0

اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

امام حسن عسگری(ع)-شهادت

 

مردِ جوان دارد وصیت می‌نویسد

می‌گرید و ذکر مصیبت می‌نویسد

دنیا برای رحمت او جا ندارد

آه این غریب از رفع زحمت می‌نویسد

از شرح حال خود سخن می‌راند اما

انگار در توصیف غربت می‌نویسد

کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست

از درد خود در کنج خلوت می‌نویسد

غربت درِ این خانه را از پشت بسته است

مهمان ندارد؛ جای صحبت، می‌نویسد

خمس و زکات شیعیان را می شمارد

سهم فقیران را به دقت می‌نویسد

در چند خط می‌گوید از حج و ثوابش

این بند را با اشک حسرت می‌نویسد

پیش از نمازِ واپسینش رو به قبله

از خاطراتش چند رکعت می‌نویسد

زندان به زندان با نماز و روزه و عشق

دربان به دربان درسِ عبرت می‌نویسد

حتی برای خشم شیرانِ درنده

با چشم‌هایش از محبت می‌نویسد

بعد از شکایت از جفای این زمانه

در سر رسید فصل غیبت می‌نویسد ـ

من زود دارم می‌روم اما میایم

با احتیاط از رازِ رجعت می‌نویسد

می‌نوشد آب و یاد اجدادش می‌افتد

با رعشه از آزار شربت می‌نویسد

سر را به پای طفل گندمگون نهاده است

بر طالعش حکم امامت می‌نویسد

فردا خلیفه بر درِ این خانه با زهر

از مرگِ او جای شهادت می‌نویسد

بازارهای سامرا خاموش و گریان

بر در حدیثِ حفظِ حرمت می‌نویسد

با دست‌های کوچکش یک طفلِ معصوم

نام پدر را روی تربت می‌نویسد

 

انسیه سادات هاشمی

 

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:27 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

امام حسن عسکری(ع)-شهادت

 

امام عسگری آن آفتاب کشور جان

سپرد چند ورق نامه بر ابوالادیان

که ای ز کار تو راضی خدا و پیغمبر

برو مدائن و این نامه‌ها به مره بر

نگاه‌دار حساب سفر خود از امروز

که مدت سفرت هست پانزده شب و روز

به شهر سامره چون باز آمدی به امید

مرا به عالم دنیا دگر نخواهی دید

تو چون به سامره آیی من از جهان رفتم

به سوی فاطمه در گلشن جنان رفتم

سوال کرد که ای حجت خدای ودود

پس از تو رهبر خلق جهان چه خواهد بود؟

بگفت رهبری شیعه را کسی دارد،

که بر جنازه ی من او نماز بگزارد

سؤال کرد که برگو علامتی دیگر

که بیشتر بشناسم امامم ای سرور

جواب داد که باشد ولی حّی ز من

کسی که از تو بخواهد جواب نامۀ من

دوباره گفت که دیگر علامتی فرما

که مشتبه نشود امر کبریا، برما

امام گفت: پس از من بود امام زمان

ندیده هر که بگوید که چیست در همیان؟

غرض به امر ولّی خدا، ابو الادیان

گرفت راه مدائن به دیدۀ گریان

به روز پانزدهم باز شد به سامرا

چه دید، دید که شور قیامت است بپا

شنید ناله و فریاد و اماما را

که کشت معتمد دون عزیز زهرا را

امام یازدهم کشته شد ولی مظلوم

بروزگار جوانی شد از جفا مسموم

به بوستان جنان رفته در بر پدرش

نشسته گرد یتیمی بر چهرۀ پسرش

بنا گه از طرف معتمد رسید خطاب

کند نماز بر آن کشته جعفر کذّاب

پرید رنگ ز بیم از رخ ابوالادیان

بگفت وای مرا، پس چه شد امام زمان؟

چو خواست جعفر کذّاب لب بنطق آرد

بر آن وجود مقدس نماز بگذارد

که ماه از دل ابر اُمید پیدا شد

ز گرد ره پسر آن شهید پیدا شد

مهی که بود جمالش ز حدّ وصف برون

به گیسوان مجعّد بروی، گندم‌گون

مهی که مهر جهانتاب خاکسارش بود

نشسته گرد غم و غصه بر عذارش بود

مهی سرشک روان از دو چشم خونبارش

که خال هاشمیش بود، زیب رخسارش

مهی که طلعت او جلوۀ دگر می‌کرد

زبند بند وجودش پدر پدر می‌کرد

سلام گفت بسی آن تن مطهّر را

کشید سخت به یکسو لباس جعفر را

گشود غنچۀ لب گفت: من سزاوارم

که بر جنازۀ بابم نماز، بگزارم

نماز خواند به جسم پدر در آن هنگام

که روز جعفر و روز خلیفه آمد شام

پس از نماز ندا داد یا ابالادیان

جواب نامه بده گرچه واقفم از آن

جواب نامه به مولاش داد و گفت نهان

هزار شکر خدا را که شد عیان دو نشان

فتاده بود به فکر نشانۀ سوم

که آمدند گروهی به سامرّه از قم

به دست فردی از آن قوم بود یک همیان

هزار اشرفی اندر درون آن پنهان

چو خواست جعفر از آن مالها به دست آرد

قدم به اوج مقام امام بگذارد

امام گفت پس از من امام خلق کسیست

که ناگشوده بگوید درون همیان چیست؟

چو دید جعفر آنان ز راز آگاهند

به خشم گفت: ز من علم غیب می‌خواهند

شدند مردم قم سخت مات و سرگردان

که شد به جانبشان خادم امام زمان

بگفت: بین شما نامه‌ایست با همیان

که هست نامه و همیان خود از فلان و فلان

هزار اشرفی زر به کیسه جا دارد

ده اشرفی است کز آن روکش طلا دارد

چو صدق گفته خادم بدبد ابوالادیان

بگفت شکر خداوندگار، این سه نشان

خداگو است که مهد امان ما، مهدی است

به حق حق که امام زمان ما مهدی است

کسی که کور از آن مشعل فروزان مرد

به جاهلیّت پیش از نزول قرآن مرد

بلی امام زمان گرچه بود خون جگرش

نماز خواند به جسم مطهّر پدرش

ز سینه‌ام به فلک آه آتشین افتاد

دلم به یاد دل زین العابدین افتاد

چو دید پیکر بابش فتاده بر روی خاک

برهنه در وسط آفتاب آن تن پاک

نداد خصم امانش نماز بگزارد

و یا که پیکر او را به خاک بسپارد

نگاه بر تن صد پارۀ پدر می‌کرد

تو گوئی آنکه ز تن روح او سفر می‌کرد

بگفت زینبش ای شمع بزم خودسازی

چه روی داده که با جان خود کنی بازی؟

مگر نه حجّت حقّی تو از چه بیتابی؟

اراده کرده به سوی بهشت بشتابی؟

بگفت: عمّه چه سان طاقتم بجا باشد

مگر نه این بدن حجت خدا باشد

مگر که باب من از خاندان قرآن نیست؟

مگر حسین در این سرزمین مسلمان نیست؟

به خاک گشت نهان جسم کشتگان پلید

در آفتاب بود پیکر امام شهید

ز دود آه شده روز خلق، شب "میثم"

قسم به جان پیمبر ببند لب "میثم

 

غلامرضا سازگار

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:27 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

مرد جوان دارد وصیت می‌نویسد

می‌گرید و ذکر مصیبت می‌نویسد

 

دنیا برای رحمت او جا ندارد

آه این غریب از رفع زحمت می‌نویسد

 

وقتی که شرح حال خود را می‌نگارد

انگار در توصیف غربت می‌نویسد

 

کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست

از درد خود در کنج خلوت می‌نویسد

 

غربت درِ این خانه را از پشت بسته است

محرم ندارد؛ جای صحبت، می‌نویسد

 

خمس و زکات شیعیان را می شمارد

سهم فقیران را به دقت می‌نویسد

 

در چند خط می‌گوید از حج و ثوابش

این بند را با اشک حسرت می‌نویسد

 

پیش از نمازِ واپسینش رو به قبله

از خاطراتش چند رکعت می‌نویسد

 

زندان به زندان با نماز و روزه و عشق

دربان به دربان درسِ عبرت می‌نویسد

 

حتی برای خشم شیرانِ درنده

با چشم‌هایش از محبت می‌نویسد

 

بعد از شکایت از جفای این زمانه

در سر رسید فصل غیبت می‌نویسد…

 

…من زود دارم می‌روم اما میایم

با احتیاط از رازِ رجعت می‌نویسد

 

می‌نوشد آب و یاد اجدادش می‌افتد

با رعشه از آزار شربت می‌نویسد

 

سر را به پای طفل گندمگون نهاده است

بر طالعش حکم امامت می‌نویسد

 

فردا خلیفه بر درِ این خانه با زهر

از مرگِ او جای شهادت می‌نویسد

 

بازار سامرّا سیه‌پوش است و خاموش

بر سردرش از حفظِ حرمت می‌نویسد

 

با دست‌های کوچکش یک طفلِ معصوم

نام پدر را روی تربت می‌نویسد

 

انسیه سادات هاشمی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:27 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

شاهی بدون لشگر و تنها نمیشود
این حال و روز یوسف زهرا نمیشود

بی یار و یاور و غریب مثل مرتضی
تبعید در دل دژ اعدا نمیشود

یک سیلی و دوباره جسارت به صورتی
نه نه نگو که باورم اصلا نمیشود

شش سال در فراق پدر سوختی ز غم
در قلب طفلت اینهمه غم جا نمیشود

سیراب گشتی و پسرت سیر دیده ای
چیزی به از آغوش پسرها نمیشود

ذهنم زده گریز به آن شاه بی کفن
هرچه نمود دید پسرش پا نمیشود

بازار و کاسبی همه تعطیل و شیعیان
سویت روان که مثل تو پیدا نمیشود

دیدی عذاب و جور اسیری ز بی حیا
هرگز غمت چو زینب کبری نمیشود

بالعکس،ازدحام عجیبی دو قرن پیش
چون شام و سوق آن به مثل ها نمیشود

زینب به ناله گفت: عزیزان احمدیم
ناموس کبریا که تماشا نمیشود

زینب کجا و سلسله و زخم نیزه ها
این روضه ها تحمل سقا نمیشود

درمان دردو  لکنت دختر سه ساله ای
بابا است، تازیانه که بابا نمیشود

جایت بروی عرش خداست،باورم هنوز
راست نشسته بر سر نی ها نمیشود

کو قاسم و علی تو و حضرت قمر؟
شاهی بدون لشگر و تنها نمیشود

 شاعر : علی اکبر نازک کار.

 

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

این چند روزه لرز تنت بیشتر شده

 

شاید تو را هم از قفس غم رها کنند

 

این آب از گلوی تو پایین نمی رود

 

بس کن دگر ٬ بگو پسرت را صدا کنند

 

 

مزد رسالتِ دل لرزان مصطفی است

 

این لرزشی که بر سر و دستت رسیده است

 

این آخرین زمان حضور ائمه است

 

این روزگار مثل تو رنگش پریده است

 

 

دارد به دست خود به لبت آب می دهد

 

فرزند پنج ساله که پیشت نشسته است

 

مثل امیدهای به زهر آرمیده ات

 

از بغض ٬ راه آه نفسهاش بسته است

 

 

حالا که در جوانی ات از دست می روی

 

کاری برای غربت مهدی نمی کنی؟

 

در رفت و آمد غم و در ازدحام داغ

 

فکری برای غیبت مهدی نمی کنی؟

 

 

باشد ٬ برو ٬ ولی به دو چشمش نگاه کن

 

خون دل است این که به رخسارش آمده

 

از بهر یوسفت چه کسانی ببین که بعد

 

در مصر روزگار به بازارش آمده

 

 

او را بغل بگیر که آغوش آخر است

 

شاید هزار سال دچار بلا شود

 

شاید غریب کوچهٔ جهل و غرورها

 

شاید اسیر سلسلهٔ کینه ها شود

 

 

دارد کنار پیکر تو گریه می کند

 

یعنی که آب غسل تو هم جفت و جور شد

 

باید برای تو کفنی دست و پا کند

 

باور کند که راه تو هم سمت گور شد

 

 

اصلاً بپرس گریهٔ او از برای چیست

 

شاید برای بی کفنی گریه می کند

 

شاید برای تشنه لبی ناله می زند

 

شاید برای پاره تنی گریه می کند

 

 

 

شاعر : سید علی احمدی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

یا حسن عسگری...

وقتی دلم زگریه سبکبار می شود

سرمست عشق وتشنه دیدار می شود

با شوق سامرای تو پرواز می کند

خلوت نشین گلشن ایثار می شود

برخاک تو زچشم فشانم سرشک غم

اشکی که چلچراغ شب تار می شود

چشمم که برضریح غریب تو می فتد

دنیا دوباره برسرم آوار می شود

آزاده آن کسی ست که دربند عشق تو

با یک جهان امید گرفتار می شود

گرخار لب به وصف ومدیح تو وا کند

ازفیض مدحتت گل بی خار می شود

ای عسکری لقب زغمت هرکه اشک ریخت

آن قطره اشک گوهر شهوار می شود

قربان آن دلی که زبیداد دشمنان

با شعله های زهر شرر بار می شود

هرغنچه ای که بشکفد از گلشن وجود

بر عمر چون گل تو عزادار می شود

روز عزای توست که مهدی است نوحه گر

روزی که صرف گریۀ بسیار می شود

ظلمی که در مدینه به آل رسول شد

بار دگر به سامره تکرار می شود

آسوده درجزاست«وفایی» هرآن کسی

اینجا محب عترت اطهار می شود

 

سيد هاشم وفايي

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

جانم حسن...

پا به پا با پدر و مادرم و اجدادم

سامرایی شدم از بسکه لبم گفت حسن

جان به قربان همان مادر آگاهم که

عوض قصه و لالای شبم گفت حسن

مادرش فاطمه یک گوشه نگاهم کرد و

هر که آمد بوجود از نسبم گفت حسن

یاد سرداب که افتاد دلم، فهمیدم

قبل ذکر فرج، این تاب و تبم گفت حسن

کربلا رفتم و سوغات رطب آوردم

ولی مشهد که رسیدم، رطبم گفت حسن

 

رضا باقریان

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

یا حسن عسگری...

زهر دادند دوباره حسنی دیگر را 

به روی خاک کشیدند گلی پرپر را

 

لحظه آخر عمرش چه قَدَر درد کشید

به لب آورد، مصیبات غم مادر را

 

سرخ شد صورتش از زهر جفا واویلا

تازه آورد به یادش گل نیلوفر را

 

آن گلی که به خرابه نفسش بند امد

تا به زانوش نهادند همان بی سر را

 

لحظه آخر عمرش پسرش آمده است

تا به زانوش بگیرد پدر اطهر را

 

پسرش جرعه آبی به لبانش داد و 

روضه کرببلا خواند، شب آخر را

 

روضه میخواند از آن شاه که افتاد به خاک

یاد آورد همان خنجر و آن حنجر را

 

رضا باقریان

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

یا ابالمهدی...

شرافت داریم

از امام حسن امیّد شفاعت داریم

رخت مشکی به تن و

زیر این بیرق تعزیه لیاقت داریم

پسر فاطمه ایم

همه در سینه خود درد ولایت داریم

گرچه آلوده شدیم

امشب از روضه یک حجره حکایت داریم

جگرش میسوزد

شب آخر همه بال و پرش میسوزد

زهر کاری شده و

جگرش، بال و پرش، چشم ترش میسوزد

مادرش آمده است

ولی انگار از این غم پسرش میسوزد

همه عضو تنش

باز با یاد همان میخ و درش میسوزد

شب آخر شده است

پسرش آمده و هجره معطر شده است

روی خاک است تنش

با لب تشنه شبیه گل پرپر شده است

گرچه او تشنه لب است

ولی با دست پسر لعل لبش تر شده است

ولی افسوس، حسین

بالب خشک، اسیرِ لب خنجر شده است

 

رضا باقریان

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

یا اهل بیت النبوه...

 

هنوز پرده نيانداختيم امير شديم

هنوز جلوه نکرديم بى نظير شديم

 

فقير خانه مايند بندگان خدا

براى آنکه خداوند را فقير شديم

 

غذاى سفره ما از تجليات خداست

شبانه روز ازين سفره بود سير شديم

 

بلند شانه ما را بلا شکسته نکرد

از اشتياق خدا بود زود پير شديم

 

همين که ريخته شد خون ما به جوش آمد

پس از شهيد شدن چند تا غدير شديم

 

به جان خويش خريديم درد را اما

براى دوستمان جوشن کبير شديم

 

اگرچه بسته شود دست ما ولى باز است

به دست بسته مان باز دستگير شديم

 

قرار بود اگر حرف بد به ما بزنند

چرا شهيد شديم و چرا اسير شديم؟!!!

 

درست وقت زمانش به آسمان رفتيم

نه زود آمده بوديم ما نه دير شديم

 

حاج اکبر لطیفیان

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

سلام دادن بر شاه تشنه کارش بود
چه خوب اینک اگر زیر آسمان باشد
رضا تاجیک

آنان که چشم دیدن تان را نداشتند
دیدی چطور گنبدتان را نظر زدند
***
 قاب قوسین گمانم قوس این گنبد بود
زائرت از گوشه ی شش گوشه تا معراج رفت
***
بی خود نبود عزیزم اگر گنبدت شکافت
امشب تو را خدا به تماشا نشسته است
علیرضا خاکساری

گنبدت رو به آسمان باز است
بهتر از این نمی شودآقا!
مظاهر کثیری نژاد

در خانه قبرم که پر از وحشت و ترس است
ای کاش که بالا سر من جلوه نمایی
محسن حسن آبادی

این درس گنبد تو چه زیبا به دل نشست
باید برای غربت نام تو سر شکست
محمد مهدی شفیعی

آسمان خواست به پابوس ضریحت برسد
با ادب گنبد زردت به کناری آمد
ایوب پرنداور

یادم آمد ناله های فاطمه
بیکسی دختر خیر الانام
تاکه شد بیت العزای او خراب
سایه بر اولاد زهرا شد حرام
حسین رحمانی

من از اين منظره گنبدتان دانستم
همه گنبد دوار از آن حرم است
یاسر رحمانی

به صفاي حرمت مروه ي من گنبد توست
طوف قبر تو مرا حاجي سامرا كرد
اصغر چرمی

گنبدت قاب آسمان شده است
عکس با قاب نقره ای زیباست
حجت الاسلام و المسلمین حاج رضا جعفری

آیه های دور گنبد حاکی از این است که
سوره ای هستی که پیوسته قرائت می شوی
محمد فردوسي

بی سبب نیست که ساقی همه عمرش را
در حریم تو نشیند می کوثر گیرد
آنقدر حال و هوای حرمت رویائيست
که عجب نیست اگر گنبد تو پر گیرد
ایمان کریمی

از غم گنبد تو، خون، دل شيعه ست آقا...
گنبد زخمي تو مثل بقيع است آقا...
بشری صاحبی

شد گنبد تو خراب و عالم فهمید
هر کس حسن است بی حرم خواهد شد
محسن ناصحی

هرکه زایر شد و آمد، سر خود را خم کرد
این هم از سجده ی گنبد که به پایت افتاد
محسن ناصحی

فيروزه و عقيق و طلا داشت گنبدت
راهي به آسمان خدا داشت گنبدت
عطیه سادات حجتی

انفجار گنبدنت فهماند ما را ای غریب
گنبدت با آسمان فرقی ندارد بعد از این
حسین سنگری

سینه چاکی نه فقط خصلت زائرهات است
که دل گنبدت از سینه ی ما چاک تر است...
محسن ناصحی

دلتنگ آسمان ضريح است آسمان
ديدم به كاشي تو شبيه است آسمان ...
عطیه سادات حجتی

بغض تو اگر سر نکشد پس چه کند
فرزند به مادر نکشد پس چه کند
ایوب پرنداور

آسمان از شوق، بوسه بر مزار اطهرت
سینه چاک از روزن گنبد نمایان میشود
ناظم پور

آبي ست تُنگ آينه بندان مرقدت
حالا كه آسمان شده ميناي گنبدت...
بشری صاحبی

روضه ی زهرا نخوان اینجا که از اندوه و درد
مطمئن هستم که برق از فرق گنبد می پرد
ایوب پرنداور

هرکسی پای ضریحت مستجاب الدعوه است
قدر یک گنبد نباشد مانعی تا آسمان...
شکوفه رحیمی

قلمم قامت گلدسته و دفتر گنبد
آسمان را هوس بوسه زدن بر گنبد ...
عطیه سادات حجتی

تا به کی حسرت نشین از پشت گنبد بنگرد
آسمان ابری شد و آمد تماشایت کند
سید بندری

گنبد تو بود آقا یا دل پرخون ما
اینکه از اندوه یک شب منفجر گردید و رفت
ایوب پرنداور

آن گنبد شکافته، بهر فرشتگان
راه میان بری است به طوف مزار تو
ناظم پور

تا فضای روضه هایت سمت گودالی کشید
ناگهان زیر غمت از شش جهت گنبد شکافت
شکوفه رحیمی

حکمتی هست در این گنبد ویران مولا
آسمان آمده پابوس ضریحت باشد
محبوبه راه پیما

راهی به آسمان شده باز از ضریح تو
این گنبد شکسته در باغ جنت است
کمیل شریفی کاشانی

آقا اجازه هست که در روزگارتان
خورشید هم سرک بکشد بر مزارتان؟
ابوب پرنداور

آوار شد به دوش زمین خشت خشت آن
این بغض شیعه بود که در سامرا شکست
کمیل شریفی کاشانی

از تو تا طاق نهم فاصله ای کوتاه است
آسمان را به ضریحت زده پیوند خدا
محبوبه راه پیما

در خاطر من خیال مشهد رد شد
آن حال و هوای دور مرقد رد شد
برده‌است به معراج ضریح نوه‌اش
بمبی که از آسمان گنبد رد شد
مجید لشکری

هم خنجر آبدیده را فهمیدیم
هم قلب ز هم دریده را فهمیدیم
بی بی! تو سر بریده را فهمیدی
ما گنبد سر بریده را فهمیدیم
ایوب پرنداور

سامرا روضه گودال مگر خوانده کسی؟!
که حرم از سرش عمامه ی گنبد برداشت؟
عبدالله باقری

من از این روزنه گنبدتان فهمیدم
هر که شد زائرتان، زائر عرش الله است
***
عاشقی داد ندا زیر همین قبه سبز
چشم دل باز کنی عرش خدا معلوم است
***
آسمان مست تماشای مزارت بوده
رمز این گنبد و این روزنه را فهمیدم
اصغر چرمی

چشم من کور و زبان لال شود آن دم که
شبه این عکس من از گنبد زینب بینم
محسن حسن آبادی

جامی که ریخت می به دل آسمان شهر
جادوی سامراست که از لعل او چکید
مهدی نعیمی

گنبدی رو به خدا باز شده یعنی که
حرم الله ترین مرقد دنیا این است
امیرحسام یوسفی

وقتی که چشم آسمان از سوز غم می سوخت
گنبد گریبان چاک می کرد و حرم می سوخت
محمد موحدی مهرآبادي

عکس روی تو در این جام شراب افتادست...
یعنی امروز ملایک ز نگاهت مستند...
حسين عباسی فر

وقتی که خدا خواست به قبر تو بنازد
یک پنجره از گنبد تو رو به خودش ساخت
محمد موحدی مهرآبادي

آسمان فرصت پرواز بلند است ولى
قصه این است چه اندازه کبوتر باشى...
الهه عارف

بی شک غم خرابی گنبد بهانه بود
تا که خدا مرا به غمت آشنا کند
***
نکند در حرمت از غم مادر گفتند
که دل گنبد تو ریخت شبیه دل تو
***
گیرم که "سُرّ مَن رَاي" باشد مزار تو
وقتی کبوتر نیست گنبد هم عزادار است
محمد موحدی مهرآبادي

آسمان خواست رخت را به تماشا ببرد
زین سبب آمده تا گنبد صحنت بشود
عظیمی

نفرین بر آن ستاره ی شومی که چشم زد
آن گنبد قشنگ تو را از حسودیش...
حسين عباسی فر

ای خبرساز ترین گنبد عالم برخیز
خبر غربت آقای مرا شرح بده
***
صدفت باز شده راز دلت را دیدم
که چه آشفته شده حالت این مروارید
امیرحسام یوسفی
 
آسمان دید که در هیات ما نام تو بود
ابر آورد بگوید که منم گریه کنم...
حسين عباسی فر

باز تکرار همان حادثه، اما اين بار
زهرخمپاره شد و بر جگر گنبد خورد
مجتبی خرسندی

گنبد و زخم و ترک، بمب و شهید و مرقدت
این فرازی سامرایی از کتاب کربلاست
مهدی نعیمی

گنبدی ساخته ام از جگر خون شده ام...
دل ما را به مزاری ز غمت، ویران ساز
اصغر اعرابی

گنبد بهانه بود دلم را طلا کنی
بانی شدی که قلب مرا سامرا کنی
محمد موحدی مهرآبادي

گنبدت بار غمت را نتوانست كشید
از غم غربتتان پیرُهن خویش درید
مصطفي گودرزي

پیچیده شمیم حرمت در همه عالم
از شیشه عطری که شکستند درش را
مهدی نظری

 

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

اهل بیت(ع)-مناجات

 

ما گدایانیم در عالم گدای اهل بیت

ریزه خوارانیم بر خوان عطای اهل بیت

همّت هرکس به قدر سعی و کوششهای اوست

عمرِ ما الحمد شد صرف لقای اهل بیت

هیچکس را با حقارت کس نباید بنگرد

کس نداند کیست جزو اولیای اهل بیت

هرکه اشک روضه دارد احترامش واجب است

چه رسد بر کشتۀ درد و بلای اهل بیت

کینه ها در سینه ها تنها ز بغض دشمنان

دوستی با دوستان تنها برای اهل بیت

عاشقانه می توان مثل شهیدان نذر کرد

تا شود این جان ناقابل فدای اهل بیت

می توان با زندگی همراه شد امّا به شرط

شرط همراهی فقط با کربلای اهل بیت

باید از اطراف خود شِکلی بنا کرد از حرم

تا همیشه دیده بیند ماجرای اهل بیت

چیست نعمتهای دنیا از بزرگ و کوچکش

نیست جز در راستای اعتلای اهل بیت

روز و شب باید مهیای سفر بود ای دریغ

از جدایی های دلها از خدای اهل بیت

یوسف زهرا دمادم انتظار ما کشد

ما کجا و انتظار با صفای اهل بیت

کربلا در خون خود غلتید با خون خدا

تا دل ما جاودان ماند بپای اهل بیت

دست و پا می زد حسین فاطمه در خاک و خون

می رسید از خیمه گاه اما صدای اهل بیت

دور از چشم علمدار حرم حرمت شکست

پای دشمن باز شد بر خیمه های اهل بیت

رأسها بر نیزه ، پیکرها به خاک قتلگاه

می رسد آخر طبیب دل دوای اهل بیت

***

 محمود ژولیده

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز

جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز

 

نفست تنگ شده کنج قفس افتادی

باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز

 

با حضور پسر مثل گلت آقا جان

مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز

 

گرچه جان دادنتان سخت شده امّا باز

خوب شد کاسه ی آبی به برت هست هنوز

 

زود باشد پسرت داغ یتیمی بیند

وقت تا وقت عروج و سفرت هست هنوز

 

لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان

گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز

 

ای کریمی که فقیران همه مهمان تو اند

دست خالی گدایان به درت هست هنوز

 

وحید محمدی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

بیا که آتش دل، خانه از بنا سوزاند

بیا که چشم مرا سیل گریه ها سوزاند

 

هنوز پیرهن مشکی ات عوض نشده

که داغ های پدر آمد و تو را سوزاند

 

تو را کنار خودش خواند و گفت: میسوزم

بیا که زهر مرا بی تو بی صدا سوزاند

 

نفس نمانده که آتش کشیده بر جگرم

جگر نمانده که با هر نفس مرا سوزاند

 

بگیر بر سر دامان خود سرم را باز

که ذره ذره مرا یاد کربلا سوزاند

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

خشکِ خشک است لبش ؛ زهر عیان شد اثرش

کاسه ای آب بیارید نسوزد جگرش

 

سعی اش این است زمین گیر نباشد امّا

گاه بر روی تن و گه روی خاک است سَرَش

 

چند سرباز تنش را به کناری بردند

قبل از آنیکه بیاید به کنارش پسرش

 

مثل یک مرغ در آتش به خودش می پیچد

هیچ کس نسیت بگیرد به بغل ، بال و پرش

 

خواهری نیست بیاید دلش آرام شود

دختری نیست که سینه بزند دور و برش

 

وسط حجره ی در بسته و تاریک افتاد

یاد آن حجره که قاتل شده دیوار و درش

 

یادِ آن میوه که از شاخه ی طوبی افتاد

یاد آن کوچه و زهرا و دل شعله ورش

 

عوض آب فقط کاسه به دندان می زد

تا که اشک آمد و نوشید ز چشمان ترش

 

تشنه جان داد ولی با نوک پا ضربه نخورد

هیچ کس سنگ نزد بر بدن محتضرش

 

بی کس افتاد ولی شال و کمربند و عبا

مثل غارت زده ها باز نشد از کمرش

 

پادگان بود ؛ سنان بود ؛ کمان بود ولی

کس نکوبید به فرق سر او با سپرش

 

مهدی فاطمه تنها شده امروز به بعد

شب نشین شب زهرا شده امروز به بعد

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  11:29 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها