0

اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

عجیب نیست که در سینه غصّه مهمان است

شب فراق شده؛ حرف حرف هجران است

 

به چشم‌هم‌زدنی این دو ماه هم رفت و

بهار گریه هم امروز رو به پایان است

 

از این لباس جدا گشتن آنقدر سخت است

که در برابر این هجر، مرگ آسان است

 

مرا حلال کن آقا که باز زنده‌ام و

هنوز در تن من بین روضه‌ها جان است

 

محرم و صفر ما تمام می‌شود و

همیشه ابر نگاه تو غرق باران است

 

تو فاطمیه‌ات این روزها شروع شده

دلت شبیه دل مادرت پریشان است

 

همیشه کرب و بلاییم ما ولی امشب

کبوتر دلمان مقصدش خراسان است

 

محمدعلی بیابانی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

دلی جنس طلا می خواهم از تو

و جانی مبتلا می خواهم از تو

دوباره پنجره فولاد، گریه

دوباره کربلا می خواهم از تو

*****

غزل بازی شاعرهای عاشق

هیاهوی مسافرهای عاشق

به دریا می زنم امشب دلم را

یله در موج زائرهای عاشق

*****

اگر چه روی قلبم درد و غم ماند

اگر چه حرفهایم بیش و کم ماند

اگر چه بازگشتم از زیارت

دل من در امانات حرم ماند

رضا محمدی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

این زهر سوزانده تمام پیکرم را

خاکستری کرده همه بال و پرم را

 

یک آشنا هم من در این غربت ندارم

تا که گذارد روی دامانش سرم را

 

حتی جوادم نیست با دستش بگیرد

اشک روان گردیده از چشم ترم را

 

می خواستم این لحظه ی آخر ببینم

یکبار دیگر روی ماه خواهرم را

 

با صورتم خوردم زمین در کوچه ده بار

هر بار می خواندم به ناله مادرم را

 

اما طناب اینجا به دستانم نبستند

مردی نزد سیلی کنارم همسرم را

 

هیزم نیاوردند پشت خانه ی من

اینجا نسوزاندند دیوار و درم را

 

از زهر پیچیدم به خود بر خاک حجره 

دیگر نپیچیدند درهم حنجرم را

 

عمامه ام مانده، عبا مانده، کسی نیست

تا که برد پیراهن و انگشترم را  

 

آتش گرفتم، سوختم، اما ندیدم

پای برهنه بین آتش دخترم را

 

پِلکم شده مجروح وقتی که شنیدم

آن ماجرای غارت اهل حرم را

رضا رسول زاده

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

هنوز ایران به ایران بودنش قدری تفاخر داشت/

هنوز انگشتر مرسوم فیروزه نبود، انگشت دور گردنش انگشتر دُر داشت/

هوای ابری مشهد از این خاک بدون معرفت هرشب دلی پُر داشت

خراسان چون پذیرفت از وجود خود ولایت را/به او دادند دربین تمام خاکها طعم امامت را/

نبات خاکها، باطعم سرخ و زعفرانی شهادت را/

به او دادند فیض رتبه ی خاک کف پای علی موسی الرضا بودن،تمام این سعادت را

پس از خواهر برادرهای خود مکه،مدینه با نجف با کربلا و کاظمین این خاک/

شده آغوش پرمهر علی موسی الرضا و مضجع ایرانی و نورانی عشق حسین این خاک

همین خاک...آه...روزی دیده درآغوش خود یک آسمان دارد/ 

درآغوشش علی موسی الرضا صاحب مکان و حضرت صاحب زمان دارد/

برای بوسه بر نعلین او صدها دهان دارد/

نمی دانست اما خاک مشهد ازچه میل مادری بر بوته زار زعفران دارد

مرور خاطرات خاک مشهد رفت تا روزی که آقایم عبا برداشت/

دوباره کوچه ای در خاطراتش ردپا برداشت/

اگرچه رفت دربرگشت کم کم قامتی درکوچه تا برداشت/

به قدری که برای راه رفتن هم عصا برداشت

از اینجا روضه را انگور با چشمان سبز خویش می گوید/

به سینه زهر دارد زهر، اگر با اندکی تشویش می گوید:

مرا درظرف مأمون چید بادقت/

عقب رفت و جلو آمد مرا ازهرطرف پائید بادقت/

اگر از این طرف...یا آن طرف...آری جوانب را چنین سنجید بادقت/

سپس با سوزنی درسینه ی من زهر را پاشید بادقت

کنار خوشه های دیگر انگور من می آمدم اما دلم خون بود/ 

خودم را هی کشیدم تا مبادا که مرا بردارد اما بخت یار دست ملعون بود/

بمیرم،وای از آن لحظه ای که دست من در دست مأمون بود

تعارف کرد آری لعنتی من را تعارف کرد/

بماند اینکه آقا خوب می دانست من مسموم هستم چونکه درعالم تصرف کرد/

گرفت ازدست مأمون خوشه را آقا زمان یک لحظه در جایش توقف کرد؛/

همینکه سبزی لبهای من با سرخی لبهای آقایم تصادف کرد

منی که آرزویم بوسه برخاک کف پای امامم بود/

بخشکد شانس این سان قرعه ی لبهای آقایم به نامم بود

از اینجای روایت روضه ات را کوچه می گوید/

نشسته در مدینه کوچه پای کوچه ای در طوس تا اینکه ببیند او چه می گوید

عبا بر دوش چون کشتی بی لنگر به دریا زد/

همینکه زهر دراعماق قلبش آستینش را به بالا زد

شبیه مادرش در کوچه آقا می نشست و باز بر می خاست/

به همراه امامش نیز دنیا می نشست و باز بر می خاست/

بدین سان در درونش زهر از پا می نشست و باز بر می خاست

من کوچه برایش می شدم یک راه طولانی/

من کوچه برایش می شدم مانند آن کوچه که می دانی/

وآخر کوچه ی تنگ مدینه ضرب شد در کوچه ی تنگ خراسانی

نمی دیدند مردم من چهل تا مرد را دور امام از دور می دیدم/

چهل تا مرد را با تازیانه دور او مسرور می دیدم/

گذشته از رگش زهر و به دور قلب آقا شعله ی انگور می دیدم

کشاندم من زمین را زیر پایش تا رسید آخر دم خانه/

عبا برسر غریب طوس توی حجره جان می داد مظلوم و غریبانه/

رضا ماند و جواد آمد، رسید آخر سرشمعی به روی پای پروانه

مهدی رحیمی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

باران اگر خوب است، درصحن رضا خوب است

چشمان گریان در سحر، پایین پا خوب است

 

گاهی قسم بر چادر خاکی در این درگاه

هنگام حاجت خواستن، وقت دعا، خوب است

 

تعظیم خواهم کرد بر گلدسته های او

اصلا کنار قامت او، قدِّ تا خوب است

 

وقتی دخیل پنجره فولاد آقایی

امضا گرفتن بابت کرب وبلا خوب است

 

بین تمام رنگ ها، فهمیده ام در صحن

رنگ طلایی مثل ایوان طلا خوب است

 

از هر مریضی پرس و جو کردم به من گفته

که آب سقاخانه اش بهر شفا خوب است

 

در فصل سرما هم حیات صحن او گرم است

مشهد بیا مشهد بیا مشهد هوا خوب است

ایمان کریمی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

نام تو را بردم زمستانم بهارى شد

در خشکسالى دلم صد چشمه جارى شد

 

بعد از زمانى که گدایى تو را کردم

دار و ندار من عجب دار و ندارى شد

 

گفتند جاى توست، دل را شستشو کردم

پس می شود از خادمان افتخارى شد

 

می‏خواستند از هر طرف تو جلوه گر باشى

این گونه شد، دور حرم آئینه کارى شد

 

گاهى اسیرى لذّت آهو شدن دارد

بیچاره آن که از نگاه تو فرارى شد

 

گَرد ضریحت با من و گَرد دلم با تو

بى تو دوباره این دلم گرد و غبارى شد

 

من سائل بى چیزِ اطرافِ حرم هستم

من سالهاى سال، دنبال کرم هستم

 

انگور سرخى، سبز کرده دست و پایت را

تغییر داده حالت حال و هوایت را

 

اى خاکِ عالم بر سرم، حالا که میایى

از چه کشیدى بر سر و رویت عبایت را

 

تو سعى خود را میکنى و باز می‏افتى

این زهر خیلى ناتوان کرده است پایت را

 

وقت زمین خوردن صدا در کوچه می‏پیچد

آرى شنیدند آسمانی‏ها صدایت را

 

وقتى لبت خشکید و چشمت ناتوان‏تر شد

در حجره ى در بسته دیدى کربلایت را

 

در حجره ‏اى افتاده ‏اى و تشنگى دارى

تو کربلاى دیگر در حال تکرارى

 

قسمت نشد خواهر کنار پیکرت باشد

بد شد، نشد امروز بالاى سرت باشد

 

بد جور دارى روى خاک از درد می پیچى

اى واى اگر امروز روزِ آخرت باشد

 

حیف از سر تو نیست روى خاک افتاده؟!

باید سرت الآن به دست خواهرت باشد

 

حالا غریبى را ببین دنبال تابوتت

دختر ندارى لااقل دربدرت باشد

 

وقتى شروع روضه‏ هاى ما بیان توست

خوب است پایانش، بیان دیگرت باشد

 

یابن شبیب آیا شهید بى کفن دیدى؟

در لابلاى نیزه، پاره ‏پاره تن دیدى؟

علی اکبر لطیفیان

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

تا زنده تر باشی شکستی

قفل جانت را

شکر خدا آسوده خوردی

شوکرانت را

 

شکرخدا نه خیزران 

بوسیده رویت را

نه نعل اسبی خرد کرده

استخوانت را

 

وقتی که جان دادی 

جوادت نیز پیشت بود

هرگز ندیدی اربا اربای

جوانت را

 

بانوی باران خواهرت 

معصومه هم دیده ست

مهمان نوازی های گرم

میزبانت را

 

نه معجری غارت شده

نه صورتی نیلی

نه طعنه ای آزرده کرده

کودکانت را

 

از تاک های شام و توس 

و کوفه بیزارم

وقتی نمیفهمند درد 

خاندانت را

 

خورشید هشتم رفتی اما

شکراین باقیست

رنگ شفق هرگز ندیدم

آسمانت را...

محسن کاویانی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

در حجره ی خود کربلایی را بنا کرد 

با "إن جدی…" روضه هایش را به پا کرد 

 

آری به وقت احتضار آبی ننوشید 

با کام عطشان مادر خود را صدا کرد

 

روی زمین خشک و خالی دست و پا زد 

بر حضرت "خدّالتریب"ی اقتدا کرد

 

انگور آغشته به سَم باشد گواهم 

مأمون عباسی به مهمانش جفا کرد

 

یکبار دیگر هم دلم خون شد گمانم

زهری رسید و یک جگر را مبتلا کرد 

 

دستی به پهلویش که برد از شدت درد

یکباره یاد مادر آیینه ها کرد

 

مرغ دلش یک بام دارد دو هوا، پس

در حجره ی خود کربلایی را بنا کرد 

 

***

از راه بندان حرم مشهد فلج شد 

عشق به او دیدی چه ها با شهر ما کرد

علیرضا خاکساری

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

مرد مردان مرد امام رضا

هم دوا هم که درد امام رضا

 

درتمام وقایع ایران

فاتح هرنبرد امام رضا

 

کاش اذن دخول می دادی

به منِ صحنْ گرد امام رضا  

 

بیش از پیش در صفر انگار

گنبدت گشته زرد امام رضا

 

به جوادش سپرده در ظاهر

هرکه را کرده طرد امام رضا

 

دور تا دور من پُراز صحن است

آه... دورم نگرد امام رضا

 

روضه ی سرد و گرم امام حسین

روضه ی گرم و سرد امام رضا

 

سفره را پهن کرد امام حسین

سفره را جمع کرد امام رضا

مهدی رحیمی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

زائر شدم نسیم ، صدای مرا گرفت

از دستم التماس دعای مرا گرفت

 

یک شب کنار پنجره فولاد ، مادرم

آن قدر گریه کرد ، شفای مرا گرفت

 

 

یک پارچه گره زد و تا سالهای سال

« سهمیه امام رضا » ی مرا گرفت

 

صحن تو ، آسمان تو ، گنبد طلای تو

حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت

 

ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا

تا اینکه آهو آمد و جای مرا گرفت

 

ای دستگیر صبح قیامت سرم فدات

هم خانواده هم پدر و مادرم فدات

 

ای مهربانترین کرم سفره ی گدا

یا ایها الرئوفی و یا ایها الرضا

 

امشب خدا کند که تو را ای حضور سبز

این قوم اشتباه نگیرند با خدا

 

ای لطف بی نهایت شبهای زائران

یکبار ما ، سه بار شما ، پیش ما بیا

 شاعر:کربلایی محمد اسداللهی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

باشوق زیارت تو راهی شده ام

در حوض عطوفت تو ماهی شده ام

ناواردم اما روی این گنبد زرد

شادم که منم کفتر راهی شده ام

چشم تو مرا روز ازل عاشق کرد

بر نوکری خانه ی تو لایق کرد

دیدم که کسی کنج حرم با گریه

آنقدر رضا گفت که آخر دق کرد

خواهم که دل مرا پر از نور کنی

نه این که مرا ز خانه ات دور کنی

من آمده ام کرب وبلا می خواهم

آیا چه شود کارمرا جور کنی؟

از تو چه بعید است مرا رد بکنی

با این همه خوبی به دلم بد بکنی

ای هشت مقدس می شود از لطفت

تک نمره مردود مرا صد بکنی

غیر از تو ز دل مهر همه را کندم 

آهوی توأم که بسته ای در بندم

رد می شوم از شلوغی ومی آیم

بر پنجره ات دخیل دل می بندم

شاعر:محمد حسن بیاتلو

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

ما عاشقت از روز الستيم رضا

همسايه ي مشهد تو هستيم رضا

تا اينكه برات كربلا را بدهي

بر پنجره ات دخيل بستيم رضا

شاعر: محمدحسن بیاتلو

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

در یقین استاد گشتم تا گمان آموختم

سودها کردم در اینجا تا زیان آموختم

سرخ در می آیم از دست مزارم روز حشر

این کرامت را ز طرز زعفران آموختم

زعفران از طوس می روید نه از طور کلیم

باختر را من ز راه خاوران آموختم

ای به خاک سرخ طوست هرزه رو سرخ و سپید

این لُغُز را من ز شرم آهوان آموختم

رنگمان کرده است دوران، باز امّا طوسی ام

پای بر جا ماندنم را از مکان آموختم

پنجره پولاد تو رو سوی دریا باز شد

تا از آن پرچم دو موجی بادبان آموختم

شُرشُر اشک است چشم شیخ و شاب شاد را

کعبه را خواندم دو پلک ناودان آموختم

صد چمن در سجده روییدم در این صحن عتیق

نو به نو توحید دیدم جان به جان آموختم

باده نوشیدم ز سقّاخانه ی تو جای آب

از چراغ صحن تو رنگین کمان آموختم

زائرانت را چو دیدم شوکتت آمد به چشم

دولت خُم را ز فهم استکان آموختم

هر قدر می گفت خادم گریه را آرام کن

من به راه خویش رفتم همچنان آموختم

عشق تعلیمی به اول مرتبت آوارگی است

من تو را بی خانمان بی خانمان آموختم

جز رضا چیزی نمی شاید نمی شاید به تو

من چنین تسلیم را بی ترجمان آموختم

هرچه من آموختم از این رواق تو، به تو

در صف آیینه کاری بی زبان آموختم

زیر ایوان طلا جفتی معلّم خفته اند

از کبوتر های مشهد آشیان آموختم

همچو رنگ از خود جهیدم در صحاری وجود

از رم آهوی وحشی صد جهان آموختم

خواندمت صد بار و در هر بار بارم داده ای

من اجابت را ز کوه مهربان آموختم

دعبلم، دوشم بدان خلعت امیدی بسته است

خواستن از دوست را از شاعران آموختم

شاعر :محمد سهرابی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

بر گنبد گیتی شده حک نام منیرت

ای عالم و آدم همه مجنون و اسیرت

 

من مست توأم این دل پژمرده گواهم

من منتظرم تا دهی ای شاه پناهم

 

شد ریزه خور سفره احسان تو دنیا

از روز ازل دست به دامان تو دنیا

 

کار دل هر خوب و بدی دست تو افتاد

شد دلخوشی خسته دلان پنجره فولاد

 

شد حس طنین قدمت حسرت دنیا

ای صحن و سرای حرمت جنت دنیا

 

آهوی دلم گشته گرفتار حریمت

ضامن شو و واکن گره با دست کریمت

 

ای قبله ی هفتم سند عزت ایران

شد رشک بهشت از قدمت خاک خراسان

 

چشم من درمانده ببین غرق نیاز است

دست من بیچاره به سوی تو دراز است

 

امید من غرق گنه بر کرم تو

شد مأمن درمانده ز راهان حرم تو

 

رضا محمدی

 

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت و مناجات امام رضا (ع)

عاشقانت با فراقت روزگاری ساختند

هرشب از دوریتان با گریه زاری ساختند

 

آهِ سردی و نگاهی سمتِ یک عکس حرم

خاطراتی زنده با آن یادگاری ساختند

 

گر حرم قسمت نشد تقصیر نفس سرکش است

این معاصی روزمان را شام تاری ساختند

 

خوب می دانی، خدایی بی تو ما بیچاره ایم

سمت مشهد، بهر ما راه فراری ساختند

 

بغض دوری از حریمت در گلومان مانده است

پس برای ما دو چشمِ آبداری ساختند

 

پادشاه هستی و سلطان، ما گدای خانه ات

واقعا که هر کسی را بهر کاری ساختند

 

گردش ما بیشتر از کعبه دور مشهد است

صحن هایت بهر این گردش مداری ساختند

 

زائر مشهد شرف دارد به حاجی در طواف

چون طواف مرقدت را هشت باری ساختند

 

ای دم معمارهای پنجره فولاد، گرم

اینچنین دارالشفای انحصاری ساختند

 

خانه ی هر شیعه باید پر ز عشاقت شود

فلسفه دارد اگر که سرشماری ساختند

 

فکر روزی و کمی نان فقط ناشکری است

تا برای ما به مشهد سفره داری ساختند

 

هیچ بابی عاقبت باب الجواد تو نشد

گرچه دورت باب های بیشماری ساختند

 

لطف کن با تیرِ چشمت صید کن این خسته را

گر تو لیلایی ز مجنون هم شکاری ساختند

 

می رسد یک روز تا زهرا ببیند در بقیع

زائران مشهدت آن جا مزاری ساختند

شاعر:محمد جواد شیرازی

 
 
یک شنبه 28 آبان 1396  1:15 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها