0

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

به دل شعله ورم سايه ي دريا افتاد

عاقبت قرعه به نام من تنها افتاد

زهر هم سوخت به حال جگر سوخته ام

شعله شد آب شد و خون شد و از پا افتاد

باز هم خاطره هايم همگي زنده شدند

راه من باز بر آن كوچه ي غم ها افتاد

يادآن كوچه ي باريك همان كوچه ي تنگ

كوچه اي كه گذر سنگدل آن جا افتاد

شور مي زد دلم  و در دل آن وانفسا

چشم نامرد به ناموس علي تا افتاد

آن چنان زد كه ره خانه ي خود گم كرديم

آنچنان که به رخ برگ گلي جا افتاد

مادرم روي زمين بود و پي ام مي گرديد

من نفس مي زدم او از نفس اما افتاد

 ((پاره هاي جگرم مي چكد از كنج لبم

باز در خانه ي من روضه ي زهرا افتاد

ياد آن كوچه كه با مادر خود مي رفتم

ديدم آن روز در آن راه چه غوغا افتاد

دست بر شانه ي من دست دگر بر ديوار

مادرم خواست بخيزد ولي از پا افتاد))

شاعر: حسن لطفی

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

تو بوده ای ز روز ازل از کریم ها

مهمان سفره ات شده ایم از قدیم ها

امشب بکش تودست نوازش براین سرم

در انتظار لطف تو هستند یتیم ها

آقا چشیده نوکرت از غصه ای عجیب

یک قطره از غم تو سوار نسیم ها

تو مهربان ترینی و شبه پیمبری

شاگرد ابتداییت آقا کریم ها

آقا دلت شکسته تنت لرزه دار شد

وقتی که حمله کرده ز کوچه رجیم ها

گریه برای غربتتان امر واجب است

از لحظه ای که خورده زمین از رحیم ها

وقتی که چشم مادرتان تار گشته بود

هی گفته ای به مادرت از مستقیم ها

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

مرا که بی قرار می کند حسن

به جرعه ای خمار می کند حسن

مرا که مست ، می ، برای غیر مست

شراب را شرار می کند حسن

مرا اگر شده است محض دلخوشی

گدای خود شمار می کند حسن

خدا ! تو خالق کرامتی ولی

بیا ببین چه کار می کند حسن!

رسول، جز حسین پاره تنش

به کیست افتخار می کند، حسن.

ضریح سینه را اگر طلا ، حسین

ولی پراز عیار می کند حسن

حسین و کشتیش درست ، منتها

مرا اگر سوار می کند ، حسن

دل مرا حسین می برد ولی

شکار را شکار می کند حسن

حسین ، کربلا – نه اینکه مادری است -

بقیع اختیار می کند حسن.

شاعر: محسن ناصحی

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

تو بوده ای ز روز ازل از کریم ها

مهمان سفره ات شده ایم از قدیم ها

امشب بکش تودست نوازش براین سرم

در انتظار لطف تو هستند یتیم ها

آقا چشیده نوکرت از غصه ای عجیب

یک قطره از غم تو سوار نسیم ها

تو مهربان ترینی و شبه پیمبری

شاگرد ابتداییت آقا کریم ها

آقا دلت شکسته تنت لرزه دار شد

وقتی که حمله کرده ز کوچه رجیم ها

گریه برای غربتتان امر واجب است

از لحظه ای که خورده زمین از رحیم ها

وقتی که چشم مادرتان تار گشته بود

هی گفته ای به مادرت از مستقیم ها

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

اشکهایش به مادرش رفته

 سینه ی پر شراره ای دارد

 نه! به یک طشت اکتفا نکنید

 جگر پاره پاره ای دارد
**
 از علی هم شکسته تر شده است!

 علتش کینه ها، حسادت هاست

 غربت چشمهای مظلومش

 سند محکم خیانت هاست
**
خواهرش را کسی خبر نکند

 مادرش خوب شد که اینجا نیست

 لخته خونها سرِ لج افتادند

 هیچ طشتی حریف آنها نیست

**
 از غرور شکسته اش پیداست

 صبر هم صحبت ِ دل ِ آقاست

 نه! من از چشم سم نمی بینم

 کوچه ای شوم قاتل آقاست
**
 کوچه ای تنگ ،کوچه ای تاریک

 شده کابوس هر شب ِ آقا

برگه را پس بده...نزن نامرد….

 چیست این جمله بر لب ِ آقا؟
 **
 از صدای ِ شکستن بغضش

 چشم دیوارها سیاهی رفت

 مادرش راه خانه ی خود را

 تا زمین خورد، اشتباهی رفت
**
 تا که باغش میان آتش سوخت

 میله های قفس نصیبش شد

 کودکی نه! بگو خزان ِ بهار

 پیری زود رس نصیبش شد
**
 نفسش بند آمده ای وای

 به خدا نای روضه خوانی نیست

 شکر دارد که گوشه ی این طشت

 لااقل چوب خیزرانی نیست
 
شاعر : وحید قاسمی

 

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

سکوت، زهر شد و در گلوی مجنون ریخت

دل شکسته ی لیلا از این مصیبت سوخت

به یاد خاطره های کریم آل عبا

تمام خاطره هایم در اوج غربت سوخت

**
سکوت گفتم و یادم سکوت او آمد

و زهر گفتم و یادم ز زهر خوردن او

و تیر آه به قلبم نشست و کردم یاد

ز تیرهای کفن دوز رفته در تن او

**
وراثتی است بلا شک غریب ماندن ما

چرا که غربت شیعه ز غربت زهراست

و بر غریب مدینه سزاست گرییدن

که پای ثابت این روضه حضرت زهراست

**
همان کسی که غریبانه باز مسموم است

به دست همسر خود در میان خانه ی خویش

پرستویی است مهاجر ولی شکسته پر است

و زخم خورده فتاده کنار لانه ی خویش
**

کسی که سبز ترین جامه را به تن دارد

نگفت علّت سبزی پیکرش از چیست

و طشت داد شهادت، غریب مطلق اوست

چرا که پاره جگر تر از او در عالم نیست
**

همان کسی که شنیده به وقت کودکی اش

صدای یا ابتا و شکستن در را

میان کوچه ی باریک بی شک این کودک

همان کسی است که برده به خانه مادر را

**
رسید دشمن بی شرم و سدّ راه نمود

و ابرهای سیه روی ماه پاره نشست

و با دو دست بزرگ و ضُمُخت و سنگینش

چنان به صورت او زد که گوشواره شکست

**
شکست آینه اش در هجوم سنگ ستم

خمید قامتش امّا عصای مادر شد

و خورد خون دل و با کسی نگفت چه دید

که جان به لب شد و آخر فدای مادر شد

 
شاعر : سعید توفیقی

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

از دست چشم های شما می شود گرفت-

هر آنچه که ز دست خدا می شود گرفت

وقتی مسیح خادم صحن تو می شود

یعنی ز خادم تو شفا می شود گرفت

فهمیده ام زآینه کاری این حرم

با نوکری-ت قدر و بها می شود گرفت

مقصود و مقصد همه افتادگان تویی

از بس که در حریم تو پا می شود گرفت

فردا که نیست بهر کسی رشته ی نجات

تنها سراغ زلف تو را می شود گرفت

میخانه ی تو در به روی هیچ کس نبست

باید گرفت، می ز تو تا می شود گرفت

ثابت نموده پنجــره فولاد تو به من

اینجا برات کرب و بلا می شود گرفت

روزیِ گریه بهــر حسین غــریب را

از دست چشم های شما می شود گرفت

شاعر: اميرحسين حيدري

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

هر قدر که می خواست گدا ، شاه کرم داشت

آن قدر که پیش کرمش  ، خواسته کم داشت

در خانه ی او بود که در اوج غریبی

دل های غریبان جهان ، راه به هم داشت

دلخوش به نفس های مسیحایی او بود

شب های مدینه که فقط غربت و دم داشت

داغی شده بر سینه ی غم های وسیع ش

یک کوچه ی باریک که بیش از همه غم داشت

راحت شد از اندوه جفاکاری یاران

ای کاش که یاری به وفاداری سم داشت

ای آینه ها آینه ها ! ذکر بگویید

ای کاش حرم داشت حرم داشت حرم داشت ...

 

زهرا بشری موحد

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

رسم کریم هاست غم یار میخورند

در عمر خویش غصه بسیار میخورند

راز نگفته در دلشان موج میزند

از دوست زهر و طعنه ز اغیار میخورند

زیر عبا زره به تن خویش می کنند

وقت نماز خون دل زار میخورند

حتی سپاهیان و غلامان یک کریم

نان را به نرخ درهم و دینار میخورند

پایین منبرند و علی لعن میشود

خشم مدام خویش علی وار میخورند

هرشب فقط به سجده و هر روز روزه اند

یک کاسه آب لحظه ی افطار میخورند

از همسرانشان طلب آب می کنند

اما به جاش زهر شرر بار میخورند

این زهر را نه از ستم همسرانشان

این زهر را ز کوچه و دیوار میخورند

موی حسن ز غصه ی زهرا سپید شد

رسم کریم هاست غم یار میخورند

شاعر: سید پوریا هاشمی

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

نیاز کن که به رویت دوباره ناز کنم

و یا تو ناز نما تا که من نیاز کنم

ز عرش نیزه به فرش کجاوه پا بگذار

که زیر مقدم تو هر دو دیده باز کنم

تو کُشتی ام که به هنگام خواندن قرآن

تو سینه صاف کنی من به نوحه ساز کنم

کنون که وقت نماز است و نیست قبله نما

سرم به چوبه زنم سوی تو نماز کنم

کنم به جان تو جان را تصدق نجوا

که گوش بر دهن آرَم حدیث راز کنم

چو روی نیزه به صد جلوه صد کرشمه کنی

چو زیر سایۀ تو جای بر جهاز کنم

گُل امید به باغ وجود می کاری

طی طریق ره کوفه تا حجاز کنم

چو سوخت گیسوی تو در تنور خاکستر

چگونه قصۀ زلف تو را دراز کنم؟

 


شاعر : سید علی احمدی

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

وقتی که از زبان کهن میکشد برون

از فعل و فاعِلُن فَعَلَن میکشد برون

با لطف اوست شاعرش از بین واژه ها

مرثیه ای به وزن محن میکشد برون

عطر حریم اوست که هرساله باجنون

صدها اویس را ز وطن میکشد برون

باید گریست از ستم روزگار چون

زهری چنان ز دامن زن میکشد برون

باید گریست ، عمه ی سادات هاشمی

از بقچه ای دوباره کفن میکشد برون

باید گریست ، تیر حسودان یکی یکی

بی دست کربلا ز بدن میکشد برون

****
بی شک و شبهه منتقم از راه میرسد


از تربت مدینه دو تن میکشد برون

ظهر دوشنبه ای که بیاید قیامت است

یا میکشد به خاک و یا میکشد به خون

****
بَه بَه به ذاکری که شب هفتم صفر

از هر " حسین حسین " دو " حسن " میکشد برون


شاعر : علیرضا خاکساری

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

افتاده بود روی زمین خواهرش رسید
ام المصائب آمد و بالا سرش رسید
سر را به روی دامن زهرائی اش نهاد
یک کاسه آب دست امام غریب داد
سر خود سرش که چادر مادر نکرده است
کم مادری برای برادر نکرده است
بانوی روضه ها سخنش را شروع کرد
واویلتا حسن حسنش را شروع کرد
بر روی خاک سر نگذاری سرم فدات
بال و پرت شکسته و بال و پرم فدات
پا بر زمین نکش جگرم تیر می کشد
پشت و پناه من کمرم تیر می کشد
دق می کنم که سرفه امانت بریده است
درد جگر به سینه و پهلو رسیده است
زهرش درست بر جگر تو شراره زد
بر روی زخم گم شدن گوشواره زد
خیلی قدیم زخم دلت بی شماره شد
با نامه ی فدک جگرت پاره پاره شد
پایین پات قاسم دلخون نشسته است
بالا سرت برادر محزون نشسته است
بالا سرت نشسته فقط گریه می کند
محزون و دلشکسته فقط گریه می کند
چشمت که باز شد به خدا باز جان گرفت
با هق هقش کنار تن تو زبان گرفت
سنگینی مصیبت تو پشت من شکست
غارت زده منم که تو را می دهم ز دست
گفتی حسین گریه نکن می کشی مرا
نور دو عین گریه نکن می کشی مرا
سهم حسن که نیزه و آهن نمی شود
روزی شبیه روز دوشنبه نمی شود
فرزند من شریک تو در بین قتلگاه
با سم اسب ها بدنش آه آه آه
پیراهنت غنیمتی گرگ ها می شود
سهمیّه تن تو فقط بوریا می شود
خولی سر بُریده چه بی رحم می بَرد
حتّی تنور هم ز سرت سهم می بَرد

محسن حنیفی

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

ما گدایان و فقیر سر راه حسنیم

ما همه شیفتۀ نیم نگاه حسنیم

به همه موی سپیدان حریمش سوگند

عبد دلسوخته و چهره سیاه حسنیم

همه هستیم سیاهی سپاهی که نداشت

پیش مرگان علمدار سپاه حسنیم

گر ندیدیم به دنیا رخ زیبایش را

وقت جان دادن خود چشم به راه حسنیم

بین تاریکی دنیا نظری کرد به ما

ما هدایت شدۀ چهرۀ ماه حسنیم

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که همه عمر بدهکار نگاه حسنم

آبرو داده به ما یار خرابش نکنیم

با بدیّ عمل خویش عذابش نکنیم

از همه طعنه شنیده است بیایید که ما

غیر یا سیدالأبرار خطابش نکنیم

تا توانسته جواب دل ما را داده

حال، ما را به عزا خوانده جوابش نکنیم

مثل شمعی به هوای غم مادر شد آب

کاش ما بیشتر از این دگر آبش نکنیم

بر روی تک تک ما مادر او کرده حساب

گفته هر کس حسنی نیست حسابش نکنیم

فاطمه سوخت از این که حسنش یار نداشت

در مدینه أحدی با پسرش کار نداشت

مست عشقم بگذارید بگویم سخنی

نفر چهارم اصحاب کساء عشق منی

بت جنگ جمل از هیبت تو خورد زمین

با نگاه غضب آلود خودت بت شکنی

گل ریحانۀ زهرا چه به روزت آمد

چه شده با جگر تو که چنین سبز تنی

خوب شد مادر تو زودتر از دنیا رفت

ورنه می دید جگرپاره و خونین دهنی

تیرباران شدی و از کفنت هیچ نماند

بهتر این است بگوئیم تو هم بی کفنی

تیرها تا بدن پاک تو را بوسیدند

آن طرف تر همه بر داغ تو می خندیدند

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

مانند باران بود و بر دل ها ترنم داشت

مانند چشمه لطف سرشارش تداوم داشت

در سفره اش نان جوین خشک بود اما

در کیسه خیرات نان گرم گندم داشت

از برکت دستان او شهری نمک میخورد

شهری که درآزردن قلبش تفاهم داشت

هم دوست هم دشمن نمک بر زخم او پاشید

او باز هم شوق هدایت، درد مردم داشت

یا نیمه شب همسایه هایش را دعا میکرد

یا از غمی دیرینه با چاهش تکلم داشت

مرداب ها هرچند قدرش را نفهمیدند

او باز باران ماند و بر دل ها ترنم داشت

حسین عباسپور

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام مجتبی(ع)-مدح-بقیع

 

به یمن مِهر تو شد از سراب، آب درست

بدون مِهر تو از آب شد سراب درست

نگاه کردن تو خلقت است تکویناً

نگاه کردی و شد ماه... آفتاب... درست

خدا به طرح تو پرداخت، شد امام درست

خدا به شرح تو پرداخت، شد کتاب درست

اگر قبول کنی من تراب نعلینم

مرا برای تو کرده ابوتراب درست

یکی برای حسین و یکی برای حسن

از این دو قطره فقط می شود شراب درست

بتول در عوض پیرهن برای حسین

برای صورت تو می کند نقاب درست

بقیع مظهر آبادی است پس عرش است

بهشت نیز شده از همین خراب، درست

××

"عتاب یار پری چهره" را کشیدم من

اگر چه هم نشود کار با عتاب درست

علی اکبر لطیفیان

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:38 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها