و شرّ شما را می داند و خود شما نمی دانید.»
[4] فلاح السائل و نجاح المسائل،سید بن طاووس، علی بن موسی، ناشر: دار الکتب الاسلامیة،سال چاپ: 1406 ق‏، ص107.

سه شنبه 28 آذر 1396  4:53 PM
تشکرات از این پست
baseirat
baseirat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1396 
تعداد پست ها : 530

آیات و نظریه جمع آوری قرآن در زمان حیات رسول خدا

قرآن

قرآن مجید، آخرین کتاب الهی است که از سوی خداوند متعال برای هدایت بشر فرستاده شده، و در دوران حیات رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، و با نظرات ایشان، به صورت کتاب تدوین شده است.[1] اهمیت جمع آوری قرآن به حدی زیاد است که بناء بر گفته علامه عسکری(رحمه الله) خداوند متعال جمع آوری قرآن را به خویش نسبت می دهد و این گونه می فرماید: «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ و وَ قُرْءَانَهُ فَإِذَا قَرَأْنَهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ[قیامت/17-19] همانا بر ماست جمع كردن و قرائت آن پس چون بر تو خوانديم پيروى كن خواندن آن را پس از آن بر ما است كه حقايق آن را بر تو بيان كنيم»[2]

روایات[3] و عقل[4] به خوبی به این حقیقت اشاره دارد که جمع آوری قرآن در زمان حیات رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده است، با این وجود شاید برخی گمان کنند که می توان از خود قرآن نیز برای این مطلب دلیل اقامه کرد، به همین خاطر در ادامه به بعضی از این ادله اشاره می کنیم و آن را مورد وآکاوی قرار می دهیم.

در آیات از قرآن تعبیر به کتاب شده است، و شاید این استعمال سبب شود که گروهی گمان کنند که این لفظ دلالت بر نوشته‌های جمع آوری شده می‌کند، پس باید قرآن در زمان نزول به صورت کتاب جمع آوری شده باشد. این ادعا گرچه در ظاهر می تواند مطلب ما را اثبات کند ولی قرائنی که در این آیات وجود دارد و همچنین این نکته که معمولاً بعد از این آیات، آیات متعددی نازل شده است. این برداشت را مورد خدشه قرار می دهد. در ادامه به بعضی از آیات قرآن که در آنها لفظ کتاب آمده است اشاره می کنیم و آنها را مورد  وآکاوی قرار می دهیم.

الف: آیه «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين‏[بقره/2] بى ترديد اين كتاب راهنماى پرهيزگاران است‏.» آن چه به نظر می رسد منظور از واژه «كتاب» در اين آيه كريمه به معناي مجموعه‏ ای است كه حاوی خطوط كلّی معارف و شريعت و احكام و قوانين آن است(عقايد، اخلاق و احكام عملي) و از طريق وحی بر پيامبر اكرم‏(صلي الله عليه و آله) نازل شده است[5] و یا بنا بر دیدگاه برخی از مفسران دیگر مقصود از کتاب آن حقیقت قرآن است که نزول پیدا نکرده است.[6]

ب: «اللَّهُ الَّذي أَنْزَلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْميزانَ وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَريب‏[شوری/17] خداست كه كتاب و ميزان را به حق نازل كرده است، تو چه مى‏دانى، شايد قيامت نزديك باشد.» در این آیه نیز مقصود از کتاب ، شریعت و معارفی است که از سوی خداوند متعال بر رسول گرامی اسلام نازل شده است.[7]

ج: «كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ[هود/1] كتابى است كه آيات آن استحكام يافته، سپس از جانب حكيمى آگاه، به روشنى بيان شده است‏.» در این آیه نیز مقصود از کتاب، آن حقیقت قرآن است که به صورت لفظ در نیامده است تا به نگارش در آید.[8]

نتیجه:

گرچه این مطلب (جمع آوری قران در زمان رسول اکرم) در جای خودش توسط ادله دیگر به اثبات رسیده است؛ ولی آیاتی که لفظ کتاب در آنها استعمال شده است؛ نمی‌تواند این ادعا را اثبات کند که قرآن در زمان رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) جمع آوری شده؛ زیرا آن چنان که مشخص شد؛ غالباً منظور از کتاب همان شریعت و قوانینی است که، از سوی خداوند متعال به پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل شده است و یا مقصود از قرآن حقیقت قرآن است که در غالب لفظ در نیامده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت:
[1]. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به «درسهايى از علوم قرآن»، نوشته: آیت الله محمدعلی گرامی، و همچنین افسانه تحريف قرآن، نوشته: رسول جعفريان،ترجمه:محمود شريفى، و كاوشى در تاريخ جمع قرآن‏، نوشته، سيد محمد على ايازى.
[2]. كتاب و سنت‏، علامه سید مرتضی عسکری، ناشر: اصول الدين‏، سال چاپ: 1387 ه. ش‏، ص231.
[3].  رجوع کنید به «جمع آوری قرآن توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)»
[4] . رجوع کنید به«عقل و جمع آوری قرآن»
[5]. تفسیر تسنيم، آیت الله جوادی آملی، ناشر اسراء، سال چاپ:1389ش، ج2،  ص135.
[6]. پرتوى از قرآن، آیت الله طالقانی، ناشر: شركت سهامى انتشار، 1362 ه. ش‏، ج‏1، ص52.
[7]. ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبایی، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى‏، سال چاپ: 1374 ه. ش‏، ج‏18، ص53.

سه شنبه 28 آذر 1396  4:55 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها