0

علت قیام نکردن امام حسین (ع) در زمان معاویه

 
salamat595
salamat595
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 19536
محل سکونت : مازندران

علت قیام نکردن امام حسین (ع) در زمان معاویه

پرسش: چرا امام حسین (علیه السلام ) در زمان معاویه اقدام به قیام نکردند؟

پاسخ اجمالی :
در پاسخ به علت قیام نکردن امام حسین(ع) در زمان معاویه، به مواردى می‌توان اشاره نمود:
۱. احترام امام(ع) به پیمانى که برادر و امامش، امام حسن مجتبى(ع) در زمان حیات خود با معاویه بسته بود و معاویه تظاهر به احترام به آن پیمان می‌کرد.
۲. معاویه سیاست‌مدار ماهرى بود و جانب ظاهر را تا حدودى نگاه داشته و فساد درونى دستگاه حکومتش چندان بر عوام هویدا نبود، لکن یزید جوانى خام و بی‌تجربه بود که فساد و غوطه‌ور بودنش در هوسرانى و شهوت و میمون و سگ بازى و…، بر خاص و عام هویدا بود و جاى انکار براى احدى نمانده بود و سکوت امام(ع) در نزد عوام به منزله تأیید او به حساب می‌آمد و این به معناى نابودى اصل و ریشه اسلام بود.
۳. فرار معاویه از رویارویى خونین با امام حسین(ع) به جهت واهمه و هراسى که از تبعات آن داشت و پیامبر(ص) به نابودى حکومت بنی امیه، پس از شهادت امام حسین(ع) خبر داده بودند و معاویه از تحقق آن وعده هراس داشت، لذا دیگران را نیز به احتراز از این امر وصیت کرد، اما یزید جوان و مغرور و مست حکومت، به وصیت پدرش عمل نکرد و از همان روز اوّل حکومتش، خود را رو در روى امام حسین(ع) قرار داد و کمر به قتل او بست.
۴. در صورت پیش‌دستى امام(ع) به قیام در زمان معاویه، این امکان براى معاویه بود تا آثار نهضت حسینى(ع) را لوث نموده و با تبلیغات نافذ و گسترده‌اى که داشت، خود را مُحِق جلوه دهد، لکن مشاهده شد که یزید از این امر (لوث اهداف عاشورا) عاجز ماند و دیرى نپایید که دودمانش بر باد رفت.
۵. عدم اعلام حمایت مردمى گسترده از امام(ع) در زمان معاویه از دیگر عوامل به شمار می‌آید. در حالی که در زمان یزید، هزاران دعوت‌نامه از جانب کوفیان براى امام(ع) ارسال شد که ایشان را به قیام تشویق نموده و به حمایت خود دلگرم کردند و اگر امام(ع) به سمت عراق براى اجابت به این جمعیت انبوه خارج نمی‌شدند، از نظر عوام به منزله ترس و یا بی‌تفاوتى امام(ع) نسبت به جنایات بنی‌امیه از یکسو و اهمال در پاسخ‌گویى به تقاضاى مردم از سوى دیگر، تلقى می‌شد و تبعات آن جبران‌ناپذیر بود.

[irp]

پاسخ تفصیلی:
امام حسین (علیه السلام) در دوران یازده ساله امامت خود) ۶۰- ۴۹ ق) همزمان با حکومت معاویه، تنش‏هاى فراوانى با او داشت که مواردى از آن را مى‏توانیم در نامه‏هاى امام حسین (علیه السلام) مشاهده کنیم. امام (علیه السلام) در این نامه‏ها گوشه‏هایى از جنایات معاویه (همانند کشتن بزرگان شیعه همچون حجر بن عدى و عمرو بن حمق) را متذکّر شده و حکومت معاویه بر مسلمانان را بزرگ‏ترین فتنه دانسته است.
و بدین ترتیب مشروعیت حکومت او را زیر سؤال برده است. آن حضرت برترین عمل را جهاد در مقابل معاویه دانسته و ترک آن را موجب استغفار از درگاه الهى مى‏داند.

اما اینکه چرا امام (علیه السلام) در مقابل معاویه اقدام به قیام نکرد، ریشه در امورى دارد که تنها برخى از آنها را مى‏توانیم در عبارات امام (علیه السلام) ببینیم و براى دستیابى به علل دیگر، ناچار باید به تحلیل‏هاى تاریخى روى آوریم:

۱. تفاوت معاویه با یزید
با نگاهی به تاریخ، در می یابیم که معاویه از مکر و شیطنت ویژه ای برخوردار بود; به طوری که برخی کوته اندیشان خیال می کردند او از علی علیه السلام سیاستمدارتر است .
امام علی علیه السلام در برابر این خیال باطل می فرماید: «والله ما معاویه بادهی منی و لکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیه الغدر لکنت ادهی الناس »  ; به خدا سوگند! معاویه زیرک تر از من نیست، ولی او مکر و حیله گری می کند و اگر نبود ناپسندی خدعه، من از زیرک ترین افراد بودم .»
او با همین حیله ها، در صفین خود را از کشتن عمار تبرئه کرد .
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از قبل، خطاب به عمار فرموده بود: «تو را گروه ستمگر خواهند کشت .»  زمانی که عمار توسط لشکر معاویه به شهادت رسید، نقل این حدیث موجب اضطراب و تردید آنان گشت . اما وی در مقابل با تحلیلی وارونه به آنان وانمود کرد: ما او را نکشته ایم، این علی بوده است که او را با خود همراه کرده و سبب کشته شدنش شده است . و نیز در آخرین لحظات که می رفت سپاه امیرمؤمنان علیه السلام غائله حکومت اموی را برای همیشه پایان دهد، با دسیسه قرآن بر نیزه کردن، خود را از سقوط حتمی نجات داد . او با کاربرد همین شیوه ها، سبب از هم گسستگی سپاه امام مجتبی علیه السلام و ایجاد تفرقه در میان صفوف آنان گشت و از سویی دیگر با تطمیع راویان آخرت فروش، فضایی ابهام آلود بر افکار حاکم ساخت; به گونه ای که قدرت تشخیص سره از ناسره برای بسیاری از افراد مشکل شد . امام صادق علیه السلام می فرماید: عقل چیزی است که بدان، خداوند عبادت شود و بهشت به دست آید . راوی سؤال می کند: پس آنچه معاویه داشت، چه بود؟ حضرت پاسخ داد: «النکراء، الشیطنه »  ; مکر و شیطنت بود .»
این چنین بود که امام حسین علیه السلام با قدرت تبلیغاتی معاویه و جهل عمومی، زمان را برای قیام خویش مناسب ندانست . زیرا به خوبی آگاه بود که معاویه با همان حیله ها و نیرنگ های صفین به صحنه می آید و مانع درخشش حق و سبب سرکوب بیشتر مؤمنان خواهد شد . از سوی دیگر، امام مجتبی علیه السلام با معاویه بیعت نموده بود و اگر سیدالشهداعلیه السلام قیام می نمود، معاویه با استناد به همین اصل که نقض بیعت شده، حقیقت را در اذهان و افکار مردم مشتبه و آن را تحریف می کرد و خود را چهره ای حق به جانب قلمداد می کرد . برعکس، یزد فردی سبک سر و خام بود که تجربه های شیطانی پدر را خوب نیاموخته بود و توان مقابله با آثار نهضت عظیم حضرت را نداشت . بدین جهت، امام حسین علیه السلام در پاسخ بنی جعده، این چنین نگاشت:
«اکنون حرکتی نکنید و از آشکار شدن دوری کنید و خواسته خود را پنهان کنید و تا (معاویه) فرزند هند زنده است، از اقدام نابه جا بپرهیزید . اگر او مرد و من زنده بودم، نظرم به شما خواهد رسید . ان شاء الله .»

[irp]

۲. وجود صلحنامه
امام (علیه السلام) در یکى از جواب‏هاى خود به نامه‏هاى معاویه، خود را پایبند به صلح نامه معاویه با امام حسن (علیه السلام) معرفى کرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است.
اما سؤال اینجا است که مگر معاویه پس از ورود به کوفه و در حالى‏که هنوز جوهر صلح‏نامه خشکیده نشده بود، آن را زیر پا نگذاشت و خود را غیر ملتزم به آن معرفى نکرد؟ پس چگونه امام حسین (علیه السلام) خود را پایبند به صلحنامه‏اى مى‏داند که در همان آغاز از سوى طرف مقابل، بى‏اعتبار معرفى شده است؟

جواب این پرسش را مى‏توان از مناظر گوناگونى ارائه کرد:

۱. اگر در عبارات معاویه دقت کنیم، در عبارت نقل شده از او صریحاً نقض صلح‏نامه فهمیده نمى‏شود، بلکه مى‏گوید: «انى کنت منیّت الحسن اشیاء و اعطیته اشیاء» یعنى، «من به [امام‏] حسن (علیه السلام) چیزهایى را وعده دادم.» که ممکن است این امور وعده داده شده خارج از مفاد صلح‏نامه باشد که معاویه خود را به آنها پایبند نمى‏داند. بنابراین خود را ناقض اصل صلح‏نامه به حساب نمى‏آورد و یا لااقل مى‏تواند ادّعاى عدم نقض از سوى خود را توجیه کند.

۲. باید میان شخصیت سیاسى معاویه و امام حسین (علیه السلام) تفاوت اساسى قائل شد، همچنان‏که این تفاوت میان شخصیت سیاسى معاویه و امام على (علیه السلام) وجود داشت.

معاویه اصولًا عنصرى سیاسى کار بود که حاضر است در راه رسیدن به اهداف خود، هر ننگ و نیرنگى را به کار برد چنان‏که نمونه‏هاى فراوانى از این نیرنگ‏ها را مى‏توانیم در زمان درگیرى او با امام على (علیه السلام) مشاهده کنیم. بهانه قرار دادن خون عثمان، تحریک طلحه و زبیر، قرآن بر سر نیزه کردن در جنگ صفین و شبیخون به شهرهاى تحت تسلّط حضرت على (علیه السلام) به منظور فشار بر حکومت علوى و تنها اندکى از آن موارد است. اما در مقابل، امام حسین (علیه السلام) عنصرى ارزشى، مکتبى و اصولى است که حاضر نیست از هر وسیله‏اى براى پیروزى و موفقیت ظاهرى خود استفاده کند چنان‏که حضرت على (علیه السلام) با جمله «و لن اطلب النصر بالجور»(من هرگز حاضر نیستم با جور و ستم به پیروزى دست یابم) به این اصول‏گرایى خود اشاره مى‏کند.

بنابراین طبیعى است که امام (علیه السلام) نتواند تعهدى را که برادرش امام حسن (علیه السلام) به معاویه داده است- حتى با وجود نقض معاویه- پایمال کند.

۳. باید شرایط آن زمان را در نظر گرفت و به پیامدهاى عدم تعهد امام (علیه السلام) به صلح‏نامه دقّت کرد. معاویه در آن زمان حاکم بلا منازع جامعه اسلامى بود که گستره حکومت او سر تا سر مملکت اسلامى- از شام گرفته تا عراق و حجاز و یمن- را در بر مى‏گرفت و در هر گوشه، عوامل او به شدّت از سیاست‏هاى او تبلیغ و دفاع مى‏کردند.

او که در زمان درگیرى‏اش با امام على (ع)، توانست کوتاهى‏هاى خود را در یارى رساندن به عثمان در فتنه منجر به قتل او، پنهان کرده بلکه براى شامیان خود را تنها منتقم خون عثمان به حساب آورده، بدیهى است که در این زمان- که هیچ قدرتى در مقابل او وجود ندارد- به راحتى مى‏تواند در صورت عدم پایبندى امام حسین (علیه السلام) به صلح‏نامه، او را در سرتاسر مملکت اسلامى به عنوان عنصرى سست پیمان، خارجى و ناقض عهد معرّفى کند و افکار عمومى جامعه را علیه امام (علیه السلام) شکل دهد. در این میان آنچه به گوش جامعه نخواهد رسید، فریادهاى امام (علیه السلام) و یاران او است که تلاش ناموفّقى در معرفى معاویه به عنوان اولین طرف ناقض عهد دارند.

[irp]

۳. عدم آگاهی و آمادگی مردم
یکی از اصول الهی و دینی، اصل اتمام حجت است . قرآن کریم می فرماید: «رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل »  ; پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا بعد از آمدن پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند .
امیرمؤمنان علیه السلام علت پذیرش حکومت از ناحیه خود را، این چنین بیان می دارد:
«لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها  ; اگر نبود حضور آن جمعیت بسیار (برای بیعت با من) و یاری نمی دادند که حجت تمام شود و نبود عهدی که خدای تعالی از علما و دانایان گرفته تا بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم آرام نگیرند، ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم » .
یکی از عوامل زمینه ساز نهضت و قیام سیدالشهداعلیه السلام دعوت کوفیان بود; این دعوت موجب شد که برای حضرت تکلیف دیگری، با توجه به اصل اتمام حجت، ایجاد شود . اگر حضرت دعوت کوفیان را اجابت نمی نمود، آنان می توانستند احتجاج کنند که ما حاضر بودیم آن حضرت را یاری کنیم . اما ایشان با ما همراهی نکردند . بدین سان لازم بود، امام به سوی کوفه حرکت کند و زمینه را برای ظهور میزان صداقت آنان در این امر آماده سازد; اما در زمان معاویه حرکتی جدی از سوی مردم انجام نشد و اگر زمینه ای هم وجود داشت، خفقان و استبداد حکومت معاویه، اجازه ابراز آن را نمی داد و در نتیجه از این جهت، تکلیفی برای نهضت و قیام بر دوش حضرت قرار نگرفت.

[irp]

_________________________
منابع:
پرسمان دانشجویی
اسلام کوئست
حوزه نت

سه شنبه 25 مهر 1396  8:48 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها