0

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

نیست کس غیر از خدا آگاه از سوز نهانم

خون دل هایی که خوردم ریخت بیرون از دهانم

زهر نانوشیده قلبم بود مثل لاله پرپر

بس که آمد بر جگر از دوستان زخم زبانم

در وطن نه در میان خانه ی خود هم غریبم

قاتلم گردیده یارب همسر نامهربانم

قلب من شد پاره آن روزی که خود در کوچه دیدم

مادرم نقش زمین گردید پیش دیده گانم

جعده زهرم داد امّا قاتلم باشد مغیره

بر لب از ظلمی که او کرده چهل سال است جانم

خون دل هایی که زهرا و علی خوردند عمری

اشگ گردید و روان شد از دو چشم خون فشانم

هر کجا افتاد چشمم یا به ثانی یا مغیره

رنگ از رویم پرید و سوخت مغز استخوانم

من که ختم الانبیا خوانده است طاووس بهشتم

در میان آشیان چون طایر بی آشیانم

باغبان گلشن وحیم ولی از بس غریبم

هم نشین خارها در بین باغ و بوستانم

سوخت یاقوت لبم از زهر و شد معلوم آخر

از چه پیغمبر ز طفلی بوسه می زد بر دهانم

گر چه آل مصطفی ظلم فراوان دید «میثم»

نیست از من هیچ کس مظلوم تر در خاندانم

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:34 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

چشمی که یک دریا حسینی اشک دارد

تازه تواند بر حسن یک قطره بارد

حتماً غریبیِ حسینش را چشیده

آنکه غریبیِ حسن را خون ببارد

اصلاً تمام کربلا داغ مدینه است

صلح حسن کرب و بلا را می نگارد

شیرین تر از جام شهادت، قتل صبر است

این را حسن بر اهل تقوا می سپارد

هر نوکری زهرا سفارش کرده باشد

باید غریبیِ حسن را پاسدارد

داراییِ خود را سه بار از جود بخشید

سائل کجا مانده به سلطان رو بیارد

او آگه از درخواستِ ما فی الضمیر است

حاجت نگفته حاجت دل را بر آرد

قاسم قسیم جام (احلی من عسل) شد

یعنی کرامت مثل بابا نیز دارد

عبداللهش پروردۀ دامان عشق است

یعنی خدا باب الحسینش می شمارد

هر کس که خواهد بر غریبی یار باشد

باید به روی هستیِ خود پا گذارد

قبر غریبش عن قریب آباد گردد

زهرا ز کار شیعیان دلشاد گردد

***

 محمود ژولیده

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:34 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

باید به پای عشق حسن جان فدا کنیم
در عمق سینه ها حسنیه به پا کنیم
باید برای اینکه محب حسن شدیم
روزی هزار مرتبه شکر خدا کنیم
هرچند با مزار غمش خو گرفته ایم
اما بنا شود حرمش را بنا کنیم
در شیوه مهندسی سازه حرم
بر آستان قدس رضا اقتدا کنیم
گلدسته ، برج ساعت و نقاره خانه و..
یک صحن جامع حسنی دست و پا کنیم

ما یاکریم خاکی اطراف قبرتو
ایوب از قبیل مریدان صبر تو

ای دست توبه روی سرم از قدیم ها
شیوا ترین تکلم قوم کلیم ها
دست توسلم ، قسم نیمه های شب
معنای ذکر یا حسن و یا کریم ها
شان نزول سوره والای کوثری
درمانده از بیان مقامت فهیم ها
تو عشق مادری و منم عاشق شما
ما را نوشته اند به پای کریم ها
هرکس تعلقی به مکانی گرفته است
ماهم شدیم پای نگاهت مقیم ها

ما یاکریم خاکی اطراف قبرتو
ایوب از قبیل مریدان صبر تو

از بس ز سینه آه شرر بار میکشی
من را به سمت روضه به اجبار میکشی
مسجد، محله ،مردم بیگانه جای خود
حتی میان خانه ات از یار میکشی
هرچند سنی از تو گذشته ولی هنوز
از خاطرات کودکی آزار میکشی
اصلا تو هرچه میکشی از بعد کوچه و
از ضربه های سیلی و دیوار میکشی
عادت نداشتی بکشی دست مادرت
اما میان کوچه به ناچار میکشی

ما یاکریم خاکی اطراف قبرتو
ایوب از قبیل مریدان صبر ت

شاعر : حدادای

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:34 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

شاعر از سوز دل و درد و غمش کم گفتی
از دل خسته و از قد خمش کم گفتی
زان همه غربت اندر حرمش کم گفتی
هرچه گفتی به خدا از کرمش کم گفتی
 
او کریم است کریمی که ندارد همتا
او کریم است کریم بن علی و زهرا
 
کاش از لطف پدر مادر او می گفتی
کاش از گرمی بال و پر او می گفتی
کاش از دست نوازشگر او می گفتی
کاش از دلخوشی نوکر او می گفتی
 
کاش می گفتی و دل باز تغزل می کرد
کاش می گفتی و شعر و غزل ات گل می کرد
 
خاک راه قدم یار خودش معجون است
لیلی از دین روی گل او مجنون است
تا ابد حاتم طایی به یدش مدیون است
دل ما از غم و از غصه بسی دلخون است
 
آخر ماه صفر گشته هوا دم دارد
آخر ماه صفرگشته و دل غم دارد
 
باز هم در دو جهان ولوله ای افتاده
بازهم گریه ی طفل پدر از دست داده
خواهری زار و حزین دست به کمر استاده...
و ملائک همگی بهر عزا آماده
 
شرری بر دل زهرای زکَیه زده اند
باز در عرش خدا هم حسنیه زده اند
 
روضه خوان گریه کنان از تن در تب گوید
از همان پیر کهن سال مودّب گوید
از همان راز عجیب و غم هرشب گوید
ازهمان کوچه و آن قد محدّب گوید
 
عرق مرگ به روی بدنش میریزد
لخته لخته جگرش از دهنش میریزد
 
زینب خسته و آزرده تنی... واویلا
زینب و لرزش سخت بدنی... واویلا
زینب و تشت و دوباره محنی... واویلا
زینب و اشک یتیم حسنی... واویلا
 
این همه رنج مصیبت و بلا سنگین است
دیدن داغ برادر به خدا سنگین است
 
شاعر : علیرضا خاکساری

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:34 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

جمله ها داشته حرفی نزدن یعنی صبر

سفره داری وسط رنج و محن یعنی صبر
 
اولین آیه قرآن شما حا یا صاد

ترجمه گشته بدین شکل حسن یعنی صبر
 
ننوشتند چه گفتی وسط کوچه ولی

زیر لب گفتن آهسته بزن یعنی صبر
 
آن سکوتی که تو را کشت مرا دق داده است

بعد از آن کوچه حیاتت علنا یعنی صبر
 
تا که افشا نشود راز دل مادر دست

را گرفته است فقط روی دهن یعنی صبر
 
گفتن جمله لایوم کیومک وقتی

که پر از زهر شده کل بدن یعنی صبر
 
این سفارش به برادر که اخا بعد از من

خون نریزید ولو اینکه شود تیر کفن یعنی صبر
 
من و تو آینه شیر خداییم حسین

تو به معنای شجاعت شده ، من یعنی صبر
 
صبر ایوب مثل گشته ولیکن بی شک

قصه زندگی ات منحصرا یعنی صبر


شاعر : حسین صیامی

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

سینه ام کلبه ی غم و غصه
حال و روزم همیشه بارانی
تک و تنها میان حجره ی خود
مانده ام بادل پریشانی
 
آسمان مدینه را امشب
چقدر غصه دار می بینم
در و دیوار خانه را دیگر
چقدر بی قرار می بینم
 
کار خود کرد آخرش جعده
طعمه ی دست شوم یک زنی ام
همه را باخبر کنید آخر
شک ندارم دگرکه رفتنی ام
 

به بنی هاشم اطلاع بدهید
و حسین راخبر کنید امشب
و بگویید که همین حالا
کفنم را بیاورد زینب
 
به گمانم که سم اثر کرده
سینه ی من هماره میسوزد
آتشی در وجودم افتاده
جگری پاره پاره میسوزد
 
جگرم پاره پاره است اما
در دلم خیمه ی عزا دارم
پای تشتی که از جگر پر شد
هم چو ابر بهار می بارم
 
عطشی در دلم زده خیمه
تشنه ام خسته ام پریشانم
یاد روزی که مادرم افتاد
در دلم باز روضه میخوانم
 
دفتر خاطرات خود را ، باز
میکنم ، تا دوباره بنویسم
تا دوباره ز غصه ی فدک و
کوچه و گوشواره بنویسم
 
بنویسم دوشنبه بعدازظهر
دل ما وحشیانه آزُردَند
پدرم را به گردن بسته
سوی مسجدکشان کشان بردند
 
بنویسم دوشنبه بعدازظهر
بی حیایی به جان ما افتاد
پدرم بین کشمکش بود و
مادرم زیر دست و پا افتاد
 
بنویسم به ضربه ی لگدی
میخ در سینه را نشانه گرفت
مردکی نعره ای زد و ان وقت
مادرم را به تازیانه گرفت
 
بعد از آن ردّ خون بر مسمار
سینه ی پاره پاره را دیدم
من...فقط من...میان ان کوچه
تکّه ی گوشواره را دیدم
 
بنویسم دوشنبه بعدازظهر...
بنویسم مدینه نامرد است
در و همسایه باخبر باشید
مادرم خسته و کمردرد است

شاعر : علیرضا خاکساری

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

علت عاشقی ام دست کریمانه ی توست

چشم امید من آقا به در خانه ی توست


روی خاک قدمت صورت خود میکشم و

به اشاره همه گویند که یوانه ی توست


من که آواره ی شهرم تو چنین خواسته ای

دل آشفته ی من از می و پیمانه ی توست


پرچم یا حسنم روز قیامت بالاست

نوکرت تا به ابد بر در کاشانه ی توست


با حسن گفتنمان عرش خدا ریخت به هم

علتش غربت و آن نام غریبانه ی توست


هر کجا پر بکشم باز بقیع جای من است

چون کبوتر که فقط جلد به میخانه ی توست


بر سرم میزنم و اشک امانم ندهد

غصه ی چشم من از گنبد ویرانه ی توست


این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

تو که هستی که حسین عاشق و پروانه ی توست؟


اگرم نام حسین بر لبمان رنگین است

این هم از لطف و نگاه و دم شاهانه ی توست

شاعر : جواد قدوسی

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

چشم انتظار صوت تو محراب  مجتبي

محتاج سفره ات من بي تاب مجتبي

اي چلچراغ قبر تو مهتاب مجتبي

جان مي دهم به پاي تو ارباب مجتبي

 

هستم غلام و نوكر و عبد كريم ها

يك ذرّه از تبار تو عبدالعظيم ها

 

درسينه ي بقيع حرم مي شود بنا

مثل حريم شاه نجف مثل مرتضي

با گنبدو مناره و ايواني از طلا

شش گوشه اي شبيه حسين طرح كربلا

 

آخر به دست شيعه حرم دار مي شوي

داراي گنبدي چو علمدار مي شوي

 

با ديدن غريب ديارت دلم گرفت

خاك بقيع و گرد و غبارت دلم گرفت

بالاسرت به سنگ مزارت دلم گرفت

ديدار پشت درب و زيارت دلم گرفت

 

دستم براي عرض ارادت به سينه است

اين بارگاه قدس امام مدينه است!!؟

 

هرشب به سينه غصه و غم  بار مي شود

با طعنه شهر بر سرت آوار مي شود

از خاطرات ، چشم تو خونبار مي شود

وقتش رسيده لحظه ي ديدار مي شود

 

عالم شده مقابل چشمت سياه آه

با ياد كوچه و بانوي بي پناه

 
شاعر : حميد قلي زاده

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

مصائب امام حسن مجتبی (علیه السلام)

کنید ماتمیان گریه در عزای حسن
که شد بلند به ماتم زنو لوای حسن
اگر گذشت محرم رسیده ماه صفر
حسینیان بخروشید در عزای حسن
پی تسلی زهرا ، خوش آنکه می گرید
گهی برای حسین و ، گهی برای حسن
ببرد بار ملالی حَسَن ، که بردن آن
ز ما سوا نتواند کسی ، سوای حسن
غمی که داشت حسن در دل حزین ، شرحش
ز من مجو که حَسَن داند و خدای حسن
کند به دشمن خود بهر حفظ دین ، بیعت
مقام حلم تماشا کن و رضای حسن
ز چشم اهل نظر سر زد آن عصا کز ظلم
فرو برد همان کور دل به پای حسن
چه دیده بود از او خصم او ، که دائم بود
به قصد جانِ به اندوه مبتلای حسن
فغان که رنگ زمرد زَ سوده الماس
پدید شد به لب لعل جانفزای حسن
به حق او بنگر جور چرخ و طغیانش
که بعدِ قتل ، عدو کرد تیر بارانش

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

دنیا چه با عزیز دل بوتراب کرد؟
ابری رسید و خون به دل آفتاب کرد

سنی نداشت یک شبه مویش سفید شد
رویش حنا کشید غمش را خضاب کرد

از کوچه های تنگ دگر رد نمی شود
این کوچه ها چقدر حسن را عذاب کرد

دستی که خورد بر روی مادر به کوچه ها
آن دست گنبد حسنش را خراب کرد

چون روزه بود تشنگیش اوج می گرفت
وقت اذان رسید تقاضای آب کرد

فهمید آب نیست ولی باز سر کشید
این زهر لعنتی جگرش را کباب کرد

سوزاند زهر از نوک پا تا سرش ولی
چون راحتش نمود ز دنیا ثواب کرد

از دوست زخم خورد و ز بیگانه ها جدا
دنیا چه با عزیز دل بوتراب کرد

سید پوریا هاشمی

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

ای کریم ِ دیار ِ تنهایی

خاک بوس ِ دَرَت شکیبایی

حسنی تو، حسن، حسن اما

بیشتر از سه بار زیبایی

پیش ِ جودت همه گدا هستند

ریزه خوار ِ تو حاتم طایی

تو دلیل غم همیشگی و

گریه هایِ ماهیانِ دریایی

کودکِ هشت ساله یِ مادر

پسر ِ غیرتیِ زهرایی

غربتِ تو زبانزدِ همه است

طوس، ری، کربلا و هرجایی

یا حسن با حسین میگوئیم

طپش ِ قلبِ سینه زنهایی

 
آتش افتاده بین سینه بگو

از غم و غربتِ مدینه بگو
 

یاس در پیش ِ چشم ما لِه شد

سوخت از هُرم ِ شعله ها له شد

پشتِ در، بین ِ کوچه، در مسجد

حُرمَتِ مادرم سه جا له شد


شوهری دید همسری افتاد

غیرتِ غیرتِ خدا له شد

در از چارچوب کَنده شد و

مادرم زیر ِ دست و پا له شد

بار ِ شیشه شکست، نَه بدتر

آنقَدَر ضربه خورد تا له شد

خبری نیست بین ِ آتش از او

یکنفر میزند صدا له شد

فضه در بین آن هیاهو ها

گفت اسما بیا بیا له شد

عصر ِ دیروز کوچه، سیلی، درد

نوجوانیِ مجتبی له شد


 
غم ِ غربت به کوچه تا افتاد

وایِ من مادرم ز پا افتاد



شاعر : سید پوریا هاشمی

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

دارم به سرخیِ جگرت گریه می کنم

 

بر آه آهِ دور و برت گریه می کنم

 

امشب به بغض حنجره ات فکر می کنم

 

با اشک های چشم ترت گریه می کنم

 

با خاطرات کودکیت حرف می زنم

 

همراه ناله پسرت گریه می کنم

 

گاهی برای مادرتان آه می کشم

 

گاهی به غربت پدرت گریه می کنم

 

کابوس های کوچه رهایت نمی کند

 

با روضه های در نظرت گریه می کنم

 

داری میان بستر خود درد می کشی

 

دارم به زخم بال و پرت گریه می کنم

 

از موقعی که مادرت افتاد بر زمین

 

هر شب برای درد سرت گریه می کنم

 

زهرا قدش خمید و تو هم قدکمان شدی

 

پس حق بده که بر کمرت گریه میکنم

شاعر: رضا باقريان

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

آهم که آسمان مرا غرق دود کرد

اشکم که چشمهای مرا سرمه سود کرد

من روضه خوان کوچه ام و داغهای آن

همراه پاره های دل من نمود کرد

دستی سیاه روز مرا هم سیاه کرد

دستی که اشکهای مرا مثل رود کرد

دستی که با تمامی قدرت بلند شد

دستی که با تمامی شدت فرود کرد

دستی غرور کودکی ام را شکسته است

دستی که روی مادرمان را کبود کرد

من را خمیده کوچه و سیلی و سنگ کرد

من را یتیم آتش و دیوار و در کرد

شاعر: حسن لطفی

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

تو یک نفس کشیدی و دم آفریده شد

با راه رفتن تو قدم آفریده شد

خالق نشسته بود که مدح تو را کند

اینجا گمان کنم که قلم آفریده شد

یا پیش تر ز جود و کرم بوده ای حسن

یا هم زمان با تو کرم آفریده شد

ای لال باد آن که تو را بی حرم شمرد

از ناز شصت توست حرم آفریده شد

روز جمل تو حیدر ثانی شدی حسن

پای شجاعت تو جنم آفریده شد

از مردم عرب که تو خیری ندیده ای

پس بهر یاری تو عجم آفریده شد

تا شکل بی قراری شب های تو شوم

این اشک های چشم ترم آفریده شد

وقتی حسن به معنی صبر است ، غصه نیست

گر صد هزار رنج و الم آفریده شد

باید که شکل پر زدنت فرق هم کند

پس لا جرم پیاله سم آفریده شد

پای کتاب زندگی پر بلایتان

اشک خدا چکیده و غم آفریده شد

شاعر: حسين صيامي

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

ای مرحمی که بر جگرم شعله ور شدی

سوزاندی ام چنان و چنینن کارگر شدی

عمری به انتظار نشاندی مرا ولی

شادم که لااقل تو زمن باخبر شدی

 

بگذار تا که با تو بگویم حدیث خویش

شاید دلِ گرفته ام آرام تر شود

می خواستم که عقده گشایم ز دل ولی

ترسم که شعله های تو هم بی اثر شود

 

آن سان غریب مانده ام اینجا که طعنه ها

تنها تسلی ام همه ایام می دهند

اما هزار شکر سلام و جواب هست

بر سلام من همه دشنام می دهند

 

عمریست لب گزیده ام وگریه کرده ام

جایی که هیچ گریه برایم نمی کنند

عمریست خواب خوش به دو چشمم نیامده

کابوس های کوچه رهایم نمی کنند

 

یارب نسیب هیچ غریبی دگر مکن

دردی که گیسوان حسن را سپید کرد

با صد امید حامی مادر شدم ولی

سیلی زنی امید مرا نا امید کرد

 

ای کاش جان دهم که ببینم به راه خویش

آن را که دردهای مرا زنده می کند

انگار دشنه بر جگرم سخت می زند

وقتی مغیره بر نظرم خنده می کند

 

شاعر: حسن لطفی

 
 
جمعه 26 آبان 1396  3:36 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها