0

اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

در عرش، امامی تـو، بر چرخ، مداری تو
هم بر همه مولایی، هم بر همه یاری تو
روشنگر ملک جان، در لیل و نهاری تو
در سینۀ هر شیعه، یک سامره داری تو
توحیـدی و قرآنـی، اسلامی و ایمانی
خورشیدِ جمالِ غیب، در عالمِ امکانی
****
جان همه خوبان را، در قالب تن داری
اعجـاز مسیحایـی هنگام سخـن داری
هر نکته هزاران دُر، در دُرج دهن داری
فرمـان خداونـدی، بـر سروِ علن داری
هم نام حسن داری، هم روی حسن داری
هم خُلق حسن داری، هم خوی حسن داری
****
ای عبدِ خدا ‌سیما، ای حُسنِ خدا‌ منظر
نجــل علــی چـارم، ریحــانۀ پیغمبـر
صلبت صدف طاهر، مهدی است تو را گوهر
از وصـف همـه اولا، از مـدح همـه برتر
هم یازدهم خورشید، هم یازدهم اختر
هـم یازدهـم مـولا، هـم یازدهم اختر
****
از مـاست همـه غفلت، از تـو همه آگاهی
از مـا همه گمراهـی، از تـو همه همراهی
صد قافله دل هر دم، در«سامره»‌ات راهی
ای داده خداوندت، بر هر دو جهان شاهی
حسن صوری مولا، رشک قمری مولا
نوری بصری مولا، از وهم، سری مولا
هر چند تهی دستم، از مهر تو سرشارم
دل بر کرمت بستم، رو در حـرمت آرم
مهـر تو بـوَد هستم، مـدح تو بوَد کارم
در خلد تو را جویم، در حشر تو را دارم
ماییم و ولای تـو، خـاک کف پای تو
مشمول عطای تو، جان‌ها به فدای تو
****
دردا که گل عمرت، یک لحظه خزانی شد
 آخـر جگـرت مسموم، در سنّ جوانی شد
هر لحظه ستم بـر تو، از دشمنِ جانی شد
با پیکـر تـو مدفـون غم‌هــای نهانی شد
تا لحظۀ آخر هم، غم بود طبیب تو
پیوستـه سلام مـا بر قبر غریب تو
****
پیوسته ستم دیـدی، با عمر کمت، مولا
تا صبح جزا دلهاست دریای غمت، مولا
آمد ز بنی‌العبـاس، ظلم و ستمت، مولا
گردید چـرا ویـران دیگـر حرمت؟ مولا
پیوسته تـو در غربت، مانند پدر بودی
از جور ستمکاران، در تحتِ نظر بودی
****
باشد که شبی روزی در سامره روی آرم
با دیدۀ گریان، رو بـر خاک تـو بگـذارم
بر قبر تو جـای گل، خونابِ جگـر دارم
من میثمم و نَبـوَد، بـا غیـر شما، کارم
هر چند بدم مولا، از لطف، قبولم کن
در روز جزا محشور، با آلِ رسولم کن

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت
حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت
همچو اجداد غریبت همۀ عمر غریب
به جوانی شده مسموم چو جد و پدرت
در پی ماه صفر معتمد از زهر جفا
کرد با عم گرامیت حسن همسفرت
بس‌که در جامعه مظلوم و غریب و تنهاست
نیست ممکن که عزا بر تو بگیرد پسرت
چشم بگشا به سوی خانۀ در بسته خویش
که عزادار شده همسر نیکو سیرَت
سال‌ها تحت‌نظر بودی و بودی در حبس
کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت
چشم حق‌بین تو شد بسته و می‌بینی باز
همه جا غربت مهدی است به پیش‌ِ نظرت
سال‌ها شمع صفت سوختی و آب شدی
ه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت
سال‌ها بود که با یاد لب خشک حسین
خون دل بود روان روز و شب از چشم ترت
میثم از خواجگی هر دو جهان دست کشد
بشماریش اگر جزء گدایان درت
منبع:چرمی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

ای گرد کاروان تو را حُسن مشتری
بر خسروان گدای تو را نیز برتری
کنیه: «ابامحمّد» نام خوشت: «حسن»
«ابن‌الرضا»، ولیِّ خدا، شهره: «عسکری»
خاک حریم قدس تو را فیض عیسوی
عبد در تو را روشِ بنده‌پروری
یک آسمان ستاره زمین‌بوس آستان
صدها هزار مشتری‌ات گشته مشتری
پایت در آسمان، حرمت «سرّ من را»
از «سرّ من رآ»ت بر افلاک رهبری
با اقتدار و قدر و جلال الهی‌ات
خلق خوش محمّد و بازوی حیدری
نام‌آوران برند به تجلیل از تو نام
پیغمبران کنند به مهرت پیمبری
از بام چرخ نقش زمین گردد آفتاب
خواهد اگر زند به تو لاف برابری
گر با تو دشمنم کند اعلان دوستی
من می‌کنم بر او ز دل و جان برادری
بالله قسم به چون تو پدر فخر می‌‌کند
بر خاک نرجس ار نبرد سجده مادری
با یک نسیم سامره‌ات می‌توان گرفت
فیض مسیح از دم بیمار بستری
بی مهر تو اگر پدر و مادرم برند
سوگند می‌خورم که من از هر دو‌اَم بری
حاشا که هر حسن «حسن عسکری» شود
تو دیگر استی و دگرانند دیگری
باید پدر تو باشی و مهدی بوَد پسر
بر این گهر به جز تو کسی نیست گوهری
دردا که کشت معتمدِ سنگدل تو را
در هشتم ربیع نخست از ستمگری
آزر گرفت تا جگرت از شرار زهر
بارید اشک شیعه چنان ابر آذری
جا دارد ار برای تو گریند روز و شب
جنّ و ملک زمین و زمان حوری و پری
مهدی غریب و نرجس مظلومه شد غریب
آن بانویی که داشت به تو فخر همسری
دردا که در بهار جوانی خزان شدی
از بس که کرد ساقی غم بر تو ساغری
پیوسته باد گریۀ «میثم» نثار تو
کاو را بوَد به خاک شما خط نوکری
منبع:چرمی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

غربت شهر سامرا، غصه ی هر شب منه
عکس خرابی حرم، آتیش به جونم میزنه
گرد و غبار حرمت، سرمه چشم نوکرات
خیلی غریبی آقاجون، بگو چی شد کبوترات؟
شب شهادت آقا، میخوام یه آرزو کنم
کاشکی می شد با مژه هام، مرقدت جارو کنم
آقا بذار که جونمو ،با هروله فدات کنم
آقا بذار که روم بشه، تو قیامت صدات کنم
سینه زدن با عاشقات، نماز مستی منه
این سینه ی خسته باید، یه روز برا تو بشکنه
تو حلقه ی سینه زنی، وقتی برات شور می گیرم
پاک میشه زنگار دلم، آینه میشم نور می گیرم
این گریه ها روز حساب، توشه ی کوله بارمه
این سینه کبود شده، مدال افتخارمه
بندگی رو یادم دادی، با راه و رسم نوکریت
معنی عشق فهمیدم، با اون نگاه دلبریت
معجزه کردی آقا جون، که عاشق خدا شدم
یه تیکه مس بودم که با، نگاه تو طلا شدم
شاعر:وحید قاسمی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

ای دل بیا ز خویش برون تا سفر كنیم
از كوچه های سامره با هم گذركنیم
گاه عزای عسكری و موسم غم است
برخیز تا به ناله جهان را خبر كنیم
مهدی به بزم سوك پدر سرزند بیا
شاید كه یك نفس رخ او را نظر كنیم
همراه بلبلی كه به گلزار سامراست
بر عمر كمتر از گل او دیده تر كنیم
خیزید تا بیاد دل پاره پاره اش
ناله زنیم و گریه ز سوز جگر كنیم
زهرا نشسته در غم فرزند خود بیا
تا گریه گه به مادر و گه بر پسر كنیم
زین داغ جانگداز «وفائی» روا بود
شب را چو شمع سوخته با گریه سركنیم
شاعر:سید هاشم وفایی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

رسانده زهر جفا تا به چرخ آه مرا
گرفته است زکف معتمد رفاه مرا
به زندگانی من نیز زهر خاتمه داد
به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا
رسیده بر لب بام آفتاب زندگیم
بخوان غلام من از پشت پرده  ماه مرا
بیا امید دلم مهدیم دگر مگذار
تو بیش از این به رهت منتظر نگاه مرا
بیا و آب بنوشان تو بر پدر دم مرگ
که نیست تاب و توان جسم همچو کاه مرا
تو در برم بنشین تا مگر که بنشانی
ز اشک دم به دم خود شرار آه مرا
به غربت تو و مظلومی تو می سوزم
چو گیرد آتش بیداد جایگاه مر
شاعر:سید رضا موید

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

محنت دوران به تو همراه بود
هر نفست یک شرر آه بود
همدم تنهای شبت ماه بود
عمر تو هر چند که کوتاه بود
تا ابد الدهر کنی سروری
سیدنا یا حسن العسکری
حیف که قدر تو فراموش شد
نیش بلا بر جگرت نوش شد
نغمه ی توحید تو خاموش شد
مهدی موعود سیه پوش شد
کرد نفس در دل او آذری
سیدنا یا حسن العسکری
شاعر:حاج غلامحسین سازگار

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

جمعه ای دیگر گذشت، آقا نیامد
آسمان هم گریه کرد، امّا نیامد
سینه ای از عشق او آتش گرفت و
هفته ای دیگر شد و مولا نیامد
دیده ای دریا شد و فریاد می زد
که صدای یوسف زهرا نیامد
دسته دسته دُرِّ مروارید حلقه
زد میان چشم ها، دریا نیامد
گر چه من محروم از فیض ظهورم
لیک در بزم عزایش غرق شورم
من بمیرم اشک چشمت را نبینم
یا زِ اشک جاریَت یک قطره چینم
من فدای غربتت تنهای عالم
می نویسم عشق بر روی جبینم
درد دوری تو سخت و عمر، کوتاه
رحم کن آقا بر این قلب حزینم
تو بیا و لحظه ای را خرج ما کن
می شود آیا نگاهت را ببینم؟
امشبی آقا عزاداری، بماند
حرف هایم، چون تو غم داری بماند   
شاعر:حمید رمی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

امروز با تمام توان گریه می کنیم
همراه با امام زمان گریه می کنیم
در پشت دسته های عزا سوی سامرا
در لا به لای سینه زنان گریه می کنیم
شاید نماز ظهر رسیدیم در حرم
آن لحظه با صدای اذان گریه می کنیم
آقا اگر به مرقدشان راهمان دهند
در روضه ی مبارکشان گریه می کنیم
در غصه اسارت مردی که سال ها
از او نبوده نام و نشان گریه می کنیم
بر لحظه ای که آب طلب کرد آن امام
ما نیز یاد تشنه لبان گریه می کنیم
هم در گریز روضه موسی بن جعفریم
هم یاد آن شکنجه گران گریه می کنیم
هم در مسیر کوفه و هم در مسیر شام
با روضه های عمه شان گریه می کنیم
خیلی به پیش چشم من این صحنه آشناست
وقتی نشسته ایم چنان گریه می کنیم
شب های جمعه نیز همین گونه کربلا
ما پا به پای مادرمان گریه می کنیم
اذن دعا دهید که پایان روضه است
تا انتهای مجلستان گریه می کنیم
در ذکر «یا حَمیدُ بِحَقِ مُحَمَّد»یم
تا می رسیم آخر آن گریه می کنیم
شاعر:امیرحسین زلفت

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

هر کس که رفت دیدن صحن و سرای تو
آتش گرفت سوخت وجودش برای تو
گنبد شکسته بود و ضریحی نمانده بود
افتاده بود پرچم و گلدسته های تو
یادم نمی رود صف زوار خسته را
تشنه گرسنه تا بخورند از غذای تو
آن گوشه ای که پله به سرداب می رسد
پیچیده بود زمزمه ربنای تو
خاکی تر ازحریم تو آقا ندیده ام
حتی پرنده پر نزند در هوای تو
حالا دوباره اشک مرا در می آورد
خاکی ترین حیاط، ولی با صفای تو
در لحظه های آخر خود می زدی صدا
جانم به لب رسید دگر مهدی ام بیا
ناله مزن دوباره چنین روضه پا نکن
مهدی رسیده است پسر را صدا نکن
خیلی عجیب از جگرت آه می کشی
دیگر بس است گریه مکن ناله ها نکن
خونی که ریخت از لب تو ارث مادری ست
از خون دل محاسن خود راحنا نکن
یاد سر بریده نکن حال تو بد است
این خانه را به تشنگی ات کربلا نکن
جان پسر به لب شده با دیدن رخت
در پیش چشم او سر این زخم وا نکن
بعد از تو روی شانه مهدی ست بار تو
فکر غریب ماندن اصحاب را نکن
این جا اگر به بوی مدینه معطر است
بوی بقیع و چادر خاکی مادر است
شاعر:مهدی نظری

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

امروز دیگر سامرا مثل یتیمی
امروز دیگر سامرا آقا نداری
در آسمان آفتابی نگاهت
آن گنبدی که داشتی حالا نداری
دیروز از بال و پر پروانۀ تو
دیدیم زیر خاک ها خاکسترش را
عیبی ندارد مرقدت گنبد ندارد
جبریل می سازد برایت بهترش را
ای کاش در این جا مجالی دست می داد
پای گلوی بی صدای تو بمیرم
یک حجره و یک بستر و یک باغ لاله
خیلی دلم می خواست جای تو بمیرم
با چشم هایی که کبود و تار هستند
روی پسر را بیش از این دیدن محال است
ای تشنه لب با لرزش دستی که داری
آب از لب این ظرف نوشیدن محال است
وقتی لب این کاسۀ پر آب، آقا
بر آستان تشنۀ دندانتان خورد
از شدت برخورد این ظرف سفالی
انگار لب های کبودت خیزران خورد
شاعر:علی اکبر لطیفیان

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

 افسوس که آئینه نصیبش سنگ است
در کوچه‌ی بی کسی عجب دلتنگ است
هر روز غروب خون شده قلبش که
این قدر غروب سامرا خون رنگ است
××× 
یک عمر غریبی و اسیری سخت است
دلتنگی و بغض و سر به زیری سخت است
از چهره‌ی تو شکستگی می‌بارد
در اوج جوانی ات چه پیری سخت است
 ×××
امروز که صاحبِ عزایت زهراست
چشم همه از غم تو دریا دریاست
داغ تو شکست قامت عالم را
تو رفتی و «سُرَّ مَن رَأی» بی معناست
 ×××
هم چون شب قدر، قدر تو مکتوم است
با تو جلوات چارده معصوم است
گفتند به طعنه حج نشد رزقت! نه
کعبه ز طواف روی تو محروم است
با قلب شکسته شرح هجران دادی
یک عمر بهانه دست باران دادی
آن قدر تو «یا حسین عطشان» گفتی
تا آخر کار تشنه لب جان دادی
××× 
دل را به مقام قرب خود راهی کن
سرشار ز عشق و شور و آگاهی کن
گاهی به نگاه خود مرا هم دریاب
یعنی تو مرا بقیة اللّهی کن
شاعر:یوسف رحیمی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:26 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست
سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
شاعر:سید حمید رضا برقعی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:26 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

 زهر افتاده به جان جگرم، مهدی جان
 لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان
 به لب خشک پدر جرعه ی آبی برسان
 که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان
 قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد
 کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان
 لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود
 وقعه ی کرب و بلا در نظرم مهدی جان
 قدح آب روان تا به لبم شد نزدیک
 عطش اهل حرم زد شررم مهدی جان
 بشکند دستی که با بغض علی سیلی زد
 به رخ عمه ی نیکو سیرم مهدی جان
 تا درخشید رخ ماه تو یاد آوردم
 سر نورانی هجده قمرم مهدی جان
 زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب؟
 خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان
 به دعای سحر گریه کنان جدم
برسد روز ظهورت پسرم مهدی جان
شاعر:سعید خرازی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:26 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

بر پاست به بزم پدرت شور و نوایی
من چشم به راه تو نشستم، تو کجایی؟
تو صاحب این روضه و مهمان تو هستم
آقا به پذیرایی مهمان نمی آیی؟

 

جانم به فدای غم تو، آجرک الله
بنداز به دوشم تو خودت شال عزایی
زهر ستم از پای درآورده پدر را
حالا پسر  و روضه و تشییع و جدایی
عالم همه قربان گل فاطمه مهدی
امشب تو خودت سینه زن و نوحه سرایی
من گریه کن روضه ی بابای غریبت
تو فکر من و کولهٔ سنگین خطایی
نور دل زهرا به عزا خانه بابا
سر می زنی و می کنی ام کرب و بلایی
شاعر:حسین ایمانی

 
 
دوشنبه 6 آذر 1396  10:27 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها