0

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

تشنه قطره ای از کوثر جام حسنیم

همه محتاج عنایات مدام حسنیم

به خدا شیعه و مأموم حسن بود حسین

ما غلامی زغلامان غلام حسنیم

گر گرفتار حسینیم و اسیر زینب

کربلایی شده با لطف امام حسنیم

کاش آباد شود بارگه ویرانش

که ببینیم کبوتر سر بام حسنیم

کوری عایشه ها ما حسنی می باشیم

روز محشر همه مبعوث به نام حسنیم

صلح او حافظ فتیان بنی هاشم شد

همه مبهوط زوایای قیام حسنیم

استعد لسفر گفت و سفر طولانی است

همه عمر سر خوان کلام حسنیم

                                       جواد حیدری

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

غم غم می خورم و غم شده مهماندارم

غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم

گر چه از زهر هلاهل جگرم می سوزد

می دهد خاطره کوچه فقط آزارم

خانه امن مرا همسر من ویران کرد

محرمی نیست که گردد ز محبت یارم

هر چه می خواست به او هدیه نمودم اما

پاسخی نیست به جز سینه آتش بارم

روزه بودم طلبیدم چو از او جرعه آب

خون دل شد ز جفا قوت من و افطارم

می زند زخم زبان لیک نگوید گنهم

خود نداند ز چه برخاسته بر پیکارم

من همان زاده عشقم که به طفلی محزون

شاهد مادر خود بین در و دیوارم

هرگز از خاطره ام محو نشد کودکیم

پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم

تیر باران شده از کینه تن و تابوتم

تحفه از همسر بی مهر و وفایم دارم

قبر ویران شده از خاک بقیع می گوید

بهر مظلومی من این سند و آثارم

                                حبیب الله موحد

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

نمی خواهم بگویم آنچه بین کوچه ها دیدم

مکن اصرار ای زینب بدانی آنچه را دیدم

به بند غم گرفتار و اسیرم تا دم مرگم

که بند ریسمان بر گردن شیر خدا دیدم

خدا داند که آن سیلی شروع دردهایم شد

به یک لحظه در آن کوچه دو صد کرب و بلا دیدم

از آن خنجر که بر پایم نشست هرگز نمی نالم

که من مسمار را در سینه خیر النساء دیدم

شرار طعنه و زخم زبان از زهر بد تر بود

چه گویم من چه از دوستان بی وفا دیدم

در این غربت شبیه جد خود خیر البشر هستم

که از ملعونه ای همسر نما جور و جفا دیدم

                جواد حیدری

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

یک طرف با ناسزا گفتن خطابم می کنند

با ملامت یک طرف یاران عذابم می کنند

یک طرف نادوستان زخم زبانم می زنند

دشمنان با نیش خند خود کبابم می کنند

یک طرف قوم خوارج با کلامی همچو شمع

این چنین در کوچه و بازار آبم می کنند

جای اینکه یا معز المؤمنین نامم دهند

یا مذل المؤمنین دائم خطابم می کنند

صلح شد جرمم ببین جایی رسیده کارشان

مشرکی از مشرکان دین حسابم می کنند

در مساجد سالها این واعظان خود فروش

هدیه می گیرند و بد گویی ز بابم می کنند

صاحب بیت النبیم ای مسلمانان چه سود

می روم داخل شوم اما جوابم می کنند

               محسن افشار

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

نشسته ام بنویسم گدا گدا آقا

چقدر محترم است این گدای با آقا

نشسته ام بنویسم حسن ، کریم ، کرم ،

مدینه ، سفره ی آقا ، برو بیا ، آقا

نشسته ام بنویسم به جای العفوم

الهی یا حسن یا کریم یا آقا

تو مهربانی ات از دستگیری ات پیداست

بگیر دست مرا هم تو را خدا آقا

دخیل های نبسته شده زیاد شدند

چرا ضریح نداری ؟ چرا چرا آقا

تویی کریم کرم زاده من گدا زاده

مرا خدا به تو داده تو را به من داده

***

همه فقیر تو هستند ما گدا ها هم

گدای لطف تو هستند خضر و موسی هم

سه بار زندگی ات را به این و آن دادی

هر آنچه داشته بودی و گیوه ات را هم

قسم به ایل و تبارت - قسم به طایفه ات

غلام قاسم عبدالله توآم  با هم

عجیب نیست بگردد فرشته دور سرت

عجیب نیست بگردد علی و زهرا هم

من از بهشت به سمت شما سفر کردم

که من بهشت بدون تو را نمی خواهم

بدون عشق مسلمان شدن نمی ارزد

بدون مهر تو انسان شدن نمی ارزد

***

ندیده اند افاضات آفتابت را

نخوانده است کسی سطری از کتابت را

به دستهای گدایان فقط دعا دادند

به چشم های تو دادند استجابت را

چرا غلام نداری ؟ مگر که  ما مردیم

نشسته ایم ببینیم انتخابت را

تو تکسواری حتی کسی شبیه حسین

عجیب نیست بگیرد اگر رکابت را

نه که نظر نخوری- نه - مدینه میمیرد

اگر که دست علی وا کند نقابت را

نقاب خویش بیفکن مرا دچار کنی

نقاب خویش بیفکن که تار و مار کنی

***

نشسته ام بنویسم که قامتت طوباست

نگات مثل علی و صدات مثل خداست

نشسته ام بنویسم علی است بابایت

نشسته ام بنویسم که مادرت زهراست

نشسته ام بنویسم هزار ای والله

هنوز هم که هنوز است پرچمت بالاست

سکوت کردی اما حسین شهر شدی

سکوت کردن تو کربلاست - عاشوراست

اگر که جلوه نکردی همه کم آوردند

نبود دست تو آری خدا چنین میخواست

 

قرار بود که در صلح - کربلا بشوی

سکوت پیش بگیری و لافتی بشوی

****

نشسته ام بنویسم که سفره داری تو

همیشه بیشتر از حد انتظاری تو

به دست با کرمت می دهی کریمانه

به سائلان حسینت هر آنچه داری تو

تو نیمه ی رمضانی ولی شب قدری

مرا به دست خداوند می سپاری تو

اگر بناست بسوزم به هیزم فردا

قسم به چادر زهرا نمی گذاری تو

نخواستم  بنویسم ولی نفهمیدم

چطور شد که نوشتم حرم نداری تو

نوشتم از سر این کوچه رد مشو اما

نگاه کردم و دیدم چگونه داری تو ...

... تلاش میکنی از مادرت جدا نشوی

تلاش میکنی او را حرم بیاری تو

میان کوچه به دنبال توست مادر تو

میان کوچه به دنبال گوشواری تو

مگر چه دیده ای از زندگیت سیر شدی

چقدر زود شکسته شدی و پیر شدی

   علی اکبر لطیفیان

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

متن سه روضه داغ

خیلی امام حسن علیه السلام مظلومه، خیلی آقا غریبه،مظلومانه زندگی كرد، اَشْهَدُ اَنََّكَ عِشْتُ مَظْلوما،خیلی ها مظلومانه به شهادت رسیدند،اما این آقا،نه توی خونه آرامش داشت و نه بیرون خونه، مرد بیرون خونه اذیتش كنند ،میگه میرم توی خونه شریك زندگیم یارمه،می رفت توی خونه اذیتش می كردند، می اُمد توی كوچه و بازار (سادات ببخشند یه جمله بگم زود رد شم)، می اُمد توی كوچه و بازار، می دید قاتلای مادرش زهرا دارن راه می رن،نمی تونست حرف بزنه،می رفت توی مسجد دو ركعت نماز بخونه،می دید بالای منبر دارن به باباش ناسزا می گن،چكار كنه،به كی دلش رو خوش كنه، به یار دلش رو خوش كنه،كدوم یار، یار نزدیكش سجاده از زیر پاش كشید،یار می خوای برو كربلا، پیرمرد جلوی امام ایستاد ، گفت: حسین،اگر هزار تیكه مون كنن ، هر تیكه مون می گه حسین،ببین زهیر چی گفته بُریر چی گفته، ببین سعید بن عبدالله چی گفته، دلش و به چی خوش كنه، یارش قاتلش شد،دل آدم می سوزه ، یكی میشه اُون زن نانجیب،یه زنم می شه رباب،می گن تا آخر عمرش تو آفتاب رفت،هیچ وقت ندیدن رباب تو سایه بره،گفتن داری از بین می ری،دیگه بسه بیا تو سایه،میگه خودم دیدم بدن حسین علیه السلام زیر آفتاب داغ كربلا،ناله بزن حسین....ببین به این میگن كریم، داریم روضه امام حسن علیه السلام می خونیم ،اما بی اختیار همه می گن حسین، قربون غربتت برم، خودتم می خوای همه بگن حسین،آی گرفتارا ، مریض دارا، اونایی كه گره كور تو كارشون افتاده، حسین چی كشید،اینقدر آقا عاطفیه،اینقدر مهربونه،هر موقع امام حسن علیه السلام رو می دید گریه می كرد،چقدر حسین دل نازكه،آدم دلش می خواد حسین هیچ وقت داغ نبینه،من نمی دونم كربلا  چطور جلو چشمش این همه داغ دید،می گفت : گریه نكن داداش همه برا تو گریه می كنن، اوج مظلومی امام حسن علیه السلام اینه،بابا ، پنج نفرند ،حدیث كساء رو بخون،اَنّی ما خَلَقتُ سَماءً مَبْنیّه و لا ارْضاً مَدْحیّه وَلا قَمَراً مُنیراً ،  ببین خدا همه زمان و زمین و بخاطر این پنچ تا خلق كرد،الا فی محبه هؤلاء الخمسه ، همتون حفظید،اون وقت من از شما سئوال می كنم،پیغمبر چه طوری دفن شد،یكی بلند شه بگه،نیمه شب تو خونه خودش،غریبانه، پیغمبر و چه طوری دفن كردند،اون همه مقام،مگه این پیغمبر چند تا فاطمه داشت،مگه این همه نگفت هركی فاطمه ی منو اذیت كنه، خدارو اذیت كرده، زهرا شو چه جوری دفن كردند،هفت نفر اُمدند،زیر جنازشو گرفتند،شبونه دفن شد،دامادش علی بن ابی طالب علیه السلام،چه جوری دفن شد،نیمه شب،باز لااقل مدینه هفت نفر بودند،كوفه این هفت نفرهم نبودند،دو سر جنازه رو....الله اكبر نمی خوام روضه رو باز كنم،حرف دارم،اما دل این اهلبیت علیهم السلام خوش بود، یه بدن و روز برمی دارند،خوشحال بودند،بدن امام حسن علیه السلام روز تشییع می شه،اما بمیرم،جلوی چشم داداشاش اینقدر این بدن و تیر زدند،امشب می خوای داد بزنی نمی دونم،برای چی،اما داری جوری گریه می كنی ،بوی عاشورا می یاد،یااباعبدالله،خودت یه طرف نشستی،عباس یه طرف نشست،دو تایی تیر از بدن برادر بیرون كشیدید،حسینه،تیر از بدن بیرون كشید،نمی دونم،كاش توی مدینه تموم می شد،یاصاحب الزمان ببخشد آقا،من حیا می كنم بعضی حرفها رو بزنم،به من اجازه بدید،راحت برا جوونها روضه بخونم،اینها می خوان تو روضه حسین جون بدن،اینها قرار گذاشتن عاشورا برات بمیرن،می خوام بگم حسین،مدینه تیر بییرون كشیدی،كاشكی تو مدینه تموم می شد،اما اُمدی كربلا،بازم تیر بیرون كشیدی،یه بار از گلوی علی اصغر تیر بیرون كشیدی،ساكت نباشی، مدیونی اگه داد نزنی،یه بار از چشم عباس تیر كشیدی،اما اینها یه طرف،من كار دارم،نمی دونم اون لحظه ای كه، پیراهن عربی تو بالازدی،سینت پیدا شد،حرمله باتیر سه شعبه، حسین....... آقاجانم،شنیدم،تیر حرمله مسموم بوده،روایت می گه جرت دمك المیزان، خون مثل ناودان جاری شد. حضرت دستانش را زیر خون می برد و سر و صورتش را با این خون خضاب می کرد،تیر مسمومه،اباعبدالله ضعف كرد،خودشو به زحمت نگه داشت،یه دفعه یه نامردی اُمد،این حسین به زور خودشو نگه داشته،سادات منو ببخشند،با نیزه به پهلوش زد،حسین از رو اسب اُفتاد.اُفتاد رو زمین یكی با نیزه می زنه،یكی با شمشیر می زنه،ذوالجناح برگشت،زن و بچه اُمدند دنبالش،عبدالله دستش تو دست عمه است،این بچه ده سالشه، دید همه دور عمو جمع شدند،حسین جلوی این همه لشكر رو زمینه،همه اُمدند هنر نمایی می كنند،نیزه دارا،شمشیردارا،تیراندازا، میگه یه دفعه،می خوام اسم نعسشو ببرم همین جا لعنتش كنیم،اون ابن كعب ملعون ،دیدند اُمد جلو،دیدند یه شمشیر به فرق حسین زد،خون فواره زد،عبدالله دیگه طاقت نداشت،دستشو از دست عمه جدا كرد،داد می زنه والله لااُفارق عمی،اُمد وسط میدان،ابی عبدالله اَفتاده،خون از سر داره میریزه،كتف چپ حضرت رو زدند،طرف چپ حضرت افتاد،گردن حضرت پیدا شد،نانجیب اُمد سرو جدا كنه،شمشیرو برد بالا،عبدالله دستشو آورد جلو،یهو دستش اُفتاد،اُفتاد تو بغل عمو،حسین.......فقط یه جمله،وقتی عبدالله تو بغل عمو افتاد نگاش به سینه سوراخ شده حسین اُفتاد،می گن یك كلمه گفت،تا نگاه كرد گفت:وا اُماه

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

علی اکبر لطیفیان

امام مجتبی(ع)-شهادت

 

بیچاره دستى که گداى مجتبى نیست

یا آن سرى که خاک پاى مجتبى نیست

بر گریه‏ى زهرا قسم مدیون زهراست

چشمى که گریان عزاى مجتبى نیست

وقتى سکوتش این همه محشر به پا کرد

دیگر نیازى به صداى مجتبى نیست

در کربلا هر چند با دقت بگردى

چیزى بجز عشق  و صفاى مجتبى نیست

کرب و بلا با آن همه داغ مصیبت

همپایه درد و بلاى مجتبی نیست

طورى تمام هستى‏اش وقف حسین شد

انگار قاسم هم براى مجتبى نیست

او جاى خود دارد در این دنیا مجالِ

رزم آورى بچه‏هاى مجتبى نیست

یا اهل العالم ما گدای مجتبائیم

ما خاک پای خاک پایِ مجتبائیم 

آیا شده بال و پرت افتاده باشد

در گوشه‏اى از بسترت افتاده باشد

آیا شده مرد جمل باشى و امّا

مانند برگى پیکرت افتاده باشد

آیا شده در لحظه‏هاى آخرینت

چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد

من شک ندارم که عروس فاطمه نیست

وقتى به جانت همسرت افتاده باشد

آیا شده سجّاده ات هنگام غارت

دست سپاه و لشگرت افتاده باشد

مظلوم و تنها و  غریب عالمین است

گریه کن غمهاى این بى کس حسین است

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

جواد حیدرى

امام مجتبی(ع)-شهادت

 

زینب بیاور آخرین رخت کفن را

تا که کفن پوشم تن سبز حسن را

خالى است جاى مادرم تا که ببوسد

لبهاى سرخ یوسف گل پیرهن را

حیدر بیا فتنه دوباره پا گرفته

بیرون کن از شهر مدینه بیوه زن را

قبل از سفر تا کربلا غارت نمودند

با تیرهاى پر ز کینه هستِ من را

عباس را گویید تا بیرون بیارد

آن تیرها که دوخته تابوت و تن را

بیرون کشیدم تیر از پهلویش اى واى

کردم زیارت گوییا امّ الحسن را

پیراهن خود را ز خون او بشویید

حرفى از این تشییع با زینب نگویید

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

جواد حیدری

امام حسن(ع)-مدح

 

تشنه قطره ای از کوثر جام حسنیم

همه محتاج عنایات مدام حسنیم

به خدا شیعه و مأموم حسن بود حسین

ما غلامی ز غلامان غلام حسنیم

گر گرفتار حسینیم و اسیر زینب

کربلایی شده با لطف امام حسنیم

کاش آباد شود بارگه ویرانش

که ببینیم کبوتر سر بام حسنیم

کوری عایشه ها ما حسنی می باشیم

روز محشر همه مبعوث به نام حسنیم

صلح او حافظ فتیان بنی هاشم شد

همه مبهوط زوایای قیام حسنیم

اِستَعِدَّ لِسَفَر گفت و سفر طولانی است

همه عمر سر خوان کلام حسنیم

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

محمد علی بیابانی

امام حسن(ع)-مدح و شهادت

 

باز هم زائر سپیده شدم

در حوالی عشق دیده شدم

مرده بودم و با نگاه شما

مثل روحی به تن دمیده شدم

تا بیایم مرا صدا زده ای

نام من گفتی و شنیده شدم

از قدم های با طراوت تو

مثل باران شدم چكیده شدم

میوه ی كال شاخه ای بودم

كه به لطف شما رسیده شدم

تا به بار آمدم مرا كندی

با دو دستی كریم چیده شدم

تو مرا از خودم جدا كردی

و برای خودت سوا كردی

مثل باران همیه می باری

با قدومت بهار می آری

در كویر دلم بگو آیا

دانه عشق خود نمی كاری

طعم لبهای توچه شیرین است

بس كه زیبایی و نمك داری

تا كه بر هر غریبه رو نزنم

دست خالی مرا نمی ذاری

منهم از راه دور آمده ام

می دهی این غریبه را یاری

تشنه لطف جام دست توام

دعوتم می كنی به افطاری

مستی وباده هِی چه می چسبد

وقت افطار مِی چه می چسبد  

ما به لطف شما غزل داریم

عشق را با تو لم یزل داریم

حرفت آمد که ناگهان دیدیم

روی لب های خود عسل داریم

تا که حرف کریم می آید

از کرامات تو مثل داریم

از کسی جز خدا نمی ترسیم

چون که شیرافکن جمل داریم

سر زیبایی تو با یوسف

بین اشعارمان جدل داریم

مثل تو نیست ورنه صد یوسف

در همین جا، همین بغل داریم

هر کسی عاشق تو آقا شد

رنگ لیلا گرفت و زیبا شد

ای به لب های من ترانه حسن

بهترین حس عاشقانه حسن

تا كه نام تو را به لب بردم

در دلم زد گلی جوانه حسن

پرتوی از جمال تو كرده

رخنه در عمق هر كرانه حسن

كوچه ها را ببین كه بند آمد

منشین پشت درب خانه حسن

مزنی شانه گیسویت كه دلم

كرده در زلفت آشیانه حسن

تا به دست آورم دل زهرا

روضه ات را كنم بهانه حسن

صلح تو شد پیام عاشورا

ابتدای قیام عاشورا

ای تمام سخا و جود خدا

اكرم الاكرمین اَكرمنا

با هزاران امید آمده ام

دست خالی ردم مكن آقا

ماه كامل شد از همان روزی

كه شما آمدی در این دنیا

به خدا كم نمی شود از تو

قدمی رنجه كن به محفل ما

خواب دیدم مدینه آمده ایم

تا بگیریم اجازه از زهرا

كه برایت حرم درست كنیم

مثل مشهد شبیه كرب و بلا

تا كه گردیم سائل خانت

ای فدای مزار ویرانت

ای فقط ناله ای صدای اشك

ای وجود تو مبتلای اشك

گیسوانت سپید شد آقا

پیكرت آب شد به پای اشك

حرف من نیست فضه می گوید

بین خانه تویی خدای اشك

قتل تو بین كوچه ها رخ داد

زهر یارت شده دوای اشك

شب جشن است پس چرا گریه

تو بگو پاسخ چرای اشك

چقدر گریه می كنی آقا

روضه ات را بخوان به جای اشك

ماجرایی كه زود پیرت كرد

آنچه از زندگیت سیرت كرد

چه بگویم از آن گل پرپر

چه بگویم ز داغ نیلوفر

چه بگویم سیاه شد روزم

اول كودكی شدم مضطر

حرف من خاطرات یك لحظه است

لحظه ای كه نبود از آن بدتر

ایستادم به پنجه پایم

تا كنم روبروش سینه سپر

مثل طوفانی از سرم رد شد

دست او بود و صورت مادر

ناگهان دیدمش زمین خورد و

كاری از دست من نیامد بر

بعد آن غصه بود و خون جگر

دیدن روی قاتل مادر

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

یوسف رحیمی

امام حسن (ع)-مدح و شهادت

 

ای وسعت بهاری بی انتهای سبز

مرد غریب شهر ولی آشنای سبز

روح اجابت است به دست تو بسکه داشت

باغ دعای هر شب تو ربنای سبز

هر شب مدینه بوی خدا داشت تا سحر

از عطر هر تلاوت تو با صدای سبز

سرسبزی بهشت خدا چیست؟ رشته ای

از بالهای آبیتان آن عبای سبز

از لطف اشکهای سحر غنچه داده است

در دامن قنوت شبم این دعای سبز

کی می شود که سایه کند بر مزار تو

یک گنبد طلا ئی و گل دسته های سبز

آن وقت تا قیام قیامت به لطفتان

داریم در بقیع تو یک کربلای سبز

یا می شود دلم گل و خشت حریم تو

یا می شود کبوتر تو، یا کریم تو

تو سرو قامتی تو سرا پا ملاحتی

آقا تو حسن مطلقی و بی نهایتی

خاک زمین که عطر حضور تو را گرفت

از یاد رفت قصة یوسف به راحتی

ایوب که پیمبر صبر و رضا شده

از لطف توست دارد اگرحلم و طاقتی

بی شک و شبهه دست توسل زده مسیح

بر دامنت اگر شده صاحب کرامتی

یاد پیامبر به خدا زنده می شود

وقتی که گرم ذکر و دعا و عبادتی

حتماً برای خواهش دست نیازمند

دست تو داشت پاسخ سبز اجابتی

وقتی میان معرکه شمشیر می کشی

تنها تویی که مرد نبرد و رشادتی

با تیغ ذوالفقار که در دستهای توست

بر پا شده به عرصة میدان قیامتی

بر دوش سیدالشهدا بود رایتت

عباس بود آینه دار شجاعتت

خورشید آسمانی ماه خدا حسن

همسایهٔ قدیمی دنیای ما حسن

پرواز بال های خیالی فهم ما

کی می رسد به اوج مقام شما حسن

روشن ترین تجسم آیات و سوره ها

یاسین و قدر و کوثری و هل أتی حسن

صفین شاهد تو شور و حماسه ات

شیر دلیر بیشهٔ شیر خدا حسن

الله اکبر تو بلند است وقت رزم

آیات فتح روز نبردی تو یا حسن

صلح شکوهمند تو هرگز نداشته

چیزی کم از قیامت کرب و بلا حسن

صلحت حماسه بود نه سازش که این چنین

شد سربلند پرچم اسلام راستین

در خانة تو غیر کرامت مقیم نیست

اینجا به غیر دست تو دستی رحیم نیست

تو سفره دار هر شب شهر مدینه ای

جز تو کسی که لایق لفظ کریم نیست

از بسکه داشت دست شما روح عاطفه

شد باورم که کودکی اینجا یتیم نیست

جز سر زدن به خانة دل خستگان شهر

کاری برای هر سحرت ای نسیم نیست

اینجا که نیست گنبد و گل دسته ای بگو

جایی برای پر زدن یا کریم نیست

داغ ضریح و مرقد خاکیت ای غریب

امروزی است غربت عهد قدیم نیست

با این همه غریبی و دلتنگی ات بگو

جایی برای اینکه فدایت شویم نیست؟

گل داشت باغ شانهٔ تو از سخاوتت

آقا زبانزد همه می شد کرامتت

این گونه در تجلی خورشید وار تو

گم می شود ستارهٔ دل در مدار تو

روشن شده است وسعت هفت آسمان عشق

از آفتاب روشن شمع مزار تو

بوی بهشت، عطر پر و بال جبرئیل

می آورد نسیم سحر از دیار تو

دلهای ما زمینی و ناقابلند پس

یک آسمان درود الهی نثار تو

هر شب به یاد قبر تو پر می زند دلم

تا خلوت سحرگه آئینه زار تو

تا که شبی بیائی و بالی بیاوری

ماندیم مات و غمزده چشم انتظار تو

بالی که آشنای تو باشد ابوتراب!

یا وقف صحن خاکی و پر از غبار تو

بالی که سمت تربت تو وا کنیم و بعد

باشیم تا همیشه فقط در کنار تو

با عطر یاس تربت تو گریه می کنیم

آنجا فقط به غربت تو گریه می کنیم

چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود

شایستهٔ شفاعت حیدر نمی شود

چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت

هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود

مرهم به زخم های دل پر شراره ات

جز خاک چادر و پر معجر نمی شود

یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر

والله از تو پاره جگر تر نمی شود

یک طشت لخته های جگر پاره های دل

از این که حال و روز تو بهتر نمی شود

یک چیز خواستی تو از این قوم پر فریب

گفتند نه کنار پیمبر نمی شود

گل کرد بر جنازهٔ تو زخم سرخ تیر

هرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شود

پر شد مدینه از تب داغ غمت ولی

با کربلا و کوفه برابر نمی شود

زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت

سالار من که یک تن بی سر نمی شود

دیگر تمام قامت زینب خمیده بود

از بس که روی نیزه سر لاله دیده بود

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

وحید قاسمی

حضرت زهرا(س)- امام حسن(ع)- فدك

 

 طفلی حسن كه شاهد رازی مگو شده

 رازی كه باعث غم و بغض گلو شده

 زانو بغل گرفته و خون گریه می كند

 از بعد ماجرای فدك زیرو رو  شده

 در خانه می نشیند و بیرون نمی رود

 در كوچه با چه حادثه ای روبرو شده؟

 آتشفشان غیرت او شعله می كشد

 شاید كسی مزاحم ناموس او شده؟

 حس می كنم كه باز زمین خورده مادرم

 دیدم كه چادرش دو سه جایش رفو شده

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

سید محسن احمدزاده

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مصیبت

 

ای تو با قلبم صمیمی یا حسن

تو کریم بن کریمی یا حسن

 داری از زهرا نشان یا مجتبی

 مهربانی دل رحیمی یا حسن

 

 صاحب رزقی و جودت بی کران

 ریزه خوار سفره ات هر انس و جان

 آن قدر بخشنده ای محبوب من

 بر سر خوان تو حاتم میهمان

 

 از می کوثر چو آبم می دهی

 بر خم زلفت چو تابم می دهی

 آن قدر خوبی که هر چه بد کنم

 با کریمی تو جوابم می دهی

 

 تا خدا پرداخت جسم و جان و تن

 پر نمودم از غم و رنج و محن

 روی قلبم از ازل حک کرد او

 هست این مخلوق مجنون الحسن

 

 بی کس شهر پیمبر یا حسن

 غربت تو هم چو حیدر یا حسن

 من چه گویم شرح دردت ای غریب

 ای عصای دست مادر یا حسن

 

 گریه کردن کار هر روز و شبت

 آمده از گریه ها جان بر لبت

 من نمی گویم که در کوچه چه شد

 آن قدر گویم کمان شد زینبت

 

 در میان کوچه دشمن راه بست

 حرمت صدیقه زهرا شکست

 آن قدر بر جسم و جانش لطمه زد

 بی تأمل مادرت از پا نشست

 

 خیره مانده چشم هایت سوی در

 داغ آن کوچه هنوزت بر جگر

 تا زمانی که به دنیا زیستی

دیگر از آن کوچه ننمودی گذر

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

علی زمانیان (عارف)

امام مجتبی(ع)-شهادت، سالروز تخریب قبور ائمه بقیع

 

دیشب برای دفتر من همّ و غم شدی

بی حرف پیشِ مطلعِ حرفِ قلم شدی

باور نکرد نیست سرانجام در زمین

مهمانِ رسمی شب شعر خودم شدی

تو از زمان آدم و حوا، وَ قبل از آن

بر روی دست های مشیّت علم شدی

بی مرحمت که روز شما شب نمی شود

اصلاً تو  آفریده برای کرم شدی

هشتاد سال  و خرده ای انگار می شود

از جمع  اهل بیتِ حرم دار کم شدی

با اتفاق هشتم شؤال آن زمان

تنها گریزِ روضهٔ من در حرم شدی

ماندم چرا زمین و زمان زیر و رو نشد

آن موقعی که  وارد بازی سم  شدی

آن بار هفتمی که لبت رنگ سبز شد

آن بار  هفتمی چه قَدَر پر  ورم  شدی

وقتی که شعله چادر مادر گرفته بود

زخمیِ دست هیزم و چوبِ ستم شدی

حالا بماند این که  چه شد بین کوچه ها

حالا بماند این که برای چه خم شدی

«عارف» نگو  دگر، نکند فکر می کنی!

مثل مؤید و شفق  و محتشم شدی

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

محمد سهرابی

 

امام مجتبی(ع) و بقیع-شهادت

 

آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه

حرم برای تو شه کرم می سازه

آخر برات یه گند طلا می سازیم

شبیه گنبد امام رضا می سازیم

سر مزارت ضریح طلا می سازیم

مثل ضریح شش گوشه بهش می نازیم

سقا خونه بنا کنیم با شور واحساس

سر قبر ام البنین مادر عباس

دخیل می بندیم و می گیم بر تو اسیریم

حسن حسن می گیم واز عشقت می میریم

به کوری عایشه و دشمن حیدر

بقیع تو آباد می شه گل پیمبر

آقا می یاد و می گیره تقاص زهرا

بقیع تو آباد می شه به جان مولا

 
 
شنبه 27 آبان 1396  5:09 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها