0

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-رباعیات شهادت

 

هر دل که به داغ مصطفی می سوزد

در سوز عزای مجتبی می سوزد

با سوز حسن، دل که حسینی گردید

آنگه به مصیبت رضا می سوزد

×××

وقتی که به یاد مجتبی می گریم

ناگاه به یاد کوچه ها می گریم

با نام حسن به یاد زهرا، امّا

با صلح حسن به کربلا می گریم

×××

از روز ازل خلق شدم چون حسنینی

قلب حسنی دارم و احساس حسینی

از کرب و بلا تا به بقیع هروله دارم

زهرا به دلم ساخته بین الحرمینی

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-مناجات

 

ما را نوشته اند گدای کریم ها

چشمِ امید ما به عطای کریم ها

امروز نه ز روز ازل مست او شدیم

این هم عنایتی ز خدای کریم ها

حاجت نمی بریم به پیش طبیب شهر

ما را بس است خاکِ عبای کریم ها

روزیّ جن و انس و ملک دست مجتبی ست

کاری ندارد این که برای کریم ها

ما را حسین گریه کن مجتبی نوشت

هر کس حسینی است فدای کریم ها

کوریِ چشم دشمن بدخواه مجتبی

عرش خداست صحن و سرای کریم ها

ما را ببر بقیع و ز ما جان ما بگیر

این جان چه قابل است به پای کریم ها

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

 این جا که حیف قدرشناسی ز نور نیست

از عشق جز مزار گُمی در ظهور نیست

این جا مدینه، شهر ستم های بی حد است

آن قدر بی شمار، مجال مرور نیست

این شهر شهرِ کوزه ی زهر است، ای جگر!

راحت بنوش آب اگر چشمه شور نیست

در خانه یار می کشد و طعنه می زند

با ماندن حسن فلک انگار جور نیست

تشییع غربت است اگر چه در ازدحام

آن قدر تیر آمده جای عبور نیست

این دردها که پاره جگر بود و تیر خورد

حتی کمی ز درد غریب صبور نیست

دردی که طشت هم ز غمش گریه کرد خون

از کوچه بود، کوچه ی تنگی که دور نیست

حالا که طفل دید زمین خورده مادرش

زخمی عمیق تر ز شکست غرور نیست

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

مناسبت های آخر ماه صفر

 

آخر «ماه صفر»، اول ماتم شده است

دیده ها پر گهر، و سینه پر از غم شده است

آه ای ماه، که داری به رخت گرد ملال!

خون دل خوردن خورشید، مسلّم شده است

آخر ای ماه سفر کرده که «سی روزه» شدی  

رنگ رخسار تو، همرنگ «محرّم» شده است

عرشیان، منتظر واقعه ای جان سوزند

چشم قدسی نفسان، چشمه ی زمزم شده است

شب تودیع پیمبر، شهدا می گفتند:

 آه از این صبح قیامت، که مجسم شده است

تا که بر چیده شد از روی زمین «سایه ی وحی»        

آسمان، ابری و آشفته و درهم شده است

«مجتبی» گلشنی از لاله به لب، کرد وداع

داغ او، داغ دل عالم و آدم شده است

باغ، لبریز شد از زمزمه ی «یاس کبود»

لاله، دل تنگ تر از حجله ماتم شده است

میهمانی، که «خراسان» شد از او باغ بهشت

میزبان غم او «عیسی مریم» شده است

از همان روز، که زد سکّه به نامش در توس

شب، پی کشتن «خورشید» مصمم شده است

تا بسوزد «دل ذریه ی» زهرای بتول

زهر در ساغر انگور فراهم شده است

راستی تا بزند بوسه بر «ایوان طلا»

کمر چرخ به تعظیم شما خم شده است

پایتخت دل صاحب نظران است این جا

«مشهد» انگشت نمای همه عالم شده است

گر چه بسیار خطا دیده ای از ما، اما

سایه ی مهر تو، کی از سرما کم شده است؟

گر چه من ذرّه ی ناقابلم ای شمس شموس!

