اكنون برخى از ره آوردهاى انتظار را بر مىشمريم:
يكم. صبر
امام صادق(عليه السلام) فرمود: من دين الأئمة، الورع... و انتظار الفرج بالصّبر. شرايط بسيار دشوار عصر غيبت، مستلزم آن است كه هر شيعه ى منتظرى، در برابر مشكلات و گرفتارىها بايستد و از موجوديّت و هويّت خويش دفاع كند.
كسى كه براى آينده اش برنامه مىريزد و براى رسيدن به اهدافش، نيازها را مىشناسد و براى به دست آوردن آن ها، راه هايى را پيش بينى مىكند، به خوبى مىداند كه با داشتن نقشه و برنامه، كارها، سريع تر و بهتر شكل مىگيرد. چون موانع را در طرح و برنامه ى كلّى، مىتوان شناخت و براى از ميان برداشتن آن ها، چاره اى انديشيد.
آنان، در رويارويى با مشكلات، غافلگير نمى شوند و كاسه ى صبرشان لبريز نمى گردد و به جزع و فزع يا ذلّت و ضعف روى نمى آورند. مواجهه با ترس، طبيعى است و هر انسانى، در طول زندگى اش، با آن روبه رو مىشود، امّا مهم اين است كه چگونه از آن بهره ببرد.
آدمى، در طول تاريخ، با ترسها به قدرت رسيده، با محبّتها و عشق ها، كوهها را بر دوش كشيده است. انسان بر اثر برخورد با مشكلات و تجربههاى مكرّر آموخته است كه چگونه ترس و عشق را با قدرت جايگزين كند و چگونه براى مشكلات راه حل بيابد.
منتظر، كسى است كه مشكلات دوران انتظار را پيش بينى كند و در نتيجه، از بحران هجوم مشكلات بكاهد و صبرش، مغلوب حوادث نشود.
امام حسين(عليه السلام) مىفرمايد:
براى او، غيبتى است كه گروهى در آن دوران، از دين برگشته، برخى ديگر، بر دين پايدار خواهند ماند و مورد اذيّت و آزار قرار خواهند گرفت. به آنان گفته مىشود: اگر راست مىگوييد، پس اين وعده ى ظهور مهدى چه زمانى اتفاق خواهد افتاد؟ ليكن آن كه در زمان غيبت، بر آزارها و تكذيب ها، استوار بماند، گويا مجاهدى است كه در ركاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) با شمشير، به جهاد برخاسته است.
امام صادق(عليه السلام) به نقل از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده اند:
زمانى بر مردم خواهد آمد كه حكومت، جز به وسيله ى كشتن و ستمگرى به دست نيايد، و ثروت جز با غصب و بخل فراهم نگردد، و محبّت و دوستى، جز با بيرون رفتن از دين به چنگ نيايد. پس هر كس، آن زمان را در يابد و بر فقر صبر كند، با اين كه محبّت مردم را بتواند جلب كند، و بر خوارى و ذلّت صبر كند، در صورتى كه قدرت عزيز شدن را داشته باشد، خداوند پاداش پنجاه صدّيق از تصديق كنندگان مرا به او خواهد داد.
مراد از «ذلّت و عزت» در اين روايت، عزّت و ذلّت ظاهرى و دنيايى است، وگرنه مؤمن هميشه از عزّت برخوردار است، چه در فقر و پريشانى، چه در مكنت و برخوردارى؛ (وللّه العزة ولرسوله وللمؤمنين).
امام كاظم(عليه السلام) نيز در اين زمينه مىفرمايد:
هر كس صبر كند و انتظار كشد، به فرج و پيروزى مىرسد و انتظار فرج، بخشى از فرج است.
اين مسئله، چنان حياتى است كه صابران دوره ى انتظار، از گروندگان به غيب، بلكه از مفلحان و رستگاران شمرده شدهاند.
دوم. ذكر
دوران انتظار، دوران هجوم فتنهها و مشكلات و گرفتارى هاست. آنچه سبب آرامش قلبى و قدرت روحى شيعه ى منتظر مىشود و وى را از غفلت و زينت و وسوسه، نجات مىدهد، ذكر و هوشيارى است.
آدميّت آدمى، در گروِ دو دستاورد بزرگ، يعنى علم و ذكر است. با علم، از جهلها آزاد مىشويم و با ذكر، از غفلت ها. انسان در يك مرحله، جاهل است و در اين مرحله، محتاج دانستن است. پس بايد به دنبالش برود، در هر جا باشد.
از طرفى، تأكيد فراوان برفراگيرى علم و دانش، اهميّت آن را دو چندان مىكند، ولى بايد توجّه داشت كه دانستن، شرط لازم براى موفّقيّت و سعادت آدمى است، امّا شرط كافى براى اين مهم نيست. چون، پس از يافتن و فهميدن، خطر ديگرى بر سر راه است و آن، غفلت و بى خبرى است. در اين مرحله، علم كارساز نيست، بلكه ذكر و تذكّر، كارگر است و چاره ى درد.
مؤمنِ منتظر نيز از اين امر، مستثنا نيست. زيرا فتنهها و جلوهها و وسوسهها و زينت ها در دنيا وجود دارند و در دوران غيبت، شديدتر هم شده اند و طبيعى است كه هر يك دل را مىلرزاند و سبب غفلت مىشود. بنابراين، شيعه ى منتظر با ذكر و هوشيارى، بايد اُنس گيرد و از اين «قوّت روح» و «كليد و حيات قلب» و «نور و شفاى دل» مدد جويد.
راستى، عجب حكمتى دارد آفرينش خدا، چه زيبا انسان را تربيت مىكند! در دل هجوم زينتها و جلوهها و دنيا زدگى ها، ذكر و يادآورى نورانيّت و هوشيارى و حلاوت و شيرينى عبادت و خود باورى را به انسان منتظر هديه مىكند و اين، نتيجه ى آمادگى و انتظارى است كه وى به چنگ آورده است.
سوم. اصلاح
يكى از آثارى كه در هر شيعه ى منتظر پديدار مىگردد، اصلاح و پيراستن خود از خصائص ناپسند، و آراستن خود به اخلاق نيكو است. اين، نتيجه ى طبيعى انتظار واقعى است.
او، در تاريخ كسانى را ديده است كه در بحرانى ترين شرايط، زير شانه ى ولىّ خدا را خالى كرده اند! او، طلحه و زبيرهاى تاريخ را ديده است! او، عمر سعدها را ديده است! از اين رو او نقطه ضعف هايش را شناسايى مىكند و در پى اصلاح خود بر مىآيد.
شيعه ى منتظر، دريافته كه با اصلاح خود، به تنهايى كارها درست نمى شود. چون او با جامعه مرتبط است. او مىداند كه جامعه ى فاسد، فرد صالح را هم به فساد مىكشاند. درك اين ضرورت، او را به اصلاح جامعه مىكشاند.
اين دو، همان علامت هايى هستند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از ساليان دور، در گوش تاريخ گفته است. مسلمان بايد صالح باشد؛ المسلم مَنْ سلم المسلمون من يده و لسانه نيز بايد مصلح باشد؛ مَنْ أصبح ولم يهتمّ بأُمور المسلمين فليس بمسلم.
از امام صادق(عليه السلام) در اين مورد، چنين نقل شده است:
هر كس دوست دارد كه از ياران حضرت قائم(عليه السلام) باشد، بايد منتظر باشد و در اين حال، به پرهيزكارى و اخلاق نيكو رفتار كند... .
امام عصر(عليه السلام) نيز با توجّه به ناگهانى بودن امر ظهور، همه ى شيعيان را به انجام دادن اعمال پسنديده و دورى از اعمال ناپسند در زمان غيبت، فرا خوانده، مىفرمايد:
هر يك از شما، بايد آن چه را سبب دوستى ما مىشود، پيشه ى خود سازد و از آن چه مايه ى خشم و ناخشنودى ما مىگردد، دورى گزيند. زيرا فرمان ما، به يك باره و ناگهانى فرا مىرسد و در آن زمان، توبه و بازگشت، براى كسى سودى ندارد و پشيمانى از گناه، كسى را از كيفر ما نجات نمى بخشد.
اين موضوع، از چنان اهميّتى برخوردار است كه در توقيع شريف ناحيّه ى مقدّس حضرت صاحب الامر(عليه السلام) به مرحوم شيخ مفيد، آمده است:
تنها چيزى كه ما را از آنان پوشيده مىدارد، چيزهاى ناخوشايندى است كه از ايشان به ما مىرسد و خوشايند ما نيست و از آنان انتظار نمى رود.
چهارم. اميد
انتظار فرج، از آن جهت مورد تأكيد و توصيه ى اهل بيت(عليهم السلام) قرار گرفته است كه در شيعه ى منتظر، اميد به آينده پديد مىآورد و همين اميد، نقش بزرگى در زندگى او دارد. چون اگر پندار كسى اين باشد كه هيچ تلاشى براى اصلاح امور به نتيجه نمى رسد، انگيزه اى براى مبارزه با طاغيان و مقاومت در برابر دشوارىها نخواهد داشت؛ امّا اگر كسى به آينده اميدوار باشد و بداند كه دير يا زود، حكومت زمين به صالحان خواهد رسيد و امور جامعه اصلاح خواهد شد و ستم و بيداد رخت بر خواهد بست و... براى رسيدن به چنان جامعه اى مىكوشد تا با دگر سازى، زمينه ى تشكيل آن دولت كريمه را فراهم آورد.
حالت انتظار و اعتقاد به حضور رهبر، اثر عميقى در اجتماع دارد. هر گاه اين رهبر، در دل اجتماع باشد، مداخله ى او در رهبرى امّت و نظارت بر سازمان ها، لازم و ضرورى است، ولى هر گاه اين رهبر، به عللى زندانى يا تبعيد بيمار شود، باز هم مردم به اميد وجود آن رهبر، دست به دست هم داده، كارها را ادامه مىدهند.
در طول تاريخ، در ميان ملل زنده كه نهضت هايى داشتند، تا زمانى كه رهبر نهضت، زنده بوده است، هر چند از نزديك موفّق به رهبرى نمى شد، تشكيلات اين گروه پايدار مىماند؛ امّا لحظه اى كه زندگى او به پايان مىرسيد، دو دستگى ميان نيروها، و پراكندگى و نابسامانى، در ميان جمعيّت، پديد مىآمد.
بنابراين، حالت انتظار و اعتقاد به وجود امام زنده و حاضر و ناظر، در حفظ وحدت مردم و آماده كردن افراد براى نهضت عليه ستم مؤثر است.
پنجم. همراهى
شيعه ى منتظر، تلاش دارد كه در رفتار و گفتار و پندار، خود را به خصيصههاى نيكوى امامش نزديك كند. بگويد، آن چه او مىپسندد و انجام دهد كارى را كه او خوش مىدارد و... از اين رو، اخلاق او، مردم را به ياد آن غايب از نظر مىاندازد تا جايى كه بهترين افراد اهل زمان خود به شمار مىرود.
فرزندان انتظار، در مناسبات اجتماعى، چنان پابند عدالت اند كه مردم، طَعم عدالت اجتماعى را به سبب ايشان تجربه مىكنند. فرزندان انتظار، اين هشدار را شنيده اند كه «منفورترين مردم نزد پروردگار، كسى است كه سيره ى امامى را برگزيند، ولى از كارهاى او پيروى نكند.»
يكى از دعاهايى كه تصوير روشنى از شيعه ى منتظر مىنماياند و ما را با انتظارات امام از شيعيانش آشنا مىكند، دعاى شريف اللّهم ارزقنا توفيق الطّاعة و... است.
همراهى با امام منجى، در گرو آزادى از هر گونه تعلق و رهايى از همه ى وابستگى هاست. با اين سعه ى وجودى است كه آدمى، رفعت مىگيرد و مىتواند سرودِ واجعل لي مع الرّسول سبيلاً را سر دهد. چون، تا كسى به اين وسعت و رشد نرسيده باشد، همراهى رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) و ولىّ(عليه السلام) را نمى تواند داشته باشد.
همراهى و معيّت با رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) و ولىّ(عليه السلام) همراهى در اهداف و همراهى در سلوك عملى آنان را مىخواهد. من كه تمام هدفم متاع دنيا است و رضايت به اين زندگى است، همراه اهداف «ولىّ» نمى توانم باشم و به مقام معيّت و در ركاب ولىّ بودن برسم، امّا آنان كه پوستهها و ديوارها را شكسته اند و از تعلّقات دنيوى آزاد شده اند و چنان وسعت پيدا كرده اند كه ديگر نمى خواهند و نمى توانند به دنياى محدود برگردند، همراه ولىِّ معصوم مىتوانند باشند تا جايى كه لياقت همراهى امام قائم(عليه السلام) آن هم در خيمه اش را پيدا مىكنند.
ششم. بصيرت
مؤمنِ منتظر، در تمامى اَبعاد، آمادگى پيدا مىكند. يكى از آن ها، آمادگى فكرى است. نتيجه ى تلاش فكرى مؤمنِ منتظر، بصيرت و آگاهى است. فتنه ها، افزون بر اين كه غفلت مىآورند، شبهه و ترديد و تزلزل را نيز در افكار آدمى ايجاد مىكنند و اين فرزند انتظار است كه چون به هوشيارى فكرى رسيده، بيدار است و آماده شده است. او از زبان مهربان على(عليه السلام) شنيده:
فإنّما البصير مَنْ سَمِعَ فتفكّر و نظر فأبصر.
او مىداند كه آيين تشيّع، از آغاز گسترش، هماره مورد تاخت و تاز دشمنان قرار داشته و در عصر غيبت، به شدّت آن افزوده شده است. آنان، عرصه را با غيبت صاحب دين، خالى ديده و در اين فرصت، به گمراهى كردن مردم رو مىآورند. او مىداند كه وظيفه دارد با تمام وجود به دفاع از آيين و آرمان آن حضرت برخيزد و به شبهات والقائات شيطانى دشمن پاسخ دهد.
شيعه ى منتظر، همراه تاريخ است و از آن درس مىگيرد. او، قهرمان با وفاى كربلا حضرت ابوالفضل(عليه السلام) را كه به بصيرت رسيده بود، سرمشق خود قرار مىدهد.
مؤمنِ منتظر، بيدار است، خداى متعالى، به او آن اندازه از عقل و فهم عنايت كرده كه دوران غيبت برايش چون به دوران ظهور است و چنان بصيرت پيدا مىكند كه شبهات دوران انتظار را به راحتى پاسخگو مىگويد امام سجاد(عليه السلام)در همين زمينه مىفرمايند:
... يا أبا خالد! إنّ أهل زمانه القائلين بإمامته والمنتظرين لظهوره أفضل من كل زمان؛ لأنّ الله تبارك و تعالى، أعطا هم من العقول والأفهام والمعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهده؛
اى ابا خالد! مردم زمان غيبت كه به امامت او معتقد و منتظر ظهور او هستند، برتر از مردم همه ى زمان هايند. زيرا خداى والا متعال، را به آنان، را آن اندازه اى از عقل و شناخت برخوردار كرده است كه غيبت براى آنان، مانند شهود است.
فرزند انتظار، به چنان توجّهى راه يافته است كه با آمادگى و فراهم آوردن زمينه ها، اجازه ى ورود به هيچ گونه شبهه اى را نمى دهد و روح و قلب خود را از هر گونه گزندى حفظ مىكند. امام صادق(عليه السلام) مىفرمايند:
طوبى لمَنْ تَمَسَّك بأمرنا في غيبة قائمنا فلم يزغ قلبه بالهداية؛
خوشا به حال كسى كه در زمان غيبت قائم ما، به فرمان ما تمسك جويد كه در نتيجه، قلبِ هدايت شده اش، هرگز به طرف باطل متمايل نشود.
شيعه ى منتظر، از چنان بصيرت و آگاهى برخوردار مىشود كه «شگفت ترين مردم در ايمان و بزرگ ترين آنان در يقين»، لقب مىگيرد.
اكنون مناسب است در اين مرحله از بحث سه نمونه از شبهات را برسيم.
نمونه ى 1
يكى از شبهاتى كه در مجالس و محافل و مجلاّت مختلف طرح شده، بحث خشونت است، به خصوص رواياتى نيز در مورد خشونت هنگام ظهور مطرح است. در روايتى از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است: ليس أمره إلاّ السيف ؛ سر و كار او، فقط با شمشير است.
در روايت ديگرى نيز چنين آمده است:
... لايعطهم إلاّ السّيف، يضع على عاتقه ثمانية أشهر هرجاً حتّى يقولوا: واللّه! ما هذا من ولد فاطمه، لو كان من ولدها لرحمنا؛ او جز با شمشير با آنان برخورد نمى كند. در زمان بحران و آشوب، به مدّت هشت ماه، شمشيرش را روى دوش خود مىگذارد تا اين كه مردم خواهند گفت: به خدا سوگند! او فرزند زهرا نيست. اگر فرزند زهرا بود، حتماً به ما رحم مىكرد.
بنابراين، اگر آن چه درباره ى قيام آخرين ولىّ خدا گفته شده، صحيح باشد، پديده ى ظهور، يك فاجعه خواهد بود. زيرا پيامد اين حادثه، چيزى نيست جز سيطره ى آهنين يك نفر بر تمامى كره ى زمين و تحميل اراده ى خشن او بر اراده ى همه انسان ها.
در جواب اين ديدگاه، بايد گفت: شيوه ى كسب قدرت در انديشه ى اسلامى، بر اساس آزادى و اختيار بشر است، نه اجبار و تحميل، و شيوه ى مديريّت اسلامى، بر وفق و مدارا استوار است، نه شمشير و تحقير، و سلوك حكومت دينى، بر رأفت و عطوفت با شهروندان است، نه شدّت و خشونت.
جنگها و درگيرى ها، پس از مرحله ى تبيين و جدا شدن صفوف است. گفتوگوى تمدّنها و داد و ستد ميان اديان، تا مرز درگيرى و رويارويى هم مىرسد. اين طور نيست كه گفتوگوى ميان اديان يا تمدّنها يا آدمها هميشه به مصالحه ختم بشود.
از طرفى مرحله ى نخست گفت و گو نيست؛ پيش از اين كه گفتگويى صورت بگيرد، برخوردهاى حساب شده، محبت ها، زمينه سازىها مطرح است، سپس گفتگو تحقق پيدا مىكند، بعد فرصت مىدهد تا تصميم بگيرند، آنگاه مرحله ى صف بندى و جبهه گيرى مطرح مىشود و او ممكن است با ما درگير شود. چون اختلاف منافع و مقاصد در ميان است.
در انديشه ى اسلامى، چنين است كه جنگ پس از مراحل پيش گفته شكل مىگيرد. در جنگ صفين اميرالمؤمنين(عليه السلام) خيلى تعلّل مىكرد تا حدّى كه بعضى از اصحاب پنداشتند على(عليه السلام) شك دارد و نمى خواهد بجنگد. آنگاه حضرت فرمود: «نه! براى اين نيست، بلكه مىخواهم يك نفر به بيدارى و روشنى برسد.» و بعد از تحقق اين بيدارى و آگاهى، ديگر خشونت نيست، قاطعيّت است.
اين ها، عقلانيّت و عين منطق است و احترام گذاردن به كرامت انسانى.
خشونت اين است كه پيش از فرصت دادن و هدايت كردن و ايجاد زمينه ى فكر و انتخاب، درگيرى را شروع كنى؛ ولى با طىّ اين مراحل، ديگر خشونت نيست.
حضرت مهدى(عج) نيز به همين روش با عامه ى مردم برخورد خواهد كرد، امّا معاندان و براندازان كه حقّانيّت را فهميده اند، اگر جلوى آنها را نگيرى، جامعه را به فساد مىكشانند. طبيعى است كه در برابر اينان، رفق و مدارا نمى توان داشت. بر پايه ى عقلانيّت، بر سر ستمكاران و متجاوزان به حقوق خدا و مردم، بايد شمشير كشيد. بنابر اين هم شمشير حضرت واقعيّت دارد و هم رأفت ايشان.
به بيان ديگر، ميان شمشير قدرت و شمشير عدالت تفاوت هست. شمشير مهدى، نه شمشير كسب قدرت است و نه شمشير حفظ قدرت، بلكه شمشير اجراى عدالت است. اگر شمشير حفظ قدرت بود، دوران غيبت به وجود نمى آمد و اگر شمشير او، شمشير كسب قدرت بود، دوران انتظار مفهومى نداشت.
نمونه ى 2
مؤمن منتظر همواره با كجروىها مقابله و با شناسايى و طرح آن ها، آثار منفى آنها را خنثى مىكند. به طور قطع يكى از كجروىها مسئله رؤيت و ملاقات با حضرت است كه متأسفانه امروز شاهديم كه در برخى از محافل صرفا مردم را با نقل خواب و رؤيا و بيان حكايات ملاقات و تشرفات، آن هم بدون توجه به ميزان صحت و استناد آنها سرگرم مىكنند.
بايد توجه داشت كه اين شيوه، چند اثر منفى در پى دارد: مردم را همواره در سطحى نازل از ايمان و آگاهى قرار مىدهد و اعتقاد و باور آنها را نيز بسيار شكننده و آسيب پذير مىسازد. زيرا مردمى كه تنها با بيان يك خواب جذب موضوع مهدويت مىشوند، با وقوع اندك خدشه اى در اين نقلها دچار تزلزل و سردرگمى مىگردند.
از سوى ديگر، چنين مطالبى شنوندگان و مخاطبان جوان و نوجوان را از رسالت سنگين كه در برابر حجت خدا حضرت صاحب الامر(صلى الله عليه وآله) دارند، غافل ساخته، به اين انديشه وا مىدارد كه تنها بايد در پى به دست آوردن ادعيه، توسلات براى تشرف و ملاقات با آن حضرت بود و قطعا اين قبيل افراد اگر به آرزوى خود دست نيابند، دچار دلزدگى و نااميدى مىشوند.
خطر ديگرى كه طرح اين نوع مطالب به همراه دارد، اعتقاد به مهدويت را در نزد كسانى كه هنوز به حقائق شيعه و عمق انديشه مهدويت پى نبرده اند، اعتقادى موهوم و آميخته با خرافه جلوه مىدهد.
نمونه ى 3
شايد اين شبهه بارها به ذهن شما خطور كرده باشد كه با اين همه قدرت جهنمى مستكبران چگونه مىتوان برخورد كرد و با اين همه ضعف و تشتّت چگونه مىتوان برپا ايستاد و نظم نوين جهانى را زير پا گرفت؟
پاسخ: اگر منتظران تدبيرى نينديشيدند و بارى از ميان برنداشتند، ظلم مملوّ زمينه ساز قسط كامل است.
از آن طرف، امكانات مهم نيست، بلكه عمده انگشتى است كه آنها را به چرخ مىاندازد و اعصابى است كه آن انگشتها را مىگرداند و مغز و قلبى است كه بر اين همه فرمان مىراند. آن جا كه اين دو مركز با رعب و وحشت آسمانى بمباران شد داستان همان مىشود كه آنها خود با دست خود قلعه را خراب مىكنند. زيرا خدا از آن جايى كه حسابش را نمى كردند، به سراغ آنها آمد و دل هاشان را با ترس گرفت.
چگونه اين ترس شكل مىگيرد؟ (سنلقى فى قلوبهم الرعب) بزودى ترس را در دل آنها مىريزيم. (بما أشركوا باللّه ما لم ينزل به سلطانا) و اين ترس، از شرك و پراكنده شدن نيروهاى باطنى و بتهاى بى شمار آنها مايه مىگيرد و اين شرك و ترس و اضطراب و التهاب، نشانه هايى است كه از همين امروز انسان مقتدر و نيرومند را محاصره كرده، او را در بند كشيده است.
افزون بر اين، روايتى نداريم كه استفاده امام مهدى (عليه السلام) را از تكنولوژى روز نفى كند، بلكه احاديثى مؤيد آن است؛ انّ صاحبكم ليركب السّحاب و يرقى فى الأسباب و ينزل العراق فى سبع قباب من النّور لايعلم بأيّها هو؛ رهبر شما بر ابرها سوار مىشود و با وسايلى بالا مىرود و وقتى از حجاز وارد عراق شود، در هفت گنبد نورانى است كه معلوم نيست ايشان در كدام يك قرار دارد.
در روايت ديگرى مىخوانيم:
انّ اللّه عزّوجلّ أعطى ذى القرنين السّحاب الذّلول و ادّخر الصّحب لصاحبكم. سألته: و ماالهواء الصعب؟ قال: الذى فيه رعد و قذف و برق. خداوند به ذى القرنين ابر و باد روان و آرام را عطا كرد و براى رهبر شما سخت و مستحكم آن را ذخيره كرد. راوى مىگويد، از حضرت پرسيدم كه هواى سخت چيست؟
حضرت فرمود: فضاى آميخته با غرش و درخشش هراسناك آسمان است.