پاسخ به:سخنی از علامه جعفری
آن انسان رشد يافته كه انسان ها را اجزاء خود مى داند، با سقوط هر يك از آن ها، تباهىِ جزئى از خود را مشاهده مى كند.
سهراب سپهری
حيات را نبايد قربانىِ وسيله حيات نمود.
تنها حيات معقول است كه مى تواند عظمت و ارزش تكليف را عنصر اساسى حيات تلقى نمايد.
زندگى بى محور و فاقد اصل، نتيجه اى جز فرو رفتن در تناقضات و مبارزه با خود در بر ندارد.
اعتقاد به خداوندى كه نقشى در زندگىِ معتقد ندارد، اعتقاد نيست، بلكه نوعى از پديده هاى درونى است كه «تشريفات روانى» ناميده مى شود.
دين واقعى، انسان را از شناخت جهان باز نداشته، بلكه برانگيزنده و محرّكِ اوّلِ سِير در زمين و آسمان و فضاى ميان اين دو بوده است.
حقيقتى به عظمت حيات كه اگر به رشدِ واقعىِ خود برسد، شايستگى قرار گرفتن در شعاع جاذبيّت الهى را دارد، چگونه امكان دارد بى قانون و بى نظم آفريده شده باشد؟!
اگر پيشتازان جوامع، هدفِ عالىِ حيات را براى مردم روشن نكنند، از رشد و تكاملِ موجودِ تشنه كمال، جلوگيرى به عمل آورده اند.
افراد انسانى تا زمانى كه قدرتِ زندگىِ عقلانى و تحرّك با مبانىِ وجدانى را از دست ندهند، برده شهوات و هوا و هوس ها و خودخواهى ها قرار نمى گيرند.
بشر با همه داد و فريادهايى كه درباره پيشرفت و تكامل به راه انداخته، هنوز نتوانسته است خود را از زندان خودخواهى نجات بدهد.
هر فرد و اجتماعى كه بدون فعّاليّت و صَرف نيروهاى عضلانى و فكرى، انتظار نتيجه مفيد داشته باشد، توقّع ضدّ حقيقت در مغز خود مى پرورانَد.
رها ساختن حيات و شخصيّت در سيل گاه عوامل و رويدادهاى مبهم و مخالف، مساوى نابود ساختن حيات و شخصيّت است.
براى نظاره به پيشگاه ربوبى و كشش به فروغ بى نهايت، تلقّى كردن جهان هستى به عنوان يك معبد بزرگ، از اساسى ترين شرايط ورود به حيطه عرفان اسلامى است.
همه جهان هستى با كهكشان هاى پويا و با انسان هاى بى شمارش چيزى جز مشتقّ كوچكى از يك لحظه مشيّت او نيست.
اگر كسى خود را نفريبد، فريب ديگران را هم نمى خورَد.