0

لیوان منحصر به فرد

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

لیوان منحصر به فرد

داستان هایی کوتاه اما خواندنی

یکی بود یکی نبود. یک لیوان بود که آرزو داشت با همه فرق داشته باشد. دلش می خواست که در آن نوشیدنی های خوب بخوردند.

این آقا  لیوان ما یک هفته ناراحت بود و نوشیدنی ها را روی مهمان ها می ریخت.

یک روز آقای کارد ساطوری پیش لیوان رفت و گفت: لیوان جونم چی می شه؟

لیوان گفت: می خواهم منحصر به فرد باشم.

آقای کارد ساطوری گفت: اگر دلت می خواهد بیا و با من زندگی کن.

آقا لیوان خوش حال شد و همراه کارد ساطوری به راه افتاد.. اما بعد از مدتی دید نمی تواند کارهای او را انجام دهد.

نمی توانست پوست میوه ها را بگیرد و هندوانه قاچ کند.

پس یک روز عصر ساعت به آقا لیوان گفت: لیوان جان غصه نخور تو منحصر به فردی.

اگر تو نباشی هیچ کس نمی تواند نوشیدنی بخورد و ناراحت هستند. اگر تو نباشی انسان ها نمی توانند آب بخورند و مریض می شوند.

لیوان در این موقع بود که فهمید چه قدر منحصر به فرد هست.

چهارشنبه 17 آبان 1396  2:18 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها