پاسخ به:سخنی از علامه جعفری
در اين دنيا، بدون پيدا كردن خويشتن يا نشانىِ خويشتن، نمى توان احساس گمشده اى داشت.
سهراب سپهری
انديشه درباره حيات، جلوه اى عالى از حيات است.
اى كاش بشر مى توانست با دريافتِ ارزشِ حقيقىِ خود، در جستجوى مزايا كوشش كند.
اساسى ترين عامل شكست انسانيّت در دوران ما به شوخى گرفتن و بى اعتنايى به تعهّد است.
كسى كه حيات را نمى شناسد، نمى تواند از حيات واقعى برخوردار شود.
فلسفه حيات و هدف آن را از كسانى بپرسيم كه نبضِ حياتِ واقعىِ آن ها در پيكر هستى حركت مى كند نه از مرده هاى زنده نما كه در سايه خود مى جنبند.
اگر حيات انسانى، صحيح شناخته نشود و به هدفِ اعلاى خود توجيه نگردد پست ترين پديده عالم طبيعت خواهد بود.
صبرى كه سكوى پرواز است براى پرواز در فضاى والاى انسانى و موجب تجلىّ خدا بر انسان، صبر در مقابل لذّت هاست.
در هر جامعه اى كه رنگ «حق» و «تكليف» مات شود، رنگ حيات نيز از بين خواهد رفت.
ذكر خداوندى يعنى يك معلّم و مربّى الهى كه شب و روز و در همه لحظات عمر با انسان است.
پروردگارا، ما را در راندنِ كشتىِ وجود در اقيانوس هستى و رساندن آن به ساحل حقيقى موفق فرما.
زندگى پيوسته بايد در حال به وجود آمدن و به وجود آوردن باشد، و الّا بارى است بر دوش انسان.
مرزِ حقيقىِ ميان انسان و حيوان، شناختِ ارزش و عظمتِ تكليف است.
بدون آشنايى جان انسانها با يكديگر، محال است حسنِ تفاهمِ مشتركِ واقعى ميان آنان برقرار شود.
سعادتمند كسى است كه همواره خود را در مرز «طبيعت» و «ماوراء طبيعت» احساس كند.