0

اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی 
تو شفیع دو سرایی تو ولی نعمت مایی 
تو رئوفی، تو عطوفی، تو رضایی، تو رضایی 
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی 
پر زند مرغ دلم در حرمت همچو کبوتر 
به شهان ناز کنم تا که شوم سائل این در 
گل احمد گل زهرا پسر موسی جعفر 
چه شود گر که به من گوشة چشمی بنمایی 
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی 
غم ناگفتة دل را تو شنیدی تو شنیدی 
تو به دست کرمت ناز گنه کار کشیدی
«آمدم قبر تو بوسیدم و رفتم به امیدی 
که شب اول قبرم تو به دیدار من آیی» 
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی 
جز تو نشنیده ام ای پادشه عالم امکان 
که شود پادشهی ضامن آهوی بیابان 
چه شود ای حرمت کعبة دل قبلة ایمان 
که مرا هم سر کویت بپذیری به گدایی 
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی 
ای به چشم همه چون سیل روان اشک عزایت 
یابن زهرا چه کنم گر نکنم گریه برایت 
به چه جرمی جگرت پاره شد ای جان به فدایت 
تو که فرزند جگر پارة پیغمبر مایی 
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی 
سینه می سوخت به هر محفلت ای یوسف زهرا
چه ستم ها که نشد با دلت ای یوسف زهرا
میزبان تو شده قاتلت ای یوسف زهرا
جان عالم به فدایت این همه مظلوم چرایی 
تو غریب الغربایی، تو معین الضعفایی 
تو و آن حجرة در بسته و آن رنگ پریده 
به جگر شعله، به لب زمزمه چون مار گزیده 
دو عزادار تو معصومه و زهرای شهیده 
ای که از اّم و اَب و خواهر و فرزند جدایی 
تو غریب الغربایی، تو معین الض

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:54 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

مانند مادرت شده ای، قد خمیده ای!

آقا چرا عبا به سرخود کشیده ای !؟

با درد کهنه ای به نظرراه می روی !؟

مانند مادرت چقدر راه می روی !

خون ِجگربه سینه به اجبار می دهی

راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی

داغ غریبی تو، نمک بر جگرزند

خواهرنداشتی که برایت به سرزند

اینجا مدینه نیست، چرا دلخوری شما !؟

درکوچه های طوس زمین می خوری چرا ؟

با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده

خاک لباس های خودت را تکان بده

مقداری ازعبای شما پاره شد،ولی...

نیزه نزد کسی به تو ازکینه ی علی

اینجا کسی به پیرهن تو نظر نداشت

فکروخیال گندم ری را به سر نداشت

اینجا کسی به غارت انگشترت نرفت

چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:54 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

تو آن هفتمین قبله باوری

امامِ پس از موسی جعفری

تو در امتداد علی نازلی

تو رودی تو دنبالهٔ کوثری

نیازی نداری به این چیزها

تو هشتم ولیعهد پیغمبری

غروب عزایت طلوع شرر

نسیم غریبیِ پشت دری

چگونه است حال پریشان تو

الا ای غریب خدا بهتری؟

از این کوچه تا حجره ات می روی

به یاد زمین خوردن مادری

نفس می کشی ناتوان می شوی

نفس می کشی لاله می آوری

شکسته پری با کدامین بال

از این حجره خاکی ات می پری؟!

لبی پاره و استخوانی کبود

برای خدا با خودت می بری

کنار تن نقش بر حجره ات

نه یکی دختری بود و نه خواهری

برای تو گیسو پریشان کند

برای تو پاره کند معجری

اگر چه شهیدِ خدایی ولی

به دست شما هست انگشتری

از این شهر غم تا وطن می روی

غریبی ولی با کفن می روی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:54 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

جز صبر راه چاره اگر يافتي بگو

آبي بر اين شراره اگر يافتي بگو

لرزيد از تموّج آه تو كاينات

آرامشي دوباره اگر يافتي بگو

زينب! زمان زمانة قحط مروّت است

رحمي در اين هزاره اگر يافتي بگو

در دور دست مشرق اين دشت لاله‌خيز

تصوير يك سواره اگر يافتي بگو

جز چشم خون گرفته و مبهوت آفتاب

چشمي پيِ نظاره اگر يافتي بگو

گل‌هاي ناز پرورِ دامان وحي را

در زير خار و خاره اگر يافتي بگو

جز اشك آسمانيِ اين دل‌شكستگان

روي زمين ستاره اگر يافتي بگو

واكن به ناز گوشة چشمي در اين كوير

آثار گوشواره اگر يافتي بگو

در زير ابر خنجر و شمشير و تير و تيغ

خورشيد و ماه‌پاره اگر يافتي بگو

اين پيكر شريف شهيد محبّت است

بر زخم او شماره اگر يافتي بگو

انگشتر و نگين سليمان ز دست رفت

انگشتي از اشاره اگر يافتي بگو

جز بوسه بر گلوي گل ارغوان به باغ

روز وداع چاره اگر يافتي بگو

در انعكاس سرخي خون خدا،«شفق»!

تشبيه و استعاره اگر يافتي بگو

محمد جواد غفور زاده (شفق)

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

باز آمدم از سفر مدینه

راهم ندهی دگر مدینه

هفتاد و دو داغ روی داغم

آتش زده، بر جگر مدینه

راهم ندهی به خود که دارم

از کرب و بلا خبر مدینه

با داغ حسین، چون کنم رو

بر قبر پیامبر مدینه؟

یک جامه، ز هیجده عزیزم

آورده‌ام از سفر مدینه

با هر قدمم به پیش رو بود

پشت سر هم خطر مدینه

بودند مواظبم به هر گام

هفتاد بریده سر مدینه

والله به چشم خویش دیدم

چوب و لب و طشت زر مدینه

هفتاد و دو داغ اگر چه می‌زد

دائم به دلم شرر مدینه،

والله که داغ آن سه ساله

خم کرد مرا کمر، مدینه

شمشیر حسین، بودم امّا

بر سنگ شدم سپر مدینه

گه در دل حبس، گه خرابه

کردم شب خود سحر مدینه

کشتند سکینه را به گودال

روی بدن پدر، مدینه

خورسندم از اینکه در، ره دوست

دادم، دو نکو پسر مدینه

با آن‌همه غم، مصیبت شام

بود از همه سخت‌تر مدینه

در شام بلا به چشم تحقیر

کردند به ما نظر مدینه

ای کاش شوند همچو «میثم»

بر ما همه، نوحه‌گر مدینه

 

غلام رضا سازگار

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

دوباره پای من و آستان حضرت تو

سر ارادت و خاک سرای جنت تو

وباز سفره لطف تو و عنایت تو

کویر دست من و بارش کرامت تو

امـــــــــام مشـــــــرقی عالم وجود رضا

سحاب رحمت حق آسمان جود رضا

دوباره مثل همیشه رساندیم آقا

میان این همه دلداده خواندیم آقا

خودم نیامده ام . . . تو کشاندیم آفا

سلام داده نداده . . . تکاندیم آفا

شکستم و به نگاه تو سلسبیل شدم

و پشت پنجره فولادتان دخیل شدم

میان صحن تو برگ برات می دادند

مداد عفو گنه را دوات می دادند

به زائران شکسته ثبات می دادند

شراب کوثر و آب حیات می دادند

من آمدم که مریض مرا شفا بدهی

من آمدم که به من اذن کربلا بدهی

همینکه میرسم . . . از چشم های بارانی

هزار حاجت ناگفته را تو میخوانی

در انتظار تو هستم . . . خودت که میدانی

درست مثل همان پیرمرد سلمانی

نشسته ام به تمنای چشم هایت من

بیا که سربگذارم به زیر پایت من

شنیده ام که خودت در زمان پر زدنت

بروی خاک رها گشت پیکر و بدنت

هزار لاله روان شد ز گوشه دهنت

غریب بودی و خون شد تمام پیرهنت

ز سوز زهر اگرچه به خویش پیچیدی

ولی زمان غــــــــروبت جواد را دیدی

اگرچه جز پسرت کس نبود در بر تو

ولی ندید تنت را به خاک خواهر تو

به زیر سم ستوران نرفت پیکر تو

اسیر پنجه سرنیزه ها نشد سر تو

حسین گفتم و قلبت شکست آفا جان

به دل غبار محرم نشست آقا جان

 

محمد بیابانی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

مدینه! بی تو شب من سحر نمی گردد

شب فراق از این تیره تر نمی گردد

مدینه! شب همه شب با ستاره های صبور

بگو که شام غریبان سحر نمی گردد

مدینه! تشنه وصل توأم، ولی چه کنم

نهال آرزویم، بارور نمی گردد

مدینه! از همه نخل های تشنه بپرس

مگر کسی که سفر رفت برنمی گردد؟

مدینه! سکه به نامم زدند و نیست شبی

که دست و دامنم از اشک تر نمی گردد

مدینه! سینه من تنگ شد در این غربت

چرا مدار فلک تند تر نمی گردد؟

مدینه! گوشه غربت چه عالمی دارد

کسی ز راز دلم با خبر نمی گردد

مدینه! در عجبم من که خوشه انگور

چرا ز سوز دلم شعله ور نمی گردد؟

 

 

محمد جواد غفور زاده (شفق)

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

ای همه دل‌ها، حرمت یا رضا 
خلق خدا و کرمت یا رضا 
جنّ و بشر، حور و ملک می‌برند 
سجده به خاک حرمت یا رضا 
بر سر این مملکت از بام طوس 
سایه فکنده، عَلَمَت، یا رضا 
نیست عجب گر که طواف آورد 
کعبه به دور حرمت یا رضا 
زاد? موسایی و عیسا کند 
زندگی از فیض دمت، یا رضا

بس‌که بوَد، لطف و عطایت زیاد 
ظرف وجود است کَمَت، یا رضا 
گر تو قبولم نکنی، می‌دهم 
به جان زهرا قسمت یا رضا 
ضــامن آهــو بــه فـدایت شوم 
جود و کرم کن، که گدایت شوم 
تو هشت بحر نور را، گوهری 
تو مطلع الفجر چهار اختری 
تو شمع جمعی، به شبستان طوس 
تو بر تن عالم خلقت، سری 
نام علی بُوَد برازنده‌ات 
بلکه تو یک محمّد دیگری 
ضامن آهویی و پیش خدا 
ضامن خلقی به صف محشری 
هم پدر چهار ابن‌الرضا 
هم پسر موسی ابن جعفری 

ابوالجواد استی و باب‌المراد 
ابوالحسن بضع? پیغمبری 
ای به فدایت پدر و مادرم 
که خوبْ‌تر از پدر و مادری 
دست کرم بر سر ما می‌کشی 
پادشهـی نـاز گـدا مـی‌کشی 
سائل درگاه تو، سلطان ماست 
خاک درت، دارو و درمان ماست 
روی تو! آفتاب عرش خدا 
سای? تو بر سر ایران ماست 
جان همه عالمی و از کرم 
جای تو در قلب خراسان ماست 
زهی کرم، که ضامن کلّ خلق 
ضامن آهوی بیابان ماست 
عنایتت آمده، کل نعَم 
ولایتت، تمام ایمان ماست 
بهشت، نه که با ولای شما 
جحیم هم روض? رضوان ماست 
مهر تو ای با همگان، مهربان 
در تن ما خوبْ‌تر از جان ماست 

سلسلة الذهب، تجلّای توست 
کمـال توحید، تولاّی توست 
مرغ دلم، خدا خدا می‌کند 
رضا رضا، رضا رضا می‌کند 
قبل? من کعبه، ولی قلب من 
روی به ایوان طلا می‌کند 
حضرت معصومه علیها‌سلام 
به زائران تو دعا می‌کند 
نگاه تو، چشم تو، دست تو، نه 
نام تو هم دردْ، دوا می‌کند 
جز تو که رأفتت خدایی بوَد 
حاجت ما را که روا می‌کند 
دلت نیاید که جوابش کنی 
زائر تو، هر چه خطا می‌کند 
اگر چه آلوده و شرمنده‌ام 
باز رضا نگه به ما می‌کند 
تـو از کرم دست بگیری مرا 
صـدا نکـرده می‌پذیری مرا 
تو از گدا گرفته‌ای، احترام 
تو می‌کنی زائر خود را سلام 
بر در این خانه، امید آورند 
یأس به درگاه تو باشد حرام 
عادت تو، کرامت و عفو و جود 
عادت من عجز و گدایی مدام 
با چه گنه، ای پسر فاطمه
زهر ستم ریخت عدویت به کام 
با که بگویم که به یک نیمْروز 
آب شد اعضای وجودت تمام 
از چه غریبانه زدی، دست و پا 
ای به همه عالم خلقت، امام 
داغ تو زائل نشود از جگر 
تا که بگیرد پسرت انتقام 
تو مهدی فاطمه را صدا کن 
تو از بـرای فـرجش دعا کن 
سوخت در آن حجره ز پا تا سرت 
خون جگر ریخت ز چشم ترت 
بر دل زارت، جگر زهر سوخت 
آب شد ای جان جهان، پیکرت 
مرد و زن و پیر و جوان، سوختند 
در پی تشییع تن اطهرت 
بر سر و بر سین? خود، می‌زدند 
زنان نوغان همه چون خواهرت 
پشت سر جنازه، انبوه خلق 
پیش روی جنازه‌ات، مادرت 
جسم شریف تو، اگر آب شد 
دگر نشد بریده از تن، سرت 
غریب بودی دم رفتن ولی 
بود یگانه پسرت در برت 
سنگ نزد کسی به پیشانیت 
خون سرت نریخت بر منظرت 
کـاش چکـد خـون دلـم، از دو عین 
صبح و مسا، در غم جدّت حسین
تو هشتمین حجّت کبریایی 
غریبی و با همه، آشنایی 
مسیح نه، طبیب صد مسیحی 
کلیم نه، کلام کبریایی 
کنار حجره، لحظ? شهادت 
اشکْفشان به یاد کربلایی 
کشت تو را به زهر کینه مأمون 
نگفت تو عزیز مصطفایی 
چگونه شد، زهر ستم دوایت؟ 
تو که به درد عالمی، دوایی 
چشم و چراغ شیعه‌ای در ایران 
گر چه ز جدّ و پدرت جدایی 
دست خدا، همیشه بر سر ماست 
تا تو، امام مهربان مایی 
گر چه بوَد بنده روسیاهی 
میثم دلباخته را نگاهی

 

غلام رضا سازگار

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

آشنای همۀ غریبه‌هایین آقاجون

واسۀ غریبه‌ها هم آشنایین آقاجون

از تو دورم که باشم عطر شما را دوس دارم

حرم طلایی امام رضا رو دوس دارم

توی ذهن آسمون یه گنبد طلاییه

حرمی که وسعت زلال آشناییه

جاده‌ها می‌دَوَن و خسته و بی‌همنفسن

تا به درواز‌ۀ روشن خراسون برسن

دستۀ پروانه‌ها سر می‌رسن از آسمون

دخیل رنگی‌ می‌شن روی ضریح سبزتون

آسمون دامنشو پر می‌کنه از ستاره

وا‌سۀ کبوتراش دونۀ نذری میاره

همۀ فرشته‌ها به گنبدش رو می‌کنن

صحنو با گریه‌هاشون هی آب و جارو می‌کنن

نسیما می‌رسن و با نوحه همزبون می‌شن

ابرا گریه می‌کنن، چشمه‌ها روضه‌خون می‌شن

شعرا با اسم شما همیشه آسمونین

واژه‌ها آهوای تشنۀ مهربونین

آشنای همۀ غریبه‌هایین آقاجون

واسۀ غریبه‌ها هم آشنایین آقاجون

از تو دورم که باشم عطر شما را دوس دارم

حرم طلایی امام رضا رو دوس دارم

محمد سعید میرزایی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

بیت در بیت واژه در واژه

می کشم آه و می خورم افسوس

تو غریب مدینه هستی آه

پدرت هم غریب وادی طوس

 

دم به دم همیشه قلب پدر

با نفس های تو هماهنگ است

روز و شب قاصدک خبر می داد

دل بابا برای تو تنگ است

 

تو تمام وجود بابایی

او ولی از وجود تو دور است

قطره در قطره در هوای فراق

اشک او دانه های انگور است

 

چه فراقی خدا که از وصفش

دل واژه، دل قلم خون است

لحظه لحظه نفس نفس بی تو

دم او زهر و بازدم خون است

 

می نویسم ولی نمی دانم

پای این روضه تا کجا بکشد

می نویسم ولی خددا نکند

پدرت روی سر عبا بکشد

 

بعد یک عمر این دم آخر

حسرت دیدن تو را دارد

آه برخیز چون که دست امام

باید او را به خاک بسپارد

 

مو به مو مثل شام گیسوهات

تاک انگور هم پریشان است

اشک تو روی جسم او یعنی

غسل باران به دست باران است

 

ناله در ناله با صدای بلند

گریه کن راه گریه بسته که نیست

راستی وقت غسل راحت باش

گل پهلوی او شکسته که نیست

 

در و دیوار با تو می گرید

وقت غسلش چقدر غمگینی

نکند زخم میخ بر تن اوست

نکند خون تازه می بینی

 

زیر بال فرشته ساخته شد

در میان حریر تابوتش

در خراسان دگر نخواهد رفت

زیر باران تیر تابوتش

 

پیکرش غرق گل شد اما باز

گریه کردی دلت کجاها رفت

لحظه ای چشم بستی و دیدی

تیغ و شمشیر و نیزه بالا رفت

 

روضه خوان پدر شدی آن دم

یک طرف قلب خیمه ها می سوخت

آن طرف روی نیزه ها دیدی

سر خورشیدِ کربلا می سوخت

 

بی گمان موقع کفن کردن

بین دستان تو کفن لرزید

چه کشیده است آن امامی که

عشق را میان بوریا پیچید

 

حمید رضا برقعی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

سزد جاری شود از دیده ام خون

که در خون غرق گردد قصر مأمون

چه رخ داده که مأمون ستمکار

شرار فتنه اش ریزد ز رخسار

در افکار پلیدش نقشه ای شوم

به دستش خوشة انگور مسموم

نشانده در محیط غم فضا را

کشیده نقشة قتل رضا را

رضا مانند شمع انجمن ها

سراپا سوخته تنهای تنها

نه یاران را ز حال او خبر بود

نه خواهر، نه برادر، نه پسر بود

تعارف کرد مأمون ستمگر

از آن انگور بر نجل پیمبر

امام هشتم آن مولای مظلوم

نگه بودش بر آن انگور مسموم

نفس ها آه می شد در نهادش

نه خواهر بود بر سر نه جوادش

سرشک غربتش زد حلقه در چشم

که مأمون گشت از سر تا به پا خشم

پی تهدید مولا آن ستمکار

به یک سو پرده زد با خشم بسیار

غلامان پشت پرده تیغ در دست

ستاده مست تر از زنگی مست

همه آمادة جنگ و ستیزند

که خون نجل زهرا را بریزند

عزیز فاطمه گردید ناچار

گرفت انگور را از آن ستمکار

ز دل می خواند حی داورش را

صدا زد جد و باب مادرش را

تناول کرد از آن خوشه سه دانه

که از جانش کشید آتش زبانه

ز جا برخاست با رنگ پریده

در آن حالت عبا بر سر کشیده

غریب و بی کس و تنها روانه

نهان از چشم مردم شد به خانه

 

غلام رضا سازگار

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

مسيح مي دمد از تربت مطهر من
فضاي طوس نه، عالم بود معطر من
فرشتگان همه زوار زائرين منند
بهشت گشته بهشت از بهشت منظر من
منم عزيز دل فاطمه امام رضا
که خلق کرده خدا خلق را به خاطر من
عجيب نيست اگر زائري که قبر مرا
به بر گرفته بگيرد قرار در بر من
هزار موسي عمران به سجده افتادند
در اين حريم به خاک مسيح پرور من
دلي که زائر من مي شود مزار من است
خوشا دلي که شد اين جا مزار ديگر من
شکسته اي که صدا مي زند مرا از دور
جواب مي شنود بارها ز داور من
ز هر دري که شود زائرم به من وارد
درست چهره به چهره بود برابر من
من آفتاب خدايم جهان در آغوشم
شما حضور من و عالم است محضر من
کتاب منقبتم را تمام نتوان کرد
اگر شوند همه انس و جان ثناگر من
کسي که زائر من گشت دوستش دارم
روا بود که خطابش کنم برادر من
الا تمام خراسانيان پاک سرشت
خجسته باد شما را طواف مقبر من
فرشتگان چو کبوتر به دورتان گردند
به شرط آن که بگرديد دور زائر من
به زائرين من اينک نصيحتي است مرا
که احترام بگيريد از مجاور من
اگر به مرقد من نيز دستتان نرسيد
زنيد بوسه به قم بر مزار خواهر من
هزار حيف که قدر مرا ندانستند
که بود هر نفس من غم مکرر من
هزار بار عدو مخفيانه کشت مرا
خداي نگذرد از قاتل ستمگر من
شرار زهر مرا در دل آتشي افروخت
که آب گشت همه عضو عضو پيکر من
چو شخص مار گزيده به خويش پيچيدم
خدا گواست چه آورد زهر بر سر من
ميان حجره زدم دست و پا غريبانه
جواد بود و من و لحظه هاي آخر من
دو دست خويش گشود و گرفت اشک مرا
فتاد تا که نگاهش به ديدة تر من
زنان شهر خراسان گريستند همه
زدند بر سر و سينه به جاي مادر من
به روز حشر نسوزد جحيم "ميثم" را
که بوده با سخن و سوز خويش ياور من

 

غلام رضا سازگار

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

از عیانی عنایت عین اعیان می شود
دست خالی هر که راهی خراسان می شود

از کبوترهای دست آموز گنبد بشنوید :
خوش به حال هر که بر این سفره مهمان می شود

ارزش یک عمر دارد ساعتی در این حرم
در مصاف عشق اغلب عقل حیران می شود
اشک می ریزند بر گِرد ضریحش عاشقان
گاه حتی بی دعای نوح ؛ طوفان می شود
ارزش انگور گاهی کمتر از یاقوت نیست
ریگ در دستان او لعل بدخشان می شود
سرمه ی چشم ملائک بوده خاک پای او
صخره زیر  گام او تخت سلیمان می شود
اقتدار شاه یعنی گاه تعداد اسیر
بیشْ از گنجایشِ محدودِ زندان می شود
آنکه می گیرد شفا سمت طبیبش برنگشت !
خوش به حال آنکه دردش سخت درمان می شود

رفته رفته سخت خواهد شد دل بی مرحمت
سینه ای که دست رد خورده ست سندان می شود
بی نفس می افتم از پا در میان خوابها
هرکجا می بینم آهویی هراسان می شود
من پناه آورده ام امشب به تو ای وای من !
آهویی در خانه ی صیاد پنهان می شود

 

اصغر عظیمی مهر

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

از زهر کینه امشب رنگ از رخم پریده                  در این دیار غربت جانم به لب رسیده
شد موسم جدایی – جواد من کجایی
همچون گزیده ماری ، دائم به خود بپیچم              سر تا به پا شدم آب ، دیگر نمانده هیچم
شد موسم جدایی – جواد من کجایی
دشمن به دل بسی خون ساعتی به ساعتم کرد    شکر خدا که این زهر ، از عضه راحتم کرد
شد موسم جدایی – جواد من کجایی
از دست میزبانم زهر ستم چشیدم                   با یک جهان غم و درد عبا به سر کشیدم
شد موسم جدایی – جواد من کجایی
می گفت از سوز دل کجایی ای جوادم                         آتش گرفته قلبم ، بابا برس به دادم
 شد موسم جدایی – جواد من کجایی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

جگرش خون شد و چشمش نگران بر در بود

سینه اش سوخته از غربت و چشمش تر بود

وقت تودیع جگر گوشه خود را می خواست

به تمنای رخش دیده ی او بر در بود

سوخت از زهر، كسی كه به حرم خانه ی وحی

عالم علم نبی، بضعهٔ پیغمبر بود

در و دیوار هم از غربت او نالیدند

حجره اش بس كه غم انگیز و ملال آور بود

دل قدسی نفسان غرق غم و محنت شد

كه به بالین نه پسر داشت و نی خواهر بود

سوخت از یاد در سوخته ی گلشن وحی

گوئیا چشم به راه قدم مادر بود

آمد از راه به امید وصالش اما

اول وصل پسر، درنفس آخر بود

رفت او چون ز جهان خیل ملائك دیدند

در سماوات به پا شورشی از محشر بود

خار غم داشت به دل چون كه «وفائی» می دید

هشتمین گل به گلستان نبی پرپر بود

 

سید هاشم وفایی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:56 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها