0

اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

امشب دو دیده ام ز غمت پرستاره است
آن را که نیست چاره بجز این، چه چاره است

در سامرا اگر چه نشد زائرت شوم
دل را به یاد مقتلت از جان کناره است

با تو چه کرد معتمد دون، که این چنین
از سوز داغ زهر به جانت شراره است

مهدی ز ره رسید و سرت را به برگرفت
افلاکیان و اهل سما را نظاره است

در بند دشمن ارچه سرت روی خاک بود
حالا به روی دامن یک ماهپاره است

گفتی تو إسْقِنیٖ و شدی از عطش رها
این روضه را به کربُبَلا یک اشاره است

هر چه ز لشگری طلبید آب، جدّتان
پاسخ نداد کس به حسین شهیدتان

شاعر : وحید دکامین

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:00 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

در ماتم توست دل اسیر غم توست
از عشق برافراشته‌تر پرچم توست

حیران حماسه‌ات مسیحا نفسان
این شور و شکوه «اربعین» از دم توست

شاعر : یوسف رحیمی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

آنکه بر محضر شما نرسد
مطمئنا که تا خدا نرسد
بهتر است اینکه زیر خاک رود
آن سری که به سامرا نرسد
عطرِ سرداب را نفهمیده
آنکه بر "سُرَّ مَن رَا ...نرسد
چشم برخاکِ آن اگر بکشیم
آسمان هم به گرد ما نرسد
سامرا رفته ها به من گفتند
هیچ جایی به کربلا نرسد
از کفن کردنی دوباره بخوان
تا که روضه به بوریا نرسد
با حسینیم با حسن هستیم
ما گدای دوتا حسن هستیم

نام ما را که از قدیم نوشت
از گدایان این حریم نوشت
تا خدا حال و روز ما را دید
بعدِ نام حسن کریم نوشت
تا که پیش تو درد دل کردیم
نام ما را خدا کلیم نوشت
دل ما را اسیر کرد آنکه
بال جبریل را گلیم نوشت
رفته بودیم مشهد و آقا
باز هم روزی عظیم نوشت
سامرا واجبیم ، امام رضا
نه کبوتر که یا کریم نوشت
با حسینیم با حسن هستیم
ماگدای دوتا حسن هستیم

این طرف صحن صاحب کرم است
آن طرف یک غریب بی حرم است
این طرف هرچه هست زائر هست
آن طرف بی چراغ بی علم است
این طرف احترام می بینی
آن طرف ناسزا که دم به دم است
سامرا شد خراب فهمیدم
چقدر روضه ها شبیه هم است
مادری اند هر دوتا آقا
موسپید است هر که غرق غم است
پیش هر دو به گریه می شنوی
روضه ی پهلویی که محترم است
باحسینیم با حسن هستیم
ما گدای دوتا حسن هستیم

کاش پلکت کمی تکان بخورد
به زمین ورنه آسمان بخورد
پسرت آمده است تا جگرت
زخم کمتر از این و آن بخورد
ظرف آبی به دستهایش تا
پدر آبی نفس زنان بخورد
می خورد ظرف هی به دندانت
چه کند آب نیمه جان بخورد
خوب شد کودکت ندیده لبت
ضربه از چوب خیزران بخورد
روی پیشانی ات فقط چین است
آه اگر سنگ بی امان بخورد
**
عمه مانده است زیر هر ضربه
که مبادا به دختران بخورد
دختران تشنه اند و با خنده
لقمه ی خویش را سنان بخورد
با حسینیم با حسن هستیم
ما گدایِ دو یا حسن هستیم

شاعر : حسن لطفی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

سامرا ، باز با صفا شده ای
درحریمت برو بیا داری
اربعین پا به پایِ کرببلا
زائر و دسته ی عزا، داری
 
باز هم گنبدِ طلائی تو
مثلِ مشهد ز دور معلوم است
همه دانند زیرِ این گنبد
مدفن دو امام معصوم است
 
معرفت حکم میکند اینجا
وقتِ گریه به رسمِ جود و کرم
همه یادی کنیم این شبها
از تمام مدافعانِ حرم
 
تا ابد یادمان نخواهد رفت
راهِ ما در مسیرِعاشوراست
در کنارِ دعایِ صاحبمان
امنیت زیرِ سایۀ شهداست
 
همه دلخوشیِ ما این است
لااقل یک حَسن حرم دارد
صبح و ظهر و غروب سفره بپاست
بسکه صاحب حرم ، کرم دارد
 
اهلِ بیت رسول این ایام
به غم و غصه ها اسیر شدند
راستی بین بچه هایِ علی
این حسن ها چه زود پیر شدند
 
چشم خود باز کرد و باگریه
پسر خویش را نگاهی کرد
دست انداخت دورِ گردنِ او
لب او را رویِ لبش آورد
 
زیر لب گفت : الوداع پسرم
بعداز این موسم جدائی هاست
این بیابان نشینی ماها
همه اش ارث مادرت زهراست
 
بعد از آنکه زدند مادر را
جایِ او کنجِ بیت الاحزان شد
شادی از خانواده ما رفت
بیت الاحزان شبی که ویران شد
 
عصمت الله پشت در افتاد
پایِ دشمن به خانه اش واشد
آنقدر با قلاف کوبیدند
استخوانهایِ بازویش تا شد
 
محسنِ بی گناه را کشتند
دادِ صدیقه را در آوردند
فضه و جد ما به پشتِ در
جسم ششماهه دفن میکردند
 
تشنه قدری آب بودم من
لب عطشانِ من تکان می خورد
کی به پیش نگاهت ای بابا
لب من چوبِ خیزران می خورد
 
عمه ات هست و مادرت هم هست
نه میانِ نگاههای حرام
وای از ماجرایِ بزم شراب
وای از ازدحام شهرِ شام
 
آستینها حجاب سر میشد
بین آن گیر و دار در بازار
چه کسی دیده است دعوایِ
زن و یک نیزه دار در بازار

 

شاعر : قاسم نعمتی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

قصد،قصد زیارت است اما مانده اول دلم کجا برود
حال و روز مرا هرآنکس دید گفت باید به کربلا برود

-نجف و کربلا-دلم لرزید، -مشهد و کاظمین، خوب آمد
یازده بار استخاره زد دل من تا بفهمد به سامرا برود

ابتدای مسیر،الله است انتهایش بقیه الله است
سامرا وعده گاه آخر ماست جاده باید به انتها برود

همه یک روح و یک بدن هستید پس تمام شما حسن هستید
دل من با تو سامرایی شد تا به دیدار مجتبی برود

تو بقیع پر از مخاطره ای،کربلایی و در محاصره ای
یا که باید جگر به زهر دهی، یا سرت روی نیزه ها برود

دل به غم هرچه مبتلا می شد، پیش تو سر من رءا می شد
بعد تو بار غم گرفته به دوش، دل که تا ساء من رءا برود...

شاعر : محسن ناصحی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

ای سراپا حسن حیّ ذوالمن
سوّمین ابن الرّضا دوّم حسن

ای هزاران آفتاب مشتری
یا اباالمهدی امام عسکری

اسوه ی تقوی خدایی بنده ای
همچو جان در جسم ایمان زنده ای

دُرّ ده دریا و بحر یک گهر
آن گهر خود حجّت ثانی عشر

با همه درد و غم و عمر کمت
تا ابد مرهون احسان عالمت

از نماز و از دعای متصل
بردی از دشمن کنار حبس دل

با خدا پیوسته در راز و نیاز
روزها را روزه، شب ها در نماز

رنج هایت در ره توحید بود
سال ها یا حبس یا تبعید بود

روزگارت شعله ها بر جان فکند
دشمن ات در برکه ی شیران فکند

ایستادی بین شیران در نماز
شیرها را جانبت روی نماز

الله الله گرد تو درّندگان
سر فرو بردند همچون بنده گان

نور علمت از درون حبس ها
کرد از ظلمت جهانی را رها

ای دمت جان داده بر روح الامین
آسمان خفته در خاک زمین

رهنمای آفرینش کیست تو
شهریار ملک بینش کیست تو

چشم بد از ماه رخسار تو دور
یک جمال و چارده خورشید نور

گشت دشمن در جوانی قاتلت
کشت در ماه ربیع الاوّلت

کفر خود را عاقبت معلوم کرد
همچو اجدات تو را مسموم کرد

سامره شد صحنه ی روز جزا
گشت تنها مهدیت صاحب عزا

ای به قربان تو و عمر کمت
قلب مهدی داغدار ماتمت

بی تو مهدی بی کس و یاور شده
طفل تنهای تو تنهاتر شده

آه از آن ساعت که سوز و گداز
خواند مهدی بر تن پاکت نماز

کرد تا جسم ضعیفت را نظر
بر کشید آهی جهان سوز از جگر

آسمان دیده اش انجم گریست
بین مردم مخفی از مردم گریست

گر چه بودی اشگ دامن دامنت
بود کی زنجیر و غل بر گردنت

جسم تو زخم از دم خنجر نداشت
پیکر جدّ غریبت سر نداشت

آه از آن ساعت که زین العابدین
پیشوای عابدین و ساجدین

دید در گودال خون بر روی خاک
پیکر پاک پدر را چاک چاک

یوسف زهرا و زخم تیر و سنگ
گرگها کردند جسمش چنگ چنگ

گشت از چشمش روان دریای خون
خواست جانش از بدن آید برون

همدم او جز شرار تب نبود
جان زکف می داد اگر زینب نبود

“میثم” از این قصّه کن صرف نظر
چشم ها چشمه ی خون جگر

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

در بسترش نشسته فقط آه می کشد 
   با چشم خیس نالۀ جانکاه می کشد

در بسترش نشسته سرش درد می کند
می سوزد از درون جگرش درد می کند

یک عمر می شود که غمی بین سینه داشت       
در سر هوای رفتن شهر مدینه داشت

این عمر کم به غربت و تبعید سر شده
 با ظلم و جور و کینه و تهدید سر شده

عمرش میان حلقۀ عدوان گذشته است
یعنی میان غربت و زندان گذشته است

هر چند بی توان شد و بی حال و خسته بود
لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود

فرمود لحظه ای پسرم را بیاورید
مهدی کجاست تاج سرم را بیاورید

شب می رسد دوباره بیار آفتاب را 
در پای بسترم برسان عشق ناب را

ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها      
سر زد در آسمان حسن ماه ماه ها

آمد کنار بستر بابا نشست و بعد...
بغضش به حال غربت بابا شکست و بعد

دارد وصیت پدر آغاز می شود      
دارد زمان گفتن صد راز می شود

با احتضار و حال و هوای غروبی اش
دستی کشید بر روی صندوق چوبی اش

می خواست تا عبای پیمبر در آورد
عمامه و قبای پیمبر درآورد

می دید در رخ پسرش اقتدار را     
می داد دست مهدی خود ذوالفقار را

ناگاه علت غمِ دائم شد آشکار   
اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار

اینجا غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد
  در آن نگاه غمزده یک میخ جلوه کرد

بر یادگار عصمت و پاکی نگاه کرد    
بر لاله های چادر خاکی نگاه کرد

خون در جوار چادر زهرا چه می کند؟
  هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟

فرمود از غم دل ما زار گریه کن        
از غصه های حیدر کرار گریه کن

بر مادری که پشت در افتاد بر زمین   
بر جرأت و جسارت مسمار گریه کن

هنگام روزه داری ات ای میوۀ دلم     
با یاد مجتبی دم افطار گریه کن

بر آن کسی که در وطنش هم غریب بود   
بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کن

بر پیکر فتاده به دریای علقمه
بر حسرت نگاه علمدار گریه کن

آخر پدر به سمت لباسی اشاره کرد
شرح مصیبت بدنی پاره پاره کرد

برکشتۀ فتاده به گودال گریه کن 
بر آن تن شکسته و پامال گریه کن

بر خواهری که آمده گودال قتلگاه  
رفته کنار پیکرش از حال گریه کن

بر چشم خونفشان علمدار کربلا     
بر زخم دست ساقی اطفال گریه کن

ناله بزن به پیکرِ زیر و زبر شده 
فرمود گریه کن به تن مختصر شده

شاعر : مجتبی شکریان همدانی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

سامرا، از غم تو، جامه‌دران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز

دل شهزاده‌ی روم، آینه‌ی دلبری‌ت
تاک‌ها مست تو و این لقب عسکری‌ت

پسر حضرت هادی! به فدایت پدرم
پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم
 
حج نرفتی تو، ولی قبله‌ی حاجات شدی
تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی

کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد
بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد

ماه زیبا ! حسنِ دوم زهرا ! برخیز
مهدی‌ت دل نگرانت شده، بابا ! برخیز

باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر
صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر

روی زانو بنشان آینه‌ی طاها را
تو ببوس از طرف ما، پسر زهرا را

غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است
به رقیه قسم! آقا ! که یتیمی سخت است

شاعر : قاسم صرافان

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا
قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا

می شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود
با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا

سهم دوری را دل دیوانه بر هم می زند
با سلامی بر امامان صبور سامرا

با وجود این کریمان هرچه تحریمش کنند
جای حیرت نیست می چرخد امور سامرا

پست را آقا و کوچک را عزیزش می کنند
پادشاهی را ببین در چشم مور سامرا

شکر حق که دور تا دور حرم ساکن شدند
شیعیان عاشق و جِیْشِ غیور سامرا

تا خود بحر النجف هم می رسد این بوی خوش
عطر لیموی حرم از راه دور سامرا

لالم از توصیف این لذت، چشیدن لازم است
خواندن یک جامعه دورِ قبور سامرا

غالبا هر کس حرم رفته روایت کرده از
نیمه شب های غریب و سوت و کور سامرا

با وجود این ضریح سبز چوبی می رسد
بوی مادر از حریم جمع و جور سامرا

عاقبت این شهر را مهدی گلستان می کند
می رسد یک روز هم روز سرور سامرا

شاعر : محمد جواد شیرازی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد
قسمت نشد حاجی شود، حق بی قرارش شد

یک روز بین شیرها الله اکبر گفت
شیر درنده محو او گشت و دچارش شد

اسب چموشی را لگام انداخت...نازش کرد...
آن اسب رامش شد، سپس آقا سوارش شد

وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود
یعنی سه سالِ سخت، غربت... یارِ غارش شد

در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد
شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد

گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان
آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد

تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست
با جام زهری سویش آمد... سفره دارش شد

مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد
بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد

از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما
مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد

شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر
دیدار رویش روزی چشمان تارش شد

این جا امام عسگری در بین این حجره...
...جان کندنش بر روی پایِ یادگارش شد

در کربلا اما همین که جد او افتاد
قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد

رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و...
...دست کسی غارتگر آن یادگارش شد

سالار زینب را میان خون رها کردند
گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد

زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر...
...تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد

شاعر : محمد جواد شیرازی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد

ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد

دريايي از درد و غريبي موج خواهد زد
پای حسن هرگاه جایی درمیان باشد

وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد

وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد

وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لب هایت روان باشد

آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد

سخت است تشنه باشی و لب های لرزانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد

هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است
وقت گریز روضه های خیزران باشد

شاعر : محمد علی بیابانی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

چون آتش عشقی و جهان شعله ورت شد
در سامره ای! جای گدا پشت درت شد

لنگر زده پهلوی تو کشتی هدایت؛
وقتی پدرت هادی (ع) و مهدی (عج) پسرت شد!

شاعر : مرضیه عاطفی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی
عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
آه ای بهار زرد و خزانی تو میروی
چون مادرت زمان جوانی تو میروی

دور از مدینه حضرت جانان چه میکنی؟
یوسف،جدا ز خیمه کنعان چه میکنی
تنها غریب گوشه زندان چه میکنی
ابن الرضا به حلقه شیران چه میکنی
حتی درندگان به تو تعظیم میکنند
اینجا تو را نیامده تکریم میکنند

دور از مدینه ای سفرت سخت میگذشت
ای آسمان به بال و پرت سخت میگذشت
باگریه ها به چشم ترت سخت میگذشت
آقا چقدر بر جگرت سخت میگذشت
بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای

گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت
شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت
آتش کسی به خرمن نیلوفرت نزد
اینجا کشیده کس به روی همسرت نزد

تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند
مهدی رسیده و به برت گریه میکنند
خاکی شده است موی سرت گریه میکند
این ظرف آب بر جگرت گریه میکند
برروی دامن پسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن

آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات
این کاسه میخورد روی لبهای تشنه ات
یاد حسین می دمد از نای تشنه ات
دادی سلام بر لب بابای تشنه ات
خونابه گرچه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده

شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکرتو بی امان نخورد
سرنیزه ای نیامد و روی دهان نخورد
شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن

بی تو وقار خواهر تو مستدام ماند
با احترام آمد و با احترام ماند
پوشیده از نگاه خواص و عوام ماند
وای از زنی که در وسط ازدحام ماند...
احساس های خواهری اش لطمه خورده بود
حتی غرور روسری اش لطمه خورده بود

شاعر : محمد جواد پرچمی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است
بارانِ غربتم به روی گونه جاری است
من آن مسافرم که ز اجداد اطهرم
غربت برای زندگی ام یادگاری است
سهم من از تمامیِ دنیاست جام زهر
سهم دو دیدهء پسرم بی قراری است
پهلو شکسته مادرم آمد به سامرا
ایام ماتم و محن و سوگواری است
دردی عجیب پیکر من را فرا گرفت
ضعفی نشسته در تنم این زهر ، کاری است
من می روم به دیدهء خونبار ، سامرا
گردیده کربلای من انگار ، سامرا

زهری که خورده ام به تنم التهاب ریخت
رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت
سوزاند زهر معتمد از پای تا سرم
زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت
تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند
از بس  توان ز پیکر من با شتاب ریخت
این غم عذاب داد مرا تا در آن میان
دیدم به چهرهء پسرم اضطراب ریخت
می خواستم که آب بنوشم ز تشنگی
از دستهای بی رمقم ظرف آب ریخت
من که ز دست مهدیِ خود آب خورده ام
یاد حسین کردم و صد بار مرده ام

ساعات آخر است ، من انگار می روم
با دیدهء تر و تنِ تبدار می روم
دنیا به یادِ کوچه برایم جهنم است
با یاد مادر و در و دیوار می روم
ببیهوده نیست فصل جوانی خزانی ام
قامت خمیده از غم مسمار می روم
در سامرا به یاد مدینه نفس زدم
با داغ روضه های شرربار می روم
نام دو جا همیشه ز غم می کشد مرا
هر بار که به " کوچه"  و  " بازار "  می روم
ما اهل بیت حامل فریاد زینبیم
لحظه به لحظه وهمه جا یاد زینبیم

در بسترم من و به سرم مادرِ حسین
گردید خاک کرببلا بستر حسین
من سر به دامن پسر خود گذاشتم
ای وای بر حسین و علی اکبر حسین
فرزند من کنار من است و دلم شکست
بر حالت حسین و علی اصغر حسین
اینجا جسارتی به من و پیکرم نشد
در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین
والله قلب عمۀ ما تکه تکه شد
هر دفعه ای که دید به نیزه سر حسین
پامال شد به روی زمین جسم جدِّ من
اشکش چکید هر که شنید اسم جدِّ من

شاعر : مهدی مقیمی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

اَلا شیعیانم، اَلا عاشقان
مرا درد دلهاست با دوستان

غمم روی غم بسکه انباشته
جوانی،مرا پیر اِنگاشته

همه عمرِ من بود، خونِ جگر
من از نوجوانی شدم دربدر

همانان که ما را اَمان خوانده اند
مرا بیست سال از حرم رانده اند

ز فرعونیانِ زمان، آه آه
و از مکرِ مأمونیان، آه آه

بمن دشمنانم چها کرده اند
مرا دوستان هم، رها کرده اند

پس از قتلِ بابای مظلوم من
نشد رحم، بر قلبِ مهموم من

هنوز آب غسل پدر بر تنَش
و نگذشته یکماه، از کُشتنَش

عدویم ز خود، ساخت یک ماجرا
به حیله مرا خواند، تا سامرا

مدینه بهم ریخت از این خبر
که از شهرِ جدم شدم دربدر

یتیمی، گِران بود و غم شد مَزید
که نوبت به روزِ اسیری رسید

اگر چه، چو من کس اسارت ندید
کسی مثل عمه جسارت ندید

ندیدم روی نیزه هرگز سری
ندیدم بدستِ عدو معجری

تمام منازل که در راه بود
فقط کار من ناله و آه بود

بیاد شهیدان دشت بلا
بیاد اسیران کرب و بلا

بیاد یتیمان ناقه سوار
بیاد غریبان دور از دیار

مرا نوجوانی،چو پیری گذشت
به هر درد و داغی، اسیری گذشت

سواره، پیاده، عیان و نهان
مرا بُرد دشمن، به یک پادگان

دگر خانه ام، کُنجِ تبعید شد
و در کاخِ ظلم و ستم عید شد

چو دشمن سرِ دوشِ ما، بار ماند
امامت، به هجران گرفتار ماند

در این بیست سالی که زندانی ام
شده مونسم، چشمِ بارانی ام

مرا گاه با تهمت آزرده اند
گهی بِرکۀ شیرها بُرده اند

به تَفتیش، گاهی که دامن زدند
چه بَرچسبهایی که بر من زدند

ز کوهِ بلا قامتم خم نشد
ز جور و جفا تاقتم کم نشد

همه درد و غمهای من یکطرف
دعاهای شبهای من یکطرف

ز دیدارِ مهدی، رها مانده ام
به تبعید، از او جدا مانده ام

شب و روزِ من گریه بر غیبتش
دعایم شده یاریِ حضرتش

دعا در نهان و عیان میکنم
دعا بر شما شیعیان میکنم

نه پرهیز کردم ز مسکینِ خود
نه غافل شدم از محبینِ خود

به درگاه نورانیِ فاطمه
رسانم سلامِ شما را همه

به زهر جفا عمرِ من شد تمام
شما را رسانم یکایک سلام

در این لحظه های پُر از شور و شین
نسازم فراموش، ذکرِ حسین

کنون غربتم را نشان میدهم
در این لحظه، لب تشنه جان میدهم

خدا را به هم عهدی ام جان دهم
سرِ زانوی مهدی ام جان دهم

خداحافظ ای یوسف فاطمه
خداحافظ ای انتظار همه

خداحافظ ای انتقام حسین
خداحافظ ای صبح و شام حسین

شاعر : محمود ژولیده

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:02 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها