عاشقانه های ساقی ،شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)

مستی بده
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
------------------------
جام من را پر کن و هستی بده
جرعه جرعه باده تا مستی بده
مست کن من را درون عشق خود
عشق را در بسته در بستی بده
شور و حال عاشقی کرده خراب
باده را سر ریز سر مستی بده
دل به دل دادن چون دشوار شد
دست را در دست همدستی بده
این دل غمدیده را درمان تویی
بر وصال عشقمان دستی بده
شیشه و سنگ است حال عاشقی
تیشه ات بر ریشه زن هستی بده
-------------------------
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)

هوای عاشقونه
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
----------------------------
تو این هوای عاشقونه
دلم گرفت برات بهونه
غزل،رباعی و قصیده
از دفتر عشقت میخونه
تو خاطراتم که می گردم
فقط دارند از تو نشونه
خالیه جات لحظه به لحظه
عِطرت پیچیده توی خونه
تو این هوای با طراوت
عشق چیزیه که باز می مونه
جدایی از تو سخته جونم
هر عاشقی این رو می دونه
اگه نباشی دل غمین و 
بهار برام فصل خزونه
این غزل و کسی نوشت که
دلش برات دریای خونه
برات می خونم تا بدونی
عشق تو تا حَدِّ جنونه
حس می کنم تو رو همیشه
تو خلوت ناب شبونه
بهار میاد تا که بدونی
عشقت تو قلبم زد جونه
تو دفتر عشقت نوشته
هزار تا شعر عاشقونه
هر کسی که عاشق نباشه
میشه گرفتار تو زمونه
-------------------------------
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)

آرامش
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
----------------------------
با نام تو آرامش عقبا دارم
پرواز در پهنه ی صحرا  دارم
زیبایی تو نموده مبهوت مرا
در سینۂ خود گوهر والا دارم
وقتی که تو جانی  و جانانم
صدها غزل از عالم بالا  دارم
تو رمز عبور واژه هایی هر جا
در شعر فقط یک دل تنها دارم
هر غروب من به یاد رویت جانا
مجنونم ورو به سوی فردا دارم
من ماهی و تو گردش آبِ روان
من قصد سفر بسوی دریا دارم
دنبال تو در ثانیه ها گم شده ام
دریاب مرا یک دل رسوا دارم
وصل من و تو لحظه ی رؤیایی
این لحظه ز دیدار تو لیلا دارم
ساقی شدم و مست جمالت اما
مبهوت نظر بر قد و بالا  دارم 
----------------------------------
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان) 

خبرت را آورد 
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
-----------------------------
سبزه و سوسن و سنبل خبرت را آورد
این همه شاخه ی پر گل خبرت را آورد
چه مبارک سحری گشته سحرگاه وصال
نغمه و چهچهه بلبل خبرت را آورد
عالمی پر شده از عطر دل آرای بهار 
عشقِ رفتهِ به تقابل خبرت را آورد
از یَسار است و یَمین عطر دل آرای سحر
آن کبوتر روی کاکل خبرت را آورد
لحظه ها می گذرد خاطره ها می ماند
عید با سبزه و سمبل خبرت را آورد
تو خوش آواز ترین نغمه ی این احوالی
حال ما غرق تحول خبرت را آورد
هدهدآورد خبرصبح سحرنزدیک است
سبزه و سوسن و سنبل خبرت را آورد
--------------------------
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)

با چشم پر آ ب من تو را بوسیدم
از عطر تنت مست شدم بوئیدم
هر چند جدائیت زد آ تش به دلم
از شعله ی عشق تو ولی روئیدم
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)

یاد بود
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
------------------------
یاد تو بوده که گشته یادبود
یاد بود تو ،تو را  باید ستود 
ای که نامت وصلۂ جان منو
عابدی وزاهدی وقت سجود
نام تو  قرص قمر در آ سمان 
زیر  چتر آ سمان بود و نبود
گرزتو خوبی مانده جا بدان
برده اعمالت خلقی به شهود
یادگاری از تو مانده  یاد تو 
قلب هایی که برای تو زدود 
در فراغ ات بیقرایم و  ولی
در کنار  ما  داری تو  وجود 
------------------------
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)

در نقش خیال چشم مینای تو بود 
در  قالب  قاب  قد و بالای تو  بود
عطر  تن  تو  می رسید  باز  مشام 
در  قاب خیال  نقش زیبای تو  بود 
رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)