انسان به گونه ای است که تأثیر رفتار بر او بسیار بیشتر از تأثیر گفتار است و چنانچه گفتاری مطابق عمل و کردار باشد، مطلوب فطرت آدمی است و اگر جز این باشد مایه ناخواهی فطرت و سبب انزجار است. بنابراین، تربیت عملی با ارائه الگوهای عینی راهی مطلوب برای آدمی است، چنانکه امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرموده است:
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم».(1)
«آن که خود را پیشوای مردم سازد، پیش از تعلیم دیگری باید به ادب کردن خویش بپردازد؛ و پیش از آن که به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید، و آن که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد، شایسته تر به تعظیم است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد».
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) خود بیش از هر چیز در اصلاح مردمان از تربیت عملی سود جست. وجود آن حضرت و سیرت وی و نوع سلوکش برای مردمان درس بود و سازندگی. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) درباره الگو بودن سیرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و سلوک پارسایانه و ساده زیستانه آن حضرت فرموده است:
«فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً وَ لَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا كَشْحاً وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَكَفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ لَقَدْ كَانَ يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَ لَا يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً وَ لَا يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ وَ أَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ وَ غَيَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ وَ كَذَلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ مَا يَدُلُّكَ عَلَى مَسَاوِئِ الدُّنْيَا وَ عُيُوبِهَا إِذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَ زُوِيَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِيمِ زُلْفَتِهِ فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ أَكْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) بِذَلِكَ أَمْ أَهَانَهُ فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ فَقَدْ كَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِيمِ بِالْإِفْكِ الْعَظِيمِ وَ إِنْ قَالَ أَكْرَمَهُ فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ فَتَأَسَّى مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ وَ اقْتَصَّ أَثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ وَ إِلَّا فَلَا يَأْمَنِ الْهَلَكَةَ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) عَلَماً لِلسَّاعَةِ وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً وَ وَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِيماً لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَى حَجَرٍ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ أَجَابَ دَاعِيَ رَبِّهِ فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللَّهِ عِنْدَنَا حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ وَ قَائِداً نَطَأُ عَقِبَه»(2)
«به پیامبر پاکیزه و پاک خود اقتدا کن، که راه و رسمش سر مشقی است (نیکو) برای کسی که بخواهد تأسی جوید و انتسابی است (عالی) برای کسی که بخواهد منتسب گردد. و محبوبترین بندگان نزد خدا کسی است که رفتار پیامبرش را سرمشق کند، و به دنبال او رود. از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و بدان ننگریست چندان که گوشه چشم بدان افکند. تهیگاه او از همه مردم دنیا لاغرتر بود، و شکم او از همه خالیتر. دنیا را بدو نشان دادند، آن را نپذیرفت. و چون دانست خدا چیزی را دشمن می دارد، آن را دشمن داشت و ترک آن گفت؛ و چیزی را که خوار شمرده، آن را خوار انگاشت؛ و چیزی را که کوچک شمرده، آن را کوچک داشت. و اگر در ما نبود جز دوستی آنچه خدا و رسول، آن را دشمن می دارد، و بزرگ دیدن آنچه خدا و رسول، آن را خرد می شمارد، برای نشان دادن مخالفت ما با خدا کافی بود و سرپیچی ما را از فرمانهای او آشکار مینمود .
او که درود خدا بر وی باد، روی زمین می نشست، و به دست خود کفش خویش را پینه می بست، و جامه خود را خود وصله می نمود، و بر خر بی پالان سوار میشد، و دیگری را بر ترک خود سوار میفرمود؛ پرده ای بر در خانه او آویخته شده بود که تصویرهایی داشت، یکی از زنان خویش را گفت: این پرده را از من پنهان کن، که هر گاه بدان می نگرم، دنیا و زیورهای آن را به یاد می آورم. پس به دل خود از دنیا روی گرداند، و یاد آن را در خاطر خود می راند، و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا زیوری از آن برندارد. دنیا را پایدار نمی دانست و در آن امید ماندن نداشت. پس آن را از خود برون کرد، و دل از آن برداشت، و دیده از آن برگرداند.
آری چنین است، کسی که چیزی را دشمن داشت، خوش ندشت بدان بنگرد یا نام آن نزد وی بر زبان رود. و در زندگی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) برای تو نشانه هایی است که تو را زشتیها و عیبهای دنیا راهنماست، چه او با نزدیکان خویش گرسنه به سر می برد، و با منزلتی بزرگ که داشت زینتهای دنیا از دیده او دور ماند - و آن را خوار شمرد. پس نگرنده با خرد خویش بنگرد که: آیا خدا، محمد (صلی الله علیه وآله) را به داشتن چنین صفتها اکرام فرمود، یا او را خوار نمود؟ اگر بگوید: او را خوار کرد، دروغ گفته است و بهتانی بزرگ آورده است. و اگر بگوید: خدا او را اکرام کرد. پس بداند خدا کسی را خوار شمرد که دنیا را برای وی گستراند، و آن را از کسی که نزدیکتر از همه بدوست، دور کرد. پس آن که خواهد، باید پیامبر خدا را پیروی کند و در پی او رود، و پای بر جای پای او نهد، و گرنه از تباهی ایمن نبود، که همانا خدا محمد (صلی الله علیه وآله) را نشانه ای ساخت برای قیامت، و مژده دهنده به بهشت و ترساننده از عقوبت. از دنیا برون رفت و از نعمت آن سیر نخورد؛ به آخرت در شد، و گناهی با خود نبرد؛ سنگی بر سنگی ننهاد تا جهان را ترک گفت، و دعوت پروردگارش را پذیرفت. پس چه بزرگ است منتی که خدا بر ما نهاده، و چنین نعمتی به ما داده. پیشروی که باید او را پیروی کنیم، و پیشوایی که پا بر جای پای او نهیم».
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در همه امور نمونه ای عملی بود، حتی در میدان های نبرد خود پیشاپیش سپاهیان می جنگید و پناه سلحشوران بود. امیر مؤمنان (علیه السلام) در این باره فرموده است:
«كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْه».(3)
«چون کارزار دشوار می شد، ما خود را به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نگاه می داشتیم، چنانکه هیچ یک از ما از وی به دشمن نزدیکتر نبود».
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در عرصه پیکار و کارزارهای دشوار خویشان خود را پیش میداشت و این گونه مردمان را پاس میداشت؛ به بیان امیر مؤمنان (علیه السلام):
«وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيُوفِ وَ الْأَسِنَّة».(4)
«و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) چون کارزار دشوار می شد و مردم پای پس می نهادند، کسان خود را پیش می فرستاد و با آنان یارانش را از سوز نیزه ها و شمشیرها باز می داشت».
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) خود نمونه ای والا در تربیت عملی بود و هرگز مردمان را به چیزی دعوت ننمود مگر اینکه خود سخت بدان پایبند بود و هرگز آنان را از چیزی دور نساخت، مگر اینکه خود بیش از همه از آن پرهیز داشت. آن حضرت در توصیف این شأن خود فرمود:
«أیُها الناسُ، إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا وَ لَا أَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا».(5)
«ای مردم! به خدا من شما را به طاعتی بر نمی انگیزم، مگر آنکه خود پیش از شما به گزاردن آن پیشی می گیرم. و شما را از معصیتی باز نمی دارم، جز آنکه پیش از شما از آن خودداری می کنم».
انسان برای پیروی بیش از آنچه تحت تأثیر سخن و گفتار قرار گیرد، از عمل و کردار تأثیر می پذیرد و هیچ چیز چون تضاد سخن و عمل، تباه کننده تربیت نیست. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرموده است:
«لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِه».(6)
«لعنت خدا بر آنان که به معروف فرمان دهند، و خود آن را واگذارند، و از منکر باز دارند و خود آن را به جا آرند».
بهترین اندیشه ها و والاترین سخنان اگر صورت عملی نیابد و در رفتار و کردار الگوها متجلی نشود، از تأثیر و کارایی می افتد و نتایج معکوس به بار می آورد.
______________________
پی نوشت:
1) نهج البلاغه، حکمت 73.
2) نهج البلاغه، خطبه 160.
3) نهج البلاغه، حکمت 266.
4) نهج البلاغه، نامه 9.
5) نهج البلاغه، خطبه 175.
6) نهج البلاغه، خطبه 129.
منبع: مشرب مهر، روشهای تربیت در نهج البلاغه، نویسنده: مصطفی دلشاد تهرانی