آدم و جن و پري گوش به فرمان شما
همه ليلا، همه مجنون، همه خواهان شما
آفتاب از افق درگهتان مي تابد
ماه چادر زده در گوشه ايوان شما
از همان دم كه قدم رنجه نموديد به خاك
آسمانها همه گشتند ثناخوان شما
قرنها پيش، نشاندند كبوترها را
روي آن گنبد معروف زر افشان شما
خوشنويسان زبردست، همان روز ازل
دست بردند به خطاطي ديوان شما
شك ندارم كه به داد دل يعقوب رسيد
بوي پيراهني از جانب كنعان شما
اين چه سري است كه حتي همه آهوها
دوست دارند بيفتند به دامان شما
اين چه سري است كه خوبان و بدان ميخواهند
بنشينند سر سفره ی احسان شما
ما چه داريم كه در محضرتان عرضه كنيم؟
شعر از آن شما، قافيه از آن شما
ما چه داريم كه شايان توجه باشد؟
جان ناقابل ما جمله به قربان شما
خانه كاگلي ما ظلمات است، ولي
محشري مي شود از نم نم باران شما
لا علاجيم و اگر ذره اميدي هم هست
چشم داريم به اعجاز فراوان شما
از زماني كه به پابوسي تان آمده ام
شده ام در به در و بي سروسامان شما
خوش به حال گل شيپوري و خدام حرم
خوش به حال گون و خار بيابان شما
كاش مي شد كه به قدر پر كاهي بودم
تا قبولم بكند ملك سليمان شما
كاش در لحظه پاياني اين غمنامه
قسمت ما بشود روضه رضوان شما
اهل كاشانم و با عطر گلاب آمده ام
آه اما چه غريب است خراسان شما...
سارا جلوداریان