0

هاپون،سگ خانم جان

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

هاپون،سگ خانم جان

 

خانم جان ایستاد. سبد حصیری اش را به طرف هاپون گرفت و گفت: غریبه هار ا به خانه راه نمی دهی. ...

 هاپون، سگ خانم جان

هاپون، دنبال خانم جان دوید.

هاپون سگ خانوم جان


خانم جان ایستاد. سبد حصیری اش را به طرف هاپون گرفت و گفت: غریبه ها را به خانه راه نمی دهی. امروز مهمان دارم. زود بر می گردم.

هاپون سر و دمش را تند و تند تکان داد، یعنی که: غریبه ها را راه نمی دهم. راه نمی دهم.

خانم جان رفت. کمی بعد صدایی آمد هاپون با خودش گفت: غریبه ها آمدند. پرید پشت دیوار.

سه تا خرگوش غریبه آمدند و وارد حیاط شدند.

یک مرتبه هاپون واق و ووق کرد. غریبه ها می ترسیدند و فرار کردند بالای درخت.

آن ها همان جا بودندتا خانم جان با یک سبد پر از هویج آمد. هاپون واق و ووق کر د.

خانم جان فهمید خبری شده است. پرسید: غریبه به خانه آمده؟

یک مرتبه خرگوش ها از بالای درخت گفتند: ما آمده ایم. ما آمده ایم.

خانم جان خرگوشه را دید. همه چیز را فهمید. ریز ریز خندید و گفت:

هاپون جان، این ها که غریبه نیستند. این ها مهمان های ما هستند.

خانم جان و مهمان هایش به خانه رفتند. هاپون توی حیاط راه رفت و گفت: پس غریبه کیه؟ پس غربیه چه شکلیه؟

هاپون سگ خانوم جان

 

هاپو جونی

نشسته توی لونه

عاشق استخوونه

هاپ و هاپ و هاپ صداشه

کنار توله هاشه

کارش نگهبانی خونه مونه

کلک های روباهه رو می دونه

خونه ما تو روستاست

هاپو جونی

 مواظب بزغاله ها و مرغا و خروساست

 


شاعر: سعیده موسوی زاده

سه شنبه 23 آبان 1396  1:52 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها