0

گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

 

خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند

نصیب دشمن مارا نصیب ما نکند

من و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محال

که دام زلف تو هرگز مرا رها نکند

خدای را ز تو بر من عنایتی ست بزرگ

اگر فسون رقیب از منت جدا نکنند

چگونه ماه فلک دانمت که ماه فلک

به دست، جام نگیرد به بزم،جا نکند

من از جفات نترسم ولی از آن ترسم

که عمر من به جفات اینقدر وفا نکند

چه داند آنکه شب ما چگونه میگذرد؟

کسی که دست در آن طرّه ی دوتا نکند

حبیب،خواری من خواست بر مراد رقیب

خدا مراد دل هرکسی روا نکند

ز جور دوست ننالم مگر به حضرت دوست

غریق لطف خدا یاد ناخدا نکند

"ادیب" اینهمه دلگرم سوز آه مباش

که سوز آه تو تاثیر در قضا نکند

ادیب نیشابوری

 

 

شنبه 25 آذر 1396  11:37 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

چون غبار ره گرفتم دامن هر رهگذاری

شاید از ره بگذری بر دامنت افتد غباری

گفته بودی صبر کن تا یکشب امّیدت بر آید

وه که در امّید یکشب صبر کردم روزگاری

زهر جانسوز بلا در مشرب امّیدواران

شهد باشد گر به امّیدی رسد امّیدواری

سالها دلخسته از بار غم ایام بودم

ای غمت نازم که از دوش دلم برداشت باری

تا ترا سر سبز و خرم بنگرم ای سرو سرکش

از سرشک دیده در پایت گشودم جویباری

خسته شد بال و پرم بس در بیابانها دویدم

کاش منهم آشیانی داشتم بر شاخساری

ایمن از باد خزان باشد گلستان محبت

تا در آن سر میکشد چون لاله هر سو داغداری

تا بداند سختی حال "جلی" را در فراقش

کاش یکشب مبتلا میشد به درد انتظاری

ابوتراب جلی

 

 

شنبه 25 آذر 1396  11:39 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

همیشه مایه ی رنج و بلا برای منی

 

از اینقرار تو دل نیستی، بلای منی

 

صفا چگونه پذیرد میان ما ایدل؟

 

که من اسیر تو هستم تو مبتلای منی

 

جدا مشو دمی از پیش دیده ام ای اشک

 

که یادگار من از یار بیوفای منی

 

غروب کرده مرا آفتاب عمر ای غم

 

چه شد که باز تو چون سایه در قفای منی؟

 

چه وصف گویمت ای سرو بوستان کمال؟

 

که سرفراز تر از فکر نارسای منی

 

"جلی" چنان بتو بیگانه وار مینگرد

 

که کس گمان نکند هرگز آشنای منی

ابوتراب جلی

 

 

شنبه 25 آذر 1396  11:39 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود

 

چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود

 

نقش عشق و آرزو از چهره ی دل شسته بود

 

عکس شیدایی در آن آیینه ی سیما نبود

 

لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت

 

دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود

 

در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود

 

برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود

 

دیدم آن چشم درخشان را ولی در این صدف

 

گوهر اشکی که من میخواستم پیدا نبود

 

بر لب لرزان من فریاد دل خاموش شد

 

آخر آن تنها امید جان من تنها نبود

 

جز من و او دیگری هم بود اما ای دریغ

 

آگه از درد دلم  زآن عشق جانفرسا نبود

 

ای نداده خوشه ای زآن خرمن زیبایی ام

 

تا نبودی در کنارم زندگی زیبا نبود

 

ابوالحسن وزیری

 

شنبه 25 آذر 1396  11:40 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

از تو دورم من و دیوانه و مدهوش توام

آنچنان محو تو گشتم که در آغوش توام

یکدم از دل نبرم یاد دلاویز تورا

گرچه چون عشق ز دل رفته فراموش توام

نگه گرمم و در چشم سخنگوی توام

هوس بوسه ام و در لب خاموش توام

همچو اشکی که ز جان ریخته در دامن تو

چون صدایی که ز دل خاسته در گوش توام

پای تا سر همه طوفانم و آشفتگیم

بحر پر موجم و عمریست که در جوش توام

گرچه در حسرتم از دوری برق نگهت

زنده با یاد تو و گرمی اغوش توام

درد ل این شب تاریک که چون بخت منست

تا سحر منتظر صبح بناگوش توام

خاطر نازکت آزرده شد از خاطر من

بار سنگینم و آویخته از دوس توام

ابوالحسن وزیری

 

شنبه 25 آذر 1396  11:40 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

ز بس زخم زبان خوردم دهان از گفتگو بستم

 

در دل را ز نومیدی به روی آرزو بستم

 

صراحی وار از چشمم  دمادم اشک خون ریزد

 

چو راه گریه ی خونین خود را در گلو بستم

 

به عهد سست او از دست دادم زندگانی را

 

سزای خویشتن دیدم که پیوندی به مو بستم

 

نهان کردم به خلوتگاه دل گنج غم او را

 

بر این ویرانه ی خاموش راه جستجو بستم

 

ز بس با نامرادی خو گرفتم من به روی دل

 

در امید را با دست خویش از چارسو بستم

 

به امیدی که اندازد نظر بر جان بیمارم           

 

نگاه دردمند خویش را در چشم او بستم

 

چو پایم را برید از کوی خود دست از جهان شستم

 

چو نامم را به خواری برد چشم از آبرو بستم

 

وفاداری همینم بس که با نومیدی از عشقش

 

وفا را صرف او کردم امیدم را به او بستم

 

ابولحسن وزیری

 

شنبه 25 آذر 1396  11:41 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

در نگاه خاموشت راز دل هویدا نیست

از برون این مینا رنگ باده پیدا نیست

باغ زندگانی را تو بهار جاویدی

حیف دیده ی ما رافرصت تماشا نیست

همچو شمع در پایت اشک گرم میریزم

در بساط مسکینان بیشا ز این مهیا نیست

با سکوت و تاریکی الفتی ست اشکم را

چون به دامن شبها این ستاره پیدا نیست

غصه هست و بیماری بی کسی پریشانی

از برای آزارم درد عشق تنها نیست

در سکوت پروانه صد دهان سخن باشد

آشنا کسی چون او با زبان گلها نیست

تا جهان پر آشوب است گوشه ای بدست آور

در کشاکش طوفان جای سیر دریا نیست

 

ابولحسن وزیری

 

شنبه 25 آذر 1396  11:41 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

هرگز کسی به روز من ناتوان مباد

 

مانند من فسرده دلی در جهان مباد

 

بس رنج دیده ام ز دل مهربان خویش

 

یارب دگر دلی به جهان مهربان مباد

 

گر شد خزان بهار من از دوریت چه باک

 

ای گل ترا بهار جوانی خزان مباد

 

هرکس که میرود نهد از خود نشانه ای

 

از من به جز فسانه ی عشقت نشان مباد

 

سوزد اگر چو شمع زبانم ز سوز عشق

 

حرفی بغیر عشق مرا بر زبان مباد

 

هرکس که ناله های دلم را شنید گفت:

 

مرغی شکسته بال و جدا زآشیان مباد

 

خوش آشیانه ایست برای وفا دلم

 

جز برق عشق آفت این آشیان مباد

 

ابولحسن وزیری

 

 

شنبه 25 آذر 1396  11:42 PM
تشکرات از این پست
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

از دست رفته ام من و از پا فتاده ام

زآندم که دل به عشق بلاخیز داده ام

مولود تیره روزی و پرورده ی غمم

چون صبح آتشین ز شب تیره زاده ام

جانم ز بیوفاییِ یاران نیمراه

صد بار تیره گشت و همان لوح ساده ام

بر چهره ام فروغ دل و جان من ببین

چون صبح صادقاست جبین گشاده ام

ای ساحل نجات کجا جویمت که من

چون کشتی شکسته به طوفان فتاده ام

تا رفته ای چو باد بهار از کنار من

چون گردباد سر به بیابان نهاده ام

 

ابولحسن وزیری
شنبه 25 آذر 1396  11:42 PM
تشکرات از این پست
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

شاخه ی بشکسته ام کز برگ و بار افتاده ام

از نگون بختی ز چشم نوبهار افتاده ام

پایمال باغبانم در بهار زندگی

غنچه ی پژمرده ام کز شاخسار افتاده ام

بی نصیبی بین که شد گهواره ی من گور من

دانه ی بی حاصلم در شوره زار افتاده ام

تا ز بازار جهان گوهر شناسان رفته اند

من که گنج گوهرم از اعتبار افتاده ام

در گلستانی که گلچین غارتِ گل میکند

من چو اشک شبنم از چشم بهار افتاده ام

نور خورشیدم که بر ویرانه ها تابیده ام

پرتو شمعم که بر روی مزار افتاده ام

از سبکباری نگردد پایمال من کسی

سایه ی سروم به روی سبزه زار افتاده ام

منزل مقصود را از من چه می پرسی؟ که من

با دو چشم بسته  در این رهگذار افتاده ام

 

ابولحسن وزیری

 

 

شنبه 25 آذر 1396  11:42 PM
تشکرات از این پست
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

دیدم اورا، دیدم اورا، ای دریغ

 

در نگاهش آشنایی مرده بود

 

در ته چشمان درد انگیز او

 

شعله ی عشق و هوس افسرده بود

 

 

 

در نگاه سرد و خاموشش نبود

 

برق عشقی یا شرار کینه ای

 

پیش چشمم بود و من محروم از او

 

همچو عکسی بود در آیینه ای

 

 

 

وای بر من این دلارام منست

 

اینکه چون بیگانه میبیند مرا؟

 

بیندم از دور و پنهان میکند

 

یا چو ناپیدا نمیبیند مرا؟

 

 

 

نازنین من گر این دیر آشناست

 

از چه رفت از خاطرش سوگند او؟

 

شم اگر آن چشم و لب گر آن لب است

 

پس چه شد آن اشک و آن لبخند او؟

 

 

 

این همان گیسوی مشک اقشان اوست

 

وای، پس آن بوی عشق انگیز کو؟

 

این بر و بازو اگر زآن دلبر است

 

شور آن آغوش آتشخیز کو؟

 

 

 

این لب میگون اگر لبهای اوست

 

پس چرا مستی نمیریزد از او؟

 

آرزوی بوسه گر دارد هنوز

 

پس چرا آتش نمیخیزد از او؟

 

 

 

ای خدا این سردی و بیگانگی

 

دلشکن تر از دلازاری نبود؟

 

این سکوت سرد و جانفرسای او

 

بدتر از فریاد بیزاری نبود؟

 

 

 

گر نوازش رفته بود از چشم او

 

یک نگاه سرد و سنگین هم نداشت؟

 

بر لبش گفتار شیرین گر نبود

 

تلی دشنام و نفرین هم نداشت؟

 

 

 

زاده ی رویای من بود اینکه رفت

 

نازنین من چنین بدخو نبود

 

اینکه خاموش از کنار من گذشت

 

سایه ی او بود اما  او نبود

 

 

ابولحسن وزیری

 

 

 

شنبه 25 آذر 1396  11:43 PM
تشکرات از این پست
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

من که از عشق تو آرام دل و جان خواستم

 

از بلا آسایش و از درد، درمان خواستم

 

همچو شبنم حسرت نابودی خود میکشم

 

بوسه ای گر از تو ای خورشید تابان خواستم

 

گردبادم، سرنوشت من همان آوارگیست

 

کی برای این سر شوریده سامان خواستم؟

 

آن نهال گلشن افروزم که در گلزار عشق

 

ریخت بر من آتش از ابری که باران خواستم

 

شعله ی برقی شد و در خرمن جانم گرفت

 

قطره ی اشکی که از ابر بهاران خواستم

 

ای خدا، چون صبح روشن از کجا تابیده است؟

 

آنکه من در خلوت شبهای هجران خواستم

 

حیف باشد گر شوی مهتاب هر ویرانه ای

 

من ترا چون شمع پنهان در شبستان خواستم

 

تا ز باغت هر نسیمی گل به دامن میبرد

 

من سر خود را چو نرگس در گریبان خواستم

 

رنگ از خونابه ی دل شد چو گل پیراهنم

 

تا ترا چون شبنم اشکی به دامان خواستم

 

دیگر از آشفتگی ها میگریزم همچو موج

 

من که در دریای دل پیوسته طوفان خواستم

 

از دل هر صبحدم چون آفتاب آمد برون

 

راز آن مهری که من در سینه پنهان خواستم

 

 

ابولحسن وزیری

 

 

شنبه 25 آذر 1396  11:43 PM
تشکرات از این پست
ma1393
ma1393
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 1942
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

 

رفتی از چشمم و دل محو تماشاست هنوز

عکس روی تو در این آینه پیداست هنوز

هرکه در سینه دلی داشت به دلداری داد

دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز

در دلم عشق تو چون شمع به خلوتگه راز

در سرم شور تو چون باده به میناست هنوز

گرچه امروز من آیینه ی فردای منست

دل دیوانه در اندیشه ی فرداست هنوز

لب فرو بسته ام از شرم و زبان نگهم

پیش چشمان سخنگوی تو گویاست هنوز

رفتی از چشمم و دل محو تماشاست هنوز

عکس روی تو در این آینه پیداست هنوز

هرکه در سینه دلی داشت به دلداری داد

دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز

در دلم عشق تو چون شمع به خلوتگه راز

در سرم شور تو چون باده به میناست هنوز

گرچه امروز من آیینه ی فردای منست

دل دیوانه در اندیشه ی فرداست هنوز

لب فرو بسته ام از شرم و زبان نگهم

پیش چشمان سخنگوی تو گویاست هنوز

 

ابولحسن وزیری

 

 

شنبه 25 آذر 1396  11:44 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000
shayesteh2000
shayesteh2000
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 6168
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی

شعرهای قشنگ و دوست داشتنی بود .ممنون

  یاطبیب القلوب heart

یک شنبه 26 آذر 1396  8:21 AM
تشکرات از این پست
ma1393
دسترسی سریع به انجمن ها