در آستانه شهادت سبط اکبر، امام حسن مجتبی (ع)، گوشهای از مظلومیت آن امام همام را مرور میکنیم؛ به این امید که درس عبرتی گرفته باشیم از شگردهای دشمنان دین در تحریف واقعیات:
داستان شهادت امام حسن (ع) نیز مانند زندگی و صلح آن حضرت، به دلیل محصور بودن در فضای سیاسی مسموم معاویه، دچار پیچیدگیها و ابهامهای فراوانی است. معاویه برای از میان بردن حضرت، مثل همیشه گزینه ترور را انتخاب میکند. او مسأله را طوری مطرح مینماید که گویا حضرت به دلیل درگیری خانوادگی کشته شده است.
سیستم جعل حدیث معاویه که در مقابله با علی (ع) فضایل مشابهی برای دشمنان او جعل کرده بود، (1) در این ایام نیز به شدت فعال است. روایتهای گستردهای جعل کردند که امام حسن (ع) زنان بسیاری میگرفته و طلاق میداده است. (2) تعداد همسران ایشان را دویست و حتی سیصد نفر نیز گفتهاند؛ (3) حتی برخی از این روایات در اصول کافی هم به چشم میخورد.
در کافی نقل شده است امیرالمؤمنین (ع) در یک سخنرانی در مسجد کوفه، مردم را از نکاح دخترانشان با امام حسن (ع) نهی میکرد و میفرمود: اگر حسن به خواستگاری دختران شما آمد، به او زن ندهید، برای اینکه او بسیار طلاق میدهد! کسی از میان جمع بلند شد و گفت: ایرادی ندارد؛ چراکه او نوه رسول خدا (ص) است. (4)
اینکه امیرالمؤمنین (ع) بالای منبر طعن پسرش را بگوید و مردم از امام مجتبی (ع) دفاع کنند، محال است. ساختگی بودن این روایتها را میتوان با درک موقعیت و شرایط زمان امام حسن (ع) به خوبی اثبات کرد؛ حتی اگر در کتاب معتبری مثل اصول کافی ذکر شده باشد.
پشت پرده این روایتها، سیستمی عریض و طویل وجود دارد که به هنگام مصلحتِ سازمان نفاق، احادیث گوناگون تولید میکند و ذهن جامعه و گزارشهای تاریخی را مشوش میسازد. طبیعی است افرادی که در شام زندگی میکنند و تنها راه شناختشان از حضرت مجتبی (ع) از طریق کانالهای خبری حکومت است، وقتی ذهنیتشان با این اخبار و احادیث شکل گرفته است، به راحتی باور میکنند که مسمومیت حضرت به دست جَعده و به علت حسادتهای زنانه صورت گرفته است.
تاریخ اهل تسنن به شدت متأثر از این اخبار است؛ چنانکه ابن خلدون میگوید: رافضه میگویند که حسن بن علی (ع) را معاویه مسموم کرد و از مقام معاویه بعید است که دست به چنین جنایتی بزند! (5)
این مرد، ناتوان از تحلیل این مطلب است که جعده چیزی بیشتر از یک بازیچه و مهره نیست؛ فرد دیگری است که در سایه، کنترل این جریانات را بر عهده دارد. (6)
(1). شرح نهج البلاغة، ج11، صص44- 46.
(2). بحار الأنوار، ج44، ص172.
(3). همان، ص169.
(4). الکافی، ج6، ص56.
(5). تاریخ ابن خلدون، ج2، ص649.
(6). تبار انحراف 3، صص53- 54.