آيات قرآن، گنجايش بحثهای روزآمد و نو را همواره به عنوان اصلی اساسی برای خود حفظ کرده است.
باور به رجعت، كه يکی از اعتقادات شيعه است، در طول تاريخ پُر فراز و فرود خود، همواره مورد توجه پژوهشگران عرصة دين بوده است . بدون ترديد، بررسی و تحليل بيشتر اين اعتقاد، میتواند حقايق افزونتری را فراروی علاقهمندان قرار دهد؛ به ويژه آن که شيعه معتقد است، علاوه بر رواياتی که در اين زمينه در دست است، آيات قرآن نيز دليلی بر حتمی بودن تحقق اين باور به شمار میآيد و آيات قرآن، گنجايش بحثهای روزآمد و نو را همواره به عنوان اصلی اساسی برای خود حفظ کرده است.
در اين نوشتار، ميكوشيم با بهره مندی از زلال معارف پيشوايان معصوم علیهم السلام و بزرگان دين، برای روشنتر ساختن باور رجعت به وسيلة آيات نورانی قرآن،گامی، هر چند کوتاه به جلو برداريم.
پيشدرآمد
پيش از هر سخن، بايسته است معنای لغوی و اصطلاحی رجعت را توضيح دهيم.
«رجعت» در كتابهاي لغت، به معنای «بازگشت» است؛ يعنی برگشتن به جايی كه پيشتر در آنجا بوده است.1
اما در اصطلاح مهدويّـت، «رجعت» عبارت است2 از: بازگشت دو گروه از مردگان ـ مؤمنان محض و كافران محض ـ به صورتهاي پيشين خود،3 پس از ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف4، تا مؤمنان از برپايی حكومت جهانی عدل، دلشاد و كافران، از فرومايگی و پستی ستمگران، دلگير شوند.5
واژة «رجعت» در اين بحث، دارای شهرت کامل است؛ ولي در اين باره، واژگان ديگری نيز به کار گرفته شده است؛ از جمله: «کرة»، «عودة»، «بعثة»، «حشر»، «إياب» و مانند آن.
از آيات، روايات و بيان دانشوران شيعه به دست میآيد زندگی در رجعت، اگر چه در دنياست، زندگی خاصّی است، با ويژگيهای خود كه نه ـ به طور دقيق ـ همچون زندگی دنيا و نه همانند زندگی آخرت است و در عين حال، چون زندگی در برزخ نيز نيست.6
پيروان مکتب اهل بيت علیهم السلام برای اثبات رجعت در آخرالزمان، افزون بر دليل عقلی، از آيات قرآن و روايات معصومان علیهم السلام توأماً، بهره گرفتهاند؛ ولي از آن جا كه قرآن، اساسیترين منبع اثبات حقايق دينی است، در مسأله رجعت نيز به عنوان نخستين و اصليترين منبع، مورد توجّه قرار میگيرد.
دربارة رجعت در قرآن، لازم است در سه عرصه بحث و بررسی شود:
1. امکان رجعت؛
2. وقوع آن در گذشته؛
3. وقوع آن در آينده.
امكان رجعت
امکان نيز به دو قسم تقسيم میشود: امکان ذاتی و امکان وقوعی.
امكان ذاتي رجعت: شکی نيست که رجعت، به خودی خود، دارای امکان ذاتی است؛ چرا که زنده کردن مردگان ـ چه در دنيا و چه در آخرت ـ در توان خداوند است و هيچ خردمندی در آن شک ندارد.
خداوند، در آيات فراوانی با ردّ مخالفان، معجزة زنده شدن مردگان را به دست پيامبران خود، دليلی بر معاد، قيامت و زنده شدن مردگان، ارائه كرده است.
امکان وقوعی رجعت: بهترين دليل بر امکان يک چيز، وقوع آن است. وقوع رجعت، با استفاده از بيانات نورانی قرآن و شواهد تاريخی، به روشنی تمام قابل اثبات است.
وقوع رجعت در گذشته و آينده
دربارة وقوع رجعت در گذشته و نيز در آينده، با يك نگاه گذرا به آيات مربوط به رجعت، با دو دسته آيات مواجه میشويم:
1. گزارش وقوع رجعت در امتهای پيشين
در اين دسته از آيات، به روشنی وقوع رجعت ميان اقوام و ملل گذشته گزارش شده است؛ مانند داستان زنده شدن کشتة بنی اسرائيل، زنده شدن ياران حضرت موسی، زنده شدن عزير نبی و مردگانی كه به دست حضرت عيسی زنده شدند كه به شرح هر كدام ميپردازيم:
1ـ1. زنده شدن هفتاد نفر از ياران حضرت موسی علیه السلام
يکی از بارزترين مصداقهای زنده شدن مردگان، حيات يافتن ياران حضرت موسی علیه السلام پس از مرگ است. خداوند، در اين باره میفرمايد:
(وَ إِذْ قُلْتُمْ يَامُوسَی لَن نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّعِقَةُ وَ أَنتُمْ تَنظُرُونَ٭ ثُمَّ بَعَثْنَكُم مِن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)؛7
«و چون گفتيد: «ای موسی! تا خدا را آشكارا نبينيم، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد» پس ـ در حالی كه مینگريستيد ـ صاعقه شما را فرا گرفت. سپس شما را پس از مرگتان برانگيختيم؛ باشد كه شكرگزاری كنيد.»
امام رضا علیه السلام به دنبال اين آية شريف فرمود:
«...چون خداوند با موسی سخن گفت، موسی به سوی قوم خود رفته، واقعه را خبر داد. گفتند: «ما هرگز ايمان نياوريم، تا سخن خدا را بشنويم». حضرت موسی، از آن جمعيت هفتصد هزار نفری، هفتاد هزار نفر و از آنها هفت هزار، و از آنان هفتصد و از آنان هفتاد نفر برگزيده، با خود به كوه طور برد. آنان چون كلام خدا را شنيدند، گفتند: «ما هرگز به تو ايمان نياوريم، تا خدا را آشكار را ببينيم». خداوند آذرخشی فرستاد. در اثر ستمشان از آذرخش مردند. موسی عرضكرد: «خداوندا! اگر قوم، مرا متهم كنند كه تو به دروغ، ادعاي پيامبری میكردی! اينان را بردی و كشتی، در جواب آنان را چه بگويم؟» خداوند، دوباره ايشان را زنده كرد و همراه او فرستاد... ».8
تمام مفسران شيعه بدون اختلافی، اين آيه را به زنده شدن مردگان (رجعت) در امت حضرت موسی علیه السلام، تفسير كردهاند:
شيخ طوسی در تبيان، اگر چه استدلال به آيه را بر حتمی بودن رجعت در آخرالزمان نپذيرفته و اثبات آن را نيازمند دليلهای ديگر دانسته است، در دلالت آيه بر زنده شدن ياران حضرت موسی علیه السلام پس از مردن، ترديدی نكرده است.9
علامه طبرسی در مجمع البيان، ذيل اين آيه شريفه، پس از بيان اين كه گروهی از دانشوران شيعه با اين آيه، بر جواز رجعت استدلال كردهاند، میگويد: عدهاي قائلند رجعت، جز در زمان پيامبر جايز نيست؛ چرا كه بدين وسيله معجزه او آشكار میگردد. وي اين سخن را باطل دانسته، میگويد:
نزد ما ـ بلكه نزد بيشتر امت ـ اظهار معجزه به دست امامان علیهم السلام و اوليای خدا نيز امكانپذير است.10
بحرانی در تفسير برهان، ذيل اين آيه شريف روايتی از حضرت علی علیه السلام نقل كرده كه آن حضرت، آيه را صريح در مردن و زنده شدن دانسته است.11
در تفسير صافی نيز ذيل اين آيه مینويسد:
به سبب اين كه در اين آيه، زنده شدن، به پس از مرگ مقيد شده است، اين آيه نيز دلالت واضح بر امكان و وقوع رجعت دارد كه اصحاب ما، بنابر تصريح امامان علیهم السلام به آن معتقدند.12
و بالاخره، در تفسير نمونه، ذيل اين آيه شريف میخوانيم:
اين آيه از آياتی است كه بر امكان «رجعت» و بازگشت به زندگی در اين دنيا دلالت دارد؛ چرا كه وقوع آن در يك مورد، دليل بر امكان آن در ساير موارد است.13
مفسران اهل سنّت ـ به جز اندكي-14 در تفسير اين آيه، ديدگاهي چون مفسران شيعه ارائه كردهاند.
عبداللّه نسفی در مدارك التنزيل،15 طنطاوی در الوسيط16، عبدالرحمن بن علی جوزی در زاد المسير17، آيه را صريح در مردن و زنده شدن دانسته، نظر كسانی را كه مردن را به بيهوشی تفسير كردهاند، ردّ نمودهاند.
برخی اين آيه و مانند آن را دليلی بر رجعت در آخرالزمان دانستهاند؛ ولي به نظر ميرسد آنچه از اين آيه و تفاسير ذيل آن به دست میآيد، بدون ضميمه کردن روايات، فقط حکايت وقوع رجعت در امتهای گذشته است. ما نيز فقط به اين دليل اين آيات را نقل کردهايم.18
1ـ2. زنده شدن كشته بنی اسرائيل
خداوند متعال در سورة بقره، داستان زنده شدن كشته بنیاسرائيل را اين گونه بيان میفرمايد:
(وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّرَءْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ * فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتَي وَيُرِيكُمْ ءَايَتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)؛19
و چون شخصی را كشتيد و دربارة او با يكديگر به ستيزه برخاستيد؛ حال آن كه خدا، آنچه را كتمان میكرديد، آشكار كرد * پس گفتيم: پارهای از آن ]گاو سربريده[ را [به آن] مقتول [بزنيد]، تا زنده شود. خدا اين گونه مردگان را زنده میكند و آيات خود را به شما مینماياند؛ باشد كه بينديشيد.
علامه طباطبايی با ردّ سخن كسانی كه به توجيه آيه پرداختهاند، نوشته است:
بعضی گفتهاند مراد از اين قصه، بيان حكم است و میخواهد مانند تورات حكمی از احكام مربوط به كشف جنايت را بيان كند و بفرمايد به هر وسيله شده بايد قاتل را به دست آورد، تا خونی هدر نرود؛ مانند آيه (وَ لَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ)؛ «و برای شما در قصاص زندگی است»،20 نه اينكه موسی علیه السلام با دُم آن گاو به مرده زده و به معجزه نبوت، مرده را زنده كرده باشد.
آنگاه در پاسخ مینويسد:
خوانندة عزيز توجه دارد كه اصل سياق كلام، به ويژه اين قسمت از كلام كه میفرمايد: «پس گفتيم او را به بعضی قسمتهای گاو بزنيد كه خدا اين طور مردگان را زنده میكند»، هيچ سازگاری ندارد.21
قرطبی میگويد: «مراد از آيه، زنده كردن پس از مردن است».22 طبری نيز ذيل اين آيه شريف، پس از بيان مفصل داستان و اقوال درباره قسمتی از بدن گاو كه براي زنده شدن به مقتول زدند ـ مردن و زنده شدن را حتمی ذكر كرده است.23
از ديگر تفاسيری که به صراحت به زنده شدن مرده اشاره كردهاند، میتوان به تفسير القرآن العظيم24، كشف الاسرار25، مدارك التنزيل26 و... اشاره نمود.
از اين آية شريف، اين واقعيت به روشنی به دست میآيد که خداوند، کشتة بني اسرائيل را در همين جهان و پيش از رستاخيز زنده كرد. اين، نمونهاي از رجعت يا بازگشت به دنيا است.
1ـ3. زنده شدن هزاران نفر
يکی ديگر از مصداقهاي برجستة رجعت، زنده شدن هزاران انسان پس از مرگ است. خداوند اين حادثة بزرگ را اين گونه بيان فرموده است:
(أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ)؛27
«آيا از [حال] كسانی كه از بيم مرگ از خانههای خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نيافتی؟ خداوند به آنان گفت: «بميريد». آن گاه آنان را زنده كرد. آری، خداوند، به مردم، صاحب بخشش است؛ ولی بيشتر مردم سپاسگزاری نمیكنند».
قرطبي در تفسير الجامع لأحكام القرآن مینويسد:
آنها بيش از ده هزار نفر بودند اين گروه، به سبب ترس از مرگ از ديار خود فرار كردند و گمان كردند زنده خواهند ماند؛ پس خداوند، آنها را در محلی كه خيال میكردند در آن، از مردن در امان خواهند بود، ميراند... .
وی به کلام ابن عربی اشاره ميكند که ميگويد:
خداوند، آنها را از روي عقوبت ميراند؛ آن گاه آنها را زنده كرد. مردني كه به سبب عقوبت باشد، پس از آن، زندگی است؛ در حالی كه پس از مردن از روی اجل، زندگی نخواهد بود.
آنگاه ديدگاه خود را، زنده شدن آنها پس از مرگ معرفي و آن را غير قابل ترديد ذکر کرده است.28
ميان مفسران شيعی، شيخ طوسی در تفسير التبيان ذيل اين آيه شريف نوشته است:
در اين آيه، دليلی است بر ضد منكران عذاب قبر و رجعت؛ چرا كه زنده كردن در قبر و زنده كردن در رجعت، همانند زنده ساختن اينها ـ برای عبرت ـ است.29
طبرسی نيز اين آيه را دليلی بر ضد منكران عذاب قبر و رجعت را انكار ميداند.30
در تفسير نمونه نيز، افزون بر اين كه اين مورد را مصداق كامل رجعت دانسته، آن را دليلی براي امكان تكرار آن ذكر كرده است.31
1ـ4. زنده شدن عزير، پس از صد سال
(أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلَی قَرْيَةٍ وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّي يُحْىِ هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ و قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَی طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَی حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ ءَايَةً للنّاسِ وَانظُرْ إِلَی الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَی كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ)؛32
«يا مانند آن كس كه به شهری كه بامهايش، يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد [و با خود می] گفت: «چگونه خداوند، [اهل] اين [ويرانكده] را پس از مرگشان زنده ميكند؟» پس خداوند، او را صد سال ميراند. آن گاه او را برانگيخت و [به او] گفت: «چقدر درنگ كردی؟» گفت: «يك روز، يا پارهای از روز را درنگ كردم». گفت: «[نه]، بلكه صد سال درنگ كردی؛ به خوراك و نوشيدنی خود بنگر كه [طعم و رنگ آن] تغيير نكرده است و به درازگوش خود نگاه كن [كه چگونه متلاشی شده است[. اين ماجرا برای آن است كه ]هم به تو پاسخ گوييم و هم[ تو را نشانهاي برای مردم قرار دهيم و به استخوانها بنگر كه چگونه آنها را برداشته و به هم پيوند میدهيم، سپس گوشت بر آن میپوشانيم». پس هنگامى كه [چگونگی زنده كردن مردگان] برای او آشكار شد، گفت: «[اكنون] میدانم كه خداوند بر هر چيزی تواناست».
قرطبی در تفسير خود، به روشنی تمام مینويسد: «او را زنده كرد».33 ابنكثير نيز علاوه بر بيان مردن و زنده شدن او، سن او را هنگام وفاتش ذكر كرده است.34 طنطاوی در الجواهر به زنده شدن، تصريح كرده است.35، در روح البيان نيز با تاكيد فراوان گفته شده است: «در تمام اين مدت صد سال، او مرده بوده است».36
بنابراين، آنان زنده شدن پس از مرگ در دنيا را پذيرفتهاند؛ امّا از مفسران شيعه، علامه طباطبايی آيه را صريح در زنده شدن پس از مرگ دانسته، در ردّ پندار گروهی كه مراد از «موت» را در اين جا، بیهوشی ميدانند، نوشته است:
لكن ما نفهميديم چگونه ممكن است «مردن» در آيه شريف را بر بیهوشی حمل كرده، داستان اين شخص را با داستان اصحاب كهف مقايسه نمود؛ چون به فرض اين كه قبول كنيم داستان اصحاب كهف از قبيل بيهوشی بوده، صرف شباهتی كه بين اين دو داستان هست، مجوز آن نميشود كه آن دو را با هم مقايسه كنيم؛ زيرا در داستان اصحاب كهف، «ميراندن» نيامده است؛37
در حالی كه در آيه ياد شده به مرگ تصريح شده است: «خداوند او را صد سال ميراند».
ابوالفتوح رازی ذيل آيه شريف میگويد:
در آيه، دلالت است بر صحت رجعت و نادرستي عقيدة كسانی كه رجعت را منكر شده، آن را بعيد میانگارند.38
1ـ5 زنده شدن مردگان به دست حضرت عيسي علیه السلام
در آيات فراواني از قرآن مجيد میخوانيم: يكي از مهمترين معجزههای حضرت عيسي علیه السلام، زنده كردن مردگان بوده است. شيعه و اهلسنّت در كتابهاي خود، به ويژه در کتاب های تفسيری، بدان اشاره کردهاند.
خداوند در يکي از آيات قرآن، اين گونه از اين معجزة حضرت عيسي علیه السلام پرده برداشته است:
(وَ رَسُولاً إِلَى بَنِى إِسْرَائِيلَ أَنِّى قَدْ جِئْتُكُم بَِايَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيَْةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرَا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِى بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لأَيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ)؛39
«و [او را] پيامبري به سوي بنی اسرائيل [میفرستد كه به آنان مىگويد: ] «در حقيقت، من از جانب پرودگارتان برايتان معجزهای آوردهام. من از گل برای شما به شكل پرنده میسازم، آن گاه در آن میدمم؛ پس به اذن خدا پرندهای میشود و به اذن خدا نابيناي مادرزاد و پيسي را بهبود میبخشم و مردگان را زنده میكنم...».
در حيلة الاولياء و طبقات الاصفياء آمده است:
روزی حضرت مسيح، به استخوان جمجمهاي سفيد برخورد. گفت: «پروردگارا! زندگي را به اين بازگردان». خداوند وحي فرمود: «روی خود را برگردان». پس از درنگي كوتاه، نگاه خود باز گرداند؛ ديد پيرمردي در حالي كه بر بستهاي از سبزيجات تكيه كرده، آنجا است. پيرمرد، رو به عيسي كرده، گفت: «اي بنده خدا! كمك كن اين سبزيها را به بازار برسانم».
عيسی علیه السلام فرمود: «چه كار میكني؟» پيرمرد گفت: «هم اينك اين سبزيها را چيدهام و آنها را در اين نهر شستهام. چون صورتم را برگرداندم، تو را ديدم. حضرت عيسي از او دربارة قومش پرسيد؛ چون پاسخ داد، معلوم شد بين آن پيرمرد و حضرت عيسي، پانصد سال فاصله بوده است]يعني پيرمرد پانصد سال قبل از دنيا رفته بود[.40
از ديگر کسانی که زنده شدن مردگان به دست حضرت عيسی را نقل کردهاند، میتوان به سمرقندی در ذيل اين آيه شريف،41 عبدالكريمبن هوازن،42 ابن اثير در تاريخ خود،43 كتاب كشاف عن غوامض التنزيل،44 و الجامع لاحكام القرآن قرطبی45 اشاره كرد.
مرحوم شيخ صدوق در كتاب امالي خود، ضمن داستاني عبرتانگيز، چگونگي زنده شدن مردگان توسط حضرت عيسی علیه السلام را اين گونه نقل كرده است:
امام صادق علیه السلام فرمود:
«عيسیبن مريم، همراه سه نفر از يارانش، براي كاری از مسيری عبور میكردند. در راه، به سه شمش طلا برخوردند. حضرت عيسی علیه السلام رو به همراهان خود كرده، فرمود: «اين، مايه كشتار میشود و مردم را به هلاكت میرساند». آن گاه به راه افتادند. آن سه نفر كه به آن طلاها طمع كرده بودند، هر كدام به بهانهای از حضرت عيسی جدا شده، نزد طلاها بازگشتند. پس آن دو نفر، به يكی گفتند: «برو غذايی بخر، تا بخوريم و آنگاه، طلاها را تقسيم كنيم».
او وقتی غذا خريد، سمی در آن ريخت، تا آن دو نفر را به قتل رسانده، تمام طلاها را از آن خود كند. آن دو نيز تصميم گرفتند وقتی برگشت، او را به قتل رسانند و طلاها را بين خود تقسيم كنند. چون برگشت، او را به قتل رسانده، پس از خوردن غذا، خود نيز از دنيا رفتند. حضرت مسيح بازگشت و آنها را مرده يافت. به اذن خداوند آنها را زنده كرده، فرمود: «آيا به شما نگفتم كه اين، مايه خونريزی میشود؟»46
در مجمع البيان، دربارة آيه «و أحيي الموتي؛ و مردگان را زنده میسازم» گفته است:
عيسی علیه السلام زنده ساختن مردگان را به طور مجاز، به خود نسبت داده است؛ زيرا در واقع، اين خداوند بود كه هنگام دعای او، مردگان را زنده میساخت و گفته شده است او چهار تن را زنده كرد. آنگاه به کسانی که به دست آن حضرت زنده شدند، اشاره کرده است.47
قابل ذكر اينكه افزون بر آيات بالا، موارد فراوان ديگری نيز وجود دارد كه از زنده شدن مردگان حكايت دارد.
جمع بندی
در يك جمعبندی كوتاه، به نكات ذيل میتوان اشاره كرد:
1. به تصريح آيات قرآن، رجعتهای فراوانی در گذشته رخ داده است.
2. علاوه بر علمای شيعه، بيشتر دانشمندان اهل سنّت نيز بر اينكه در گذشته، رجعتهايی صورت گرفته است، عقيدهمندند.
بنابراين شکی نخواهد ماند که در گذشته، به ارادة الهی انسانهای فراوانی، پس از مردن، دوباره زنده شده، به زندگی دنيايي بازگشتهاند.
شيعه، با استناد به آيات ياد شده و فرمودة پيامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم كه: «هر چه در امتهای پيشين رخ داده است، در امت من هم رخ خواهد داد». و برخی آيات قرآن، وقوع رجعت را در آخرالزمان، حتمی دانسته است.48
2. رجعت در آخرالزمان
دسته دوم از آياتی که دربارة رجعت سخن گفته است، آياتی است كه به بيان برخی از روايات، بر تحقق رجعت در آخرالزمان و پيش از قيامت دلالت دارد.
بر خلاف دسته نخست، اين گروه از روايات، نيازمند تأويل، يا تفسير49 به وسيلة پيشوايان معصوم علیهم السلام و بزرگان دين است.
برخي از اين آيات بدين قرارند:
2ـ1. خروج دابة الارض
يکی از آياتی که شيعه با استفاده از آموزههای مکتب اهل بيت علیهم السلام معتقد است مربوط به رجعت است، آيهای است که از خروج دابة الارض سخن ميگويد. در اين آيه میخوانيم:
(وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَآبَّةً مَنَ الأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَاسَ كَانُواْ بَِآيَتِنَا لا يُوقِنُونَ)؛50
و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب شود، جنبندهاي را از زمين براى آنان بيرون ميآوريم كه با ايشان سخن گويد كه: «مردم [چنانكه بايد] به نشانههای ما يقين نداشتند».
بنابر روايات شيعه و سنّی، يكی از ويژگیهای مهم دابة الارض، اين است كه دارای ابزاری است كه به وسيله آن، مؤمنان را از كافران باز میشناساند.51
در ادامه، صاحب مجمع البيان از علي بن ابراهيم بن هاشم در تفسيرش نقل میكند كه امام صادق علیه السلام فرمود:
مردی خدمت عمار رسيد و به او گفت: «آيهای در قرآن است كه ذهن مرا مشغول كرده و من معنای آن را نمیفهمم». عمار پرسيد: «كدام آيه؟» آن مرد اين آيه را تلاوت كرد و پرسيد: «مراد از دابةالارض چيست؟» عمار گفت: «به خدا قسم! نمینشينم و نمیخورم و نمیآشامم؛ مگر آن كه آن را به تو بنمايانم». سپس عمار و آن مرد، خدمت اميرالمؤمنين علیه السلام رسيدند. علی علیه السلام مشغول خوردن خرما و كره بود. عمار نشست و با آن حضرت، مشغول خوردن شد. آن مرد تعجب كرد و پرسيد: «مگر تو قول نداده بودی تا او را به من نشان ندادی، نخوری و نياشامی؟» عمار جواب داد: «اگر عاقل باشی، نشانت دادم».52
علامه طباطبايی در بحث روايی در ذيل آيه شريف، به نقل از تفسير قمی از حضرت امام صادق علیه السلام روايت ميكند:
«رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به اميرالمؤمنين برخورد و او را در مسجد خوابيده ديد؛ بدين حال كه مقداری شن جمع كرده و سرش را روی آن گذاشته بود. حضرت با پای خود حركتش داد و فرمود: «برخيز ای دابةالارض!» مردی از اصحاب عرض كرد: «يا رسولاللَّه! آيا ما هم میتوانيم رفقای خود را به اين نام بناميم؟» فرمود: «نه؛ به خدا سوگند! اين نام، جز برای او نيست و او همان دابهای است كه خدای تعالي در كتابش دربارة او فرمود: (وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ...(».
آنگاه فرمود: «يا علی! چون آخرالزمان شود، خدای تعالی تو را در بهترين صورت بيرون میآورد؛ در حالی كه با تو است وسيله داغ نهادن و دشمنان خود را با داغ، نشان میكنی».
مردی به امام صادق علیه السلام عرض كرد: «عامه میگويند: اين آيه شريف، به صورت «تَكْلِمُهُم» است؛53 يعنى ايشان را جراحت میزنی، حضرت فرمود:
«خدا ايشان را در جهنم زخمی كند؛ برای اين كه آيه شريف، از كلام میباشد نه از كَلَّمَ».54
ظاهر آيه اين است كه اين جنبنده از زمين بيرون میآيد... .
بنابراين «دابة»، به معنای «جنبنده» و «ارض»، به معنای «زمين» است و ـ بر خلاف آنچه بعضی میپندارند ـ «دابه» فقط به جنبندگان غير انسان اطلاق نمیشود؛ بلكه مفهوم وسيعی دارد كه انسانها را نيز دربر میگيرد؛ چنانكه در آيه 6 سوره هود ميخوانيم: (وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا)؛ «هيچ جنبندهای در زمين نيست، مگر اينكه روزی او بر عهدة خدا است».
و در آيه 61 سوره نحل آمده است: (وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَآبَّةٍ)؛ «اگر خداوند، مردم را به سبب ستمهايشان مجازات میكرد، جنبندهای را بر زمين باقی نمیگذاشت».
البته اهل سنّت، دابة الارض را موجودی از جنس غير انسان با مشخصات بسيار عجيب و غريب ذكر كردهاند.
بيضاوي در انوار التنزيل نوشته است:
او جساسه است. روايت شده طول او شصت ذراع است. داراي چهار دست و پا، كُرك و پَر است و داراي دو بال است كه كسي از او نمیتواند فرار كند و كسي هم به او نمیرسد.55
سيوطي در درالمنثور، پس بيان اقوال دربارة «دابة الارض»، نظر شيعه را مورد توجه قرار داده، با بيان روايتي از حضرت علي علیه السلام از آن حضرت نقل كرده است كه به شدّت قول كساني را كه معتقدند او «دابة الارض» است ردّ كرده است.56
«ابن كثير» نيز همين سخن را به حضرت علی علیه السلام نسبت داده، ويژگيهاي شگفت آوري براي دابة الارض ذكر كرده است.57
مفسران متأخر اهل سنّت نيز اغلب به پيروی از گذشتگان خود، اين راه را ادامه داده، همچنان صفات غريب و عجيبی برای دابة الارض ذكر كردهاند. 58
برخی نيز منصفانه نوشتهاند:
ما هر چه در كتابها جستوجو كرديم، به اين اوصاف برای حيوانی برنخورديم و بر فرض صحيح بودن آن (دابة الارض)، مخالف تمام حيوانها است.59
برخی، روايات فوق را غيرقابل اعتماد دانسته60 و برخی نقل آن را تضييع وقت و سياه كردن كاغذ سفيد ذكر كردهاند:61
همان گونه که پيش از اين گفته شد، شيعه به پيروی از روايات معصومان علیهم السلام دابة الارض را يك انسان فوقالعاده ميدانند كه يكی از كارهای مهم او، جدا ساختن صفوف مسلمانان از منافقان و علامتگذاری آنها است. حتی از برخی از روايات استفاده میشود كه عصای موسي و انگشتر سليمان با او است و میدانيم كه عصای موسی، رمز قدرت و اعجاز، و خاتم سليمان رمز حكومت و سلطه الهی است. به اين ترتيب، او يك انسان قدرتمند و افشاگر است.62
از اين رو، در زيارت امام علی علیه السلام به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است: السلام عليك يا عمود الدين ووارث علم الاوّلين والآخرين وصاحب الميسم ....63
با توجه به مجموع آنچه نقل شد، به راحتی میتوان گفت: «دابةالارض» انسان مهمّی است كه براي انجام كاری بس مهمّ پيش از قيامت به زمين باز میگردد.
و نيز اينكه در روايات شيعه و سنّی وارد شده است كه مؤمن و كافر را نشانهگذاری میكند و صفوفشان را مشخص میسازد، با انسان سازگار است. سخن گفتن با مردم كه در متن آيه قرآن به عنوان توصيف او آمده نيز مناسب همين معنا است.
البته برخی مراد از دابة الارض را حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و مقصود از خروج او را، ظهور آن حضرت ذكر كردهاند64 كه غير قابل قبول است.
2ـ2. حشر برخی مردگان
يکی ديگر از آياتی که به واسطة آن بر حتمی بودن رجعت در آخرالزمان، استدلال شده است، چنين است: (وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مَمَّن يُكَذِّبُ بَِآيَتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ)؛65 و آن روز كه از هر امتي، گروهي از كساني را كه آيات ما را تكذيب كردهاند، محشور ميكنيم؛ پس آنان نگاه داشته ميشوند، تا همه به هم بپيوندند.
از جمله کسانی که به وسيلة اين آيه، بر رجعت در آخرالزمان، استدلال کردهاند، میتوان شيخ مفيد66 و نيز شيخ طوسي67 را نام برد.
مرحوم طبرسي در تفسير مجمعالبيان ذيل اين آيه شريف نوشته است:
شيعيان كه به رجعت عقيده دارند، با اين آيه، بر درستي اعتقاد خود استدلال كرده و گفتهاند: آمدن «مِن» در سخن، موجب تبعيض است و دلالت دارد بر اينكه در روز مورد نظر، برخي از اقوام برانگيخته شده و برخى ديگر برانگيخته نميشوند و اين، صفت روز رستاخير نيست؛ چرا كه خداوند سبحان، درباره آن فرموده است «آنان را بر ميانگيزيم و هيچ يك از آنان را فروگذار نميكنيم».68
علامه طباطبايي نيز ذيل آيه شريف، پس از بيان برخی اقوال و ردّ آنها، استدلال بالا را بيان میكند.69 آنگاه در بيان اينكه «حشر» از نظر قرآن، غير از قيامت است، مینويسد:
اين آيه و دو آيه بعدش، پس از داستان بيرون شدن «دابه» از زمين واقع شدهاند كه خود، يكی از علايمي است كه قبل از قيامت واقع میشود؛ قيامتي كه در چند آيه بعد، درباره آن مىفرمايد: (وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ( و تا چند آيه بعد اوصاف وقايع آن روز را بيان میكند و معنا ندارد قبل از شروع بيان اصل قيامت و وقايع آن، يكي از وقايع آن را زودتر ذكر كند؛ چون ترتيب وقوعي اقتضا ميكند اگر حشر يك فوج از هر امتي هم جزو وقايع قيامت باشد، آن را پس از مسأله نفخ صور ذكر فرمايد؛ ولي اين گونه ذكر نكرد؛ بلكه قبل از نفخ صور، مسأله حشر فوج از هر امتي را آورده است؛ پس معلوم ميشود اين حشر جزو وقايع قيامت نيست.70
در تفسير قمي نيز همين مضمون را ذيل آيه شريف، به استناد فرمايشي از امام صادق علیه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: مردم دربارة آية (يَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا( چه ميگويند؟ راوي ميگويد: «ميگويند: اين آيه دربارة قيامت است». فرمود: «نه، اين طور كه آنان ميگويند، نيست؛ بلكه درباره رجعت است. مگر خداي تعالي، در قيامت از هر امت فوجي را محشور ميكند و بقيه آن امتها را رها ميكند؟ با اينكه خودش فرمود: (وَحَشَرْنَهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا(؛ آنان را محشور كرديم و احدي را از قلم نينداختيم».71
ابوالفتوح رازي نيز گويد:
عبداللّه بن عباس گفت: «اصحاب ما به اين آيت تمسك كردند در صحت رجعت...»72.
كوتاه سخن اينكه برانگيخته شدن آية مذكور در يكي از اين سه زمان ممكن است:
پيش از قيامت، پس از قيامت يا در هنگام قيامت و صورت چهارمي نخواهد داشت.
صورت سوم باطل است؛ چرا كه حشر در قيامت، كلي است؛ نه اينكه از هر امتي، تعدادي محشور شوند.
صورت دوم نيز باطل است؛ چرا كه پس از قيامت، مجرمان به جهنم و نيكان به بهشت خواهند رفت و با اين بيان، تنها احتمال اول، باقي خواهد ماند كه قول شيعه اماميه است.
2ـ3. پيمان انبيا بر ياری پيامبر صل الله علیه و آله و سلم
از جمله آياتی که شيعه بر رجعت در آخر الزمان ارائه كرده است، اين آيه است: (وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَقَ النَبِيِّينَ لَمَآ ءَاتَيْتُكُم مِّن كِتَبٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَآءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ و قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَ لِكُمْ إِصْرِى قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَا مَعَكُم مِّنَ الشَّهِدِينَ)؛73 «و [ياد كن] هنگامي كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه هر گاه به شما كتاب و حكمتي دادم، سپس شما را فرستادهاي آمد كه آنچه را با شما است تصديق كرد، البته به او ايمان بياوريد و حتماً يارياش كنيد و فرمود: «آيا اقرار كرديد و در اينباره پيمانم را پذيرفتيد؟» گفتند: «آري، اقرار كرديم». گفت: پس گواه باشيد و من با شما از گواهانم».
پيروان مکتب اهل بيت علیهم السلام با بهرهمندی از راهنماييهای ايشان، بر اين باورند که به روشني از اين آيه استفاده ميشود نصرت و ايمانی كه از پيامبران بر آن ميثاق گرفته شده است، پس از آمدن رسول اكرم صل الله علیه و آله و سلم خواهد بود. افعال «لَتُؤْمِنُنَّ» و «لَتَنصُرُنَّهُ» مضارع مؤكد بوده، بر انجام كار در زمان آينده دلالت دارند؛ يعني زماني كه پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم و پيامبران گذشته همگي زنده شوند و پيامبران پيشين، طبق پيمان الهي خود، نبی اكرم صل الله علیه و آله و سلم را ياري دهند.
2ـ4. دو بار زنده شدن و دو بار مردن
خداوند، آن گاه که سخنان برخی مردگان را نقل میکند، از زبان ايشان میفرمايد: (قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ)؛74 «میگويند: پروردگارا! دوبار ما را ميراندي و دوبار ما را زنده كردي و به گناهانمان اعتراف كرديم؛ پس آيا راهي براي بيرون شدن [از آتش] هست؟»
در تفسير قمی در ذيل اين آيه شريف، از امام صادق علیه السلام نقل كرده است: «ذلك فى الرجعة؛75 اين، در رجعت است».
2ـ5. سوگند دشمنان اهل بيت بر زنده نشدن مردگان
از ديگر آيههايي که در بيان معصومان علیهم السلام به رجعت تأويل شده، اين آيه است: (وَ أَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَنِهِمْ لَايَبْعَثُ اللَّهُ مَن يَمُوتُ بَلَي وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ)76؛ «و با سختترين سوگندهايشان به خدا سوگند ياد كردند كه خدا كسی را كه میميرد بر نخواهد انگيخت. آری، [انجام] اين وعده بر او حق است؛ ولي بيشتر مردم نمیدانند.»
مرحوم كليني در كتاب كافي با ذكر سند از ابو بصير نقل ميكند:
«به حضرت صادق علیه السلام عرض كردم: «اينكه خداوند تبارك و تعالي میفرمايد: «و آنان با مبالغه و تأكيد به خداوند سوگند ياد كنند كه خداوند هرگز كسی كه بميرد را زنده نخواهد كرد. بلي البته وعدة الهي حق است؛ لكن بيشتر مردم نمیدانند منظور چيست؟» فرمود: «اي ابوبصير! ]عامه[ در اين باره چه میگويند؟» عرض كردم: «مشركان چنين میپندارند و برای رسول اكرم صل الله علیه و آله و سلم سوگند مىخورند كه خداوند هرگز مردگان را زنده نخواهد كرد». حضرت فرمود: «مرگ بر كسي كه چنين سخني میگويد! از آنها بپرس آيا مشركان به الله قسم میخورند، يا به لات و عُزّا؟» ابوبصير میگويد: «گفتم: فدايت شوم! پس برايم معنای آيه را بيان فرما». ايشان فرمود: «اي ابوبصير! هنگامي كه قائم ما به پا خيزد، خداوند گروهي از شيعيان ما را براي ياري او برانگيزد و زنده كند كه گيرههاي شمشيرهايشان بر روي شانههايشان است. چون اين خبر به قومي از شيعيان ما كه نمرده باشند برسد، به يكديگر گويند: «فلان و فلان از قبرهايشان برانگيخته شدند و آنها با قائم علیه السلام هستند». اين سخن به گوش گروهي از دشمنان ما برسد؛ آنها گويند: «اي گروه شيعيان! چقدر دروغگو هستيد؟ اين دولت و حكومت شما است و شما دروغ ميگوييد؟ نه واللَّه! اينها كه شما ميگوييد زنده نشده و زنده نخواهند شد، تا روز قيامت»؛ پس خداوند، گفتار آنها را حكايت كرده، ميفرمايد: و آنان با مبالغه و تأكيد به خداوند سوگند ياد كنند كه خداوند هرگز كسی كه بميرد را زنده نخواهد كرد»77.
ديديم شيعه با استفاده از هر دو دسته آيات، با بيان پيشوايان معصوم علیهم السلام، حتمی بودن رجعت را در دوران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اثبات كرده است.
دلالت دسته دوم روشن است. آنچه محل بحث بيشتر است، استفاده از دستة نخست آيات، برای اثبات رجعت در آخرالزمان است.
شيعه معتقد است ذكر نمونههايی از رجعت در گذشته، ميتواند خود دليلی بر وقوع آن در آينده باشد. رسول گرامی اسلام صل الله علیه و آله و سلم در روايتی ارزشمند فرمود: «والذى نفسى بيده لتركبنّ سنن من كان قبلكم حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة حتى لا تخطئون طريقهم و لايخطئون سنن بنىاسرائيل»؛78 «به آن كسي كه جانم به دست او است سوگند! شما مسلمانان با هر سنّتی كه در امتهای گذشته جريان داشته است، رو به رو خواهيد شد و آنچه در آن امتها جريان يافته است، مو به مو در اين امت جريان خواهد يافت؛ به طوری كه نه شما از آن سنّتها منحرف میشويد و نه آن سنّتها كه در بنیاسرائيل بود شما را ناديده میگيرد».
البته وجود اين مضمون با تعابير مختلف، در دهها كتاب از منابع اهل سنّت، گويای اين مطلب است كه تكرار آنچه در امتهای گذشته رخ داده است، در امت اسلامی نيز ضروری مینمايد.
اكنون به لحاظ اهميّت، فقط به برخی از اين موارد اشاره میكنيم:
رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر آينه هر چه بر بنی اسرائيل گذشت، بر امت من نيز خواهد گذشت، بدون هيچ كم و كاستی؛ حتی اگر كسی بين بنی اسرائيل، آشكارا با مادر خود ازدواج كرد، در امت من نيز چنين خواهد شد».79
در روايت ديگر، حذيفة بن يمان از رسول گرامی اسلام صل الله علیه و آله و سلم نقل كرده است كه فرمود: «تمام سنّتهای اهل كتاب درباره شما نيز تحقق خواهد يافت، بدون خطا. كسی پرسيد: «ای رسول خدا! حتی گوسالهپرستی؟» حضرت فرمود: بلي ...».80
البته در منابع روايی شيعه نيز مضمون روايت فوق، فراوان به چشم میخورد كه براي اختصار در پاورقي فقط به منابع اشاره میكنيم.81
البته اين نحوه استدلال در بيانات معصومان علیهم السلام نيز به چشم میخورد که از باب تبرّک، سخن را با آن، به فرجام میبريم:
امام رضا علیه السلام در پاسخ به پرسش مأمون دربارة رجعت، فرمود:
«إِنَّهَا الْحَقُّ وَ قَدْ كَانَتْ فِي الأُمَمِ السَالِفَةِ وَ نَطَقَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صل الله علیه و آله و سلم يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلُّ مَا كَانَ فِي الْأُمَمِ السَالِفَةِ حَذْوَ النَعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّة»؛82
«رجعت، حقّ است. همانا در امتهای پيشين نيز بوده است. قرآن نيز بدان تصريح کرده است و پيامبر گرامی اسلام صل الله علیه و آله و سلم فرمود: هر چه در امتهای پيشين بوده است، مو به مو در امت من نيز خواهد بود».
كوتاه سخن اينكه تمام اهل سنّت، اتفاق نظر دارند كه در امتهای گذشته رجعتهايی صورت گرفته است و نيز اتفاق نظر دارند كه پيامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر چه در امتهای گذشته رخ داده است، در امت من نيز اتفاق خواهد افتاد». و شكی نيست كه رجعت، يكی از مهمترين حوادث امتهای قبل است و نيز شكی نيست كه تا امروز، چنين رويدادی در امت اسلامی رخ نداده است؛ بنابراين در آينده چنين خواهد شد.
__________________________
1 . ر.ک: رازی، احمدبن فارس، معجم مقاييس اللغة؛ فيروزآبادی، مجدالدين محمدبن يعقوب، القاموس المحيط؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن.
2 . البته به سبب شهرت معنای اصطلاحی رجعت، برخی در تعريف لغوی نيز به معنای اصطلاحی اشاره کردهاند. ر.ک: جوهری، صحاح اللغة، طريحی، مجمع البحرين.
3 . شيخ مفيد، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، (سلسله مؤلفات شيخ مفيد، ج4)، ص 77.
4 . سيد مرتضی، جوابات المسائل الرازيه (رسائل الشريف، ج1)، ص 125.
5 . مرحوم مظفر، عقايد الاماميه، ترجمة عليرضا مسجد جامعی، ص 294.
6 . ر.ک: علامه طباطبايی، تفسير الميزان، ج 2، ص 109.
7 . بقره: 55 و 56.
8 . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص 200.
9 . ر.ك: شيخطوسی، التبيان، ج1، ص254.
10 . طبرسی، مجمع البيان، ج 2ـ1، ص 252.
11 . ر.ك: بحرانی، البرهان، ج 1، ص 241.
12 . ر.ك: تفسير صافی، ج1، ص 133.
13 . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 1، ص 259.
14 . محمد رشيد رضا، تفسير المنار، ج 1، ص 322.
15 . نسفى، مدارك التنزيل، ج 1، ص 53 ـ 54.
16 . طنطاوی، الوسيط، ج1، ص137.
17 . ابن جوزی، زاد المسير، ج 1، ص 67.
18 . ر.ک: شيخ طوسی، التبيان، ج1، ص254.
19 . بقره: 72 و73.
20 . بقره: 179.
21 . تفسيرالميزان، ج 1، ص 204.
22 . ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، ج 1، ص 462.
23 . ر.ك: تفسير طبرى، ج 1، ص 286ـ268.
24 . ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 303.
25 . ميبدي، كشفالاسرار، ج1، ص 233.
26 . مدارك التنزيل، ج 1، ص 60.
27 . بقره: 243.
28 . ر.ك: قرطبی، الجامع لاحكام القرآن، ذيل آيه؛ ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 661؛ ميبدی، كشف الاسرار، ج 1، ص 649.
29 . شيخ طوسی، التبيان، ج2، ص 283.
30 . طبرسی، مجمع البيان، ج 2ـ1، ص 605.
31 . مكارم شيرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 2، ص 222.
32 . بقره: 259.
33 . قرطبی، الجامع لاحكام القرآن، ذيل آية شريف.
34 . ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 287.
35 . طنطاوی، الجواهر، ج1، ص239.
36 . ابوالفتوح رازی، روحالبيان، ج1، ص 412.
37 . كهف: 11؛ تفسير الميزان، ج 2، ص 554.
38 . روض الجنان و روح الجنان، ج2، ص 347.
39 . آل عمران: 49.
40 . ابونعيم اصفهانی ، حلية الاولياء، ج 6، ص 9.
41 . ، ابوالليث سمرقندی ، تفسير القرآن الكريم، ج 2، ص 67.
42 . قشيری، الرسالة القشيرية، ص 199.
43 . ابناثير، الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 315.
44 . زمخشری،كشاف، ج 1، ص 367.
45 . قرطبی، الجامع لاحكام القران، ج 4، ص 94.
46 . شـخ صدوق، امالي، ص 152؛ نيـز ر.ك: علل الشرايع، ج2، ص 466؛ كافی، ج2، ص318، ح21.
47 . محمدرضا طبسی، شيعه و رجعت، ترجمه سيدمحمد ميرشاه ولد، ص 66 و 67.
48 . پس از ذکر دستة دوم آيات، به اين استدلال اشاره خواهيم کرد.
49 . «تفسير» از واژه «فَسَرَ»، به معناي روشن کردن و آشکار ساختن است و در اصطلاح، عبارت است از: زدودن ابهام از لفظ دشوار که در انتقال معناي مورد نظر، نارسا و دچار اشکال است. ماده «فَسَرَ»، در باب «تفعيل»، بيانگر مبالغه در دستيابي به معنا است. ... از اين رو تفسير، تنها کنار زدن نقاب از چهرة لفظ مشکل و نارسا نيست؛ بلکه شامل زدودن ابهام موجود در دلالت کلام، نيز ميشود.
تفسير، در جايي است که گونهاي ابهام، در لفظ وجود دارد و اين، موجب ابهام در معنا و دلالت کلام ميشود و براي زدودن آن، کوشش فراواني لازم است.(رک: محمد هادي معرفت، تفسير و مفسران، ج1، ص18) .
تأويل نيز از «اَول»، به معناي بازگشت به اصل است. تأويل يک چيز، يعني برگرداندن آن به مکان و مصدر اصلياش و تأويل لفظ متشابه، يعني توجيه ظاهر آن؛ به طوري که به معناي واقعي و اصيل خودش باز گردد.(همان، ص 22 و 23) بيگمان در قرآن، آيات متشابهي وجود دارد كه بايد تأويل شود؛ ولي جز خداوند و راسخان در علم، كسي آن را نميداند.(آل عمران: 7).
50 . نمل: 27.
51 . ر.ك: عبدالرحمن ثعلبی، الجواهر الحسان، ج2، ص5.5، نيشابوری، غرائب القرآن، ج10، ص16.
52 . طبرسی، مجمع البيان، ج 8ـ7، ص 366.
53 . ر.ك: جوهری، الصحاح، ج5، ص 2023؛ زبيدی، تاج العروس، ج9، ص49.
54 . علامه طباطبايی، تفسير الميزان، ج 15، ص 567.
55 . بيضاوى، انوار التنزيل و اسرار التأويل، ذيل آيه.
56 . ر.ك: سيوطی، درالمنثور، ج 6، ص 382.
57 . ابن كثير، تفسيرالقران العظيم، ج 6، ص 210.
58 . تفسير سمرقندى، ج 2، ص 505؛ قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 7، ص 180.
59 . ر.ك: طنطاوی، الجواهر، ج 7، ص 249.
60 . مراغی، ج 7، جزء 20، ص 22.
61 . ابو حيان، البحر المحيط، ج 7، ص 96.
62 . ر.ک: ناصر مكارم شيرازی، ، تفسير نمونه، ج 15، ص 551 و 552.(با تصرف)
63 . من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 589.
64 . ر.ك: روض الجنان، ج8، ص423.
65 . نمل: 83.
66 . شيخمفيد، المسائل السرويه، ص32.
67 . شيخطوسی، التبيان، ج8، ص120.
68 . مجمع البيان، ج 8ـ7، ص 366.
69 . كهف: 47.
70 . علامه طباطبايی، الميزان، ج 15، ص 570.
71 . علیبن ابراهيم قمی، تفسير قمی، ج 2، ص 36.
72 . ابوالفتوح رازی، روح الجنان، ، ج 8، ص 424.
73 . آل عمران: 81.
74 . غافر: 11.
75 . علىبن ابراهيم قمی، تفسير قمی، ج 2، ص 256.
76 . نحل: 38.
77 . شيخ كلي