1. اخبار موجود در قرآن
ألا ان فيه علم ما ياتى، و الحديث عن الماضى، و دواء دائكم، و نظم ما بينكم.
آگاه باشيد! در اين كتاب الهى است علم هر آنچه كه خواهد آمد و سخن هر آنچه كه گذشته است و دواى درد شما و نظم آنچه كه در ميان شما بايد باشد.1
2. شفاعت قرآن
من شَفَع له القرآن يوم القيامة شُفّع فيه، و من مَحَل به القرآن يوم القيامة صُدّق عليه.
كسى را كه قرآن در قيامت شفاعت كند، شفاعتش قبول شود و كسى كه قرآن از او شكايت نمايد، شكايتش پذيرفته مى شود.2
3. نورى تابناك
أنزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقّده، و بحرا لا يدرك قعره، و منهاجا لا يضل نهجه، و شعاعا لا يظلم ضوءه، و فرقانا لا يخمد برهانه، و تبيانا لا تهدم أركانه، و شفاء لا تخشى أسقامه، و عزا لا تهزم أنصاره، و حقا لا تخذل أعوانه.
خداوند قرآن را بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرو فرستاد، در حالى كه نورى است كه قنديل هاى آن خاموش نمى شود و چراغى است كه افروختن آن فرو نمى نشيند و دريايى است كه ژرفاى آن پيدا نمى شود و راهى است كه رفتن در آن گمراهى ندارد و شعاعى تابان است كه روشنى آن پايان ندارد و جدا كننده حق و باطل است كه دليل و برهانش سست نمى گردد و بنايى است كه پايه هاى آن ويران نمى شود و شفابخشى است كه با وجود آن بيمارى ها موجب ترس و بيم نمى شود و ارجمندى است كه يارانش شكست نمى خورند و حقى است كه مددكاران آن مغلوب نمى شود.3
4. هدايت به طريقه اى محكم
أيها الناس! انه من استنصح الله وُفّق، و من اتخذ قوله دليلا هُدى للتى هى أقوم.
اى مردم! كسى كه از خدا پند و خير خويش را مسألت نمايد، موفق گردد و هر كس كه كلام خدا را براى خود راهنما اتخاذ كند به آن طريقه اى كه محكم تر و راست تر است هدايت شود.4
5. تكامل دين در قرآن
أنزل عليك الكتاب تبيانا لكل شىء و عمّر فيكم نبيه ازمانا، حتى أكمل له و لكم فيما أنزل من كتابه دينه الذى رضى لنفسه.
خداوند قرآن را كه در آن هر چيزى توضيح داده شده است براى شما فرو فرستاده و پيامبرش را مدتى در ميان شما زنده نگه داشت تا دين خويش را كه در كتابش آورده است و مورد پسند و خشنودى اوست براى او و شما كامل كرد.5
6. بر طرف كننده تاريكى
لا تُكشف الظلمات الا به.
تاريكى هاى نادانى و جهل جز به وسيله آن (قرآن) رفع نشود.6
7. شفيعى مقبول
اعلموا انه (القرآن) شافع مشفّع، و قائل مصدّق.
آگاه باشيد! قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش پذيرفته و گوينده اى است كه سخنش تصديق شود.7
8. وسيله راه يابى
ان لكم عَلَماً فاهتدوا بعلمكم.
حتمى است كه براى شما نشانه اى است با آن نشانه هدايت شويد!8
9. بهار دل
ان الله سبحانه لم يعظ أحدا بمثل هذا القرآن فانه حبل الله المتين، و سببه الامين، و فيه ربيع القلب، و ينابيع العلم، و ما للقلب جلاء غيره.
خداى سبحان هيچ كس را به چيزى چون قرآن اندرز نداده است، زيرا آن ريسمان استوار خداست و واسطه امين و درستكار اوست. در قرآن بهار دل است و چشمه هاى دانش و براى دل جز آن صيقلى وجود ندارد.9
10. ريسمان محكم الهى
عليكم بكتاب الله، فانه الحبل المتين، و النور المبين، و الشفاء النافع، و الرىّ الناقع، و العصمة للمتمسك، و النجاة للمتعلق.
تمسك كنيد به كتاب خداوندى؛ زيرا اين كتاب طنابى است محكم و نورى است آشكار و شفايى است سودمند و سيراب كننده اى است برطرف كننده تشنگى و نجات براى كسى است كه به آن در آويزد.10
11. همنشينى با قرآن
ما جالس هذا القرآن احدٌ الا قام عنه بزيادة او نقصان؛ زيادة فى هُدى، أو نقصان من عَمى.
هيچ كس با قرآن همنشين نشد مگر اين كه زيادت يا نقصانى نصيب او ساخت؛ زیاد کردن در هدايت و كاستن از نابينايى.11
12. چنگ به ريسمان خداوندى
كتب عليه السلام الى الحارث الهمدانى: تمسّك بحبل القرآن و استنصحه، و أحلّ حلاله، و حرّم حرامه.
امام عليه السلام در نامه اى به حارث همدانى نوشته است: به ريسمان قرآن چنگ بزن و از آن پند بگير، حلالش را حلال شمر و حرامش را حرام.12
13. عمل به قرآن
الله الله فى القرآن، لا يسبقكم بالعمل به غيركم.
شما را به خدا، درباره قرآن! مبادا ديگران در عمل به آن بر شما پيشي گيرند.13
14. حكم زندگانى
فى القرآن نباء ما قبلكم، و خبر ما بعدكم، و حكم ما بينكم.
در قرآن است آنچه سرگذشت پيشينيان بوده و اخبار و حوادث آيندگان خواهد بود و بيان حكم ميان شما در زندگانى است.14
15. در خواست از خدا
فاسألوا الله به، و توجهوا اليه بحبه، و لا تسألوا به خلقه.
از خدا به وسيله قرآن مسألت نماييد و متوجه باشيد به خدا با محبت قرآن، و به وسيله قرآن از مردم چيزى نخواهيد.15
16. بهترين گفته ها
تعلموا القرآن فانه احسن الحديث، و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب، و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور و أحسنوا تلاوته فانه انفع القصص، و ان العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحائر الذى لا يستفيق من جهله، بل الحجة عليه أعظم، و الحسرة له الزم، و هو عند الله ألوَم.
قرآن را بياموزيد كه بهترين گفته هاست و در آن تفقه كنيد كه آن بهار (و نشاط بخش) قلب هاست، از روشنايى آن شفا بجوييد كه شفابخش بيمارى سينه هاست، آن را به خوبى تلاوت كنيد كه سود بخش ترين داستان هاست، و دانشمندى كه به غير علمش عمل كند، چون نادان سرگردانى است كه از جهالت به هوش نمى آيد؛ بلكه حجت و دليل بر او عظيم تر و حسرت و افسوس بر او ثابت تر و سرزنش او در پيشگاه خداوند بيشتر است.16
17. وجوه قرآن
لعبد الله بن العباس لما بعثه للاحتجاج على الخوارج: لا تخاصمهم بالقرآن، فان القرآن حمّال ذو وجوه، تقول و يقولون، و لكن حاججهم بالسنة فانهم لن يجدوا عنها محيصا.
امام عليه السلام در سفارش خود به عبدالله بن عباس هنگامى كه وى را براى صحبت با خوارج مى فرستاد چنين مى فرمود: از روى قرآن با آنان صحبت مكن؛ زيرا قرآن داراى معناهاى مختلفى است، تو يك معنى را مى گويى و آن ها معنايى ديگر را، تو با روايت با آن ها بحث كن كه راه فرارى نخواهند يافت.17
18. كتاب هدايت
القرآن امر زاجر، و صامت ناطق، حجة الله على خلقه. أخذ عليه ميثاقه، و ارتهن عليهم انفسهم. أتم نوره، و أكمل به دينه.
قرآن امر كننده به كار نيك و باز دارنده از زشتى ها است، خاموشى گوياست، حجت خدا بر خلق اوست، از آنان نسبت به قرآن پيمان گرفت و وجود باطنى آنان را در گرو اين قرآن نهاد، نور آن را تمام و دين خويش را به وسيله آن كامل فرمود.18
19. اى كاش غافلان بيدار مى شدند!
قد دارستكم الكتاب، و فاتحتكم الحجاج، و عرفتكم ما أنكرتم، و سوغتكم ما محجتم، لوكان الاعمى يلحظ، أو النائم يستيقظ!
من قرآن را به شما آموختم و باب دلايل و براهين را به روى شما گشودم و آنچه را نمى شناختيد، به شما شناساندم و آنچه را كه از دهان به بيرون پرت مى كرديد، به مذاق شما گوارا ساختم. اى كاش كه نابينا، بينا مى گشت، يا خفته بيدار مى شد.19
20. هادى بدون گمراهى
واعلموا أن هذا القرآن هو الناصح الذى لا يغشّ، و الهادى الذى لايضل و المحدث الذى لا يكذب.
بدانيد كه اين قرآن خير خواهى است كه خيانت نمى كند، هدايت كننده اى است كه گمراه نمى سازد، و گوینده ای است كه دروغ نمى گويد.20
21. دواى دردها
استشفوه من أدوائكم، و استعينوا به على لأوائكم فان فيه شفاء من أكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغى و الضلال.
براى دردهايتان از قرآن شفا طلب كنيد و براى مشكلاتتان از آن كمك بگيريد؛ زيرا در قرآن شفاى بزرگ ترين دردهاست، درد كفر، نفاق و گمراهى.21
22. شافع پذيرفته شده
اعلموا! أنه شافع مشفّع و قائل مصدّق، و أنه من شفع له القرآن يوم القيامه شفّع فيه، و من محل به القرآن يوم القيامة صدّق عليه.
بدانيد! قرآن شفاعت كننده اى است که شفاعتش پذيرفته شده، گوينده اى است تصديق شده، كسى را كه قرآن در قيامت شفاعت كند، پذيرفته است و هر كس را كه قرآن از او بدگويى كند، گواهى اش بر ضد او قبول است.22
23. ثروت در پناه قرآن
وَ اعلَمُوا أَنَّه لَيسَ عَلى أَحدٍ بَعدَ القرآن مِن فَاقةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبلَ القُرآنِ مِن غِنًى.
بدانيد كه براى كسى بعد از بودن با قرآن تهيدستى نيست، و براى احدى منهاى قرآن بى نيازى نمي باشد.23
24. قرآن در قيامت
ينادى مناد قوم القيامة: (الا ان كل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبة عمله، غير حرثة القرآن) فكونوا من حرثته و أتباعه و استدلوه على ربكم و استنصحوه على أنفسكم، و اتهموا عليه آراءكم، واستغشوا فيه أهواءكم.
در روز قيامت فريادگرى ندا دهد: اگاه باشيد! امروز هر كس گرفتار بذرى است كه افشانده و گرفتار عاقبت كارى است كه انجام داده، مگر كسى كه بذر قرآن افشانده؛ پس پيروان آن باشيد. با قرآن خدا را بشناسيد و خود را با آن نصيحت كنيد و هرگاه نظر شما با قرآن مخالف شد، رأى خود را متهم كنيد و خواسته هاى خويش را در برابر قرآن نادرست بشماريد.24
25. قرآن را گرامى بدار!
يأتى على الناس زمان لا يبقى فيهم من القرآن الا رسمه، و من الاسلام الا اسمه.
روزگارى برسد بر سر مردم كه از قرآن جز رسمى (شکل ظاهري) نماند و از اسلام جز اسمى.25
26. همراهى على (عليه السلام) با قرآن
ان الكتاب لمعى، ما فارقتُه مذ صحبتُه.
هميشه كتاب خدا با من است، از زمانى كه همراه آن بوده ام، هيچگاه جدانشده ام.26
27. استهزاء قرآن!
من قرأ القرآن فمات فدخل النار، فهو ممن كان يتخذ آيات الله هزوا.
كسى كه قرآن خوانده سپس از دنيا رفته و با اين وجود وارد جهنم شود، در واقع او از كسانى است كه آيات خدا را به تمسخر و استهزاء گرفته است.27
28. ظاهرى شگفت، باطنى عميق
ان القرآن ظاهره أنيق، و باطنه عميق، لا تفنى عجائبه، و لا تنقضى غرائبه، و لا تكشف الظلمات الا به.
قرآن داراى ظاهرى شگفت انگيز و باطنى عميق است. مطالب شگفت انگيز آن پايان ناپذير و عجايب آن كهنه ناشدنى است و تاريكى هاى جهالت جز با آن بر طرف نخواهد شد.28
29. قرآن نور جاويدان
أنزل عليه الكتاب نورا لا تطفأ مصابيحه... فهو معدن الايمان و بحبوحته، و ينابيع العلم و بحوره، و رياض العدل و غدرانه، و أثافى الاسلام و بنيانه.
خداوند بر پيامبر صلى الله عليه و آله قرآن را نازل فرمود نورى است كه چراغ هاى آن خاموش نمى شود... كه آن ايمان و كانون آن است، بستان هاى عدالت و آبگيرهاى آن است، سنگ بناى اسلام و بنيان آن است.29
30. حق تلاوت
أنه سيأتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شىء اخفى من الحق، و لا أظهر من الباطل... و ليس عند أهل ذلك الزمان سلعة ابور من الكتاب اذا تلى حق تلاوته، و لا أنفق منه اذا حرف عن مواضعه، و لا فى البلاد شيىء أنكر من المعروف، و لا أعرف من المنكر! فقد نبذ الكتاب حملته، و تناساه حفظته، فالكتاب يومئذ و أهله طريدان منفيان... و من قبل ما مثلوا بالصالحين كل مثله.
و قطعى است كه پس از من روزگارى بر شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل نمى باشد... و در نزد اهل آن زمان، كالايى كسادتر از قرآن وجود نخواهد داشت، اگر حق خواندن آن ادا شود و متاعى با رونق تر از كتاب الهى نخواهد بود، اگر از معانى و حقايق خود منحرف شود و در آن روزگار هيچ چيزى ناشناخته تر از معروف (يا زشت تر از نيكو) و شناخته تر از ناشناخته (يا نيكوتر از زشتى)ها وجود نخواهد داشت. در آن زمان، آنان كه به كتاب الهى معتقد بودند و آن را با خود داشتند، آن را دور خواهند انداخت و حافظانش آن را فراموش خواهند كر (يا خود را به فراموشكارى خواهند زد) در آن موقع، كتاب و مدافعان و معتقدان و عمل كنندگان به آن مطرود و مهجور از جامعه مى گردند.30
31. جلوه گاه رخ الهى
تجلى لهم سبحانه فى كتابه من غير أن يكونوا رأوه بما أراهم من قدرته.
خداوند سبحان در كتاب خود براى آنان تجلى كرد بدون اين كه او را ببينند، به وسيله ارائه قدرتش به آنها.31
32. قرآن در همه شئون زندگى
كتاب الله تبصرون به، و تنطقون به، و تسمعون به، و ينطق بعضه ببعض، و يشهد بعضه على بعض، و لا يختلف فى الله، و لا يخالف بصاحبه عن الله.
كتاب خداوندى است كه با آن مى بينيد، و با آن سخن مى گوييد و با آن مى شنويد و بعضى از آيات قرآنى بعضى ديگر را توضيح مى دهد و بعضى از آن (به تفسير و تأويل) بعضى ديگر شهادت مى دهد. در بيان الهيات هيچ اختلافى در ميان آياتش نيست و كسى كه با قرآن همدم باشد، از خدا منحرف نمى شود.32
33. حق تلاوت
أين القوم الذين دعوا الى الاسلام فقبلوه، و قرأوا القرآن فاحكموه.
كجا رفتند آن قومى كه دعوت به اسلام شدند آن را پذيرفتند. قرآن را خواندند و با كمال قدرت و استقامت عمل كردند.33
34. نزول قرآن و فغان شيطان
أرى نور الوحى و الرسالة، و أشمّ ريح النبوة، و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزل الوحى عليه صلى الله عليه و آله.
من نور وحى و رسالت را مى بينم و شميم نبوت را مى بويم، من آن گاه كه وحى بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد، فغان شيطان را شنيدم.34
35. عدم اختلاف در قرآن
الله سبحانه يقول: ما فرّطنا فى الكتاب من شىء و فيه تبيان لكل شىء و ذكر أن الكتاب يصدّق بعضه بعضا و أنه لا اختلاف فيه فقال سبحانه: و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا.
خداى سبحان مى فرمايد: ما در اين كتاب هيچ چيز را فرونگذاشتيم و در آن بيان همه چيز آمده است و ياد آور شده كه آيات قرآن يكديگر را تصديق مى كنند و اختلاف و ناهمخوانى در آن وجود ندارد. خداى سبحان فرموده است: اگر از ناحيه غير خدا بود، هر آينه در آن اختلاف زيادى مى يافتند.35
36. حق مردم بر اهل بيت و پيامبر
لكم علينا العمل بكتاب الله تعالى و سيرة رسول الله صلى الله عليه و آله و القيام بحقه و النعش لسنته.
حق شما بر ما اين است كه به كتاب خدا و روش پيامبر صلى الله عليه و آله عمل كنيم و به حق او قيام كرده و احكام او را چون درفشى بر پا نگهداريم.36
37. على عليه السلام قرآن شناس
ذلك القرآن فاستنطقوه، و لن ينطق و لكن أخبركم عنه.
آن است قرآن، و او را به سخن گفتن وادار كنيد و هرگز (با شما) سخن نخواهد گفت، ولى من براى شما از قرآن خبر مى دهم.37
38. حق تلاوت
أوهِ على أخوانى الذين تلوا القران فأحكموه، و تدبروا الفرض فأقاموه، أحيوا السنة و أماتوا البدعة. دُعوا للجهاد فأجابوا، و وثقوا بالقائد فاتبعوه.
آه! افسوس بر آن برادرانم كه قرآن را تلاوت كردند و در عمل به آن استقامت ورزيدند و در تكاليف انديشيدند و آن ها را انجام دادند، سنت را احيا كردند و بدعت را نابود ساختند. دعوت به جهاد شدند، آن را اجابت كردند و به فرمانده شان اطمينان پيدا كردند و از او پيروى نمودند.38
39. پرهيز از تفسير به رأى
من كتاب له الى معاوية: فعدَوت على الدنيا بتأويل القرآن.
امام عليه السلام در نامه خود به معاويه چنين نوشت: تو با تغيير و تفسير قرآن (مطابق ميل خود) در جستجوى دنيا هستى.39
40. نياز به مفسر
هذا القرآن انما هو خط مستور بين الدفتين، لا ينطق بلسان و لا بدّ له من ترجمان.
اين قرآن خطى است نوشته شده ميان دو جمله كه به زبان سخن نمى گويد و ترجمان و مفسرى مى خواهد.40
41. ترتيل
أما اليل فصافون أقدامهم تالين لاجزاء القرآن يرتلونها ترتيلا. يحزنون به أنفسهم و يستثيرون به دواء دائهم.
متقين كسانى اند كه شب هنگام راست بر پا مى ايستند و اجزاى قرآن را به بهترين وجه تلاوت مى نمايند. نفوس خود را با آيات قرآنى اندوهگين مى سازند و دواى درد خود را با آن كتاب الهى تحصيل مى نمايند.41
42. قرآن سير آبى تشنگان
جعله الله ريّا لعطش العلماء و ربيعا لقلوب الفقهاء، و محاج لطرق الصلحاء، و دواء ليس بعده داء، و نور ليس معه ظلمة.
خداوند متعال قرآن را سيراب كننده تشنگى دانشمندان قرار داده است و بهارى بر دل هاى فقهأ و راه هايى واضح براى طرق صالحان، و دوايى كه با داشتن آن دردى نمى ماند و نورى كه با وجود آن ظلمتى به حيات انسان ها راه ندارد.42
43. ثروتى كه بى آن توانگرى نباشد!
اعلموا! أنه ليس على أحد بعد القرآن من فاقة و لا لاحد قبل القرآن من غنى، فاستشفوه من أدوائكم، و استعينوا به على لأوائكم.
بدانيد! براى هيچ كس پس از فراگيرى قرآن و عمل به آن نيازى نباشد و براى هيچ احدى بدون قرآن بى نيازى امكان ندارد، براى دردهاى خود از قرآن شفا بطلبيد و در مشقت ها از آن يارى بخواهيد.43
44. زينت دل
طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة أولئك قوم اتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القران شعارا، و الدعاء دثارا ثم قرضوا الدنيا على منهاج المسيح.
خوشا به حال زاهدين در دنيا و متوجهين و راغبين به آخرت، آن ها گروهى هستند كه زمين را بساط و خاك را فرش و آب را شربت گوارا و قرآن را جامه زيرين (روش خويش و زينت دل) و دعا را جامه رو (مانع حوادث) قرار داده اند. پس به طريقه و روش حضرت مسيح عليه السلام دنيا را از خود جدا كردند.44
45. دژ استوار الهى
كتاب الله بين اظهركم، ناطق لا يعيا لسانه، و بيت لا تهدم أركانه، و عزّ لا تهزم أعوانه.
كتاب خدا در ميان شما سخنگويى است كه هرگز زبانش (از گفتن حق) خسته نمى شود و خانه اى است كه هيچ گاه پايه هاى آن درهم نمى ريزد و نيرومندى است كه يارانش شكست نمى خورند.45
46. تمسك جوييد به كتاب الهى !
عليكم بكتاب الله فانه الحبل المتين، و النور المبين، و الشفاء الناقع... من قال به صدق، و من عمل به سبق.
تمسك جوييد به كتاب خداوندى؛ زيرا اين كتاب، طنابى است محكم و نورى است آشكار، و شفايى است سودمند. هر كس به اين كتاب الهى قايل شد، راست گفت و راست گريد و هر كس به آن عمل كرد بر ديگران سبقت جست.46
47. بى اهميتى به قرآن
انه سيأتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شىء أخفى من الحق، و لا أظهر من الباطل فالكتاب و أهله فى ذلك الزمان فى الناس و ليسا فيهم، و معهم و ليسا معهم! لان الضلالة لا توافق الهدى، و ان اجتمعا فاجتمع القوم على الفرقه، و افترقوا على الجماعة كانهم أئمة الكتاب و ليس الكتاب امامهم، فلم يبق عندهم منه الا اسمه، و لا يعرفون الا خطه و زبره.
قطعى است كه پس از من روزگارى بر شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل وجود ندارد. در آن موقع كتاب خدا و مدافعان و معتقدان و عمل كنندگان به آن مطرود و مهجور از جامعه گشته، در آن روزگار كتاب خداوند و معتقدان و عمل كنندگان به آن، در ميان مردم خواهند بود، ولى از آن نخواهند بود و با آنان ديده خواهند شد؛ ولى با آنان نيستند، زيراگمراهى با هدايت، توافق و هماهنگى ندارند! اگر چه دركنار يكديگر ديده شوند. در آن هنگام مردم به پراكندگى و جدايى از يكديگر، متفق مى شوند و براى به دست آوردن اتفاق و اجتماع از يكديگر جدا و پراكنده اند. گويى آنان هستند كه پيشوايان قرآن اند نه اين كه قرآن پيشواى آنان باشد. نمانده است از قرآن در ميان آنان مگر نامى از قرآن و نمى شناسند از آن كتاب الهى، مگر خط و حروف نوشته شده آن را.47
48. حق تلاوت
الي الله أشكو من معشر يعيشون جُهّالا و يموتون ضُلّالا، ليس فيهم سلعة ابور من الكتاب اذا تُلى حق تلاوته، و لا سلعة أنفق بيعا و لا أغلى ثمنا من الكتاب اذا حرّف عن مواضعه!
به خدا شکايت مي کنم از ملتى كه جاهلانه زندگي مي کنند و گمراهانه جان مى دهند، قرآنى كه خوب تلاوت و معني شود در نظرشان بى ارزش ترين چيز است و چيزى در نظرشان با ارزش تر از قرآن، آن موقعى كه تحريفش كنند، نيست.48
49. تازگى قرآن
و لا تخلقه كثرة الرد، و ولوج السمع.
تکرار قرآن و فراوانى ورود آن به گوش، آن را كهنه نمى گرداند.49
50. مجمل هاى قرآن
... مفسرا مجمله، و مبيّنا غوامضه، بينَ ماخوذٍ ميثاقُ علمه، و مُوسّعٍ على العباد فى جهله.
مجمل هاى قرآن تفسير شده و مشكلاتش آشكار است و مطالب آن مشتمل است بر چيزهايى كه دانستن و يادگرفتن آن ها واجب است و نيز چيزهايى كه بندگان موظف به دانستن آن ها نيستند.50
51. راه حق
فأين تذهبون و أنى تؤفكون! و الاعلام قائمة و الايات واضحة و المنار منصوبه، فأين يتاه بكم! و كيف تعمهون! و بينكم عترة نبيكم! و هم أزمة الحق، و أعلام الدين و ألسنة الصدق، فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن، و رِدوهم ورود الهِيم العطاش.
كجا مى رويد و چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟ در حالى كه درفش ها برپا و نشانه ها آشكار و چراغ هدايت در پيش است، پس چگونه حيران مانده و راه را گم كرده ايد، در حالى كه عترت پيامبر، در ميان شمايند. پس بدانيد كه آنان راهنماى شما به سوى حق و پيشوايان دين و راستگويان هستند. پس آن ها را در بهترنى جايى كه قرآن را جاى مى دهيد جاى دهيد و همچون شتران تشنه كه به سوى آب مى شتابند، به سوى آن ها بشتابيد.51
52. شناخت راه حق
اعلموا! أنكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى تركه، و لن تأخذوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه، و لمن تمسكوا به، حتى تعرفوا الذى نبذه.
بدانيد! شما هرگز راه راست را نخواهيد شناخت، مگر اين كه كسى را كه آن را رها كرده است بشناسيد و هرگز به پيمان قرآن وفا نخواهيد كرد، مگر آن گاه كه كسى كه اين پيمان را شكسته است بشناسيد و هرگز به قرآن چنگ نخواهيد زد، مگر اين كه كسى را كه آن را كنار زده است بشناسيد.52
53. انواع احکام و حدود در قرآن
بين مثبَت فى الكتاب فرضه، و معلوم فى السنة نسخه، و واجب فى السنة اخذه، و مرخص فى الكتاب تركه، و بين واجب بوقته و زائل فى مستقبله و مباين بين محارمه، من كبير أوعد عليه نيرانه أو صغير أرصد له غفرانه، و بين مقبول فى أدناه موسع فى أقصاه.
قسمتى از احكام در اين كتاب (براى مدتى معين) واجب شده و ناسخ آن در سنت پيامبر آمده و بعضى در سنت واجب شده، در حالى كه قبلا در كتاب خدا (براى مدتى محدود) ترك آن مجاز بوده؛ و بعضى احکام در اوقات معينى واجب است و بعضى واجب بودنش در آينده از بين رفته است.
در اين كتاب بين محرمات نيز تفاوت است، بدين گونه كه براى گناهان كبيره وعده عذاب داده و براى گناهان صغيره راه آمرزش را باز كرده است و در مورد كارهاى نيك كم آنها را پذيرفته و بسيار آن ها را شايسته و پسنديده مى داند كه تحميلى در مورد آن ها نيست.53
54. شروع فتنه
انما بدء وقوع الفتن أهواء تُتّبع، و أحكام تبتدع، يخالف فيها كتاب الله، و يتولى عليها رجال رجالا على غير دين الله.
همانا سر آغاز فتنه ها، پيروى از هواى نفس و حكم خلاف شرع است كه كتاب خدا با آن ها مخالفت مى ورزد و گروهى نيز از كسانى كه راهى جز راه دين خدا مى روند، (از آن فتنه ها و هواى نفس) پيروى مى كنند.54
55. جامعيت قرآن
... كتاب ربكم فيكم. مبينا حلاله و حرامه، و فرائضه و فضائله، و ناسخه و منسوخه، و رخصه و عزائمه، و خاصه و عامه و عبره و أمثاله، و مرسله و محدوده، و محكمه و متشابهه.
كتاب پروردگار شما در ميان شماست، حلال و حرام ان آشكر، واجبات و مستحبات، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاص و عام، پندها و مثل ها، مطلق و محدودها و محكمات و متشابهات آن، همه معلوم است.55
56. تطبيق امور با قرآن
كونوا من حرثته و أتباعه، و استدلوه على ربكم، و استنصحوه على أنفسكم، و اتهموا عليه آراءكم، و استغشوا فيه أهواءكم.
شما از كشت كنندگان و پيروان آن بوده و آن را راهنماى خويش به سوى پروردگارتان قرار دهيد و از آن پند گيريد و افكارى كه برخلاف قرآن داريد متهم سازيد و خواهش هايى را كه مخالف آن است خائن بدانيد.56
57. موجبات عصمت
عليكم بكتاب الله، (فانه الحبل المتين)... و العصمة للمتمسك.
بر شما باد به كتاب خدا؛ زيرا كه آن ريسمان محكم است... و مايه حفظ كسى كه بدان چنگ زند.57
58. نور معنوى
جاءهم بتصديق الذى بين يديه و النور المقتدى به ذلك القرآن.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به سوى مردم آمد با تصديق و اعتراف آن چه در دست داشت و با نورى معنوى كه بايد از آن پيروى كنند و آن قرآن است.58
59. احياى قرآن
انما حكم الحكمان ليحييا ما أحيا القرآن، و يميتا ما أمات القرآن، و إحياوه الاجتماع عليه، و إماتته الافتراق عنه.
اگر به آن دو نفر (ابوموسى الشعرى و عمروبن عاص) حكميت داده شد، به خاطر اين بود كه آن چه را قرآن زنده دانسته، زنده سازند و آن چه را محكوم به مرگ نموده، از بين ببرند و احياى قرآن اين است كه با هم متحد شوند و به آن عمل كنند و از بين بردن قرآن اين است كه از آن جدا و پراكنده شوند.59
60. حال قرآن نزد ياوران مهدى عليه السلام
ألا و ان من ادركها منا يسرى فيها بسراج منير، و يحذو فيها على مثال الصالحين، ليحل فيها ربقا، و يعتق فيها رقا، و يصدع شعبا، و يشعب صدعا، فى سترة عن الناس لا يبصر القائف أثره و لو تابع نظر ثم ليشحذن فيها قوم شحذ القين النصل تجلى بالتنزيل أبصارهم، و يرمى بالتفسير فى مسامعهم، و يغبقون كأس الحكمة بعد الصبوح .
بدانيد آن كس از ما (حضرت مهدى عليه السلام) كه فتنه ها را دريابد، در تاريكى آن ها با چراغ روشنى سير مى كند. و به روش نياكان رفتار مى نمايد تا گره فتنه ها را بگشايد و اسيران را آزاد سازد و جمعيت گمراهان را پراكنده، نيكان را گرد آورد. او پنهان از مردم است و هيچ جوينده اى هر چند در پى او باشد و چشمش به دنبال او بگردد او را نمى يابد. پس گروهى در آن فتنه ها صيقل مى خورند و براى از بين بردن آن ها آماده مى شوند، همان گونه كه آهنگران شمشير را صيقل مى دهند و چشمان آن ها از نور قرآن روشنى مى گيرد و معانى آيات آن در گوش هايشان فرو مى ريزد و شامگاهان و صبحگاهان از جام حكمت و معارف الهى سيراب مى گردند.60
61. نظر اولياء الله به قرآن
ان اولياء الله هم الذين نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها، و اشتغلوا باجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها، فأماتوا منها ما خشوا أن يميتهم، و تركوا منها ما علموا أنه سيتركهم، و رأوا استكثار غيرهم منها استقلالا، و دركهم لها فوتا، أعداء ما سالم الناس، و سلم ما عادى الناس.
همانا دوستان خدا كسانى هستند كه به باطن دنيا مى نگرند، هنگامى كه مردم به ظاهر آن نگاه مى كنند، و به پايان آن مى پردازند (گرفتارى كيفر الهى) در حالى كه مردم به امروز آن سرگرم اند (و دنيا را مى جويند) پس آن چه را كه انجام آن آنان را مى ميراند (و گرفتار كيفر الهى) از ميان مى برند، آن چه را ديگران بسيار مى بينند اينان اندك مى شمارند، و رسيدن به آن را از دست داده به شمار مى آورند و با آن چه دنيا پرستان آشتى كرده اند، اينان دشمن اند و آن چه را كه به دنيا شيفتگان دشمن دارند دوست مى دارند.61
62. همه چيز در اين كتاب
أم انزل الله سبحانه دينا تاما فقصر الرسول صلى الله عليه و آله عن تبليغه و أدائه، و الله سبحانه يقول: ما فرطنا فى الكتاب من شىء و فيه تبيان لكل شىء.
خداى سبحان دينى كامل فرستاده است و پيامبر صلى الله عليه و آله در تبليغ و اداى آن كوتاهى نكرده است، در حالى كه خداى سبحان مى فرمايد: ما از بيان هيچ چيز در اين كتاب كوتاهى نكرده ايم و همه چيز در اين كتاب بيان شده است.62
63. توجه به اوامر الهی در قرآن
الله الله! أيها الناس! فيما استحفظكم من كتابه، واستودعكم من حقوقه، فإن الله سبحانه لم يخلقكم عبثا.
اى مردم! به خدا توجه كنيد در آنچه رعايت آن را در كتاب خودش از شما خواسته است و در حقوقى كه شما را امانتدار آن كرده است؛ زيرا خدواند سبحان شما را بيهوده نيافريده است.63
64. عمل به قرآن
ان الله تعالى أنزل كتابا هاديا بين فيه الخير و الشر فخذوا نهج الخير تهتدوا، و اصدفوا عن سمت الشر تقصدوا.
همانا خداوند سبحان كتابى را فرو فرستاد كه هدايت كننده است و نيكى و بدى را در آن بيان فرموده است. پس راه خير و نيكى را در پیش گيريد تا هدايت شويد و از راه شر و بدى دورى كنيد تا به سر منزل حق برسيد.64
__________________________
پي نوشت:
- خطبه 158.
- خطبه 158.
- خطبه 198.
- خطبه 147.
- خطبه 86.
- خطبه 18.
- خطبه 176.
- خطبه 176.
- خطبه 176.
- خطبه 156.
- خطبه 176.
- نامه 69.
- نامه 47.
- حكمت 313.
- خطبه 175.
- خطبه 110.
- نامه 77.
- خطبه 183.
- خطبه 180.
- خطبه 176.
- خطبه 175.
- خطبه 175.
- خطبه 175.
- خطبه 176.
- خطبه 122.
- خطبه 122.
- حكمت 228.
- خطبه 18.
- خطبه 198.
- خطبه 147.
- خطبه 167.
- خطبه 133.
- خطبه 121.
- خطبه 192.
- خطبه 18.
- خطبه 169.
- خطبه 158.
- خطبه 182.
- نامه 55.
- خطبه 125.
- خطبه 193.
- خطبه 198.
- خطبه 176.
- حكمت 104.
- خطبه 133.
- خطبه 156.
- خطبه 147.
- خطبه 17.
- خطبه 156.
- خطبه 1.
- خطبه 87.
- خطبه 147.
- خطبه 1.
- خطبه 50.
- خطبه 1.
- خطبه 155.
- خطبه 156.
- خطبه 158.
- خطبه 127.
- خطبه 64.
- خطبه 64.
- خطبه 18.
- خطبه 86.
- خطبه 167.
منبع: نهج البلاغه موضوعى، عباس عزيزى