پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)
حسن جان
من كه از داغ حسين غرق ملال و مَحَنَم
من مسلمان شده ی دست امام حسنم
من گدای کرم گُل پسر ِ فاطمه ام
حسنی ام بنویسید به روی کفنم
یا کریم اهل بیت (ع)
گذرم بر در میخانه ی مهتاب افتاد
در سرم عطر خوش سیب و می ناب افتاد
تا که دیدم همگان ذکر حسن می گویند
باز هم مثل همیشه دهنم آب افتاد
(وحید قاسمی)
غلامرضا سازگار امام حسن مجتبی(ع)-مدح و شهادت ای پسر اول زهرا حسن سیـدنا سیـدنا یا حسن صورت تو سورۀ فرقان و نور چشم بد از روی دلآرات دور عفو خدا شیفتۀ یاربت عاشق «العفو» نماز شبت وصف تو ممکن نبوَد با سخن تو حسنی تو حسنی تو حسن طلعت زیبات شده باغ گل از اثـر بـوسۀ ختـم رسل جای تو آغوش رسول خداست مرکب تو دوش رسول خداست بهر تو ای مهر تو خیرالعمل دوش محمّد شده "نعم الجمل" تا تو نهی پای به پشتش، رسول مانده خم و سجده خود داده طول آنکه دهد شهد به وحی از دو لب از لب شیرین تـو نـوشد رطب روی تـو آیینـۀ حسـنآفرین یک حسن و این همه حسن؟- آفرین! چارم آن پنجی و در چشم من پنـج تنـی پنـج تنـی پنج تن جود تو از چشمۀ بیابتداست سفره تو مُلک وسیع خداست ای همه با دشمن خود گشته دوست خنـدۀ تـو پاسخ دشنام اوست خشم عدو تا به تو شدّت گرفت مهر تو از خشم تو سبقت گرفت هر که شرف از کرم آرد به کف دست تو بخشیده کرم را شرف نیست به وصف تو رسا صحبتم غـرق شـدم در عـرق خجلتم خالـق خـلقی و خـدا نیستی فوق ملَک، فوق بـشر، کیستی؟ صبر تو شایستهترین ابتلاست صلح تو یک نهضت کرب و بلاست حیف که کشتند تو را دوستان خـار ستـم در جـگرِ بوستان شیر خدا را پسری یـا حسن از همه مظلومتری یـا حسن ای تـو جگر پاره پاره جگر در بغـل مـادر و جـد و پدر "جعده"ات ارچه دشمن جانی است قاتـل تـو «مغیره» و «ثانی» است قلب تو در کوچه شد ای جان پاک چون سندِ باغ فدک چاک چاک سـوز درون از سخنت ریـخته خـون دلـت از دهـنت ریـخته آه تـو از بـس شرر افروخته زهر ز سوز جگرت سوخته نخل وجودت به تب و تاب شد آب شد و آب شد و آب شد حلم ز داغ تو زمینگیر شـد لالـۀ تشییع تنـت، تیـر شـد آن همـه تیـر ای پسر فاطمه رفـت فـرو در جگـر فاطمه خار چو بر برگ گل یاس ریخت خون دل از دیدۀ عباس ریخت ای سند غربت تـو قبـر تـو صبر شده خونْ جگر از صبر تو اشک بده تا کـه نثـارت کنم گریه چو شمع شب تارت کنم خـاک رهِ میثمتـان، "میثـمم" با غمتان در دو جهان خرّمم
امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مصیبت محتاج سفره ات همه حتی کریم ها خوردند دانه از کرمت یا کریم ها هر صبح عطر کوی شما می وزد به ما مستانه می وزد به دل ما نسیم ها مست است دل ز عهد الستُ بربکم ما سینه می زنیم در غم تو از قدیم ها از قبر بی ضریح تو خورشید می دمد ای جان! فدای غربت کویت کلیم ها بر خاک قبر تو همه تعظیم می کنند بنگر دمی به قامت قامت دو نیم ها با صادق است و باقر و سجاد هم جوار یا مجتبی بقیع تو باشد حریم ها
رجبعلی نیسی امام حسن مجتبی(ع)-شهادت وامی گذارم تا سحر چشم ترم را شاید ببینم بار دیگر مادرم را این کوچه می داند که من تنهاترینم این خانه می فهمد تمام باورم را ای اشک ها ای ناله ها کارم تمام است امشب اجل می گستراند بسترم را باید به یاد روز عاشورا گذارم بر خاک ها هنگام جان دادن سرم را با یاد زهرا درد زهر از یاد من رفت بر باد داده داغ او خاکسترم را صفرای رنج مجتبی را وا گذارید قاسم شکوفا می کند باغ و برم را شیرین تر از جان ست این زهری که خوردم خاموش کرد آتشفشان حنجرم را ای زهر ممنون از تو بر زهرا رسیدم پر کن دوباره از شراره ساغرم را خواهر منال از غربتم، بارانی از تیر تشییع خواهد کرد امشب پیکرم را
پروانه نجاتی امام حسن مجتبی(ع)-شهادت در خانه نیست مثل تو بی تکیه گاه تر هرگز ندیده ایم ز تو بی پناه تر امشب پُر از هوای غم انگیز گریه ام اما بقیع هست ز من رو به راه تر تو وارث شجاعت بازوی حیدری فرمانده ای نبود ز تو کم سپاه تر در پرتو درخشش الماس، تشت خون ترسیم کرده روی تو را هر چه ماه تر حتی به جسم پرپر تو تیر می زنند از دشمن تو نیست کسی روسیاه تر در بین مردمی که تو را می شناختند از تیرها نبود کسی سر به راه تر مظلوم کوچه های غریب مدینه ای از کوفه نیست شهر تو کم اشتباه تر دیگر غزل به ماتم تو ره نمی برد زیرا شده است پنجره های نگاه، تر
رجبعلی نیسی امام حسن مجتبی(ع)-شهادت من خواب دیدم خواب زهرا را دوباره بوییدم از نو یاس بابا را دوباره بغضم چو نیلوفر به پای او گره خورد گفتم نرو، بنشین، ببین ما را دوباره سهم من از ارث پدر دریای درد است دریاب این مظلومِ تنها را دوباره چاهی برایم نیست تا در آن بگریم ماننده بابا کل شب ها را دوباره مادر چو می خوابم همه امیدم این است باشد نبینم صبح فردا را دوباره با یاد سیلی خوردنت با گریه گویم شرمنده کن ای اشک دریا را دوباره حرفی بزن، چیزی بگو، ای دختر وحی حل کن برایم این معما را دوباره مثل علی بهر سلامم پاسخی نیست بشکن سکوت شام یلدا را دوباره می گفتم و می گفت تا (نیسی) بخواند بهر حسن این شعر زیبا را دوباره
يا امام حسن(ع) سنگ نگين اگر بتراشم براي تو بايد كه از جگر بتراشم براي تو طوف سرت به شيوه ي حجاج جايز است پس واجب است سر بتراشم براي تو اكنون كه در ملائكه كس فُطرُست نشد من حاضرم كه پر بتراشم براي تو باشد كه من به سوي تو آزاد رو كنم از چوب سرو در بتراشم براي تو از اصفهان ضريح برايت بياورم يك گنبد از هنر بتراشم براي تو صد فرش دستباف برايت بگسترم گلهاي سرخ و تر بتراشم براي تو بر مرقد تو لاله ي عباسي آورم فانوسي از قمر بتراشم براي تو از والدين ، خادم درگه بسازمت قرباني از پسر بتراشم براي تو چون محتشم كه شعر براي حسين گفت من شعر بر حجر بتراشم براي تو اي كشته ي محبت تو حضرت حسين پيداست در جلال تو كيفيت حسين كس ناز چشمهات چو زينب نميكشد درد شبانه ات به جز شب نميكشد فرصت نشد شرار جگر تا جبين رسد بيماري سريع تو بر لب نميكشد روزي كشيد ناز و دگر روز ، جانماز ناز تو را مدينه مرتب نميكشد هر چند رنگ خون شده آن كام نازنين كس چوبدست خويش بر آن لب نميكشد زهري كه خورده اي چو به خورشيد اثر كند كارش ز صبح تا به سر شب نميكشد (محمد سهرابي)
سید رضا موید-حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام-مرثیه زینب چو حال سخت حسن را نظاره کرد دامان ز اشک و خون جگر پر ستاره کرد آمد حسین و کرد چو از حال او سؤال آن جا که کوزه بود به آن سو اشاره کرد گفتند درد خود ز چه درمان نمی کنی فرمود: مرگ را به چه بایست چاره کرد؟ می خواست روزه واکند از آب کوزه لیک یارب چه آب بود که کار شراره کرد پیدا بود که با جگر او چه کرده است زهری که رخنه در جگر سنگ خاره کرد دل رشحه رشحه داشت ز زخم زبان ولی تزویر همسرش جگرش پاره پاره کرد جعده به پاس مرحمت بی حساب او در حق حضرتش ستم بی شماره کرد باران تیر بر تن و تابوت او بریخت تا آن زن سواره به مرکب اشاره کرد در روضه بقیع چو شد دفن پیکرش آن خاک پاک را همه دارالزّیاره کرد یا مجتبی به حال "مؤید" نگاه کن کز چشم دل به قبر غریبت نظاره کرد
...-امام حسن مجتبی علیه السلام-مرثیه خواهر بيا که قصه ي دل مختصر کنم آگه تو را ز سوزش زخم جگر کنم زهري که داد همسر بيدادگر مرا چندان امان نداد که شب را سحر کنم طشتي بيار در برم اي قهرمان صبر کز سوز زهر کينه تو را با خبر کنم خواهر برو بگو به حسينم شتاب کن کز اين ديار عزم ديار دگر کنم مرگ از خداي خود طلبيدم که اي خدا تا کي به روي قاتل مادر نظر کنم؟ از کوچه اي که مادر ما را کتک زدند يارب روا مدار که ديگر گذر کنم صبري دگر نمانده مرا تا که بيش از اين با سوز دل نگاه به ديوار و در کنم؟
سید هاشم وفایی-امام حسن مجتبی علیه السلام-مرثیه سال ها خون جگر خوردم کسي باور نداشت سوخت در آتش وجودم گر چه خاکستر نداشت بعد حيدر هيچ کس مظلم تر از من نبود سوختم از غربت اما هيچ کس باور نداشت کوله بار رنج و محنت روي دوشم بود و باز هيچ دست دوستي باري ز دوشم بر نداشت در تمام عمر خود غم ميهمانم بوده است آخر اين مسکين به جز دل خانه اي ديگر نداشت زير پيراهن«زره» کردم به تن از بي کسي من همان سردار تنهايم که يک ياور نداشت دشمن از دشمن نبيند آنچه من ديدم ز دوست دوست را ديدم به دست خويش جز خنجر نداشت گر جهان تاريک شد در پيش چشم روشنم هيچ کس چون من خبر از داغ نيلوفر نداشت يک چمن گل ريختم در راه محبوب دلم لاله زار عشق، از اين لاله اي بهتر نداشت سوختم آن گه که ديدم در کنار بسترم زينب من لحظه اي چشم از رخ من بر نداشت گر چه از داغم دل پروانه هايم سوخت ليک هيچ شمعي چون حسينم ديدگان تر نداشت تير بر تابوت من با خط سرخ خون نوشت داستان درد و رنج و غربتم آخر نداشت گر که از اهل وفايي گريه کن بر غربتم چون تنم جا در کنار قبر پيغمبر نداشت
رستگار-حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام-شهادت طشت پر خون جگر ديدن مرا باور نبود دست گلچين بشکند اين قدر گل پرپر نبود کي گمان مي کردم از داغت بسوزد جان من؟ روبرو گشتن به اين غم باور خواهر نبود پاي منبر مي نشستي مي شنيدي ناسزا خون دل خوردن ز غلتيدن به خون کمتر نبود ياد سوز سينه ي زهرا تو را از پا فکند حاجتي ديگر به زهر و قاتل ديگر نبود روي آرامش نديدي يک نفس در خانه ات دشمن جان تو بود آن بي وفا، همسر نبود بارها زهر جفا از پا در آوردت ولي هيچ زهري کارگر چون نوبت آخر نبود آب، آتش زد به جانت آنچنان کز بعد مرگ از تن آتش گرفته غير خاکستر نبود دست ظلمي پيکرت را تيرباران کرد، کاش اين جسارت در کنار قبر پيغمبر نبود «رستگارا» هر چه گشتم در گلستان بقيع غير ياس سوخته، جز لاله ي پرپر نبود
غلام رضا سازگار-حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام-مدح الا دم تو مسيح دعا امام حسن رخت جمال جميل خدا امام حسن امام دوم و فرزند اول زهرا تمام اهل کسا در کسا امام حسن حَسن جمال و حَسن خصلت و حَسن طينت تويي تويي حسن مجتبي امام حسن خدا به حسن تو و صنع خويش تحسين کرد چو آفريد جمال تو را امام حسن عجيب نيست اگر انبيا به حشر، تو را صدا زنند و بگويند يا امام حسن به ماه عارض و لعل لب تو گل کرده هماره جاي لب مصطفي امام حسن زيارت حرمت را به کعبه نفروشم که اين معامله باشد خطا امام حسن غريب خانه اي و جن و انس و حور و ملک شدند با کرمت آشنا امام حسن هزار بار سرم را جدا کنند ز تن اگر دلم ز تو گردد جدا امام حسن اگر چه روز قيامت دو دست من خالي است دل من است و ولاي شما امام حسن به خاک پاک تو و جنّت البقيع، قسم بود مزار تو در قلب ما امام حسن به خلق و خوي و به صبر و عنايت و کرمت دلم پر است ز مهر شما امام حسن به صلح سبز تو نازم که گر نبود، نبود قيام سرخ شهِ کربلا امام حسن شهادت تو در ايام کودکي رخ داد مغيره کشت تو را از جفا امام حسن جنازه ات هدف تير شد ولي ديگر کنار قبر پيمبر چرا؟ امام حسن سلام ما همه بر بردباري عباس که صبر کرد در اين ماجرا امام حسن گهي به تيغ و گهي تير و گاه زهر ستم چه خوب حق شما شد ادا امام حسن تن تو کاش چو زهرا شبانه مي شد دفن کنار قبر رسول خدا امام حسن چراغ قبر تو ماه و ستارگان شده اند گرفته اند برايت عزا امام حسن براي غير شما خاندان اگر گريم خدا مباد ز اشکم رضا امام حسن بگير از کرم خويش دست «ميثم» را که در صراط نيفتد ز پا امام حسن
سید رضا موید-امام حسن علیه السلام-مرثیه الا ای آب، مهر مادر من چرا افروختی پا تا سر من اگر رفع عطش از من نکردی چرا آتش زدی بر پیکر من الا ای آب، آب زهرآلود که بگرفت از تو پایان دفتر من منم آن باغبان و خون دل ها بود باغ گل نیلوفر من من و طشتی پر از خون جگر کاش نبیند حال من را خواهر من زبان شکوه نگشایم که این امر بود تقدیر من از داور من اگر بستی کتاب عمر من باز زدی چتر شهادت بر سر من تو را ای آب با آتش در آمیخت شرار کینه های همسر من الا ای آب از دستی چکیدی که سیلی زد به روی مادر من اگر گریم از این گریم که سوزد ز داغم قاسم آن یاس تَر من حسینم ای کمال آرزویم حسینم ای تمام باور من برادر ای که در گفت و شنود است نگاهت با نگاه آخر من به دستت می سپارم قاسمم را که باشد منظر او منظر من برای کربلایت کن حفاظت به جان اکبرت از اکبر من "مؤید" را مقدر کن که باشد گهی در پیش تو گه در بر من
غلام رضا سازگار-حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام-مناجات دل را هماره حال و هوای بقیع توست انگار پشت پنجرههای بقیع توست دور بقیع تو ز چه دیوار میکشند ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست شیعه نفس که میکشد از عمق جان خود گویی نسیم روحفزای بقیع توست بر پادشاهی دو جهان ناز میکند آن دلشکستهای که گدای بقیع توست غم نیست گر بنای مزارت خراب شد در هر دل شکسته بنای بقیع توست در مروه و صفا همه گفتیم یا حسن ما را اگر صفاست صفای بقیع توست ما کیستیم تا به حریم تو رو نهیم جبریل، سرشکستۀ پای بقیع توست یک خشت از مزار تو را هم نمیدهیم صد باغ خلد کم به جزای بقیع توست اذن دخول تربت تو نام فاطمه است آوای یا حسین، دعای بقیع توست بردار سر ز خاک و بگو قبر فاطمه ای خفته در بقیع، کجای بقیع توست؟ هر شب کبوتر دل ما زائر شماست هر جا رویم حال و هوای بقیع توست گردون کتاب صبر تو را بوسه میزند «میثم» ز دور قبر تو را بوسه میزند