باز پیوند من و عشق تو محکم شده است

تا کسی بنده ی سلطان خراسان نشود

غمش از دل نرود، مشکلش آسان نشود

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام مجتبی(ع)-شهادت

 

شب های بی ستاره ترینت سحر نداشت

غم نوحه های سینه ی تنگت اثر نداشت

یوسف ترین غریبِ خدا! ماهِ آسمان!

از حالِ تو سراغ به جز چشمِ تر نداشت

ای حضرتِ صبور ترین! ای امام صلح!

ایوبِ صبر، طاقتِ صبر این قدر نداشت

شهرِ مدینه بعدِ علی خود گواه بود

هرگز زمانه ای ز تو مظلوم تر نداشت

رد می شدند از رویِ خاكسترِ دلت

اصلاً كسی از آتشِ قلبت خبر نداشت

گفتند واجب است حسن سرزنش شود

از اجرِ این فریضه مدینه حذر نداشت

بازم غریبه ها، به خدا دوستی نبود

در كوچه های طعنه تو را نیشتر نداشت

بر منبرِ رسولِ خدا صبِّ مرتضی

بر لب خطیب تكه كلامی دگر نداشت

یك عمر خاطراتِ دلت را ورق زدم

جز اشك و آه و غصه و خونِ جگر نداشت

از خاطراتِ آتش و از میخِ در بگیر

تا گوشواره ای كه دگر گوش بر نداشت

از سینه ای كه آینه ی سنگ خورده بود

تا گیسوئی كه رنگِ حنایش اثر نداشت

از چادری كه وصله دگر چاره اش نبود

از كوچه ای كه راهِ گریزی دگر نداشت

یك شب دو شب نه بلكه چهل سالِ آزگار

كابوسِ كوچه از سرِ تو دست بر نداشت

روزی نشد كه آینه ی دقِ تو به عمد

با تازیانه از برِ چَشمت گذر نداشت

صد پاره كرده ای جگرت را كریمِ دل 

وقتی كه درد جائی از این خوب تر نداشت

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

رسول اعظم(ص)-مصائب پنج تن-بحر طویل

 

لحظه لحظه همهٔ  امشب من وقف رسول‌الله است

دلم از عشق رخ بی‌مثلش آگاه است

آه بر کش ز دل و روی به سویش بنما

امشب از دل به حریمش به خدا فاصله تنها آه است

هر که دیوانه نگردید ز شوق نظرش گمراه است

او همان است که همواره به دنبال نجات بشریت ز درون چاه است

آنقدر درد کشیده، ز پی خلق دویده

که خدائی خداوند شود در دلشان اصل و عقیده

چقدر حرف بد و تهمت و دشنام شنیده

کمرش زیر غم شیعهٔ بیچاره خمیده

ولی صد حیف کسی نیست بگوید چه بلائی به سرش آمده

و در ره ارشاد خلائق، چه جفاها که ندیده

وسط حلقهٔ کفّار سنگ می‌خورد

غریبانه و بی‌یار ولی باز تحمل می‌کرد

زیر شلاق نگاهِ مشتی، عرب بی‌سر و پا

دشمنان توحید، کفر ورزان پلید

اهل تحقیرِ محبّان خدا

اهل شرک و تردید

قوم پستی که برای ز رَه راست برون کردن او

بر جفا و ستم و مسخره و تهمت و توهین

و جگر سوختن و ظلم توسل می‌کرد

او ولی باز پر از مهر و عطوفت هر روز

در جواب ستم و روی تُرُش کردن و تحقیر و جفا

خنده بر روی لبش گل می‌کرد

تو چه دانی که چه اخلاقی داشت

سنگ می‌خورد ولی باز تحمّل می‌کرد

هر سحر چون گل خورشید شکوفا می‌شد

یک بغل خنده در آغوش لبش جا می‌شد

باز با این که لبش پاره و دلخسته و پایش زخمی

کاشف غصه و غم ها می‌شد

گریه می‌کرد کنار حرم امن خدا

و نفس وحی به او می‌خورد و چشم او باز در اندیشه فردا می‌شد

سحر از عشق خدا و طمع و حرص نجات قومش

با دل خستهٔ بشکستهٔ پر بسته به محراب دعا پا می‌شد

آسمان هم‌نفس زخم دلش می‌گردید

و صدای تپش قلب خداگوی ولی خستهٔ او

در دل کوه صفا می‌پیچید

و همان روز در آینهٔ چشمان تر منتظرش تا امروز

خیل مردان خدا را می‌دید

به صبوری و شکوری و غیوری تمام

رزم با قافلهٔ جهل و تجاهل می‌کرد

یکسره در عوض سفرهٔ رنگین و طعامِ دل چسب سنگ می‌خورد

ولی باز تحمل می‌کرد

همدم خستگی‌اش دست نیازی‌ و مناجاتی و امیدی بود

و در اندیشهٔ صبحی نزدیک در دل‌خسته و بی‌تاب ولی محکم او

آخرِ ظلمت یک کوچه به پهنای جهالت تاریک

کورسوئی ز دل‌انگیزی خورشیدی بود

از جمود بشریت دل او بیتاب و دیده‌اش پر آب و

در همان دم که تو گوئی ز ستم دستِ امیدش می‌رفت

که بیفتد از پا گوشهٔ لبخندی از آئینهٔ روی گل یاسش به خدا عیدی بود

و همان روز که دل سردترین مرد خدا بود در عالم

مایهٔ بهجت و دلگرمی او سورهٔ توحیدی بود

او مگر کیست همان مرد نجیبی ست که در قلّة عزّت خود را

بین حق با دل این مردم دور از شفقت پل می‌کرد

آری آن آینهٔ رحمت حیّ رحمان سنگ می‌خورد

ولی باز تحمّل می‌کرد

کیست این ماه زمین نغمهٔ اهل ملکوت

عرش افتاده‌ترین بنده به خاک قومش

کعبه هم بست شبی پاس به دور حرمش

نرسیده است به قدر نفسی بر دل و بر جان کسی نیشتری

از سمت بوالحسن حیدرِ خیبرشکنِ پیلتنْ آن خسرو ملک سخن

آمادهٔ جان باختن در ره او

 

صاحب مسجد و علمش و صاحب تیغ دو دمش

علیْ عالیِ أعلیٰ ، علیْ مالک دنیا

علی شافع عقبیٰ ، علی دلبر زهرا

علی مرشد موسیٰ ، علی منجی عیسیٰ

علی نغمهٔ داوود ، علی وِرد سلیمان ، علی غصهٔ یحییٰ

چنان داشت اطاعت رسول مدنی حضرت طهٰ

که در آن لحظهٔ جان دادن آن جان جهان

شمس زمین، قطب زمان

هر چه می‌گفت به او از غم تنهائی

و آن یورش غوغائی و آن نالهٔ زهرائی و یک عمر شکیبائی

در پاسخ بیداد تقبل می‌کرد

خود او نیز از این قاعده مستثنیٰ نیست

سنگ می‌خورد ولی باز تحمّل می‌کرد

فاطمه نازترین علّت دلبستگی میر تجرّد به جهان گذرانش

فاطمه مایهٔ آسایهٔ دلخستگی و مرهم بشکستگی و تاب و توانش

که چو یک فاطمه می‌گفت دو صد فاطمه می‌ریخت ز آغوش دهانش

در اوج غم و محنت نفس فاطمه‌اش بود زدایندهٔ غم های نهانش

طالب بوسه به گلبرگ پر از عطر خدای گل یاسش به خدا بود لبانش

گوئیا دور ز زهرای بتولش شده دلخسته به لب آمده جانش

آه و فریاد که در لحظهٔ پرواز لبش باز به گلنغمهٔ توحید

ولی در وسط اشهدُ ان لا ، دل سید بطحا

شکست از غم آیندهٔ زهرا

و زمین خوردن آن حوریه سیما

به پیش نگه شعله‌ور خیره به پشت در غوغائی مولا

برآشفت دل عالم بالا به نگاه نگرانش

فاطمه راحتی سینهٔ سرشار غمش

ولی آن مولا فاش می‌دید که در آتش بیداد گلش می‌سوزد

اشک در دیده به دادار توکل می‌کرد

این همان عشق خدیجه است که در کوچهٔ کفر

سنگ می‌خورد ولی باز تحمّل می‌کرد

مجتبیٰ جلوهٔ رفتار کریمانهٔ او ، رونق کاشانهٔ او

زینت هر سحر و صبح و شب شانهٔ او

ناب‌ترین بادهٔ پیمانهٔ او ساقی دوّم میخانهٔ او

اوست پرسوزترین شعر غریبانهٔ او

و دلم از یمن اشارات حکیمانهٔ او

که گل روی حسن کعبهٔ افلاک و بهشت است

چو پروانه او شده پیوسته خراب دم مستانهٔ او

این منم نوکر دیوانهٔ او

گذشتم همه شب پشت در خانهٔ او

این حسن کیست مگر لطف و کرمش

بی‌جهت نیست کریم است حسن

چون که از نسل کریم است

که او هر چه در چنتهٔ خود داشت کریمانه تفضل می‌کرد

آه این کیست که با این همه آقائی و جود سنگ می‌خورد

ولی باز تحمّل می‌کرد

حال یاران ، دل بشکسته‌ترش کیست اباعبدالله

کشتهٔ تشنه‌ترین چشم ترش کیست اباعبدالله

نغمهٔ هر سحرش کیست اباعبدالله

آه سوزان دل شعله‌ورش کیست اباعبدالله

در ازای همهٔ غصه و رنج و محن و درد کشیدن ثمرش کیست اباعبدالله

قاری بی گُنهِ بیکفنِ بی‌بدن ، تشنه‌لب سوخته گیسوی سرش کیست اباعبدالله

روی نیزه قمرش کیست اباعبدالله

روشنی نگه منتظرش کیست اباعبدالله

سر ببریدهٔ او نون و سنان والقلمش

با خداوند سرِ دادن فرزند و شفاعت ز گنهکارانش

در صف حشر تعامل می‌کرد

تا بماند سر پیمان خداوند صبور سنگ می‌خورد

و صبورانه تحمّل می‌کرد

ولی باز...

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

حرف هایی نگفتنی دارد

لحظه لحظه غروب چشمانت

روای زخم های کهنه ی توست

اشک های بدون پایانت

 

شدت غم چه بی‌کران کرده

آسمان دل وسیعت را

غیر زینب کسی نمی فهمد

راز شب گریه ی بقیعت را

 

بین این مردمان بی غیرت

سهم آئینه ی دلت آه است

دم به دم روی منبر خورشید

صبّ مولا چقدر جانکاه است

 

سالیانی است آتش حسرت

در نگاهی کبود شعله ور است

زخم هایت هنوز هم تازه‌ست

دل تنگت هنوز پشت در است

 

دلت آخر چگونه تاب آورد

طعنه های مغیره را یک عمر

چه به روز دل تو آوردند

در و دیوار و کوچه ها یک عمر

 

دم نزد از مصیبت کوچه

پلک های صبور آئینه

تند بادی کبود و بی پروا

کوچه بود و عبور آئینه

 

دست سنگین باد و صورت گل

ساحت آینه دوباره شکست

سیلی باد و سیلی دیوار

هم زمان هر دو گوشواره شکست

 

خاطرات کبود آئینه

چقدر زود مو سپیدت کرد

مرگ تدریجی چهل ساله

داغ این کوچه ها شهیدت کرد

 

دست هایی که حق مادر را

بین دیوار و در ادا کردند

 

روز تشییع تو کنار بقیع

خوب آقا به تو وفا کردند

 

پر در آورده تیر کینه شان

به هوای زیارت تابوت

لاله لاله دخیل می بندند

به ضریح مطهر پهلوت

 

در کنار تو غرق خون می‌شد

باز هم چشم های کم سویی

روضه خوان غم تو می گردد

بیقراری، شکسته پهلویی

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-زمزمه شهادت

 

آخر نشد برای تو حرم بسازیم

به گنبد و گلدستۀ سبزت بنازیم

یه سال نشد برای تو دهه بگیریم

تُو روضه آخرِ دهه برات بمیریم

هر چی برات گریه کنیم بازم غریبی

تُو خونَتَم آقای من تو بی حبیبی

از بس که مادری بودی حبیب مادر!

عاقبت اِسمتو گذاشت غریب مادر

کسی حدیث غُربَتُو اَزَت نپرسید

یه گوشه از مصیبتو اَزَت نپرسید

غریب اونه که بِشنَوه صدای مادر

قدش تو کوچه ها بشه عصای مادر

غریب اونه که چادر خاکی رو دیده

با گریه دست و پای مادر رو بوسیده

غریب اونه که دست باباشو ببندن

به گریه هاش پیش همه به اون بخندن

غریب اونه که از گلوش جیگر می ریزه

از دو لبش نغمۀ وای مادر می ریزه

غریب اونه که از درون یه عمر می جوشه

عاقبتش زهر هَلاهلو می نوشه

غریب اونه که تَشییعِش به شب بیفته

خواهرشم براش به تاب و تب بیفته

غریب اونه که نعششو هدف بگیرن

کف بزنن اونایی که خیلی حقیرن

غریب اونه که هنوزم حرم نداره

آقام هنوز که هنوزه بی کس و یاره

این دل مجتبایی مون یار بقیعه

همسایۀ دیوار به دیوار بقیعه

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

مرد غریب شهر، کبود است پیکرت

آهسته تر شده ست نفس های آخرت

آقای من در آن وطن مادری تو

یک مرد هم نبود شود یار و یاورت؟

تنها تویی که خانه شده قتلگاه تو

تنها تویی که قاتل تو بوده همسرت

چون تکه پاره ی جگرت را به طشت دید

آهی کشید از دل و می گفت خواهرت:

ای بعد مادر و پدرم سر پناه من

آورده زهر کینه ی دشمن چه بر سرت؟

گفتی: زمان مرگ تو در بین کوچه بود

روزی که بود دست تو در دست مادرت

روزی که پیش چشم تو آیینه ی رسول

افتاد روی خاک مدینه برابرت

خون می چکد ز گوشه ی لب های تو ولی

تصویر کربلاست در آن دیده ی ترت

معلوم شد فراق تو داغی عظیم بود

با سوگنامه ای که سروده برادرت

**

عباس با حسین چگونه کشیده اند

بیرون هزار تیر ستم را ز پیکرت

***

حالا تویی و آن کرم بی نهایت ات

حالا منم گدای قدیمی این درت

یک لقمه نان دهی ندهی شکر می کنیم

ما را نوشته اند بمانیم نوکرت

یک روز اگر که گنبد زردت بنا شود

می خواهم از خدا که شوم من کبوترت

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

میان سینه ی مجروح، زخم طوفان داشت

هوای ابری چشمش همیشه باران داشت

دلی به پای دل بیقرار او نشکست

هزار خاطره ی بد از این و از آن داشت

رفیق بی کسی او صدای سیلی بود

همیشه بود به گوشش، همیشه تا جان داشت

رسید زهر و خودش را به کام آقا ریخت

به بی کسیِ دلش زهرِ کفر ایمان داشت

رسید و بوسه به لب های نازنینش زد

که پاره های جگر را به سینه پنهان داشت

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

غربت برای تو به وطن گریه می کند

هر مرد در غم تو چو زن گریه می کند

خونابه ی نگاه تو وقتی تمام شد

بر غصه ی دل تو دهن گریه می کند

باران گرفت و لاله ی عباسی ات شکفت

عباس بر تو سرو چمن گریه می کند

رفتی که حرف دل بزنی رخ خضاب شد

این جا حنا به طرز سخن گریه می کند

تو روح زینبی، سر جدّت نگاه کن

بر روح زخم خورده، بدن گریه می کند

از شاهکار صلح تو طرحش بلند شد

هفتاد و دو سری که به تن گریه می کند

هفتاد روزن از کفن تو گشوده شد

در ماتم تن تو کفن گریه می کند

در هر کسی برای حسن اشک چشم نیست

معنی، حسین بهر حسن گریه می کند

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

لاله اى بود كه با داغ جگر سوخته بود

 آتشى در دل سودا زده افروخته بود

شرم دارم كه بگويم تن مسموم تو را

خصم با تير به تابوت به هم دوخته بود

راز دل را همه با همسر خود مى گويند

 حسن از همسر خودكامه خود سوخته بود

جگرش پاره شد از نيشتر زخم زبان

 در لگن خون دلى ريخت كه اندوخته بود

ارث از مادر خود بُرد غم و رنج و محن

 صبر و تسليم و رضا از پدر آموخته بود

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

آفریدند آفرینش را برای ، پنج تن

پس همه هستند خلق ماجرای ، پنج تن

مثل جبرائیل تا عرش بالا می روم

آن زمان هایی که می افتم به پای ، پنج تن

نذر "اهل بیت" ، اهل بیت باید ذبح کرد

بچه های ما فدای بچه های ، پنج تن

استجابت در قسم دادن به نام فاطمه است

پس بدون او نمی گیرد دعای ، پنج تن

فاطمه در عین وحدت گاه ، کِثرَت می شود

می رسد از جانب یک تن صدای ، پنج تن

یک بدن که طاقت روح وسیعش را نداشت

لاجرم تکثیر شد در جای جای ، پنج تن

هم رضای پنج تن یعنی رضای فاطمه

هم رضای فاطمه یعنی رضای ، پنج تن

ما در این دنیا و آن دنیا یکی از این دو ایم

یا غلام پنج تن یا که گدای ، پنج تن

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

اشعار شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) - مهدی چراغ زاده

 

روضه مکشوف

 

حرف ناگفته چشمان ترش بسیار است

اشک او راوی یک عمر غم و آزار است

روز و شب گریه کن روضه ی یک مسمار است

قلب او زخمی از ضرب در و دیوار است

 

داغهایی که کشیده است همه معروف است

پس ببخشید اگر روضه من مکشوف است

 

در نماز شب و هنگام دعا می گرید

صبح با گریه او باد صبا می گرید

یاد آن کوچه و بی چون و چرا می گرید

بعد چل سال بیادش همه جا می گرید

 

قصد این بار من از شعر که آقا بوده

قسمت انگار کمی روضه زهرا بوده

 

زهر در تن نه که از غم جگرش می سوزد

یاد مادر که بیفتد به سرش می سوزد

غرق آتش در و پروانه پرش می سوزد

از همان روز حسن با پدرش می سوزد

 

کودکی بود ولی رنج پدر پیرش کرد

غم مادر دگر از زندگی اش سیرش کرد

 

نه فقط زخم زبان از همه مردم بوده

زهر در بین غم و غربت او گم بوده

قاتلش آتش و آن خانه و هیزم بوده

دست سنگین همان کافر دوم بوده

 

ابتدا چادر مشکی حرم سوخته بود

بعد هم تیر کفن را به بدن دوخته بود

 

داشت آن روز به لب روضه ای از سر می خواند

قصه درد و غم و غربتِ حیدر می خواند

داشت از سوز جگر روضه مادر می خواند

بعد هم روضه جانسوز برادر می خواند

 

چشمش افتاد به چشمان برادر، با آه

گفت لا یوم کیومک به ابا عبدا...

 

((دل من دست خودش نیست اگر می شکند))

قصه کرببلای تو کمر می شکند

دل زینب هم از آن رنج سفر می شکند

بر سر دیدن تو شام چه سر می شکند

 

صوت قرآن تو در شام شنیدن دارد

چوب دست از لب و دندانت اگر بردارد

 

مهدی چراغ زاده

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

تو مپندار که آتش زده ای برجگرم

تو مپندار که زهر تو شده کارگرم

دل من پیش تر از پیش برافروخته بود

جگرم از اثر واقعه ای سوخته بود

توندانی که چه ها من به دوچشمم دیدم

توندانی من مظلوم چه ها بشنیدم

همره مادرم از کوچه گذر میکردم

وقت رفتن که به اطراف نظر میکردم

کوچه آن روز ندانم که چرا خلوت بود

به دلم دلهره و واهمه و محنت بود

ناگهان دیدم از آن دور کسی می آید

باورم بود که فریاد رسی می آید

روز شد تیره تر از شام ‌‌‌‌‌٬گل وپروانه

موقع رفتنِ‌ از کوچه به سوی خانه

همه شهر مدینه سیه ونیلی شد

صورت مادرم از کین هدف سیلی شد

مادرم گفت حسن بر دلم آذر نزنی

حرفی از قصه ی امروز به حیدر نزنی

 
 
شنبه 27 آبان 1396  4:47 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها