و چه زيباست سخن گفتن از اين پيوند؛ چون سخن از اين پيوند در واقع سخن از فطرت پاك انسان و مكنون دل همه حق طلبان است. سخن از يك «گم شده در درون جان» و يك «پيداى پنهان» است.قيام حسين(عليه السلام)، احياگر روح در كالبد مرده جوامع اسلامى و محرّك مردان آزاده، به دفاع از حريم شخصيت و شرافت جامعه توحيدى است و قيام مهدى(عليه السلام) ادامه و استمرار اين حركت پوياست.
قيام سالار شهيدان، سلسله جنبان انقلاب هاى ضد ظلم در تاريخ و در واقع روشنگر آتش مبارزه با ظلم و ذلّت و احياى فرهنگ ظلم ستيزى و عزّت خواهى است. انقلاب خلف صالح حسين ـ آن موعود جهانيان، مهدى امم و منتقم آل محمد(صلى الله عليه وآله) ـ نيز استمرار اين حركت عزت بخش و مكمّل اين تحوّل بزرگ است.
آرى پيوند حسين(عليه السلام) و مهدى(عليه السلام) پيوندى عميق و ناگسستى است. اين پيوند عزّت آفرين، مولود «غدير» و ره آورد «بعثت» است و مبدأ آن روز الست مى باشد. مهدى(عليه السلام) از تبار حسين(عليه السلام) است و عاشورا روز ظهور. مهدى(عليه السلام)
خونخواه حسين(عليه السلام) است و ياد حسين(عليه السلام) اوّلين كلام او و «يالثارات الحسين(عليه السلام)» آغازين شعار ياران امام حسين(عليه السلام)، چشم به راه نظاره هلال عيد «ظهور» است.
و كوتاه سخن اينكه مى خواهيم از «عزت حسينى و عزت مهدوى» سخن بگوييم؛ از «عزت عاشورا و عصر عزّت».
«عزّت حسينى» زمينه ساز «عزت مهدوى» است و پيوستن به عصر عزت و گره خوردن به خيل منتظران، پيوستن به عزت عاشورا و حسينيان است.
«عزت حسينى» رمز حيات است و «عزت مهدوى» رمز بقا.
زيبنده است ما دور ماندگان از عاشوراى عزت بخش حسين(عليه السلام) با ثبت نام در مكتب آن «قبله خوبان» و «كعبه نيكان» امام زمان(عليه السلام) و پيوستن به خيل دل سوختگان و منتظران، پاسدار حريم عزت نينوا باشيم. با اميد به اينكه ان شاءالله رب عزيز، توفيق درك عصر عزت يوسف زهرا را به ما عنايت فرمايد.
شايسته است قبل از ورود به بحث در اين زمينه، طليعه گفتارمان را با كلامى از آن «عزيز سفر كرده» و آن امام بصير(ره) ـ كه با الگوپذيرى از عزت كربلا و استعانت و الهام از عزيز زهرا و مهدى دل ها، پايه گذار تحوّلى بزرگ و تاريخى بود و عزت و شرف بر باد رفته اين ملّت عزيز و اين مهد دليران را به آنان بازگرداند ـ پايان ببريم:
«سلام بر حسين بن على كه با ياران معدود خويش براى بر چيدن بساط ظلم و ستم غاصبان خلافت به پا خاست و از ناچيز بودن عدّه و عُدّه به خود خيال سازش با ستمگر را راه نداد و كربلا را قتلگاه خود و اصحاب معدودش قرارداد و فرياد: «هَيهاتَ مِنَّا الذّلَة» را به گوش حق طلبان رسانيد».
الف. مفهوم عزت
«عزّت» در لغت به معناى «قوّت»، «قدرت»، «شدّت» و «صلابت» و آن حالتى است كه انسان را مقاوم و شكست ناپذير مى سازد و نيز مانع از اين مى شود كه مغلوب كسى گردد (حالة مانعة للانسان من ان يغلب). به همين جهت به زمين هاى مقاومى كه با نيش هر كلنگى، جابه جا نمى شود و آب به آسانى در آن فرو نمى رود، ارض «عَزاز» گفته مى شود. البته از باب توسعه در استعمال در معانى ديگرى از جمله: «صعوبت»، «غيرت»، «حميت» و مانند اينها نيز به كار رفته است.
«عزيز» كسى است كه ]بر ديگران[ غالب مى شود؛ ولى مغلوب ]ديگران [نمى گردد (الذّى يَقهَر ولايُقهَر ). نقطه مقابل آن «ذليل» است.
از اين رو تنها ذات پاك «رب عزيز» شكست ناپذير است و ديگر مخلوقات همگى به حكم محدوديتشان قابل شكست اند. روى همين اصل تمام عزّت از آن خداوند است و هر كس عزتى كسب مى كند، از بركت اقيانوس بى كران عزّت او است. عزّت و شوكت پيشواى عزّتمندان، سالار شهيدان و موعود منتظران، صاحب زمان از درياى بى انتهاى عزت و صلابت او است .
عزت جويان حسينى و مهدوى نيز مى توانند با پيوند با عاشورا و انتظار، خود را واصل به اين درياى لايتناهى كنند.
هر كه با مردان حق پيوست عنوانى گرفت***قطره چون واصل به دريا مى شود، دريا شود
با توجّه به آنچه گفته شد، «عزّت»؛ يعنى، با ايمان به مبدا و منتهاى عزّت و با قدرت و صلابت در راه رسيدن به هدف، از تمامى امكانات و استعدادهاى الهى، بهره بردن و از هيچ تلاشى دريغ نورزيدن و در مقابل دشمن مقاومت كردن و سر سازش و تسليم فرود نياوردن. در واقع اين همان گوهر ارزشمند و اصل اوّليه مكتب حيات بخش انبيا، اوليا و انوار طيبه ائمه معصومين(عليهم السلام) است.
عزّت در آينه قرآن:
1. قرآن تمام عزت را از آن خداوند مى داند: (ان العزة للّه جميعاً) .
«انَّ» از حروف تأكيد و «الف و لام» جمع و لفظ «جميعا» در اين آيه شريفه و تكرار اين آيه با اندكى تفاوت در چند جاى ديگر قرآن ، همه مؤكّد اين مطلب حياتى و قابل توّجه است.
غير خداوند همه موجودات ذاتاً فقير، (انتم الفقرا) و در نفس خويش ذليل هستند و مالك هيچ چيز نيستند؛ مگر اينكه ]تحت مالكيت خداوند قرار بگيرند [و از سر رحمت خويش، بهره اى از عزّت به آنان بخشد.
2. هر كس خواهان عزت باشد، بايد آن را از عزّت بى پايان او بخواهد: (من كان يريد العزّة فللّه العزّة جميعاً)
3. كسب عزت از غير او ذلّت است: (الذّين يتّخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين ايبتغون عندهم العزّة فان العزّة للّه جميعاً) «كسانى كه كافران را به جاى مؤمنان دوست خود بر مى گزينند، آيا اينها مى خواهند از آنان كسب عزت (و آبرو) كنند، در حالى كه تمام عزت ها مخصوص خداوند است؟!». در سوره «مريم» مى فرمايد: (واتّخذوا من دون اللّه الهة ليكونوا لهم عزّا ).
4. خداوند عزّتش را به هر كه بخواهد ـ (البتّه اگر قابليت آن را داشته باشد) ـ ارزانى مى دارد: (تعزّ من تشآء و تذل من تشآء) .
5. رسول الله(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان هم بالعرض و به تبع عزت لايتناهى خداوند، داراى عزّت اند. (و للّه العزة ولرسوله وللمؤمنين)
6. عزت خداوند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان هميشگى و ماندگار و حقيقى است و آنچه كافرين دارند تعزّز و در حقيقت ذلّت و خوارى است . (بل الذّين كفروا فى عزّة وشقاق)
7. منافقان اين حرفها را نمى فهمند: (ولكنَّ المنافقين لايعلمون)
عزت در آينه احاديث:
1. عزت غير الهى ذلّت و خوارى است: «كل عزّ ليس باللّه فهو ذلّ».
2. عزت تواضع و فروتنى، در برابر حق است؛ هنگام مواجهه با آن: «العز ان تذلّ للحقّ اذا لَزِمك».
3. عزت در بندگى خداوند است: «الهى كفى لى عزّاً اَنْ اكون لك عبدا».
4. هيچ عزتى مانند طاعت و بندگى خداوند نيست: «لاعزّ كالطاعة».
5. عزت و فخر ]زندگى[ دنيا، در رها كردن و ]عدم وابستگى[ آن است: «فان عزّها وفخرها الى انقطاع».
6. اوليا و دوستان خداوند، با بهره مندى از عزت خداوند، عزتمندند: «... واولياؤهُ بعزّه يعتزّون».
در قسمت ديگرى از مناجات عاشقانه و عارفانه امام عزّتمندان، آمده است: «انت الذّى اعززت».
7. مردن ]همراه با عزت[ بهتر از خوار و زبون زيستن است: «ان المنيّة قبل الدّنيّة».
8. خداوند ـ تبارك و تعالى ـ اختيار هر كارى را به مؤمن داده است، مگر اختيار خوار كردن خويش را: «انَّ اللّه تبارك و تعالى فوض المؤمن كل شىء الاّ اذلال نفسه».
در ادامه اين روايت شريف آمده است: مؤمن ]با بهره مندى از عزت خداوند [عزيز است، و ]هيچ گاه[ خوار و ذليل نمى باشد. و نيز «مؤمن از كوه سخت تر است؛ زيرا كوه با كلنگ تراشيده و خرد مى شود؛ ولى هرگز از دين مؤمن، چيزى كم نمى شود و خرد نمى گردد»: «فالمؤمن يكون عزيزاً ولايكون ذليلاً انّ المؤمن اعزّ من الجبل لانّ الجبل يستقلّ منه بالمعاويل ولايستقلّ من دينه شىء».
ب. پيوندها
يك. پيوند در اهداف عزت بخش
بحث «پيوندها» را با «پيوند اين دو عزيز زهرا» در اهداف عزّت بخشى آغاز مى كنيم كه منجر به آن عزت جاودانه در كربلا شد. و همين آرمان ها و اهداف والا، زمينه ساز بالندگى عزّت در عصر سراسر عزت يادگار آخرين فاطمه(عليها السلام)خواهد شد. اين اهداف مقدّس هر فرد و جامعه اى، اگر يكى از آنها را نصب العين خويش قرار دهد و به آن تمسّك و توسل جويد، او و جامعه را به اوج بالندگى و عزت خواهد رساند.
1. سازش ناپذيرى و گريز از ذلت
عاشورا تجلى گاه اين پيام «عزت بخش» است: «عدم بيعت با بدانديشان و لئيمان و گريز از ذلّت». اين رويكرد حياتى نقش بسيار مهم و سرنوشت ساز در حركت امام حسين(عليه السلام) به سوى كربلا دارد. اين پيام جاويد و ماندگار از مبدا تا منتهاى اين حماسه بزرگ به خوبى هويداست.
در اوّلين قدم آن گاه كه با درخواست بيعت و سازش از طرف يزيديان مواجه مى شود، دشمن دون را اين گونه ناكام مى گذارد: «مثلى لايبايع مثله ».
در آغازين روزهاى ورودش به كربلا نيز فرمود: «فانّى لا ارى الموت الّا سعادةً والحياة مع الظّالمين الاّ برما»؛ «مرگ ]با عزت[ در نظر من خوشبختى و سعادت و زندگى ]و سازش[ با ظالمان ذلّت و خوارى است.» اين است آيين و مرام عزت بخش حسين و به قول مصلح بزرگ اقبال لاهورى:
در جهان، نتوان اگر مردانه زيست***همچو مردان جان سپردن، زندگى است
نقطه اوج اين پيام عزت را آن گاه مى توان ديد كه وقتى در روز عاشورا زاده مرجانه از عزيز زهرا مى خواهد كه: يا بايد خوار و ذليل ]من[ شوى و يا شمشير را انتخاب نمايى! فرزند رسول الله(صلى الله عليه وآله) خطاب به مردم كوفه اين چنين فرياد بر مى آورد:
«الا و انّ الدّعى بن الدّعى قدر كز بين اثنتين»؛ آگاه باشيد كه اين زنازاده فرزند زنازده مرا بين دو راهى شمشير (مرگ) و ذلّت بيعت قرار داده است!»
آن گاه حضرت، پيام عزّت را اين گونه صادر مى فرمايد:
«هيهات منا الذّلة» ؛ «دور باد كه ما زير بار ذلت برويم!»
سرانجام شمشير را انتخاب نمود و با اين حراميان ـ كه منطق وحى را نمى فهميدند ـ به مقابله پرداخت و مرگ با عزت را بر زندگى و سازش ذليلانه ترجيح داد.
بزرگ فلسفه قتل شاه دين اين است***كه مرگ سرخ به از زندگى ننگين است
خود آن حضرت مى فرمايد: «ليس شأنى شان من يخاف الموت ما اهون الموت على سبيل العز و احياء الحقّ ليس الموت فى سبيل العز الاّ حياة خالدة و ليست الحياة مع الذّل الا الموت الذّى لاحياة معه» ؛ «شأن من شأن كسى نيست كه از مرگ بهراسد. چه قدر مرگ در راه رسيدن به عزت و احياى حق سبك و راحت است! مرگ در راه عزت جز زندگى جاويد نيست و زندگى با ذّلت جز مرگى فاقد حيات نيست».
سالار شهيدان اين مسير را با شناخت و آگاهى كامل انتخاب نمود؛ حتى زمانى كه از طرف برادرش محمّد بن حنفيه «پناه بردن به يك مكان امن و آرام پيشنهاد مى شود»، فرمود: «يا اخى! لو لم يكن فى الدّنيا ملجأ ولامأوى لما بايعت يزيدبن معاويه»؛ «اى برادرم! اگر در تمام دنيا هيچ پناه گاه و مأمنى وجود نداشته باشد، هرگز با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد».
فرزند عزيز سالار شهيدان امام زمان(عج) نيز آيين و مرامش همين است: «سازش ناپذيرى و عدم بيعت با طاغوتيان».
كتاب گران قدر «منتخب الاثر» بابى تحت عنوان «فى انّه ليس فى عنقه بيعة لاحد» دارد و در اين باب چند روايت در اين زمينه نقل شده است؛ از جمله:
«يقوم القائم وليس فى عنقه بيعة لاحد »؛ «قائم قيام مى كند در حالى كه بيعت هيچ حاكمى برگردنش نباشد».
آرى وارث حسين(عليه السلام) نيز تن به سازش و بيعت با لئيمان نخواهد داد. هدف عزّت بخش وى جنگ با فرومايگان و ظالمان است. لذا اين هدف عزت بخش، از پذيرش ذلّت ذليلان: «اين مبيد العتاة والمردة؟»
همان طور كه امام حسين(عليه السلام) در اين مسير با افرادى كه قابليت فهم منطق وحى را نداشتند، با شمشير سخن گفت؛ مهدى آل طه نيز مرامش چنين است. امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) مى فرمايند:
«ليس شأنه الاّ السّيف »؛ يعنى، او فقط شمشير را مى شناسد.
آرى آن درياى مهر و عطوفت در برابر ملحدان كج انديش و متعصب فقط شمشير را مى شناسد: «ويقتل اعداء اللّه حتّى يرضى اللّه»؛ «دشمنان خداوند را مى كشد تا خدا راضى گردد».
2. اصلاح طلبى عزت آفرين
يكى ديگر از تابلوهاى درخشان عاشوراى حسينى، «اصلاح طلبى» نبوى و عزت بخش است. حماسه ساز كربلا خود نيز يكى از اهداف قيام تاريخى خويش را همين اصل مى داند: «انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى »؛ «من براى اصلاح امت جدّم قيام كردم».
اصلاح طلبى حسين(عليه السلام)، بر پايه سازش ناپذيرى با بى خبران از دين و براساس پيروى از سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى باشد و محور آن توحيد، عدالت خواهى و ظلم ستيزى است؛ لذا مولّد عزت در عاشورا شد.
در مورد يوسف زهرا(عليها السلام) نيز آمده است: «ليصلح الاُمة بعد فسادها» «]خداوند به وسيله حضرت مهدى(عج)[ اين امت را پس از آنكه تباه شده اند، اصلاح مى كند».
در روايت ديگرى آمده است: «فاذا خرج اشرقت الارض بنور ربّها و وضع الميزان بالعدل بين النّاس فلا يظلم احدٌ احدا »؛ «به هنگام ظهورش جهان با نور پروردگارش مى درخشد؛ او ميزان عدل را در ميان مردم قرار مى دهد و ديگر كسى در حق كسى ستم نمى كند».
امام صادق(عليه السلام) نيز درباره اصلاحات مهدوى، در عصر ظهور مى فرمايد: «ويذهب الزّنا وشرب الخمر و يذهب الرّبا ويقبل النّاس على العبادات تؤدّى الامانات وتملك الاشرار وتبقى الاخيار »؛ «روابط نامشروع، مشروبات الكلى و رباخوارى از بين مى رود. مردم به عبادات روى مى آورند و امانت ها را به خوبى رعايت مى كنند. اشرار مردم نابود مى شوند و افراد صالح باقى مى مانند».
در دعاى گران قدر ندبه مى خوانيم: «اين المعدّ لقطع دابر الظّلمة» و «اين مبيد اهل الفسوق والعصيان والطغيان» و نيز يكى از القاب آن حضرت «مصلح» است.
اين است اصلاح طلبى در منطق حسينى و مهدوى؛ عدالت خواهى و ظلم ستيزى، مبارزه با فقر و بى عدالتى، مبارزه با فحشا و منكرات، اقامه احكام نورانى اسلام، توجّه دادن مردم به فرايض الهى و كنار زدن نااهلان و روى كار آوردن صالحان و نيكان آنها. هر اصلاح طلبى و اصلاحاتى كه منطبق بر اين اصل بوده و اساس حركتش اين باشد، «حسينى و مهدوى» است؛ وگرنه اصلاح طلبى و اصلاحات آمريكايى و غربى است.
رهروان عاشورا و چشم انتظاران آن مصلح كل نيز بايد با اصلاح خويش، زمينه را براى ظهور آن خورشيد عالم تاب فراهم سازند و به قول شاعر:
آن روز كه روزگار مصلح باشد***اصلاح امور، كار مصلح باشد
بايد كه به اصلاح خود اوّل كوثر***قومى كه در انتظار مصلح باشد
3. فريضه عزت بخش
از ديگر اهداف عزت افزا و تأثيرگذار در حماسه حسينى ـ كه در واقع جوهره اين نهضت جاودانه است ـ قيام براى بازگرداندن نشانه هاى از بين رفته دين و احياى قوانين تعطيل شده اسلام و مبارزه با بدعت ها و انحرافات و خصوصاً احياى فريضه ى پرارزش «امر به معروف و نهى از منكر» است.
فريضه اى كه در اهميّتش همين بس كه قرآن كريم امّت محمّد(صلى الله عليه وآله)را به جهت برخوردارى و تقيّد به آن، برترين امت آفريده شده مى داند. فريضه اى كه احياى آن و زدودن گرد و غبار از چهره آن، جامعه اى را از حضيض ذلّت به اوج عزت خواهد رساند. فريضه اى كه مولاى متقيان اميرمؤمنان آن را برتر از همه اعمال نيك مى داند و در مورد عظمتش مى فرمايد: «وما اعمال البرّكلّها والجهاد فى سبيل اللّه عند الامر بالمعروف والنّهى عن المنكر الاّ كنفثَة فى بحر لُجّى »؛ تمام كارهاى نيك و ]حتّى[ جهاد در راه خدا ]با آن همه عظمت و فضيلتش [در برابر امر به معروف و نهى از منكر مانند قطره در برابر درياى موّاج و پهناور است ]چون قوام شريعت به آن است[».
امام حسين(عليه السلام) مهم ترين هدف از قيامش احياى اين فريضه و سنت الهى است؛ چنان كه خود آن حضرت در اين زمينه فرموده است: «اريد ان آمر بالمعروف وانهى عن المنكر »؛ «من براى ]احياى [امر به معروف و نهى از منكر قيام نمودم». در روزهاى اوليه حركت تاريخى و عزت بخش خويش ـ آن گاه كه وليد حاكم مدينه به وى پيشنهاد بيعت مى دهد ـ كنار قبر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) آمد پس از راز و نياز با معبودش و قرائت دو ركعت نماز سوز خويش را با معشوقش اين گونه ابراز مى دارد: «اللهمّ انّى احبّ المعروف واكره المنكر» ؛ «خدايا ]تو خود مى دانى[ من عشق به معروف دارم و از منكر كراهت و تنفر دارم».
همچنين در ابتداى و رودش به كربلا، در آن خطبه تكان دهنده و عاشقانه اش مى فرمايد: «الاترون الى الحق لايعمل به والى الباطل لايتناهى عنه»؛ «مگر نمى بينيد كه به حق رفتار نمى شود و از باطل جلوگيرى نمى گردد».
پس اگر بگوييم مهم ترين هدف از حماسه جاويد حسينى، بلكه جوهره قيام حضرتش احياى اين فريضه عزت بخش بوده است، سخن به گزاف نگفته ايم.
وارث حسين(عليه السلام) مهدى فاطمه(عليها السلام) نيز مهم ترين مؤلفه انقلاب جهانى اش احياى فرايض و سنت هاى الهى است. روشن است كه فريضه حياتى امر به معروف و نهى از منكر نيز يكى از آن فرايض و سنت هاى فراموش شده؛ بلكه مهم ترين آنها است.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در اين باره مى فرمايد: «سيميت اللّه به كلّ بدعة و يمحو كل ضلالة ويحيى كلّ سنة» ؛ «خداوند به وسيله او بدعت ها را نابود مى سازد و گمراهى ها را از بين مى برد و سنت ها را زنده خواهد كرد».
اميرمؤمنان(عليه السلام) نيز در اين باره مى فرمايد: «ويحيى ميّت الكتاب والسّنّه»؛ «و آنچه كه از كتاب و سنّت مرده باشد، زنده خواهد كرد».
در دعاى ندبه نيز مى خوانيم: «اين المؤمل لاِحياء الكتاب و حدوده اين المدّخر لِتجديد الفرائض والسّنن»؛ «كجاست آن ذخيره اى (ذخيره الهى) كه فريضه ها و سنّت ها را احيا مى كند؟ كجاست آن كه آرزو مى رود قرآن و حدودش را زنده نمايد؟»
لذا عاشورائيان و منتظران، بايد با الهام از مقتدايشان، غبار غربت را از چهره شفاف احكام عزت بخش اسلام بزدايند و نسبت به احياى سنن و فرايض الهى خود را مسؤول بدانند.
4. پيروى از سيره پيام آور عزت و آزادگى
از ديگر اهداف مقدسى كه منجر به خلق حماسه عزت آفرين حضرت اباعبدالله(عليه السلام) شد، پيروى از سيره عزت بخش جدّ خويش و پدر بزرگوارش است. همان طور كه خود حضرتش فرموده است: «واسير بسيرة جدى وابى على ابن ابيطالب »؛ «با سيره و روش جدّم (رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)) و پدرم على بن ابيطالب رفتار مى كنم».
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با قيام عليه شرك و نفاق، مبارزه با ظلم و ستم و جهل و نادانى، اعلاى كلمه توحيد، تحمل درد و رنج و اهانت، صبر در برابر مشكلات و سختى ها، مقاومت در برابر محاصره اقتصادى دشمن، جنگهاى طاقت فرسا و... مدال عزّت و شرف مسلمانى را برگردن مسلمانان آويخت تا بدان جا كه (يدخلون فى دين اللّه افواجاً ) و از بين مردمى كه زر و زور و تزوير منطقشان و غارتگرى و چپاول گرى و خون ريزى عادتشان شده بود؛ زبدگانى تربيت نمود كه هر كدام منشأ تحولى در جهان اسلام شدند و بدين سان آيين مقدس اسلام را عالمگير نمود.
امام حسين(عليه السلام)، با پيروى از اين سيره عزّت بخش، آن عزّت جاودانه را آفريد و مهدى(عليه السلام) نيز سيره اش چنين خواهد بود.
سيره عملى اش سيره رسول و شيوه زندگى اش شيوه حضرت امير(عليه السلام) است. صادق آل محمد(صلى الله عليه وآله) در اين باره مى فرمايد: «يسيرفيهم بسيرة رسول اللّه و يعمل بينهم بعلمه»؛ «در ميان آنان (مردم) با سيره رسول(صلى الله عليه وآله)رفتار مى كند و راه و روش او را انجام مى دهد».
در روايت ديگرى نيز فرموده است: «يسير سيرة رسول اللّه و لايعيش الاّ عيش امير المؤمنين» ؛ «سيره اش سيره رسول اللّه و شيوه زندگى اش همچون اميرالمؤمنين است».
دل سوختگان حسين(عليه السلام) و چشم انتظاران منتقم خون آن حضرت، نيز بايد با پيروى از سيرت مهدى و با «مهدى باورى»، «مهدى ياورى» و «مهدى زيستى»، زمينه ظهور حضرتش را فراهم آورند تا همگان را به آيين و سيره پيامبر در آورند همان طور كه در روايت آمده است:
«واعلموا ان اتّبعتم طالع المشرق سلك بكم منهاج الرسول» ؛ «بدانيد اگر شما از قيام كننده مشرق (امام مهدى(عج)) پيروى كنيد، شما را به آيين پيامبر در آورد».
دو. اشتراك در مربيان عزيزپرور
از جمله مسائلى كه زمينه ساز خلق عزت جاودانه حسينى در كربلا شد، تربيت يافتن امام حسين(عليه السلام) در مهد عزّت و كانون وحى و رسالت است. تربيت در سايه پدرى با عظمت و صلابت همچون امام على(عليه السلام)و پرورش در دامن مادرى، مانند زهراى عزيز(عليها السلام) تأثير شگرفى بر آن حضرت داشت. خود آن حضرت وقتى با پيشنهاد بيعت از سوى بدمنشان مواجه مى شود و اين ذلّت را از خود دور مى كند؛ سخن را اين گونه آغاز مى نمايد:
«انا اهل بيت النّبوة ومعدن الرسالة ومختلف الملائكة ومهبط الوحى، بنا فتح اللّه و بنايختم»؛ «من از خاندان نبوّتم، ]من تربيت شده[ معدن رسالت و ]پرورش يافته [فرودگاه ملائك و كانون وحى هستم و خداوند اين عزت و شرف را به ما عنايت كرده است كه آغاز و پايان امور به دست ماست».
حال چگونه مى توانم ننگ ذلّت و بيعت با لئيمان و زاده سفيان و طلقا را برخود روا دارم؟! شخصيت والايى چون من ـ كه رشد يافته در چنين خاندانى است ـ دست بيعت با فرومايگان و ذليلان نخواهد داد:
همچنين آنجا كه با سردادن «شعار تاريخى عزت»، اوج عزت و صلابت خويش را براى جهانيان به نمايش مى گذارد و با اصرار بر موضع خويش تير خلاصى را بر پيكره نيمه جان آنان نشانه مى رود اين گونه مى فرمايد: «هيهات منا الذّلة»؛ «دور باد كه ما زير بار ذلت برويم!»
ما در خاندانى پرورش يافته ايم كه پيام آور «عزت و صلابت»، «آزادگى و حميت»، «غيرت و شجاعت» و «مردانگى و مروّت» بوده اند. واژه «ذلت» در فرهنگ عزيزپرور آنان جايى ندارد: «يأبى اللّه لنا ذلك و رسوله»؛ «خداوند و رسولش ابا دارند از اينكه تن به ذلت و خوارى دهيم».
«حجور طابت وطهرت»؛ ما تربيت شده دامن پاك و مطهّرى زهراى عزيز هستيم؛ همو كه كوثر و ليلة القدر و محبوبه خداست. زهرايى كه غضبش، غضب خداوند و رضايش، رضاى او است، شير زنى كه افشاگرى ها و طنين فريادش در مدينه را تا ابد، مى توان شنيد و تاريخ، حماسه هايش را در برابر غاصبان ولايت فراموش نخواهد كرد. طنين فرياد او هم پاى ذوالفقار على است. او در برابر دشمنان آل رسول، كوچك ترين نرمشى از خود نشان نداد و در راه مبارزه با دشمن حتى يك لحظه از پاى ننشست و سرانجام تمام هستى خويش را خرج حمايت از رسالت و دفاع از ولايت نمود و مزدش اين شد كه محور «خشم و غصب» خداوند قرار گرفت و «ام ابيها» شد. «امّ الائمّه»، و همسر و همتاى «اب الائمة» ـ اين نقطه كمال عزت ـ فقط سزاوار شأن حضرت زهرا(عليها السلام) است.
كسى كه در اين دامن تربيت شده باشد، ذلّت را نمى شناسد؛ لذا پيشواى عزّتمندان در روز عاشورا، روى اين نكته تكيه مى كرد: «اين دامن ابا دارد از اينكه ما تن به ذلّت دهيم».
مهدى(عج) نيز از اين خاندان و فرزند همين مادر است. روايات در اين زمينه بسيار زياد است؛ از جمله:
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «المهدى رجل من ولدى»؛ «مهدى از فرزندان من است».
در روايت ديگرى چنين مى فرمايد: «لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول اللّه ذلك اليوم حتى يبعث اللّه رجلا من اهل بيتى اسمه اسمى» و «المهدى من عترتى من ولد فاطمه».
كتاب ارزشمند منتخب الاثر بابى تحت عنوان «فى انه من ولد سيدة نساء العالمين فاطمه» دارد. مؤلف 192 روايت در اين زمينه جستوجو نموده، ده روايت در اين باره نقل كرده است.
مضاف بر آنچه ذكر شد، جابر نيز در اين زمينه نقل مى كند: «دخلت على فاطمة بنت رسول الله(ص) وبين يديها الواح فيها اسماء من ولدها فعَددتُ احد عشر اسماء آخرهم القائم(عليه السلام)».
آرى مهدى(عج) نيز از فرزندان فاطمه و وارث عزّت زهراى مرضيّه است. فاطمه زيباترين و نيكوترين الگوى مهدى(عليه السلام) است. خود آن حضرت در اين زمينه مى فرمايد:
«فى ابنةِ رسول الله لى اسوةٌ حسنة».
سه. توجه نكردن به ملامت سرزنش كنندگان
يكى ديگر از نكات درس آموز در حادثه «عاشورا»، بى اعتنايى به سرزنش هاى ملامتگران است. امام حسين(عليه السلام) در راه رسيدن به اهداف والاى خويش، در برابر تشنگان قدرت و دنياطلبانى كه به ظاهر از سر خيرخواهى و مصلحت انديشى، خواستند مانع از اين حماسه بزرگ شوند؛ هيچ توجهى نكرد و به هر كدام از آنان متناسب با منطق خودشان، پاسخ داد و با اتّكال به قدرت لايزال الهى، به سوى كربلا حركت كرد و آن حادثه بى نظير تاريخ را آفريد.
در اين زمينه راوى مى گويد:
«ثم جاء عبداللّه بن عمر فاثار اليه بصلح اهل الضلال و حذره من القتل والقتال؛ فقال(عليه السلام) له: يا اباعبدالرحمان! اما علمت ان من هوان الدّنيا على اللّه ان رأس يحيى بن زكريا اهدى الى بغى من بغايا بنى اسرائيل... اتّق اللّه يا اباعبدالرحمان ولاتدعَنَّ نصرى» ؛ «عبدالله بن عمر آمد و چنين مصلحت انديشى كرد كه حسين با مردم گمراه بسازد و از جنگ و خونريزى بر كنار باشد! حضرت فرمود: يا اباعبدالرحمان! مگر متوّجه نيستى كه دنيا در نزد خداوند، آن قدر پست و ناچيز است كه سر بريده يحيى بن زكريا به عنوان هدّيه به نزد زنازادگان از زنازاداگان بنى اسرائيل فرستاده شد. اى اباعبدالرحمان: از خدا بترس و تقوا پيشه كن و يارى مرا از دست مده».
حضرت مهدى(عج) نيز در راه رسيدن به اهداف الهى عزت بخش خويش، مرامش چنين خواهد بود. امام كاظم(عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد:
«بابى من لا يأخذهُ لومة لائم»؛ «پدرم فداى كسى كه در راه خدا ملامت ملامت گران در او تأثيرى نمى گذارد».
ما نيز مى توانيم با الگو قرار دادن حضرت حسين(عليه السلام) و مهدى(عليه السلام) و پيوستن به خيل شيفتگان آن صاحب رأيت محمدى، در راه رسيدن به آرمان هاى والاى انسانى و نشر معارف اهل بيت(عليهم السلام) ـ با تكيه بر خالق زيبايى ها و استمداد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و آلش و بدون توجه به سرزنش خبيث طينتان ظاهر فريب ـ از درياى بيكران عزّت الهى بهره مند شويم.
چهار. اشتراك در پيوند با منبع عزت
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «انّ اللّه تعالى يقول كل يوم انا ربّكم العزيز فمن اراد عزّ الدّارين فليطع العزيز»؛ «خداى تعالى هر روز مى فرمايد: من پروردگار عزيز شما هستم پس هر كه خواهان عزت دو جهان است بايد كه از ]خداى [عزيز فرمان برد».
اميرمؤمنان(عليه السلام) نيز در اين زمينه مى فرمايد: «اذا طلبت العزّ فاطلبه بالطّاعة»؛ «هرگاه جوياى عزت باشى، آن را به اطاعت ]از خدا[ بجوى».
آرى طاعت خداوند عزيز و پيوند با چشمه سار عزت، انسان را به عزت و كمال مى رساند و حسين(عليه السلام) و مهدى(عليه السلام) نيز در اين اصل با هم پيوندى عميق و مستحكم دارند. آنان عزّت جاودانه خويش را، در سايه طاعت و بندگى حضرت حق، از اقيانوس بى كران عزّتش كسب كرده اند.
حقا مهم ترين عامل در تولّد عزت عاشورا و تبلور آن در عصر عزت مهدى زهرا(عليها السلام)، اصل عزت بخش است. از اين رو مناسب است به جلوه هايى از عبادات اين دو امام اشاره اى كنيم:
«حموينى» (از محدّثين معروف اهل سنت) مى گويد. وارد مسجد رسول الله شدم و ديدم حسين(عليه السلام) در حال سجده است. صورتش را روى خاك قرار داده، مى فرمايد:
«ألمقامع الحديد خلقت اعضائى ام لشرب الحميم خلقت امعائى الهى ان طالبتنى بذنوبى لاطالبنّك بكرمك و لان حبستنى مع الخاطئين لاخبرنّهم بحبّى لك، سيّدى انّ طاعتى لاينفعك ومعصيتى لاتضرك فهب لى ما لاينفعك واغفرلى ما لايضرّك فانك ارحم الراحمين» ؛ «آيا براى گرزهاى آهنين پيكر مرا آفريدى؟ آيا
براى آشاميدن آب هاى گرم جهنم دستگاه گوارش مرا خلق كردى؟ خدايا اگر در روز قيامت در مورد گناهانم از من بپرسى، من هم از تو درباره بزرگوارى و كرمت سئوال خواهم كرد...».
حقّاً چه قدر عارفانه و صميمانه با معبود خويش سخن مى گويد! واقعاً تلخى ناشى از خسارت هاى جبران ناپذيرى كه با كنار زدن الگوها و پيشوايان بزرگى كه مى توانستند جامعه و آحاد آن را در مسير هدايت و بندگى قرار دهند، فراموش ناشدنى است!
عصر روز تاسوعا، هنگامى كه لشكر دشمن به سوى خيمه گاه امام حسين(عليه السلام)حملهور مى شود، آن حضرت به برادر رشيد خود حضرت ابوالفضل مى فرمايد: «امشب از آنها مهلت بگير تا به درگاه خداوند به نماز بايستيم و او را صدا بزنيم و در پيشگاه او استغفار كنيم» (لعلنا نصلى لربنا الليلة وندعوه ونستغفره).
سپس فرمود: «فهو يعلم انّى كنت قد احبّ الصّلاة و تلاوة كتابه و كثرة الّدعاء والاستغفار».
در روز عاشورا نيز در آن بحبوبه جنگ، به يارانش مى فرمايد: «سلوهم ان يكفوا عنا حتى نصلى»؛ «از آنان بخواهيد دست از ما بردارند تا نماز بخوانيم».
سپس به زهير بن قين و سعد بن عبدالله فرمود: «تقدّما امامى حتى اُصلّى الظهر» ؛ «جلو بايستيد تا نماز ظهر را بخوانيم».
حضرت مهدى(عج) نيز با پيوند با منبع لايتناهى عزت الهى و طاعت و عبادت رب عزيز، عزت جهانگير خويش را به نمايش خواهد گذاشت.
هفتمين پيشواى شيعيان در مورد عبادت هاى آن عبد صالح مى فرمايد: «يعتوره مع سمرته صفرة من سهر الّليل، بابى من ليله يرعى النجوم ساجداً و راكعاً» ؛ «مهدى(عج) بر اثر تهجّد و شب زنده دارى رنگش به زردى متمايل است. پدرم فداى كسى باد كه شب ها در حال سجده و ركوع طلوع و غروب ستارگان را نظاره مى كند!»
«ويكون اشدّ تواضعاً للّه عزّوجل» ؛ «در برابر خداوند از همه متواضع تر است» و «يكون... اتقى النّاس» ؛ «با تقواترين مردمان مى باشد».
در اوصاف ياران آن حضرت نيز عناوينى به چشم مى خورد كه گوياى اين مطلب است: «مردانى شب زنده دار»، «پارسايان شب» و «سجده بر پيشانيشان اثر گذاشته».
دل سوختگان حسين(عليه السلام) و دلدادگان و منتظران آن سيّد انام نيز بايد با عبادت و عمل صالح و پيشه كردن تقوا، نام خود را در لوح زرّين ياران و منتظران حقيقى آن حضرت ثبت كنند؛ چنان كه امام صادق(عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد: «من سرّه ان يكون من اصحاب القائم فلينتَظر و ليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق و هو منتظر».
نتيجه اين ورع و تقوا ـ علاوه بر اينكه نامش در زمره ياران و منتظران حضرت ثبت خواهد شد ـ جزء عزيزترين مردم نيز خواهد بود، همان طور كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «من اراد ان يكون اعزّ النّاس فليتّق اللّه عزّوجل».
ج. عصر ظهور عصر عزّت
چون تشنه به آب ناب، دل مى بندم***بر خنده ماهتاب، دل مى بندم
اى روشنى تمام! تا ظهر ظهور***چون صبح به آفتاب، دل مى بندم
عاشورا تجلى گاه اوج عزّت و مهد آزادگى و صلابت است. قيام پرافتخار حسينى، به اسلام و مسلمين عزّتى دوباره بخشيد و اين است معناى فرمايش گران قدر پيامبر گرامى اسلام(ص) كه فرمود: «حسين منّى و انا من حسين».
لذا حضرت مهدى(عج) خطاب به جدّ بزرگوار خويش، سالار شهيدان عرضه مى دارد: «انت... عزّ الاسلام» ؛ «اى حسين!... تو عزّت اسلام هستى».
امام حسين(عليه السلام)، نام شيعه را براى هميشه در تاريخ عزتمند و جاودانه كرد. قيام و انقلاب «باقيمانده حسين»، «مهدى آل محمد» نيز ادامه و استمرار همين حركت الهى و عزت بخش است.
در دولت مهدى(عج) عزّت اسلام و مسلمين، به اوج خود خواهد رسيد. لذا جاى دارد عصر ظهور آن حضرت را «عصر عزّت» بناميم.
چنان كه در بعضى از احاديث، ادعيه و زيارات اين حقيقت را به روشنى مى توان ديد:
خداوند بهوسيله «مهدى(عج)» دين و قرآن و اسلام و اهلش را عزت مى بخشد. «يعزّ به الدّين والقرآن والاسلام واهله».
در دولت «مهدى(عج)» اسلام و مسلمين عزيز خواهند شد و كفر و نفاق و اهلش خوار و ذليل خواهند شد: «اللهمّ انا نرغب اليك فى دولة كريمة تعزبها الاسلام واهله و تذل بها النفاق واهله».
چه عزّتى بالاتر از اينكه اسلام در دولت عزّت بخش او عالم گير خواهد شد: «اذا قام القائم لايبقى ارض الاّ نودى فيها شهادة ان لا اله الا الله وان محمداً رسول اللّه».
حضرت مهدى(عج) به مؤمنان و موحدان عزت خواهد بخشيد و كافران را خوار و ذليل خواهد نمود: «السلام عليك يا معزّالمومنين المستضعفين السّلام عيك يا مذّل الكافرين» و «انت... عزّ الموحّدين».
آن حضرت ذخيره خداوند است، براى يارى دين و به عزت رساندن اهل ايمان: «ذخرك اللّه لنصرة الدّين و اعزاز المؤمنين».
امام مهدى(عج)، عزت بخش دوستان خدا (شيعيان) و خواركننده دشمنان خدا (دشمنان اهل بيت) است: «السلام عليك يا معزّ الاولياء ومذلّ الاعداء» و «اين معزّ الاولياء و مذلّ الاَعداء».
آن حضرت داراى آن چنان عزتى است كه هم طرازى ندارد ]كسى بر او برتر نيست[: «انت من عقيد عز لايسامى».
خداوند در سايه قيام حضرت مهدى(عج)، ذلت ما را به عزت مبدل خواهد نمود: «اعزز به ذلتنا». چشم انتظار آن روزى هستيم كه «خورشيد در انتظار» از پس ابرها برون آيد و با ظهور عالمتابش، جهان را غرق نور، عدالت و عزت كند و غبار غربت از دل هاى شيعيان و شيفتگانش بزدايد.
اى دوست غمت به عيش جان مى ارزد***هجرت به وصال دگران مى ارزد
در ذكر تو و به ياد تو بودن ما***يك لحظه به عمر جاودان مى ارزد
شايسته است اين جستار را با سوز و آه دلداده حسين و آخرين نگار نازنين فاطمه در رثاى جدّ غريبش پايان ببريم:
«فلئن اخّرتنى الدّهور و عاقنى عن نصرك المقدور و لم اكن لمن حاربك محاربا ولمن نصب لك العداوة مناصبا، فلاندبنّك صباحاً ومساء ولابكينّ لك بدل الدّموع دما، حسرة عليك وتأسّفاً وتحسراً على ما دهاك وتلهّفاً حتى اموت بلوعة المصاب و غصّة الاكتياب»؛
«اگر روزگار به تأخيرم انداخت و مقدّرات مرا از ياريت بازداشت و در مقابل دشمنانت نجنگيدم (جز جنگجويان در ركابت نبودم) و با مخالفانت نبرد نكردم؛ لكن به خاطر تو و آنچه بر تو وارد شده، هر صبح و شام برايت ناله مى كنم و به جاى اشك خون مى گريم، تا آن گاه كه با حسرت و غصه و اندوه جان دهم».
منتظران را به لب آمد نفس***اى همه فرياد، به فرياد رس
پدید آورنده: ابوالقاسم لطيف زاده